دست خالی آمدم تا در به رویم وا کنی
طعم آغوش خودت را بر دلم معنا کنی
بار بستی از دلم رفتی من آواره شدم
میشود خود را دوباره در دلِ من جا کنی؟
زَهرِ هجرت کار من را ساخت،افتادم زمین
لحظهای پیشم بیا تا که مرا سرپا کنی
روزهای بیکسی سرد است،سرما خوردهام
دستهایم را بگیر تا روزیام گرما کنی
در میان کوچههای نفس و دنیا گم شدم
نور بر قلبم بتابان تا مرا پیدا کنی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا