به فکر کربلا بودم درآوردم سر از مشهد
بخانمهرنفس با شوق بارِ دیگر از مشهد
اگرکهمیلِحجدارمچهجاییبهترازاینجا
اگرقصدِسفرکردمچهجاییبهترازمشهد
گرهرویِگره زد تاکه بختِخواهرم وا شد
سحرشدهرشبمباخاطراتِمادرازمشهد
برادر صبحُ ظهرُ شب بسویقُمنظردارد
چراکهچشمِخودرابرنداردخواهرازمشهد
"بهجانمادرتزهراقسم"رد خور ندارد
نرفتمدستِخالیبانگاهیمضطرازمشهد
اگر روزی شود تنها بلیطِ رفت میگیرم
چراکهقصدِبرگشتنندارمدیگرازمشهد
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا