کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
 

 

آیین نامه سازمان تعزیرات حکومتی  
 
آیین نامه سازمان تعزیرات حکومتی

فصل اول - تشکیلات
ماده 1 - در اجرای تبصره 2 ماده واحده لایحه اصلاح قانون تعزیرات حکومتی مصوب 23/12/67 مجمع تشخیص مصلحت نظام مصوب 19/7/73 و ماده 3 آیین نامه شماره 5202 -73م مصوب 20/7/73 هیئت دولت .«سازمان تعزیرات حکومتی» که در این آیین نامه باختصار سازمان نامیده می شود زیر نظر وزیر دادگستری تشکیل و براساس مقررات مندرج در این آیین نامه انجام وظیفه می نماید .
ماده 2 - رئیس سازمان ، معاون وزیر دادگستری می باشد و توسط وزیر دادگستری منصوب خواهد شد و به تعداد مورد نیاز معاون خواهد داشت .
ماده 3 - امور اجرایی سازمان بعهده رئیس آن بوده و کلیه وظایف قانونی را که در این آیین نامه و مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام مشخص شده ایفاء خواهد کرد .
ماده 4 - در مراکز استانها اداره کل و در شهرستانها اداره تعزیرات حکومتی تشکیل می گردد .
تبصره : تشکیل دفتر تعزیرات حکومتی درسایر شهرها به پیشنهاد رئیس سازمان و تصویب وزیر دادگستری خواهدبود .
ماده 5 - رئیس شعبه اول تعزیرات حکومتی در تهران معاون رئیس سامان و رئیس شعبه اول مراکز استانها مدیرکل استان و رئیس شعبه اول شهرستان و سایر شهرها رئیس اداره و دفتر مذکور خواهد بود .
ماده 6 - انجام کلیه امور اداری و مالی و خدماتی و پشتیبانی سازمان در تهران و مراکز استانها و شهرستانها و سایر شهرها با معاونت اداری و مالی می باشد .
ماده 7 - معاونین سازمان به پیشنهاد رئیس سازمان و ابلاغ وزیر دادگستری و مدیران کل و رؤسای ادارات پس از تایید وزیر دادگستری و با ابلاغ رئیس سازمان منصوب می گردند .
ماده 8 - به منظور رسیدگی و صدور رأی راجع به تخلفات موضوع قانون تعزیرات حکومتی در مراکز استانها و شهرستانها شعبی تحت عنوان شعب رسیدگی به تعزیرات حکومتی تشکیل خواهد شد .شعب مزبور شامل شعب بدوی و تجدید نظر می باشد .
تبصره 1: شعب بدوی با حضور یک نفر رئیس تشکیل می گردد .
تبصره 2: شعب تجدید نظر با حضور یک نفر رئیس و دو نفر عضو تشکیل می گردند .جلسه شعبه با حضور دو نفر رسمیت یافته و آراء صادره با دو رأی موافق ،معتبر و لازم الاجراء خواهد بود .
ماده 9 - روساء و اعضای شعب بدوی و تجدید نظر به پیشنهاد مدیرکل استان و ابلاغ رئیس سازمان منصوب می شوند .
ماده 10 - روساء و اعضای شعب بدوی و تجدید نظر می توانند از بین قضات ، کارمندان شاغل یا بازنشسته ،روحانیون ، نیروهای مسلح بوده و یا از بین فارغ التحصیلان رشته های حقوق ،الهیات ،علوم سیاسی و علوم اداری و بازرگانی و علوم اجتماعی که دارای حسن شهرت و عامل به احکام اسلام باشند ،انتخاب شوند.
ماده 11 - پرسنل مورد نیاز سازمان از بین کارکنان شاغل و بازنشسته دولت و نهادهای عمومی که بصورت مامور به خدمت یا خارج از وقت اداری در اختیار سازمان قرار خواهد گرفت تأمین می شود و در صورت نیاز می تواند نیروهای لازم را استخدام نماید .
مسئولین نهادهای دولتی ، شرکتهای وابسته به دولت و شهرداریها موظف به همکاری و مساعدت می باشند.
ماده 12 - تعداد شعب بدوی و تجدید نظر و تشکیلات تفصیلی سازمان و شرح وظایف آنها به تصویب وزیر دادگستری که به تأیید رئیس جمهور می رسد خواهد بود .
ماده 13 - به منظور رسیدگی به تخلفات مامورین سازمانهای تعزیرات حکومتی و بازرسی و نظارت شعب ویژه ای در مراکز استانها اختصاص خواهد یافت .روسای این شعب بنا به پیشنهاد وزیر دادگستری و تایید رئیس جمهور توسط وزیر دادگستری منصوب خواهند شد .
تبصره :مجازات متخلفین موضوع این ماده طبق قوانین موضوعه خواهد بود .
ماده 14 - اعتبارات مورد نیاز سازمان از طرف دولت در اختیار سازمان قرار می گیرد تا طبق تشخیص وزیر دادگستری و افراد مجاز از طرف ایشان هزینه شود و در سنوات آتی در بودجه کشور ذیل ردیف جداگانه پیش بینی خواهد شد .
ماده 15 - امور مالی ،معاملاتی ، استخدامی و نظام پرداخت و تشکیلات سازمان منحصراً تابع این آیین نامه و آیین نامه هایی است که به پیشنهاد وزیر دادگستری به تصویب هیئت دولت میرسد و از شمول قوانین محاسبات عمومی و استخدام کشوری مستثنی می باشد و تابع قانون نحوه هزینه کردن اعتبارات خارج از شمول قانون محاسبات عمومی و سایر مقررات عمومی خواهد بود .
ماده 16 - محل استقرار واحدهای سازمان ولوازم مورد نیاز آنها از محل امکانات دولتی با همکاری کمیسیون هماهنگی امور تعزیرات استانها تامین می گردد و در صورت ضرورت از محل بودجه سازمان تهیه و تأمین خواهد شد .
تبصره : مسئولین سازمانهای دولتی و وابسته به دولت در صورت اعلام نیاز سازمان موظف به همکاری می باشند.
ماده 17 - کلیه ضابطین دستگاه قضایی و مأمورین سازمان بازرسی و نظارت ضابط سازمان تعزیرات حکومتی می باشند و سازمان نسبت به اجرای دستورات مسئولین تعزیرات حکومتی اقدام می نماید.

فصل دوم - نحوه رسیدگی
ماده 18 - شعب بدوی تعزیرات حکومتی در موارد ذیل شروع به رسیدگی می نمایند:
الف: گزارش مامورین سازمان بازرسی و نظارت بر قیمت و توزیع کالا و خدمات .
ب: گزارش سازمان بازرسی کل کشور و سایر مراجع قضایی و دولتی و انتظامی .
ج: شکایت اشخاص حقیقی و حقوقی .
تبصره :همزمان با شروع رسیدگی در شعب بدوی یک نسخه از گزارشات بند (ب) به سازمان نظارت و بازرسی ارجاع ،سازمان اخیرالذکر حداکثر ظرف مدت 15 روز نظرات کارشناسی خود را جهت ملاحظه در صدور رأی به شعبه مربوطه تسلیم می نماید .
د:‌(الحاقی مصوب 9/11/73) اعلام اطلاعات ، اخبار گزارشهای مردمی و اشخاص .
ماده 19 - مدیران کل استانها و رؤسای ادارات شهرستانها میتوانند تعدادی از شعب را بصورت سیار اختصاص دهند و در صورت لزوم در معیت این شعب بازرسان و مأمورین سازمان بازرسی و نظارت انجام وظیفه خواهند نمود.و همچنین افراد واجد شرایط مذکور در ماده 10 این آیین نامه و با ابلاغ از سوی مسئولین سازمانهای تعزیرات حکومتی و نظارت و بازرسی میتوانند مسئولیت هر دو سازمان را بصورت سیار انجام دهند.
ماده 20 - آراء شعب بدوی و تجدید نظر باید مستند به مواد قانون و مقررات مربوطه باشد و مواد استنادی ذکر گردد و مقدمه آراء‌نیز باید حاوی گزارش کار و شرح تفصیلی تخلفات باشد .
ماده 21 - هیچ ییک از اعضاء شعب رسیدگی را نمیتوان در رابطه با آراء صادره از سوی آنان تحت تعقیب قضایی قرارداد مگرد در صورت اثبات غرض مجرمانه .
ماده 22 - آراء شعب بدوی در مواردیکه مجازات پیش بینی شده در قانون برای هر بار تا یک میلیون ریال جریمه باشد قطعی و از ناحیه محکوم علیه نسبت به مازاد آن قابل تجدید نظر خواهی است .
ماده 23 - اشخاص ذیل نیز حق تجدید نظر خواهی از کلیه آراء شعب بدوی را دارند :
الف-شاکی خصوصی پرونده در صورت برائت متهم .
ب-اعضاء کمیسیون هماهنگی امور تعزیرات در استان و شهرستان مربوطه .
ج-رؤسای سازمانهای تعزیرات حکومتی وبازرسی و نظارت .
تبصره –(الحاقی 11/6/1374)-هرگاه محکوم علیه و یا رؤسای سازمانهای تعزیرات حکومتی و بازرسی و نظارت آرای قطعی شعب تعزیرات را خلاف قانون بدانند می توانند با ذکر دلیل از وزیر دادگستری تقاضای رسیدگی مجدد نمایند.چنانچه وزیر دادگستری تقاضا را وارد تشخیص دهد و یا رأساً رأی را غیر قانونی بداند پرونده را جهت رسیدگی به شعبه عالی تجدید نظر که به همین منظور در مرکز تشکیل می گردد ارجاع خواهد داد . رأی این شعبه قطعی است و اقدامات موضوع این تبصره مانع اجرای حکم تجدید نظر خواسته نخواهد بود.
ماده 24 - مهلت تجدید نظرخواهی برای محکوم علیه و شاکی 10 روز از تاریخ ابلاغ و نسبت به سایر اشخاص تا 3 ماه پس از تاریخ صدور حکم خواهد بود .
ماده 25 - شعب تجدیدنظر در صورتیکه آراء شعب بدوی را کمتر از مجازات مقرر قانونی بدانند می توانند آن را تشدید نمایند .
ماده 26 - هرگاه تخلف اشخاص عنوان یکی از جرایم مندرج در قوانین جزایی را نیز داشته باشد شعب تعزیرات حکومتی مکلفند به تخلف رسیدگی و رأی قانون صادر نمایند و مراتب را برای رسیدگی به آن جرم به دادگاه صالح اعلام دارند ، هرگونه تصمیم مراجع قضایی مانع اجرای مجازاتهای تعزیرات حکومتی نخواهد بود.
ماده 27 - رسیدگی و صدور رأی در شعب بدوی پس از استماع دفاعیات متهم صورت خواهد گرفت .دفاع ممکن است ضمن حضور در جلسه رسیدگی بوده و یا طی ارسال لایحه دفاعیه صورت گیرد .
ماده 28 - چنانچه متهم پس از اخطار از ناحیه شعبه رسیدگی کننده ظرف 10 روز از تاریخ ابلاغ اخطاریه در وقت مقرر حضور نیابد یا لایحه ای ارسال ندارد غیاباً درباره وی رسیدگی خواهد شد .
ماده 29 - به تخلفات شرکاء و معاونین در شعبه ای رسیدگی می شود که صلاحیت رسیدگی به پرونده متخلف اصلی را دارد .
ماده 30 - به تخلفات متعدد متخلف توأماً و یکجا رسیدگی شده و چنانچه در چند حوزه مرتکب تخلف گردد در حوزه ای رسیدگی می شود که تخلف اشد در آن حوزه انجام شده است و چنانچه تخلفات از یک درجه باشد در محل اقامت متخلف یا محل اشتغال وی به پرونده رسیدگی خواهد شد .
ماده 31 - چنانچه یک نفر مرتکب چند تخلف گردد به مجازات همه آنها محکوم خواهد گردید .
ماده 32 - محکوم علیه موظف است پس از قطعیت رأی و ابلاغ به وی حداکثر تا 10 روز از تاریخ ابلاغ نسبت به پرداخت جریمه متعلقه و اجرای رأی اقدام نماید . در غیر اینصورت جریمه از محل فروش اموال وی به نرخ رسمی اعلام شده (غیر از مستثنیات دین )وصول خواهد شد .
ماده 33 - محل کسب یا فعالیت مستنکف از پرداخت جریمه تا وصول آن ، به رأی شعبه رسیدگی کننده تعطیل و در موارد لزوم مستنکف بازداشت خواهد شد .
ماده 34 - کیه جرایم به حساب خاصی که به همین منظور نزد خزانه داری کل افتتاح می شود واریز خواهد شد .
ماده 35 - کلیه سازمانهای دولتی از قبیل سازمان ثبت اسناد و سازمان زندانها و نیروی انتظامی ، واحدهای ابلاغ و اجراء دادگستری و بانکها موظف به همکاری بوده و همانند آراء قطعی محاکم عمومی و انقلاب موجبات اجرای آراء شعب تعزیرات حکومتی را فراهم خواهند آورد .
ماده 36 - این آیین نامه در 36 ماده و6 تبصره در تاریخ 1/8/73 به پیشنهاد وزیر دادگستری به تصویب رسیده و لازم الاجراء‌می باشد .

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 3:54 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
وزارت‌دادگستری همه‌کاره و هیچ‌ کاره است!/تکلیف‌ما روشن نیست!
تاریخ انتشار : يکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۴۳
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
وزیر دادگستری با بیان اینکه این وزارتخانه از وزارتخانه‌های سهل و ممتنع است گفت: وزارت دادگستری تنها وزارتخانه‌ای است که در قانون اساسی آمده اما تکلیف‌اش مشخص نیست و به نوعی هم همه کاره و هم هیچ کاره است.
به گزارش بلاغ نیوز، حجت الاسلام مصطفی پورمحمدی در مراسم معارفه مسئولان معاونت‌های حقوقی و مالکیت فکری، امور بین‌الملل و حقوق بشر و معاونت مدیریت و توسعه منابع انسانی وزارت دادگستری اظهار کرد: وزارت دادگستری از وزارتخانه‌های سهل و ممتنع است. تنها وزارتخانه‌‌ای است که در قانون اساسی آمده اما تکلیف‌اش زیاد مشخص نیست. به عبارتی وزارت دادگستری، مانند برخی رشته‌ها که بین رشته‌ای هستند، وزارت بین دستگاهی است.

پورمحمدی افزود: وزارت دادگستری هم همه کاره و هم هیچ کاره است. البته این مساله بستگی به آن دارد که مدیران و کارکنان این وزارتخانه با چه نگاهی کار کنند. اگر بین مدیران و کارکنان این وزارتخانه همت نباشد، به سادگی می‌توان از کنار بسیاری مسایل عبور کرد.

وزیر دادگستری یادآور شد: اخیرا نیز نمایندگان مجلس شورای اسلامی طی طرحی، وظایف وزارت دادگستری را تعیین کردند که چیزی از آن در نمی‌آید اما همین که برای اولین بار چند بند و ماده برای وزارت دادگستری تدوین و تصویب شود، گام بزرگ و نوینی است. این اولین بار است که برای تعیین وظایف وزارت دادگستری، هفت ماده نوشته شده است.

پورمحمدی ادامه داد: مرحوم دکتر حبیبی که در دوره شورای عالی قضایی تا بازنگری قانون اساسی وزیر دادگستری بود، مفصل در هیات بازنگری قانون اساسی استدلال می‌کند که وزارت دادگستری وجاهتی ندارد ولی ظاهرا در ذهن سایر اعضا یک جایگاه قابل توجه اما تعریف نشده برای این وزارتخانه وجود ندارد و بر همین اساس با اصرار رهبر معظم انقلاب و سایر بزرگان، اصل ۱۶۰ در قانون اساسی گنجانده شد. یک حسی بود که این وزارتخانه باید باشد.

وی به موضوع تفکیک قوا اشاره کرد و گفت: متاسفانه ما قوا را خیلی تفکیک کردیم و دیوارهای بلند در اطراف قوا کشیدیم در حالی که قوا نیازمند حلقه‌های اتصال هستند و به طور قطع یکی از این حلقه‌ها، وزارت دادگستری است و ما سعی داریم این نقش را خوب ایفا کنیم. دنیای امروز، دنیای هماهنگی و هم‌افزایی است و سعی داریم در این راستا خوب کار کنیم.

وزیر دادگستری با بیان اینکه تغییرات ایجاد شده در تشکیلات وزارت دادگستری ناظر بر این مهم است افزود: یکی از معاونت‌های جدید در تشکیلات جدید وزارت دادگستری، معاونت مالکیت فکری است. امروز اقتصاد دنیا مبتنی بر تولیدات ذهنی و فکری است و یکی از موضوعات مهم در این راستا، به رسمیت شناختن حق تولیدات فکری است. محور اقتصاد مقاومتی و دانش بنیان، مالکیت فکری و دفاع از این حقوق است.

پورمحمدی گفت: وزارت دادگستری به عنوان رییس شورای سیاستگذاری مالکیت فکری به این نتیجه رسید که باید معاونتی بین دستگاهی در این راستا ایجاد شود که مسولیت این معاونت بر عهده دکتر کاظمی مسئول سابق معاونت امور بین الملل وزارتخانه خواهد بود.

وی همچنین به موضوع حقوق بشر و و تشکیل معاونت حقق بشر در وزارت دادگستری اشاره کرد و گفت: یکی از منازعات جدی ما با دنیای غرب بحث حقوق بشر است. در موضوع حقوق بشر بحث زندانی شدن ۵ نفر مطرح نیست بلکه بحث تمدن و فرهنگ است. غرب به ما می‌گوید تعریف شما از حقوق انسان را قبول نداریم اما ما در بحث حقوق بشر از یک مبانی نظری و حقوقی دفاع می‌کنیم.

پورمحمدی با بیان مجدد اینکه در بحث حقوق بشر بحث زندانی شدن چند نفر مطرح نیست افزود: امروز در دنیا، دیکتاتورها و زورگویان بر ملت‌ها و کشورهای دیگر مسلط شدند و مدعیان حقوق بشر غصه حقوق بشر را نمی‌خورند وگرنه امروز یمن را بمباران نمی‌کردند. هوواپیماهای اف ۱۶ و بمب‌های خوشه‌ای و فسفری از کجا آمده است؟ چرا اجازه نمی‌دهند برای کمک به مردم یمن، حمایت انسانی تشکیل شود؟ چار اجازه نمی‌دهند در سازمان ملل یک بیانیه برای حمایت از یمن شکل گیرد و وتو می‌کنند؟.

وزیردادگستری اضافه کرد: ما در این بحث، ستاد حقوق بشر را به ریاست قوه‌قضاییه و عضویت وزرای دستگاه‌های مختلف را داریم اما برای پیگیری حقوق شهروندی در داخل، دولت جایگاه روشنی نداشت. ما نیازمند یک جایگاه جدی در درون دولت برای مباحث حقوق شهروندی هستیم و همین مساله باعث معاونت حقوق بشر و امور بین الملل را ایجاد کنیم.

پورمحمدی همچنین به مرجع ملی کنوانسیون مبارزه با فساد اشاره کرد و گفت: ریاست این مرجع بر عهده وزارت دادگستری و دبیرخانه مستقل دارد. دبیر مرجع نیز انتخاب شده که در آینده نزدیک معرفی می‌شود.

وی تاکید کرد: یکی از رسالت‌های دولت مبارزه با فساد است و برای اینکه پیشرفت کنیم باید با مفاسد مبارزه کنیم. خوشبختانه در دولت همت بسیار زیادی برای مبارزه با فساد وجود دارد و جلسه ستاد مبارزه با مفاسد با هماهنگی و به صورت منظم برگزار می‌شود. با توجه به سوابقی که دارم، به این روند خوش بین هستم و تلاش داریم از این پس جلوی فسادهای متوسط و کلان را بگیریم و تا جایی که امکان دارد مفاسد کوچک را کنترل کنیم.

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 3:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور؛

 

 

قضاوت یک منصب الهی است

 

رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور گفت: قضاوت فقط یک موضوع اجتماعی نیست بلکه یک منصب الهی است.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد، حجت الاسلام والمسلمین محمد کاظم بهرامی در مراسم معارفه دادستان نظامی خراسان رضوی افزود: قضاوت یک امر الهی است و آنان نیز با اجازه خداوند قضاوت می کردند، دیگران نیز در قضاوت باید از پروردگار اجازه بگیرند.

وی با اشاره به کلمه حق که 257 بار در قرآن تکرار شده، ادامه داد: خداوند بحق حکم می دهد و آفرینش زمین وآسمان نیز بر حق و هدفمند بوده و بازیچه نیست لذا انسان نیز باید حق گرا و به دنبال حق باشد.

 

وی بیان کرد: یک قاضی چون جانشین خدا است باید درست عمل کند زیرا وقتی بشر به عنوان خلیفه الله معرفی شده باید کارهایش نمونه کارخدا باشد.

 

رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور گفت: وقتی حکم و قضاوت خدا برحق است، خلیفه اش نیز باید برحق باشد، از هوای نفس پیروی نکند چراکه از راه خدا منصرف می شود.

 

وی افزود: یک قاضی باید هم استقلال بیرونی داشته باشد تا تحت تاثیر عوامل بیرونی مانند تهدید، فشار و جبر قرار نگیرد و هم استقلال درونی تا از اسیر امیال نفسان نشود زیرا قاضی باید از درون خود رابسازد تا از مسایل بیرونی در امان باشد.

 

حجت الاسلام والمسلمین محمد کاظم بهرامی اظهار کرد: سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان رضوی یک سازمان غنی است و نیروهای ارزشمند و ارزشی در آن فعالیت می کنند.

 

وی با اشاره به قتل‌ها و ضرب جرح هایی که در نیروز انتظامی رخ می دهد، گفت: این مسایل به نیروی انتظامی ضربه می‌زند و قتل‌ها مانند زخمی در جامعه است که برای زدودن آن راه علاج پیاده کنیم تا باعث بدبینی مردم نشود.

 

در این آقای خاکشور کامه علیا به عنوان دادستان نظامی خراسان رضوی معرفی واززحمات آقای حسینی قدردانی شد.

انتهای پیام/ز

 

 

کد خبر: ۵۲۷۳۶۷۹
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۴

تگ : قضاوت ,سازمان ,نیروهای ,الهی ,مسلح ,قضایی ,نیروهای مسلح ,قضایی نیروهای ,سازمان قضایی ,خراسان رضوی ,رییس سازمان ,سازمان قضایی نیروهای ,رییس سازم

 

با عدالت قضایی باید جان، مال و آبرو افراد از تعرض در امان باشد

 

 

1394/5/5 دوشنبه

 
رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح گفت: پیشگیری از وقوع جرم بسیار مهم است خصوصاً برای نیروهای مسلح که کارشان اثرگذار و سرمایه‌های مملکت هستند.

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدکاظم بهرامی در مراسم تودیع و معارفه رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان‌جنوبی با بیان‌ اینکه عدالت در همه جوامع به خصوص نظام و حکومت اسلامی بسیار با اهمیت است، گفت: بنا به روایات کسانی که به حق قضاوت می‌کنند اهل بهشت خواهند بود.

 وی عدالت را معیاری دانست که همه چیز با آن سنجیده می‌شود و افزود: زندگی درست در پرتو عدالت میسر است.

رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح با بیان اینکه بحث عدالت شاه بیت سخنان امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه و دوران پنج ساله حکومت حضرت است، افزود: وقتی روایات مربوط به دوران آخر زمان و ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی شریف) را ملاحظه می‌کنیم بیشترین موضوعی که به آن برخورد می‌کنیم بحث برپایی عدالت و قسط در جامعه است و خداوند به خاطر وجود حضرت عالم را سرشار از عدالت می‌کند.

بهرامی با تأکید بر اینکه حق و عدالت در توصیف کردن بسیار وسیع است، یادآور شد: اما عمل کردن به آن بسیار سخت و کم است.

وی با اشاره به اینکه حافظان امنیت و مجموعه نیروهای مسلح و دستگاه قضایی در امنیت نقش اساسی دارند، تصریح کرد: باید برای پیشگیری از وقوع جرم تلاش شود تا کشور امنی داشته باشیم.

رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح با بیان اینکه عدالت حوزه‌های وسیعی شامل سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، فرهنگی و فردی را دربرمی‌گیرد، گفت: اما مهمترین بحث عدالت در مقام قضایی است و در هر کجایی انحراف باشد دستگاه قضایی باید وارد شود و آن را مرتفع کند.

بهرامی با اشاره به اینکه خداوند از همه انسان‌ها خواسته عادل باشند این سوال را مطرح کرد که چگونه می‌توانیم با پیروی از هوای نفس و آرزوها و دنبال حزب بودن، در جامعه عدالت اجتماعی را برقرار و اثرگذار باشیم.

 وی با تاکید بر اینکه بحث خودسازی و کارهای فرهنگی بسیار کارساز است، ادامه داد: در جامعه‌ای که افراد به دنبال هوای نفس خود هستند اگر مجسمه عدالت یعنی امیرالمومنین علیه السلام نیز در رأس جامعه قرار بگیرد، می‌بینیم که چگونه افراد از گرد حضرت پراکنده می‌شوند.

رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح تاکید کرد: با عدالت قضایی باید جان، مال و آبرو؛ شغل و مسکن افراد از تعرض در امان باشد و در کشور ما که داعیه حکومت اسلامی داریم باید برای ما چیزی مهمتر از اقامه حق و دفع باطل نباشد.

بهرامی افزود: اگر حکومت در خدمت اقامه حق باشد می‌توان ادعا کرد مسلمان هستیم و اما در غیر این صورت در پیروی ما از ائمه اطهار علیه السلام نقص وجود دارد و خوشبختانه این اراده در دولتمردان و مسئولان و نیروهای مسلح نظام اسلامی وجود دارد.

وی با بیان اینکه باید موضوع آموزش‌های قضایی جدی گرفته شود، گفت: بحث پیشگیری از وقوع جرم بسیار مهم است خصوصاً برای نیروهای مسلح که کارشان اثرگذار و سرمایه‌های مملکت هستند.

در این مراسم لوح تقدیری از سوی رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح  به پاس زحمات غلامرضا نصرتی رئیس سابق سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان جنوبی اهدا و طی حکمی علی ناصری به عنوان ریاست جدید این سازمان معرفی شد.

گفتنی است در این جلسه محمد حسین محمدپور نیز به عنوان دادستان جدید نظامی خراسان جنوبی منصوب شد.

رئیس جدید سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان جنوبی در این جلسه، ایجاد امنیت روحی و روانی برای مراجعین و امکان ملاقات حضوری و معاضدت قضایی را از جمله برنامه های خود در این سازمان عنوان کرد.

دادستان نظامی جدید خراسان جنوبی نیز در این جلسه به سخنان مقام معظم رهبری در آخرین دیدار خود با مسئولان قوه قضائیه اشاره کرد و گفت: ایشان در این دیدار بر رفتار و روش صحیح قضا تاکید کرده و فرمودند: «باید در برابر عوامل مخدوش کننده قضا ایستاد».

محمد حسین محمدپور بیان کرد: تلاش خواهم کرد تا همانند سال های گذشته در اجرای عدالت بر مبنای نظم و انضباط در یگان ها کمک کنم.

وی ادامه داد: امیدواریم به پشتوانه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در این خطه از سرزمین کشور بتوانم خدمتگزار صدیق بوده و به یاد داشته باشم که فرصت خدمت کردن به مردم محدود است و باید از این فرصت برای ذخیره آخرت استفاده کرد.


کسب رتبه نخست کشوری خراسان جنوبی در کاهش پرونده دادسراها
رئیس سابق سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان جنوبی نیز در این جلسه گفت: در سال ۹۳ ارزیابی عملکرد در بحث قضایی که اولین رسالت و یک مرجع قضایی محسوب می شود، خراسان جنوبی موفق به کسب رتبه دوم کشوری شد.

غلامرضا نصرتی از کاهش موجودی پرونده ها در دادسراهای استان خبر داد و افزود: ابتدای سال ۹۳ موجودی پرونده‌ها به صفر رسیده در بحث کاهش محدود پرونده‌های دادسراها رتبه یک کشوری را کسب کرده‌ایم.

وی با بیان اینکه ۱۰۰ درصد آراء دادگاه نظامی خراسان جنوبی در دیوان یک عالی کشور تایید شده است، بیان داشت: در ۱۰۰ درصد اجرای برنامه‌های فرهنگیو روابط عمومی نیز رتبه یک کشوری را برای دومین سال متوالی کسب کرده ایم.

رئیس سابق سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان جنوبی با اشاره به اینکه در آگاه سازی نیروهای مسلح جزو پنج استان برتر کشور بوده‌ایم، عنوان داشت: اگر در سازمانی موفقیتی حاصل می شود نتیجه همدلی و همکاری است.

تگ : قضایی ,نیروهای ,عدالت ,مسلح ,سازمان ,اینکه ,نیروهای مسلح ,قضایی نیروهای ,سازمان قضایی ,خراسان جنوبی ,رئیس سازمان ,سازمان قضایی نیروهای ,رئیس سا

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 3:24 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 
 

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

 

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

تصاوير زير بازگو كننده ي زندگي خانواده اي است كه به دليل مشكلات متعدد ناچار به زندگي كردن در بيابان هاي اطراف تهران هستند. شايد نتوانيم اسمش را بگذاريم حاشيه نشيني چون شرايط اينجا اسف بار تر از آن چيزيست كه درباره حاشينه نشيني ديده و شنيده ايم.

 

كودكاني كه زندگي و دنياي كودكانه برايشان معنايي ندارد و از روي تهي دستي مجبور به كار كردن هستند و به دنبال آن از تحصيل و بسيار از حقوق اجتماعي محروم. از نزديك كه حالشان را جويا شديم مي گويند هيچ نهاد و سازماني به آنها توجهي ندارد. نبود آب آشاميدني، محروم بودن از خدمات پزشكي وحمايت هاي درماني و آموزشي از جمله مشكلاتي است كه با آن دست و پنجه نرم مي كنند.

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس

 

آيا مي دانيد؟! اينجا تهران است / عكس


 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 3:21 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

علت تلبیه(لبیک گفتن) : از کتاب حرمین شرفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

  علت تلبیه(لبیک گفتن)

 

 

 

    یکی از شعار های بسیار زیبای مراسم حج وعمره وفریاد های برخاسته از عمق وجود حاضرین در این همایش بزرگ الهی تلبیه است، یعنی لبیک گفتن و پاسخ مثبت دادن  در جواب کسی که آنها را فراخوانی کرده  است وهر لبیک معادل دو مرتبه بلی گفتن است وشاید علت تکرار پاسخ ، این باشد که انسان سال های زیادی را  چشم به راه این دعوت بوده،و مدتها ئی را به انتظار چنین روزی سپری کرده است ،او بی صبرانه مشتاق ملاقات باپرودگار است ،همینکه صدای دعوت معبودش گوش دلش را نوازش می دهد ،همه شؤنات مادی را فراموش کرده،از خود بی خود شده، سر از پا نشناخته وبدون هیچ گونه تأملی ،می گوید : بلی،بلی، آمدم ،همانند مادر وپدری که فرزندی ، غایب، دارند ،ده سال ،بیست سال ،سی سال، ازوی بی خبرند ،آنی وکمتر ازآنی از یاد ونام اوغافل نیستند ، تجسم چهره او مونس ایام غربت پدروهمراه تنهائی  شبها ی مادر است ،  ذکر او زمزمه دعای نیمه شب آنان،هربادی که می وزد ودرب منزل به می خورد ،یا هرزنگی که به صدا درمی آید یاهر نامه ای که توسط پست چی می رسد ،دل آنهارا می لرزاند باخودمی گویند شاید فرزندمان باشد،  یعقوب وار اشک می ریزندودرفراق یوسف شان  صبر جمیل را پیشه خود قرار داده  و از رحمت خداوند مأیوس نیستند ،حالا ، در این  لحظات حساس که ، پدر ومادری دل شکسته وامید وار ، چشم به راه ، درمنزل باهم نشسته وتمامی فکر،وذکر آنها یاد ونام عزیزشان ، می باشد،یک مرتبه زنگ درب به صدا در آید ،مادر می پرسد ، کیه ،صدائی آشنا به گوشش می رسد ،منم ،مادر منم فرزندتان فلانی ،این پدر ومادر منتظرو مشتاق دیدار، چه حالی پیدا می کنند، به یقین ، چندین مرتبه پاسخ می دهند بلی ،بلی، بلی،بلی، آمدیم ، سراز پا نشناخته،هرچه در دست دارند بر زمین انداخته ،باسروپای برهنه، باسرعتی هرچه تمام خودرا جلو درب می رسانند،تامحبوب خود را ملاقات کرده وی را در آغوش محبت کشند وقدری آرامش یابند، بنابراین عاشقان ودلباختگان ملاقات با پرودگار سراسیمه به دیار حق شتافته همه مظاهر مادی را پشت سر گذاشته  وبه ندای ابراهیم اوباشعار خاص لبیک اللهم لبیک پاسخ مثبت می دهند. در این رابطه روایات متعدی وجود دارد،که به برخی از آن ها اشاره می شود ،راوی می گوید ،ازامام صادق( ع)در مورد علت تلبیه  سؤال کردم ، فرمودندع) : هنگامی که خدا وند به ابراهیم ع) وحی کرد ، که در بین مردم اعلام کن برای ، حضور در مراسم حج ، پس ابراهیم ندا کرد واز تمامی اماکن صدای لبیک به ندای او بلند شد .  
  ودرروایت دیگری نیز راوی می گوید، ازامام اباالحسن (ع) در مورد  تلبیه وعلت آن  سؤال کردم فرمودند:مردم هنگامی که محرم می شوند ، خداوند آنهارا مورد خطاب قرار داده ومی فرماید :ای بندگان من هر آینه من  آتش جهنم بر شما  حرام  کردم همان طور که شما برای من محرم شده اید (وچیز هائی را بر خود حرام کرده اید) ، ومردم پاسخ می دهند : لبیک اللهم لبیک ، واین جواب مردم به ندای خداوند است .
دراین راستا، روایت دیگری  نیز که مشابه راوایات فوق است می گوید: از امام صادق ع) سؤال کردم ، علت وجوب تلبیه  چیست ؟ فرمودند: به علت اینکه خداوند به ابراهیم ع) دستور داد ،  انجام فریضه حج را به  مردم اعلان کن (وآنهارا به حج دعوت نما) پس از آن ابراهیم ع) روی بلندی قرار گرفت ومردم را با صدای بلند دعوت کرد وفریاد خودش را به گوش همگان رساند ، واز همه جا به ندای او پاسخ دادند ( وپاسخ مردم لبیک اللهم لبیک بود.) 


تلبیه برخی از انبیاء
  هرچند تمامی پیامبران الهی و ا ئمه (ع) وحتی سایر اشخاص وافراد عادی در گفتن لبیک باهم اشتراک دارند لکن هریک از آنها بر مبنای موقعیت وبرداشت ودریافت خودش از مسائل ممکن است از تعابیر مختلف وگونا گونی استفاده نماید ،بنا بر این ،  از امام صادق( ع) روایت شده است که فرمودند : موسی( ع) در حالی که بر شتر قرمز رنگی سوار بود  که  مهار آن از لیف خرما بود ودو عبای کوفی روی آن قرار داشت   از صفایح روحاء گذشت  ومی گفت : لبیک یاکریم لبیک . ویونس بن متی از صفایح عبور کرد ومی گفت : لبیک کشاف الکرب العظام لبیک . وعیسی بن مریم از صفایح روحاء عبور کرد ومی گفت : لبیک عبدک وابن امتک لبیک. وحضرت محمد (ص) از صفایح روحاء عبور کرد و می گفت : لبیک ذاالمعارج لبیک.    
 صفایح روحا ، مکانی میان مکه ومدینه که ، سی وشش، ویا چهل میل به مدینه است وگفته شده ،چون تبع پادشاه یمن ، از قتال اهل مدینه باز گشت آنجا استراحت کرد وآن مکان را روحاء نامید  واز پیامبر اسلام( ص) نقل شده است که فرمودند : این جا وادیی از وادی های بهشت است ، وموضع روحاء را صفاح  می نامند. 

منبع : کتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 3:17 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
امام جمعه بجنورد: حادثه منا ناشی از بی کفایتی آل سعود/
 
زمان : ۱۳۹۴/۷/۳ - ۱۴:۱۷   شناسه خبر : ۴۸۸۵۹۷
امام جمعه بجنورد:
حادثه منا ناشی از بی کفایتی آل سعود/باید همه مسلمانان در اداره حرمین شریفین سهیم باشند
خبرگزاری شبستان: امام جمعه بجنوردحوادث منا را ناشی از بی کفایتی آل سعود دانست و گفت: باید همه مسلمانان در اداره حرمین شریفین سهیم باشند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از بجنورد، حجت الاسلام یعقوبی، امام جمعه بجنورد در آیین عبادی سیاسی نماز جمعه این هفته که در محل مصلی این شهرستان برگزار شد، ضمن تسلیت حوادث رخ داده برای حجاج و محکوم کردم جنایات آل سعود، این حوادث را نتیجه مدیریت ناکارآمد عربستان دانست و با بیان اینکه ذات آل سعود، عیاشی و خوش گذرانی است؛ افزود: رژیم سعودی آغوش خود را برای آمریکا و اسرائیل باز کرده و جان انسان ها برایش اهمیتی ندارد.

 

حجت الاسلام یعقوبی با افزودن اینکه حادثه غم انگیز سقوط جرثقیل و مناسک حج به هیچ وجه قابل هضم نیست؛ از اعمال روز عید قربان به عنوان سخت ترین اعمال حج یاد کرد و اظهار داشت: در همین راستا مدیریت روز عید قربان نیز سخت ترین مدیریت ها است و با این حساب کوتاهی در مدیریت ترافیکی این روز فاجعه بار است.

 

قائم مقام نماینده ولی فقیه در خراسان شمالی کشته شدن هزار نفر و مجروح شدن بیش از دو هزار نفر را در صحرای منا ناشی از بی کفایتی آل سعود دانست که بر همه مسلمانا جهان نیز معلوم است و متذکر شد: آل سعود با مدیریت نادرست جان مردم را بی ارزش کرده و بنابراین باید بداند ملت ایران و سایر ملت های جهان آنان را نخواهند بخشید.

 

وی با اشاره به قرار گرفتن 132 نفر از کشته شدگان ایرانی که تعدادی نیز از خراسان شمالی هستند، تصریح کرد: بی شک انها حاجی هستند و حاجی از دنیا رفته اند و با این وجود چرا باید عربستان که خود را وکیل مدافع حرمین شریفین می داند اینگونه سهل انگاری کند.

 

وی با اشاره به برخی گفته ها که اعلام می دارد این حادثه در اثر ایجاد مشکل ترافیکی توسط فرزند شاه بوده که با 200 دستگاه خودرو جمعیت را شکافته و ترافیک ایجاد کرده نیز اظهار داشت: اینکه یک شاهزاده عربستان باعث بروز چنین مشکلی شود ناشی از احمقی یک مسئول عربستان است که در اوج شلوغی با تشریفات کامل جلوی جمعیت را ببندد.

 

امام جمعه بجنورد به اعلام برخی گفته ها مبنی بر قضا و قدر نیز اشاره کرد و گفت: آنها بی عرضگی خود را به حساب قضا و قدر الهی می اندازند؛ این گفته ما را به یاد عبیدالله در برخورد با حضرت زینب (سلام الله علیها) می اندازد که اعلام کرد خدا را شکر می کنیم که ما را پیروز و شما را شکست داد و حادثه کربلا را به گردن خدا انداخت.

 

حجت الاسلام یعقوبی با تاکید بر اینکه آل سعود وارث بنی امیه است، اظهار داشت: بنی امیه و آل سعود، جبرگرایانه همه جنایات خود را از بی عرضگی و بی مدیریتی به گردن خدا می انداختند.

 

وی این گفته آل سعود که افتادن جرثقیل نیز به خاطر سجده بر خدا بوده را نیز ناشی از افکار کوته بینانه و کودکانه آل سعود دانست و گفت: این امر به همه دنیا ثابت کرد که آل سعود لیاقت و شایستگی اداره حرمین شریفین را ندارد و باید همه مسلمانان در اداره حرمین شریفین سهیم باشند و آن را مدیریت کنند.

 

حجت الاسلام یعقوبی در ادامه ضمن تبریک ولادت امام هادی (علیه السلام) از ایشان به عنوان امامی یاد کرد که سخنان محکمی را در دو زیارت نامه "جامعه کبیره و غدیر" در رابطه با امامت و ولایت دارند.

 

وی همچنین عید غدیر را نیز تبریک گفت و از امام علی (علیه السلام) به عنوان اسماعیل پیغمبر یاد کرد.

 

امام جمعه بجنورد در پایان هفته دفاع مقدس و روز آتش نشانی را نیز به دلاورمردان این عرصه تبریک گفت.

 

 

پایان پیام/341


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 2:38 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
  زمان :   ۱۳۹۴/۷/۳ - ۱۰:۵۸   شناسه خبر : ۴۸۸۵۷۷ 
مدیر حج و زیارت خراسان شمالی:
کشته شدن ۱۰ زائر از خراسان شمالی در حادثه منا در عربستان
خبرگزاری شبستان: مدیر حج و زیارت خراسان شمالی، تعداد زائران کشته شده در حادثه ازدحام جمعیت در منا را ۱۰ زائر اعلام کرد.

محمد باقر قاصری، مدیرحج و زیارت خراسان شمالی در گفتگوی تلفنی با خبرنگار خبرگزاری شبستان در بجنورد تعداد زائران کشته شده در حادثه ازدحام جمعیت در منا را ۱۰ تن از برادران هم استانی اعلام کرد و گفت: از این تعداد ۴ زائر از شهرستان اسفراین، ۲ زائر به تفکیک از شهرستان های بجنورد، شیروان و فاروج بوده اند.

 

وی با بیان اینکه این زائران در قالب کاروان اعزامی از شهرستان مانه و سملقان اعزام شده اند، اظهارداشت: این کاروان به عنوان آخرین کاروان اعزامی که شامل زائران شهرستان های مختلف استان بود، راهی سرزمین وحی شده بودند.

 

قاصری در پاسخ به سوال تعداد مجروحان استانی، گفت: هنوز آماری از تعداد مجروحان حادثه اعلام نشده است.

 

مدیر حج و زیارت خراسان شمالی، با اشاره به عمق و وسعت حادثه، از احتمال افزایش تعداد کشته شدگان حادثه اخیر خبر داد.

 

وی همچنین اعلام کرد: برنامه برگشت زائران طبق برنامه ریزی قبلی صورت می گیرد و تغییری در بازگشت زائران به وجود نیامده است.

 

روز پنجشنبه در جریان برگزاری مراسم حج در سرزمین منا حضور گسترده حجاج در این منطقه حادثه آفرین شد و صدها نفر کشته و زخمی شدند.

 

پایان پیام/71 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 2:34 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
۱۳۹۴/۷/۳ - ۱۴:۱۱   شناسه خبر : ۴۸۸۵۹۸

مردم مومن بجنوردی فریاد مرگ بر آل سعود سردادند
خبرگزاری شبستان: نمازگزاران بجنوردی در پی حادثه فجیع منا بعد از نماز جمعه با راهپمایی، اعتراض خود را نسبت به ناکارآمدی آل سعود اعلام و آنان را محکوم کردند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از  بجنورد، مردم شهید پرور و مومن بجنوردی با مرگ بر آل سعود، مرگ بر اسراییل سر دادند و همچنین خواستار رسیدگی به این فاجعه شدند.

 

تظاهر کنندگان همچنین در این راهپیمایی خواستار مدیریت کشور های اسلامی در اداره حرمین شرفین شدند.

 

نمازگزاران بجنوردی در آیین عبادی سیاسی نماز جمعه ضمن محکوم کردن حادثه منا و کشتار زائران بیت‌الله الحرام، خواستار رسیدگی به عوامل بروز این حادثه شدند.

 

این نمازگزاران با سردادن شعار «عزا عزاست امروز مهدی صاحب‌الزمان (عج) صاحب‌عزاست امروز»، مرگ بر آمریکا و آل سعود، مرگ بر اسرائیل، حادثه منا را محکوم کردند.

 

پایان پیام/341


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 2:26 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
شهیدی که هنگام شناسایی در خاک عراق به زیارت کربلا می‌رفت

شهید کیانپور که فردی توانمند و ورزیده بود، در اکثر شناسایی‌ها تا عمق خاک عراق نفوذ می‌کرد. چندین بار نیز هنگام شناسایی منطقه، خود را به کربلا می‌رساند و قبر امام حسین(ع) را زیارت می‌کرد...
 

ساجد_غلامرضا کیان‌پور در سال 1360، پس از پایان خدمت سربازی، مدتی به عنوان بسیجی در جبهه‌ها حضور یافت. پس از آن به عضویت رسمی سپاه پاسداران کرج درآمد و دوباره راهی جبهه‌های جنوب شد.

او در بیشتر عملیات‌ها با شهامت و ایثار شرکت کرد و توانمندی و استعداد خود را به نمایش گذاشت. در یکی از عملیّاتها از ناحیه پا مجروح شده و مدت دو ماه بستری شد.

او به دلیل برخورداری از شمّ اطلاعاتی، در حفاظت اطلاعات لشکر به فعالیت می‌پرداخت و در بیشتر شناسایی‌ها تا عمق مواضع دشمن نفوذ می کرد.

او در عملیّات بیت المقدس وارد عمل شد و پس از پایان عملیات، همراه جمعی از نیروها، عازم سوریه و لبنان شده، مدت چهار ماه در آنجا به مقابله با رژیم صهیونیستی پرداخت. پس از بازگشت از لبنان ، دوباره در جبهه‌ها به فعالیتهای شناسایی اقدام کرد.

او در عملیات والفجر 2 نیز شرکت کرد و از ناحیه شکم و سر مجروح شد. پس از مدتی استراحت، دوباره به جبهه بازگشت.

کیانپور در عملیّات والفجر 8 به عنوان مسئوول معاونت واحد حفاظت ـ اطلاعات خودش به شناسایی دقیق منطقه می پردازد. یکی از همرزمانش، در این باره، از زبان خود کیانپور نقل قول می‌کند که گفت: پیش از شروع عملیّات، با سیف الهی از طرف اروند به طرف عراقی‌ها راه افتادیم. پس از کلی راهپیمایی، به منطقه ام الرصاص رسیدیم. منطقه از انواع سیم خاردار پر بود؛ حلقوی و هشت پر و غیره. با هزار مصیبت از آنها رد شدیم.

 عراقی‌ها هنوز خواب بودند. در تاریکی شب، مشغول بودیم که یکدفعه یکی از عراقی‌ها ما را دید. چند قدم که جلو رفت، فریاد زد ایرانی! ایرانی! سریع پریدیم داخل گل و آب. عراقی‌ها مثل مور و ملخ آنجا ریختند و دنبال ما می گشتند. چند بار "وجعلنا..." خواندم . یکی از آنان از رویم رد شد. فکر کردم که دیگر کارم تمام است. بی‌حرکت ماندم. اوضاع که کمی آرام شد، بلند شدم و به شناسایی ادامه دادم و با کلی اطلاعات به عقب برگشتم: اما برادر سیف‌الهی را اسیر کردند.

کیانپور که فردی توانمند و ورزیده بود، در اکثر شناسایی‌ها تا عمق خاک عراق نفوذ می‌کرد. چندین بار هنگام شناسایی منطقه خود را به کربلا می‌رساند و قبر امام حسین(ع) را زیارت می کند و سرانجام در عملیّات کربلای 5 به زیارت و دیدار امام حسین (ع) و جدّ بزرگوارش می‌شتابد.

شهید کیانپور در روز 19 دی ماه 1456 در عملیّات کربلای 5 در منطقه شلمچه به خیل عاشقان و شهدا پیوست.

مادر شهید در مورد وصیت‌نامه شهید کیانپور گفت:

وصیت ایشان فقط به گرفتن ۳ ماه روزه بود بخاطر اینکه دو ماه از آن را در جبهه و یک ماه هم در سوریه بود، فقط این را سفارش کرده بود.




تاريخ و ساعت ارسال: 1394/06/28 11:17:31
 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 10:08 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 
تلفات 10 برابری ارتش عراق در عملیات شکست حصر آبادان

طراحی عملیات شکست حصر آبادان در زمستان سال 59 در سپاه انجام شد اما اجرای آن به دلیل اعمال نظرهای بنی صدر به تعویق افتاد تا اینکه پس از عزل بنی صدر این عملیات با مشارکت ارتش انجام و طلیعه‌‌ای بر پیروزهای بزرگ رزمندگان اسلام در عملیات‌های بعدی همچون طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس شد.

ساجد در آستانه سالروز عملیات ثامن الائمه گروه حماسه و جهاد دفاع پرس در نظر دارد به بازخوانی این عملیات و موفقیت‌ها و دستاوردهای آن بپردازد. عملیات ثامن الائمه که منجر به شکست حصر آبادان شد، تحولی استراتژیک در دفاع مقدس به وجود آورد.

عدم موفقیت نیروهای عراقی در محاصره کامل شهر آبادان موجب شد تا ماشین نظامی دشمن در منطقه‌ای حوالی جنوب جاده ماهشهر –آبادان (با فاصله‌ی اندکی از رودخانه بهمن‌شیر) زمین‌گیر شود.

اقدام بعدی دشمن در این منطقه، احداث مواضع و استقرار نیروها به حالت پدافندی بود که در نتیجه آن سرپل وسیعی در شرق رودخانه کارون حدفاصل جنوب دارخوین تا فیاضیه(شمالغربی آبادان) ایجاد شده و 13 کیلومتر از ساحل شرقی رودخانه کارون را در بر گرفت. همچنین عمق پوشش مواضع پدافندی ایجاد شده(به همین مقیاس) تا جاده آبادان –ماهشهر بود که جاده مهم و استراتژیک اهواز –آبادان مسدود شده و مسافتی از آن در اختیار نیروهای عراقی قرار می‌گرفت.

امام خمینی(ره) طی دستورالعملی در اواسط آبان 1359 به هرچه سریعتر شکستن محاصره آبادان تاکید فرمودند و بر همین اساس برای اولین بار در اوایل بهمن 1359 طرحی در سپاه پاسداران تهیه و به شورای عالی دفاع ارائه شد. لیکن طرح یاد شده بنا به دلایلی از جمله اعمال نظرهای بنی صدر به تعویق افتاد.

پس از حذف بنی صدر مجددا طرح عملیاتی فوق الذکر، در اوایل مرداد سال 1360 توسط شهید کلاهدوز(قائم مقام سپاه) در جلسه شورای عالی دفاع ارائه شد و کلیات آن مورد تصویب قرار گرفت. بر این اساس مقرر شد تا نیروهای ارتش (آن‌ها نیز دارای طرحی مشابه بودند) و سپاه با هماهنگی‌های لازم مبادرت به انجام آن نمایند.

پس از جلسات طولانی و همفکری‌های لازم نهایتا بر روی چگونگی انجام عملیات و نحوه ادغام نیروها و روز و ساعت و نام حمله توافق حاصل شد.

شایان ذکر است که در طرح اولیه نام حمزه برای عملیات در نظر گرفته شده بود که با پیشنهاد برادران ارتش به ثامن الائمه(ع) تغییر نام یافت.

سیر اجمالی اقدامات و تدابیر انجام شده برای آماده‌سازی عملیات بشرح ذیل است:

- تهیه طرح ابتدایی و تصویب آن در شورای عالی دفاع

-ایجاد هماهنگی و همکاری بین ارتش و سپاه

- طراحی عملیات شامل تعیین هدف، محورهای هجوم، خط حد آنان و...

- آماده ساختن نیروها (آموزش، ادغام و...) و سازمان دادن آن‌ها در محورهای مورد نظر

- شناسایی به منظور اطلاع از وضعیت دشمن در خط، ایجاد معابر نفوذ و...

- فعالیت‌های مهندسی و آماده‌سازی زمین منطقه

- ثبت تیر توپخانه و ادوات و آمادگی آنان برای عملیات

عملیات در سه محور عمده در نظر گرفته شده بود که عبارتند از: 1. محور دارخوین محمدیه در حاشیه کارون (شمال منطقه عملیاتی) 2. محور فیاضیه، ایستگاه 12(جنوب منطقه عملیاتی) 3. محور جاده ماهشهر –آبادان(محور شرقی)

شایان ذکر است که محورهای دارخوین، محمدیه و فیاضیه به دلیل وضعیت زمین و نوع آرایش و حساسیت‌های دشمن از اهمیت بسزائی برخوردار بود. از جمله ویژگی‌های آن، می‌توان به تصرف پل‌های روی رودخانه‌ی کارون (پل حفار –پل قصبه) در طراحی عملیات اشاره نمود که در صورت تحقق، دشمن را به حال محاصره درآورده و انهدام مناسبی از نیروهایش صورت می‌گرفت.

در این منطقه نیروهای سپاه شامل سپاه آبادان، ماهشهر، اهواز و دارخوین به تناسب سازمان و کیفیت و کمیت خود، حضور فعال داشتند و نیروی زمینی ارتش نیز متناسب با وسعت منطقه، لشکر 77(پیاده خراسان) به استعداد 3 تیپ سازمانی گسترش یافته بودند. 

قوای عراقی نیز با فرماندهی لشکر 3 زرهی و پس از عدم توفیق در محاصره آبادان در منطقه‌ای به وسعت تقریبی 150 کیلومتر مربع در شرق رودخانه کارون، حدفاصل دارخوین تا شمال آبادان، استقرار یافت و جاده مهم اهواز –آبادان و ماهشهر را مسدود ساخت.

این نیروها در طول اقامت، به ایجاد مواضع و استحکامات پرداختند و طول جبهه را در شرق کارون با خاکریز و ایجاد میادین مین، سیم خاردار مسلح نمودند. همچنین با حفر کانال و احداث سنگرهای بعضا بتنی بر استحکام مواضع خود افزودند.

شکل پدافند دشمن در این منطقه متناسب با حمله ایذائی و تعرضات نیروهای خودی تغییراتی یافته بود، به طور مثال پس از عملیات فرمانده کل قوا(دارخوین) از نیروهای پیاده به جای زرهی در خط استفاده نمود.

سرانجام پس از نزدیک به 3 ماه فعالیت و انجام مقدمات، عملیات در ساعت 1 بامداد روز 5 مهر سال 60 در راستای مانور پیش بینی شده در موعد مقرر از 3 محور آغاز شد.

نیروهای عمل کننده در ساعات اولیه موفق شدند ضمن عبور از موانع، مواضع دشمن را در جاده ماهشهر-آبادان(در محور شرقی) و شمال نهر شادگان(در محور شمالی) و خطوط مقدماتی در محور جنوبی به تصرف درآوردند.

ادامه عملیات از این پس در بعضی از محورها با مشکلاتی مواجه شد، به طور مثال در محور جنوبی(جبهه فیاضیه) عملیات از سرعت کافی برخوردار نبود و پل حفار همچنان به دلیل مقاومت‌های دشمن به تصرف درنیامده بود، اما در محور شمالی، عملیات طبق برنامه پیش بینی شده در جریان بود و پل قصبه در ساعت 10 صبح از دست دشمن خارج شد.

تا ساعت 11 صبح، بجز در محور دارخوین، محمدیه از توفیق چندانی برخوردار نبود. لیکن از این ساعت به بعد با پیشروی رزمندگان اسلام در محور شمالی بسمت پل حفار، عقبه دشمن بطور جدی و اساسی متزلزل شد و این امر موجب کاهش مقاومت‌های قوای عراقی شد.

براین اساس نیروهای دشمن تدریجا اقدام به عقب نشینی و فرار نمودند. با سقوط پل حفار توسط نیروهای خودی، در ساعت 14 الحاق محور شمالی و جنوبی در حاشیه رودخانه کارون حاصل شد و در نتیجه نیروهای باقی مانده دشمن اعم از پیاده، زرهی و... به محاصره کامل درآمدند.

در شرق کارون نیروهای دشمن پس از مواجه با قوای خودی، دچار از هم گسیختگی شد و با روشنایی صبح فشار برای عقب نشینی و فرار در رده‌های پایین افزایش یافت، البته تا قبل از سقوط پل‌ها، فرماندهان عراقی تاکید زیادی بر مقاومت و ایستادگی پرسنل داشتند. پاره‌ای از مقاومت‌های دشمن موجب شد تا پس از تصرف خطوط اول توسط نیروهای خودی در بعضی از محورها عملیات متوقف شود اما با سقوط پل قصبه فرماندهان عراقی به نیروهای خودی دستوراتی مبنی بر تغییر مواضع قبلی صادر کردند.

دشمن مترصد بود تا با مشغول کردن نیروهای خودی در صورت امکان به نصب پل‌های دیگر مبادرزت ورزیده و ابتکار عمل را در دست بگیرد. اما سرعت عمل رزمندگان، به خصوص در محور دارخوین موجب سلب فرصت از دشمن شده و پل دوم نیز پس از ساعاتی به تصرف درآمد.

با تصرف پل دوم، اوضاع منطقه به کلی تغییر کرد و نیروهای عراقی به طور دسته جمعی و گروه گروه خود را تسلیم نیروهای رزمنده کرد. در یکی از این موارد خدمه 30 تانک به همراه تانک‌ها و فرمانده خود تسلیم نیروهای ایرانی شدند.

عملیات در اواخر روز نخست با رسیدن قوای رزمنده به ساحل شرقی رود کارون و پاکسازی آن به پایان رسید.

عملیات ثامن الائمه به عنوان نقطه شروع عملیات گسترده رزمندگان اسلام از آغاز جنگ به شمار می‌رود. این عملیات در طلیعه "استراتژی هجوم" نیروهای نظامی ایران قرار دارد.

این عملیات را باید سرآغاز استخوان بندی و تشکیلات کنونی قوای رزمی سپاه به حساب آورد. تا قبل از عملیات مزبور، تشکیلات تثبیت شده‌ای (بطور جدی) به یگان‌های رزم سپاه حاکم بنمود. اما در این عملیات برای اولین بار با سازمان گردان نیروهای خود را بکار گرفت.

فرماندهی محورهای عملیات ثامن الائمه بر عهده سرداران شهید حسن باقری و حسین خرازی بود که شخصیت آنان در شکل‌گیری تشکیلات سازمان رزم سپاه، استراتژی هجوم قوای نظامی و موفقیت‌های بی‌نظیر آینده نقش بسزائی ایفا نمودند. همچنین در این عملیات از فرماندهی بزرگانی چون شهید کلاهدوز و شهید سرتیپ فلاحی باید نام برد.

تلفیق نسبتا موفق سازمان کلاسیک ارتش و نیروی پیاده و هجومی سپاه و همچنین همفکری و هماهنگی این دو نیرو در مراحل مختلف را نیز می‌توان از دستاوردهای عملیات ثامن الائمه بشمار آورد.

آزادسازی 150 کیلومتر مربع از خاک اشغالی توسط دشمن، خارج ساختن شهر آبادان از محاصره قوای عراقی، آزاد ساختن دو جاده استراتژیک اهواز –آبادان و ماهشهر –آبادان، کسب تجارب جدید در مقابله با دشمن و افزایش روحیه رزمندگان و آغاز "استراتژی هجوم" ایران و انهدام نیرو و امکانات دشمن از نتایج این عملیات بود.

همچنین در این عملیات حدود 150 نفر به شهادت رسیدند و از نیروهای دشمن حدود 1500 نفر کشته و 1800 نفر اسیر شدند.

تاريخ و ساعت ارسال: 1394/06/29 10:55:47
منبع:

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 10:06 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
امام خمینی(ره): ما در مقابل آمریکا ایستاده‌ایم تا آخر و نخواهیم گذاشت آمریکا باز برگردد

ساجد_امام خمینی(ره): "ما نمی توانیم دیگر زیر بار آمریکا برویم. آمریکا اگر تمام افراد ما را هم از بین ببرد، دیگر نمی‌تواند در اینجا بیاید منافع خودش را جبران کند و منافع خودش را تامین کند و ملت ما را به ستم و زور در تحت شکنجه و اختناق قرار بدهد. آمریکا باید این را بداند که دیگر گذشته است از این که او خیال بکند که می تواند باز در ایران با این شیطنت ها برگردد. ما در مقابل آمریکا ایستاده ایم تا آخر و نخواهیم گذاشت آمریکا باز برگردد یا آن اشخاصی که تبع او هستند برگردند و ملت ما تا آخرین نفس برای دفاع از حق حاضر است و تحت بار ظلم نخواهد رفت". (12/5/59)

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 10:04 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 


زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع)



مسلم بن عقیل(ع),زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع),شهادت مسلم بن عقیل(ع)

زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع)


روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت
15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به ‏آمدن به کوفه


8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام‏ دار الاماره کوفه

 

شناسنامه مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی‌هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت.

چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد. اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

 

مسلم بن عقیل(ع),زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع),شهادت مسلم بن عقیل(ع)

 

نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بيش از بيست و دو هزار امضا از طرف کوفيان به دست امام حسين عليه ‏السلام رسيد، آن حضرت تصميم گرفت به نامه ‏های ايشان پاسخ دهد. از اين رو، نماينده ‏ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحيه مردم به کوفه فرستاد. به اين منظور، نامه ‏ای برای ايشان نوشت و مسلم بن عقيل، عموزاده و شوهرخواهر خويش را به عنوان سفير و نماينده به کوفه فرستاد.


مأموريت خطير مسلم در سفر به کوفه، تحقيق درباره اين بود که آيا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتيبانی از امام حسين عليه ‏السلام و عمل به نامه ‏هايی که نوشته‏ اند هستند يا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل يکی از شيعيان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنين ‏انداز گرديد و شيعيان نزد او رفت و آمد و با امام عليه ‏السلام بيعت می ‏کردند. در تاريخ آمده که دوازده، هجده و يا به نقل از ابن کثير، چهل هزار نفر با مسلم بيعت نمودند.


نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه‏ ای به اين مضمون به امام حسين عليه‏ السلام نوشت: «آنچه می ‏گويم حقيقت است. اکثريت قريب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتيبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنيد». امام که از احساسات عميق کوفيان با خبر شده بود، تصميم گرفت به سوی اين شهر حرکت کند.


ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زياد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشيده وارد کوفه شد. مردم که شنيده بودند امام عليه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با ديدن عبيداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خير مقدم گفتند. پسر زياد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پيش می ‏رفت تا به آنجا رسيد. نعمان بن بشير(حاکم کوفه) که گمان می ‏کرد او امام حسين عليه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اينجا دور شو.

من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نيز با تو ندارم. ابن زياد جواب داد: در را باز کن. در اين لحظه مردی که پشت سر او بود صدايش را شنيد و به مردم گفت: او حسين عليه‏ السلام نيست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبيداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نيز پراکنده گشتند.

 

هانی بن عروه
مسلم می ‏دانست دير يا زود عبيداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگيری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصميم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نيروی بيشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همين منظور خانه هانی بن عروه را برگزيد و هانی نيز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعيان شيعه بوده، از اصحاب پيامبر (ص) به شمار می ‏آيد.


دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زياد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزوير، ميزبان او، هانی را دستگير کرده، زمينه را برای دستگيری مسلم و ديگر بزرگان فراهم سازد. هانی که ميزبان مسلم بود، می ‏دانست عبيداللّه‏ قصد دستگيری او را دارد. لذا بيماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ابن زياد چند نفر را طلبيد و نزد هانی فرستاد.

 

آنان سرانجام هانی را نزد ابن زياد بردند. ابن زياد با ديدن هانی به او گفت که با پای خويش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسيد. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در اين هنگام عبيداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با ديدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبيداللّه‏ با تازيانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگين نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.


طوعه زنی جوانمرد
مسلم، غريب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهايی، هر لحظه بيم آن می ‏رفت او را دستگير کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را ديد که بر درِ خانه ايستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبيد. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشاميدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و ديد که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخيز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏ اش حلال ندانست.

مسلم از جای خويش برخاست و چنين گفت: من در اين شهر کسی را ندارم که ياری ‏ام کند. طوعه پرسيد: مگر تو کيستی؟ و پاسخ شنيد: من مسلم بن عقيل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پيامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذيرايی کرد.


سخنان عبيداللّه‏ برای دستگيری مسلم
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبيداللّه‏ از ترس او و يارانش از قصر بيرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خويش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نيز همه مسجد را زير و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و يارانش آنجا نيستند. سپس عبيداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پيدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر ديگران حلال است و هر کس او را نزد ما بياورد، به اندازه ديه ‏اش پول خواهد گرفت».

تهديد و تطميع عبيداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دليل ترس و به طمع رسيدن به جايزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبيداللّه‏ با شنيدن اين خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگير کنند.

 

مسلم بن عقیل(ع),زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع),شهادت مسلم بن عقیل(ع)

 

امان دادن به مسلم و دستگيری او
مسلم در درگيری با سربازان عبيداللّه‏، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشيری صورتش را دريد. با اينکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی يارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ريختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها يورش می ‏برد.

 

وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگير کند، دست به نيرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهيم و ابن ‏زياد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار ديگر امان دادنش را تکرار کرد و اين بار مسلم به دليل زخم‏هايی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چيره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبيداللّه‏ بردند.

شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگيريها از ناحيه سر و شانه با شمشير مسلم‏ بن عقيل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پيکرش را بر زمين اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبير می ‏گفت، خدا را تسبيح می ‏کرد و بر پيامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبکاران نيرنگ‏ باز که دست از ياری ما کشيدند، حکم کن!


جمعيتی فراوان، بيرون کاخ، در انتظار فرجام اين برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشير، سر از بدنش جدا کردند، و... پيکر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سروصدای زيادی به پا کردند.

منبع:tarikhaneh.com

 


 



ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 9:59 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 

شهادت مسلم بن عقيل

 

تعيين جاسوس براي پيدا كردن مسلم(عليه السلام)
نقشه قتل عبيدالله، تأثير رواني فراواني بر او گذاشته بود و سبب شد او شمشير را براي سركوبي مسلم(عليه السلام) از رو ببندد. از اين رو، تمام روز را به اين مسأله فكر مي كرد كه چگونه مسلم(عليه السلام) را بدون مواجهه با مردم كوفه به دام بيندازد. وي غلامي به نام مَعقِل داشت كه امين او محسوب مي شد و از اهالي شام بود. عبيدالله، سه هزار سكه نقره به او داد و گفت: اين سكه ها را بگير و در پي يافتن مسلم(عليه السلام) باش تا راهي به مخفي گاه او بيابي. اين كار را با نهايت دقت و حوصله انجام بده و عجله نكن.
معقل سكه ها را گرفت، اما نمي دانست اين كار را بايستي از كجا شروع كند. ناخواسته به سمت مسجد كوفه به راه افتاد. وقتي وارد شد، مردي را مشغول نماز و نيايش ديد با خود گفت: «حتماً اين مرد از شيعيان است؛ چون آنها بسيار نماز مي گزارند». سپس در گوشه اي نشست و منتظر شد تا نماز او تمام شود.
آن گاه پيش او رفت و در كنارش نشست و گفت: فدايت شوم! من مردي شامي از قبيله ذو الكلاع1 هستم. خداوند دوستي خاندان پيامبر(صلّي الله عليه و آله) را به من ارزاني داشته است. به كوفه آمده ام تا اين سه هزار درهم را به مردي از اين خاندان برسانم كه به تازگي وارد كوفه شده است و مردم را به سوي حسين بن علي(عليه السلام) فرا مي خواند. اگر جاي او را بلدي، مرا نزد او ببر تا اين مال را به او بپردازم.
مرد شيعه، نگاهي به چهره و سر و وضع معقل كرد و پرسيد: «چطور از بين اين همه مردم كوفه نزد من آمده اي؟» پاسخ داد: «زيرا چهره تو را نيكو يافتم و دانستم از شيعيان هستي و اميدوار شدم كه از دوست داران آنان باشي». مرد سري تكان داد و گفت: «آري! درست پنداشته اي من از برادران تو و از شيعيان هستم و نامم مسلم بن عوسجه2 است. از ديدار تو خشنود شدم. مسلم بن عوسجه به او وعده داد: «امروز را برو و فردا صبح به خانه من بيا تا تو را نزد مسلم بن عقيل(عليه السلام) ببرم». برق شادي از چشم معقل بر جهيد و خوشحال از جا برخاست و بازگشت.
فرداي آن روز به خانه مسلم بن عوسجه رفت و به اتفاق او راه خانه هاني بن عروه را در پيش گرفتند. وارد خانه شدند و معقل نزد مسلم(عليه السلام) رفت. ابتدا با او بيعت كرد و سپس سه هزار درهم را به او داد. از آن پس، او هر روز به ديدار مسلم(عليه السلام) مي رفت و تمام روز را پيش او به سر مي برد. او ملاقات هاي مسلم(عليه السلام) را زير نظر مي گرفت و چون شب مي شد، مخفيانه نزد عبيدالله مي رفت و اخبار و اسرار او را فاش مي ساخت. بدين ترتيب عبيدالله از مخفي گاه فرستاده امام آگاه شد و افراد مورد تماس او را شناسايي نمود.3

فراخواني هاني توسط عبيدالله
عبيدالله هنگامي كه دريافت مسلم بن عقيل(عليه السلام) در خانه هاني به سر مي بَرد، تصميم گرفت هاني را با شيوه مسالمت آميزي به سوي خود جذب كند. از اين رو، روزي از برخي سران كوفه پرسيد: «چرا هاني بن عروه نزد ما نمي آيد و ما كمتر او را مي بينيم ؟» گفتند: «گويا بيمار است». محمد بن اشعث، منافق سرشناس كوفه به همراه عمرو بن حجاج زبيدي و اسماء بن خارجه، به خانه هاني رفتند و ديدند هاني در آستانه درب خانه اش نشسته. از او پرسيدند: «چرا به ديدار امير نمي روي ؟» هاني پاسخ داد: «بيماري مانع شد به ديدار امير بروم». سپس با پافشاري و سوگند دادن هاني، او را سوار بر مركب كردند و نزد عبيدالله بردند.4
عبيدالله با عصبانيت داخل قصر قدم مي زد. او با ديدن هاني گفت: «با پاي خود به سوي مرگ آمدي».
سپس از او پرسيد: «مسلم(عليه السلام) كجاست ؟» هاني گفت: «من چيزي نمي دانم». آن گاه عبيدالله، معقل را كه سه هزار درهم به او داده بود تا به خانه هاني راه يابد صدا زد.
وقتي او آمد، از هاني پرسيد: «آيا اين مرد را مي شناسي؟» هاني فهميد كه عبيدالله از طريق معقل، از مخفي گاه مسلم(عليه السلام) آگاهي يافته است. پاسخ داد: به خدا سوگند كه من او را به خانه ام دعوت نكرده ام. او به من پناه آورده است و در خانه من مهمان مي باشد. اگر بخواهي، مي توانم چيزي نزد تو گرو بگذارم و به خانه ام روم و به او بگويم از خانه من بيرون برود.
هاني مي خواست با اين كار مسلم(عليه السلام) را فراري بدهد، اما عبيدالله گفت: «نه به خدا سوگند. از پيش من نمي روي مگر اينكه او را نزد من بياوري». هاني پاسخ داد: «به خدا سوگند كه هرگز چنين نخواهم كرد. آيا مهمانم را با دست خود نزد تو آورم تا تو او را بكشي ؟!»
مسلم بن عمرو باهلي كه در مجلس حضور داشت، براي حل مشاجره، هاني را به گوشه اي كشيد و گفت: «تو را به خدا خود را به كشتن مده و قوم و قبيله ات را به گرفتاري دچار مكن!»
پافشاري مسلم بن عمرو سودي نرساند. وقتي عبيدالله وساطت او را بي نتيجه ديد، فرياد زد: «به خدا كه بايد مسلم(عليه السلام) را نزد من بياوري و الاّ گردنت را مي زنم». هاني پوزخندي زد و گفت: «در اين صورت شمشيرهاي بُرنده، گرد قصرت خواهند درخشيد». عبيدالله، دندان بر هم ساييد و گفت: «بدبخت ! مرا از برق شمشير مي ترساني ؟ ! او را نزديك تر بياوريد». او را جلو بردند و عبيدالله با شمشير باريكي كه در دست داشت، آن قدر به صورت هاني زد كه بيني و پيشاني اش غرق خون شد.
آن گاه دست و پاي هاني را بستند و بر زمينش كشيدند و به اتاق ديگر بردند. عبيدالله فرياد زد: «نگهباني بر او بگماريد».
بدين ترتيب، هاني با دسيسه و بدون حمايت قبيله اش از خانه بيرون كشيده شده و در دارالاماره زنداني شد.5

انگيزه و زمينه علني شدن قيام مسلم بن عقيل(عليه السلام)
در كوفه شايع شد كه هاني كشته شده است. اين شايعه توسط عمرو بن حجاج زبيدي صورت گرفت. وي قبيله مذحج را برشوراند و آنان با شمشيرهاي برهنه، كاخ عبيدالله را محاصره نمودند. خيل گسترده اي از شمشيرزنان مذحجي، جمع شده بودند.
عمرو بن حجاج، از بيرون كاخ فرياد زد: من عمرو بن حجاج هستم و اينان جنگ جويان قبيله مذحجند. ما كه از پيروي خليفه دست بر نداشته ايم و از گروه مسلمانان جدا نشده ايم؛ [چرا بايستي هاني بن عروه كشته شود؟].
عبيدالله سر و صداي شمشيرزنان مذحج را شنيد و گفت: «آيا اين قبيله مذحج است كه بر در قصر من آمده ؟» سپس رو كرد به شريح قاضي و گفت: نزد هاني برو و ببين آيا هنوز زنده است. سپس بيرون برو و بگو او را براي پرسوجو نگه داشته ايم و آرامشان كن.
شريح به بازداشت گاه هاني آمد. هاني وقتي شريح را ديد گفت: «اي شريح! از خدا بترس. عبيدالله مرا خواهد كشت»، ولي شريح در پاسخ گفت: «[اما من هنوز] تو را زنده مي بينم». هاني پاسخ داد: «آري، ولي مرا با اين وضع زنده مي بيني! به قبيله ام بگو اينها مي خواهند مرا بكشند».
شريح اعتنايي نكرد و نزد امير بازگشت و گفت: «هاني زنده است، اما زخم هاي بدي برداشته». عبيدالله لبخندي تلخ بر چهره انداخت و به طعنه گفت: «[مگر] عيبي دارد كه اميري رعيت خود را شكنجه كند؟!» و قهقهه اي زد؛ سپس به شريح دستور داد به مذجحيان بگويد: بزرگشان زنده است. شريح به همراه يك سرباز بيرون رفت و فرياد زد:
اين سبُك سري ها و حماقت ها چيست؟ عبيدالله، هاني را براي پاره اي پرسوجو به قصر خود آورده. او زنده است. برويد و مايه دردسر خود و يارانتان نشويد.
گويا جمعيت منتظر شنيدن همين يك جمله بود. عمرو بن حجاج و شمشيرزنان، از اينكه هاني زنده است، خدا را سپاس گفتند و شمشيرها را غلاف كرده و بي درنگ پراكنده شدند.6

نخستين رويارويي مسلم(عليه السلام)
اندكي بعد كه آب ها از آسياب افتاد و سر و صداها فروكش كرد، عبيدالله تصميم گرفت براي مردم كوفه سخن راني كند، اما همچنان از شورش مردم كوفه و خروج مسلم(عليه السلام) بيم داشت. به همين خاطر با تعداد قابل توجهي سرباز، از قصر خود خارج شد و برخي چهره هاي سرشناس كوفه را هم گرد آورد تا بيش تر به هدف خود نزديك شود.
مردم در مسجد كوفه جمع شدند و عبيدالله بالاي منبر رفت و با لحني بين قدرت و اضطراب گفت:
اي مردم ! از شما مي خواهم از خدا و پيشوايان خويش پيروي كنيد و در بين امت تفرقه نيندازيد كه خود را به كشتن مي دهيد و خوار و آواره مي گرديد كه پيشينيان گفته اند: برادر تو كسي است كه به تو راست بگويد و اگر تو را ترساند، وظيفه اش را در قبال تو به خوبي انجام داده است.
سخنش بدين جا رسيده بود كه نگهباني سراسيمه از درب خرمافروشان، داخل مسجد دويد و فرياد كشيد:
«مسلم بن عقيل(عليه السلام) به ما حمله كرده». عبيدالله با ترس از منبر پايين جَست و با شتاب تمام به سوي قصر رفت و درها را به روي خود بست.7
شايد اين پرسش پيش آيد كه جريان دست گيري و شكنجه هاني را چه كسي به مسلم(عليه السلام) اطلاع داد و او چگونه توانست با اين سرعت، افراد خود را تجهيز و سامان دهي نمايد و به رويارويي بپردازد.
عبدالله بن حازم گويد: من فرستاده مسلم بن عقيل(عليه السلام) بودم و مأموريت داشتم خود را به قصر برسانم و از اوضاع آگاهي يافته و او را باخبر سازم. من سوار اسب خود شدم و به قصر آمدم و باخبر شدم هاني بن عروه را پس از شكنجه به زندان انداخته اند. من نخستين كسي بودم كه رويدادهاي قصر را به مسلم(عليه السلام) اطلاع دادم. مسلم بن عقيل(عليه السلام) به من دستور داد فوراً افراد را كه حدود چهار هزار نفر بودند و در خانه هاي اطراف خانه هاني سكونت داشتند و برخي در كوچه و بازار بودند، خبر كنم. سپس به جارچي خود فرمود تا مردم را با شعار «يا مَنْصُورُ أَمِتْ»8؛ «اي منصور بميران»، جمع كنم. من نيز با اين شعار به جمع كردن افراد خويش پرداختم. مردم با شنيدن اين شعار چون آهني تفتيده از كوره بيرون مي آمدند.9
سپاه مسلم بن عقيل(عليه السلام)، بالغ بر چهار هزار نفر جنگ جوي مسلح بود. او ابتدا، گُردان سواره خود را گسيل داشت و به فرمانده آنان، عبدالرحمن بن كريز گفت: «شما پيش بتازيد و ما پشت سر شما خواهيم آمد» و به فرماندهان پياده نظام خود دستور داد پشت سرِ گردان سواره، آرايش بگيرند و به سوي دارالاماره حركت كنند.
سپاهي عظيم كه به گواهي تاريخ بالغ بر هجده هزار نفر شده بود، راه قصر دارالاماره را آرام آرام در پيش گرفت.10

آغاز جنگ رواني عليه مسلم(عليه السلام)
عبيدالله با ديدن انبوه سپاهيان مسلم(عليه السلام)، بسيار وحشت زده شد و دست و پاي خود را گم كرد. از اين رو، شتاب زده، كُثَير بن شهاب را كه از افراد سرشناس قبيله مذحج بود، فرا خواند و به او دستور داد با همراهي چند تن از افراد با نفوذ، ميان سپاهيان رفته و آنان را از عواقب سوء سركشي و طغيان نسبت به حكومت بترساند و به هر ترتيبي كه ممكن است، آنان را از گرد مسلم بن عقيل(عليه السلام) پراكنده نمايند.
كثير بن شهاب به همراه عده اي از افراد سرشناس، بيرون آمدند و آنچه را عبيدالله گفته بود، به گوش مردم رساندند. آنان پيوسته به مردم مي گفتند:
لشكر شام در راه است و به كوفه مي آيد. هر كس به خانه اش بازگردد، از بخشش هاي بسيار امير برخوردار خواهد شد و هر كس بماند، به سرانجام دردناكي دچار مي شود و گناهكاران و سركشان، به سزاي خود خواهند رسيد.
عده اي از بزرگان دست نشانده كوفه نيز از بالاي پشت بام، مردم را به پايان دادن آشوب و پراكنده شدن دعوت مي كردند. از گفته هاي آنان بيم در دل كوفيان افتاد.
زن بود كه بيرون مي دويد و دست پسر يا شوهر خود را مي گرفت و به خانه مي برد و مي گفت: «بيا برويم ! اين جماعت كه هستند، مسلم(عليه السلام) را بس است» و مرد بود كه بيرون مي شتافت و دست فرزند و برادر خود را مي گرفت و مي گفت: «فرداست كه لشكر شام سر برسد. تو را با جنگ و آشوب چه كار؟! بيا و دنبال كارت برو!»11

پراكندگي و تفرقه در سپاه مسلم(عليه السلام)
عبيدالله كه هرگز در خواب هم نمي ديد به چنين سادگي نقشه اش عملي شود، سرمست و خوشحال، پراكنده شدن سپاهيان را تماشا مي كرد. نوشته اند: از آن سپاه انبوهي كه مسلم بن عقيل(عليه السلام) گرد آورده بود، رفته رفته كاسته شد و تا هنگام غروب آفتاب، جز پانصد نفر سرباز، نيرويي براي او باقي نمانده بود. شب فرا رسيد و مسلم(عليه السلام) با باقي مانده سپاه خود براي اقامه نماز جماعت به سوي مسجد به راه افتاد. در بين راه نيز عده ديگري پراكنده شدند. مسلم(عليه السلام) به مسجد رسيد. وارد شد و به نماز مغرب ايستاد؛ در حالي كه فقط سي نفر مانده بود. نمازش تمام شد و از جا برخاست كه بيرون رود و هنگامي كه به درب مسجد رسيد، ده نفر باقي بود و هنگامي كه از مسجد خارج شد، حتي يك نفر هم با او نمانده بود كه لااقل راه را نشان او بدهد و او را به سوي خانه اي راهنمايي كند و يا اگر دشمني به او حمله كرد از او دفاع نمايد.12

واپسين آشيان
به راستي چه شهري است اين كوفه؟! يك روز براي پيوستن با كسي، سر و دست مي شكنند و شام به خانه هايشان مي روند و در به رويش مي بندند. عمليات جنگ رواني اي كه عبيدالله عليه مسلم(عليه السلام) شروع كرده بود، بسيار زودتر از آنچه خود مي انديشيد، كارگر افتاد. همه به خانه هايشان خزيدند و سكوت سنگيني بر شهر خيمه زد. غبار مرگ بر شهر نشسته بود و مسلم(عليه السلام)، تك و تنها ماند و بي هدف در كوچه هاي شهر به راه افتاد و نمي دانست كجا برود.13
شايد پرسيده شود مسلم(عليه السلام) ياران راستين و فداييان حقيقي نيز داشت؛ چرا به خانه آنان نرفت ؟ پاسخ روشن است. مسلم(عليه السلام) بيم آن داشت كه خانه هر كدام از شيعيان واقعي و انقلابيون راستين برود، او نيز به سرنوشت هاني دچار گردد.

آشيانه دوستي
مسلم(عليه السلام) در مدت اقامت خود در كوفه، دو پناهگاه عوض كرده بود؛ ابتدا در خانه مختار اقامت گزيد و پس از آن در خانه هاني بن عروه و اينك بي هدف در كوچه هاي محله كِنْده گام برمي داشت تا آنكه خسته و تشنه شد. به ديوار خانه اي تكيه كرد كه از آن بوي علي(عليه السلام) به مشام مي رسيد. زني به نام طوعه در آستانه درب خانه اش ايستاده بود و آمدن پسرش بلال را انتظار مي كشيد. او نيز تا ساعاتي پيش، براي حمايت از مسلم بن عقيل(عليه السلام) به سپاه او پيوسته بود و مادرش با شنيدن شايعات حمله لشكر شام، دل نگران شده و جلوي در خانه چشم به راه او بود.
مسلم(عليه السلام) به طوعه سلام كرد و از او ظرفي آب خواست. طوعه رفت و با كاسه اي آب برگشت و آب را به مسلم(عليه السلام) داد. مسلم(عليه السلام) آب را نوشيد و براي رفع خستگي از پياده روي زياد، همان جا نشست.
طوعه، ظرف آب را به داخل برد و بازگشت و ديد هنوز او نشسته است. به او گفت: «آيا آب نخوردي [پس چرا هنوز نشسته اي؟]». فرمود: «آري خوردم». طوعه گفت: «پس برخيز و نزد زن و بچه ات برو!» مسلم(عليه السلام) سر به زير انداخت و هيچ نگفت.
بار ديگر طوعه سخنش را تكرار كرد و جوابي نشنيد. براي بار سوم گفت: سبحان الله ! برخيز بنده خدا ! خدا به تو سلامتي دهد. نزد زن و بچه ات برو ! نشستن تو اينجا صلاح نيست. راضي نيستم كنار خانه من بنشيني.
مسلم(عليه السلام) برخاست و گفت: اي زن ! من در اين شهر، خانه و خويشي ندارم. آيا مي تواني به من احسان بنمايي ؟ شايد بتوانم روزي پاداش اين لطف تو را بدهم.
طوعه پرسيد: «اي بنده خدا ! من چه كمكي مي توانم به تو بكنم ؟» فرمود: «من مسلم بن عقيل(عليه السلام) هستم. اين مردم، مرا فريب دادند و به من دروغ گفتند و مرا آواره نموده اند».
طوعه كه از دوستداران اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود، با شنيدن نام مسلم(عليه السلام) دلش لرزيد و با آهنگي حزن آلود پرسيد: «تو مسلم بن عقيل(عليه السلام) هستي ؟» مسلم(عليه السلام) سر تكان داد و گفت: «آري». طوعه خوشحال از اينكه سفير امام به او پناه آورده است، با اشتياق گفت: «داخل شو !» او وارد خانه شد و طوعه با شتاب، فرشي آورد و اتاقي را برايش فرش نمود و به مرتب كردن اتاق پرداخت. سپس سراسيمه و خوشحال به مطبخ خانه رفت و سريع شام آماده نمود و به اطاق آورد و پيش روي او گذاشت، اما مسلم(عليه السلام) غرق در انديشه هاي خود بود و شام نخورد.
اندگي گذشت و بلال، پسر طوعه به خانه بازگشت و وضع خانه را گونه اي ديگر ديد. رفت و آمد زياد طوعه به اتاق مسلم(عليه السلام)، تعجب بلال را برانگيخت. از مادرش پرسيد: «چه شده! در اين اتاق چه خبر است كه اين قدر بدان جا مي روي و بيرون مي آيي؟»
طوعه با بي ميلي پاسخ داد: «از اين پرسش درگذر ! سر بر كار خويش گير پسر جان!» بلال اصرار كرد و گفت: «به خدا بايد به من بگويي»، اما باز هم طوعه از پاسخ كناره گرفت.
بلال دست بردار نبود و هر آن كنجكاوي اش بيش تر مي شد. طوعه كه ديد راهي جز پاسخ دادن به او ندارد گفت: «فرزندم! [به تو مي گويم، اما] مبادا كسي را از آن باخبر سازي!» بلال قول داد كه از موضوع با كسي سخني نگويد.
طوعه او را سوگندها داد و بلال نيز قسم ياد كرد كه راز را پوشيده دارد. طوعه جريان را بازگو نمود و بلال آرام گرفت و دم فروبست و به بستر خود رفت و خوابيد.14

جستجوي خانه به خانه براي دست گيري مسلم(عليه السلام)
موقعيت عبيدالله در اجراي نقشه ننگين و شومش، به او اعتماد به نفس زيادي داد. او تصميم گرفت از فضاي وحشتي كه در كوفه حاكم كرده بود، سود ببرد و هر چه زودتر براي دست گيري سفير امام كه با طناب پوسيده مردم كوفه در چاه رفته بود، اقدام نمايد.
اما همچنان در دل عبيدالله، ترس بود. او آگاه شد كه مسلم(عليه السلام) به همراه پانصد تن از انقلابيون كوفه براي اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد رفته است. به اين دليل وقتي كه سر و صداي مردم خوابيد و همگي متفرق شدند، دستور داد سربازان به بام مسجد بروند و ببينند در مسجد چه خبر است. تعدادي سرباز بالاي مسجد رفتند و چند دسته هاي ني را آتش زده و در صحن مسجد انداختند.
تعدادي ديگر، چراغ هايي را سر طناب بسته و آنها را آرام آرام از سقف داخل مسجد نمودند تا اگر ياران مسلم(عليه السلام) در تاريكي هاي زواياي مسجد پنهان شده اند، ديده شوند. آنان هيچ كس را در مسجد نيافتند. به عبيدالله اطلاع دادند كه هيچ كس در مسجد نيست. او تصميم گرفت به مسجد برود و دوباره نماز مغرب و عشا را برپا دارد و تير خلاص را بزند. وي را از درب سدّه كه اختفا و امنيت بيش تري داشت وارد مسجد كردند. او دستور داد در شهر جار بزنند: همگان بايستي نماز مغرب و عشاي امشب را در مسجد بخوانند و هر كس نيايد، خونش بر گردن خودش است.
مردم كه تازه به خانه هاي خود رفته بودند، شتاب زده تجهيزات نظامي خود را باز كرده و زره ها را از تن بيرون آوردند و عبا بر دوش گرفته و براي اقامه نماز به مسجد آمدند. جمعيت زيادي در مسجد جمع شد. پس از نماز، عبيدالله بر منبر نشست و سخن را با ناسزا به مسلم بن عقيل(عليه السلام) آغاز كرد.
او گفت: «اي مردم ! ديديد كه پسر نادان و بي خرد عقيل چه كرد و چگونه بين مردم اختلاف و تفرقه انداخت». او در سخن راني خود هرگز مردم كوفه را مؤاخذه نكرد و اصلا به روي خود نياورد اين نمازگزاراني كه در مسجد پاي سخنان او نشسته اند، همان كساني هستند كه چند لحظه پيش برايش شمشير از رو بسته بودند. او قصد داشت به نحوي مردم را طرفدار خود و مخالف با مسلم بن عقيل(عليه السلام) معرفي نمايد تا بتواند از هم ياري آنان سود جويد.
او وقتي ترس و دلهره مردم را از چشمانشان خواند، اندكي خشونت در لحن خود ريخت و با گردن فرازي بيش تري گفت: كسي كه مسلم(عليه السلام) در خانه اش پيدا شود، از پيمان من بيرون است و هر كس او را نزد ما بياورد، خون بهاي او را به وي جايزه خواهم داد. اي بندگان خدا ! تقوا پيشه كنيد و فرمان بردار باشيد و با دست خود، خويشتن را در معرض هلاكت قرار ندهيد.15

فاش شدن آخرين پناهگاه مسلم(عليه السلام)
انتشار خبر جايزه دست گيري مسلم بن عقيل(عليه السلام)، بسياري از مردم كوفه را به تكاپوي شگرفي انداخت، اما كسي نمي دانست مسلم(عليه السلام) در كجا به سر مي برد، جز دو نفر؛ طوعه و پسرش بلال.
سحرگاه شبي كه مسلم( عليه السلام) به خانه طوعه آمده بود، بلال از خانه خارج شد و به سراغ دوستش عبدالرحمن، پسر محمد بن اشعث رفت و به او اطلاع داد كه مسلم(عليه السلام) در منزل آنان به سر مي برد. عبدالرحمن نيز بي درنگ به قصر آمد و جريان را به پدرش كه در حضور عبيدالله بود گزارش نمود. او ديد پدرش كنار عبيدالله نشسته است. رفت و در گوش او آنچه را شنيده بود، گفت. محمد بن اشعث نيز خبر را به اطلاع عبيدالله رساند. عبيدالله با چوبي كه در دستش بود، به پهلوي محمد بن اشعث فرو كرد و گفت: «برخيز ! برخيز و همين الان او را نزد من بياور». سپس به پيك دربار خود گفت: به سرعت نزد عمرو بن حريث كه در مسجد مستقر است برو و بگو شصت يا هفتاد سرباز را با محمد بن اشعث همراه سازد كه همگي از قبيله قيس باشند.16

سحرگاه نبرد
مسلم(عليه السلام) در خانه طوعه بر سجاده مناجات خويش نشسته بود و تعقيبات نماز صبح خود را به جاي مي آورد. صداي شيهه اسبان و سر و صداي سربازان عبيدالله كه خانه را محاصره كرده بودند، توجه او را جلب نمود. سريع از جاي خود برخاست و لباس رزم پوشيد. طوعه، سراسيمه نزد او آمد. مسلم( عليه السلام) با قلبي مالامال از آرامش به او فرمود: اي طوعه! تو با لطفي كه در حق من نمودي، از شفاعت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله) بهره مند گشتي. دوش در خواب عمويم، علي(عليه السلام) را ديدم. آغوش به رويم گشوده بود و فرمود: فردا مهمان ما خواهي بود.17
اشك، مجال از طوعه ستانده بود و با حسرت، مهمان يك شبه خود را تماشا مي كرد. مسلم( عليه السلام)، تيغ از ميان كشيد و از اتاق بيرون آمد. چند تن از سربازان به داخل خانه هجوم آوردند. مسلم(عليه السلام) به آنان حمله كرد و آنان را از خانه بيرون راند. سربازان براي بيرون كشيدن او، بالاي ديوارها و بام هاي خانه هاي اطراف رفتند و دسته هاي ني را آتش زده و بر سر و روي مسلم(عليه السلام) انداختند و سنگ بارانش نمودند. مسلم(عليه السلام) با ديدن ناجوان مردي آنان گفت: آيا اين همه تلاش براي كشتن پسر عقيل است ؟ اي نفس ! بيرون برو به سوي مرگي كه از آن گريزي نيست.
سپس از خانه خارج شد و شروع به جنگ با دشمن نمود.18
جنگ، به كوچه هاي كوفه كشيده شد. مسلم(عليه السلام) با تمام توان مي جنگيد. پس از ساعتي جنگ، تعداد زيادي از سربازان محمد بن اشعث به هلاكت رسيدند و او پيكي را براي درخواست نيروي كمكي به قصر فرستاد. عبيدالله كه از چگونگي نبرد مسلم(عليه السلام) اطلاعي نداشت، با تعجب پاسخ فرستاد: «مگر من شما را به جنگ بيش از يك نفر فرستاده ام كه اين گونه افراد تو تار و مار شده اند ؟» محمد بن اشعث به پيك خود گفت به امير خبر برساند: تو خيال مي كني مرا به جنگ يك بقّال از بقّال هاي كوفه فرستاده اي يا به جنگ يك فروشنده دوره گرد از حيره ؟ مگر نمي داني تو مرا به نبرد با شيري نر، گسيل داشته اي و شمشيري برنده كه در دست پهلواني سترگ از برترين خاندان است!19 و تعدادي نيروي كمكي براي او فرستاد.
محمد بن اشعث كه مي ديد نمي تواند با جنگ رويارو، او را از پاي درآورد، دوباره دستور داد عده اي بالاي بام ها رفته و دسته هاي ني را آتش زده و بر سر او بيندازند. عده اي نيز از بالا به او سنگ پرتاب مي كردند. پس از ساعتي ديگر نبرد، مسلم(عليه السلام) خسته و تشنه شد و به ديواري تكيه كرد. محمد بن اشعث، با ديدن خستگي او از فرصت استفاده كرد و گفت: «تو در اماني. خود را به كشتن مده !» مسلم(عليه السلام) گفت: «به راستي؟» گفت: «آري». تعدادي ديگر نيز تأييد كردند.
سربازان به اشاره فرمانده خود، از فرصت استفاده نموده و شمشير را از دستش گرفتند. سپس مركبي آورده و او را دست بسته سوار بر آن كردند.20

مسلم(عليه السلام) در قصر عبيدالله
مسلم(عليه السلام)، خسته و زخمي از جنگي نابرابر، به قصر عبيدالله آورده شد. جنگ طاقت فرساي او، سبب تشنگي زيادش شده بود. كنار درب ورودي قصر، خمره آب سردي نهاده بودند. مسلم(عليه السلام) نگاهي به آب كرد و فرمود: «مقداري آب به من بدهيد».
عمرو بن حريث، به غلام خود اشاره كرد ظرف آبي به او بدهد. غلام كاسه اي آب پر كرد و به دست مسلم(عليه السلام) داد.
در جريان جنگ شمشيري به دهان مسلم(عليه السلام) خورده بود كه لبش را دريده و دندان هاي پيشين اش را خرد كرده بود. مسلم(عليه السلام) كاسه آب را بر لبان خود گذاشت كه بياشامد، اما ظرف آب پر از خون شد و آب نجس گرديد و نتوانست آن را بنوشد. او آب را بر زمين ريخت و فرمود: «خدا را شكر ! اگر اين آب روزي من بود، از آن مي خوردم، [اما گويا قسمت است تشنه باشم]».
اندكي بعد، دربان قصر بيرون آمد و اجازه ورود داد. عمرو بن حريث، مسلم بن عمرو باهلي، كثير بن شهاب و عمارة بن ابي معيط، به راه افتادند و مسلم(عليه السلام) را وارد قصر كردند.21
ابتدا محمد بن اشعث وارد شد و به امير سلام كرد و گفت كه به مسلم(عليه السلام) امان داده و او را به قصر آورده است. عبيدالله كه بر تخت خود لميده بود، سر او فرياد كشيد: به تو چه مربوط است كه به كسي امان بدهي؟ تو را نفرستادم كه به او امان دهي. تو را روانه كردم كه او را نزد من بياوري!
ابن اشعث، سر پايين انداخت و ساكت شد. ديگران، مسلم(عليه السلام) را جلو راندند و با ديدن غضب عبيدالله به او گفتند به امير سلام دهد، اما مسلم(عليه السلام) هيچ نگفت.
يكي از حاضران به او گفت: «چرا به امير سلام نمي گويي ؟» پاسخ داد: اگر امير [اين قدر جفاپيشه است كه] كمر به قتل من بسته، ديگر چه سلامي؟ اما اگر هم مي خواهد از خون من بگذرد كه سلام بر او بسيار خواهد بود.
عبيدالله غُرّيد و گفت: «به جان خويش سوگند كه تو را خواهم كشت». مسلم(عليه السلام) نيز بدون هيچ گونه ترس و زاري، با آرامشي شگرف گفت: «پس من آماده وصيت هستم». امير پذيرفت كه او وصيت بنمايد.
مسلم(عليه السلام) نگاهي به حاضران در كاخ انداخت و عمر بن سعد را در گوشه اي ديد. به او فرمود: «اي عمر ! ما با هم رابطه خويشاوندي داريم. من مي خواهم با تو وصيتي
محرمانه بنمايم كه بايد آن را پوشيده داري». عمر سعد احساس خطر كرد و ترسيد كه سابقه اش در نزد امير مخدوش شود. از اين رو، از شنيدن وصيت او سرباز زد و به كناري رفت و نشست. عبيدالله با چهره اي حق به جانب و لحني ترحم آميز به عمر سعد گفت: «چرا از پذيرفتن و عمل نمودن به وصيت پسر عمويت كناره مي گيري ؟» او برخاست و نزد مسلم(عليه السلام) رفت.
مسلم او را به كناري كشيد تا به او وصيت كند، اما عبيدالله هر دوي آنها را زير نظر داشت. مسلم(عليه السلام) گفت: [اي عمر سعد!] من قرضي هفتصد درهمي دارم. شمشير و زره مرا بفروش و آن را بپرداز. [وصيت دوم من اين است كه پس از كشته شدنم]، بدن مرا از عبيدالله بگير و به خاك بسپار و ديگر اينكه كسي را نزد حسين بن علي(عليه السلام) بفرست و او را از آمدن به اين شهر باز دار؛ زيرا من به او نامه نوشته ام كه مردم كوفه در پشتيباني از او آماده اند. فكر مي كنم او هم اكنون در راه آمدن به كوفه باشد.
عمر سعد براي اينكه چهره اش نزد عبيدالله خدشه دار نشود، بي درنگ گفت: «اي امير! مي داني او به من چه وصيت مي كند...» و تمام اسرار و وصيت هاي مسلم(عليه السلام) را فاش ساخت.
مسلم(عليه السلام) هرگز نمي پنداشت كه عمر سعد تا اين اندازه خائن و دست نشانده باشد. او فكر مي كرد عمر سعد حداقل رابطه خويش و قومي را حفظ مي كند. عبيدالله كنايه آميزانه به عمر گفت: كسي كه به او اعتماد شده، نبايد خيانت كند. البته گاه به خائنان نيز اعتماد مي شود، اما آنچه او در مورد دارايي ها و قرض هايش گفته، تو بنابر وصيت او هر چه مي خواهي مي تواني انجام دهي و اختيار داري و اما در مورد حسين(عليه السلام) [بايد بگويم] اگر او قصد [حكومت و رياست و جان] ما را نداشته باشد، ما نيز كاري به او نخواهيم داشت، ولي اگر چنين خيالي داشته باشد، هرگز از او نخواهيم گذشت و نيز در مورد جسد مسلم(عليه السلام)، [بايستي بگويم] هيچ شفاعتي از كسي پذيرفته نيست. من او را خواهم كشت و هر چه بخواهم با مرده او خواهم كرد.22

مناظره مسلم(عليه السلام) با عبيدالله
پس از وصيت مسلم(عليه السلام)، مناظره اي بين او و عبيدالله درگرفت. در ابتدا او رو كرد به مسلم(عليه السلام) و گفت: اي پسر عقيل ! اين مردم در كنار هم زندگي مي كردند و اختلافي بينشان نبود، اما تو در ميان آنها پراكندگي و دودستگي ايجاد كردي و آنان را به جان هم انداختي.
مسلم(عليه السلام) پاسخ داد: من هرگز براي ايجاد تفرقه بدين جا نيامده ام، بلكه وقتي مردم اين شهر ديدند پدر تو، خوبان اين شهر را كشت و خون ها بريخت و همانند رفتار پادشاهان ستم گر و كافر با آنان رفتار كرد، من مأموريت يافتم به سوي اين مردم بيايم و آنان را به پيروي از كتاب خدا دعوت كنم.
عبيدالله، زيرچشمي نگاهي به حاضران انداخت و ديد تأييد سخنان نماينده امام در سيمايشان ديده مي شود. ترسيد سخنان او در دل آنها اثر كند و نقشه هاي او را نقش بر آب سازد. بدين منظور به مسلم(عليه السلام) تهمت زد و گفت: تو را چه به اين كارها ؟ چرا آن روزگاري كه در مدينه شراب مي نوشيدي، به فكر اين نبودي كه مردم را به پيروي از كلام خدا فرا بخواني؟
مسلم(عليه السلام) در چشمان او نگريست و فرمود: من شراب مي خورده ام؟! خود و خداي خود مي داني كه دروغ مي گويي و ياوه مي بافي. من هرگز چنين نكرده ام، بلكه تو بيش تر به خوردن شراب متهم هستي. شايسته تر به اين كار كسي است كه چون سگ، زبان به خون مسلمانان تر مي كند و ريختن خون مردم بي گناه را حلال مي انگارد.23

شهادت مسلم(عليه السلام)
عبيدالله دانست كه هر قدر بحث با او را ادامه دهد، به رسوايي خود و يزيديان بيش تر دامن زده است. بدين جهت بدون اينكه اجازه دهد مسلم(عليه السلام) سخن ديگري بگويد، پس از دشنام دادن بسيار، دستور داد او را به قتل برسانند.
او براي اين كار، بكير بن حمران را انتخاب نمود؛ زيرا در ماجراي جنگ مسلم(عليه السلام) با افراد عبيدالله، بكير ضربه اي از مسلم(عليه السلام) خورده بود و كينه بيش تري از او به دل داشت. عبيدالله نيز او را به همين دليل انتخاب كرد تا در كشتن او رحم و عطوفت كمتري از خود نشان دهد. بكير را فراخواند و به او گفت: «او را بالاي قصر ببر و خود تو [كه از او ضربه اي خورده اي]، گردن او را بزن».24
بكير، با دلي آكنده از كينه، مسلم(عليه السلام) را بالاي بام قصر برد. مردم، پايين دارالاماره جمع شده بودند و بالا را مي نگريستند. بكير، ابتدا مسلم(عليه السلام)، را به مردم نشان داد.
مسلم(عليه السلام)، پيوسته ذكر خدا مي گفت و استغفار مي كرد و مي گفت: بار پرورگارا ! خود ميان ما و مردمي كه فريبمان دادند و به ما نيرنگ زدند و دست از ياري ما كشيدند داوري كن.
بكير او را گردن زد و ابتدا سر و سپس بدنش را به پايين دارالاماره در ميان تجمع مردم انداخت25 و كبوتر جانش از قفس خسته تن تا بر دوست به پرواز در آمد.
بكير در حالي كه خون از شمشيرش مي چكيد، نزد عبيدالله آمد. امير از او پرسيد: «مسلم(عليه السلام) در واپسين لحظه چيزي نگفت ؟» بكير پاسخ داد:
هنگامي كه او را بالا مي بردم، ذكر خدا مي گفت. وقتي خواستم گردنش را بزنم، به او گفتم: نزديك تر بيا! سپاس خدا را كه مرا به گرفتن انتقام خود از تو موفق نمود. سپس شمشيرم را بالا بردم و ضربه محكمي به او زدم. شمشير من به كتفش خورد، ولي چندان كاري نشد. او بر زمين افتاد. دوباره او را بلند كردم تا ضربه ديگري به او بزنم كه به من گفت: اي بيچاره ! من به تو يك ضربه زده بودم كه تو آن را به من وارد ساختي و براي قصاص انتقام خود را ستاندي [آيا چيز ديگري هم هست كه مي خواهي به خاطر آن ضربه اي ديگر به من بزني ؟]، اما من توجه نكردم و گردنش را زدم.
عبيدالله در انديشه فرو رفت و گفت: «عجب! هنگام مرگ نيز سرفرازي»26.
اين حادثه در روز چهارشنبه، برابر با نهم ذي الحجه سال شصت هجري روي داد.27

آگاهي يافتن امام از شهادت مسلم(عليه السلام)
امام حسين(عليه السلام) در منزل گاه «ذَرود» به سر مي برد كه ديد مردي از جانب عراق مي آيد، اما او با ديدن كاروان امام حسين(عليه السلام) راه خود را كج كرد تا امام او را نبيند. امام توقف نمود و به عبدالله بن سليم و مذري بن مشعل كه هر دو كوفي بودند، فرمود تا نزد او بروند و از او در مورد رويدادهاي كوفه بپرسند. آن دو به سوي او تاختند و به او رسيدند و سلام كردند. از او پرسيدند: نامش چيست و از كدام قبيله است ؟ مرد كوفي پاسخ داد: نامش بكير بن مثعبة و از قبيله اسد است. آن دو گفتند: «ما نيز از قبيله اسد هستيم». سپس به او گفتند: «از رويدادهاي شهري كه از آن بيرون مي آيي(كوفه) به ما خبر ده». مرد كوفي گفت:
«در كوفه بودم كه ديدم مسلم بن عقيل(عليه السلام) و هاني بن عروه را كشته اند و آنها را با پايشان در كوچه و بازار مي كشند». مرد كوفي خداحافظي كرد و رفت و آن دو رفتند تا در منزل گاه «ثعلبية» به امام رسيدند.
خدمت امام رسيدند و سلام كردند. امام سلامشان را پاسخ گفت. گفتند: «خداوند شما را رحمت كند ! خبري داريم. آن را آشكارا بگوييم يا پنهاني؟» امام نگاهي به ياران خود كرد و فرمود: «در بين ما رازي نيست [و همگي محرم راز هم هستيم]». آنان گفتند: «آن سوار را كه ديديم، از قبيله ما و مردي راست

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 9:58 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 
  • شادترین و غمگین ترین استان های ایران کدامند؟

شادترین و غمگین ترین استان های ایران کدامند؟

سلامانه : طبق این پژوهش ملی، استان های زنجان، گلستان، بوشهر، هرمزگان و کردستان شادترین و استان های یزد،کرمانشاه و خراسان رضوی، غمگین ترین استان های ایران هستند.


به گزارش عصر ایران، یک تحقیق کشوری برای ارزیابی میزان شادی مردم ایران که به سرپرستی دکتر علی منتظری انجام شده، شادترین و غمگین ترین استان های ایران را معرفی کرده است. روسای واحدهای استانی جهاد دانشگاهی و معاونان فرهنگی جهاد دانشگاهی با همکاری افکارسنجی دانشجویان ایران این مطالعه را انجام داده اند.

در این مطالعه 27 هزار و 813 نفر از افراد دارای سن 18 تا 65 سال در سطح کشور ایران از نظر "میزان شادکامی" مورد مطالعه قرار گرفته اند.

اکثر افراد مورد مطالعه در گروه سنی 18-25 سال بودند. میانگین سنی افراد مورد مطالعه میانگین تحصیلات خود را 11 سال گزارش کردند. بیشتر افراد شادکامی خود را "نه زیاد/ نه کم" (39.3 درصد) و "کم/ بسیار کم" (35.4 درصد) ارزیابی کردند و میزان شادکامی در سطح "بسیار زیاد" تنها 3.0 درصد گزارش شد.

به گزارش عصر ایران، نتایج تحلیل این مطالعه که هفته نامه معتبر سلامت در شماره اخیر خود آن را منتشر کرده است نشان می دهد 5 متغیر "رضایت از زندگی، میزان ورزش هفتگی، میزان خوش بینی به زندگی، شادکامی همسر و نداشتن سابقه بیماری عصبی" در مجموع 54 درصد شادکامی آنها را به طور معناداری تبیین می کند.

بر اساس یافته های این تحقیق، استان های زنجان و یزد به ترتیب بالاترین (3.69) و پایین ترین (3.12) میانگین امتیاز شادکامی را داشته اند. استان های زنجان، گلستان، بوشهر، هرمزگان و کردستان از میزان شادکامی بالاتری از خط میانگین برخوردار بودند. طبق این گزارش، استان های یزد،کرمانشاه و خراسان رضوی، غمگین ترین استان های ایران هستند.

نتایج حاصل از سنجش اثر عوامل مختلف بر میزان عدم شادکامی افراد مورد مطالعه نشان داده است که:

- با افزایش هر یک سال به سن افراد، یک درصد از شادکامی آنان کاسته می شود. این یافته برخلاف نتایج مطالعه ای است که اکثر افراد مسن بسیار یا نسبتا شاد هستند و با بالا رفتن سن شادکامی آنها افزایش می یابد.

- افراد مطلقه،بیوه و متاهل سطح شادکامی کمتری نسبت به افراد مجرد داشتند. به بیان دیگر، افراد "مطلقه یا بیوه" و افراد "متاهل" به ترتیب به احتمال 1.70 و 1.11 برابر، سطح کمتری از شادکامی نسبت به افراد مجرد داشتند.

- سطح تحصیلات نیز ارتباط معناداری با میزان شادکامی فرد داشته و افراد در سطوح تحصیلی پایین تر وضعیت شادکامی نامناسب تری داشتند.

- افراد خانه دار، شاغل و بیکار نسبت به دانش آموزان و دانشجویان سطح شادکامی کمتری را گزارش کرده اند و به ترتیب 1.39 ، 1.32 و 1.40 برابر این احتمال وجود داشته که سطح شادکامی پایین تری داشته باشند.

- افراد در سطوح پایین تر اقتصادی در مقایسه با افراد در سطوح اقتصادی "خوب یا بسیار خوب" به صورت معناداری وضعیت شادکامی خود را کمتر ارزیابی کرده بودند.

- افراد با سطوح پایین تر سلامت در مقایسه با افراد سالم تر، به صورت معناداری شادکامی خود را کمتر ارزیابی کرده بودند. ابتلا به بیماری مزمن تاثیر چندانی بر میزان شادکامی نداشت.

- ساکنان شهرهای درجه 1 و درجه 2 نسبت به ساکنان شهر درجه 3 دارای وضعیت شادکامی نامناسب تری بودند.




 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 مهر 1394  ] [ 9:57 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 67 :: 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4059897 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب