ما زلف دادهايم پريشان شود همين
دل دادهايم دستِ تو حيران شود همين
آئينهٔ مرا سحری تكّه تكّه كن
باشد كه خرج گوشهٔ ايوان شود همين
دردِ مرا علاج مكن با طبابتت
با خاکِ زير پای تو درمان شود همين
حالا كه هم غذای غلامان خانهايم
خوب است آدمی ز غلامان شود همين
آنكه به مهربانیات ايمان نياوَرَد
در ازدحام حشر پشيمان شود همين
سلمانیات نيامده ظرفش طلا شود
اينجا نشسته است كه سلمان شود همين
كُلّ ِزمين بناست اگر كشوری شود
بهتر كه پايتخت خراسان شود همين
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا