گریه ام پر از واژه های گفتن است، به گاه حقارت زبان از گویش، به وقت عجز کلام از بیان درد عشق. وقتی واژه ها به کار ساختن جمله نمی آیند، آنگاه که نمی دانی چه بگویی و با که بگویی؟ گریه بهترین یاور گفتن است. اشک واژه می شود و گریه زبانی برای سخن. اندوه به حرف بدل می شود و با واژگان اشک سخن دل را بیان می کند.
کنج خلوتی در حریم حرم، بهانه میشود تا فریادی از دل برآید و آرزویی در ذهن نقش بگیرد.
خدا این آرزو و این بهانه و این خلوت را دوست دارد و تا بال چشمانت بالا برود و اشک از نگاهت رو بریزد، همین که تور مژه هایت خیس شود و باران اشک بر دشت گونه ات ببارد، خدا به فرشتگانش ندا می دهد: شتاب کنید و هر آنچه می خواهد به او بدهید.
تو هنوز نم اشکت را با سر انگشتان از مژه نگرفته ای که فرشته ای در خانه آرزویت را می کوبد و ندا می دهد: چه می خواهی؟
در حریم حرم قدسی، هر دل که شکسته تر است، نور ولایت بر آن فروزان تر خواهد تابید. پس خوشا بر سعادت کسی که گریه حرف دلش را بگوید و دلش بیاد خدا باشد و خدایش یار او.
متن: حمیدرضا سهیلی
عکس:محمد زائرنیا