می توانستم امشب در دل گوهر شاد باشم
اما نشد، حالا نشسته ام کنج اتاق
و مثل کبوترهای پرشکسته غمگینم...
میشه گوشی رو بدید امام رضا...
راه برگشت ما به اصل و بازگشت ما به روزگار وصل مان شمایید...
از دامان شما عصمت می بارد و از دستان شما کرامت.
پ. ن:
گریه میکنم...
و این نرسیدن معنا نشد برایم!
و این گریه، ناامیدی معنا نشد برایم!
از شوق زیاد است آقا...
ثامن الائمه و رئوفی...
سراج الله و معین الضعفایی...
شمس الشموسی و انیس النفوس...
من می دانم که دست رد نمی زنید آقا جان...
پ.ن:آی رضای هر لحظه زندگانی من...
من بی اندازه دلتنگم...
چه کنم که پایم می لنگد از این همه بار سنگین دلتنگی..
انیس النفوسی...حضرت عشقی...دکتر رضایی...جانی آقا ...