صمیمانه با پیرمردی که بر بال ملائک، گنبد هشتمین خورشید را میشوید؛
این روزها حال و هوای حرم کمی فرق میکند، زائران می آیند و میروند، اما گویی تفاوت دارد این آمد و رفتها. روزهای جشن و سرور ولادت خواهر و برادر است؛ خواهر و برادری که هر دو معروفند به کریمان رئوف.
همه آمدهاند، پزشک و بیمار، دانشمند و بیسواد. معلم و دانش آموز و...همه و همه آمده اند تا طلب کنند آنچه که ندارند.
جنس و روح و مقامش تفاوت دارد، تفاوتی چون تفاوتِ زمینیانِ خاکی تا عرشیانِ الهی.
شخصی با صفا و با مرام میهمانِ قابِ دوربین هایِ ماست. چشمانمان قامتی کوتاه و تنی نحیف، ابروانی پر پشت و درهم کشیده و چهره ای گندمگون و چروکیده را نظاره می کند.
بارها و بارها به صحبتهایی که از او ضبط کرده بودم گوش دادم.
طراوت خاصی در میان صحبت هایِ نه چندان ادبیاش بود که تو را تسخیر میکرد، آنچنان محو صحبتهایش می شدم که ناخودآگاه چشمانم تر می شد. گاه بغض گلویش را می فشرد و گاه دست برآستان مبارکِ حضرتش بلند میکرد و برای همه ما دعا می خواند.
این مرد پای در جایی می گذارد که فرشتگان بال هایشان را برآن می گسترانند، آنجا که لنز دوربینها، عظمتش را در قاب خود تحمل نمی کنند، می رود زیرِ پایِ او.
دستانش نوازشگرِ قطعهای است که چشمانِ همه عالم به دنبال آن است.
40 سال کارگری یا بهتر بگوییم خادمی حرم مطهر...
- بله. من اسدالله زرین مهر هستم. خدا را شکر که توفیق دارم 40 سال در آستان امام رضا(ع) خدمت کنم.
اوستا اسدالله چند سالتان است؟
- 70 سال.
و شغلتان هم بنایی...
- بله.
خدا حفظتان کند. ولی اوستا اسدالله از بس به گنبد طلا نزدیک بودید، رنگ و بوی طلا گرفتید. چند وقت است گنبدشوی حرم مطهر هستید؟
- حدود 20 ساله که تنهایی می روم روی گنبد.
شما الان باید بازنشسته شده باشید؟
- تا حالا خیلی ها را برای یادگیری آورده اند، ولی کسی تا الان نتوانسته برود بالا ! شاید باید من هم بمیرم تا یکی پیدا شود!!
اولین بار که گنبد را شستید یادتان هست؟
- بله، آن زمان من فقط یک بنای ساده بودم که داخل صحن و سرای حضرت کار می کردم. پس از فوت نفر قبلی چندین نفر برای شست و شو رفتند که یا نمیتوانستند یا مریض می شدند و عذر می آوردند. یک روز مسئول قسمت ما به من گفت باید تو گنبد را بشویی! من اول چون میترسیدم قبول نکردم، ولی با اصرار او و مدد خود آقا رفتم بالای گنبد.
وقتی مشغول شستن گنبد طلای حضرت هستید با امام رضا(ع) صحبت هم میکنید؟
- بله، برای همه مردم دعا می کنم، از امام رضا(ع) میخواهم که حاجت همه مردم را بدهند.
وقتی که برای شستن گنبد خبرتان میکنند چه حسی دارید؟
- انگار امام رضا(ع) به من میگویند اسدالله امروز روز توست، امروز روز خوش توست.
پس لابد این امام در زندگی شما خیلی نقش دارد. درست است؟
- امام رضا (ع) همه زندگی من است. در زندگی من هیچ کجا وجود ندارد که امام رضا(ع) نباشد، همین چند وقت پیش به علت بیماری دیگر امیدی به زندگی نداشتم که خود آقا نجاتم دادند. دست من که نیست! دست دکترا هم نبود! همه چیز دست خود آقاست.
اوستا اسدالله چه کار کردید که امام رضا(ع) چنین توفیقی به شما عنایت کرده است؟
- اگه من و شما الان اینجا هستیم، چون خود امام رضا(ع) خواستن، فقط باید صادق بود، صاف بود مثل کف دست.
خوش به سعادت تان، اوستا اسدالله کجاهای دیگر کار کرده اید؟
- من تقریبا همه جای حرم کار کردم، برای ساخت گلدستهها کمک کردم، جای قبر درست میکنم و امور دیگری که محول می شود را انجام میدهم.
این کارها برای شما سخت نیست؟
- نه، چرا سخت باشه!؟ خود آقا کمک میکند! روی گلدسته که کار می کردم باید 350 پله را می رفتم بالا و پایین می آمدم، حتی تپش قلب هم نداشتم!!
امام رضا(ع) چه لطفهایی به شما کرده است؟
- همه زندگی من پر است از لطف امام رضا(ع)، نوه من مریض شده بود که همه دکترا جوابش کردن، دخترم خیلی بیقراری میکرد که بچه اش دارد از دستش می رود! به او گفتم می روم حرم از امام رضا(ع) شفای فرزندش را میخواهم، رفتم و پایین پای حضرت نشستم خواستم و اجابت کرد... به همین سادگی. هنوز به خانه نرسیده بودم که زنگ زدن بچه خوب شده و دارد راه می رود! 40 ساله هرچیز از امام خواستم به من داد!
گفتید چند وقت پیش شما در حال مرگ بودید. از آن ماجرا برای ما بگویید؟
- بله، دکتر که رفتم به علت عارضه ریوی بستری شدم و دکترها دیگر امیدی به بهبودی من نداشتند که خود آقا نجاتم دادند، دکتر می گفت: نباید دیگر کار کنم به او یک جمله بیشتر نگفتم و اون هم قانع شد.
چه به او گفتید؟
- به او گفتم تا زمانی که می روم بالای گنبد، مردن یا زنده بودن برای من فرقی نمی کنه. گفتم چقدر حاضری پرداخت کنی که یک بار پا جایی بگذاری که من می گذارم!؟ ساکت مانده بود ..! به او گفتم من از جانم چیزی با ارزش تر ندارم ولی حاضرم همان را هم بدهم تا یک بار دیگر بروم بالای گنبد.
شما زمان تعویض ضریح مطهر هم آنجا کار میکردید. از آن روزها برای ما بگویید؟
- آن روزها روزهای ناب زندگی من بود، یادم است 40 شبانه روز بدون اینکه چشم روی هم بگذارم دور ضریح کار میکردم. خودم باورم نمی¬شد! این¬ها همه خواست خود آقاست و گرنه جان آدمیزاد که نمی¬تواند تحمل بیاورد این همه روز را!!
سرما و گرما تاثیری در زمان شست و شوی گنبد دارد؟
- نه، بارها شده که در هوای سرد زمستان گنبد را شست و شو داده ام.
برای ما دعا میکنید؟
- حتما.
منبع : http://news.aqr.ir/