حضرت رضا علیه السلام به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد، چرا که نماز اول وقت رمز هوشیاری و دینداری و توجه فرد مسلمان به خداوند و معنویات است و کسانی که مقید به نماز اول وقت باشند معمولاً از نظر دینی و معنوی در رتبه والایی قرار می گیرند.

در جلسه ای که عمران صائبی دانشمند معروف آن زمان با حضرت رضا علیه السلام به گفتگو می پرداخت و بحث به جای حساس رسیده بود، ناگاه حضرت رضا علیه السلام از جای برخاست و به مأمون - که ناظر بر جلسه بود - فرمود: وقت نماز است، عمران گفت: قلبم نرم و آماده شده است (برای پذیرش اسلام) پاسخ مرا قطع نکن. حضرت فرمود: نماز می خوانم و بر می گردم.[1]
در حدیث دیگری ابراهیم بن موسی می گوید: از حضرت رضا علیه السلام درخواستی کردم که به من وعده اجابت داد تا آن که روزی حضرت برای دیدار برخی علویون خارج شد. در میان راه وقت نماز شد، حضرت - از مرکب - فرود آمد، کسی جز من و ایشان نبود. به من فرمود: اذان بگو، عرض کردم: صبر کنید تا اصحاب بیایند، فرمود: خدا تو را مشمول مغفرت قرار دهد، نماز را بی جهت از اول وقت به آخر وقت، به تأخیر نینداز، همیشه اول وقت نماز بخوان. من اذان گفتم و نماز خواندیم. بعد از نماز عرض کردم: ای پسر پیامبر! مدتی است از وعده شما می گذرد و من نیازمندم، شما نیز گرفتارید و همیشه به شما دسترسی ندارم در این هنگام حضرت رضا علیه السلام دست مبارک بر زمین زد و شمش طلایی را در آورد و فرمود: این را بگیر، خداوند به تو برکت دهد، استفاده کن و آنچه دیدی مخفی دار.
آن مرد گوید: آن مال چنان برکت داشت که با آن هفتاد هزار دینار خرید کردم و از بی نیازترین افراد در خراسان شدم.[2]
منبع: کتاب حکایت آفتاب، سید محمد نجفی یزدی، معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی
1- عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص139.
2- بحار، ج49، ص 49 و اصول کافی، ج2، ص406 با مقداری تفاوت و اختصار.