امامت در اندیشه امامیه از اصولی است که جایگاه ممتازی در هدایت بشر دارد. امامت عهدی الهی است که خداوند به مانند نبوت بر آن احتجاج نموده است[1] و از تمام دین شمرده شده[2] و اراده خداوند بر اتمام امر آن تعلق گرفته است[3]. این بر خلاف اندیشه اهل سنت است که این نهاد را قضیهای منوط به مصحلت جامعه و اختیار امت و بر آمده از ضرورت اجتماع بشری میدانند.[4] شیعه اتمام تحقق وعدههای الهی در حق مردمان را به معرفت حجت میداند،[5] و امام عنصری است که در سایه سار او این نهاد ادامه مییابد.
امیرالمؤمنینعلیه السلام امام را اینگونه معرفی میکند:
«إنما الأئمه قوام الله علی خلقه و عرفاؤه علی عباده»[6]
امامان از طرف خدا تدبیر کنندگان امور مردم و کارگزاران آگاه بندگانند
این به معنای نیابت الهی در اداره جامعه است که قوانین خداوند را در جامعه پیاده میکند.
پس از تمسک به قرآن کریم ـ بر پایه اصل استناد به امام معصوم و حجت دانستن قول ایشان ـ روایات همیشه به عنوان یکی از منابع اصلی شناخت امام شناخته میشود. این این اعتقاد بر اساس آیه 115 سوره توبه (وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) معرفی امام در درجه اول به نص الهی و در مرتبه بعد بر عهده امام پیشین نهاده شده است. پیوند خاص امامت با نبوت و معرفی آن به عنوان استمرار هدایت وحیانی و الهی انسانها مؤلفههای ویژهای برای این نهاد مانند علم و عصمت تعریف شده است.
مطالعه نصوص روایی نشان میدهد این انتقال در دورههای متعدد با چالشهایی روبرو بوده است، اما مجموعه روایات گویای تدبیر ویژه هر یک از امامان شیعه برای راهبری جامعه پس از شهادت خویش و پیش رو قرار دادن راهکاری برای شناخت امام جانشین داشتهاند. دوره شناخت امام جانشین که از آن به دوره فترت یاد میشود عناصری همچون خواص جامعه نقش مهمی ایفا میکنند.
در این نوشته به مطالعه دوره پایانی امامت امام رضا7 خواهیم پرداخت و چالشهای پیش روی معرفی جانشین و تدابیر اندیشه شده برای انتقال امامت به امام جواد7 مورد دقت قرار میگیرد.
اوضاع سیاسی ـ اجتماعی امامت امام رضا7
مطالعه دوره تاریخی امامت امام رضا7 نشان میدهد گروههای مختلف برون و درون مذهبی به معارضه با خط امامت میپداختند. جریان فکری معتزله، جریان سیاسی عباسی و جریان درون مذهبی واقفیه سه گروه اصلی این معارضه به شمار میآیند.
معتزله دوره طلایی خود را در همین عصر میگذراند. حمایت مطلق خلفاء عباسی از معتزلیان و مقابله با جریان مخالف ایشان یعنی اهل حدیث شرایط بسیار مناسبی برای ترویج افکار معتزلیان در این دوره فراهم آورده است. این حمایت در کنار تأسیس مجامع علمی همچون «بیت الحکمة» فضای نظریه پردازی معتزله و گسترش نقد و تهاجم علیه شیعه و مبانی خاص معرفتی ایشان (از جمله توحید، عدل و امامت) را بیش از پیش فراهم آورد.
هجمه معتزلیان علیه شیعه با کتابهای متعددی از جانب اصحاب ائمه: پاسخ داده شده، که از جمله آن میتوان به کتابهای مؤمن طاق (کتاب الرد علی ابن الإخشید فی الامامة، کتاب النقض علی الطلحی فی الغیبة، کتاب نقض فضیلة المعتزله) و کتاب هشام بن الحکم (کتاب الرد علی المعتزلة) اشاره نمود.[7] اما در هر حال از تأثیر فضای فکر معتزلی بر جریانهای درونی شیعه و به ویژه مسأله جانشینی نمیتوان گذشت.
از سوی دیگر وزنه سیاسی عباسیان در این دوره به شدت تقویت میشود و عباسیان نخستین دوره گذار خویش را طی کرده و پا به دوره تثبیت میگذارند. تذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که سیاستهای عباسیان در دوره نخستین به طور کلی با دوره تثبیت متفاوت است. عباسیان نخستین در دوره اول از همه ظرفیتهای موجود در دنیای اسلام برای سرنگونی مروانیان و به دست گرفتن قدرت استفاده بردند. شواهد تاریخی متعددی نشان میدهد ایشان ابزارهای سیاسی، فرهنگی و عقیدتی را برای نیل به این هدف به کار بستهاند که تأثیر هر یک بر چالشآفرینی در مسیر امامت شیعه و مسأله جانشینی شایسته مطالعه و بررسی است.[8] ثمره به کار بردن این ابزارها وقتی برجستهتر نمایان میشود که به تأثیر افزاینده هر یک از این عناصر بر یکدیگر و برآیند آن بر جامعه شیعه در پذیرش امامت امامی خردسال در نظر گرفته شود.
علی رغم دو عنصر مهم پیشین باور نگارنده بر آن است که در نهایت تأثیر عمده از آنِ جریان درون مذهبی است، چراکه نگاه به هریک از عوال پیش گفته نگاه به جریانی خارج از مذهب و معارض با آن است اما جریانی مانند واقفیه که خود را معتقد به امامت معرفی میکند تأثیر عمیقتری به ویژه بر عموم جامعه دارد.
واقفیه[9] با انگیزههای متعدد مالی، سیاسی و حتی عاطفی گسترش یافت.[10] حرکت واقفیان در دوره امامت امام رضا7 دو فراز و فرود دارد یکی در آغاز امامت آن حضرت و دیگری در سالهای پایانی امامت ایشان. دوره اول حرکت واقفیان به گونهای سامان یافت که جماعت قابل توجهی از شیعیان امام کاظم7 را به سوی خود جلب نمود، اما این دوره پس از تثبیت امامت امام رضا7 تضعیف شد و جز اندکی در اطراف سران ایشان باقی نماندند. موج دوم تحرکات واقفیه در پایان دوره امامت ایشان و هنگامی که فرزند پسری از آن حضرت متولد نشد، آغاز گشت. گزارشات تاریخ و اسناد روایی نشان دهنده شدت هجمات این گروه برای ابطال امامت امام رضا7 و اثبات عقیده خویش در وقف گشت.
بررسی گزارشهای فهرستی نشان میدهد جنبش تألیف بر علیه واقفه در دوره ابتدایی قرن چهارم و همزمان با عصر نوبختیان تقویت شده است.[11] اما دوره اصحاب امام رضا و امام جواد8 بیشتر به معرفی و نقد این حرکت معطوف بوده است. نقش مهم اصحابی همچون صفوان بن یحیی و محمد بن الحسین بن ابی الخطاب در این بین مثال زدنی و برجسته است.[12]
امام رضا7 نیز برای دفع شبهات واقفیه از دو عنصر معرفی واقفه و اغراض ایشان و اطمینان قلبی به یاران از جانشین پر خیر و برکت خویش استفاده کردهاند.
نمونه روشن معرفی واقفه و اغراض ایشان در مجموعهای از گزارشات کشی تحت عنوان «فی الواقفة» آمده است. جمله معروف امام رضا7 تصویر جامعی از این گروه ارائه میدهد که فرمودند «یعیشون حیاری و یموتون زنادقة». نیز ایشان بر خروج این گروه از دائره شیعه و اسلام و محرومیت آنها از حقوق مالی اسلامی تأکید دارند.[13]
روایت دیگر گزارشی است که کلینی در «باب ما یفصل به بین دعوی المحق و المبطل فی أمر الامامة» آورده است. در این روایت امام رضا7 به ابن قیاما واسطی میفرماید: «و الله ليجعلن الله منی ما يثبت به الحق و أهله و يمحق به الباطل و أهله».[14]
جامعه شیعه و امامت صبی
به جز شبهات متعددی که گروههای معارض جریان امامت ایجاد کرده بودند سؤال مهم و جدی دیگری جامعه معتقدان به امامت الهی را در بر گرفته بود. امامت در اندیشه معتقدان به آن امری است که با علم ویژه گره خورده است و راههای انتقال این علم ویژه در دوره ائمه پیشین تبیین شده بود. حال پس از شهادت امام رضا7 جامعه شیعیان با امامی که هفت سال بیشتر ندارد و دوره کوتاهی از تعلیم و تربیت پدر بهرهمند بوده و بر اساس شواهد ظاهری در لحظه شهادت پدر نیز محضر او را درک نکرده مواجه است. در این شرایط خاص با وجود نص خاص بر امامت ایشان، پذیرش اصل امامت آن حضرت را هموار میسازد اما کارکرد امامت چنین امامی، چالشی جدی در ذهن معتقدان به امامت وی ایجاد میکند.[15] طرح پیشنهاد نائبی برای آن حضرت از میان بزرگان شیعه تا زمان بلوغ ایشان میتواند متأثر از همین فضای ذهنی باشد.
شاهد روشن وجود چنین فضایی روایت حبیب زیات است که در آن پس از تجدید پیمان و گفتگوی میان برخی بزرگان شیعه و حضرت جواد7 امام رضا7 خطاب به وی میفرماید: «یرحم الله المفضل إنه کان لیقنع بدون هذا».[16] این جمله نشان میدهد نوعی دیرباوری در میان شیعه وجود داشته که امثال مفضل بن عمر از این آفت مستثنی بوده و اطاعت محض نسبت به امر امامت داشتهاند.
در روایت دیگری از آن حضرت به مسأله توارث علم و عدم دخالت سن در انتقال علوم اشاره شده و از دغدغه های جامعه شیعه پرداره شده است. معمر بن خلاد مطلبی را از امام رضا7 شنیده که امام پس از آن به ارجاع شیعیان به امام جواد7 در مسائل مختلف اشاره کرده و میفرمایند: «ما حاجتكم إلى ذلك هذا أبو جعفر قد أجلسته مجلسی و صيرته مكانی و قال إنا أهل بيت يتوارث أصاغرنا عن أكابرنا القذة بالقذة».[17] در این روایت ضمن تأکید بر توارث علم در میان ائمه به مسأله این همانی علم و عدم نقش سن در میزان آن اشاره شده است. عبارت «القذة بالقذة» نشان میدهد امام در صدد رفع همه نگرانیهای نسبت به میزان و مرتبه علم امام نوجوان پس از خویش هستند.
این دغدغه نسبت به مسأله امامت پس از حضرت رضا7 و در دوره خود امام جواد7 نیز استمرار مییابد تا سرانجام آن حضرت با استدلالی قرآنی علی بن اسباط را با مسأله آشنا میکند. علی بن اسباط برای مشاهده شمایل آن حضرت به منظور توصیف برای یاران مصری خود به ملاقات ایشان میرود. امام جواد7 او را به نکتهای بس مهمتر از توصیف ظاهری رهنمون میشود و میفرماید: « يا علي إن الله احتج فی الإمامة بمثل ما احتج به فی النبوة فقال و آتيناه الحكم صبيا[18] و لما بلغ أشده[19] و بلغ أربعين سنة[20] فقد يجوز أن يؤتى الحكمة و هو صبیّ و يجوز أن يؤتاها و هو ابن أربعين سنة».[21] در این تعبیر امام به بعد الهی و اعطایی امامت اشاره میکنند و مسأله سن را در این قضیه منتفی میشمرند. استدلال قرآنی آن حضرت ابتدا با تنقیح مناط اعطاء مقامات هدایت الهی آغاز میشود و آن حضرت تصریح میکنند خداوند به همان بیانی که در مسأله نبوت احتجاج کرده در مسأله امامت نیز احتجاج کرده است. در مسأله نبوت «حکم» که همان مرتبه اعلای اعمال ولایت الهی است گاه در گهوراه به انبیاء داده شده و گاه به هنگام تکامل شخصیت فردی در سن چهل سالگی.
پس سن در اعطای علوم و مقامات الهی نقش مؤثری ایفا نمیکند. این مورد بجز موارد متعددی همچون صداق قرار دادن «الوسائل الی المسائل»[22] و یا بیان حکم صید در حال احرام[23] است که اعتراف و تعجب سایرین را برانگیخته است.
جمع بندی و نتیجه
گرچه چالشهای پیش رو در پذیرش و تثبیت امامت امام جواد7 در فضای جامعه شیعه دشوار مینمود و فضای سیاسی ایجاد شده توسط عباسیان و فضای فکری و عقیدتی حاکم نیز نقش افزاینده نسبت به آن بازی میکند، اما تدبیر امام رضا7 و مجموعه نصوص بر امامت امام جواد7[24] دامنه این شبهات را کم میکند به گونه ای که جز عده اندکی که امامت احمد بن موسی را پذیرفتند و عدم گزارش مستندی از عده و ماندگاری ایشان و نیز گروههایی از واقفیه که به عقیده اولیه خود بازگشتند انشعاب جدید و خاصی در شیعه دیده نمیشود و این خود نشانه رشد فکری شیعه و تدبیر ویژه ائمه برای راهبری ایشان در مسیر امامت است.
نویسنده : حجت الاسلام و المسلمین علی رضا بهرامی