یا ضامن آهو...
من همان آهویم که همزاد خطر بود و ترس خود را از دامان امن تو آویخت ...
همان آهویم که غریبانه نگاهش را به دستان اجابت تو دوخت،
همان آهویم که هنوز هم ضمانت بي دریغ تو را فخر میکند.
نشانی ساده تو از خاطر هیچکس نمیرود؛
وقتی خورشید، خانه زاد شماست و باران، پاداش دست بر آسمان بردنتان؛
وقتی ابرها سایه سار شمایند و شما سایهبان خاک تا افلاک.
و من هنوز آه میکشم و هنوز چرخ می خورم و هنوز چشمم به گنبد و گلدسته هاست
و تو ...
هنوز ...
ضامن ِ ...
تمام ِ ...
آهوان ...
غریبي ....