کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
زندگينامه شهيد آيت الله قدوسي
 زندگينامه شهيد آيت الله قدوسي
ناشر  :  مركز اسناد انقلاب اسلامي
 
 

ياران حضرت امام در تبيين و انتشار افكار انقلابي -كه برخاسته از فرهنگ سياسي شيعه بود- نقش تعين كننده اي داشتند. يكي از اين اقدامات، ايجاد موسسات فرهنگي و آموزشي با مديريت ياران و همفكران امام و به منظور پرورش نيروي انساني براي آينده جامعه انقلابي بود و در اين بين نقش و كاركرد آيت الله علي قدوسي به دليل برخورداري از صفات و شرايط ايده آل مديريتي، بسيار چشمگير بود. وي با اعمال مديريتي كارآمد و پيشرفته در مدرسه علميه حقاني در ساختار مدارس ديني و انتخاب متون، اساتيد و حتي طلاب، حركتي نوين و دامنه داري را پايه ريزي نمود. شهيد آيت الله علي قدوسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، فداكارانه در سنگر دادستاني كل انقلاب اسلامي، منشا خدمات ارزنده اي شد و سرانجام، توسط منافقين در دفتر دادستاني كل انقلاب، در 14/6/1360 به درجه رفيع شهادت نائل آمد. اثر حاضر شرح زندگاني اين بزرگمرد تاريخ انقلاب اسلامي است. عناوين فصول اين كتاب به اين شرح است: فصل اول؛ حيات اجتماعي و علمي شهيد آيت الله قدوسي گفتار اول؛ پيشينه خانوادگي شهيد آيت الله قدوسي گفتار دوم؛ حيات علمي شهيد آيت الله قدوسي گفتار سوم؛ مدرسه توحيد خواهران فصل دوم؛ فعاليت ها و اقدامات سياسي شهيد آيت الله قدوسي گفتار اول؛ آغاز تحصيل در حوزه علميه قم تا مديريت گفتار دوم؛ فعاليت هاي سياسي شهيد آيت الله قدوسي در حوزه مديريت در مدرسه حقاني گفتار سوم؛ حيات سياسي شهيد آيت الله قدوسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران فصل سوم؛ ويژگي هاي عقيدتي و خصوصيات اخلاقي شهيد آيت الله قدوسي گفتار اول؛ ويژگي هاي عقيدتي و فكري شهيد آيت الله قدوسي گفتار دوم؛ خصوصيات اخلاقي شهيد آيت الله قدوسي گفتار سوم؛ رفتار و منش خانوادگي شهيد آيت الله قدوسي گفتار چهارم؛ شهيد آيت الله قدوسي از نگاه ياران ضمائم: اسناد و مدارك شهيد آيت الله قدوسي

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 5:03 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
شهيد آيت الله علي قدوسي
 
 
 
شهيد آيت الله علي قدوسي
 
 
 
 
 
 
 
ناتواني كلمات را در شناساندن چهرۀ يك انسان نمونه و شخصيت برجسته، مي دانيد. شهيد، آيت الله علي قدوسي را نمي توان با كلمه مطرح كرد.امّا در حدّ يك بيوگرافي ساده و آشنائي مختصر با حيات پرثمر و با بركت او، اين چند سطر را مي خوانيد:
ثمره اي از شجرۀ طيبّه اي بود، از دودمان فضيلت و خانوادۀ علم و ديـن، كه در سال 1306 شمــسي در « نهاوند» چشم به جهان گشود .مرحوم آيت الله ملا احمد قدوسي ـ پدر شهيد ـ خود را مديون لطف خدا مي ديد، كه چنيـن نوزادي را به وي عطا كرده است .نبوغ و استعداد شرف اين كودك، از همان آغاز مراحل رشد آيــــــنده را به وضـــوح نـشان مي داد .شهيد قدوسي تحصيلات ابتدائي و متوسّطه را در نهـاوند مي خواند كه دســـــت تقدير خـداوند او را به«قم» فرستاد .در سن 15 سالگي بود كه براي ادامۀ تحصيلات در زمينۀ علوم اسلامي، به حوزۀ علميه قم هـجرت كرد. سال  1321تا آب را، از سرچشمه بياشامد، و ميوه را از شاخه بچيند، و ... چهرۀ اسلام را، بي نقاب و پـرده، و از نزديك ببيند و بشناسند ...
گرايشات سياسي او ـ كه از متن مكتب سرچــشمه مي گرفــــت ـ او را به صـــحنۀ مبارزات كشــيد و درجريان نهضت نفت، و نيز در ضدّيت با جزب تودۀ آنروز، فعاليّتـــي چشمگــــير، ولـي اكثراً دور و پنهاني از جشم دشمن، داشت .
در نهضت فدائيان اسلام هم، با شهيد بزرگ، مرحوم نواب صفوي همكاري و همــــفكري و همـراهي داشت . در عين حال، فعاليت هاي سياسي هرگز او را از راه اصلي، كه شناخت اسلام و درك مــــعارف دين و فقه اهلبيت بود بازنداشت. اين از ويژگهياي او بود كه در كمتر كساني يافت مي شد .
در درس خارج مرحوم آيت الله بروجردي و حضرت امام خميني، از شاگردان فاضــل و مورد توجّه بود . فلسفه و تفسير را هم، نزد عارف وارسته و فيلسوف بزرگ مرحوم علامه طباطبائي فـــرا گرفت و تا حدّي لياقت و شايستگي و استعداد نشان داد كه مورد توجّه مرحوم علامه قرار گـــرفت و او را به دامائي خود پذيرفت.در اين وادي، هم حوزه و هم دوره با عزيزاني چون شهيد بهشتي و شهيــــد مطهري بود پا به پاي هم در صحنه هاي علمي و مبارزاتي و آموزشي بودند تا « شهادت »
نسبت به حوزه علميه، نظريۀ اصلاحي خاصي داشت. همراه جمعي از ياران در فكر تشكيل جمعيتي بر اي تحرك بخشيدن و نهضت اصلاحي حوزه بود كه اين جـــمع در ســــال 44 از طريق ســــاواك شناسائي شد و افراد ـ ازجمله شهيد قدوسي ـ دستگير شدند .
پس از مدّتي كه آزاد شد، مجدداً در تعبيب همان افكار و اهداف بود و با چهره ها مبارز دانشگاهي هم مرتبط بود و پذيرفتن مديريت مدرسۀ منتظريه( حقاني) در راستاي همين اهداف بود كه در آنجا به تربيت شاگرداني پرداخت كه در جمهوري اسلامي، از بازوهـــــاي پرتوان دستگاه قضائي و اجرائي شدند.
به ابتكار او، « مكتب توحيد» براي دروس اسلامي خواهــران تأسيـــــس شد و با برنامه هاي عـــالي، اثرات چشمگيري داشت .
شهيد قدوسي، در كنارجهاد، به اجتهاد مي انديشيد و شتاب درســــي را همراه با عمق تحصـــــيلي مي خواست و عرفان را مسلّح مي كرد و همراه با « دعـــوت روزانه»، آموزگـــار « دعاي شبانه» بود، گذشت و قاطعّيت را با هم داشت، عزّت نفس و مناعت طبع را با سعۀ صدر و والا انديشي توأم داشت، بي ريـا بود و متواضــــع، پركار و كم حرف، سخت كوش و نستوه.
مي گفت: روحاني بايد دقيق و عميق، منظّم و وقت شناس باشد و متقّي و مبارز، درس خوان و آگاه به زمان، متجهد و مجاهد، اديب و مؤدب، با شور و شعور، فقيه و فيلسوف، ناطق و كاتب، « زبان» دان و « زمان» شناس ... و ... خود، تجسمّي از ارزشهاي متعالي بود .
درسهاي اخلاقش، سازنده و تكان دهنده بود. هنوز آجرهاي مسجد مدرسه منتظريه، طنين سخنانش را، كه اكثراً از خطبه هاي پرشور نهج البلاغه مايه مي گرفت، به گوش آگاهان بصـــير مي رساند. فضائل و ملكات اخلاقي، برايش در حدّ « ملكه» بود. خلوص و اخلاص و بي ريائي و... را در اوج داشت. اين مقوله نياز به بحث تشــريحي دارد، كه مي گذريم.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ابتدا مدّتي در « قم» در ستاد انقلاب، و امور قضائي فعاليت مي كرد، كه طيّ حكمي از سوي امام به « دادستاني كل انقلاب» منـــصوب شد. و در اين سنـــگر، چه خوب از عهدۀ كار برآمد! ...
بي سروصدا، پرتلاش و سخت كوش به خدمت مشغول بود و داد انقلاب را از ضدّ انقلاب مي ستــاند و ضدّ انقلاب را بدست داد اسلام مي سپرد و ... به داد انقلاب مي رسيد .
شاگردان مدرسۀ منتظريه، كه سالياني متمادي با او در مدرسه آشنا بودند و افراد مورد اعــتماد وي محصوب مي شدند، مطمئن ترين ياران او درمنصب هاي حاكم شرع و دادستان در دادسراهاي انقلاب بودند .
تحوّلي را كه او در دادستاني بوجود آورد و سنّت هاي خوبي را كه پايه گذاري كرد و نقش عظيمي كه در اين زمينه داشت، جاي سخن مفصّل است كه در اين خلاصه نمي گنجد.
فرزند بزرگ ايشان، كه دانشجوي دانشگاه مشهد و از دانشجويان پيرو خط امام بود، در درگيــري هاي 17 شهريور مجروح شده بود و پس از انقلاب، در دفتر تحكيم وحدت فعـــاليت مي كرد كـــه با شروع جنگ تحميلي، به كربلاي خوزستان شتافت و يكي از 160 شهيدي بود كه در ماجراي هويزه، دسته جمعي بشهادت رسيدند .
صبر و شكيبائي وروحيۀ شهيد قدوسي در شهادت فرزند، مايۀ اعجاب و شگفتي همگان گـــــرديد.او ابراهيمي بود كه اسماعيلش را به « مذبح» فرستاد و صابر و ثابت قدم ماند.
پنج فرزند ديگر ثمرۀ زندگي شهيد قدوسي بود، كه يكي هم اكـــنون درس دينـــــي مي خواند و ادامه دهندۀ راه پدر و برادر شهيدش است ، سال 60 ، سال شهادت بود .
بدنبال شهادت آيت الله بهشتي و يارانش در 7 تير و بدنبال شهادت رئيس جمهور رجائي و نخـــــسـت وزير باهنر اين دو ققنوس عشق و دو پرندۀ مهاجــــر خونين بال، در 8 شهــــريور، شهـــيد قدوسي، حالتِ«انتظار» داشت .
نزديكانش مي گويند: در روزهاي آخر حيات، يك حالتِ عرفاني خاصّي داشــــت و دائـــماً در انتظار شهادت بود سرانجام، او هم به آرزوي خويش رسيد .
14شهريور 60، سبح در ساختمان دادستاني انقلاب بود كه با انفـــــجار بمـــــب، كه عوامل سرسپردۀ منافقين كار گذاشته بودند، به شـــــــــهادت رســـــيد و به لقاء الله و ديدار يارانش شهيــــدش شتافت  نامش جاويد و خاطره اش معطّر باد.
«نشود زمزمۀ خون شهيدان، خاموش                               سوز عرفاني اين نغمه، ز سازي دگر است »
منبع:www.dadsetani.ir/

ادامه مطلب



[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 5:02 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
شهادت آیت‌الله قدوسی و سرتیپ وحید دستجردی(1393/6/14)
 
 

شهادت آیت‌الله قدوسی و سرتیپ وحید دستجردی

http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Images/NewsPhoto/2012/45_Untitled-1.jpg

شهید قدوسی در سال 1306 ه ش در خانواده ای روحانی در شهر نهاوند به دنیا آمد. او تحصیلات مقدماتی اش را در زادگاهش به انجام رساند و در سال 1323ه ش وارد حوزه علمیه قم شد و دوره کامل فقه و اصول را در محضر آیت الله العظمی بروجردی و امام خمینی ره به پایان رسانید و به در جه اجتهاد نایل آمد. شهید قدوسی فلسفه را از استاد بزرگوار خویش علامه طباطبایی فراگرفت. قدوسی در میدان مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی از پیشگامان بود و سابقه مبارزاتی وی به سالها پیش از 15 خرداد 1342 بر می گردد. شهید قدوسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی ره به سمت دادستان انقلاب اسلامی برگزیده شد و پس از سی و یک ماه خدمت به دنبال انفجار یک بمب آتش زا در محل دادستانی کل انقلاب اسلامی به فیض عظمای شهادت نایل آمد. همچنین در این روز سرتیپ وحید دستجردی که خدمات شایانی به کشور و انقلاب کرد توسط منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت نایل آمد.رییس شهربانی کل کشور( شهید دستجردی) در سال 1360هجری شمسی درحادثه بمب گذاری دفترنخست وزیری به درجه شهادت نایل آمد.
 

منبع : تقویم SunCalender


ادامه مطلب



[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 5:01 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
سالروز شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ وحید دستجردی

 

 

اختصاصی دانش روز:

 

 

http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Images/NewsPhoto/2012/45_Untitled-1.jpg

 

سالروز شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ وحید دستجردی

 

سالروز شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ وحید دستجردی

 

دانش روز: ۱۴ شهریور ماه سالروز شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ وحید دستجردی نامگذاری شده است

 

به گزارش دانش روز، در دوازدهم مرداد ۱۳۰۶ شمسى، در شهر کوچک نهاوند فرزندى به دنیا آمد که نامش را على نامیدند. پدرش ملااحمد، از علماى بزرگ شهر بود که پس از سالها تحصیل در حوزه علمیه نجف به درجه اجتهاد نایل شد و به زادگاه خود برگشت و به ارشاد مردم پرداخت

 

71 .

 

على دوران کودکى و نوجوانى را تحتتربیت درست خانواده سپرى کرد. با خواندن ، نوشتن ، قرآن ، نماز و احکام شرعى آشناشد و در پانزده سالگى سال( ۱۳۲۱) وارد حوزه علمیه قم شد و در مدرسه فیضیه حجره اى تهیه نمود.

 

على در حوزه علمیه قم به تحصیلات خود ادامه داد و در نهایت تنگدستى از تحصیل دست برنداشت . مقدمات علوم اسلامى رانزد استادانى فرزانه مانند آیه الله صدوقى فراگرفت و از محضر استادان اخلاق حوزهعلمیه قم بهره جست . او از ابتداى طلبگى به تهذیب اخلاق ، ساده زیستى ، نظم واستفاده از فرصتها اهمیت بسیار مى داد. پشتکار او موجب شد تا دروس مقدمات و سطح حوزه را به پایان برساند و وارد عالى ترین مرحله دروس حوزه شود. على سالها در درس خارج آیه الله بروجردى و امام خمینى شرکت کرد و از خرمن دانش آنها، خوشه ها چید. بسیارى از خطبه هاى نهج البلاغه را حفظ بود. علاقه بسیارى به اهل بیت داشت و هم واره در مجالس سوگوارى شرکت مى کرد. بسیار محتاط بود و از غیبت و دروغ بسیارپرهیز مى جست و به درس و بحث علاقه وافرى نشان مى داد.

 

گلی در بوستان حوزه

 

علامه طباطبایى با ورود به حوزه علمیه قم فلسفه را در حوزه احیا کرد، قدوسى مقدمه اى از دروس هیئت و فلسفه را نزداو فراگرفت.اخلاق ، علم و فروتنى علامهطباطبایى همه شاگردانش را شیفته خود ساخته بود. وى پس ‍ از آشنایى با سجایاى عالى عرفانى استاد، از هر فرصتى استفاده مى جست واز رهنمودهاى اخلاقى آن عارف وارسته ، براى تهذیب نفس استفاده مى نمود.
شهید قدوسى روز به روز به علامه طباطبایى علاقه مندتر مى شد. او از رهنمودهاى سازندهاخلاقى استاد بخوبى استفاده کرد و بدین سان توانست تحت تربیت او، به خود سازى بپردازد.

 

مجاهد پیرو امام

 

آیه الله قدوسى با اندیشه هاى سیاسى امام خمینى بخوبىآشنا بود. او پس ‍ از افشاگیریهاى امام خمینى در سال ۱۳۴۱ که علیه لایحه کاپیتولاسیون و دیگر مصوبات خائنانه دولت و مجلس صورت پذیرفت ، هماره همدوشهمفکرانش به پشتیبانى از قیام همت گماشت . او در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و تبعید امامخمینی (ره)  در۱۳ آبان ۱۳۴۲ همراه همه طلبه ها، استادان و مردم انقلابى به صحنه آمد و بهمبارزه با رژیم پهلوى پرداخت .

 

اوج مبارزات آیه الله قدوسى در آن دوران ، همکارى گسترده او با هیاءت مدرسین بود. هیات مدرسین نخستین تشکیلات منسجم روحانیت بود کهدر سال۱۳۳۷  در زمان مرجعیت آیه الله العظمى بروجردى تاءسیس شده بود. این هیات درسالهاى ۱۳۴۱ – ۱۳۴۲ بسیار فعال بود. اعلامیه هاى فراوان از سوى هیاءت مدرسین درسراسر کشور پخش و جنایتهاى رژیم پهلوى برملا شد. هیات مدرسین با انتشار اعلامیه هاوپشتیبانى اساتید حوزه علمیه قم،  نهضت امام خمینى (ره ) را به مردم آشکار ساخت .

 

اینهیات که بعد به گروه یازده نفرى شهرت یافت (و امروزه با نام جامعه مدرسین شناختهمى شود) نخستین هسته مبارزه مخفى علیه رژیم پهلوى بود و در پوشش اهداف اصلاحى نظام آموزشى حوزه علمیه قم، به فعالیتهاى سیاسى مى پرداخت . آیه الله قدوسى ازبنیانگزاران این هیات بود. هیات مدرسین در سال ۱۳۴۵ به دست ساواک کشف و افراد آنتحت تعقیب ماموران پهلوى قرار گرفتند. آیه الله قدوسى در این ماجرا دستگیر شد. اماچون ساواک نتوانسته بود مدارکى علیه او پیدا کند، پس از چند ماه از زندان آزادشد.

 

آیه الله قدوسى پس از آزادى ، در تابستان ۱۳۴۵ به زادگاه خود برگشت و بهاقامه نماز جماعت در مسجد جامع نهاوند پرداخت . او پس از نماز منبر مى رفت و همیشهدر ضمن سخنرانى از امام خمینى(ره )یاد مى کرد. ساواک چند بار به وى تذکر داد که نبایداسمى از امام برده شود اما او نمى پذیرفت . بدین علت سخنرانى او تعطیل شد وآیه الله قدوسى به قم برگشت .

 

 از پایگاه فضیلتتا شهادت

 

ایام پدیدارى مدرسه حقانى از فصول درخشان زندگى آیهالله قدوسى است . آیه الله قدوسى با همفکرى برخى از استادان برجسته انقلابى حوزهعلمیه در پى تغییرات بنیادى در ساختار ادارى – آموزشى حوزه علمیه قم برمى آید. بدینخاطر تصمیم مى گیرند نقشه خود را ابتدا در مدرسه اى آغاز نمایند تا پس از موفقیت ،در سراسر حوزه هاى علمیه اجرا نمایند. آیه الله العظمى میلانى که با برنامه هاىاصلاحى آنان موافق بود مدرسه علمیه اى را در قم به آنها واگذار مى نماید.مدرسهحقانى در سال ۱۳۴۳ با مدیریت آیه الله قدوسى و با همکارى شهید بهشتى ، آیه اللهمصابح یزدى وآیه الله جنتى آغاز به کار مى نماید. آیه الله قدوسى با دعوت ازاساتیدى با تجربه و انقلابى مانند آیه الله مشکینى ، آیه الله جنتى و سایرعلمابنیه علمى مدرسه را تقویت نمود. نظم در حوزه هاى علمیه در جایگاهخود قرار نداشت . مدرسه حقانى نخستین مدرسه علمیه قم بود که بسیار منظم بود. آیهالله قدوسى نظم شدیدى را در مدرسه به اجرا درآورد. و در مدت چهارده سال اداره مدرسه، هماره به رعایت مقررات مقید بود.حضور و غیاب در کلاس ، برگزارى امتحانات وپیگیرى مدام رشد علمى – اخلاقى طلاب از امتیازات این مدرسه بود.
اندک اندک آوازهمدرسه حقانى به همه جا پخش شد. بسیارى از جوانان به این مدرسه روى آوردند و تجمعانبوه استادان جوان و انقلابى در مدرسه ، ساواک را به هراس انداخت . مدرسه حقانىپایگاه مبارزان شناخته شده بود. ساواک بارها به مدرسه حمله کرد، اما به دلیل مدیریتکارآمد آیه الله قدوسى کارى از پیش نبرد.در آن زمان آموزش زبان انگلیسى در حوزههاى علمیه مطلوب نبود اما در مدرسه حقانى براى آشنایى طلاب با زبانهاى خارجى ، بهاین مهم اقدام ورزید. برخى از دروس دانشگاهى مانند جامعه شناسى ، روان شناسى واقتصاد نیز در این مدرسه از سوى استادان دانشگاه تدریس مى شد.برخى از کتابهاىدرسى حوزه ، کتابهاى آموزشى نبودند. سبک نگارش آنها براى تدریس مناسب نبود و بسیاراز متون درسى براى قرنهاى پیشین تدوین شده بود. مدرسه حقانى نخستین گام را براىتغییر کتب درسى برداشت . کتابصرف ساده ،  بسیار شیوا و روان از سوى دو تن از استادان مدرسه تدوین شد و بهعنوان متن درسى در مدرسه تدریس ‍ گردید.آیه الله قدوسى هماره طلبه ها را بهتهذیب اخلاق سفارش مى کرد. درسهاى اخلاق او، هر هفته روح تشنه طلاب را با پندهاىآسمانى سیراب مى ساخت . خطبه همام و برخى دیگر از سخنان روح بخش امام على علیهالسلام را براى طلبه ها، از حفظ مى خواند و با صدایى لرزان و چشمانى گریان طلاب رابا اوصاف پرهیزگاران آشنا مى ساخت.  قدوسى با تمام توان در راه پیشبرد هدفهاى اصلاحى مدرسه تلاش مى کرد. رهبرانقلاب ، حضرت آیه الله العظمى خامنه اى در این باره فرموده است : ” چند خصوصیت در ایشان وجود داشت . که نه تنها من ، بلکه همه را جذبمى کرد، یکى از آنها صداقت و صفاى این مرد بود… خصوصیت دوم پرکارى و پشتکارىایشان بود… اگر ریاست مدرسه حقانى با کسى غیر از آقاى قدوسى بود من باور نمى کردمکه این مدرسه به این اندازه از ارزش و آثار مى رسید.
مدرسه حقانى از زمانى که آیه الله قدوسى مدیریت آن را بر عهده گرفت ، تا پیروزى انقلاب اسلامى ، یکى ازسنگرهاى مبارزه در برابر رژیم پهلوى بود. طلاب مدرسه همگى مقلد امام بودند. ساواکبارها به مدرسه یورش برد و شمارى از طلبه ها را دستگیر کرد. بسیارى از اعلامیه هادر این مدرسه تکثیر مى شد.
مدرسه حقانى ، مدرسه علمیه نمونه قم بود. نظام آموزشى و ادارى مدرسه چنان به موفقیت رسید که متولیان بسیارى از مدارس علمیه قم و مشهد ازالگوى موفق این مدرسه درس گرفته ،وبه اصلاح نظام ادارى – آموزشى مدارسپرداختند.
بسیارى از طلاب جوان ، با علم ، خوشفکر، متقى و آگاه به مسائل سیاسىاین مدرسه ، پس از پیروزى انقلاب اسلامى در مسؤ ولیتهاى اجرایى ، قضایى و سیاسى ،خدمتهاى شایانى به انقلاب نمودند.این مجاهد نستوه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، از طرف امام خمینی (ره ) به دادستانی کل انقلاب اسلامی ، منصوب شد و در این سنگر به خدمت پرداخت . سرانجام این عالم ربانی در اثر انفجاری توسط منافقین کوردل به فیض شهادت نائل آمد و در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد . روحش شاد و یادش گرامی باد .

 

 سالگرد شهادت سرتیپ وحید دستجردی, رئیس وقت شهربانی کشور ۱۳۶۰ ش

 

72

 سرهنگ هوشنگ وحید دستجردی در سال ۱۳۰۴ در اصفهان به دنیا آمد. وی پس از پشت سر گذاشتن دروس ابتدایی و متوسطه، در سال ۱۳۲۸ وارد آموزشگاه شهربانی شد و پس از ۳۲ سال خدمت در پست های مختلف باز نشسته شد.   این شهید بزرگوار که از طرفداران نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به شمار می رفت، پس از پیروزی انقلاب، در اسفند ۱۳۵۷ به خدمت دعوت گردید و در ۲۴ اسفند ۱۳۵۹ به ریاست شهربانی  کل کشور منصوب شد. سرهنگ وحید دستجردی سرانجام در واقعه انفجار دفتر نخست وزیری در ۸ شهریور ۱۳۶۰ به شدت زخمی شد و شش روز بعد بر اثر جراحات وارده، به شهادت رسید. یاد این شهید بزرگوار گرامی و راه مقدسش پر رهرو باد


ادامه مطلب



[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 5:00 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

زندگینامه سرتیپ وحید دستجردی

 

 
 
 
 
 
 

 

 

 

 

 

مادی ها وسیستم آبیاری کشاورزان

 

رودخانه زاینده رود دارای نهرهای بزرگی در دو طرف خود می باشد و حدود 700 سال پیش از میلاد احداث گردیده است این نهر ها به دلیل این که در زمان مادها صورت گرفته  به نام (( مادی ))معروف گردیده است . هم اکنون تعداد بسیاری از آنها مورد استفاده قرار می گیرد.

 

شیخ بهایی به لحاظ اهمیت آب در اصفهان و مشکلات توزیع آب اقدام به جمع آوری اسناد و مدارک پیشینیان کرده و رود خانه زاینده رود را از پل کله به پایین به 33 سهم تقسیم و معروف به طومار شیخ بهایی می باشد که حدود 400 سال پیش انجام گردیده که از اسناد تاریخی و افتخار آمیز پیشینیان است . نحوه تقسیم از پل کله به پایین به 9 بلوک تقسیم گردیده که سهم هریک عبارت است از:

 

ایشان 4 سهم – گرکن 2 سهم – النجان 4 سهم – جی و برز رود 6 سهم – کراج 3 سهم – براآن 4 سهم – رودشتین 6 سهم که جمعاً 33 سهم می باشد ، منطقه دستگرد جزو بلوک جی و برزرود می باشد.

 

یاد آوری می گردد که اکثر زمین های کشاورزی دستگرد دارای حقابه (سهم آب) می باشد و در سند آن ها قید گردیده است که حق الشرب از مادی و... می باشد بعضی از زمین ها حقابه ای نداشتند که به آنها بیرون آبه می گفتند و زمانی که آب فراوان بوده به آن زمین ها آب می دادند

 

منابع آبی و تامین کننده آب کشاورزی در منطقه دستگرد خیار:

 

1 – مادی نایج معروف به جوی جلفا : که از نزدیکی کوه قائمیه از رودخانه منشعب شده و تا جلفای اصفهان ادامه داشته و مقداری از زمین های کشاورزی دستگرد از آن آبیاری می گردید که هم اکنون به علت خشکسالی به صورت مخروبه در آمده.

 

2-مادی شایج معروف به مادی دستگرد :که از نزدیکی کوه قائمیه از رودخانه منشعب شده و تا خیابان باغ دریاچه ادامه داشته که برخی از زمین های کشاورزی منطقه دستگرد از آن آبیاری می شده که هم انون به علت خشکسالی مخروبه شده است.

 

3-مادی آسیاب که به آن آب 250 هم می گویند :که از نزدیکی کوه قائمیه از رودخانه منشعب شده و تا محله آب 250 کنونی ادامه داشته و برخی دیگر از زمین های کشاورزی دستگرد از آن آبیاری می گردیده است که متاسفانه این مادی نیز به علت خشکسالی ازبین رفته است.

 

4-چشمه آقا احمد :واقع در درچه که آب این چشمه به رودخانه سازیر و به مقدار آب ریخته شده در رودخانه ، مادی های یاد شده از رودخانه آب برداشت می کرده اند.

 

5- قنات اراضی یا – محمودیه : منبع آبی این قنات از صحراهای روستای افجد به صورت رو باز و حالت زهکش شروع گردیده است و تا گردنه آبنیل و اردوگاه شهید بهشتی واقع در شهر ابریشم ادامه داشته و سپس به علت شیب زمین به صورت قنات در آمده و تا جاده ورودی شهرک امیریه ادامه داشته است و در این مکان به سه قسمت زیر تقسیم گردیده است :

 

الف : قنات اراضی یا ، زمین های بالادست خیابان جانبازان فعلی ((سوارکاران قدیم)) را آبیاری می کرده است.

 

ب : قنات محمودیه : محدوده کلینیک شبانه روزی آتیه فعلی را آبیاری می کرده است.

 

ج :مورد سوم که لَت نام داشت و مقداری از زمین های کشاورزی فعلی  را آبیاری می کرده و هم چنین از زیر اتوبان گذر                 و زمین های زیر دست خیابان قائمیه (کندلیا) را آبیاری می کرده است.

 

**لازم به ذکر است که این قنات اکثراً در تابستان ها خشک می گردیده است ، که در حال حاضر هیچ اثری از آن وجود ندارد.

 

د : مادی هزار جریب یا مادی سرباز خانه که از روستای هورتِمَن نزدیک کرسگان از رودخانه منشعب گردیده و تا دانشگاه علوم پزشکی فعلی ادامه داشته که زمین های پادگان و هزار جریب را آبیاری نموده و هم اکنون مادی به صورت بتنی در آمده و از کانال سمت راست نکو آباد منشعب می گردد و تا سازمان کشاورزی در شهرک امیریه ادامه دارد که هنوز مورد استفاده قرار می گیرد و در شهرک امیریه قابل رویت می باشد ضمناً هیچ منطقه ای از زمین های کشاورزی دستگرد از این مادی آبیاری نمی گردیده است.

 

آبیاری با تلمبه های آبکشی :

 

اولین چاه آب در منطقه دستگرد در حدود 60 سال پیش توسط مرحوم حاج ارباب در صحرای پافان ( پاپون ) نزدیکی صحرای وُن (سر واره دشت ورز مقابل باغ کاهگلی)به صورت دستی حفر و موتور آبکشی روی آن نصب گردید و از آن زمان به بعد مورد استفاده کشاورزان قرار گرفته که هم اکنون نیز در اختیار آقای میرزا حیدر علی صالحیان فرزند مرحوم حاج مانده علی صالحیان می باشد که قدیمی ترین چاه در این منطقه است دومین چاه آب نیز درصحرای پافان توسط حاج محمدصادق دهخدا احداث شد. بنا به نیاز کشاورزان چاه ها یکی پس از دیگری حفر شده اند و مورد استفاده قرار گرفته که متاسفانه در چند سال اخیر به دلیل خشکسالی های پی در پی و خشک شدن رودخانه کلیه چاه ها ی منطقه دچار مشکل شده اند.

 

امید است با دعای شما سروران گرامی و نزول رحمت الهی از این بحران خشکسالی گذر کرده و شاهد جاری شدن آب در رودخانه و مادی های سنتی باشیم.

 

جاده خاکی صحرای پافان(پاپون)به طرف صحرای وُن

 

سمت راست تصویر مادی آسیاب که آب در آن جاری است.(۱۳۷۳)

 

تلمبه مرحوم حاج محمدصادق دهخدا واقع در صحرای پافان(پاپون)سال ۱۳۷۳

 

با تشکر از همکاری جناب آقای غلامرضا رمضانی پور که

 

مطالب وتصاویر را در اختیار ما قرار دادند

 

[ چهارشنبه ۱۱ دی۱۳۹۲ ] [ 16:8 ] [ مدیر ]

 

[

 

منبع: blogfa.com

 

گالري تصاویر

 

ضمن عرض خوش آمد گویی با توجه به کاربر محور بودن انجمن همه مطالب سایت مورد تائید نمی باشد و نام کاربری کارشناسان سایت با رنگ آبی و سبز مشخص شده است.

 

لطفا بعد از واردشدن در جیمیل و کلیک بر آیکن گوگل +1 انجمن گفتگوی دینی را در جستجوی گوگل ارتقاء دهید . تعداد حمایت ها:

 

وبلاگ : 0

 

14شهریور سالروز شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ دستجردی توسط منافقین کوردل1360

 

در دوازدهم مرداد 1306 شمسى ، در شهر كوچك نهاوندفرزندى به دنيا آمد كه نامش را على ناميدند. پدرش (ملااحمد)، از علماى بزرگ شهر بود كه پس از سالها تحصيل در حوزهعلميه نجف به درجه اجتهاد نايل شد و بهزادگاه خود برگشت و به ارشاد مردم پرداخت .

 

على دوران كودكى و نوجوانى را تحتتربيت درست خانواده سپرى كرد. با خواندن ، نوشتن ، قرآن ، نماز و احكام شرعى آشناشد و در پانزده سالگى سال ( 1321)وارد حوزه علميه قم شد و در مدرسه فيضيه حجره اى تهيه نمود.

 

على در حوزه علميه قم بهتحصيلات خود ادامه داد و در نهايت تنگدستى از تحصيل دست برنداشت . مقدمات علوم اسلامى رانزد استادانى فرزانه مانند آية الله صدوقى فراگرفت و از محضر استادان اخلاق حوزهعلميه قم بهره جست . او از ابتداى طلبگى به تهذيب اخلاق ، ساده زيستى ، نظم واستفاده از فرصتها اهميت بسيار مى داد. پشتكار او موجب شد تا دروس مقدمات و سطححوزه را به پايان برساند و وارد عالى ترين مرحله دروس حوزه شود. على سالها در درسخارج آية الله بروجردى و امام خمينى شركت كرد و از خرمن دانش آنها، خوشه هاچيد.

 

بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه را حفظ بود. علاقه بسيارى به اهل بيت داشتو همواره در مجالس سوگوارى شركت مى كرد. بسيار محتاط بود و از غيبت و دروغ بسيارپرهيز مى جست و به درس و بحث علاقه وافرى نشان مى داد.

 

ویرایش توسط صلوات : 14/06/1390 در ساعت 23:28

 

لیست موضوعات جهت اطلاع رسانی

 

لیست موضوعات تصادفی این انجمن :

 

وبلاگ : 0

 

گلىدر بوستان حوزه

 

علامه طباطبايى با ورود به حوزهعلميه قم فلسفه را در حوزه احيا كرد، قدوسى مقدمه اى از دروس هيئت و فلسفه را نزداو فراگرفت. اخلاق ، علم و فروتنى علامه طباطبايى همه شاگردانش را شيفته خود ساختهبود. وى پس ‍ از آشنايى با سجاياى عالى عرفانى استاد، از هر فرصتى استفاده مى جست واز رهنمودهاى اخلاقى آن عارف وارسته ، براى تهذيب نفس استفاده مى نمود.

 

شهيدقدوسى روز به روز به علامه طباطبايى علاقه مندتر مى شد. او از رهنمودهاى سازندهاخلاقى استاد بخوبى استفاده كرد و بدين سان توانست تحت تربيت او، به خود سازىبپردازد.

 

ویرایش توسط صلوات : 14/06/1390 در ساعت 23:24

 

وبلاگ : 0

 

مجاهد پيرو امام

 

آية الله قدوسى با انديشه هاى سياسى امام خمينى بخوبىآشنا بود. او پس ‍ از افشاگيريهاى امام خمينى در سال 1341 كه عليه لايحهكاپيتولاسيون و ديگر مصوبات خائنانه دولت و مجلس صورت پذيرفت ، هماره همدوش ‍ همفكرانش به پشتيبانى از قيام همت گماشت . او در قيام 15 خرداد 1342 و تبعيد امامخميني (ره) در13 آبان 1342 همراه همه طلبه ها، استادان و مردم انقلابى به صحنه آمد و بهمبارزه با رژيم پهلوى پرداخت .

 

اوج مبارزات آية الله قدوسى در آن دوران ، همكارىگسترده او با هياءت مدرسين بود. هيات مدرسين نخستين تشكيلات منسجم روحانيت بود كهدر سال1337 در زمان مرجعيت آية الله العظمى بروجردى تاءسيس شده بود. اين هيات درسالهاى 1341 - 1342 بسيار فعال بود. اعلاميه هاى فراوان از سوى هياءت مدرسين درسراسر كشور پخش و جنايتهاى رژيم پهلوى برملا شد. هيات مدرسين با انتشار اعلاميه ها وپشتيبانى اساتيد حوزه علميه قم، نهضت امام خمينى (ره ) را به مردم آشكار ساخت .

 

اينهيات كه بعد به گروه يازده نفرى شهرت يافت (و امروزه با نام جامعه مدرسين شناختهمى شود) نخستين هسته مبارزه مخفى عليه رژيم پهلوى بود و در پوشش اهداف اصلاحى نظامآموزشى حوزه علميه قم ، به فعاليتهاى سياسى مى پرداخت . آية الله قدوسى ازبنيانگزاران اين هيات بود. هيات مدرسين در سال 1345 به دست ساواك كشف و افراد آنتحت تعقيب ماموران پهلوى قرار گرفتند. آية الله قدوسى در اين ماجرا دستگير شد. اماچون ساواك نتوانسته بود مداركى عليه او پيدا كند، پس از چند ماه از زندان آزادشد.

 

آية الله قدوسى پس از آزادى ، در تابستان 1345 به زادگاه خود برگشت و بهاقامه نماز جماعت در مسجد جامع نهاوند پرداخت . او پس از نماز منبر مى رفت و هميشهدر ضمن سخنرانى از امام خمينى (ره ) ياد مى كرد. ساواك چند بار به وى تذكر داد كه نبايداسمى از امام برده شود اما او نمى پذيرفت . بدين علت سخنرانى او تعطيل شد وآية الله قدوسى به قم برگشت .

 

وبلاگ : 0

 

از پايگاه فضيلت تا شهادت

 

ايام پديدارى مدرسه حقانى از فصول درخشان زندگى آيةالله قدوسى است . آية الله قدوسى با همفكرى برخى از استادان برجسته انقلابى حوزهعلميه در پى تغييرات بنيادى در ساختار ادارى - آموزشى حوزه علميه قم برمى آيد. بدينخاطر تصميم مى گيرند نقشه خود را ابتدا در مدرسه اى آغاز نمايند تا پس از موفقيت ،در سراسر حوزه هاى علميه اجرا نمايند. آية الله العظمى ميلانى كه با برنامه هاىاصلاحى آنان موافق بود مدرسه علميه اى را در قم به آنها واگذار مى نمايد.

 

مدرسهحقانى در سال 1343 با مديريت آية الله قدوسى و با همكارى شهيد بهشتى ، آية اللهمصابح يزدى و آية الله جنتى آغاز به كار مى نمايد. آية الله قدوسى با دعوت ازاساتيدى با تجربه و انقلابى مانند آية الله مشكينى ، آية الله جنتى و سايرعلما بنيه علمى مدرسه را تقويت نمود. نظم در حوزه هاى علميه در جايگاهخود قرار نداشت . مدرسه حقانى نخستين مدرسه علميه قم بود كه بسيار منظم بود. آيةالله قدوسى نظم شديدى را در مدرسه به اجرا درآورد. و در مدت چهارده سال اداره مدرسه، هماره به رعايت مقررات مقيد بود.

 

حضور و غياب در كلاس ، برگزارى امتحانات وپيگيرى مدام رشد علمى - اخلاقى طلاب از امتيازات اين مدرسه بود.

 

اندك اندك آوازهمدرسه حقانى به همه جا پخش شد. بسيارى از جوانان به اين مدرسه روى آوردند و تجمعانبوه استادان جوان و انقلابى در مدرسه ، ساواك را به هراس انداخت . مدرسه حقانىپايگاه مبارزان شناخته شده بود. ساواك بارها به مدرسه حمله كرد، اما به دليل مديريتكارآمد آية الله قدوسى كارى از پيش نبرد.

 

در آن زمان آموزش زبان انگليسى در حوزههاى علميه مطلوب نبود اما در مدرسه حقانى براى آشنايى طلاب با زبانهاى خارجى ، بهاين مهم اقدام ورزيد. برخى از دروس دانشگاهى مانند جامعه شناسى ، روان شناسى واقتصاد نيز در اين مدرسه از سوى استادان دانشگاه تدريس مى شد.

 

برخى از كتابهاىدرسى حوزه ، كتابهاى آموزشى نبودند. سبك نگارش آنها براى تدريس مناسب نبود و بسياراز متون درسى براى قرنهاى پيشين تدوين شده بود. مدرسه حقانى نخستين گام را براىتغيير كتب درسى برداشت . كتابصرف ساده ، بسيار شيوا و روان از سوى دو تن از استادان مدرسه تدوين شد و بهعنوان متن درسى در مدرسه تدريس ‍ گرديد.

 

آية الله قدوسى هماره طلبه ها را بهتهذيب اخلاق سفارش مى كرد. درسهاى اخلاق او، هر هفته روح تشنه طلاب را با پندهاىآسمانى سيراب مى ساخت . خطبه همام و برخى ديگر از سخنان روح بخش امام على عليهالسلام را براى طلبه ها، از حفظ مى خواند و با صدايى لرزان و چشمانى گريان طلاب رابا اوصاف پرهيزگاران آشنا مى ساخت.

منبع: askdin.com


ادامه مطلب



[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 4:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

زندگینامه شهید آیت الله علی قدوسی

( دادستان کل کشور )

آيت الله علي قدوسي

12 مرداد سال 1306 زمانی که هنوز بیش از دو سال از روی کار آمدن رضا خان نگذشته بود ، در شهر کوچک نهاوند پسری در خانواده ای روحانی متولد شد . وی را که آخرین فرزند خانواده بود علی نامیدند .

پدرش یکی از روحانیون برجسته ، صاحب علم و اجتهاد و تقوا بود .

دوران خردسالی شهید تحت تعلیم پدری عالم و باتقوا و مادری متدین و پرهیزگار سپری شد .

در آن برهه زمانی ، درس خواندن در مدارس جدید که با تحول آموزش از شکل سنتی به سبک اروپایی همراه شده بود ، برای فرزند یک روحانی معروف کار ساده ای نبود زیرا خانواده های مذهبی ترجیح می دادند که فرزندانشان در همان مکتبخانه های قدیمی تعلیم ببینند تا از انحراف فکری و اخلاقی مصون بمانند . ولی شهید قدوسی با شکستن این سنت و روش ، وارد این مدارس شده و با پشتکار و زحمت بسیار توانست دروس ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذارده و تا سال سوم دبیرستان پیشروی نماید .

او در این زمان دچار یک انقلاب فکری شده و تصمیم می گیرد که برای یادگیری دروس اسلامی به قم عزیمت نماید . لذا در سال 1321 وارد حوزه علمیه شده و مشغول فراگیری دروس اسلامی می شود . ابتدای ورودش به حوزه با سختی و غربت همراه بود . اما هیچ کدام باعث نشد که او از تحصیل علوم دینی و رشد علمی باز بماند .

در همان زمان جریان ضدیت حزب توده و جبهه ملی با روحانیت پیش آمد و او از کسانی بود که به مخالفت شدید با آنها پرداخت .

شهید آیت الله قدوسی بعد از سالها تتلمذ نزد استاد علامه مورد توجه ایشان واقع شده و استادش علامه طباطبایی او را به دامادی می پذیرد

پس از کودتای 28 مرداد به دروس خود در حوزه ادامه داد . درس خارج را نزد آیت الله بروجردی و امام خمینی ( ره ) و دروس فلسفه را نزد علامه طباطبایی فرا گرفته و از جمله شاگردان اصول فلسفه و روش رئالیسم ایشان بود . البته ناگفته نماند که اکثر شاگردان این دروس به شهادت رسیدند . بعد از سالها تتلمذ نزد استاد علامه مورد توجه ایشان واقع شده و استادش او را به دامادی می پذیرد .

با پیش آمدن مسئله کاپیتولاسیون در 4 آبان 1343 و سخنرانی کوبنده امام خمینی ( ره ) در اعتراض به این مسئله که منجر به دستگیری ایشان در 13 آبان و تبعید به ترکیه گردید ، جامعه مدرسین با اعتراض شدید اقدام به انتشار اعلامیه ها و نشریات مخفی نمود 

اما به علت شدت اختناق و فشار وارده از سوی رژیم استبداد ، شاگردان دلسوخته امام از جمله شهید قدوسی را بر آن داشت که کیفیت مبارزه را متناسب با وضع پراختناق تغییر دهند . این امر مقدمه تشکیل یک گروه سازمان یافته و مخفی از مدرسین و اساتید حوزه شد . این تشکیلات مخفی به بهانه بررسی و اصلاح امور حوزه برگزار میشد ولیکن به طراحی مبارزه با رژیم شاه می پرداخت . شهید قدوسی از موسسین این تشکل بود از دیگر فعالان این تشکیلات می توان به چهره هایی چون رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای ، آیت الله ربانی و آقای منتظری ( که وی متاسفانه بعدها انحراف پیدا کرد ) اشاره نمود .

در حدود سال 1344 این جمعیت توسط ساواک شناسایی و تمام روحانیونی که در آن بودند از جمله شهید قدوسی دستگیر و زندانی شدند .

یکی از فصول درخشان شهید قدوسی تاسیس مدرسه حقانی بود که با همیاری جمعی از اساتید ، همچون آیت الله جنتی ، آیت الله مصباح و شهید آیت الله دکتر بهشتی انجام گرفت . تاسیس این مدرسه نه تنها یک حرکت صرفا فرهنگی ، علمی و تربیتی نبود بلکه همان طور که بعدها معلوم شد یک حرکت سیاسی دقیق و حساب شده ای بود که بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام به وقوع پیوست .

شهید قدوسی بدون غرور و با تواضع به دنبال اساتید می رفت و گاهی برای راضی کردن یک استاد ، ده بار به وی رجوع میکرد . حرکت مدرسه حقانی باعث شد شماری از طلاب و فضلای عالم ، متقی و آگاه به زمان تربیت شده و سرمایه ای عظیم برای انقلاب اسلامی گردند .

ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بودند و به فرمان امام ( ره ) ماموریت پیدا کردند تا در دادگاه های انقلاب که در تهران تشکیل می گردید حضور بهم رسانده و متصدی مقام قضاوت گردند . پس از گذشت چند ماه از انقلاب دادگاه های انقلاب بی نظم و با مشکلات زیادی درگیر بود که این امر مسئولین را واداشت تا برای این وضعیت راه حلی بیابند . اولین قدم برای این مسئله قرار دادن مدیر دلسوز و مقتدر در راس دادگاه ها بود که طی حکمی از سوی امام ( ره ) شهید قدوسی به سمت دادستانی کل کشور منصوب شدند .

سرانجام این پارسای پرتلاش ، پس از سالها مجاهدت و تلاش شبانه روزی در شهریور ماه سال 1360 با انفجار بمبی که توسط منافقین در دادستانی انقلاب کار گذاشته بود به درجه رفیع شهادت نائل شدند و بار دیگر تاریخ ، برگ خونین دیگری از دفتر مبارزات تشیع و انقلاب را ورق زد و پس از شهادت برای تشییع به قم منتقل شده و  در جوار حرم ملکوتی حضرت معصومه سلام اله علیها در دل آرمید .

پیام شهید به تمام طلاب :

دوستان من ! اگر آمده اید که روحانی شده و به پست و مقام برسید و دنبال بزرگ شدن و به دست آوردن موقعیت و ثروت باشید ، بدانید که در دنیا و آخرت ضرر کرده اید . تا دیر نشده است باز گردید ، ولی اگر آمده اید که سرباز امام زمان ( عج ) و خادم اسلام بشوید خوش آمدید ، بدانید که خداوند شما را یاری خواهد کرد .

انجام وظیفه :

شهید قدوسی بسیار مقید بودند که شاگردان خوب درس بخوانند و وقت را بیهوده تلف نکنند . اگر شاگردان با استعداد در درس و بحث خود کوتاهی می کردند به شدت توبیخ می شدند . برایشان مهم این بود که شاگرد وظیفه اش را خوب انجام دهد نه این که نمره خوب بگیرد . در دوره ای که بسیاری از متدینین خواندن زبان انگلیسی را کاری نادرست یا حتی حرام می دانستند چه بسا شهید قدوسی شاگردی را بعلت نخواندن درس انگلیسی از مدرسه بیرون میکرد .

منبع:تبیان


ادامه مطلب



[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 4:58 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی

14 شهریور ماه شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی

 

 

 

 

 

 

 
 شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی
 

چهاردهم شهریور ماه سالروز شهادت آیت الله قدوسی و شهید هوشنگ وحید دستجردی است که به دلیل خدمات ارزنده خود به انقلاب اسلامی توسط دشمنان اسلام به مقام رفیع شهادت دست یافتند . شهید قدوسی در سال 1306 هجری شمسی در خانواده ای روحانی در شهر نهاوند به دنیا آمد و پس از سال‌ها تلاش و دفاع از آرمان‌های اسلام و سی و یک ماه خدمت به عنوان دادستان کل انقلاب اسلامی به دنبال انفجار یک بمب آتش زا در محل دادستانی کل انقلاب اسلامی به فیض شهادت نائل شد . همچنین در چنین روزی سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی  که خدمات ارزنده‌ای را به میهن اسلامی ارایه کرده بود  در سمت رییس شهربانی کل کشور در سال 1360 هجری شمسی و در حادثه بمب گذاری به درجه رفیع شهادت نائل شد .

 

 

آیت الله قدوسیشهید سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی

 

 

 


 

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 4:57 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
به انگیزه 14شهریور ماه،سالروز شهادت سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی

شهید وحید دستجردی به روایت کتاب ها/ از هوادری جنبش ملي شدن نفت ايران تا خاطره آیت الله علی دواني در جلد 10 نهضت روحانيون ايران

 
تاریخ انتشار : جمعه ۱۴ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۰۹
 
 
14 شهریورماه برابر با سالروز شهادت سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی، رئیس شهربانی در آخرین سال حکومت پهلوی است. وی سال 1357 درخواست بازنشستگي كرد تا نقشي در تبهكاري‌های محمدرضا پهلوی نداشته باشد. دستجردي در همان سال، با لباس غيرنظامي در راهپيمايي پرشور و انقلابي مردم شركت کرد.
شهید وحید دستجردی به روایت کتاب ها/ از هوادری جنبش ملي شدن نفت ايران تا خاطره آیت الله علی دواني در جلد 10 نهضت روحانيون ايران
 

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- در جلد نخست پيشتازان شهادت در انقلاب سوم که از سوی دفتر تحقيقات اجتماعي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي سال 1360 منتشر شده، آمده است: «شهيد دستجردي در سال 1304 در اصفهان ديده به جهان گشود. وي پس از دوران دبستان و دبيرستان، در سال 1328 وارد آموزشگاه شهرباني شد. در دوران حضور در شهرباني، دوره‌هاي تخصصي انتظامي، دوره ستاد و دوره عالي را پشت سر نهاد. وحيد دستجردي، از هواداران جنبش ملي شدن نفت ايران بود. شهيد دستجردي پس ‌از سي‌ودو سال خدمت در رده‌هاي گوناگون شهرباني، بازنشسته شد.

نگرش و كاركردش در دوران خدمت، چندبار حكومت محمدرضا شاه پهلوي را به بيرون كردن وي از شهرباني واداشت، گرچه اين كار انجام نشد. شهيد دستجردي از مقلدان امام(ره) به شمار مي‌رفت و در انجام دستورهاي ديني بسيار پايبند بود. او همواره كوچكترين وظايف شرعي را هم رعايت مي‌كرد. در سال‌هاي 1356 تا 1357 حكومت دست‌نشانده پهلوي، به دستور استكبار جهاني به سركردگي آمريكا و صهيونيسم بين‌الملل، بر آن بود كه به كشتار مردم در شهرهاي گوناگون ايران بپردازد، تا مگر بتواند جلو پيشروي انقلاب اسلامي را در ايران بگيرد. از اين‌رو، سرتيپ هوشنگ دستجردي ناگزير شد در 1357 درخواست بازنشستگي كند تا نقشي در تبهكاري‌هاي آنها نداشته باشد. دستجردي در همان سال، با لباس غيرنظامي در راهپيمايي پرشور و انقلابي مردم شركت مي‌كرد.» (صص192-191) 

شهيد دستجردی پس از انقلاب اسلامي

در ادامه این کتاب درباره شهید دستجردی می‌خوانیم: «سرانجام، در 22 بهمن 1357 نظام 2500 ساله شاهنشاهي در ايران، سرنگون و به زباله‌دان تاريخ سپرده شد، سفارت اسراييل در تهران تعطيل گرديد، پنجاه­هزار مستشار نظامي آمريكايي كه بر تاروپود كشور چنگ انداخته بودند، اخراج شدند، جلو تاراج نفت و ديگر دارايي‌هاي كشور گرفته شد و با رهبري امام خميني(ره) نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران پايه‌گذاري گرديد؛ نظامي كه مهم‌ترين شعارش، رد هر گونه استعمار و بيگانه‌دوستي و اجراي سياست «نه شرقي و نه غربي» بود.پس از پيروزي انقلاب اسلامي، شهيد دستجردي كه بازنشسته بود، بار ديگر به خدمت فراخوانده شد و مسووليت­هاي چندي؛ چون رييس شهرباني اصفهان، سرپرست اداره بازرسي و معاون انتظامي را در دست داشت. شهيد دستجردي، در 24 اسفند 1359 به سمت رياست شهرباني كل كشور رسيد.

علی دواني در جلد 10 نهضت روحانيون ايران(ملحقات)، که از سوی مركز اسناد انقلاب اسلامي در سال 1377 منتشر شده، می‌نویسد: «پس از به بار نشستن انقلاب پرشكوه اسلامي در ايران، گروهك مجاهدين خلق كه خود را در رسيدن به اهدافش ناكام مي­ديد، ترور مسوولان رده بالاي جمهوري اسلامي ايران را در صدر كارهايش قرار داد. گروهك منافقين از انجام ترورها، سرنگون كردن نظام نوپاي جمهوري اسلامي را در سر داشت. آن گروهك پس از منفجر كردن ساختمان مركزي حزب جمهوري اسلامي در ميدان سرچشمه تهران در هفت تير 1360 و به شهادت رساندن 72 تن از برجستگان رده‌ بالاي نظام اسلامي، در هشتم شهريور 1360 به انفجار ديگري در ساختمان نخست‌وزيري آن شهر دست يازيد.

مسعود كشميري، عضو گروهك مجاهدين خلق، پيشتر به شيوه منافقانه‌اي در شوراي امنيت كشور رخنه كرده بود. وي در آن روز با بمب جاسازي شده در كيفش، بي‌آنكه بازرسي شود، وارد ساختمان نخست‌وزيري گرديد. او چون دبير نشست شوراي امنيت ملي كشور هم بود، درست نزديك به شهيد محمدعلي رجايي و شهيد حجت‌الاسلام دكتر محمدجواد باهنر نشست. كشميري پس از خواندن قرآن و به كار انداختن بمب ساعتي، از اتاق بيرون مي‌رود. ناگهان بمب منفجر مي‌گردد و رييس جمهور و نخست‌وزير شهيد مي‌شوند.
وحيد دستجردي هم كه در آن نشست حضور داشت، به سختي زخمي مي‌گردد، ولي خود را به مهتابي ساختمان مي‌رساند و به پايين‌مي‌پرد. شش روز پس از آن، در چهاردهم شهريور 1360 در اثر سوختگي شهيد به شهادت مي‌رسد.» 

محمدمهدي كتيبه، شاهد آن رويداد، مي‌گويد: «تيمسار وحيد دستجردي در اين حادثه كنار دست آقاي باهنر نشسته بود ... آقاي دستجردي در اين حادثه سوختگي زيادي داشت ... در همان روز شهادت دستجردي، منافقين با انفجار ديگري نيز آيت‌الله شيخ علي قدوسي، دادستان كل انقلاب، را شهيد مي‌كنند.» 

شهيد در نگاه بزرگان و نهادها

حضرت امام(ره) به مناسبت شهادت شهيد دستجردي و شهيد آيت‌الله شيخ‌علي قدوسي، پيامي فرستادند كه بدين شرح است: «اينجانب، شهادت دادستان كل انقلاب(شهيد قدوسي) و سرهنگ وحيد دستجردي كه در راس شهرباني و قواي انتظامي در حال انجام وظيفه بودند و به اين تحفه الهي نايل شدند، را به ملت ايران، به حوزه علميه قم و قواي مسلح تبريك و تسليت عرض مي­كنم و از خداي متعال، رحمت براي آنان و صبر و شكيبايي براي خانواده محترمشان خواستارم.»(صحيفه امام، ج15، ص173)

بنياد شهيد و امور ايثارگران در سالگرد آن شهيد و طي بيانيه‌اي يادآور مي‌شود: «شهيد معزز سرتيپ وحيد دستجردي، از جمله افراد مؤمن، متعهد و انقلابي بود كه به آرمان‌هاي مقدس انقلاب اسلامي عشق مي‌ورزيد. شهيد دستجردي در فاجعه بمب‌گذاري نخست‌وزيري در هشتم شهريور 1360 مجروح شد و در چهاردهم شهريور همان سال بر اثر جراحات وارده به درجه رفيع شهادت نايل آمد.»

منبع:www.ibna.ir


ادامه مطلب



[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 4:54 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
  رجایی، طرفدار حزب‌الله
 
 
  
 

رهبر انقلاب: شهید رجائی صریح گفت من طرف‌دار حزب‌الله هستم. بنده همان وقتی‌که این حرف را از رجائی شنیدم -که در تلویزیون و رادیو داشت سخنرانی میکرد و من هم داشتم می‌شنفتم- با خودم گفتم که این مرد، عقل و دین را با هم آمیخت؛ چون یقین است که در یک جامعه‌ای که سالیان درازی با حکومت تبعیض زندگی کرده، در آنِ واحد، دل همه‌ی مردم را نمیشود به‌دست آورد؛ باید انتخاب کرد، و رجائی انتخاب کرد؛ همان چیزی که در آن فرمان معروف امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به مالک اشتر بود که به عامّه‌ی مردم و به توده‌های مردم رو بیاور و آنها را بطلب، آنها هستند که دلشان با خدا آشناتر و مأنوس‌تر است.



 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 12 شهریور 1394  ] [ 4:24 PM ] [ احمد ]
نظرات 3
 
 

 

هدايتگران عمليات هاي سخت، جوان ترين فرماندهان دفاع مقدس

 

 

 

هدايتگران عمليات هاي سخت، جوان ترين فرماندهان دفاع مقدس

 

 

سايت ساجد - نگاهي هر چند گذرا به فرماندهان ايراني در جنگ تحميلي، گواه روشني است بر نقش‌آفريني بسيار درخشان جواناني كه شايد اولين تجربه جدي زندگي را در جبهه‌هاي جنگ با ارتش بعثي از سر مي‌گذراندند، اما چنان با صلابت و قهرماني پاي به ميدان گذاشتند كه گويي سال‌ها تجربه جنگاوري داشته‌اند.

 

جواناني كه تاريخ دفاع مقدس را رقم زدند. فرماندهاني كه در سال‌هاي آغازين دهه سوم زندگي‌شان و در اولين تجربه جدي جنگ، حماسه‌هايي باورنكردني رقم زدند. حالا تاريخ دفاع مقدس به جوانانش مي‌بالد. جواناني كه در اوج شور جواني، فرماندهي بزرگترين عمليات‌هاي جنگي را بر عهده مي‌گرفتند و پيروزي‌هاي حماسي نصيب ايران مي‌كردند. شايد هفته دفاع مقدس و سالروز شكست تاريخي حصر آبادان در پنجم مهرماه، بهترين بهانه باشد براي پرداختن به فرماندهان جوان دفاع مقدس.

 

كاوه؛ از بيت امام تا لشكر ويژه شهدا

 

«محمود كاوه» را مي‌توان يكي از جوان‌ترين فرماندهان دفاع مقدس دانست. او در شرايطي فرماندهي «تيپ ويژه شهدا» را بر عهده گرفت كه تنها ۲۱ سال سن داشت. تيپ ويژه شهدا در آغاز جنگ براي جبران كمبود نيروهاي آموزش ديده تاسيس شد و به همت شهيدان علي قمي، گلاب و گنجي‌زاده در پادگاني در كرمانشاه به آموزش‌هاي نظامي و عقيدتي پرداخت. محمود كاوه پيش از آنكه اول مرداد ۱۳۶۱ به فرماندهي تيپ ويژه شهدا برسد، از ۱۵ خرداد ۱۳۵۸ مربي آموزش نظامي، از سوم شهريور ۱۳۵۹ مسئول محافظان بيت امام خميني رحمةالله‌عليه و از ۴ آبان ۱۳۵۹ مربي آموزش نظامي در پادگان كرمانشاه تيپ ويژه شهدا بود. او همچنين در در سال ۱۳۶۵ فرمانده لشكر ويژه شهدا شد. تيپ ويژه شهدا از كليدي‌ترين يگان‌هاي سپاه بود و موفقيت‌ها و عمليات‌هاي كم‌نظير آن با فرماندهي كاوه باعث شد به لشكر ارتقا يابد.

 

محمود كاوه كه اول خرداد ۱۳۴۰ در مشهد متولد شده بود، در جريان عمليات‌هاي مهم فتح‌المبين، بيت‌المقدس، رمضان و خيبر حضور جدي داشت و بارها مورد اصابت گلوله‌ و تركش‌ قرار گرفت و در يكي از اين موارد، در منطقه عمومي حاج عمران عراق،  ۱۲ تركش نارنجك به ناحيه سر او اصابت كرد. كاوه سرانجام ۱۱ شهريور ۱۳۶۵ در منطقه عمومي حاج عمران و بر فراز قله ۲۵۱۹ در پي اصابت تركش گلوله توپ در ۲۵ سالگي به شهادت رسيد. كتاب‌هاي «فرياد زاگرس – آلواتان»، «يادگاران؛ كتاب كاوه» و «رد خون روي برف»، از كتاب‌هاي منتشر شده درباره جوان‌ترين فرمانده جنگ تحميلي است.

 

 

حاج يونس؛ فرمانده ۲۱ ساله

 

«يونس زنگي‌آبادي» در سال ۱۳۶۰ و تنها يك سال پس از آغاز جنگ به عضويت سپاه پاسداران در آمد و شجاعت و دليري او باعث شد در حالي كه تنها ۲۱ سال داشت از سوي سردار قاسم سليماني فرمانده لشكر ۴۱ ثارالله، به فرماندهي تيپ امام حسين عليه‌السلام برسد. او كه در سال ۱۳۴۰ در زنگي‌آباد كرمان متولد شده بود، ۲۵ دي ۱۳۶۵ در عمليات كربلاي ۵، زماني كه تنها ۲۵ سال داشت، در شلمچه به شهادت رسيد.

 

حاج يونس در عمليات‌هاي مهم و تاثيرگذار فتح‌المبين، بيت‌المقدس و كربلاي ۵ حضور داشت و مي‌توان او را از زمره رزمندگاني دانست كه پس از آغاز جنگ همه زندگي خود را به جبهه‌ها و خط مقدم بردند. كتاب‌هاي «حاج يونس»، «ظهور» و «مثل مالك» درباره او نوشته و انتشار يافته است.

 

 

يونس زنگي‌آبادي را همچنين مي‌توان يكي از رازآلودترين و جذاب‌ترين شهداي دفاع مقدس دانست كه مرور خاطرات و روايت‌هاي منتشر شده درباره او سرشار از نكات ارزشمند است.

 

زين‌الدين؛ شهادت دو برادر در يك روز

 

«مهدي زين‌الدين» كه در سال ۱۳۳۸ در تهران متولد شده بود، پس از انقلاب اسلامي و با تاسيس سپاه پاسداران، به واحد اطلاعات آن پيوست و تا پيش از آغاز جنگ تحميلي در تبريز و قم به فعاليت‌هاي مختلف پرداخت.

 

با آغاز جنگ، به همراه يك گروه ۱۰۰ نفره براي گذراندن آموزش‌هاي كوتاه‌مدت به جبهه‌ها رفت. او از همان ابتداي جنگ و در حالي كه تنها ۲۱ سال سن داشت، توانست مسئول واحد شناسايي و پس از آن مسئول واحد اطلاعات و عمليات سپاه پاسداران در دزفول و سوسنگرد شود و چندي بعد به فرماندهي لشكر علي ابن ابيطالب عليه‌السلام منصوب شد.

 

 

مهدي زين‌الدين كه يكي از خوش‌فكرترين و جوان‌ترين فرماندهان دفاع مقدس بود، سرانجام ۲۷ آبان ۱۳۶۳ در شرايطي كه همراه با برادرش مجيد با هدف شناسايي مناطق جنگي از كرمانشاه به سردشت مي‌رفت، با گروه‌هاي مسلح جدايي‌طلب غرب كشور درگير شد و در حالي به همراه برادرش به شهادت رسيد كه تنها ۲۵ سال داشت.

 

 

 

موحد دانش؛ فرمانده‌اي با دست قطع شده

 

عليرضا موحد دانش يكي ديگر از فرماندهان سپاه پاسداران بود كه در عمليات‌هاي فتح‌المبين، والفجر يك و والفجر دو حضور چشمگير داشت. او كه در سال ۱۳۳۴ در تهران متولد شد، پس از پيروزي انقلاب ابتدا در كميته انقلاب اسلامي شميران به فعاليت پرداخت و در فروردين ۱۳۵۸ به سپاه پاسداران پيوست و ابتدا به پاسداران بيت امام خميني رحمةالله‌عليه پيوست. شهيد موحد دانش پس از آغاز ناآرامي‌هاي كردستان رهسپار غرب كشور شد و در چند عمليات براي مقابله با نيروهاي جدايي‌طلب حضور يافت.

 

او از ابتداي دفاع مقدس تا دي ۱۳۵۹ به همراه محمد جهان‌آرا به شناسايي مواضع دشمن در خرمشهر مشغول بود و پس از آن جانشين محسن وزوايي در عمليات بازي‌دراز ۲ شد. يك دست او در عمليات بازي‌دراز ۳ در شهريور ۱۳۶۰ قطع شد. شهيد موحد دانش پس از آن معاون گردان حبيب بن مظاهر در تيپ ۲۷ محمد رسول الله را بر عهده گرفت. با اتمام عمليات بيت‌المقدس به همراه نيروهاي «محمد رسول الله» به لبنان اعزام شد و پس از بازگشت در شهريور ۱۳۶۱ با حكم محسن رضايي فرمانده كل سپاه، فرماندهي تيپ ۱۰ سيدالشهدا را عهده‌دار شد.

 

 

عليرضا موحد دانش در عمليات والفجر يك دوباره مجروح شد و سرانجام ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ در جريان عمليات والفجر دو در منطقه حاج عمران، به شهادت رسيد. بنابر برخي خاطره‌هاي همرزمانش، در حالي كه به شدت زخمي شده بود، خود را به سنگر عراقي‌ها رساند و سيم ارتباطي آنها با عقبه‌شان را با دندان جويد و قطع كرد و در همين حال بود كه گلوله‌باران نيروهاي بعثي، منجر به شهادت او در ۲۸ سالگي شد. صفحاتي از كتاب «همپاي صاعقه» كه كارنامه عملياتي لشكر ۲۷ محمد رسول الله است، به شهيد موحد دانش اختصاص يافته است.

 

حاج احمد؛ جانبازي با پا، دست و كمر مجروح

 

سردار سرلشكر احمد كاظمي يكي ديگر از فرماندهاني است كه در سال‌هاي جواني به نقش‌آفريني در جبهه‌هاي جنگ عليه رژيم بعث عراق پرداخت. او در ابتداي پيروزي انقلاب براي مقابله با دشمنان داخلي انقلاب در اوايل ۱۳۵۹ به كردستان رفت. او كه جزء اولين اعضاي سپاه پاسداران بود، به همراه يك گروه ۵۰ نفره در آبادان حضور يافت؛ گروهي كه پس از مدتي لشكر زرهي ۸ نجف اشرف به فرماندهي احمد كاظمي شد و صدها تانك و نفربر و ماشين‌آلات جنگي از نيروهاي عراقي به غنيمت گرفت.

 

دو سال فرماندهي جبهه فياضيه آبادان و ۶ سال فرماندهي لشكر ۸ نجف اشرف از سمت‌هاي او در جنگ تحميلي و همچنين يك سال فرماندهي لشكر ۱۴ امام حسين عليه‌السلام، ۷ سال فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا و قرارگاه رمضان و همچنين ۵ سال فرماندهي نيروي هوايي سپاه، بخشي از مسئوليت‌هاي او بوده است. حاج احمد كاظمي از ناحيه پا، دست و كمر بارها مجروح شد و انگشت دستش نيز قطع شده بود.

 

 

يكي از جوان‌ترين فرماندهان دفاع مقدس سرانجام در ۱۹ دي ۱۳۸۴ در جريان سانحه هوايي سقوط هواپيماي فالكن در نزديكي اروميه به همرزمان شهيدش پيواست.

 

و ديگران...

 

علاوه بر چند مورد بالا، جوانان برومند و شجاع ديگري هم بوده‌اند كه در جريان ۸ سال دفاع مقدس مايه عزت و سربلندي ملت ايران شدند. نزديك به ۳۰ تن از فرماندهان جنگ را مي‌توان برشمرد كه بين سال‌هاي ۱۳۴۰ تا ۱۳۳۰ متولد شدند و سال‌هاي جواني خود را در جبهه‌ها سپري كردند؛ از «سيدحسين علم‌الهدي» كه در سال ۱۳۳۷ متولد شد و در ۲۲ سالگي در عمليات نصر با اصابت همزمان سه گلوله تانك به شهادت رسيد، تا «حسين خرازي» كه در سال ۱۳۳۶ در اصفهان زاده شد، مسئول اسلحه‌خانه كميته انقلاب در زمان پيروزي انقلاب بود و لشكر پياده ۱۴ امام حسين اصفهان را تاسيس كرد و سرانجام ۷ اسفند ۱۳۶۵ در ۲۹ سالگي در عمليات كربلاي ۵ به شهادت رسيد.

 

«محمدعلي جعفري» فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز يكي از جوان‌ترين فرماندهان دفاع مقدس بوده است. فرماندهي قرارگاه غرب، فرماندهي قرارگاه نجف، فرماندهي تيپ‌هاي عاشورا و معاونت سپاه شوشتر از مسئوليت‌هاي او بوده است. او كه خرداد ۱۳۶۰ به سپاه پاسداران پيوست، از ۲۴ سالگي در جبهه‌ها حضور يافت و در عمليات‌هاي كربلاي ۴ و ۵ جانباز شد. كتاب كالك‌هاي خاكي مجموعه‌اي خاطرات سرلشكر محمدعلي جعفري، در تيرماه ۱۳۹۲ منتشر شده است.

 

«قاسم سليماني» يكي ديگر از فرماندهان جوان جنگ تحميلي بوده كه در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵متولد شده و در عمليات‌هاي فتح فاو، كربلاي ۴ و ۵ و همچنين تك شلمچه حضور داشته است. او كه در ابتداي انقلاب براي مبارزه با جدايي‌طلبان به مهاباد رفته بود، پس از بازگشت به رياست پادگان قدس سپاه در كرمان منصوب شد و با آغاز جنگ به آموزش چندين گردان از سپاهيان كرمان مي‌پردازد. سردار سليماني پس از جنگ به مبارزه با اشرار در كرمان پرداخت و از سال ۱۳۷۶ همزمان با اوج‌گيري طالبان در افغانستان به فرماندهي نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منصوب شد.

 

علي شمخاني» دبير شوراي عالي امنيت ملي ايران، از پايه‌گذاران سپاه پاسداران و فرمانده سپاه در استان خوزستان بود در آغاز جنگ تحميلي ۲۵ سال داشت و پس از پايان جنگ با انتقال به ارتش، به فرماندهي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي منصوب شد.

 

«محمدباقر قاليباف» هم در سال ١٣٦١ در حالي كه تنها ۲۱ سال سن داشت ،به عنوان فرمانده تيپ امام رضا(ع) و يك سال بعد در جايگاه فرمانده لشكر ٥ نصر خراسان انتخاب شد.

 

«حسين دهقان» وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح، «محمدابراهيم همت» فرمانده لشكر محمد رسول‌الله، «حميد باكري» جانشين لشكر ۳۱ عاشورا، «حسن باقري» قائم‌مقام فرمانده نيروي زميني سپاه، «محسن رضايي» فرمانده سپاه پاسداران در دوران جنگ تحميلي، «مهدي باكري» فرمانده لشكر ۳۱ عاشورا، «سيد محسن صفوي» فرمانده قرارگاه صراط المستقيم، «محمد بروجردي» فرمانده سپاه كردستان و «محمد جهان‌آرا» كه شكست حصر آبادان مرهون تلاش و مجاهدات او و يارانش بود، همگي فرماندهاني بودند كه در ابتداي آغاز جنگ تحميلي ۲۵ تا ۲۶ ساله بودند.

 

غلامعلي رشيد، احمد متوسليان، سيديحيي رحيم صفوي، سيدعطاءالله صالحي، نورعلي شوشتري، داوود كريمي، علي صياد شيرازي و عبدالحسين برونسي هم از زمره فرماندهاني بودند كه در آغاز دفاع مقدس ۲۷ تا ۳۸ ساله بودند.

 

منبع: مهر


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 12 شهریور 1394  ] [ 3:54 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
[تصویر:  39040111544260364927.gif]
 
عرفات وفضیلت های آن : از کتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعلی کریزی

عرفات    

 

 

 

 

o6647_IMG_20150202_2230323.jpg

  عرفات: بیابانی است در چند کیلومتری شهر مکه صحرائی خشک وبی آب وعلف، با هوائی گرم وآفتابی سوزان، سرزمینی  فاقد استعداد کشاورزی، حتی نامناسب برای چرای دام ، کویری درآن که هیچ گونه امکانات مادی ورفاهی برای مردم وجود ندارد، باتپه های خاکی وخاشاک پراکنده، شن های روان وخارهای مغیلان وحشرات درحال تردد وحیوانات صحرائی ، اما جائی که خداوند مهمانان خاص خودش را به آنجا فراخوانی کرده است ، همه انبیاء واولیاء به آنجا دعوت شده اند، مأمور به توقف گردیده اند، محل تعلیم وتعلم همه آنها است ، کلاس درسی  است که معلم آن جبرئیل امین است واولین شاگرد آن حضرت آدم (ع) است سپس ابراهیم خلیل الرحمان (ع) ،ناظر کلاس، خداوند قادر متعال است ومحتوای درسی را نیز خالق حکیم تعیین می کند ،محل نزول ملائک ،سرزمین ریزش برکات خداوند برمردم ،وادی تابش نور حق بر دلها ،صحرای ضجه وناله ویاقدوس بندگان،  جایگاه حضور همه امامان معصوم (ع) ،  جائی که هنوز صدای دعای عرفه امام حسین (ع) وآه وناله وتضرع او به در گاه خداوند با گوش  جان شنیده می شود مکانی که صدای راز ونیاز امام سجاد (ع) را بامعبودش می  بینی ،بیابانی که همه اسرار حج در آن نهفته است وراز آن را فقط خدامی داند ،سرزمین خشکی که وقوفش از طواف خانه خدا برتر است زیرا طواف ، رکن نیست لکن  وقوف درآن بیابان جزء ارکان است  وترک آن موجب بطلان حج، وادی عرفان است وشناخت ، شناخت خود، شناخت خدا ی خود، شناخت امام، شناخت قرآن ، شناخت معارف دینی،شناخت زمان ،  شناخت اتحاد واتفاق،شناخت یکدلی ویکرنگی،شناخت ساده زیستی ،شناخت دوستان هم گون ،شناخت کفن پوشان بی آلایش ،شناخت خضوع ،شناخت خشوع ،شناخت تواضع وفروتنی ،شناخت اخلاص وبی ریائی ، شناخت دوری از کبروغرور،شناخت لذت عبادت وبندگی ،شناخت تسلیم ورضا ،شناخت صبر ومقاومت ،شناخت خود اتکائی، شناخت پشت پازدن به همه مظاهر مادی ،  شناخت دوری از تفرقه وتشتت، شناخت دشمن نامرئی، شناخت دشمنان قسم خورده امروز ،شناخت دشمنان فردا،شناخت نحوه مبارزه بادشمن ،شناخت وظائف خود،شناخت درنگ برای انجام وظیفه وده ها وصدها شناخت دیگر، راوی می گوید : از امام صادق (ع) سؤال کردم ، چرا عرفات را عرفات نامیدند ،فرمود ند : جبرئیل (ع) ابراهیم( ع ) را روز عرفه  ( از مکه ) خارج کرد    ، چون زوال خورشید فرا رسید ( عصر شد ) به او گفت : ای ابراهیم( ع) به گناهت اعتراف کن ومناسک خودت را بشناس . وابراهیم (ع) نیز پس از دستو ر جبرئیل ، اعتراف کرد لذا این سرزمین عرفات نامیده شد .
   وهمچنین در روایت دیگری آمده است ، نام گذاری این سرزمین  به عرفات ، به این جهت است ، که جبرئیل در این مکان کلمات را به آدم( ع) تعلیم داده است ،وعلت دیگری که برای آن ذکر کرده اند این است که آدم (ع) در این جا به گناه ها ن خود اعتراف کردوغفران وآمرزش خداوند در این مکان صورت گرفته است  ووجه دیگر آن این است که در اين وادی آدم و حوا (ع) پس از هبوط و جدائي طولاني با هم آشنا شدند ،و عرفان پیدا کردند.ونيز گفته شده: در اين بیابان، حضرت ابراهيم (ع) براي قرباني كردن اسماعيل( ع) خواب ديده و به وظيفه خود آشنا و عارف گردیده است .     ونیز روایت شده است که چون جبرئیل به حضرت ابراهیم (ع) گفت : ای ابراهیم اینجا عرفات است اینجارا بشناس ،لذا این سرزمین عرفات نامیده شده است .
روایات فوق هرچند ظاهرا باهم متفاوت اند  لکن از نظر محتوا با یکدیگر تناقضی ندارند زیرا هر یک از آنها در شرائط خاصی وبرای تبیین موضوعی بیان شده است اما همه آن ها یک هدف را دنبال می کنندوآن فلسفه وعلت نام گذاری عرفات است.لازم به یاد آوری است که صحرای عرفات در سال 1363 که برای اولین بار توفیق  تشرف به آن را یافتم فاقد آب لوله کشی وامکانا ت بهدا شتی بود ودستشوئی ها به صورت صحرائی وموقت  در بین خیمه ها آماده شده بود وهر چادر ی تعدادی آفتابه پلاستیکی داشت وچند بشکه آب وکاسه ای که باید از بشکه برای وضو ودستشوئی آب برداشته می شد وضع بسیار اسف باری بود، انباشته شدن زباله ها و فراوانی مگس ها وپشه ها، صف طولانی وبوی بد توالت ها وگاهی فروریختن آن بعلت رملی بودن منطقه  واستفاده زیاد   مشکلاتی را برای زائرین بوجود می آورد لکن در شرایط حاضر تاحد زیادی از این مشکلات کاسته شده است ،
   فضیلت عرفات
یکی از بهترین وپر ارزش ترین سرزمین ها وادی مقدس عرفات است،جائی که ابواب رحمت الهی در آن گشوده است، وباران غفران واسعه او بر همه بندگان نازل، ازپیامبر اسلام( ص) نقل شده است که فرمودند:بزرگ ترین گناه اهل  عرفات آن است که فردی از عرفات خارج شود وگمان کند آمرزیده  نشده است .                                                                  
 امام سجاد( ع) نیز، روز عرفه افرادی رادید، که از مردم سؤال می  کردند( وتقاضای کمک می نمودند ) . فرمودند( ع) : وای بر شما ، آیادر مثل امروز از غیر خداوند چیزی میخواهید ، همانا در چنین روز ی امید است آنچه در شکم زنهای حامله است خوشبخت گردند(مورد عنایت ورحمت خداوند قرار گیرند.)  .                 تقدس این سرزمین طوری است ،که ازمعصوم (ع) ( ظاهرا از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند : مصلحت   نیست وقوف به عرفات بدون طهارت .   همچنین در توصیف این بیابان  گفته شده است، که: حج عرفه است یاحج عرفات است (یعنی اساس  وپایه حج ورکن حج عرفه است وتمامی فلسفه حج در عرفه نهفته شده است     )                              
منبع : کتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 12 شهریور 1394  ] [ 3:01 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

روز شهادت فرمانده «لشكر ويژه شهدا»
سردار كاوه، فرمانده لشكر ويژه شهدا طی چنين روزی از سال ۱۳۶۵ش به شهادت رسيد.
شهید سردار سرتيپ پاسدار محمود كاوه، سال ۱۳۴۰ش در مشهد مقدس و در خانواده‌ای مذهبی و دوست‌‏دار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام زاده شد. پدرش که از کسبه متعهد به‌‏شمار می‌رفت، در دوران ستم‌شاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز - از جمله حضرت آیت‌‏الله العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) و شهیدان هاشمی‌نژاد و کامیاب - ارتباط داشت؛ وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه، او را با مکتب اهل بیت علیهم‌السلام و تعالیم انسان‌ساز اسلام آشنا کرد. محمود کاوه، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در چنین شرایطی سپری کرد. از آنجا که آرزوی قلبی پدرش به‌هنگام تولد محمود این بود که وی را در سلک صالحان و پیروان واقعی مکتب اسلام قرار دهد، محمود با علاقه قلبی و تشویق پدر، وارد حوزه علمیه شد و هم‌‏زمان، تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد. با اوج‌گیری مبارزات مردمی انقلاب اسلامی، او که جوانی بانشاط، فعال و مذهبی بود، با شرکت در محافل درس مساجد جوادالائمه و امام حسن مجتبی علیهم‌السلام که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز مشهد بود؛ از هدایت‏‌ها و تعالیم حضرت آیت‏‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) بهره‌های فراوانی برد. وی، ره‏توشه‌های همین تعالیم را با خود به محیط دبیرستان و میان دانش‌آموزان منتقل می‌نمود، تا آنجا که در دبیرستان، به‌‏عنوان محور مبارزه شناخته گردید. محمود با علاقه وافر، به پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (قدس‌‏سره) همت گماشت و فعالانه در راه‌‌پیمایی‌ها و درگیری‌های زمان انقلاب، شرکت می‌نمود. •به‌دنبال پیروزی شکوه‌مند انقلاب اسلامی، کاوه جزو اولین عناصر مؤمن و متعهدی بود که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهر مقدس مشهد پیوست و پس از گذراندن یک دوره آموزش ۶ ماهه چریکی، به آموزش نظامی برادران سپاهی و بسیجی پرداخت. پس از آن، به‌منظور حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی (قدس‌سره)، طی مأموریتی ۶ ماهه به تهران عزیمت کرد. با شروع جنگ تحمیلی، به‌‏همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهه‌های جنوب اعزام شد و لیکن مدتی بعد به‌علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت، او را برای آماده‌سازی و آموزش نیرو‌ها به مشهد فراخواندند. •با وجود این‌که برای آموزش نیرو‌ها اهمیت زیادی قائل بود و مسئول مستقیم او، تمایل نداشت وی را - که از مربیان دل‌سوز و قوی محسوب می‌شد - به جبهه اعزام نماید، اما روح پرتلاطم محمود به‌‏دنبال فرصتی بود تا رودرروی دشمن قرار گیرد و در صحنه‌های کارزار، از انقلاب اسلامی و ارزش‌‏های آن به‌صورت عملی دفاع نماید. بنابراین در اولین فرصت، رضایت فرمانده پادگان را جلب نمود و با شور و شوقی وافر، به دیار کردستان که در آن زمان، با توطئه گروهک‏‌ها و عناصر ضدانقلاب، دست‏‌خوش درگیری و آشوب شده بود، عزیمت کرد. محمود که به‌همراه تعدادی از برادران پاسدار جهت آزادسازی شهر بوکان وارد کردستان شده بود، به‌دلیل لیاقت‏‌ها و مهارت‌هایی که داشت، در‌‌ همان ابتدا به‌‏عنوان فرمانده گروهی دوازده نفره انتخاب شد. کاوه در منطقه کردستان برای مبارزه با ضدانقلاب که از حمایت‌های خارجی برخوردار بود و با انجام جنایاتی هولناک، توطئه شوم جدایی این منطقه از میهن اسلامی را در ذهن می‌پروراند، شب و روز نداشت و به‌‏دلیل تلاش بسیار زیاد، جدیت، پشتکار و هم‌‏چنین روحیه شجاعت‌طلبی‌ای که داشت، پس از مدت کوتاهی، به سمت فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد. در این زمان در عین ناباوری همگان، همراه تعداد کمی نیرو و با شهامتی وصف‌ناپذیر، عملیات آزادسازی منطقه مرزی بسطام را طرح‌ریزی و ۴۵ کیلومتر جاده مرزی را طی یک مرحله و در عرض بیست و چهار ساعت آن‏هم در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب، آزاد نمود. ضدانقلاب که با برخورداری از سلاح، امکانات و نیروهای رزمی فراوان، عرصه را بر نیروهای نظامی و انتظامی تنگ کرده بود و جنایات فجیعی را در کردستان مرتکب می‌شد، با ورود جوانان دلیر و متعهدی چون محمود کاوه به صحنه نبرد، به این نتیجه رسید که ماندن در کردستان و مقاومت، برایش سنگین تمام خواهد شد. کاوه و هم‌‏رزمانش با عملیات‌های پی‌درپی، آن‌چنان مزدوران استکبار را در منطقه منفعل و مستأصل نمودند که ضدانقلاب در اوج استیصال و درماندگی، برای زنده یا مرده کاوه، جایزه تعیین کرد. •به‌‏دنبال عملیات سرنوشت‏‌ساز نیروهای سپاه در محورهای مختلف کردستان و هم‏زمان با تشکیل تیپ ویژه شهدا که فرماندهی آن بر عهده شهید ناصر کاظمی بود، کاوه به‌‏عنوان فرمانده عملیات تیپ انتخاب شد. هنوز مدت کوتاهی از فعالیت محمود در این مسئولیت - که با آزادسازی بسیاری از مناطق کردستان همراه بود - نگذشته بود که آوازه تیپ ویژه شهدا آن‏چنان ضدانقلاب را متحیر ساخت که به‌‏کلی روحیه خود را از دست داد تا آن‏جا که در مقابل هر یورش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجیح می‌داد و می‌دانست که مقاومت در مقابل این یگان، جز خسارت و نابودی ثمری نخواهد داشت. آزادسازی سد بوکان و جاده ۴۷ کیلومتری آن، آزادسازی جاده صائیندژ به تکاب، پاک‌‏سازی منطقه کیله و آشنوزنگ، آزادسازی محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت - که به‌‏عنوان مرکزیت و نقطه ثقل ضدانقلاب به‌‏شمار می‌آمد و منجر به انهدام مرکز رادیویی آن‏‌ها و فتح ارتفاعات مهم مرزی منطقه آلواتان و آزادسازی زندان دوله‌تو و هلاکت بیش از ۷۵۰ نفر از ضدانقلاب گردید - از جمله نبردهای تهاجمی بود که توسط محمود کاوه و هم‌‏رزمانش در تیپ ویژه شهدا طرح‌ریزی و اجرا گردید. تعداد عملیاتی که کاوه علیه ضدانقلاب فرماندهی کرده، آن‌قدر زیاد است که ذکر نام تمامی آن‏‌ها در این مختصر میسر نیست. •پس از شهادت سرداران رشید اسلام ناصر کاظمی، محمد گنجی‌زاده و محمد بروجردی، در خردادماه ۱۳۶۲ش، کاوه رسماً به فرماندهی تیپ منصوب گردید. محمود در سمت فرماندهی نیز با تلاشی همه‌جانبه، برای آموزش، سازمان‌‏دهی و آماده‌سازی نیرو‌ها از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید. •بنا به صلاح‏‌دید فرماندهی سپاه در تاریخ بیست و نهم تیرماه ۱۳۶۲ش، تیپ ویژه شهدا مأموریت یافت تا در عملیات برون‌مرزی والفجر ۲ که در منطقه حاج‌‏عمران انجام پذیرفت، شرکت نماید. در این عملیات، کاوه با فرماندهی صحیح، اهداف از پیش تعیین شده از جمله ارتفاعات ۲۵۱۹ را با موفقیت به تصرف درآورد. هم‌‏زمان با عملیات والفجر ۴، مأموریت پاک‌سازی محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب - دموکرات‏‌ها و منافقین - به تیپ ویژه شهدا واگذار شد. رزمندگان غیور و سلحشور تیپ، ضمن تسلط بر ارتفاعات مرزی کوه سیر، قوری و تالشور روستای اسلام‌‏آباد، مرکز رادیویی منافقین و مقر دموکرات‏‌ها را تصرف کردند. تیپ ویژه شهدا به فرماندهی محمود کاوه در سال ۱۳۶۳ش در عملیات بدر همراه با سایر یگان‌های سپاه با دشمن تا دندان مسلح جنگید و در تاریخ بیست و سوم تیرماه ۱۳۶۴ش نیز طی عملیات قادر - همراه با یگان‌‏هایی از ارتش جمهوری اسلامی - در جبهه شمالی سیدکان عراق، باعث به‌‏هم زدن آرایش نظامی دشمن گردید. هم‏چنین در منطقه عملیاتی والفجر ۹ که در منطقه چوراته عراق انجام گرفت، در انهدام قوای دشمن و آزادسازی بخشی از خاک آنان، نقش مؤثری داشت. •صفات ارزنده و ویژگی‏‌های ایمانی، باعث شد که محمود تمام وجود خود را وقف انقلاب کند. با اهمیتی که کردستان برای نظام نوپای اسلامی داشت، خود را فرزند کردستان معرفی کرد. روحیه والا و انسان‏‌دوستی او به‌‏قدری در اطرافیان اثر گذاشته بود که با وجود تبلیغات سوء دشمنان و ایجاد جو مسموم علیه او و یگان تحت امرش، هنگامی که به درجه رفیع شهادت نائل آمد، مردم مهاباد با پای برهنه در تشیع پیکر پاک و مطهرش بر سر و سینه می‌زدند، اشک می‌ریختند و ضدانقلاب را نفرین می‌کردند. او با الهام از سخن خداوند در قرآن که در وصف مؤمنان می‌فرماید: «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» در قلب مردم و نیرو‌ها جای گرفته بود، چرا که هیچ انگیزه‌ای جز خدمت به انقلاب اسلامی و احیای ارزش‌های الهی نداشت. کاوه در عین حال که تمام اوقات شبانه‌روزش را برای مبارزه به‌کار می‌بست، از پرداختن به تکالیف دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. او از مروجین قرآن کریم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مکتب، آیات جهاد را تلاوت می‌کرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان، آن‌ها را در عمل تفسیر می‌نمود. روحیه اطاعت‌پذیری و ولایت‌مداری، هوش سرشار، چابکی در عملیات‌ها، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بی‌باکی، ساده‌‏زیستی و صمیمیت با نیرو‌ها از جمله ویژگی‌‏های شخصیتی آن شهید والامقام است. با این‌که در مقابله با ضدانقلاب، سازش‌‏ناپذیر، جسور و باشهامت بود، اما با نیروهای تحت امر خود، برخوردی بسیار متواضعانه و توأم با صفا و صمیمیت داشت؛ تواضع او سبب شده بود که محبوبیت خاصی در بین نیرو‌ها کسب نماید تا آن‌جا که بر قلب نیروهای بسیجی و سپاهی فرماندهی می‌کرد. او مصداق بارز تلفیق «محبت» و «قاطعیت» در امر فرماندهی نظامی بود. روزی یکی از نزدیکان وی به منطقه آمده بود، یکی از برادران تقاضا کرد که کار مناسبی به او محول کند؛ شهید کاوه پاسخ داد: «همه بسیجی‌ها فامیل من هستند.» در بعد جسمانی، هیچ‌‏گاه از ورزش غافل نمی‌شد. با تشویق نیرو‌ها و حضور در مسابقات ورزشی، آمادگی رزمی آن‏‌ها را بالا می‌برد. همواره برای تشویق بچه‌ها می‌گفت: «موفقیت‌های من در کوه‌‏های کردستان، مدیون ورزش است.» او چریکی زبده بود که در عمل و جنگ، چریک شده بود نه با آموزش دیدن درس‌‏های تئوری. کاوه همیشه راه‌گشای عملیات بود؛ هرجا که کار گره می‌خورد، حضور او کارگشا بود و هرکجا که از عزم و اراده رزمندگان کاسته می‌شد، اراده پولادین او به همگان روحیه‌ای تازه می‌بخشید. همیشه برای این‌‏که بتواند عملیات را بهتر هدایت کند، پیشاپیش رزمندگان حرکت می‌کرد. با این‌که بار‌ها در صحنه‌های عملیاتی مجروح شده بود، ولی همیشه قبل از بهبودی، به منطقه بازمی‌گشت. حتی در برخی مواقع، نیرو‌ها او را با سر و بدن باندپیچی شده می‌دیدند که در میانشان حاضر می‌شد و آماده پذیرش مأموریت و اجرای عملیات بود. سرتیپ شهید حسن آب‌شناسان فرمانده لشگر ۲۳ نوهد، می‌گفت: «اگر در دنیا یک چریک پاکباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام وجود داشته باشد، محمود کاوه است و هر رزمنده‌ای که بخواهد خوب پخته و آبدیده شود، باید به تیپ ویژه شهدا، پیش او برود». محمود دارای فضائل اخلاقی ویژه‌ای بود. وی، انجام کار خالصانه و بی‌‏ریا را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود. عموماً کم سخن می‌گفت و بیش‏‌تر عمل می‌کرد. همواره سعی می‌کرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود، نیروهای ارتش نیز این را خوب می‌دانستند. این خصال و روحیات فرماندهی محمود، تیپ ویژه شهدا را به آن‌جایی رساند که مقام معظم رهبری درباره این یگان و شهید کاوه می‌فرمایند: «تیپ ویژه شهدا که فرماندهی‌اش را ایشان به عهده داشتند، یکی از واحدهای کارآمد ما محسوب می‌شد؛ او در عملیات گوناگون شرکت داشت و کارآزموده میدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مدیریت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشگر، از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب، تربیت، توجه و ذکر، یک انسان جوان اما برجسته بود. این جوان (شهید کاوه) جزو عناصر کم‌نظیری بود که او را درصدد خودسازی یافتم، حقیقتاً اهل خودسازی بود، هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوایی و هم خودسازی رزمی.» •دهم شهریورماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی، روح سرتيپ پاسدار محمود كاوه، این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیةالله الاعظم (عج) در عملیات کربلای ۲ بر بلندای قله ۲۵۱۹ حاج‌‏عمران به پرواز درآمد و دل صخره و کوه، یاد و خاطره شجاعت‌های بی‌نظیر او را در خود ثبت کرد. آن روز، کاوه مزد جهاد را دریافت کرد و به بارگاه عز الهی فرا خوانده شد. خصال و ویژگی‌های درخشنده کاوه در تمام مدت خدمتش و در تصدی مسئولیت‌های مختلف، درسی است برای رهروان جاده حقیقت و عاشقان جهاد و شهادت.

منبع:خبرگزاری ایمنا.روزشهادت فرمانده لشکرویژه شهدا


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394  ] [ 12:02 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

ده خاطره از شهید محمود کاوه

1)گفتم: اصلا چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم، پاشیم بریم بخوابیم. با وجود این که او هم مثل من تا نیمه شب کار می کرد و خسته بود، گفت: نه، اول اینا رو تموم می کنیم بعد می ریم می خوابیم؛ هر چی باشه ما هم باید اندازه خودمون به بابا کمک کنیم. یادم هست محمود مدام یادآوری می کرد: نکنه از این پسته ها بخوری! اگه صاحبش راضی نباشه، جواب دادنش توی اون دنیا خیلی سخته.اگر پسته ای از زیر چکش در می رفت و این طرف و آن طرف می افتاد، تا پیداش نمی کرد و نمی ریخت روی بقیه پسته ها، خاطرش جمع نمی شد.موقع حساب کتاب که می شد، صاحب پسته ها پول کمتری به ما می داد؛ محمود هم مثل من دل خوشی از او نداشت ولی هر بار، ازش رضایت می گرفت و می گفت: آقا راضی باشین اگه کم و زیادی شده.  

 

 

2)  فهمیدیم عده ای تو مجلس عروسیشان، علاوه بر انجام کارهای ناشایست، برای مردم هم ایجاد مزاحمت کرده اند. محمود سریع یک گروه از بچه های سپاه را فرستاد آن جا؛ که چند نفری را که مست بودند، گرفتند و آوردند. مدتی گذشت تا آقای معصوم زاده(1) برای هر کدامشان یک حکم صادر کرد. یکی از مجرمان، مردی بود که فروشگاه لوازم یدکی داشت و ما مشتری دائم اش بودیم؛ مدام می گفت: من بهتون خدمت می کنم، لوازم براتون می خرم، ببخشید. همه می دانستند محمود این جور وقت ها ملاحظه غریبه ها را نمی کند. برای همین گفت: بخوابانید، شلاقش را بزنید.به خاطر دارم یکی دیگر از آن ها رئیس بانک بود. می گفت: به همه ی شما ها وام می دهم، هر کاری ازدستم بر بیاد، براتون انجام می دم، فقط این بار رو ندیده بگیرین. محمود گفت: کسی این جا محتاج وام و پول شما نیست، حکمی را که برات صادر شده اجرا می کنیم، نه کمتر نه بیشتر.

 

 

3)یک زن و مرد آمریکائی با سگشان آمدند داخل مغازه تا سیگار بخرند. سر و وضع ناجوری داشتند. محمود نگاه پر تنفرش را دوخت به چهره کریه آن مرد؛ شکسته بسته حالیش کرد ما سیگار نداریم، بعد هم با عصبانیت آن ها را از مغازه بیرون کرد. زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگر کردند و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند، آخر آن روزها کسی جرأت نداشت به آن ها بگوید بالای چشمشان ابروست.محمود روکرد به من و گفت: برو شلنگ بیار، باید این جا رو آب بکشیم. گفتم: برای چی؟ گفت: چون اینا مثل سگشون نجس اند.

شهید کاوه,شهید محمود کاوه,جبهه,جنگ تحمیلی,تصویر سازی,نقاشی چهره,سجاد جعفری

برای دریافت تصویر با کیفیت روی عکس کلیک نمایید


4)خاطرم هست، یک روز دختر بی حجابی آمد توی مغازه خانواده اش از آن شاه دوست های درجه یک بودند. محمود گفت: ما با شما معامله نمی کنیم، پرسید: چرا؟ گفت: چون پول شما خیر و برکت نداره. دختر با عصبانیت، با حالت تهدید گفت: حسابت رو می رسم ها! . محمود هم خیلی محکم و با جسارت گفت: هر غلطی می خواهی بکنی، بکن.تمام آن روز نگران بودیم که نکند مامورهای کلانتری بیایند محمود را ببرند؛ آخر شب دیدیم در می زنند. همان دختر بود، منتهی با پدرش. خودشان را طلبکار می دانستند! محمود گفت: ما اختیار مالمان را داریم، نمی خواهیم بفروشیم. حرفش تمام نشده بود که دختر با یک سیلی زد توی گوش محمود. خواست جواب گستاخی او را بدهد که پدرم نگذاشت؛ آخر اگر پای مامورین به آن جا باز می شد، برایمان خیلی گران تمام می شد؛ توی خانه نوار، اعلامیه و رساله امام داشتیم. بعد از این موضوع محمود هیچ وقت به آن ها جنس نفروخت.

5) علاوه بر مربی گری، مسئول کمیته تاکتیک هم بود. از آموزش ایست و بازرسی گرفته تا آموزش جنگ شهری و کوهستان را باید درس می داد. همه هم بصورت عملی. یک روز بهش گفتم: تو که این قدر زحمت می کشی، کی وقت می کنی به خودت و خانواده ات برسی؟ گفت: حالا وقت رسیدن به خانه و خانواده نیست. مکثی کرد و ادامه داد: مگه نمی بینی دشمن تو کردستان و جاهای دیگه داره چیکار می کنه؟گفتم این که می گی درسته، اما بالاخره خانواده هم حقی دارن، حداقل هر از گاهی باید یک خبر از خانواده ات هم بگیری. گفت: به نظر من تو این دوره و زمونه، انسان همه هست و نیستش رو هم فدای اسلام و انقلاب بکنه، باز هم کمه. الان اگه لحظه ای غفلت کنیم، فردا مشکل بتونیم جواب بدیم. نه محمد، فعلاً وقت استراحت و سرزدن از خانواده نیست. بدجور به او غبطه می خوردم.

6)یکی از پاسدارها که اسلحه یوزی داشت، سرکوچه ایستاده بود و داد می زد:اگه مردی بیا بیرون، چرا رفتی قایم شدی، بیا بیرون دیگه. قصد بیرون آمدن نداشت؛ ضامن نارنجک را کشیده بود و مدام تهدید می کرد که اگر به سمتش برود، نارنجک را پرت می کند بین مردم؛ چند دقیقه ای به همین نحو گذشت، ناگهان آن منافق از پشت پله ها پرید بیرون. تا آمد نارنجک را پرتاب کنه همان پاسدار پاهایش را به رگبار بست؛ آن قدر با مهارت این کار را کرد که انگار عمری تیرانداز بوده است. دو سه سال بعد رفتیم تیپ ویژه شهدا. یک شب همین خاطره را برای کاوه تعریف کردم، گفت: این قدرها هم که می گوئی کارش تعریفی نبود.پرسیدم مگر شما هم آن جا بودی؟خندید و گفت: اون کسی که تو می گی خود من بودم.

7)از سر شب حالتی داشت که احساس می کردم می خواهد چیزی به من بگوید، بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: بابا! خبرداری که ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه می دی؟ گفتم: بله. اجازه می دم، چرا که نه، فرمان امامه همه باید بریم دفاع کنیم. پرسید: می دونین اون جا چه وضعیتی داره؟ جنگ، جنگ نامردیه؛ احتمال برگشت خیلی ضعیفه. با خنده گفتم: می دونم، برای این که خیالش را راحت کنم، ادامه دادم: از همان روز اولی که به دنیا آمدی، با خدا عهد کردم که تو را وقف راه دین و حق کنم. اصلا آرزوی من این بود که تو توی این راه باشی؛ برو به امان خدا پسرم.گل از گلش شگفت. خندید و صورتم را بوسید. بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، امتحان اللهی اش را خوب پس داد.

8)نرسیده به روستای سرا، محمود ایستاد. آهسته گفت: کمین! طولی نکشید که از سه طرف به ما تیراندازی کردند. در تمام عمرمان، اولین باری بود که کمین می خوردیم. ظرف چند ثانیه، محمود گروه را آرایش نظامی داد. کاملا خونسرد و مسلط بود. با اسلحه تخم مرغی اش هر چند گاهی تیراندازی می کرد، تا ضد انقلاب جرأت نکند جلو بیاید. مهماتشان داشت ته می کشید. باید تا آمدن نیروی کمکی مقاومت می کردیم. در آن اوضاع و احوال محمود تغییر موضع داد و آمد وسط بچه ها. گفت: این جا جایی است که اگه چیزی از خدا بخواین اجابت می شه، خدا به شما نظر داره. صحبتش تاثیر عجیبی روی بچه ها گذاشت؛ طوری که احساس کردیم بدون نیروی کمکی می توانیم از پس دشمن بر بیاییم. با هدایت دقیق و زیرکانه ی محمود، پخش شدیم تو منطقه تا دورشان بزنیم. در همین گیر و دار، نیروی کمکی هم رسید. از همه طرف روی سر دشمن آتش می ریختیم. آن ها که این چشمه اش را نخوانده بودند، پا به فرار گذاشتند و منطقه را خالی کردند.


9) هر کسی چیزی گفت، تا اینکه نوبت به محمود رسید. گزارشی از وضعیت منطقه داد، بعد خیلی جدی و محکم گفت: ما باید با ضد انقلاب برخورد قاطع داشته باشیم، باید ریشه شان را بکنیم. همه سراپا گوش بودند، گاهی لبخند می زدند و با بغل دستی شان پچ پچ می کردند. نتیجه جلسه هم این شد که تا آخر دهه فجر کاری به کار ضد انقلاب نداشته باشیم. همین که جلسه تمام شد بچه ها دور صیاد را گرفتند. از طرز نگاهش معلوم بود خیلی از کاوه خوشش آمده، همان طور که دست کاوه را توی دستش گرفته بود، گفت: آقا محمود مواظب خودت باش! ما حالا حالا ها به تو احتیاج داریم.

10)یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی ،چیزی گفت، جوابش را بدهم. کاملاً خلاف انتظارم عمل کرد؛ یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود. دنبالش دویدم. در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، چیزی بگو، همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت: بمیر، می مردم.

 

         

 

[برگرفته از وبلاگ :خاطراتی کوتاه از زندگی سراسر حماسه شهید کاوه]  


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394  ] [ 12:00 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

زندگي نامه اي کوتاه از شهيد محمود کاوه

 

 

 

شهيد محمود كاوه سردار و فرمانده بزرگ لشگرويژه شهدا در سال 1340 در يكي از محلات محروم

 

شهر مقدس مشهد(خيابان ضد)، درخانواده اي مذهبي و متدين چشم به جهان گشود و لذا از

 

همان اوان كودكي ارزشها و سنن مذهبي آرام آرام در وجود او شكل مي گرفت و دست تقدير او را

 

براي ايفاي مسؤوليت هاي خطير فردي و اجتماعي آينده آماده مي ساخت، پدرش كه از بازاريان

 

خرده پا و متعهد مشهدي به شمار مي آمد و مي آيد از جمله افرادي بود كه در دوران اختناق به

 

لحاظ اين كه مقلد حضرت امام (قدس الله نفسه الزكيه) بود با روحانيون مبارز و برجسته اي

 

همچون حضرت آيت الله خامنه اي، شهيد هاشمي نژاد و شهيد كامياب حشر و نشر داشت. او

 

كه آگاهانه در تلاش ارتقاء سطح ديني تنها فرزند پسرش بود، محمود كوچك را همراه خويش به

 

مراسم و محافل مذهبي مي برد و البته همان محافل و بعدها كلاسها در ساختمان رفيع

 

شخصيت مبارزاتي و خلوص علمي كاوه تاثيرات برجسته اي، بجاي گذارد به نحوي كه خود شهيد

 

از آن خاطرات شيرين گاه و بيگاه ياد نموده و بدانها افتخار مي ورزيد.

 

كاوه تحصيلات خويش را با توجه به چنين مقدماتي از دبستان آغاز نمود و با اتمام دوره راهنمايي

 

تحصيلي بنا بر علاقه وافري كه به كسب علوم ديني در حوزه هاي نور و معرفت داشت دروس

 

حوزوي را برگزيد و چندي نيز در اين وادي به سلوك پرداخت.

 

باري، اگر چه شهيد كاوه بهره هاي ميموني از دوران كوتاه تحصيل در مراحل مقدماتي حوزه برد

 

وليكن ظاهرا بدين نتيجه رسيده بود كه اگر با اخذ مدرك دوران پاياني دبيرستاني گام در اين وادي

 

مقدس بگذارد، مؤفقتر خواهد بود و لذا با اين اميد كه در آينده و بعد از كسب مدرك ديپلم به ادامه

 

دروس حوزوي بپردازد، به تحصيل كلاسيك متوسطه بازگشت.

 

دركشاكش همين دوران اخير از زندگي شهيد بود كه آرام آرام حاصل بيش از يك دهه روشنگري و

 

مبارزه و تلاش و زندان و تبعيد حضرت امام (ره) و اصحاب وفادارش، مي رفت تا در قالب نهضتي

 

شگرف و اعجاب بر انگيز يعني انقلاب اسلامي نمودار گردد. شهيد كاوه در آن روزگار جواني پر

 

نشاط، فعال و مذهبي بود، كه لحظه اي آرام و قرار نداشت و در تمامي صحنه هاي انقلاب حضور

 

فعال داشت.

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 10 شهریور 1394  ] [ 11:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

 

 

زندگی نامه سردار شهید محمود کاوه

 

 

 

 

 

 زندگینامه‌ محمود کاوه‌ در خرداد هزار و سیصد و چهل‌ در خانواده‌ای‌مذهبی‌دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از تحصیلات‌ ابتدایی‌ همراه‌ پدرش‌ خدمت‌مقام‌معظم‌ رهبری‌ در مسجد امام‌ حسن‌ مجتبی‌ می‌رسند و ایشان‌می‌فرمایند: «اگرمحمود دروس‌ کلاسیک‌ را به‌ اتمام‌ برساند و سپس‌ به‌دروس‌ حوزوی‌ بپردازد بهتراست‌.» پس‌ از آن‌ در مدرسه‌ راهنمایی‌«غزنوی‌»، ثبت‌ نام‌ و به‌ ادامه‌ تحصیل‌مشغول‌ شد. بر اثر شرکت‌ در جلسات‌ علمای‌ مبارزی‌ همچون‌ شهید هاشمی‌نژاد وشهیدکامیاب‌، تفکر مبارزاتی‌ او شکل‌ می‌گیرد و با شروع‌ تظاهرات‌ خیابانی‌در سال‌ 1357در راهپیمایی‌ها تا مرز شهادت‌ پیش‌ می‌رود. با تشکیل‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌اسلامی‌ عضویت‌ در این‌ نهاد مقدس‌ رابرمی‌گزیند و پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ی‌ آموزش‌،به‌ عنوان‌ مربی‌ تاکتیک‌ پادگان‌امام‌ رضا انتخاب‌ گردید.

 

 

همزمان‌ با عزیمت‌ حضرت‌امام‌ به‌ جماران‌، به‌ عنوان‌ سرپرست‌ یک‌گروه‌ بیست‌ نفره‌ جهت‌ حفاظت‌ از بیت‌امام‌، به‌ تهران‌ اعزام‌ می‌شود. با شروع‌ جنگ‌ تحمیلی‌، وارد عرصه‌ی‌ نبرد باضدانقلاب‌ داخلی‌ شده‌ ودر بدو ورود به‌ سقّز، مسؤولیت‌ خطیر گروه‌ اسکورت‌ را برعهده‌ گرفته‌ و بااتّخاذ تاکتیک‌های‌ هجومی‌ و چریکی‌ به‌ عنوان‌ اولین‌ فرد،عملیات‌ضدکمین‌ را علیه‌ ضدانقلاب‌ در کردستان‌ طراحی‌ و اجرا و در مدتی‌اندک‌،وضعیت‌ نبرد در شهر سقّز و حومه‌ی‌ آن‌ را به‌ نفع‌ نیروهای‌ خودی‌ تغییرداد. وی‌ در سمت‌ فرماندهی‌ عملیات‌ سپاه‌ سقّز، با اجرای‌ عملیاتهای‌چریکی‌،دشمنی‌ را که‌ بر شهر سیطره‌ یافته‌ بود، آواره‌ی‌ کوهها نمود. همزمان‌ با تشکیل‌تیپ‌ ویژه‌ی‌ شهدا توسط‌ سرداران‌ شهیدمحمدبروجردی‌ و ناصر کاظمی‌، محمود به‌عنوان‌ مسؤول‌ عملیات‌ تیپ‌معرفی‌ گردید و ضربات‌ مهلکی‌ را بر پیکر ضدانقلاب‌ واردساخت‌. با تعیین‌مبلغ‌ هنگفتی‌ به‌ عنوان‌ جایزه‌ برای‌ به‌ شهادت‌ رساندن‌ کاوه‌از سوی‌ دشمن‌نام‌ محمود کاوه‌، بر سر زبانها افتاد. آزادسازی‌ شهر بوکان‌ و سپس‌جاده‌ی‌ مهم‌ و حیاتی‌ پیرانشهر سردشت‌،از جمله‌ عملیاتهای‌ گسترده‌ای‌ است‌ که‌ بافرماندهی‌ و جانفشانی‌ او انجام‌گرفت‌. با شهادت‌ شهیدان‌ کاظمی‌، گنجی‌زاده‌ وبروجردی‌، سکان‌ فرماندهی‌تیپ‌ ویژه‌ی‌ شهدا در سال‌ هزار و سیصد و شصت ودو به‌ اوسپرده‌ شد. در همین‌ سال‌ علاوه‌ بر نبرد با ضدانقلاب‌، اقدام‌ به‌ انجام‌عملیاتهای‌برون‌ مرزی‌ والفجر دو وسی و چهار نموده‌ و مناطق‌ مهمی‌ از میهن‌اسلامی‌ را آزادساخت‌. با حاکم‌ شدن‌ آرامش‌ و امنیت‌ بر کردستان‌، تلاش‌ خود رامعطوف‌مبارزه‌ با ارتش‌ عراق‌ نمود و در عملیاتهای‌ بدر، قادر، والفجروکربلای‌صحنه‌های‌ غرور آفرینی‌ را آفرید. آخرین‌ مجروحیت‌ وی‌ در تک‌ حاج‌ عمران‌بود که‌ در یک‌ نبرد تن‌ به‌ تن‌با دشمن‌ بعثی‌ ترکش‌ نارنجک‌ به‌ سرش‌ اصابت‌ کرد. محمود کاوه‌ در یازدهم‌ شهریور ماه‌ 1365 در سن‌ 25 سالگی‌، هنگامی‌که‌ به‌ منظورتصرف‌ ارتفاعات‌ مهم‌ 2519، پیشاپیش‌ رزمندگان‌ اسلام‌ درحرکت‌ بود، در اثر اصابت‌ترکش‌ خمپاره‌، به‌ فیض‌ عظیم‌ شهادت‌ نایل‌ آمد


ادامه مطلب



[ سه شنبه 10 شهریور 1394  ] [ 11:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 17 :: 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4051564 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب