من طلبه بودم و در شهر قم تحصیل می کردم و هر از چند گاهی به تبریز برای احوالپرسی فامیل می رفتم. در یکی از همین سفرها با عده ای از اهالی روانه ی تبریز شدیم، در آغاز حرکت، به چه دلیلی نمی دانم تمامی سرنشینان به حضرت رضا علیه السلام متوسل شدند. فضای داخل ماشین فضای عجیبی شد، نوحه خواندند و به یاد غربت حضرت سینه زدند، دلها شکست.

در مسیر راه چه اتفاقی افتاد معلوم نشد. ترمز ماشین اشکال پیدا کرده بود، وقتی که پلیس راه به راننده فرمان ایست داد، راننده نتوانست ماشین را نگه دارد و به یک کامیون که از مقابل می آمد برخورد نمود. اتوبوس چندین معلّق زد و به پایین دره افتاد و تمام مسافران از در و پنجره ی ماشین به بیرون ریختند؛ اما به هیچ کس کمترین آسیبی نرسید. زنی فریاد زد که کودک شیرخوارم نیست هرجا را گشتند نبود، داخل ماشین را که وارسی کردند، سالم زیر صندلی افتاده بود، آوردند و به مادرش دادند. اگر نبود آن توسل و ارتباط، یقینا یک نفر هم زنده نمی ماند!
هرکس آن ماشین را می دید باور نمی کرد، فردی از آن ماشین سالم درآمده باشد! اما این عنایتی بود که خود من شاهد آن بودم. توسل و توجه به امام رئوف و مهربان معجزه می کند و درباره ی سرنشینان آن ماشین چنان معجزه ی نمایانی را به رخ همگان کشید.
راوی: آقای مجتهد شبستری (نماینده ی مجلس خبرگان)
منبع: کتاب ذره و آفتاب، معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی