ز بند غصــه و غـــم ســاعتی بشــو آزاد
ز فـرط مستــی و از عشق سر بده فـریاد
تلاقــی دو سه تا قطـره اشک ، با گنبــد
چه حس و حـال عجیبی به قلب زائـر داد
بهشوقِ پرچمِسبزی که روی گنبد هست
کبوتــری شدهای و رهــا شــدی در بـاد
چه رد پـای قشنگــی به جــا گذاشتـهای
ز قطره قطـرهٔ اشکـت میان گوهـرشــاد
دوباره ولولهای شــد میان صحن ، ببین
شفــا گرفتــه دو چـشمان کـور مادرزاد
دو پــای مـرد علیلــی دوباره جان بگرفت
دوباره مـعـجــزه کردهست پنجــره فـولاد
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا