به مامان اعظم قول دادم که بیارمش زیارت. پول همه عیدی هایم و تابستان گذشته را که در مغازه اسمال آقا کار کرده بودم، گذاشتم روی هم و دو تا بلیت اتوبوس گرفتم برای خودم و مامان اعظم ولی یادم نبود بلیت برگشت را هم باید بگیرم. مامان اعظم می گوید خدا بزرگ است. من هم می گویم وقتی میخواهی به خدا بگویی برای بلیت های برگشتمان، سفارش من را هم بکن آخر امسال کنکوری ام. مامان اعظم برای کنکورم نذرکرده.
آقا یادت نرود ها. بلیت برگشت و کنکور من !
متن : مهشاد عزیزی
عکس: مهدی دارا