قصد مأمون از گرفتن بیعت برای ولیعهدی امام رضا (ع) تأمین هدف هایی بود که به اجمال بیان می گردد : کنترل امام احساس ایمنی از خطری که همواره آن را از سوی امام رضا (ع) احساس می کرد . شخصیتی نادر که نوشته های علمی اش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام ـ به اعتراف مأمون ـ از همه محبوب تر بود . در صورت ولیعهدی ، او دیگر نمی توانست مردم را به شورش یا هرگونه حرکت دیگری برضد حکومت ، دعوت کند .
شخصیت امام باید تحت کنترل دقیق وی قرار گیرد و هم از داخل و هم از خارج این کنترل بر او اعمال گردد ، تا آن که کم کم راه برای نابود ساختن وی به شیوه های مخصوصی هموار شود . به عنوان مثال یکی از انگیزه های مأمون در تزویج دخترش این بود که در زندگی شخصی امام مراقبی را بگمارد که هم مورد اطمینان او باشد و هم جلب اعتماد بنماید . افزون بر این ، چشم های دیگری نیز از سوی مأمون برای مراقبت امام رضا (ع) گماشته شده بودند که تمام حرکات و اعمال وی را گزارش می کردند . یکی از آنها «هشام بن ابراهیم راشدی» بود که از نزدیکان امام به شمار رفته ، کارهایش همه به دست وی انجام می گرفت . هنگامی که امام (ع) را به مرو آوردند ، هشام با ذوالریاستین و مأمون ارتباط برقرار کرد و موقعیت ویژه خود را به آنان عرضه کرد . مأمون نیز او را به عنوان دربان امام (ع) قرار داد . از آن پس تنها کسی می توانست امام را ملاقات کند که هشام می خواست . در نتیجه ، دوستان امام کمتر به او دسترسی پیدا می کردند . جدا کردن امام (ع) از مردم و شیعیان مأمون می خواست امام (ع) چنان به او نزدیکی پیدا کند که به راحتی بتواند او را از زندگی اجتماعی محروم ساخته ، مردم را از امام (ع) دور بگرداند . تا آنان تحت تأثیر شخصیت امام (ع) ، علم ، حکمت و درایت ایشان قرار نگیرند . از این مهم تر آن که مأمون می خواست امام (ع) را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطه شان به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستورهای امام (ع) را دریافت کنند . کسب پایگاه مردمی همزمان با آن که مأمون می خواست خود را در پناه وجود امام (ع) از خشم و انتقام مردم علیه بنی عباس مصون بدارد ، همچنین می خواست از احساسات مردم نسبت به اهل بیت (ع) که پس از برافروختن شعله جنگ بین او و برادرش پیوسته رو به تزاید بود نیز به نفع خویشتن و در راه مصالح حکومت عباسی ، بهره برداری کند . به دیگر سخن ، مأمون از این بازی می خواست پایگاهی نیرومند و گسترده و ملی برای خود کسب کند . او چنین می پنداشت که به همان اندازه که شخصیت امام (ع) از تأیید و نفوذ و نیرومندی برخوردار است ، حکومت وی نیز می توانست با اتصال به او در میان مردم جا باز کند . دکتر شیبی می نویسد : «امام رضا (ع) پس از ولیعهد شدن دیگر تنها پیشوای شیعیان نبود ، بلکه اهل سنت ، زیدیه و دیگر فرقه های متخاصم شیعه ، همه بر امامت و رهبری وی اتفاق کردند» . نیاز به پشتوانه محکم علمی و شخصیتی نظام حکومتی در آن ایام نیاز به شخصیتی داشت که عموم مردم را با خشنودی به سوی خود جلب کند. در برابر آن افراد کم لیاقت و چاپلوسی که بر سر خوان حکومت عباسی فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مالشان بر همگان روشن بود ، وجود چنان شخصیتی عظیم یک نیاز مبرم بود . به ویژه آن که به لحاظ منطق در برابر هجوم علمای سایر ادیان با شکست مواجه می شدند . به همین جهت ، متفکران سایر ادیان بر فعالیت خود بسی افزوده بودند . بنابراین ، حکومت در آن ایام به دانشمندان لایق و آزاداندیش نیاز داشت نه به یک مشت آدم چاپلوس و خشک و تهی مغز . لذا می بینیم که مأمون اصحاب حدیث متحجّر را از خود می راند ، و بر عکس ، معتزلیانی چون «بشر مریسی» و «ابوالهذیل علاف» را به خویشتن جذب می کرد . با این همه ، تنها شخصیت علمی که در برتری علمیش توأم با تقوا و فضیلت، کسی تردید نداشت امام رضا (ع) بود . . .
منبع مطلب ، مجموعه ره توشه – کتاب پیروز حقیقی