باید برای از تو سرودن وضو گرفت
یکگوشهاینشستُبهلبذکر"هو"گرفت
ایوان طلا و پنجرهفولاد و گنبد است
عکسی که قاب چشم من از روبرو گرفت
چشمم که از فراق تو بی نور گشته بود
وقتی که بر ضریح تو افتاد سو گرفت
دادم سلام و از تو جوابی رسیده است
دل لذتی عجیب از این گفتگو گرفت
باز این گدای خسته و بی آبرویِ شهر
از برکت زیارت تو آبرو گرفت
ازهرچه بگذرم سخن دوست خوشتر است
شعرم به سمت کرببلا سمت و سو گرفت
یا ایها الرئوف دلم را جلا بده
عید آمدهست تذکرهٔ کربلا بده
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا