باز هم افسرده ام حسِ كسالت ميكنم
داخلِ تهرانم و حسِ اسارت می کنم
حرفِ تعدادِ سفر در بينِ ما افتاده است
صحبتِ مشهد شود احساسِ كسوت ميكنم
عالَمِ همسايگى دعوت نميخواهد دگر
من به مشهد ميروم هر موقع همّت ميكنم
صبح ها از خواب تا پا ميشوم با شور و شوق
نرخِ تور مشهد يك ماهه قيمت ميكنم
من سلامت ميكنم تا ميرسد ساعت به هشت
پس دو وعده از همين جا با تو صحبت ميكنم
هر زمانى ميرساند زندگى جان را به لب
گوشه ى صحن گوهرشاد تو خلوت ميكنم
جُرعه اى از آبِ سقاخانه مى گيرد مرا
وقتِ مستى با تو احساسِ رفاقت ميكنم
آمدم من با سوارى با هواپيما، قطار
ميرسد روزى پياده هم زيارت ميكنم
اين همه شاعر تو دارى من نمى آيم به چشم
يا على موسى الرضا(ع) احساسِ حسرت ميكنم
پس به صرافان،رحيمى،يا رسولى،قنبرى
يا كه سهرابى،لطيفيان،...حسادت ميكنم
مهدى كاشف