راوی: سید علی طباطبایی (مدیر کاروان های پیاده ی بافق یزد)
حضرت رضا علیه السلام، عنایات فراوانی به کاروان ما و اعضاء آن داشته اند که در نوع خود همه شیرین و به یادماندنی است، اما یکی از آنها برای ما یادآور صحنه های دردناکی است.
کاروان پیاده ی محبان الرضا علیه السلام از مؤسسه فرهنگی بیت الرضا علیه السلام در شهر بافق، همه ساله عازم مشهد مقدس می شود.
چند سال قبل در بین راه، ماشینی کنار بچه ها ترمز کرد. زن و مردی داخل آن بودند که ظاهر بسیار نامناسب آنها نشان می داد تقیدی به شرع مقدس ندارند. آنها به ما می خندیدند، مرد با حالتی تمسخرآمیز به ما گفت: کور هستید؟! ما چیزی نگفتیم، دوباره گفت: پرسیدم کور هستید؟! گفتم: کور بودیم، بیست روز است بینا شده ایم و در بین راه، چشم مان کاملاً باز می شود انشاءالله ...
توهینی کرد و گفت: ... عصر، عصر کامپیوتر و هوافضا است. مردم با هواپیما هم به زور سفر می کنند، آن وقت شما پیاده به راه افتاده اید ...
گفتم: برادر عزیز! اگر حوصله داری بیا پایین، ما از شما پذیرایی می کنیم، آن وقت تا هر زمانی که شما بخواهید با هم صحبت می کنیم، اگر شما را قانع کردم و خود شما حق را به ما دادید که خداحافظ! شما بروید ... اگر نتوانستم، به خدا قسم من که مدیر این کاروانم با شما سوار ماشین می شوم.
گوشش به این حرفها بدهکار نبود، توهین دیگری کرد و با مهارت خاصی به چند تن از بچه ها زد و آنها را انداخت و رفت. برخی اعضاء خیلی ناراحت شدند ... برخی گریه می کردند.
من برای آنها از قرآن کریم، سرگذشت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام را گفتم و به راه خود ادامه دادیم. چند صد متر آن طرفتر، همان ماشین را با وضعیتی غیر قابل باور و اسفناک، زیر یک کامیون دیدیم و له شدن ماشین و سرنشینان آن، صدای آژیر آمبولانس و پلیس و ... صحنه دردناکی رقم زده بود.
ما شکایتی نکردیم، حضرت رضا علیه السلام هم همان امام رئوف علیه السلام هستند اما گاه پیمانه ی فرد از گناه و طغیان پر می شود و نتیجه کار خود را می بیند و این دو منافاتی با هم ندارند.
منبع: کتاب ذره و آفتاب، معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی