حضرت امام رضا (ع) به خراسان تشريف آوردند و به اصطلاح ولى عهد مأمون عباسى شدند، و مأمون دستور داد كه تمام اطرافيان و درباريان با آن حضرت بيعت كنند. همه بيعت كردند، جز نفرات معدودى كه يكى از آنها جلودی نام داشت بود.
مأمون عباسى آن چند نفر را به جرم عدم بيعت با امام رضا (ع) به زندان افكند. جلودى با آن سابقه ننگين و با آن دشمنى و هتك حرمتى كه نسبت به امام رضا (ع) روا داشت، و با آنكه با آن حضرت از بيعت هم سرباز زد، مورد لطف و عنايت و عفو حضرت رضا (ع) قرار گرفت؛ به اين ترتيب كه يك روز بعد از زندانى شدن جلودى، مأمون به خدمت امام هشتم (ع) شرفياب شد، و موضوع زندانى شدن آن چند مخالف و از جمله جلودى را به ايشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانيان احضار شوند. حضرت امام رضا (ع) كنار مأمون نشسته بودند كه از دور چشمشان به جلودى افتاد. با وجودى كه آن حضرت (ع) از ظلم و ستم آن شخص دل آزرده شد، و مورد چپاول و هتك حرمت او قرار گرفته بودند، و بالاخره مى دانستند كه جلودى با ايشان دشمنى آشكار دارد، با تمام اينها جلودى را عفو كردند و با لطف و مرحمت خويش از گناهان او چشم پوشيدند، و به همين جهت به مأمون رو كردند و با صورت گشاده اى فرمودند: «اين پيرمرد جلودى را به من ببخش و آزادش كن»، مأمون با صداى آهسته عرضه داشت: اين همان است كه دختران پيغمبر را آزرده و خانه شما را چپاول كرده است! اما جلودى از آن كينه و بغضى كه نسبت به حضرت رضا (ع) داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مأمون مى خواهند، از اين رو به مأمون گفت: تو را به خدا و به خدمتگزارى ام به پدرت هارون، سوگند مى دهم كه خواهش اين آقا را نسبت به من نپذيرى! مأمون كه وضع را چنين ديد، از بزرگوارى امام رضا (ع) و خباثت جلودى در شگفت شد و به جلودى گفت: نه به خدا سوگند خواهش اين آقا را نسبت به تو عملى نمى كنم. سپس به دژخيم خودش دستور داد گردنش را بزند1.
پى نوشتها:
(1). علامه مجلسى، بحار الانوار، چاپ جديد، ج 49.