چند روز قبل رفته بودیم دیدنِ یک زائر خونه خدا. تقریباً بیشتر فامیل جمع شده بودند. بعد از پذیرایی گرم صاحبخانه و صحبت های ابتدایی، یکی از میهمان ها با افتخار شروع کرد به صحبت درباره سفرهای زیارتی که تا بحال رفته. به دنبالِ او بقیه هم شروع کردند به شمارش این سفرها. یکی می گفت «من تا بحال دو مرتبه خونه خدا رفتم»؛ یکی می گفت «من سه مرتبه کربلا رفتم»؛ یکی از اون طرف مجلس صداش رو بلند کرد «این که چیزی نیست من پنج مرتبه مکه رفتم،
سه مرتبه کربلا و هر هفته هم میرم حرم امام رضا (علیه السلام)». خلاصه بحث داغی بود بر سر تعداد سفرهایی مذهبی که افراد رفته اند. برخی هم می گفتند «اون زمان هایی که راه سوریه باز بود ما چندین مرتبه به سوریه رفتیم». در این میان برخی هم آهی از ته دل می کشیدند و به بغل دستی خودشان می گفتند «ما که پامون رو از همین شهر هم بیرون نگذاشتیم». برخی هم با طعنه می گفتند «خدا قبول کنه معلوم نیست از کجا اینهمه پول میارن که هر سال میروند مکه و کربلا».
مسأله فقط رفتن به مکه و کربلا نبود، بلکه بحث کم کم داشت به فخر فروشی و احتمالا برخی رذیله های اخلاقی دیگر کشیده می شد و از هدف اصلی، که وداع با زائر بیت الله الحرام بود، خارج می شد. با خودم گفتم که افراد رو متوجه کنم که این توفیقاتی که خدا به برخی داده و توانستند چندین مرتبه به این سفرهای معنوی، که آرزوی هر مؤمنی است، بروند، دلیل بر برتری آنها بر دیگران نیست و در این مسأله نباید فخر فروشی و مباهات کنند. ولی دیدم فایده ای نداره. بالاخره فکری به نظرم رسید که بهتره با بیان یک روایت و جریانی شبیه همین مسأله که برای یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) اتفاق افتاده بود، جواب آنها را بدهم تا هم اون هایی که، این سفرها رو برای خود یک مزیت بر دیگران تلقی می کنند و هم اون هایی که از سر حسادت، فکرهای ناجور به ذهنشون رسیده، متوجه افکار نادرست خود شوند و هم اون هایی که فکر می کردند در درگاه الهی و ائمه (علیهم السلام) جایگاهی ندارند، متوجه شوند که تنها مزیت افراد بر یکدیگر داشتن تقوای الهی است و هر کس باید در اون جایگاهی که قرار دارد، کارش رو به نحو احسن انجام بدهد. چرا که یکی معلمه، یکی فروشنده است، یکی خادم حرمه، یکی پول داره روز عاشورا ده تا دیگ شله میزند، یکی هم که پول نداره به نیت اطعام عزادران اباعبدالله (علیه السلام) روز عاشورا برای خانواده اش غذا می پزه تا وقتی بر می گردند بخورن. اصل اینه که خدا اونهارو ببینه و عمل اونهارو تأیید کنه.
این توفیقاتی که خدا به برخی داده و توانستند چندین مرتبه به این سفرهای معنوی، که آرزوی هر مؤمنی است، بروند، دلیل بر برتری آنها بر دیگران نیست و در این مسأله نباید فخر فروشی و مباهات کنند. |
به هر حال با پیشنهادم موافقت شد و آن روایت را در قالب یک خاطره از بزنطی (یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) تعریف کردم.
بزنطی می گوید: حضرت رضا (علیه السلام) الاغی را برایم فرستادند، سوار شده خدمتش رسیدم. مدتی از شب گذشت در خدمتش بودم خواستم حرکت کنم فرمود خیال نمی کنم بتوانی به شهر برگردی گفتم صحیح است فدایت شوم.
فرمود شب اینجا پهلوی ما باش فردا صبح برو در پناه خدا. عرض کردم همین کار را می کنم. به کنیز فرمود رختخواب خودم را که در آن می خوابم برایش بینداز و بالش خودم را زیر سر او بگذار. من در دل با خود گفتم کسی هست که نائل به مقامی شود که من امشب نائل شدم. چنان خداوند مرا مقرب امام (علیه السلام) گردانید و آنقدر به من لطف فرمود که احدی از اصحاب را چنین مورد لطف قرار نداده؛ الاغ خود را فرستاد تا سوار شوم، رختخواب خود را برایم انداخت که در آن بخوابم و سر بر بالش امام بگذارم؛ هرگز کسی از اصحاب چنین امتیازی را نیافته.
من همین خیالها را در دل می کردم امام (علیه السلام) نیز پهلویم نشسته بود فرمود احمد، امیرمؤمنان از صعصعه عیادت کرد و به او گوشزد کرد که این عیادت را سبب فخر و مباهات خود بر خویشانت نگیر و تواضع پیشه کن تا خداوند مقام تو را بلند کند. این فرمایش را فرموده از جای حرکت کرد. [1]
امیر مؤمنان از صعصعه عیادت کرد و به او گوشزد کرد که این عیادت را سبب فخر و مباهات خود بر خویشانت نگیر و تواضع پیشه کن تا خداوند مقام تو را بلند کند. |
از آیت الله بهجت پرسیده شد این که شنیده می شود کارهای خیر و اعمال صالح توفیق الهی می خواهد یعنی چه و آیا این موضوع با اختیار منافاتی ندارد؟
ایشان در پاسخ فرمودند: «اگر توفیق و دستگیری خدا نباشد، مگر کارهای اختیاری انسان، انجام می شود؟ باید دستگیری و توفیق از ناحیه خدا باشد تا با اعمال اختیار و اراده از ناحیه بنده، کارهای اختیاری انجام شود. چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «و ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللهَ رَمی؛ و آنگاه که تیر می انداختی، تو تیر نمی انداختی، خدا بود که تیر می انداخت.» (انفال: 17) [2]
مریم بلوچیان طرقی، طلبه سطح 4 و مدرس حوزه
----------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1- شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 515.
2- تبیان، بر گرفته از کتاب «پرسش های شما و پاسخ های آیت ا... بهجت»، ص120