گزارشی از بدرقه خدام رضوی زائر کربلا در حرم امام رضا(ع)
از زمانی که فهمیدم برای شرکت گروهی از خدام بارگاه منور رضوی در گردهمایی بزرگ عاشقان اهل بیت(ع) در کربلای معلی توسط مدیران آستان قدس رضوی برنامه ریزی انجام شده است، منتظر بودم دری به تخته بخورد و اسم من هم در لیست اعزامی ها قرار بگیرد. اما همیشه درها به تخته های دلخواه ما نمی خورد.
بعد از کلی جلسات هماهنگی و برنامه ریزی که من هم برای پوشش خبری تصمیمات اخذ شده مدیران، پای ثابت این جلسات بودم، نوبت به پوشش خبری آیین بدرقه اولین گروه اعزامی خادمان رضوی به کربلا جهت شرکت در راهپیمایی عظیم اربعین حسینی رسید و قرار ما شد دارالکرامه.
بر اساس عادت، زودتر رسیدم. در گوشه ای از صحن انقلاب نشستم و خیره شدم به دسته جات عزاداری که در صحن های مختلف حرم مطهر رضوی در حال نوحه سرایی بودند. خوزستانی، مازندرانی، سیستانی و بلوچی، هر کدام به شکل خاص در پیشگاه حضرت ثامن الحجج(ع)، ارادتشان را به سرور و سالار شهیدان نشان می دادند.
شاید سالی دیگر
آنها که با صحن های حرم مطهر رضوی آشنا هستند، ویژگی های خاص صحن انقلاب را خوب می دانند. آنجا دقیقا رو به روی حضرت هستی. دیگر خبری از ساختمان های مزاحم نیست و عظمت گنبد و بارگاه حضرت را می توانی کاملا احساس کنی و گاهی اوقات هم می شود نوازش سایه گنبد را بر سر خود حس نمود.
وقتی آن عظمت را بر سر خود احساس می کنی متوقع می شوی. مثل من که دوست داشتم لب بگشایم به گلایه که چرا نباید همراه این همه زائر، عازم کربلا باشم؟ نیاز به پاسخ نبود چرا که خود جواب پرسشم را می دانستم و شاید هرکس دیگری که این توفیق نصیبش نشده بود علتش را می دانست.
کوله پشتی هایی که قرار بود برای سفر به خادمان اهدا شود را قبلا دیده بودم و حالا یکی یکی از پیش چشمم عبور می کردند. حسرت رفتن در دلم غوغا می کرد. ولی چاره ای نبود. باید می ایستادم، خود را اصلاح می کردم و شاید سالی دیگر.
حسرت در چشم دوربین ها
کم کم راهیان کربلا در رواق مبارک دارالکرامه گرد هم آمدند. عکاس ها، فیلمبردارها و خبرنگارهای دیگر رسانه ها نیز حضور داشتند. حسرت را می شد در لنز دوربین ها مشاهده کرد. نمی دانم چرا، اما مصاحبه با به اصطلاح جامانده ها را به هم صحبتی با خادمان اعزامی ترجیح می دادم. شاید علتش حسادتی کودکانه بود و یا شاید هم با خود فکر می کردم آنها که می خواهند بروند، حال و روزشان مشخص است. ولی زیارت نرفته ها، شاید حس و حال جالب تری داشته باشند.
با یکی از عکاس ها که سن و سالی از او گذشته بود هم صحبت شدم. او که خود را جامانده خطاب می کرد گفت: سالهاست در قاب های مختلف، حرم مطهر علی بن موسی الرضا(ع) را تصویرگری کرده ام. آرزو داشتم روزی برسد تا بتوانم با دوربینم برای امام حسین(ع) نیز خدمت کنم. اما هنوز حضرت به من اجازه شرفیابی و خدمت نداده اند. این را می گوید و گونه هایش پر از اشک حسرت می شود.
خوشا به حالشان
این گروه که به عنوان گروه پیشرو زودتر از گروه اصلی برای ساماندهی و برپایی موکب هایی در بین راه اعزام شده اند و آنجا نیز خادمین حسین(ع) هستند، پاداش یک عمر خدمت در جوار بارگاه نورانی علی بن موسی الرضا(ع) را خدمت به زائرین پیاده سیدالشهداء می دانند. آخرین نماز قبل رفتن را به جماعت در جوار بارگاه امامی که سال ها برای او خدمت کرده اند اقامه کردند و شاید در قنوت نمازشان، خداوند متعال را به خاطر توفیق حضور در راهپیمایی بزرگ حسینی سپاس گفتند.
پس از اقامه نماز، خادمان، گروه گروه از زیر قرآن رد شدند و در میان هوایی که در اثر دمیدن آیة الکرسی و چهار قل های دیگر خادمان به وجود آمده بود از رواق دارالکرامه بیرون آمدند. پرچمی مزین به آیه شریفه«نصر من الله و فتح قریب» جلودار کاروان خادمان بود. در صحن انقلاب عرض ارادتی کردند و برای خواندن زیارت خاصه امام مهربانی ها به پایین پای حضرت رفتند. خیل عظیم زائران و و مجاوران نیز آن ها را همراهی می کرد و این جمله به وفور در بین هیاهوی جمعیت شنیده می شد«خوشا به حالشان»
قاب آخر؛ سلام آخر
همگی روبه روی پارکینگ خدام ایستادند و عرض ادب کردند. آخرین لحظات بود و خانواده ها نیز برای خداحافظی آمده بودند. اشک ها و ناله های حسرت، دیگر امان بدرقه کنندگان را بریده بود و کم کم صدای ناله ها بلند می شد. اشک ها همراه لبخندی بر لب، خبر از دلدادگی و عاشقی بی حد و اندازه شیعیان حسینی به خاندان و اولاد علی(ع) می داد.
نمی دانم چرا اما دوست نداشتم از آن ها جدا شوم. تا پارکینگ همراهی شان کردم و در آخرین لحظات زنی را دیدم که سراسیمه و نگران خود را به پارکینگ رسانده بود و کاغذی در دست داشت. رو به من کرد و گفت: شما هم عازم کربلا هستید؟ جواب حسرت بار و منفی من، با اشاره به یکی از خدام اعزامی همراه بود. او را به خادم رساندم. کاغذ را به دستش داد و در حالی که اشک، جلوی صحبت کردن عادی او را گرفته بود گفت: شما که پیش امام رضا(ع) آبرو دارید این کاغذ را هم از طرف من داخل ضریح امام حسین (ع) بندازید.
منبع : http://news.aqr.ir/