باد و باران
تابش خورشید،
باید از پیری بترسم
باید از فرسودنم
خوابی به چشمانم نیاید
در من اما، نه هراس ریختن مانده است
نه شکایت از گذشت عمر
هر چه باشد،
در تمام سالهای رفته در مشهد
دوستی با تو، تمام خواهشم بوده است
نام تو، چون لنگر آرامشم بوده است
نام تو وقتی که در من میدرخشد
باز هم هستم
گر چه دیواری به ظاهر خسته و پیرم
نام تو ای ضامن آهو امام مهربانیها
یعنی از نو لحظهها را
باز جانی تازه میگیرم
شعر : عباسعلی سپاهی یونسی
عکس : فرامرز عامل بردبار