همراه با دو گروه از زیارت اولیها در طرح شمسالشموس حرم مطهر رضوی؛
یک ساعتی با تاخیر میرسند. در بست نواب حرم مطهر، همه منتظر میهمانان آقایند. میگویند این هفته دو هزار نفر در راهند. اسپندها و دوربینها آمادهاند و خادمان حضرت به صف شدهاند. لنز دوربینهای عکاسی و تصویربرداران صداوسیما و خبرگزاریها همه میخواهند لحظه ورود میهمانان و اولین سلام را ثبت کنند.
اولین سلام به هشتمین امام مهربانیها که این روزها به همت خادمان مخلصش، میهمانانی عزیزکرده و شکستهدل دارد. ویلچرها منتظرند تا سالمندان را همراهی کنند و شاخه گلها آماده تقدیم است.
به مشهد خوش آمدید
سرانجام کاروان هزار و پانصد نفری از راه میرسد. کاروانی از آرزومندانی مشتاق که طعم زیارت را نه در واقعیت که بارها در رویای استجابت دعاهایشان چشیده بودند و راهی حج فقرا شده بودند. خانوادههایی شریف از مددجویان کمیته امداد امام خمینی که این بار از 5 استان، سه شب و چهار روز را میهمان کرامت امام میشوند، دلها را به پنجره فولاد گره میزنند و با اشک دیده از حال دلشان میگویند. ورود به مشهد با طعم زیارت شیرین میشود. زنان و مردان با سلام و اذن دخول رخصت میگیرند برای تشرف. زائرانی نیازمند از خانواده بزرگ کمیته امداد که هدیه زیارت علیبن موسیالرضا(ع) کمترین خدمت به آنها است.
زابل هنوز زنده است
با زنانی از خطه سیستان همراه میشویم. زنانی از زابل که در گرمای جنوب شرق کشور، بی رونقی اقتصادی آنها را از سرزمینشان نرانده و زنده بودن زابل را از امامشان میخواهند و نیز کسب و کاری برای جوانانشان تا بار دیگر تمام خانواده دور هم جمع شوند.
خدیجه سیاح از امام سلامتی میخواهد و از غم دوری فرزندانش میگوید که ناچار در تهران مشغول به کارند. میگوید کاش در زابل آب و فراوانی داشتیم تا ما هم میزبان شما میشدیم، اما باز هم شکر که اینجاییم به دعوت آقا.
سراغ میهمان بعدی که میرویم خودش شروع میکند به دعا برای خادمان حضرت و متولیان کمیته امداد که بانی این زیارت گروهی شدهاند تا او هم امام غریبش را از نزدیک سلام دهد. میگوید در روستایش در حوالی زابل تنهاست و فرزندانش برای کار راهی شهرهای دور شدهاند. سکینه کیخا نام دارد و به علت کهولت حتی سن دقیقش را نمیداند.
کبری محمدزاده عباسی از روستای ابراهیمآباد زابل، از گریههای سر نمازش میگوید که از خود امام، سفر مشهد را خواسته بود و حالا پیش امامش یک درددل دارد. درد بی رونقی زابل و آرزوی داشتن کسب و کاری تا بتواند همسر بیمارش را مراقبت کند.
روایت حاجت این بانوان شریف زابلی همه یکی است. سلامتی و کار برای جوانانشان. هاجر پیری هم شفای شوهرش را با چشم تر از امام میخواهد. رانندهای که از کار افتاده و بیمار است و آخرین میهمان، صغری سیاح پیرزن مهربانی است که قبلتر شفا را در تسریع درمان قلب بیمارش از حضرت گرفته است و حالا میخواهد شفای تمامی مسلمانان را از امام مهربانیها طلب کند.
سلامی از حوالی سمنان
حرم مطهر رضوی، این بار میزبان دلدادگانی است که از دشت کویر میآیند. به شوق پابوسی شمسالشموس و برای اولین سلام و اولین زیارت. از مبدا با آنها شروع میکنیم. از استان سمنان. از دامنه البرز و جنگلهای سرسبز مازندران که به پایین میآییم، دشت کویر آغاز میشود و ما را با مردم صبور کویر و با داغی هوا همراه میکند. اینجا سمنان سرزمین مهربان و خشکی است که عنوان سومین استان کویری لقب گرفته و مفاخری چون بایزید بسطامی، منوچهری دامغانی، آیتالله شاهرودی و علامه حائری سمنانی دارد.
از سمنان فاصله میگیریم و 70 کیلومتر دورتر میشویم تا از 50 کیلومتری غرب سرخه در مسیر جاده سمنان- گرمسار به روستای عبداللهآباد برسیم. روستایی با 20 خانوار، در میان کوههای جنوبی البرز با آب و هوای مطلوب که به دلیل کمبود امکانات آموزشی و بهداشتی تعداد زیادی از جمعیت خود را روانه سمنان و سرخه و دیگر روستاها کرده است. بیشتر اهالی نام خانوادگی «رهایی» دارند و جز ساکنان فعلی، تعداد بسیاری به حرفه گچبری و سفیدکاری ساختمان مشغولند و بعضی کشاورزی و باغداری میکنند. اهالی صبور این روستا و خانوادههای زحمتکش و تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) که سعادت زیارت حضرت کریم را از خود آقا خواسته بودند، حالا به واسطه خادمان آن حضرت در آستان قدس رضوی و کمیته امداد به این وصل رسیدهاند. عطر گلها و بوی اسپند میآید. خادمان راه باز کردهاند برای مهمانانی عزیزکرده.
اشک سمنانیها را از سلام اول و اذن دخول به حضرت از همان ورودی نواب در پایین خیابان دنبال میکنیم و تا صحن سقاخانه چشم میکشیم تا از پنجره فولاد کمی دل بکنند و مراسم پیشواز و پذیرایی در رواق حرعاملی آغاز شود. سخنرانی و خوشامدگویی و بعد هم نجوای امینالله... میان این همه شور و سلام، فرصتی را غنیمت میگیریم برای صحبت با مردانی از خطه سمنان. یا همان "رهاییها".
دلش عجیب قرص است
71 سال سن دارد. میگوید کارگر بازنشسته است و 9 فرزند دارد. میان حال خوبش در اینجا، از طلبیده شدن حرف میزند. چه سعادتی است در خانهات باشی و بی¬خبر، دلت هوای حرم را بکند. آن وقت خادمان حضرت خود به دعوتت بیایند و تو را تا اینجا همراهی کنند. میگوید مشکلات خانوادگی زیادی دارد و به تنهایی پسر مجردش را نمیتواند برای ازدواج کمک کند. با همان دل صاف و سادهاش برات کربلا را هم از آقا میخواهد و دلش عجیب قرص است که میگیرد.
محمد رهایی نیز کشاورز بوده اما حالا، از کار افتاده است و چشم به یاری فرزندان دارد. شفای جسم بیمار و قلب دردمندش را از امام مهربانیها میخواهد. میان اشک و سوز دلش تنها تشکر میکند از لطف امام که او را تا اینجا رسانده و از مسئولانی که واسطه خیر شدهاند.
کمی آن طرفتر پیرمردی بر عصایش تکیه زده و روی صندلی تاشو نشسته است. یارای بلند شدن و قرار گرفتن در قاب ما را ندارد. اما میان شلوغی نجواهای این رواق، از حس ساده و پر مهرش میخواهم بدانم و او هم میگوید. با لهجهای که میان شلوغی به سختی شنیده میشود. از کشاورزی در همان روستای عبدللهآباد که حالا به دلیل کهولت سن رها کرده و از آرزوهای فرزندان و نوهها و حاجت سلامتی که از امام رضا(ع) میخواهد.
میان استغاثه و شور زائران حرم هنوز شنیده میشود:" فَاسْتَجِبْ دُعاَّئى وَاقْبَلْ ثَناَّئىوَ اجْمَعْ بَینى وَ بَیناَ و ْلِیاَّئى بحق..."
گزارشگر: الهه ارجمندیراد
منبع : http://news.aqr.ir/