«برای خوابیدن، وقت بسیار است و چه بسیارند عمرهای گران بهایی که در امتداد یک خواب طولانی میآیند و میروند و البته در میان خفتگان کسانی هستند که بر روی خویش از چشمه اشک و مناجات آبی میزنند، تن از خواب تهی میکنند، پیکر خود را به دست بستر نمیسپارند، دستی به دست خدا میدهند، یا علی میگویند، برمیخیزند و گل آوای ربنایشان چشم ستارگان را روشن و دل فرشتگان را سرشار میکند.»
اولین تجربه شب قدر
زن جوان، نگاهی به جملات ابتدایی مقدمه کتاب میاندازد و آن را میبندد. لحظهای به جلدی آبی خیره میشود که تصویری از هلال ماه دارد و در دل شب میدرخشد. روی آسمان شب کتاب عبارت «ادعیه و اعمال شبهای قدر» درج شده است. زن که زائری از شاهینشهر اصفهان و میهمان دعوت شده امام رضا(ع) در سومین شب از شب های قدر است، همین طور که از میان ردیف مرتب کتابهای ادعیه کنار صحن، 3 کتاب برمیدارد، به سمت خانوادهاش میرود.
مادر، خواهر نوجوان و پسر یک سالهاش امیرحسین که زیر آسمان ستارهباران شب و بر قالیهای هزار رنگ امام مهربان، نشستهاند و اشتیاق زیارت این سفر دو روزه در چشمهایشان پرپر میزند. سفری که به اعتقاد زن، فقط عنایت امام هشتم(ع) آن را ممکن کرده است. زن هنوز میخواهد صحبت کند که امیرحسین، صدایش میزند. انگار این زائر کوچک بیتاب آن است که هر چه زودتر، با مادر در اولین تجربه ناب شب قدر زندگیاش شریک شود.
سلامتی تا سال دیگر
صوت قرآن و شمیم بهشت در هوای حرم جاری است. قرآن در بزرگترین محفل قرآنی جهان اسلام با حضور قاریان ملی و بینالمللی، در سومین شب قدر قرائت میشود. الهام، در حالی که خواب چشمهایش را پر کرده کتاب به دست، به دوستش فاطمه تکیه داده و در صحن جامع رضوی، برای مراسم آماده میشود. اهل مشهد و کارمند است و با اینکه تا عصر سر کار بوده دلش نیامده از مراسم شب قدر حرم بگذرد. از دوران دانشجویی، توفیق شرکت در مراسم شبهای قدر حرم را پیدا نکرده و خوشحالیاش از حضور در این مراسم وصفنشدنی است.
درباره حس و حالش در این شب فراموشنشدنی میگوید: «حس خیلی خوبی دارم. حس سبکی و آرامش. حسی واقعا عالی. حس اینکه امام هشتم امشب به من و همه افرادی که اینجا جمع شدهاند، نگاه ویژهای داشته است.» وقتی از حاجاتش میپرسم، میگوید: «شنیدهام در شب قدر، نام کسانی که قرار است تا سال دیگر از این دنیا بروند مشخص میشود. از خدا میخواهم به واسطه وجود مقدس امام هشتم(ع)، همه افرادی که امشب به این بارگاه پناه آوردهاند تا سال دیگر، سلامت باشند.» از فاطمه که تمام این مدت با لبخند حرفهای دوستش را تایید میکند حاجتش را میپرسم. با شرم میگوید: «از علیبن موسیالرضا(ع) میخواهم کودکی که قرار است امسال داشته باشم سالم و صالح شود. فقط همین.»
قلب ماه رمضان
لحظات کمی تا شروع دعای جوشن کبیر، با صدای احمد واعظی و امیر عارف در شبی که ارزشمندتر از هزاران ماه خوانده شده باقی مانده است. حالا بیشتر صحنهای حرم، از جمعیت پر شده است. خانم مهاجر با صندلی تاشو، گوشه دنجی از صحن انقلاب رو به گنبد طلا نشسته است. این مربی میانسال قرآن، به دو قرآنآموزی که همراهیاش میکنند درباره فضایل لیالی قدر میگوید: «در شأن این شبهای پر فضیلت، احادیث زیادی داریم. مثلا پیامبر خدا(ص) فرمودند هرکس شب قدر را احیا کند و مؤمن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، همه گناهانش آمرزیده میشود.
یا امام صادق(ع) میفرمایند شماره ماههای سال نزد خدا، دوازده است و سرآمد ماهها رمضان است و قلب ماه رمضان لیله القدر است. امام رضا(ع) هم از آمرزش بیحد خدا در شبهای ماه قرآن خصوصا قدر میگویند و به نماز و عبادت و قرائت قرآن، در این شبها سفارش زیاد کردهاند.» همین طور که از جا مُهری کنارش، مُهری برمیدارد با اشتیاق میگوید: «هیچ میدانستید همه این مُهرها، مخصوص شبهای قدر، از کربلای معلی به حرم امام رضا(ع) هدیه شده است؟» مُهر را میبوسد و یا حسینگویان برای خواندن نماز مستحبی از جا بلند میشود.
زیارت قبول
شب از نیمه گذشته است. مراسم تمام شده و جمعیت، دستهدسته با چشمهای بارانی و دلهای جلا گرفته از نور معنویت، سمت خروجیها میروند. خادمین خستگیناپذیر بارگاه خورشید، زائران را با خوشامدگویی بدرقه میکنند. در بین جمعیت، دخترک شش سالهای با شیرینزبانی، خوابی را که لحظاتی قبل میان دعاهایش دیده برای پدر و مادر تعریف میکند.
فرشتهسادات می گوید: «خواب دیدم دارم دعا میخوانم. یک دفعه یک آقای خیلی خیلی مهربان، من را توی بغلش گرفت و توی گهواره گذاشت. بعد گفت تو همینجا باش و استراحت کن تا من بروم برایت نان و شیر بیاورم.»
پدر می گوید: «زیارتت قبول شده فرشته جان! انشاءالله از دعاهای تو، امشب مادربزرگ هم شفا میگیرد و خوب میشود.» فرشتهسادات با خوشحالی میخندد و بالا و پایین میپرد، بدون اینکه چشمهای بارانی مادر و بغض پنهان پدر را ببیند.
هدیه سادات میرمرتضوی