خشکیدهام..کویرم ، دیگر ثمر ندارم
کاری بجز گدایی ، وقت سحر ندارم
معصیت و خطایم ، بی آبروم کرده
بیچارهام که دیگر ، چشمانِ تر ندارم
هر فرصتی که دادی،دیدی خراب کردم
شرمندهام برایت جز دردسر ندارم
دستم بگیر سلطان ، بگذار تا بمانم
اینبار از کنارت ، میل سفر ندارم
اصلا همین دم در،یک گوشه مینشینم
من غیرِ خانهٔ تو ، جایِ دگر ندارم
این است آرزویم..یک روز بر ضریحت
با گریه سر گذارم ، تا حشر برندارم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا