دوباره عکس حرم هست بین چشم ترم
و باز دل بدهم تا ضریح را بخرم
بگو که قیمتیکشبضریحتان چند است
بگیر جان مرا و...مرا ببر به حرم
دوباره این دل واماندهام پریشان شد
و با بهانهٔ گنبد،گذاشت سر به سرم
به وقت خواب،شمردم ستاره با گریه
که برق گنبدتان شد ستارهٔ سحرم
دلم میان ضریح تو باز،جا مانده
خودت بگو که اگر پس دهی،کجا ببرم؟
اجازهام بده تا از این هوای کثیف
به آسمان پُر از نورِ گنبدت بپرم
بیا و مزد همین نوکرانههای مرا
بده هر آنچه توانی به مادر و پدرم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا