یادش به خیر آقا دوران خردسالی
می آمدم به کویت با شوق بی مثالی
پرواز مینمودم از روی دوش بابا
تا ابر لطف خود را بر بام من بباری
بر بال زائرانت میبردیم به سویت
تا دست من بگیری تا بوسه ای بکاری
آموختم من آن روز از کفتران کویت
کوی تو دانه دارد، دامی در آن نداری
مهرت انیس جانم، مولای مهربانم
بین گدا تو با شاه فرقی نمیگذاری
دیرور پاک بودم اینک سیاه و زشتم
بر خوان خویش آقا مهمان نمینمایی؟!
بعد از بسی تباهی، یک عمر بی حیایی
باز آمدم رضا جان، در را نمیگشایی؟!
چون کلب میشود پیر او را رها نمایند
بر درگهت شنیدم بر او کرم نمایی
جانم فدایت ای شاه هم کیل پر نمایی
هم فصل بی کسی ها دیدار ما بیایی
آغاز شد به مهرت چون روزگار عمرم
حسن ختامش ای کاش پیش تو جان سپاری
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا