کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

 روز مجلس چه روزی است و چرا گرامی داشته می شود

روز مجلس چه روزی است و چرا گرامی داشته می شود

تاریخ ارسال : (دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳)

               finds.ir وب سایت فایندز - ۱۰ آذر سالروز شهادت آیت‌الله سید حسن مدرس، با تصویب مجلس شورای اسلامی، روز مجلس نامگذاری شد.
پس از انقلاب، مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی تغییر نام داد. اولین دوره مجلس شورای اسلامی در ۷ خرداد سال ۱۳۵۹ با پیام رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خمینی (ره) شروع به کار کرد.
بر اساس قوانین جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای اسلامی محلی است برای تدوین نظام ارزشی مورد قبول جمهوری اسلامی ایران و تهیه و تصویب قوانین اسلامی برای کلیه نیازهای جامعه در زمینه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی،تبلیغی، نظامی، اخلاقی و قضایی.


تجربه گرانبهای موفقیت اندیشه مدرس و تجربه گرانبهاتر پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی؛ ملت و مجلس ایران را بر آن داشت تا با استفاده از همین تجربه‌ها و همین درس های ارزشمند بتواند در برابر قدرت‌های شیطانی بایستد.

مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۲۳ تیر سال ۱۳۷۲ با تصویب ماده واحده‌ای، روز ۱۰ آذر ماه، سالروز شهادت مجتهد مجاهد و سیاستمدار متعهد آیت الله سید حسن مدرس را به عنوان روز مجلس نامگذاری کرد.



مملکت اصل و بنایش ملت است و مجلس مکانی است که این ملت در آن جمع شده‌اند. عظمت هر ملت همان عظمت مجلس و عظمت مجلس همان عظمت ملت است. مجلس و نمایندگان آن باید همواره به یاد داشته باشند تا با صرفنظر از تعلقات حزبی در راستای منافع ملی و مصالح وطنی کشور خود حرکت کنند.
منبع :hamshahrionline.ir


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:53 AM ] [ احمد ]
نظرات 0


10آذر سالروز شهادت آیت الله سیدحسن مدرس و روز مجلس
«دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست،»
شهید ایت الله مدرس :نطق سال ۱۳۰۲ هجری شمسی در مجلس شورای ملی
 



فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وی براى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.

 
همان گونه بود که مى گفت و همانطور گفت که مى بود.

 
شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد.سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ) بادختر سیدکاظم سالار که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود ازدواج نمود. ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود که به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاک در کویر زواره جوشید. پدر وى را حسن نامید. همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند.وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد. وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى ، سیدمحمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى ، سید هبه الدین شهرستانى و سیدمصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سیدعلى کازرونى انجام مى داد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تاءیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر به سال 1318ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید.
تسلط وى به هنگام تدریس در حدى بود که از این زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وى همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.
آیه الله شهید سیدحسن مدرس در سنین جوانى به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تاءلیفات فقهى او را ستوده و افزوده است که : از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است . آیه الله حاج سید محمد رضا بهاءالدینى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمى و دینى و سیاسى بود و این گونه فردى مهم تر از رجل علمى و دینى است زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامى تحقق کامل نمى یابد. مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى ) آغاز نمود و تاءکید کرد که کار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است . وى در 27 تیرماه 1304 ش . عهده دار تولیت این مدرسه گشت . عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شدید تابستان به روستاهاى اطراف ورامین رفته و خود قناتهاى روستاهاى این منطقه را مورد بازدید قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمیر آنها همکارى مى کرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایى نداشت . در این مدرسه شخصیتهایى چون آیه الله حاج میرزاابوالحسن شعرانى ، آیه الله سیدمرتضى پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام )، شیخ محمدعلى لواسانى و ... تربیت شدند. مدرس اولین کسى بود که تدریس نهج البلاغه را در حوزه هاى علمیه رسمى کرد و نخستین مجتهدى بود که این کتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصیتى چون حاج میرزا آقاعلى شیرازى ـ استاد شهید مطهرى ـ و آیه الله العظمى بروجردى نهج البلاغه را نزد شهید مدرس آموختند. مدرس مدتها فلسفه تدریس مى کرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از ماءموران قلعه اى که در آن به سر مى برد مثنوى را تفسیر مى کرد.

 مدرس دیانت در عرصه سیاست
 
در اصل دوم متمم قانون اساسى ایران پیش بینى شده بود که قوانین مصوبه مجلس شوراى ملى باید زیر نظر هیاءتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب این اصل در هر بار باید حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تاءیید و امضاى آنها برسد. در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته ، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد. شهید مدرس پس از 194 جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذیحجه 1328 ق . در مجلس حضور یافت ولى از جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت .وقتى که مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فکر مى کردند او یک روحانى معمولى است و باور نمى کردند که این سید لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس کرباس بزودى تمام امور را به دست گرفته ، در بحث و استدلال کسى حریفش نمى شود. موقعیت حساس ایران و بى کفایتى زمامداران و نفوذ کامل بیگانگان شرایطى را بر ایران تحمیل ساخت که با استقامت و پایدارى شهید مدرس برخى از این شرایط تحمیلى خنثى گردید. یکى از این موارد اولتیماتوم ننگین دولت روس به هم دستى دولت انگلیس بود درذیحجه 1329 که طى آن خواهان اخراج مستر شوستر (که مشغول رسیدگى به امور مالى ایران بود) گردید. شهید محمد خیابانى و شهید مدرس به مخالفت با این اولتیماتوم پرداختند. بر اثر این مخالفت و نیز تظاهرات مردم به تبعیت از روحانیون ، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصمیمى اتخاذ کند. در گیر و دار جنگ خانمانسوز جهانى اول که هنوز از عمر مجلس سوم یک سال نگذشته بود نخست وزیر وقت و مستوفى الممالک به طور رسمى ایران را در این جنگ به عنوان دولت بیطرف اعلام کرد. ولى روس و انگلیس بیطرفى ایران را نادیده انگاشته ، مرکز حکومت ایران از سوى بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همین سبب گروهى از نمایندگان به منظور مخالفت با این حرکت و ضدیت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز کردند که در حقیقت یک قیام عمومى و همه جانبه بود که رفته رفته افرادى از همه طبقات بدان پیوستند و شخصیتهاى سرشناسى چون مدرس ، حاج سیدنورالدین عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بین آنها دیده مى شدند. در شهر قم مهاجران کمیته دفاع ملى تشکیل دادند که در مصاف با روسها ناگزیر به عقب نشینى شده ، بسوى غرب کشور رفتند و در این نواحى دولت موقتى تشکیل دادند که وزارت عدلیه و اوقاف آن را شهید مدرس عهده دار بود. در این برنامه گروهى به تحریکات انگلیس و روس قصد ترور مدرس و رئیس دولت یعنى نظام السلطنه مافى را داشتند که توطئه آنان کشف و خنثى گردید. شهید مدرس به همراه عده دیگرى از رجال نامى عازم قلمرو عثمانى شد و در نهایت ساده زیستى به محض ورود به استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس علوم دینى پرداخت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانى از وىدعوت کرد که براى ملاقات ومذاکره در قصر او حضور یابد. مدرس در این ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگیزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاک آذربایجان به کشورش جلوگیرى به عمل آورد. وى در ملاقات با دیگر شخصیتهاى این کشور از وحدت مسلمین و زمینه هاى اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت .

تیرگى و تباهى

یکى از حوادث اسفبار که با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است . وى سعى داشت امور نظمیه ، بودجه و قواى نظامى را تحت اختیار خود قرار دهد. شهید مدرس بدون آنکه از تشکیلات عنکبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس که مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى علیه رضاخان بیان کرد و اظهار داشت : در وضع کنونى امنیت مملکت در دست کسى است که اغلب ما از دست او راضى نیستیم و باید بدون ترس و پرده بگویم که ما قدرت داریم او را عزل کرده بر کنارش کنیم . تدین که از طرفداران جدى رضاخان بود سعى کرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج کند که موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصى به نام حسین بهرامى معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجره اى لفظى به تحریک تدین بر گونه مدرس سیلى محکمى نواخت ! صداى این سیلى که به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچید و مانند کبریتى که به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سیلى عظیم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت . طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفیانه از مجلس بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از بیدارى و آگاهى آنان تشکر کرد. فریادهاى رعدآساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان که این حرکت را شکستى مفتضحانه براى خود دید در روز 18 فروردین 1302 ش . به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 کیلومترى تهران ) رفت . در مجلس پنجم و در حالى که مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهاى زیادى به مدرس و یارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح کردن مساءله استیضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنایات رضاشاه را افشا کرد و متن استیضاح را که به امضاى وى و تنى چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود. ولى به دلیل جنجال و هیاهویى که طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موکول گردید. در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنى مجلس را عهده دار بود. در این مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بیشترى بودند و آن سید وارسته کمتر به مجلس مى رفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده کردند که فریاد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به ترور او گرفتند که این حرکت آنان نافرجام ماند و تیرهاى شلیک شده بازو و کتف مدرس را مجروح کرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازیافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد. با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند و به همین دلیل انتخاباتى کاملا فرمایشى برگزار کرد. به نحوى که حتى یک راءى به نام مدرس از صندوقها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمى که در دوره گذشته به من راءى دادند همگى مرده باشند یا راءى نداده باشند پس آن یک راءى را که خودم به خودم دادم چه شده است !


نظر مدرس درباره مجلس
در دیدگاه مدرس، مجلس قانون گذاری به دلیل تشکیل شدن از نمایندگان مردم کشور، به منزله عصاره ملت و مرکز ثقل مملکت است. وی مجلس را رقم زننده امور ملت و تنها مرجع تصمیم گیرنده در مملکت می دانست. مدرس معتقد بود هیچ قانون، مصوّبه و امتیاز بدون نظر و تصویب مجلس، قانونی نیست. وی در جلسه 25 اسفند 1302 در بیان مقام و منزلت مجلس می گوید: «این مجلس را به منزله تمام ایران می دانم. مثل این است که سی كُرور اهالی ایران در اینجا تشریف دارند».
 
مدرس در کلام امام خمینی
 
در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب برای او کوتاه و کوچک است ستارۀ درخشانی بود بر تارک کشوری که ازظلم وجود رضا شاهی تاریک می نمود و تاکسی آن زمان را درک نکرده باشد ارزش این شخصیت عالیمقام را نمی تواند درک کند
شما ملاحظه کرده اید ، تاریخ مرحوم مدرس را دیده اید : یک سید خشکیدۀ لاغر – عرض می کنم- لباس کرباسی – که .......... یک همچون آدمی در مقابل آن قلدری که هرکس آن وقت را ادراک کرده می داند که زمان رضا شاه غیر از زمان محمد رضا شاه بود . آن وقت یک قلدری بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود ، در مقابل او همچو ایستاد ، در مجلس ،
در خارج یک وقت (رضا شاه) که گفته بود : سید چه از جان من می خواهی ؟ گفته بود که می خواهم که تو نباشی.
شهادت
 
سرتیپ درگاهى رئیس شهربانى تهران که عداوتى خاص با مدرس داشت در پى فرصتى مى گشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ریزد. به همین منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته ، پس از مضروب و مجروح کردن اهل خانه و زیر کتک گرفتن شهید مدرس وى را سر برهنه و بدون عبا دستگیر کردند و به قلعه خواف تبعید نمودند. آن شهید والامقام دوران تبعید را على رغم اوضاع مشقت بار با روحى شاداب و قیافه اى ملکوتى سپرى کرد. آن فقیه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجراى نقشه رضاشاه روانه کاشمر گردید و در حوالى غروب 27 رمضان 1356 ق . مطابق با دهم آذر 1316 ش . سه جنایتکار و خبیث به نامهاى جهانسوزى ، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چاى سمى را به اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبرى نیست عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته ، برگردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را به شهادت رساندند. مشهد این فقیه فرزانه در شهر کاشمر زیارتگاه عاشقان معرفت و شیفتگان حقیقت مى باشد.
امام خمینی رحمه الله در مورد مدرس می فرمایند:
 «مرحوم مدرس که به امر رضاخان ترور شد، از بیمارستان پیام داد به رضاخان بگویید من زنده هستم. مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده اند. ... یک شخص روحانی که لباسش از سایر اشخاص کمتر بود و کرباس به تن می کرد. او در مقابل قدرت زیاد رضاخان ایستاد و آن طور هجوم کرد به مجلس که نگذاشت رضاخان کاری بکند و در حالی که عمال رضاخان با هم زنده باد زنده باد می گفتند، ایستاد و گفت که مرده باد رضاخان و زنده باد من. یک همچون مرد قدرتمندی بود، برای اینکه الهی بود. می خواست برای خدا کار بکند و از کسی نمی ترسید. ... مدرس یک ملای دین دار بود چندین دوره زمام داری مجلس را داشت و از هر کس برای او استفاده مهیاتر بود. بعد از مردن چه چیز به جای خود گذاشت، جز شرافت و بزرگی. ما می گوییم مثل مدرس ها باید بر رأس هیئت مقننه و قوای مجریه و قضایی واقع شود».
برگزیده ای ازسخنان مجاهد نسنوه و شهید کرانقدر آیت الله سید حسن مدرس
«او از ما می‌خواست که اجداد پاکمان را سر مشق قرار دهیم، به ما می‌گفت صبر و بردباری را از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، شجاعت و قناعت را از علی بن ابیطالب علیه السلام، و عدم تسلیم در برابر ستم را از سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام، بیاموزیم .از همان دوران کودکی پدرم به ما یاد می‌داد که خود را به غذای کم و چشیدن طعم تلخ گرسنگی عادت دهیم؛ چرا که با خالی نگهداشتن اندرون بهتر می‌توان نور معرفت را دید.لباس خود را تمیز نگه داریم و خودمان را برای تهیه لباس نو به زحمت نیندازیم. پدرم همیشه به ما می‌گفت که در خوردن و خوابیدن زیاده روی نکنیم، چون انسان قانع هیچ وقت تسلیم زور نشده و در برابر زر و زیور دنیا، وسوسه نمی‌شود.»درباره پدرش،از کتاب گنجینه خواف
«عاقل تا بصیرت پیدا نکند، سزاوار نیست صحبت کند.»از اظهارات مدرس در اولین نطق او در مجلس، صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره دوم.
«خداوند دو چیز را به من نداد یکی ترس و دیگری طمع، هرکس با مصالح ملی و امور مذهبی همراه باشد، من هم با او همراهم و الا فلا.»مدرس شهید، نابغه ملی ایران، علی مدرسی، انتشارات بدر، اصفهان ۱۳۵۷.
«فردی چون من که عمامه‌اش بالش و عبایش روانداز او است و به لبی نان قانع است هر کجا رود به راحتی زندگی برایش میسر و راحت است.»مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۵۸
 
 
1392/9/10 يكشنبه

    bonyadfarhangi.aqr.ir
 
 
 

 

 
تعداد بازديد اين صفحه: 297
 

ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:51 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

یک شنبه

10 آذر 1387

1 ذیحجه 1429

30.Nov.2008

ـ اشاره

ـ گفتار مجری

ـ چراغ راه

ـ نکته ها

ـ زلال قلم

ـ کوتاه و گویا

ـ آورده اند که...

ـ شکرستان

ـ نظر شما چیه؟

ـ کتابستان

اشاره

فاطره ذبیح زاده

ایت الله سید حسن مدرس، یکی از مردان بزرگ و کم نظیر تاریخ ایران است. شهید مدرس ضمن توجه به حوزه های علوم اسلامی، ازآن جاکه سیاست را برای خدمت به اسلام و زنده کردن عدالت اسلامی و ارزش های آن می دانست، براساس وظیفه دینی، وارد مبارزه و فعالیت های طاقت فرسای سیاسی شد و با همین نیت خداپسندانه، از جان خود گذشت. در دوران استبداد صغیر، تلاش زیادی به منظور تدارک و تقویت مشروطه خواهان انجام داد و در مقابل حاکم مستبد اصفهان ایستادگی کرد. در دوره دوم قانون گذاری، از طرف مراجع نجف به عنوان یکی از مراجع طراز اول انتخاب و وارد مجلس شورای ملّی شد. از جمله رخدادهای این دوره، تحمیل اولتیماتوم روسیه مبنی بر اخراج مورگان شوستر امریکایی از ایران بود، که استقلال میهن را به هیچ می گرفت و (شهید) مدرس، شدیداً با پذیرش آن مخالفت کرد.

هم زمان با جنگ جهانی اول، هنگامی که نیروهای متّفقین با زیر پا گذاشتن موضع بی طرفی ایران، وارد کشور شدند و تهران در معرض اشغال نظامی نیروهای روس و انگلیس قرار گرفت، مدرس به همراه گروهی از دوستانش به کرمانشاه مهاجرت کردند و در آنجا به منظور برخورد با اشغالگران، دولت موقتی تشکیل دادند و موفق به بسیج ملّت و مبارزه با اشغالگران و جلوگیری از تقسیم ایران گردیدند.

(شهید مدرس)، پس از بازگشت از مهاجرت و روی کار آمدن کابینه وثوق الدوله، به هنگام قرارداد 1919 م. با انگلیسی ها، رهبری مبارزه را به عهده گرفت و مانع اجرای این قرارداد گردید. پس از سقوط کابینه سید ضیا، در مجلس چهارم، شهید مدرس برای دومین بار به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس حضور داشت. در این دوره مدرس با رضاخان وارد مقابله شد. سردار سپه پس از سقوط کابینه سید ضیا، وزارت جنگ را به دست گرفت و در تمام امور لشکری و مالی مداخله می کرد و مانع لغو حکومت نظامی تهران بود. کاسه صبر مدرس لبریز شد و در جلسه 12 مهر 1301، متهورانه، سردار سپه را به باد انتقاد گرفت و به کارهای خلاف قانون او اعتراض کرد. رضاخان که در رویای حکومت مطلقه بر ایران بود، نخست به کمک طرفدارانش در مجلس، رژیم جمهوری را به شکل غیرقانونی مطرح کرد که با رنج ها و سختی های مدرس و پشتیبانی مردم و مراجع از او، رضاخان در رسیدن به هدفش ناکام ماند. پس از آن مدرس همچنان با فزون خواهی و برنامه های غیرقانونی رضاخان روبه رو بود و به همین سبب در 7 مرداد 1303 به کمک هم فکرانش، سردار سپه را استیضاح کردند.

پس از پایان حکومت قاجار و انتقال حکومت به رضاخان، مدرس باز هم منزوی شد و از هر راه ممکن تلاش می کرد رضاخان را از نوکری بیگانگان و به باددادن سرمایه مملکت منصرف کند. سرانجام در 16 مهر 1307، دو روز پس از بازگشایی هفتمین دوره مجلس، مأموران دولتی، وحشیانه به منزل مدرس هجوم بردند و شبانه ایشان را از تهران خارج کردند و به سوی مشهد بردند. سپس از آنجا به شهر خواف بردند و در وسط پادگان نظامی شهر، سکونت دادند. در این دوره از او به شدت مراقبت می شد تا با کسی تماس برقرار نکند و از ضروری ترین امکانات زندگی محروم بود. پس از نُه سال، به کاشمر منتقل شد و در هنگام افطار، در 26 رمضان 1357 برابر دهم آذرماه 1316 به دست مأموران رضاخان به شهادت رسید.

گفتار مجری

با نگاهی گذرا به تاریخ، درمی یابیم که از اوائل قرن بیستم در سراسر دنیای اسلام، ردپای شوم اجانب به چشم می خورد؛ از شمال آفریقا تا خاورمیانه و تا خاور دور. اما در میان آن همه سیاهی ها و تاریکی ها، ستارگان پرفروغی که منجی دنیای اسلام و مسلمان ها بودند، مایه امید و غرور حق طلبان هستند. از جهاد و مبارزه سید جمال الدین اسدآبادی در شمال آفریقا، از فریاد و فتوای میرزای شیرازی و علمای بزرگ نجف و از علما و آزادی خواهان در ایران اسلامی[1] در میان این چهره ها، شهید مدرس، چهره تابناک این مقطع از تاریخ ایران است که زندگی پربار و منش سیاسی الهی او می تواند الگوی خوبی برای همگان و به ویژه سیاستمداران باشد.

اولین ویژگی بارزی که از این عالم مجاهد و والامقام در خلال حیات سیاسی اش به گونه ای برجسته به یادگار مانده، روح بزرگ مقاومت و سازش ناپذیری او در برابر قدرت های شیطانی و پایمردی در مقابل استبداد و استعمار است. مخالفت شهید مدرس با قرارداد 1919 و ایستادگی او در برابر کودتاچیان و دشمنی او با دولت و حکومت رضاخان، همگی در راستای مبارزه با نفوذ بیگانگان در ایران بود.

مدرس، مانند همه مجتهدین و علمای باتقوا و مبارز اسلامی در تمام زندگی اش، هرگز به دنیا و زندگی و مادیات و مقام، به عنوان ارزش و هدف نگاه نکرد؛ لذا در سراسر زندگی مبارزاتی آن مرد بزرگ، ذره ای ضعف و ترس و محافظه کاری مشاهده نمی شود. شهید مدرس در اوضاع و احوال زمان خود تصور می کرد از طریق مجلس بتواند کشور را به عزت و عظمت و استقلال برساند، ملت را بیدار کند و از سلطه بیگانه برهاند؛ از همین رو، با تمام توان وارد میدان شد و از جان خود گذشت.

یکی دیگر از ویژگی های آن شهید بزرگوار، تیزبینی و هوش سیاسی و قدرت تشخیص توطئه هاست. او قبل از آنکه خطرهای عمده ای برای مملکت رخ دهد، از روی نشانه ها، زودتر از همه متوجه خطر می شد و به خواب هایی که بیگانگان برای ایران و ملّت ایران می دیدند، پی می برد. مخالفت مدرس با طرح فریبنده جمهوری خواهی رضاخان، یکی از بارزترین این نمونه هاست.

شهید مدرس، چه در زمانی که اکثریت مجلس با او بودند و از او الهام می گرفتند و چه زمانی که در مجلس، با یاران صمیمی اش در اقلیت بود، یک مطلب برای او همواره صادق بود و آن اینکه، در همه زمان ها، نظرات و دیدگاه های مدرس در مجلس تعیین کننده بود. نفوذ کلامش فوق العاده بود. وقتی در مجلس مطلبی را عنوان می کرد، استیضاحی را مطرح می نمود، درباره مسائل مهم روز نطق می کرد، دوست و دشمن، همه را مجذوب خود می کرد؛ تا آنجا که اگر بر اثر شلوغی صحن مجلس، برخی نمایندگان کلام او را نمی شنیدند، بعداً از هم جویا می شدند که مدرس چه گفت؟

چراغ راه

حضرت امام خمینی (ره)

«(شهید مدرس) مجاهدی عظیم الشأن و متعهدی برومند و عالم بزرگواری که در دوران اختناق رضاخانی می زیست. زمانی که قلم ها شکسته و زبان ها بسته و گلوها فشرده بود او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمی کرد».[2]

«این عالم ضعیف الجثه با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانی چون حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایات را آشکار کرد و مجال را بر رضاخان کذایی تنگ و روزگارشان را سیاه کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد».[3]

ایت الله العظمی مرعشی نجفی (ره)

«مرحوم ایت الله شهید آقای مدرس در عالم اسلام کاری کردند که جز از عهده ائمه اطهار(ع) از هیچ عالم و مجتهد(ی) در تاریخ اسلام برنیامده و نمی اید. زندگی او علی وار و شهادتش کاملاً شبیه امام جعفر صادق (ع) بود. مدرس ثابت کرد که تاریخ زندگی ائمه ما کاملاً با حقیقت وفق می دهد».[4]

امام خمینی(ره): «یک آدم اگر موافق تعلیم قرآن درست شود یک وقت می بیند که یک مدرس از کار در می اید که یک مدرس مثل یک گروه است، جلوی قدرت رضاخان آن قدرت شیطانی می ایستد».[5]

بنیان گذار جمهوری اسلامی: «شما منتخبین مجلس، که از پشتیبانی جدّی ملّت عزیز برخوردارید باید با کمال قدرت در مقابل قدرت های شیطانی... بایستید و از هیچ قدرتی غیر از قدرت خداوند قادر نهراسید و جز به مصالح کشور به چیز دیگری فکر نکنید».[6]

در وصیت نامه سیاسی ـ الهی امام خمینی(ره) خطاب به نمایندگان مجلس آمده است:

«از همه نمایندگان خواستارم که با کمال حسن نیت و برادری با هم مجلسان خود رفتار کنند( و همه کوشا باشند که قوانین خدای نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احکام آسمانی آن وفادار باشید تا به سعادت دنیا و آخرت نایل ایید».

مجلس در نگاه امام خمینی(ره)

امام در آستانه افتتاح مجلس شورای اسلامی در 4/3/59 خطاب به نمایندگان فرمود:

«تمام ملّت خلاصه در وجود شما آقایان است... مجلس شورای اسلامی مجلس مشورت است. مجلسی است که باید متفکرین، آقایان مسایلی که مایحتاج ملّت است و کشور است در میان بگذارند... آنچه دلخواه اسلام است تصویب شود و همه چیزش اسلامی باشد، اغراض شخصیه را باید همه ما کنار بگذاریم...».

امام که از میان مردم برخاسته است در توصیف مجلس چنین می فرماید:

«مجلس تنها ملجایی است که برای یک ملّت است. مجلس قوه مجتمع یک ملّت است در یک گروه. تمام قوای یک ملت در یک مجتمع است. و مجلس از همه مقاماتی که در یک کشور هست بالاتر است، بنابراین یک همچو مقامی را نشکنید».[7]

نکته ها

در اینجا، به برخی از مبانی اندیشه سیاسی شهید مدرس اشاره می کنیم:[8]

1. تفکر ضد امپریالیستی سید و ضرورت دفاع از مصالح کشور

مدرس رویکرد سیاسی ایران را دوستی با همه دولت ها چه همسایه، چه غیر آن عنوان می کند و این دوستی در صورتی ادامه خواهد داشت که تعرضی از سوی آنها صورت نگیرد؛ ایشان می فرماید:

«همان گونه که به صدر اعظم عثمانی گفتم، اگر کسی بدون اجازه دولت ایران، از سر حدّ ایران تجاوز کند و وارد خاک کشور شود، بدون توجه به لباس و دین او، آن شخص را کشته، سپس در صورت علم یافتن بر مسلمان بودن او، بر مقتول نماز خوانده و دفنش خواهیم کرد».

2. اتحاد دین و سیاست یا تفکر ضد سکولاری مدرس

سخن معروف مدرس: «دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست» نشان آن دارد که طرح جدّی یکی بودن دین و سیاست، زیرساخت مجموعه آراء و اندیشه های مدرسِ شهید را تشکیل می داد:

ایشان برخلاف نوگراها که به تقلید کورکورانه از غرب دین و سیاست را جدا می شمردند می فرمود:

«فکر می کردم چرا ممالک اسلامی رو به ضعف نهاده و ممالک غیراسلامی رو به ترقّی؟ چندین روز فکر کردم و بالاخره فهمیدم که ممالک اسلامی، سیاست و دیانت را از هم جدا کرده اند. ولی ممالک دیگر سیاستشان عین دیانتشان یا جزو آن است... لهذا در ممالک اسلامی، اشخاصی که متدین هستند، دوری می کنند از اشخاصی که داخل سیاست هستند. آنها که دوری کردند، ناچار همه نوع اشخاص رشته امور سیاست را در دست گرفته، لهذا (مملکت) رو به عقب می رود».

3. شهید مدرس و قانون گرایی سازگار با شریعت

شهید مدرس بر اجرای دستورهای اسلام تأکید داشت و می فرمود:

«باید جدّ و جهد کرد که یک سر مویی قوانین ما از حدود اسلامیه تجاوز نکند».

4. جایگاه مجلس در اندیشه سیاسی شهید مدرس

ایشان می فرماید: «قانون اساسی مملکت این پیش بینی را کرده است که مجلس شورای ملّی هرچه بزرگ تر و با جلالت تر باشد، از برای پیشرفت امور مملکت و سیاست داخله و خارجه انفع است».

یکی از نکات در خور توجه، تأثیر عمیق مرحوم مدرس بر افکار و اندیشه های امام خمینی(ره) بنیان گذار انقلاب اسلامی است. در بیانات امام، تجلیل و احترام ویژه ایشان به مدرس کاملاً مشهود است. اینکه روحانیان باید وارد عرصه سیاست شوند، آن هم به تفصیل و نه اجمال و نیز روحیه پر از شهامت آن شهید در مقابل استکبار و دشمنان اسلام از ویژگی های برجسته مرحوم مدرس بود که امام همواره در بیانات خود از آن یاد کرده اند.[9]

یکی از نشانه های هوش سیاسی شهید مدرس و قدرت تشخیص توطئه ایشان، مخالفت با طرح جمهوری خواهی رضاخانی است. ایشان می گوید: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم جمهوری بوده است. ولی این جمهوری که می خواهند به ما تحمیل کنند بنا به اراده ملّت نیست، بلکه انگلیسی ها می خواهند به ملّت ایران تحمیل کنند و رژیم حکومتی را که صد درصد دست نشانده و تحت اراده خود باشد، در ایران برقرار سازند».[10]

زلال قلم

این روزها، کوچه پس کوچه های پرهیاهوی تاریخ را در پی شمیم حضور مردی می گردیم که قلم از بیان آفتاب بلند ایستادگی و زلال بی مانند مردم داری و ساده زیستی اش درمانده است. رود کلام در حواشی نام مدرس جاری است؛ او که نخل وجودش ریشه در مکتب، فقه و فقاهت داشت. یکّه مرد عصر خود که به حق مرد دین و سیاست و قهرمان آزادی نام گرفته است.

نام «مدرس» را هزار باره تکرار می کنیم که او مدرس توأمان سیاست و دیانت است. پیرمرد نحیفی که یک تنه در مقابل کوران حوادث رضاخانی ایستاد و در راه دفاع از میهن و ملت، ذره ای آشوب به دل دریایی اش راه نداد. مدرس قله بلند آزادی ها و سرو نجیب ملت بود. راه بهارستان را که می پیمود، تنها، سرفرازی اسلام و ایران در دلش می جوشید و بس! برای همین فریادش پشت اجنبی ها را می لرزاند و شعله در جان مستکبران می انداخت.

سید شهید، به معنای راستین کلمه، «امین ملّت» بود. می فرمود: ««من» یعنی همهه ملّت، من اتکاء به همه ملّت دارم چون اطلاع از حالشان دارم...».

چه قبل از نمایندگی، چه زمانی که وکیل ملّت بود و چه در تبعید و زندان رضاشاه، ساده زیستی و خلوصش مثال زدنی بود. لباس تنش همیشه همان پارچه کرباس بافت وطن باقی ماند و اثاث مختصر خانه اش مایه حیرت سیاستمداران عصرش بود. می فرمود: «انسان قانع هیچ وقت تسلیم زور نمی شود و در برابر زر و زیور دنیا وسوسه نمی گردد»[11] و همین راز ماندگاری و پایداری خلل ناپذیرش بود.

بی تردید، ستارگان فرزانه ای چون شهید مدرس، سندی از گنجینه پرعیار علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع اند. در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبین شان، خون شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب اسلامی و مردمی را می توان سراغ گرفت که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده اند، بر بالای دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر سنگ فرش حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟

مجلس نماد اقتدار مردم است. برای مردمی که تاریخی آکنده از استبداد و دیکتاتوری را در پشته خاطرات خود دارد، حضور سبز مجلسی که وکلایش از دل ملّت برخاسته اند، مایه غرور و غنیمت و منشأ شکوفایی و فضیلت است. آن گاه که نمایندگان، امین، متعهّد و متخصص باشند، صداقت و شهامت سرلوحه اعمال و خیرخواهی مردم دغدغه همواره شان خواهد بود. مردان و زنانی که عزم آن دارند تا نگاه تیزبین و بازوی پرتوان شان بر زوایای امور کشور احاطه داشته باشد و درد جامعه را چون زخمی بر پیکر خویش ببینند.

به راستی اگر نمایندگان ملّت باور کنند که مجلس «خانه خلق و عصاره فضایل ملّت» است، چه زود خواهد رسید روزی که ایران گلستان شود!

کوتاه و گویا

رهبر معظم انقلاب: «امروز ما مدیون همه آن انسان های بزرگ از جمله شیخ فضل الله و بهبهانی و مدرس تا شهدای انقلاب در سی سال اخیر و شهدای مجلس شورای اسلامی می باشیم».

امام خمینی(ره): «مدرس زنده است تا تاریخ زنده است».

دهم آذرماه، سالروز شهادت عالم مبارز و آزادی خواه، پیرمرد پرهیزکار عرصه سیاست، که شعار «دیانت عین سیاست و سیاست عین دیانت»یادگار اوست، گرامی باد.

ایت الله سید حسن مدرس، ستاره درخشانی بود که در قلب ظلمانی ترین شب تاریخ این مرز و بوم، در آسمان دین و سیاست این مملکت طاغوت زده درخشید و جاودانه شد.

سلام بر مدرس، اسوه بیداری که تاب خفتگی و خموشی سرزمین خود را نداشت و آه مظلومانه ملّت بر شانه های مسئولیت او سنگین می آمد!

دشمنان این آب و خاک بدانند تا خون مدرس بر خاک وطن می جوشد، ملّت زنجیر طغیان اهریمن را بر دست و پای خود تاب نمی آورد!

اینک هر کودک وطن، این زمزمه مدرس پیرش را در گوش خود دارد که «ما صاحب خانه هستیم و صلاح خود را خودمان بهتر تشخیص می دهیم».

آورده اند که ...

موکل

نقل است روزی، مرحوم مدرس در راهی که از مجلس شورا به منزل می رفت به بقالی محل می رفت تا ماستی تهیه کند. موقعی که بقال مشغول کشیدن ماست بود، مدرس به شرح مسائل سیاسی و آنچه در مجلس گذشته بود پرداخت و به نطق هایش در مجلس اشاره کرد.

وکیل دیگری که در کنارش بود به اعتراض گفت: آقا برای چه اینها را به بقال می گویی؟

مدرس گفت: «چون این موکل من است و باید بداند و حق آن است که مردم از مسائل سیاسی و اجتماعی و روابط کشورها خبر داشته باشند».[12]

مثل همه

شهید مدرس، آخرین فرزندش، فاطمه بیگم را بسیار دوست داشت. در یکی از روزها این دختر دلبندش به بیماری حصبه مبتلا می شود و در تب می سوزد. پزشک معالج اصرار دارد که باید فرزند مدرس به شمیران (به خاطر خوش آب و هوایی) انتقال یابد تا شاید معالجات مؤثر واقع شود.

مدرس در پاسخ می گوید: «همه فرزندان این مملکت، فرزندان من هستند، نمی پسندم که فرزندم به جای خوش آب و هوا منتقل شود و دیگران در محیط گرم تهران و جاهای دیگر در شرایط سختی به سر ببرند، مگر اینکه برای همه آنان چنین شرایطی فراهم شود».[13]

لیاقت

مدرس غالباً نامه هایی که می نوشت، روی کاغذ پاکت تنباکو و کاغذهایی بود که در آن روزگار قند در آن می پیچیدند. یکی از وزیران نامه ای از مدرس دریافت کرد و آن را اهانت به خود دانست. روزی یکی از آشنایان مدرس نزد او آمد و دسته ای کاغذ آورد و به مدرس گفت: «جناب وزیر این کاغذها را فرستادند که حضرت آقا مطالب خود را روی آن مرقوم فرمایند».

مدرس گفت: «عبدالباقی! چند ورق از آن کاغذهای مرغوب خودت را بیاور».

فرزند مدرس فوری بسته ای کاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: «آن بسته کاغذ وزیر را بردار و این کاغذها را هم روی آن بگذار. سپس روی تکه کاغذ قند نوشت: «جناب وزیر! کاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این کاغذ که روی آن نوشته ام نیست».

زنده باد مدرس!

مدرس که پس از شکست طرح جمهوری رضاخانی، همچنان با فزون خواهی و برنامه های غیرقانونی رضاخان روبه رو بود، تصمیم به استیضاح سردار سپه گرفت. در جلسه استیضاح، با ورود مدرس به مجلس، هواداران سردار سپه شعار «مرده باد مدرس» سر دادند. ولی مدرس با شجاعت تمام در حضور رضاخان فریاد زد: «زنده باد مدرس، مرده باد سردار سپه».

رضاخان خشمگینانه گلوی مدرس را فشرد و فریاد زد: «آخر تو از جان من چه می خواهی؟»

مدرس با لهجه اصفهانی جواب داد: «من می خواهم که تو نباشی».

رضاخان در آن لحظه آرزوی دیرینه اش را با خشمی که نشان از شدت ضعف او در برابر مدرس بود به زبان آورد که: «شما محکوم به اعدام هستید. شما را از بین خواهم برد».[14]

شکرستان

زمانی که نصرت الدوله وزیر دارایی بود، لایحه ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ ها بیان کرد و گفت: «این سگ ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد او را می گیرند».

مدرس طبق معمول دست روی میز زد و گفت: مخالفم!

وزیر دارایی گفت: «آقا، ما هر چه لایحه می آوریم شما مخالفید. دلیل مخالفت شما چیست؟»

مدرس جواب داد: «مخالفت من به نفع شماست. مگر شما نگفتید، این سگ ها به محض دیدن دزد، او را می گیرند؟ خوب آقای وزیر به محض ورودشان، اول شما را می گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست».

نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند.

نظر شما چیه؟

در حال حاضر، وظیفه مجلس و نمایندگان آن چیست؟

پاسخ: رشته اصلی کار مجلس، هدایت از طریق قوانین و نظارت برای جلوگیری از یک فساد نهادینه در حکومت است. یکی دیگر از وظایف مهم مجلس کارآمد کردن نظام اسلامی ماست. اینک که به لطف الهی، در ایران حکومت مشروع اسلامی مستقر شده است باید تلاش کرد تا بر کارآمدی این نظام افزوده شود. اگر بخواهیم راه مدرس ادامه پیدا کند، باید مجلس جایی برای تکیه ملت و رهبری باشد.

ویژگی های یک مجلس کارآمد چیست؟

پاسخ: باید در مجلس پخته ترین حرف ها و بهترین ایده ها ارائه شود که نمایندگان باید تلاش کنند آنها را به دست بیاورند. باید بهترین حرف ها، ایده ها و طرح ها مطرح شود تا هم کارآمدی نظام بالاتر برود و هم از فساد و اشتباه جلوگیری شود.

کتابستان

1. ذبیح زاده، علی نقی، مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ج 4.

2. همایش بزرگداشت شهید مدرس (مجموعه مقالات)، بهار 85 ، دانشگاه آزاد اسلامی اردستان.

3. یادواره شهید مدرس، آذرماه 71، اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی.

4. گلی زواره، غلام رضا، داستان های مدرس، موسسه انتشارات هجرت، چاپ اول 1373.

5. مدرسی، علی، مرد روزگاران، نشر هنر ایران، 1374.

6. معراجی پور، محبوبه، برق غیرت، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آذر 1382.

پی نوشتها

[1]. نک: مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، ج 4، فصل شانزدهم.

[2]. صحیفه نور، ج 19، ص 64.

[3]. همان.

[4]. نقل از: علی مدرسی، مرد روزگاران، مدرس شهید نابغه ملی ایران، صص 44 و 46.

[5]. صحیفه نور، ج 6، ص 231.

[6]. صحیفه نور، ج 12، ص 121.

[7]. نک: صحیفه امام، ج 12، ص 200.

[8]. نک: علی نقی ذبیح زاده، مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، ج 4، صص 214 ـ 217.

[9]. یادواره شهید مدرس، آذر 71، اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس.

[10]. مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، ج 4، ص 205.

[11]. غلام رضا گلی زواره، داستان های مدرس، ص 29.

[12]. داستان های مدرس، صص 97 و 98.

[13]. همان، صص 47 و 48.

[14]. مدرسی قاعلی، مرد روزگاران، صص 202 – 204.

 


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:45 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

امیر عباسیان در پاسخ به «خلیج فارس»:

پایگاه‌ دریایی از بوشهر و خارگ نمی‌رود/ رونمایی از دستاوردهای جدید با حضور فرمانده ارتش

خلیج فارس: گفتنی است هفتم آذر ماه مصادف با عملیات مروارید در جنگ تحمیلی به نام نیروی دریایی ارتش نامگذاری شده است.

خلیج فارس: فرمانده ارشد ارتش در استان و فرمانده منطقه دوم نیروی دریایی خبر انتقال این پایگاه از بوشهر و خارگ را رد کرد.

به گزارش «خلیج فارس»؛ امیر دریادار محمدرضا عباسیان در نشست خبری اش در پاسخ به سوال خبرنگار ما درباره زمزمه هایی که اخیرا در سطح شهر بوشهر و خارگ درباره فروش بخشی از اراضی نیروی دریایی مطرح می شود، این گونه توضیح داد.

امیر عباسیان ادامه داد: موضوع خروج پایگاه دریایی از شهر بوشهر و خارگ صحت ندارد بلکه موضوع فروش قسمتی از اراضی مطرح است.

عباسیان ادامه داد: فروش اراضی هم طبق قانون با رعایت سلسه مراتب اداری مربوط به وزارت دفاع و نیروی دریایی و در راستای کمک به شهر بوشهر انجام خواهد شد.

وی گفت: در سال های قبل هم بخش‌هایی از اراضی نیروی دریایی برای کمک به مبلمان شهری بوشهر واگذار شد که بلوار امام علی(ع)، بیمارستان شهدای خلیج فارس و اراضی مسکن مهر در شهرک نیایش بخشی از واگذاری اراضی نیروی دریایی ارتش برای کمک به شهر بوشهر بوده است.

http://media.irna.ir/1394/13940903/81851981/81851981-70326100.jpg

توانمندی های پایگاه دریایی بوشهر

فرمانده منطقه دوم نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از ساخت چند طرح علمی، دفاعی، آموزشی و پشتیبانی در بوشهر خبر داد و افزود: فردا طی مراسمی با حضور فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران، فرماندهان و کارکنان نیروی های مسلح و مسئولان ارشد استان از این طرح ها پرده برداری خواهد شد.

عباسیان به سهم ویژه سربازان خدوم نداجا بوشهر در تأمین امنیت دریایی کشور اشاره کرد و ادامه داد: کارکنان پایگاه دریایی بوشهر از زمان جنگ تا کنون بارها به اقیانوس هند، دریای سرخ و آبراه‌های بین‌المللی اعزام شده و در عملیات‌های اسکورت شرکت کرده‌اند.

وی تصریح کرد: تنها مدرسه چتربازی کشور در پایگاه دریایی بوشهر وجود دارد و صدها هنرآموز چترباز را تقدیم خانواده بزرگ نیروهای مسلح کرده است ضمن اینکه این پایگاه دریایی، دارای مراکز آموزشی بزرگی است که از سراسر پایگاه‌ها و مناطق به این مکان مراجعه کرده و دوره‌های تخصصی می‌بینند.

http://media.irna.ir/1394/13940903/81851981/81851981-4659131.jpg

برنامه های هفته نداجا در بوشهر

فرمانده منطقه دوم نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران همچنین با اشاره به هفته نیروی دریایی ارتش گفت: از روز هفتم آذر به مدت یک‌هفته، بازدید از موزه دریانوردی بوشهر رایگان خواهد بود.

امیر عباسیان، دیدار با خانواده شهدا، گلباران نمادین محل غرق شدن ناو پیکان، سخنرانی فرمانده نداجا بوشهر پیش از خطبه های نماز جمعه این هفته، غبارروبی گلزار شهدا، دیدار با امام جمعه بوشهر، انجام مراسم صبحگاه، عیادت از بیماران بیمارستان‌های مختلف توسط فرماندهان نداجا، برگزاری مسابقات ورزشی خانواده های نداجا، پیاده روی خانوادگی و رونمایی از دستاوردهای نداجا را بخش‌هایی از ویژه برنامه‌های روز نداجا در بوشهر خواند.

وی با اشاره به حضور فرمانده نیروی دریایی ارتش در بوشهر ابراز داشت: الحاق داک تعمیراتی شناور ۸۰۰ تنی بوشهر، الحاق سازه شبیه ساز کنترل صدمات «امام رضا (ع)»، الحاق چند فروند بالگرد به ناوگان دریایی، الحاق بالگردهایی که تعمیرات اساسی شده‌اند، الحاق یدک‌کش اقیانوس پیمای جاجرود بعد از تعمیرات تخصصی کارکنان پایگاه دریایی بوشهر و چند طرح دفاعی از جمله دستاوردهایی هستند که در مراسم فردا رونمایی می شوند.

گفتنی است هفتم آذر ماه مصادف با عملیات مروارید در جنگ تحمیلی به نام نیروی دریایی ارتش نامگذاری شده است.

براین اساسا، در شصت‌وهفتمین روز از جنگ هشت ساله ایران و عراق و همزمان با روز هفتم آذرماه، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران موفق شد ضمن انهدام سکوهای نفتی عراق و از حیث انتفاع خارج کردن آنان، صادرات نفت عراق را مختل کند و نیروی دریایی آن کشور را نیز به طور کامل منهدم سازد و به همین دلیل امام خمینی (ره) این روز را به نام نداجا، نام‌گذاری کردند.

در همان روز، ناو موشک انداز «پیکان» به دستور شهید همتی نبرد جانانه‌ای با عراقی‌ها داشت که در جریان همان نبرد غرق شد و بسیاری از کارکنان آن، به همراه این ناو در قعر آب‌های خلیج‌فارس آرمیدند.

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:44 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

هفتم آذر روز نیروی

 

دریایی مبارک باد

 

به بهانه هفتم آذر روز نیروی دریایی؛شهید همتی فرمانده ناوچه پیکان؛ دریادلی از خطه کویری سمنان

 

خلیج فارس: گفتنی است هفتم آذر

 

ماه مصادف با عملیات مروارید

 

در جنگ تحمیلی به نام

 

نیروی دریایی ارتش

 

نامگذاری شده است.

 


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:37 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

بسیج در کلام شهیدان

 

ای کسانی که امام بر دستتان بوسه می زند

• برادران سپاهی و بسیجی و پاسدار! ای كسانی كه امام می‏گوید «من بردست و بازوی قدرتمند شما، كه دست خدا بالای آن است، بوسه می‏زنم، و بر این بوسه افتخار می‏كنم» امیدوارم كه كارهایتان در راه خدا باشد. و در راه احیاء دین مبین اسلام باشد.

• از برادران بسیج و پاسدارم می‏خواهم، وقتی كه در سرپُست نگهبانی هستند، و یا در نمازهای شبشان، من را دعا كنند، تا بلكه خداوند از گناهان من درگذرد. شهید محمد عابدینی

بسیجی

• برادرانم! سنگر بسیج و سپاه را تقویت كنید، كه تمام وحشت دشمن از این سنگر است. شهید حسین هادی

• برادران بسیجی! شما امروزمسئولیتی بس بزرگ بر دوش دارید، و آن پاسداری از اسلام است. چشم تمام مسلمانان و مستضعفین به شما دوخته شده. و این را بدانید هر عملی كه انجام می‏دهید، فقط برای رضای خدا باشد. و خدا از اعمالتان راضی باشد. شما همیشه پیروز خواهید بود. برای این بندۀ گناهكار دعا كنید. از همه‏ی شما برادران سپاه و بسیج التماس دعا دارم. شهید رجب جان احمدی گل

• هان ای دوستان و برادران! و ای كسانی كه این لباس را پوشیده‏اید! تا در جرگه‏ی سربازان ولی عصر ثبت نام كرده باشید دشمن هست، شما در حال جنگید غافل نباشید و بدانید این لباسی كه شما به تن دارید، زمانی ارزش خود را از دست نخواهد داد، كه همیشه رنگ سبزش، با خونتان توأم باشد. این لباس سبز رنگ سپاه باید با خون رنگین‏تر شود. و مجادله‏ی با نفس باید از وظایف پاسداران باشد. شهید فریدون مقدوری

• از برادران همسنگرم در پایگاههای مقاومت بسیج تقاضا دارم، همانگونه كه اسماً پاسدار خون شهدا هستید، عملاً هم باشید. و نگذارید خون گرم شهدا از جوشش بیافتد. و اسلحه‏ی شهدا بر زمین بماند. شهید علی شبانی شوكت آباد

• «برادران بسیجی و انجمن اسلامی، سعی کنید خدا را همیشه و همه جا ناظر و حاضر به اعمالتان بدانید تا سعادتمند شوید. سعی کنید با مد نظر قرار دادن قوانین و اسلام و شرع و با اطاعت از اوامر امام عزیزمان، این قلب تپنده امت‏حزب الله بتوانید مروج و مبلغ خوبی برای اسلام عزیز در منطقه باشید. ان‏شاءالله‏» پاسدار شهید غلامحسین طالبی رحمت آبادی

• «برادران بسیجی که به حق پشتوانه انقلاب و وارثان حقیقی خون شهدا می‏باشید، باید همگی و در همه حال به فکر تزکیه نفس خود باشیم و خودمان را بسازیم و این نکته را باید توجه داشته باشید که این لباس جانبازی که پوشیده‏اند، لباس سربازان امام زمان(عج) است و متوجه اهمیت و مسؤولیت ‏خطیری که بر دوش شما است ‏باشید. قدر خودتان و قدر یکدیگر را بدانید.» پاسدار شهید محمد رضا رمضان

ای كسانی كه این لباس را پوشیده‏اید! تا در جرگه‏ی سربازان ولی عصر ثبت نام كرده باشید دشمن هست، شما در حال جنگید غافل نباشید و بدانید این لباسی كه شما به تن دارید، زمانی ارزش خود را از دست نخواهد داد

• «جبهه صحنه عاشق را و کربلا است، بسیجیان می‏آیند و در خون خود می‏غلتند و صحنه جنگ را رنگین می‏کنند ولی راضیند به رضای او، چرا که حسین(ع) آن طور به اینان آموخت. در این جهان هر چیزی بهترین دارد و مرگ نیز بهترین دارد. بهترین نوع مرگ شهادت در راه خداست.» دانش آموز شهید حسین ابراهیم

• «و اما برادران بسیجی که بدون هیچ چشم داشتی شبانه روز در تلاشید، مبادا لحظه‏ای ناامیدی و یاس شما را در برگیرد چرا که: در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش‏ها گر کند خار مغیلان غم مخور .دانشجوی شهید جمشید میرزایی

• «ای بسیجیان، شما محبوب ولی الله هستید، شما یاران روح الله هستید. شما کوبنده عدوالله هستید، شما حقیقت جندالله هستید، شما تجلی حزب الله هستید، شما خاصه اولیاء الله هستید، و شما ایستادگان در راه خدایید. برپادارندگان عدالتید و همان‏هایی که خداوند اراده کرده انتقامش را از ستمکاران با دستانتان بگیرد.» پاسدار شهید روح الله شاپور صفری

• «غیور مردان بسیج و شیعیان ایران، یک لحظه به جز اسلام و قرآن فکر نکیند و امام را تنها نگذارید بدانید اگر امام تنها بماند و قلبش بشکند تمام شما جوانان مسؤولید. عزیزان، پاسدار ولایت فقیه باشید تا اسلام احیاء شود تا بهتر ابرقدرتها را سرکوب کنید.» دانش آموز شهید ذبیح الله مرادی

• «خطاب به برادران بسیجی، برادران عزیز شما در حال حاضر دشمنان زیادی دارید و همه دشمنان سعی در کوبیدن شما دارند. شما را به خدا کاری نکنید که بسیج ‏بدنام شود. اخلاق اسلامی را رعایت کنید و برای رضای خدا اسلحه به دست گیرید و مخاصمات را کنار بگذارید و دست در دست هم کاری کنید که این گروه به نهایت رشد خود برسد و ان‏شاءالله بتوانید رضای خداوند را تحصیل کنید.» دانش آموز شهید مهدی محقق امین

• «ای برادران بسیج، که در راه تداوم انقلاب اسلامی از جان و مال گذشته‏اید، استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان‏ها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا قدم بردارید و مواظب باشید هرگز دشمنان دین بین شما تفرقه نیندازند.» پاسدار شهید ناصر تاجیک‏ فر

 

گردآورنده : سیفی - فرهنگ پایداری تبیان

 


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:36 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

محرم در اسارت

 

 

محرم در سیره رزمندگان

عاشورا در قاموس ملت ایران از جایگاهی خاص برخوردار است. به تبع رزمندگان اسلام در طول هشت سال دفاع مقدس نیز از این ظرفیت بزرگ در مسیر هدایت بهینه امور استفاده نموده توانستند با یاری جستن از رمز و رموز قیام اباعبدالله الحسین(ع) جلوه‌های ماندگار از حماسه و ایثار را خلق نمایند.بسیاری از یگان های رزمی رزمندگان در این سال‌ها به اسامی منتسب به قیام سالار شهیدان و یاران با وفای او نامگذاری گردید و بسیاری از عملیات‌ها نیز با رمز یا حسین انجام شد.

 

در سال 62 قبل از عملیات (والفجر4 ) در منطقه سرپل ذهاب برای عملیاتی که بنا بود در ارتفاعات (بمو) انجام شود.در آن زمان شهید زین الدین فرماندهی لشکر را بر عهده داشت.ما دسته عزاداری را در روز تاسوعا و عاشورا داشتیم.در روز تاسوعا که یک دسته با عظمتی تشکیل شده و به سمت پادگان ابوذر در سرپل ذهاب رفته و برای عزاداری داخل پادگان ابوذر شدیم.عزاداری با شکوهی برگزار شد.در اینجا به جاست که از شهیدان امیر توکلی و مهدی پروان و شیخ حسن صادق خانی یاد کنیم البته شیخ حسن صادق خانی قبلاً شهید شده بودند اما شهیدان امیر توکلی و مهدی پروان از میانداران این عزاداری بودند که در همان عملیات (والفجر4) شهید شدند.  سید مرتضی روحانی

******

یک سالی دشمن مصمم شده بود که روز عاشورا مانع عزاداری آزادگان شود.به‌همین منظور برای هر آسایشگاه یک نگهبان گمارده شد.لذا عزیزان آزاده که خود را آماده کرده بودند تا از صبح عاشورا با مراسم زیارت عاشورا برنامه های خود را شروع کنند و تا ظهر عاشورا به اوج شور حسینی برسند.اما نتوانستند به ‌صورت جمعی در داخل آسایشگاه‌ها مراسم عزاداری و سینه‌زنی بر پا کنند.ساعتی به این منوال گذشت.هر گوشه ای از اردوگاه را که نگاه می‌کردی شیفتگان ابا عبدالله علیه السلام را می دیدی که زانوی غم بغل گرفته و مظلومانه اشک می ریزند اما هر لحظه که می گذشت بغض فرو خورده در سینه‌ها سنگین تر و غیر قابل تحمل می شد.

محرم در اسارت

ناله را هر چند می خواهم که پنهانش کنم

سینه می گوید که من تنگ آمدم،فریاد کن

 

مگر می شود عاشورا سپری شود و ما از عمق جان فریاد یا حسین علیه‌السلام سر ندهیم اگر چنین می شد همگی دق می کردیم، در این سکوت مرگبار ناگهان صدای عزاداری و سینه زنی از همه جای اردوگاه بلند شد.نگهبان‌ها هاج و واج به هر طرف سرک می کشیدند اما کسی را در حال عزاداری و سینه زنی نمی یافتند.ناگهان یکی از سربازان رو به فرمانده شان فریاد زد: سیدی،بالحمامات،قربان داخل حمام هایند.

آری،بچه‌ها که صبرشان لبریز شده بود به داخل حمام‌ها هجوم برده بودند و در آنجا با شور زاید الوصفی عزاداری و سینه زنی برپا کرده بودند.در جایی که 20 نفر بیشتر گنجایش نداشت 50 نفر در حال سینه زنی بودند.نگهبانان موظف شدند حمام های مقابل آسایشگاه خود را نیز کنترل کنند.طولی نکشید ناگهان صدای سینه زنی این بار با شدت بیشتر از فضای خالی بین آسایشگاه آشپزها و دفتر ارشد اردوگاه بلند شد و حدوداً نیمی از بچه‌ها در آنجا جمع شده بودند و یکی از مداحان دزفولی نوحه ی

«ای ذوالجناح با وفا» را با احساس عجیبی و با صدای بلند می خواند و بچه‌ها با شدت به سینه می کوبیدند.

طوری که می دانستند فرصت‌شان کم است و هر آن عراقی‌ها ممکن است سر برسند و عزاداری را متوقف کنند.پس باید آتش درون را که از درون عشق حسین(ع)شعله می کشید، فرو می نشاندند.در عرض چند دقیقه چنان عزاداری بر پا شد که صدای آن به همه جای اردوگاه رسید و چندین نگهبان به آن سمت دویدند، اما قبل از اینکه به آنجا برسند و کسی را دستگیر کنند، بچه‌ها پراکنده شدند.

وقتی دشمن دید نمی تواند حریف اسرا شود همه را وسط اردوگاه جمع کردند و مجبور کردند که اسرا مشغول قدم زدن شوند و کسی حق نداشت به داخل آسایشگاه‌ها برود و نگهبانان از بالا و پایین مراقب بودند که کسی دست از پا خطا نکند.آنها قصد داشتند عاشورای آن سال به همین صورت سپری شود اما عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.در این هنگام زمزمه ی وای،وای عمو،عمو العطش از بین دو هزار آزاده شروع شد و به سرعت تمام فضای اردوگاه پر شد از صدای:

وای؛وای ؛عمو عمو العطش عمو جان مردم زسوز عطش

و اینگونه عاشورای آن سال پر شورتر از هر سال جلوه کرد و نهایتاً عراقی‌ها مجبور شدند عزاداری را آزاد کنند و خود، نوار مقتل عبدالزهرا کعبی را از بلند گوها پخش کردند و سوز و اشک دو چندان شد. (آزاده ناصر قره باغی )

******

رزمنده های گردان‌های حضرت معصومه(س)، حضرت رسول(ص)، سیدالشهدا(ع) و امام سجاد(ع)در ایام ماه محرم و صفر قبل از نماز مغرب و عشا به صورت دسته عزاداری برای برپایی نماز حرکت می کردند.البته غیر از مراسمی که بچه‌های لشکر در حسینیه لشکر برگزار می کرد، هر گردان به طور جداگانه حسینیه درست می کردند و به برپایی عزاداری می پرداختند.به این ترتیب که گردان‌ها به طور مخصوص برای خودشان چادر می زدند و از گردان‌های دیگر دعوت می شد تا در مراسم شرکت کنند.

یکی از کارهای خوب که در روز عاشورا در سال 66-67 انجام گرفت این بود که بچه هایی که در گردان بودند و دستشان قطع شده بود به عنوان سقا آماده می کردند و به همراه مشک سقایی می‌کردند و این یک جلوه خاصی به عزاداری داده بود

بحث دیگر در ارتباط با عزاداری در روز تاسوعا و عاشورا بود که بچه‌ها از اندیمشک حرکت می کردند و روز تاسوعا به شوش دانیال نبی(ع) و روز عاشورا هم به دزفول می رفتند که در این مراسم کلیه بچه های لشکرها به خصوص لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع) حضور داشتند.یکی از کارهای خوب که در روز عاشورا در سال 66-67 انجام گرفت این بود که بچه هایی که در گردان بودند و دستشان قطع شده بود به عنوان سقا آماده می کردند و به همراه مشک سقایی می‌کردند و این یک جلوه خاصی به عزاداری داده بود.اما زمانی که در اهواز بودیم بچه‌ها تاسوعا و عاشورا به دارخویین و شادگان می‌رفتند. خود حسینیه انرژی هم که بین آبادان و اهواز بود به بحث عزاداری اهمیت خاصی می داد و مراسم را در طول دهه اول انجام می داد.بعد از دهه هم کل دو ماه به طور مختصر مراسم در این مکان برگزار می شد. (علی سلطانی)

 

******

قبل از عملیات محرم بود.برادران اطلاعات عملیات برای شناسایی منطقه،دست به کار شدند.وقتی وارد منطقه شدند.دشمن مدام بالای سرشان منور می زد.با روشن شدن منورها بچه‌ها دراز کشیدند تا دشمن آن‌ها را نبیند.شلیک منور به درازا کشید همه‌ی بچه‌ها از فرط خستگی خوابشان برد.حدود ساعت چهار صبح نیروهای عراقی که به گشتزنی آمده بودند، متوجه حضور بچه‌ها شدند و آن‌ها را محاصره کردند.هیچ کس از خواب بیدار نشد.ناگهان با شنیدن فرمان ایستی از خواب برخاستند.دیدند که در محاصره کامل عراقی هایی قرار دارند که اسلحه هایشان را به زمین انداخته و تسلیم شده اند.با دیدن این وضعیت تعجب کردند.تصور کردند که عراقی‌ها دارند با آن‌ها شوخی می کنند.با گذشت چند لحظه متوجه شدند که عراقی‌ها هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهند.به خود آمدند و اسلحه هایشان را برداشتند و آنها را به قرارگاه آوردند.وقتی در قرارگاه از عراقی‌ها علت تسلیم شدن شان را جویا شدند،گفتند: ما دیدیم شما خوابیده اید خواستیم شما را زنده دستگیر کنیم.برای همین شما را محاصره کردیم به محض محاصره ناگهان یک نفر که معلوم نبود کجاست به ما فرمان ایست داد ما هم ایستادیم و تسلیم او شدیم.وقتی بچه‌ها از یکدیگر پرس و جو کردند که چه کسی فرمان ایست داده است،متوجه شدند هیچ کسی از جمع آنها این کار را نکرده است. (سید ضیاء ایمانی)

 

******

در عملیات والفجر 3، علیرضا، عباس را در گروه دیگری قرار می دهد تا مبادا حس برادری باعث شود که او، بین عباس و دیگر برادران رزمنده، فرق بگذارد. بنابراین عباس، در گروه تخریب یکی از تیپ ها، معبر گشای رزمندگان اسلام می شود. پس از اینکه مقداری به جلو می روند، عباس از ناحیه ی سر زخمی می شود. گروه تخریب، تصمیم می گیرند او را به عقب برگردانند. اما عباس مانع این کار شده و می‌گوید: «این آرزوی من بوده است که در این عملیات شرکت کنم.» زخمش را پانسمان می کنند و به کارشان ادامه می دهند. بعد از مدتی، عباس در منطقه کله قندی به شهادت می رسد. بعد از پایان عملیات، گروه های تخریب، برای ارائه گزارش کار خود، جمع می‌شوند و هر سر گروهی، گزارش کار خود را می دهد. هنگامی که سر گروه‌ها از شهادت بعضی از برادران رزمنده خبر می‌دهند، علیرضا می‌گوید: «خدا رحمتشان کند.» تا اینکه نوبت به فرمانده عباس می رسد. او بعد از این که گزارش شهادت چند نفر از افرادش را می دهد، سکوت می‌کند. بین بچه های گروه، نگاه هایی رد و بدل می شود. علیرضا می فهمد که حتما برای عباس اتفاقی افتاده است. به همین خاطر می‌گوید: « اگر اتفاقی برای عباس افتاده است، بگویید. عباس هم مثل سایر برادران رزمنده است و با آنها هیچ فرقی ندارد.» در جواب می شنود: «بله، عباس هم شهید شده است.» علیرضا می‌گوید: «خدا رحمتش کند. بقیه گزارش کارت را بده.» وقتی علیرضا این خاطره را برایم تعریف می کرد، گفتم:«واقعا تو از شهادت عباس ناراحت نشدی؟» گفت: «مگر می شود برادر داغ برادر ببیند اما ناراحت نشود؟ در آن لحظه می خواستم چکار کنم؟ برای دیگر برادران می گفتم: خدا رحمتشان کند. اما برای عباس بنشینم و گریه کنم؟ نخواستم اشکم را کسی ببیند. ولی در خلوت، عقده ی دلم را گشودم.» (خواهر شهید علیرضا عاصمی پور)

 

تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان

 


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:35 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

اولین محرم در جبهه ها

 


در سال 1359 در سوسنگرد بودیم. آنجا تقریبا خط مقدم محسوب می شد و رزمندگان تصمیم گرفته بودند برای مقابله با عراقیها به صورت گروه گروه در یكی از خانه‌های شهر مستقر شوند. این گروه‌ها زیر نظر سپاه اداره می شدند و نام آنها گردان شهید «علم الهدی» بود

 


اولین محرم در جبهه ها

در سال 1359 در سوسنگرد بودیم. آنجا تقریبا خط مقدم محسوب می شد و رزمندگان تصمیم گرفته بودند برای مقابله با عراقیها به صورت گروه گروه در یكی از خانه‌های شهر مستقر شوند. این گروه‌ها زیر نظر سپاه اداره می شدند و نام آنها گردان شهید «علم الهدی» بود.

نیروهای دشمن تا منتهی الیه شهر سوسنگر پیشروی كرده بود. بچه‌ها برای اینكه بتوانند در مقابل آنها یك سپر دفاعی ایجاد كنند مجبور بودند تا از رودخانه‌ای كه در وسط شهر سوسنگرد قرار داشت با «بلم»( نوعی قایق) عبور كنند و كانال‌هایی را حفر كنند. رزمندگان هر 24 ساعت،‌ 24 ساعت جایشان را به گروه دیگر می دادند.

رزمندگان از هر فرصتی برای انجام كارهای معنوی به ویژه عزاداری استفاده می كردند، مثلا در زیر آتش وحشتناك دشمن، مراسم سوگواری برگزار می كردند. جمعیتی كه مراسم عزاداری امام حسین (ع) را در آنجا برپا كردند كمتر 100 نفر می شد.

مسجد جامع شهر سوسنگرد نقش محوری و مؤثری در ساماندهی رزمندگان داشت و می توانست آنها را در یك مكان مشخص گردهم بیارود.

غیر از ایام محرم و صفر نیز، بچه‌های رزمنده از هر فرصتی برای مناجات و عزاداری استفاده می‌کردند، مگر در ایام جشن که برنامه‌ها تفاوت داشت. شب‌های چهارشنبه در دعای توسل، شب‌های جمعه در دعای کمیل و در طول هفته به هر بهانه که می‌شد ذکر مصیبت اباعبدالله و ائمه برقرار بود. برنامه قرائت سوره واقعه هر شب ساعت نه شب به صورت جمعی گذاشته می‌شد و بعضی از گردان‌ها از بلندگو پخش می‌کردند. هنوز هم در دوکوهه این کار انجام می‌شود و ساعت نه شب از بلندگو سوره واقعه پخش می‌کنند. این‌طور هم نبود که فقط برنامه‌های عمومی برگزار شود. شب‌ها در چادرها هم برنامه‌هایی به ذوق و سلیقه رزمنده‌ها برقرار بود و اگر مداحی بینشان بود کار به عزاداری و سینه‌زنی هم می‌کشید.

اوایل انقلاب اشعار سینه‌زنی‌ها و زنجیرزنی‌ها هنوز محتوای طاغوتی داشت و خیلی منطبق با حقیقت امام حسین نبود. خیلی حرمت ائمه در نظر گرفته نمی‌شد و گاهی محتوای غلط هم داشت و به توهین هم می‌کشید. جبهه تاثیر زیادی در خالص شدن محتوای شعرها داشت

دهه اول محرم در عین این‌که عزاداری جبهه جذاب بود، اکثر بچه‌های تهران سعی می‌کردند خود را به عزاداری‌های تهران برسانند. مخصوصا تاسوعا و عاشورا علاقه رزمنده‌ها برای شرکت در دسته‌های عزاداری تهران خیلی بیشتر بود. اما برنامه‌های جبهه هم طبق روال انجام می‌شد. شب اول محرم شروع به سیاهی زدن می‌کردند. اگر در چادرها بودند، چادر را به سلیقه خودشان سیاهی می‌زدند و اگر مثلا در دوکوهه داخل ساختمان استقرار داشتند آنجا را سیاه‌پوش می‌کردند. اگر گردان برنامه خاصی مثل مانور و راهپیمایی نداشت، عزاداری برقرار بود. بعد از نماز اول سخنرانی بود و بعد عزاداری که عزاداری هم طول می‌کشید. البته گردان‌ها در عزاداری متفاوت بودند. بعضی از آنها در عزاداری زیاده‌روی می‌کردند و کارشان چند ساعت طول می‌کشید. حتی بعضی از گردان‌ها بعد از عزاداری‌های جمعی در بیابان‌های اطراف قرار می‌گذاشتند و باز هم به سینه‌زنی می‌پرداختند. البته این‌گونه عزاداری‌ها معمول نبود و اغلب بعد از ساعت خاموشی که ترددهای اردوگاه محدود می‌شد برنامه‌ عزاداری جمعی نبود. علاوه بر این معمولا آخر شب برنامه‌های رزم دسته‌ای، گروهانی یا گردانی بود و رزمنده‌ها باید زود می‌خوابیدند تا به موقع بیدار شوند و توان مانور داشته باشند.

اولین محرم در جبهه ها

روزهای تاسوعا و عاشورا، اربعین و 28صفر مانند جاهای دیگر دسته‌های عزاداری گردان‌ها به راه می‌افتاد. اگر در دوکوهه بودند همه به حسینیه شهید همت می‌آمدند و عزاداری می‌کردند، اگر در کرخه بود گردان‌ها در دسته‌های عزاداری که علم و کتل و پرچم داشتند، از محل استقرار خود به محل وسیعی که صبحگاه‌های مشترک گردان‌ها برگزار می‌شد، می‌آمدند.

عزاداری و سینه‌زنی و بعد هم غذایی که بین رزمنده‌ها پخش می‌شد. اگر نمی‌شد به صورت متمرکز کل لشکر را غذای نذری بدهند، خود رزمنده‌ها برنامه نذری دادن راه می‌انداختند. گوسفند می‌گرفتند، قربانی می‌کردند، دیگ راه می‌انداختند و آب‌گوشت می‌دادند.

در برنامه‌های خاص مداح‌های مشهور مثل حاج منصور ارضی، حاج محمد طاهری یا حاج محسن طاهری می‌آمدند و در حسینیه دوکوهه یا محل تجمع رزمنده‌ها در اردوگاه‌ها برنامه برگزار می‌کردند. معمولا روحانی معروف در این ایام برای سخنرانی نمی‌آمد و خود روحانی‌های گردان‌ها برای رزمنده‌ها صحبت‌ می‌کردند.

در هر صورت همان سنت و برنامه‌های عرفی که در شهر انجام می‌شد در جبهه هم برقرار بود، یکبار یکی از عملیات‌ها با مناسبتی همزمان شده بود و بچه‌ها تصمیم گرفتند حلوای نذری بدهند. خوب در خط مقدم خبری از آرد و این‌جور چیزها نبود. یکی از بچه‌های اصفهان با خودش گز آردی آورده بود که با همان آرد، حلوا درست کردند. به هر ترتیب که بود برنامه‌ها را مانند برنامه‌های شهر برگزار می‌کردند ولی سوز و گداز عزاداری بچه بسیجی‌ها چیز دیگری بود.

ابداع نوحه و مرثیه و سبک در جبهه خیلی زیاد بود، سبک‌های خاصی که حماسی بود و به فضای جبهه می‌خورد. مثلا شعارهای صبحگاه که بچه‌ها با‌ آن می‌دویدند متناسب با ایام محرم سروده می‌شد و به جای شعارهای حماسی صرف که هیچ محتوایی هم ندارد، ذکر و مدح اهل‌بیت می‌گفتند. البته در ایام دیگر سال هم چیزی جز شعارهای مذهبی در برنامه صبحگاه بسیجی‌ها نبود. مثلا فرازهایی از دعای جوشن کبیر را در دویدن صبحگاه زمزمه می‌کردند.

شب اول محرم شروع به سیاهی زدن می‌کردند. اگر در چادرها بودند، چادر را به سلیقه خودشان سیاهی می‌زدند و اگر مثلا در دوکوهه داخل ساختمان استقرار داشتند آنجا را سیاه‌پوش می‌کردند

اوایل انقلاب اشعار سینه‌زنی‌ها و زنجیرزنی‌ها هنوز محتوای طاغوتی داشت و خیلی منطبق با حقیقت امام حسین نبود. خیلی حرمت ائمه در نظر گرفته نمی‌شد و گاهی محتوای غلط هم داشت و به توهین هم می‌کشید. جبهه تاثیر زیادی در خالص شدن محتوای شعرها داشت. یک تغییر اساسی از دوران دفاع مقدس در شعرهای مذهبی و عزاداری‌های امام حسین اتفاق افتاد و حماسه امام حسین به صورت ارزشی و اصیل وارد اشعار مذهبی شد.

شعرا، چه آنهایی که واقعا شاعر بودند و معروف بودند و چه آنهایی که فی‌البداهه شعر می‌گفتند، در ایام محرم به جبهه می‌آمدند و بین گردان‌ها می‌چرخیدند و شعر مذهبی می‌سرودند. مثلا آقای کشوری که پیرمردی بود بی‌سواد ، به جبهه می‌آمد و در هیأت‌های رزمندها می‌نشست. یکدفعه بلند می‌شد و فی‌البداهه نیم ساعت شعر در وصف امام حسین می‌گفت که مجلس را تحت تاثیر قرار می‌داد. یا حسام، شاعر معروف، می‌آمد و شعر می‌گفت.

در ایام محرم و صفر عملیات‌های زیادی نبود. به جز چند عملیات محدود مانند عملیات محرم در سال 62 که در منطقه دهلران انجام شد. محرم و صفر از ابتدای شروع جنگ رفته‌رفته به سمت تابستان می‌رفت و در تابستان هم کمتر عملیات می‌شد. علت هم قدرت بیشتر دشمن در فصل گرم بود که برای مثال در فصل گرم زمین کمتر حالت باتلاقی دارد و توان مانور زرهی دشمن خیلی زیاد می‌شود. به همین علت در ایام محرم و صفر رزمنده‌ها بیشتر در حالت اردوگاهی بودند و در خط مقدم نبودند، و عزاداری‌ها در اردوگاه برقرار بود.

فرآوری  : رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان

 


منابع :

خبرگزاری دانشجویان ایران

سایت جهاد


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:33 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
  •  

غرب غریب است مثل شهدایش

خاطرات راهیان نور غرب

 


... سیمت كه وصل شود، خواهی شنید كه با تو حرف ها دارند از تو پرسش ها دارند، سوال خواهند كرد بعد از ما با امام و انقلاب چه كردید؟

 


غرب غریب است مثل شهدایش

وجود حاج آقا حسین یكتا و طینت پاك بسیاری از همراهان البته بر توفیقات سفر ما می افزود. از همه مهمتر ما دو همسفر، دو رفیق عزیز در كنارمان داشتیم، كه در طول سفرمان به مناطق ما را همراهی می كردند.

با ما آمدند قرارگاه امیرالمومنین، آمدند پادگان ابوذر، آمدند و آمدند تا آخر سفرمان بعد از آن حال و هوای خوبمان كه از خواندن دعای عرفه داشتیم در سومار آرام و مزارگرفتند. آنجا باری دیگر فرصتی یافتیم تا عهدی دوباره با آنان ببندیم...

شور وعرفان آنجا بی مانند بود. كاش می شنیدی زمزمه های آن مادری را كه برای تدفین آن بی نشان ها آمده بود .لبهایش را كه به هم می زد رعدی در دلها می انگیخت كه ابر های چشمانمان فقط می بارید ومی بارید. طوری سخن می گفت كه گویی یوسف گمشده اش را یافته و نیافته. گویی آنان پسرش بودند ونبودند...

كاش درك می كردیم داغ او را...

كاش می فهمیدیم چه می گوید...

از میمك برایت بگویم. پستیها و بلندیهایی بود وسیع، تپه های تو در تو كه هنوز در خودشان حال وهوای عاشورایی آن روزها را نگه داشته بودند. اگر گوش دل باز كنی میمك رازها دارد با تو بگوید؛ هر كه دارد هوس كرب و بلا بسم ا...

به قول حاجی، سیمت كه وصل شود، خواهی شنید كه با تو حرف ها دارند. از تو پرسش ها دارند. سوال خواهند كرد بعد از ما با امام و انقلاب چه كردید؟

درون حرف های حاجی خیلی حرف بود! یك جایی بعد از رزم شب گفت: بچه های جنگ، جان هایشان را كف دست گرفتند، بچه ها شما باید دل هایتان را كف دست بگیرید. بچه ها مواظب باشید این سیل ها و موج ها كه به غارت در شهرها آمده اند شما را و دلهایتان را نبرند

خاك های میمك پر از نشانه ها و راز هاست كه فطرت پاك و حقیقت جوی تورا می طلبد. آفتاب كه می تابد تپه ها پراز ستاره می شوند. جلو تر كه بروی می بینی كه تمام این تپه ها پوشیده از تركش است. بهتر كه بگردی خمپاره های عمل نكرده هم پیدا می كنی. همسفرمان یكی از آنها را پیدا كرد و تحویل سربازان داد. تازه سیمت هم وصل باشد ندای پیكرهایی كه از زیر خاك تورا می خوانند، می شنوی. حاجی می گفت: میمك چند سالی ست كه دست ایرانیان است پیش از این در دست عراقی ها بوده.

درون حرف های حاجی خیلی حرف بود! یك جایی بعد از رزم شب گفت: بچه های جنگ، جان هایشان را كف دست گرفتند، بچه ها شما باید دل هایتان را كف دست بگیرید. بچه ها مواظب باشید این سیل ها و موج ها كه به غارت در شهرها آمده اند شما را و دلهایتان را نبرند. یك شب همه را در حسینیه جمع كرد و تمام نفسش را گذاشت كه بگوید و بفهماند روزی جبهه شد دانشگاه ما، امروز دانشگاه جبهه شماست. می گفت: فكر می كنی تیپ زدی وآنقدر جذاب شدی كه دیگه كل رفیقات و بچه های دانشگاه را جذب خودت بكنی! به خاطر چه كسی و چه چیزی خودت را می كشی؟ تو از تیپ زدن چه می دونی؟ آخرتیپولوژی رفقای ما، بچه های جنگ بودند. از دم تیپ خاكی یه دست... چنان تیپی زدند كه اباعبدا...(ع) نگاهشون می كرد. خدا بهشون نگاه كرد... خدا بردشون بچه ها،خدا...

غرب غریب است مثل شهدایش

فكر نكنید خیلی رفیق های پایه و باحال دارید كه هر روز براتون یه فیلم، یه كلیپ، یه عكس، یه بلوتوث یا یه پارتی جدید میارن. بچه ها به خدا اینا كه هر روز شما را از چشم خدا می اندازن رفیق شما نیستند. رفیق، دوستای ما بودند كه مدام حواسشون بهمون بود كه كاری نكنیم كه از خدا دور بشیم. حسین جان نماز اول وقتت، حسین جان نگاهت، حسین جان زیارت عاشورا، حسین جان...

می خواست بچه ها را روشن كنه كه كسی با شماها دارد حرف می زند، آیا صدایش را می شنوید؟ بچه ها، به خاطر هر چه كه آمده اید اینك بهتر است بدانید هیچ كس را بی سوغات به شهرش نمی فرستند. گوش دل باز كنید بچه ها... مثل اینكه كسی طالب رفاقت با شماست. بچه ها چطور بگویم دوست دارید با دوست من كه دوست داره با شما دوست بشه دوست بشید؟...این جا بود كه بغض خیلی ها تركید ناگهان گفت: آمده، پشت سرتان ایستاده... كه ناگهان وقتی به عقب برگشتیم با پیكر آن شهید گمنام عزیز كه در طول سفر رسم میزبانی را در حق ما تمام كرده بود مواجه شدیم. بعد از چند لحظه بُهت خیلی ها جلو رفتند و زیر تابوتش را گرفتند. دیگر اینجا بود كه خیلی ها سیمشان وصل شد اما تمام این مدت نگاهم به كسانی بود كه اگر هنوز وصل نشدند چرا شورو حال این فضا ذره ای در چهره شان هم تاثیر نكرده... آنان سوغات با خود چه خواهند برد؟ از میزبان چه دریافتند و چه دارند بگویند؟ ذهنم را از فكرشان خالی كردم كه خودم دست خالی نمانم.

بچه ها، به خاطر هر چه كه آمده اید اینك بهتر است بدانید هیچ كس را بی سوغات به شهرش نمی فرستند. گوش دل باز كنید بچه ها... مثل اینكه كسی طالب رفاقت با شماست. بچه ها چطور بگویم دوست دارید با دوست من كه دوست داره با شما دوست بشه دوست بشید؟...این جا بود كه بغض خیلی ها تركید

حاجی خیلی دلش پر درد وحرف است. حاجی چشمانش در تمام طول سفر به دنبال چیزی بود! یك چشم حاجی در جنگ به روی دنیا بسته شد و حتما به دنیای دیگری باز شد ولی به آن یكی چشمش هم كه نگاه كنی در میابی در جستجوی همان فضاست! به دنبال رفقایش! به دنبال ادای دِینش! انگار عهد بسته اول جهادی را كه آغاز كرده به پایان برساند بعد مزدش را بگیرد.

در كنار او غرب را بهتر و بیشتر از آنچه تصور می كردیم شناختیم. غرب غریب بود مثل تمام آنهایی كه خونشان آنجا ریخت، مثل تمام آن پیكرهایی كه هنوز زیر آن خاك ها آرمیده اند، مثل همه بازماندگانش...

بخش فرهنگ پایداری تبیان

 


منبع :

خبرگزاری دانشجو


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:32 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

تلخ ترین خاطرات جبهه

 


چیزی كه برایم خیلی عجیب بود، این بود كه چندتا بچه كوچك را دیدم كه هیچ اثری از خون و زخم در بدن نداشتند و سالم، مرده بودند. نگران شدم. هرچه دیگران گفتند بیایید این‌ها را هم دفن بكنیم، من مخالفت كردم و گفتم: تا قبرها را آماده می‌كنند، نگه‌شان دارید. بگذارید من بروم پادگان ابوذر، یك دكتر بیارم تا مرگ این‌ها را تأیید كند. چون واقعاً سالم بودند و حتی رنگشان هم برنگشته بود...

 


 

دفاع مقدس در کرمانشاه

پای خاطرات «غلا‌م‌حسین نازپرور»، از رزمندگان غیور استان كرمانشاه

میدان آزمایش هواپیما‌های عراقی

تا سال 63 چیزی به نام بنیاد شهید در منطقه ما نبود. آن سال، حكم ریاست بنیاد شهید سرپل‌ذهاب را به من دادند. توی شهر هم فقط رزمنده‌ها بودند و شهر، خالی از سكنه بود. فرمانداری، جهاد سازندگی، ژاندامری و یك واحد شهری از سپاه! فعال بودند و بقیه اداره‌ها به كرمانشاه منتقل شده بودند. آموزش‌وپرورش هم در روستاهایی كه مشكل نداشتند، كارش را انجام می‌داد. من در جهاد سازندگی بودم كه به بنیاد شهید منتقل شدم. توی شهر نمی‌شد كار را راه انداخت؛ چراكه حجم آتش توپخانه زیاد بود. هواپیماها هم طوری‌ بمب‌باران می‌كردند كه مردم می‌گفتند، این‌جا میدان آزمایش خلبان‌‌های تازه‌كار عراقی است! سرانجام در یكی از روستاها به نام پاتاق، دفتر بنیاد شهید را در یك خانه‌ی روستایی كه اجاره كرده بودیم، راه‌اندازی كردیم. پرونده‌‌های بنیاد شهید كِرِند و اسلام‌آباد را هم گرفتیم و نامه‌ای به سراسر كشور زدیم كه این‌جا راه افتاده و اگر كسی هست كه متعلق به این‌جاست، اعلام كند تا از خدمات ما بهره‌مند شود. در همان روزها بود كه بمب‌بارانی فجیع در پادگان «ابوذر» و اطراف آن اتفاق افتاد.

بمب‌بارانی با ده‌ها شهید

اتفاقاً همان روزی كه بمب‌باران شد، تعداد زیادی نیرو وارد پادگان شده بودند. نمی‌دانم، شاید برای عملیات آمده بودند. متأسفانه به هر دلیلی؛ چه خیانت، چه كوتاهی، نیروها را پوشش نداده بودند و اصول امنیتی مراعات نشده بود! فكر می‌كنم بیش از 24 هواپیما در چندین نوبت آمدند و بمب‌باران كردند. اول پادگان را زدند. مردمی كه به كوه‌های اطراف پناه برده بودند را هم زدند. بعد رفتند سراغ خود روستاها و از منطقه قلعه‌شاهین تا حوالی پادگان؛ یعنی روستاهای دوازده امام و بتوی، همه را زدند. البته بیش‌تر مردم روستاها به كوه‌ها پناه برده بودند. تا بعدازظهر، 42 شهید از بچه كوچك تا آدم مسن، روی دستمان ماند. در پادگان تلفات خیلی بیش‌تر و صحنه، دردآورتر بود.

روستاها خالی شده بودند و مردم روی كوه‌ها بودند. بچه‌های بنیاد و برخی نیروهای حزب‌اللهی داوطلب را جمع كردیم و به كمك شتافتیم. از جهاد، لودر و بیل مكانیكی گرفتیم. شهدا را جمع كردیم. دیدیم فرصت غسل كردن همه شهدا نیست. در همان اطراف پادگان ابوذر، شهدای روستایی را دفن كردیم كه الآن یك گلزار شهدای خوب است. هوا كه داشت تاریك می‌شد، كم‌كم مردم برگشتند و ناله و فریادها بلند شد.

در حدود ده متری پل، ده‌ها زن و بچه با یك گلوله به شهادت رسیده بودند. این بچه‌ها در اثر موج انفجار یا خفگی ناشی از این‌كه مادرها خودشان را روی آن‌ها انداخته بودند، بدون این‌كه كوچك‌ترین زخمی بردارند، كشته شده بودند كه البته احتمال بیش‌تر، همان موج انفجار است. این صحنه تلخ هیچ‌گاه از یادم نمی‌رود

شهدای كاملاً سالم

یك چیزی كه برایم خیلی عجیب بود، این بود كه چندتا بچه كوچك را دیدم كه هیچ اثری از خون و زخم در بدن نداشتند و سالم، مرده بودند. نگران شدم. هرچه اهالی و دوستان گفتند بیایید این‌ها را هم دفن بكنیم، من مخالفت كردم و گفتم: تا بیل‌های مكانیكی این قبرها را آماده می‌كنند، نگه‌شان دارید. بگذارید من بروم پادگان ابوذر، یك دكتری، پرستاری بیارم تا مرگ این‌ها را تأیید كند.

چون واقعاً سالم بودند و حتی رنگشان هم برنگشته بود. به پادگان رفتم و از چند دكتر و پرستار خواهش كردم كه بیایند و آن‌ها را ببینند. همه سرشان شلوغ بود و قبول نمی‌كردند. گفتم: همین نزدیكی‌هاست و خودم می‌برم و می‌آورمتان.

ولی كسی نیامد. عصبی شده بودم. مچ دست پرستار مرد را كه داشت رد می‌شد، گرفتم. ترسید. گفتم: من نیم ساعت با شما كار دارم. باید بیایی. گفت: كار دارم. گفتم: محال است رهایت كنم. بنده خدا آمد و آن وضع را كه دید، خیلی تأسف خورد؛ ولی مرگ آن‌ها را تأیید كرد.

دفاع مقدس در کرمانشاه

 

خلبان نامرد و ده‌ها شهید

ماجرا از این قرار بود كه چند خانواده در حال فرار به‌سمت پلی بودند تا زیرش جا بگیرند. یكی از خلبان‌های خبیث عراقی كه با دوربین‌ دقیقش آن‌ها را دیده بود، گلوله را دقیقاً به نبش پل زده بود. چون پل محكم بود، همه تركش‌ها برگشته و در اطراف پخش شده بودند و در حدود ده متری پل، ده‌ها زن و بچه با یك گلوله به شهادت رسیده بودند. این بچه‌ها هم در اثر موج انفجار یا خفگی ناشی از این‌كه مادرها خودشان را روی آن‌ها انداخته بودند، بدون این‌كه كوچك‌ترین زخمی بردارند، كشته شده بودند كه البته احتمال بیش‌تر، همان موج انفجار است. این صحنه تلخ هیچ‌گاه از یادم نمی‌رود.

به اسم دفاع از قانون اساسی

از شش ماه مانده به انقلاب، درگیری‌های ما شروع شد. به اسم دفاع از قانون اساسی، جریانی را راه انداختند و برخی از فرقه‌ای به نام «اهل حق» را كه در این منطقه زندگی می‌كنند، تحریك كردند و كار را به درگیری مسلحانه كشاندند. مسأله، چیزی بود كه خود حكومت در كل كشور راه انداخته بود. این عده اسم شاه را هم نمی‌بردند تا حركتشان موجه جلوه كند و به این بهانه جلوی انقلابیون می‌ایستادند. گاهی تا دو ساعت با سنگ مراقب بودیم تا این‌ها نتوانند از پل رد بشوند. ژاندارمری و ارتش هم از آن‌ها حمایت می‌كردند. در همان بحبوحه ما تعدادی شهید دادیم كه روزنامه‌ها هم بازتاب دادند. تا خود 31 شهریور 59 كه جنگ رسماً شروع شد، ما با این عده درگیری داشتیم. ازسمت عراق هم افرادی می‌آمدند و این‌ها را تأمین می‌كردند. سازمان استخبارات عراق به این عده پول می‌داد. می‌آمدند، چند عملیات می‌كردند و می‌رفتند؛ مشابه جریان‌های كردستان، ولی این‌ها مثل كومله‌ها منسجم نبودند. جنگ برای ما از ابتدای انقلاب با این گروه كه به «مهاجمین» معروف شده بودند، شروع شده بود.

پادگانی كه خالی شد

من در همه روزهای جنگ در منطقه سرپل ذهاب بودم. برادرم كه همان ابتدای جنگ شهید شد، فرمانده عملیات سپاه منطقه بود. یك پاسگاه مرزی هم در اختیارش بود كه حدود صد الی دویست نیرو داشت. كارهای اطلاعاتی گسترده‌ای نیز در منطقه انجام می‌داد. برخی از نیروهای ایشان افرادی بودند كه قبلاً جزو مهاجمین بودند، ولی توبه كرده و پشیمان‌نامه نوشته بودند.

گاهی تا دو ساعت با سنگ مراقب بودیم تا این‌ها نتوانند از پل رد بشوند. ژاندارمری و ارتش هم از آن‌ها حمایت می‌كردند. در همان بحبوحه ما تعدادی شهید دادیم كه روزنامه‌ها هم بازتاب دادند. تا خود 31 شهریور 59 كه جنگ رسماً شروع شد، ما با این عده درگیری داشتیم. ازسمت عراق هم افرادی می‌آمدند و این‌ها را تأمین می‌كردند

لشكر 81 زرهی در این منطقه مستقر بود. تعدادی نیروی سپاه و بسیج و ژاندارمری هم بودند. بلافاصله پس از شروع حمله عراقی‌ها، ورود دشمن به خاك كشور و كوبیدن فرودگاه‌ها، متأسفانه پادگان ابوذر از هم پاشید و خالی از نیرو شد. ماندند همین نیروهای پراكنده و داوطلب و البته تعداد اندكی از ارتشی‌های انقلابی كه مردانه ایستادند.

خیانتی از «بنی‌صدر»

هم‌زمان با ورود ارتش عراق به خاك ما، یك گروه از واحدهای تانك ما هم به فرماندهی افسری جوان پاتك كرد و وارد خاك عراق شد. عراقی‌ها همه فرار كرده بودند. افسر جوان درخواست كمك و پشتیبانی كرده بود، ولی به او گفته بودند، به دستور فرمانده كل قوا، «بنی‌صدر»، باید عقب‌نشینی كنید.

این كار برای او مساوی مرگ بود. افسر اصرار كرده بود، ولی جواب همان بود؛ به‌خاطر همین پشت بی‌سیم، بنی‌صدر را به باد فحش گرفته بود. ولی بالاخره با بدبختی به عقب برگشتند.

در هنگام تخلیه پادگان، مسئولان خواسته بودند طبق قوانین نظامی، مهمات پادگان را منهدم كنند كه شهید «شیرودی» وارد عمل شده بود و جلو‌شان را گرفته بود. ایشان مسئول هلی‌كوپتری پادگان ابوذر بود و ما باهم رفاقت خوبی داشتیم. ایشان گفته بود اگر بخواهید منهدم كنید، من بلند می‌شوم و شما را می‌زنم. آخرش هم راضی‌شان كرده بود كه ما می‌مانیم و اگر دیدیم نمی‌توانیم مقاومت كنیم، خودمان این‌ها را منهدم می‌كنیم. متأسفانه فقط تعداد اندكی نیرو ماندند.

 

دفاع مقدس در کرمانشاه

دشمن متوقف شد

در یكی، دو روز اول جنگ برای دفاع، در گروه‌های چند نفره سوار شش، هفت ماشین آهو و سیمرغ كه بهترین ماشین‌هایمان بودند، شدیم. جایی را انتخاب می‌كردیم، دو، سه ساعت درگیر می‌شدیم و وقتی مهماتمان تمام می‌شد، برمی‌گشتیم. عراقی‌ها هم كه هنوز اطلاعات كافی از منطقه نداشتند، از همین مقاومت‌های پراكنده، ولی شجاعانه می‌ترسیدند و پیش‌روی نمی‌كردند. حمله‌های هلی‌كوپتری شهید شیرودی هم بسیار مؤثر بودند. این گروه‌ها مستقل بودند و هركس هركاری از دستش برمی‌آمد، می‌كرد؛ چون حتی بی‌سیم هم نداشتیم. مهمات را از سپاه شهری كه در انتهای شهر بود، برمی‌داشتیم. یك باغ بزرگی در منطقه سرپل ذهاب بود. آخرین خبری كه به ما رسید، این بود كه تانك‌های عراقی آن‌جا هستند. این به معنای محاصره ما بود و باید كاری می‌كردیم. ناگهان صدای هلی‌كوپتر آمد. شهید شیرودی و دو، سه تا از دوستانش بودند كه به‌سمت تانك‌های عراقی رفتند و چندتاشان را زدند و به عقب راندنشان.

تانك‌های عراقی داخل شهر

دوتا تانك عراقی وارد شهر سرپل ذهاب شده بودند. این مسأله پیش از تشكیل آن گروه‌های كوچك رخ داد. ماشین استیشن یكی از دوستان دست من بود كه آن را از قصرشیرین آورده بود تا در امان باشد. آن روز مسلح بودم. نارنجك و نارنجك‌انداز ژ3 هم داشتم. همه را توی ماشین گذاشتم و به سمت سپاه رفتم تا با آقای «جمشیدی» كه سرپرست سپاه بود، صحبت كنم. ایشان توی سنگر جلوی در سپاه بود. پرسیدم، آن نیروها در فلان منطقه مال كیست؟ گفت: خبر ندارم.

گفتم: از بچه‌های پادگان ابوذر سؤال كنید. گفت: تلفن قطع شده است و بی‌سیم هم نداریم.

هم‌زمان با ورود ارتش عراق به خاك ما، یك گروه از واحدهای تانك ما هم به فرماندهی افسری جوان پاتك كرد و وارد خاك عراق شد. عراقی‌ها همه فرار كرده بودند. افسر جوان درخواست كمك و پشتیبانی كرده بود، ولی به او گفته بودند، به دستور فرمانده كل قوا، «بنی‌صدر»، باید عقب‌نشینی كنید. این كار برای او مساوی مرگ بود. افسر اصرار كرده بود، ولی جواب همان بود؛ به‌خاطر همین پشت بی‌سیم، بنی‌صدر را به باد فحش گرفته بود. ولی بالاخره با بدبختی به عقب برگشتن

ساختمان سپاه بلند بود و یك ضدهوایی روی آن گذاشته بودند. گفتم: به‌نظرت از بالا می‌توانم آن‌جا را ببینم؟ گفت: امتحان كن.

رفتم بالا. دیدم چیزی معلوم نیست. به پایین برگشتم. دیدم جمشیدی نیست. اسلحه دستم بود و داشتم به‌سمت ماشین می‌رفتم كه دیدم دوتا تانك دارند می‌آیند. گفتم خب چه بهتر! از همین‌ها می‌پرسم.

به چهار، پنج متری سنگر رسیده بودم كه دیدم تیربار روی تانك برگشت سمت من. یك‌لحظه رنگ تانك را دیدم و فهمیدم عراقی است. شیرجه زدم توی سنگر و خوابیدم كف آن. تانك، سنگر را حسابی گلوله‌باران كرد. تكان نخوردم و خدا كمك كرد كه زخمی نشدم. كالیبرش را بالا برد و ساختمان سپاه و ضدهوایی را كوبید. بعد هم به عقب رفت. حسرت می‌خوردم كه چرا نارنجك تفنگی‌ها را توی ماشین گذاشته‌ام. یكی از تانك‌ها به سمت كرمانشاه رفت و دومی همان‌جا ایستاد و به ساختمان سپاه شلیك كرد. فكر می‌كرد من مرده‌ام. گلوله‌ی اول نخورد، ولی دومی به طبقه دوم خورد.

موتورسوار جاسوس قلابی

یك موتورسوار هم آن‌جا بود كه لباس محلی داشت و صورتش را پوشانده بود. برایم سؤال بود كه او چه نسبتی با تانك‌ها دارد. بعداً فهمیدم كه او مخبر بوده و آن‌ها را هدایت می‌كرده است. تانك دوم هم به‌سمت كرمانشاه رفت. دویدم سمت ماشین و گلوله‌هایم را برداشتم كه دیدم تانك‌ها برگشتند. نمی‌دانم چه شد كه برگشتند سمت عراق.

این ماجرا گذشت. سال 64 بود. پدر یكی از شهیدانی كه پیش ما پرونده داشت و از ما امكانات می‌‌گرفت، هربار كه به بنیاد شهید می‌آمد، به همه ما تا مسئولان بالای نظام فحش می‌داد. معاونم گفت: تابه‌حال فحش‌هایش را به خاطر پدر شهید بودن تحمل كرده‌ایم، اما این‌كه ضدنظام حرف می‌زند، قابل تحمل نیست.

دفاع مقدس در کرمانشاه

پدر شهید وارد اتاقم شد و اولین فحش‌اش را به امام داد. رفتم و یقه‌اش را گرفتم و گفتم: مردك! می‌دانی امام كیه؟! مشكلی داری بیا بگو، برطرف كنیم. چرا فحش می‌دهی؟

دوباره قالتاق‌بازی درآورد و من هم بیرونش كردم. به بچه‌ها گفتم كه دقیق رویش تحقیق كنند. معلوم شد شهید ازطرف ژاندارمری معرفی شده است و به‌جای یك تأییدیه‌ی شهادت، سه تا تأییدیه با تاریخ‌های مختلف توی پرونده‌اش است. شك كردم. یكی از كارمندها را كه جزو فرقه‌ی اهل‌حق بود1 و در اثر رفت‌وآمد با ما نمازخوان شده بود، خواستم و گفتم: این پرونده، این ماشین مزدا و این هم حكم مأموریت. تا تكلیف این پرونده معلوم نشده، برنگرد. هرجا لازم هست، برو.

روز بعد برگشت. گفتم: چه زود آمدی.

گفت: می‌شود درِ اتاق را ببندم؟

گفتم: ببند.

آمد توی اتاق و گفت: اگر ایل ما بفهمند كه من این كار را كرده‌ام، خانواده‌ام را اذیت می‌كنند. حقیقت این است كه این مرد، اعدامی است نه شهید. این شخص همان موتورسواری است كه اول جنگ، عراقی‌ها را هدایت می‌كرد.

عراقی‌ها هم كه هنوز اطلاعات كافی از منطقه نداشتند، از همین مقاومت‌های پراكنده، ولی شجاعانه می‌ترسیدند و پیش‌روی نمی‌كردند. حمله‌های هلی‌كوپتری شهید شیرودی هم بسیار مؤثر بودند. این گروه‌ها مستقل بودند و هركس هركاری از دستش برمی‌آمد، می‌كرد؛ چون حتی بی‌سیم هم نداشتیم

زدم روی پایم و گفتم: من او را دیده بودم.

مسأله را به تهران اعلام كردم و آن‌ها گفتند: پرونده بسته شود و هرچه بهشان داده شده است، پس گرفته شود.

پی‌نوشت

(1) این فرقه مشكلی با نظام ندارد و یكی از رهبرانشان به‌نام «سیدنصرالدین حیدری» با امام دیدار داشت. رهبر معظم انقلاب هم در سفرشان به كرمانشاه از دفاع این مردم از مرزها، به‌نیكی یاد كردند.

 

بخش فرهنگ پایداری تبیان

 


منبع :

امتداد


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:31 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
  •  
  • 4622
  • پنج شنبه 29/10/1390
  • تاريخ :

نامه یک رزمنده به خودش

 


وقتی بچه‏های گروهان را در پادگان می‏بینی، گویی اعضای یک خانواده‏اید. خوشحال می‏شوید و با اندک برنامه‏ای قرار می‏گذارید بعدازظهر ساعت پنج به منزل شهید جعفری بروید. کوچه را آذین بسته‏اند و سیاهی و چراغانی و گل و گلدان نشان از پذیرش عارفانه خانواده‏ی شهید می‏کند. جلوی منزل آب و جارو شده...

 


نامه یک رزمنده به خودش

وقتی بچه‏های گروهان را در پادگان می‏بینی، گویی اعضای یک خانواده‏اید. خوشحال می‏شوید و با اندک برنامه‏ای قرار می‏گذارید بعدازظهر ساعت پنج به منزل شهید جعفری بروید. کوچه را آذین بسته‏اند و سیاهی و چراغانی و گل و گلدان نشان از پذیرش عارفانه خانواده‏ی شهید می‏کند. جلوی منزل آب و جارو شده. خود را به برادر شهید معرفی می‏کنید و با سلام و صلوات وارد منزل شهید می‏شوید. پدر پیر شهید به جمع شما می‏پیوندد. سخنانی رد و بدل می‏شود. شما خوشحال از اینکه کنار همرزمی با این سعادت بوده‏اید، و پدر مسرور از اینکه خدا چنین فرزندی به او عنایت کرده است. 

پنج روز پیش جنازه‏ی شهید با تشییع باشکوهی دفن شده و حالا عکسهای او تنها یادگار باقی مانده از او است. مادر شهید وارد می‏شود. همه برمی‏خیزند. سکوت مجلس را پر می‏کند. مادر شهید یکی یکی را برانداز می‏کند. نمی‏دانید شما باید سخن آغاز کنید یا مادر شهید. اما او خود می‏داند. 

« عزیزانم خوش آمدید. صفا آوردید... » 

صدایش می‏لرزد. شاید هر یک از ما را فرزند خود می‏بیند. طبیعی است که این سؤال برای این مادر پیر پیش آید که چرا فرزند من شهید شده و اینها سالم برگشته‏اند؟ این مادر که از وضعیت جنگ و خط مقدم و خمپاره خبر ندارد. اما او خود پاسخگوی این توهم شماست: 

« ان‏شاءالله که همیشه سرافراز باشین و خدا شما رو برای پدر و مادرتون حفظ کنه. پسر من خودش گفته بود که می‏ره و دیگر نمی‏آد. حتما امام حسین اونو انتخاب کرده و برده پیش علی‏اکبر خودش. خدا کنه شما باقی بمونین و کمک امام کنین تا اسلام زنده بمونه، تا انقلاب هم بمونه.. » 

کلمات خیلی ساده است، ولی عمق بینش اسلامی را در خود دارد. از شعارها و لفاظی خالی است، ولی حق مطلب را خوب ادا می‏کند. ماشاءالله به چنین خانواده‏ای و مادری. ساعتی می‏گذرد و حضور شما تسلای دل خانواده شهید است. خاطراتی از شهید برای خانواده‏اش نقل می‏کنید و جبهه اسلام را مرهون فداکاریها و جانبازیهای این شهیدان می‏شمارید. بعد از صرف چای و میوه و شیرینی از منزل خارج می‏شوید و قرار می‏شود سری هم به منزل شهید جباری بزنید. این خانه هم مثل خانه شهید جعفری، محقر و باصفا، با این تفاوت که این خانه مادر ندارد. شهید جباری همراه با پدر و دو خواهرش زندگی می‏کرده است. 

پدرش از شما می‏خواهد که بیشتر به این خانه سر بزنید و شما قول می‏دهید در هر فرصت مناسب به همراه سایر بچه‏های گردان به خانه شهید بروید. قبل از اینکه از خانه خارج شوید یکی از بچه‏ها چند بیت شعر و مرثیه اباعبدالله الحسین را می‏خواند و بدین وسیله خود را در حزن و اندوه خانواده شریک می‏سازید. خیلی خوب شد. روز خوبی بود. رسیدگی به خانواده شهدا به پایان رسید. قرار پس فردا هم گذاشته می‏شود و قرار می‏شود طی آن روز به خانه‏ی سه شهید دیگر برویم. قرار آخر برای نماز جمعه است. قرار است در آنجا وضعیت برگشت به منطقه روشن شود و به اطلاع نیروها برسد.

روز جمعه هم فرامی‏رسد و مشخص می‏شود که روز یکشنبه ساعت هشت صبح همه باید برای حرکت به سوی منطقه در پادگان باشند.

طی این روزها چند بار به لبه پرتگاه نزدیک شدی. شیطان تو را فریب داده. دهان را بی‏خود باز کرده‏ای. نماز اول وقت هم فراموش شده. معلوم می‏شود هنوز کامل نشده‏ای. حرفها را خوب گوش نکرده‏ای. کاملا بسیجی نشده‏ای. فریب می‏خوری

طی این روزها چند بار به لبه پرتگاه نزدیک شدی. شیطان تو را فریب داده. دهان را بی‏خود باز کرده‏ای. نماز اول وقت هم فراموش شده. معلوم می‏شود هنوز کامل نشده‏ای. حرفها را خوب گوش نکرده‏ای. کاملا بسیجی نشده‏ای. فریب می‏خوری. چند بار در بین بچه‏های محل از جبهه گفتی. از چیزهایی گفتی که نباید می‏گفتی. از شجاعتها و رشادتهای کاذب. از آرپی‏جی‏هایی که هیچ‏گاه نزدی. زبانت به ریا باز شد و به خودت مغرور شدی. چه خبر است؟ مگر حرفهای مسئول گروهان را قبل از مرخصی فراموش کرده‏ای؟ مگر نگفت مواظب ریا و دروغ باشید؟ چرا دروغ گفتی؟ چرا 40 تانک زدید، 60 تانک گفتی؟ چرا یک روز جنگ را سه روز ذکر کردی؟ تو که اصلا تانکی نزدی، پس چگونه گفتی دو تانک را خودت منهدم کردی؟ چرا این قدر از جبهه‏هایت می‏گویی؟ 

یا الله خودت کمک کن. استغفر الله ربی و اتوب الیه.

استغفر... 

استغفر... 

عمل خیر خود را به دست خودت از بین می‏بری. می‏خواهی برای خودت عزت بیافرینی. تو که می‏دانی عزت و ذلت دست خداست. تو فقط یک بسیجی هستی. کوچکتر از همه. خاک پای حسین (ع). فدایی رهبر. خودت به جبهه رفته‏ای. پس چرا فخر می‏فروشی؟ چرا مغرور شده‏ای؟ چرا دروغ می‏گویی؟ تو نزد خدایی و در نزد خدا نباید معصیت کرد. بسیجی که دروغ نمی‏گوید. بسیجی که ریاکار و مغرور نیست. گول شیطان را مخور. اجر و ثواب را با دروغ از بین نبر. آیا ارزش دارد که آن روز سخت را که خدا نصیب هر کس نمی‏کند در این پشت جبهه به باد دهی؟ جلوی احساسات خود را بگیر. جلوی دوستان از خود بی‏خود مشو. خانه‏های بهشتی‏ات را خراب مکن. رزمنده باقی بمان. تو که مرگ را در یک قدمی خود دیده‏ای. تو که دیدی چگونه خوبها شهید شدند. قیامت را فراموش نکن. سکرات مرگ را از یاد مبر. باید پاسخگوی همه‏ی اعمال و گفتار خود باشی. جبهه رفتن مهم است، ولی جبهه‏ای باقی ماندن مهمتر است. اگر خدا پرده‏ها را کنار بزند و مشخص شود که تو دروغ می‏گویی چه می‏شود؟ 

عمل خیر خود را به دست خودت از بین می‏بری. می‏خواهی برای خودت عزت بیافرینی. تو که می‏دانی عزت و ذلت دست خداست. تو فقط یک بسیجی هستی. کوچکتر از همه. خاک پای حسین (ع). فدایی رهبر. خودت به جبهه رفته‏ای. پس چرا فخر می‏فروشی؟ چرا مغرور شده‏ای؟ چرا دروغ می‏گویی؟ تو نزد خدایی و در نزد خدا نباید معصیت کرد. بسیجی که دروغ نمی‏گوید

آیا فکر می‏کنی هیچ کس حاضر شود حتی زیر جنازه‏ات را بگیرد. حالا که خدا پرده‏پوشی می‏کند پس بنده‏ی همان خدا باش. از زبانت بهتر استفاده کن. برای خودت دوزخ را مهیا نکن. بزرگ‏نمایی نکن. خاطره‏ها را ساده و بی‏آلایش تعریف کن. لازم نیست خود را قهرمان جنگ معرفی کنی. تو با هنرپیشه‏ی فیلمها تفاوت داری. جنگ یک واقعیت است. مردها در آن می‏جنگند و برگزیدگان به شهادت می‏رسند. آنها که شهید شدند اول خالص و بعد خونی شدند. آن چیزی که بر روی خاک جبهه‏ها به زمین می‏ریخت، خون بود. خون گرم و سرخ. 

چرا فراموش کرده‏ای؟ مگر تو نمی‏خواهی شهید شوی؟ مگر نمی‏خواهی به حسین بن علی (ع) برسی؟ خودت را آماده کن. مجاهده کن در راه خدا. با مال و جان. قبل از جهاد اصغر باید جهاد اکبر کرده باشی. هنوز هم دیر نشده. بسیجی شو و بسیجی بمان. این طور تصور کن که دوستان و فامیل هم در مقابل بعضی حرفها به تو گفتند بارک الله، آفرین، اصلا دست زدند، هورا کشیدند... برای تو چه می‏شود؟ در مقابل خدا سرباز امام زمان باقی بمان و مغرور نشو. دل کسی را نشکن. به پدر و مادرت احترام بگذار. 

نهیب پشت نهیب. هشدار به دنبال هشدار. خودت را پیدا می‏کنی. متوجه خطا می‏شوی. باید توبه کنی. بهترین توبه این است که دیگر دروغ نگویی. البته شیطان رهایت نمی‏کند. و توجیه مناسب برای دروغهایت دارد. ولی هوشیار باش و خودت را ارزان نفروش. آماده‏ی بازگشت به جبهه باش.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

 


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:29 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

بنیاد حفظ آثار ونشر ارزش های دفاع مقدس در بیانیه ای با گرامیداشت هفته بسیج، این میراث گرانبهای امام راحل(رحمه الله علیه) را سرمایه راهبردی و سرنوشت ساز ملت ایران برای عبور از بحران ها و چالش های فرا روی انقلاب و جامعه اسلامی دانست.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
بسیج

در ابتدای این بیانیه آمده است:پنجم آذرماه 1359 در حافظه تاریخی ملت ایران یادآور یکی از تدابیر تاریخ ساز و آینده نگرانه حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) است که بر تارک آن نام بسیج و بسیجی درخشنده و الهام بخش است.این بیانیه می افزاید:  تشکیل بسیج در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از جلوه های الطاف خداوندی و از برکات انقلاب اسلامی است که فلسفه و آثار شگفت انگیز وجودی آن در صحنه ی حوادث گوناگون پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه مقطع حساس هشت سال دفاع مقدس تفسیر و هویدا شد.
این بیانیه با برشماری کارکردها و نقش آفرینی های بسیج مستضعفین در عرصه های صیانت از آرمان ها و ارزش های ملی، دینی و انقلابی و نیز دفاع همه جانبه از انقلاب و نظام در آوردگاههای پرخطر تصریح کرده است: بسیج نماد اقتدار، مقاومت و بصیرت ملی است که همواره در مقاطع حساس و سخت با خنثی سازی توطئه های فراروی کشور، در همه ابعاد مختلف اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی، گام های راهبردیِ تعیین کننده و اثرگذاری را در مسیر حفاظت و حراست از نظام مقدس جمهوری اسلامی و پیشرفت و تعالی انقلاب و میهن  اسلامی برداشته است.

 تردیدی نیست عملیات روانی و هجمه ای رسانه ای و تبلیغاتی جبهه دشمنان خارجی و بدخواهان داخلی علیه بسیج، در حقیقت ناشی از موفقیت، صلابت، بالندگی و نقش آفرینی تعیین کننده بسیجیان در صحنه های مورد نیاز انقلاب و کشور به ویژه در عرصه مقابله با توطئه ها و فتنه های زنجیره ای آنان است که بحمداله با هوشمندی و بصیرت ملت فهیم ایران اسلامی، عقیم و ناکارآمد واقع شده است

 این بیانیه خاطرنشان کرده است: فرهنگ و تفکر بسیجی که امروز فراتر از جغرافیای کشورمان درعرصه های ظهور مقاومت اسلامی منطقه تبلور پیدا کرده است منجر به تغییر معادلات و موازنه نبرد به نفع جبهه ضد صهیونیستی و مقاومت ضد تروریسم شده است به گونه ای که روند تحولات میدانی در مقابله کشورهای عراق و سوریه با تروریست های تکفیری، دستاوردهای سترگی را برای ارتش و نیروهای مردمی آنان به ارمغان آورده است.در ادامه این بیانیه نقش های تأثیرگذار و انکار ناپذیر بسیج و بسیجیان در عرصه های غیردفاعی و غیرامنیتی از جمله در حوزه سازندگی و سرعت بخشیدن به روند پیشرفت کشور در زمینه های علمی و محرومیت زدایی از کارکردهای افتخارآمیز این نهاد انقلابی و مردم پایه قلمداد و تأکید کرده است:  تردیدی نیست عملیات روانی و هجمه ای رسانه ای و تبلیغاتی جبهه دشمنان خارجی و بدخواهان داخلی علیه بسیج، در حقیقت ناشی از موفقیت، صلابت، بالندگی و نقش آفرینی تعیین کننده بسیجیان در صحنه های مورد نیاز انقلاب و کشور به ویژه در عرصه مقابله با توطئه ها و فتنه های زنجیره ای آنان است که بحمداله با هوشمندی و بصیرت ملت فهیم ایران اسلامی، عقیم و ناکارآمد واقع شده است.
این بیانیه در پایان با تبریک هفته بسیج به آحاد بسیجیان دریادل و تکریم و تعظیم به مقام شامخ شهیدان و جانبازان بسیجی و تأکید بر لزوم اهتمام به فراهم سازی بسترها برای نقش پذیری ها و نقش آفرینی های بیشتر این سرمایه بزرگ ملی در عرصه های راهبردی کشور از جمله در صحنه اقتصاد مقاومتی و فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر و مقابله با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم دشمنان، آورده است: بسیج به پشتوانه تجارب ارزشمند و سرنوشت ساز خود در عرصه های مختلف و نیز اتصال به اقیانوس بیکرانه ملت ایران با تبعیت از فرامین و رهنمودهای مقام عظمای ولایت و رهبری حضرت امام خامنه ای عزیز(مدظله العالی) همچنان هوشمندانه در صحنه های مقابله با تهدیدات متنوع دشمن و مجاهدت در راه پیشرفت، سربلندی و ترویج فرهنگ و تفکر بسیجی در بین آزادیخواهان و مستضعفان جهان در زمینه های مختلف مهیا و آماده است.

تبیان


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:26 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

  • 21685

روز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران

7 آذر

 

 

 

 

نیروی دریایی نیز، همچون سایر نیروها بحمدالله در آب های خلیج فارس و مرزهای آبی كشور در عرصه ی دفاع مقدس از كشور اسلامی مان چون نگینی درخشنده است و بر عرشه ی كشتی افتخار و صلابت خود استوار ایستاده است.

رویارویی آنان با نیروی دریایی دشمن و آن همه افتخارات رزم و رشادت و شهادت و نیز كنترل و بازرسی كشتی ها در خلیج فارس و تنگه ی هرمز و مهمتر از همه نبرد قهرمانانه آنان در برابر امریكای متجاوز و حضور جدی آنان در آب های بین المللی، نشانه ی اقتدار و اعتبار این نیروی بزرگ و سرافراز است و ملت ایران باید به چنین ارتش مؤمن و وفادار افتخار كند.

«امام خمینی قدس سره»

به مناسبت رشادت ها و دلاور مردی های نیروی دریایی ارتش در دفاع از جزایر، بنادر، سواحل و دریاهای كشور و به ویژه دفاع از آبادان و خرمشهر و آب های نیلگون خلیج فارس در دوران جنگ تحمیلی و در نطفه خفه كردن نیروی دریایی دشمن بعثی، در ابتدای دوران دفاع مقدس، با تأیید امام قدس سره هفتم آذر روز نیروی دریایی ارتش نام گرفت تا همه ساله حماسه ی با شكوه دریادلان نیروی دریایی و یاد شهدای عزیز و گرانقدر دریایی گرامی داشته شود.

هفتم آذر سالروز حماسه آفرینی پرسنل ناوچه ی موشك انداز «پیكان» می باشد. یوم الله هفتم آذر تبلور ایثار و جان فشانی های پرسنل قهرمان و جان بر كف نیروی دریایی در برقراری ثبات و امنیت در آ ب های نیلگون خلیج فارس و دریای عمان می باشد.

عملیات مروارید

پرسنل نیروی دریایی در دوران دفاع مقدس حماسه های بزرگ آفریدند. دشمن بعثی با بسیج كامل نیروی دریای و هوایی خود از پایانه های صدور نفت «البكر» و «الامیه» مراقبت می كرد. علی رغم چنین حالتی، سپید جامگان نیروی دریایی در ششم آذر 1359، به این سكوها تاختند و با همكاری تیزپروازان نیروی هوایی ارتش، ضمن وارد آوردن ضربات كوبنده بر پیكره ی نیروی دریایی و هوایی دشمن، بیش از دو سوم این پایانه ها را منهدم كرده و پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی ایران را بر مرتفع ترین دكل این پایانه ها به اهتزاز در آوردند.

پایانه های نفتی البكر و الامیه از بزرگترین مراكز صدور نفت است كه در شمال خلیج فارس، در دهانه ی خور عبدالله، نزدیك جزیره بوبیان كویت قرار گرفته و از شاهرگ های حیاتی اقتصاد عراق از طریق دریا به حساب می آید.

در این نبرد دریایی سخت، دو فروند ناوچه ی موشك انداز از نوع «اوزا» و 13 فروند از هواپیماهای جنگنده ی دشمن به قعر آب های خلیج فارس فرستاده شد. به علاوه تعدادی از تكاوران دریایی عراق كشته و تعدادی نیز به اسارت در آمدند.

دشمن بعثی برای جبران این شكست ها در شب هفتم آذر 1359، با اعزام تعدادی شناور جنگی از طریق بندر نظامی «ام القصر» در خور عبدالله، سعی در باز پس گیری پایانه ها كرد كه در این مصاف، 1 فروند از شناورهای عراقی غرق و 2 فروند صدمه دیده و بقیه از صحنه ی عملیات گریخته و به ام القصر بازگشتند.

در سپیده دم هفتم آذر  1359، دشمن با تمام قوا از هوا و دریا با برخورداری از پشتیبانی لجستیكی و اطلاعاتی كشورهای منطقه و آواكس ها و ماهواره های كشورهای استكباری و یاری گرفتن از تأسیسات نظامی ساحلی كشورهای نزدیك صحنه ی عملیات، بار دیگر در صدد باز پس گیری این پایانه ها برآمد. اما در یك مصاف نابرابر ناوچه ی پیكان به تنهایی توانست تعداد دیگری از كشتی ها و هواپیماهای عراقی را از صحنه ی عملیات خارج كند.

سرانجام پس از ساعت ها نبرد بی امان، هنگام ظهر 7 آذر 1359، در حالی كه دلاورمردان آخرین گلوله های خود را به سوی دشمن نشانه می رفتند، ناوچه ی پیكان مورد اصابت چند موشك قرار گرفت و با پرسنل شجاع خود در شمال خلیج فارس، در دل آبهای گرم و نیلگون آن جای گرفت و صفحه ی زرین دیگری بر تاریخ نبردهای دریایی كشور افزوده شد و نتیجه ی این مصاف، انهدام بزرگترین پایانه های صدور نفت منطقه و از كار انداختن بیش از 50% از توان رزمی نیروی دریایی عراق، بود.

این نبرد آنچنان در روحیه ی افراد دریایی دشمن اثر گذاشت كه تا پایان جنگ حركت چندان مهمی در دریا از آنها مشاهده نگردید. و فعالیت دریایی دشمن، با استفاده از هواپیماها و تجهیزات اهدایی از شرق و غرب، از جمله میراژها و سوپر اتانداردها، محدود به حمله ی ناجوانمردانه علیه هدف های غیر نظامی و بی دفاع كشتی های تجاری و نفتكش ها شده بود.

جان بركفان دریایی با اجرای عملیات های مختلف در آب ها، سواحل و بنادر كشور به ندای هم رزمان شهید خود پاسخ مثبت دادند و تا پایان دفاع، بنادر و خطوط كشتیرانی و جریان صدور نفت را باز نگه داشته و از آب های سرزمینی و سواحل و جزایر كشور به خوبی دفاع كردند.

نیروی دریایی و رویارویی مستقیم با امریكا

در روز 29 فروردین 1367، هم زمان با روز ارتش، برگ زرین دیگری بر افتخارات نیروی دریایی ارتش اضافه گردید. در این روز پرسنل شجاع ناوشكن های «سهند» و «سبلان» و ناوچه ی «جوشن» در یك مصاف نابرابر در مقابل نیروهای متجاوز امریكایی ایستادند.

رشادت ها و جان فشانی های دلیرمردان ناوشكن سهند آن چنان باعث حیرت دشمن گردید كه لب به تعریف و تمجید گشودند. سهند در حالی كه مورد اصابت چندین فروند موشك امریكایی قرار گرفته بود و قسمت های زیادی از آن در شعله های آتش می سوخت و آرام آرام در خلیج فارس فرو می رفت، خدمه ی فداكارش آن را ترك نكردند و تا آخرین لحظات با شلیك آخرین گلوله های خود خشم و انزجار خویش را نثار دشمن كردند .

مأموریت اصلی نیروی دریایی

نیروی دریایی وظیفه ی خطیر حفاظت از سواحلی به طول بیش از 3000 كیلومتر در شمال و جنوب و همچنین دفاع از آب های ساحلی و منابع حیاتی و استراتژیك كشور را به عهده دارد و همواره به عنوان یك وزنه ی تعیین كننده در منطقه ی خلیج فارس و دریای عمان به حساب می آید.

این نیرو با یگان های شناور دریایی، تفنگداران و تكاوران، اسكادران های هوانا و هوادریا – واحدهای پروازی نیرو – و با غواصان آبدیده و یگان های زیر سطحی كیلو كلاس بر حوزه های تحت حفاظت و حراست خود در خلیج فارس و دریای عمان و دریای خزر تسلط كامل دارد و هر نوع فعالیتی را از سوی دشمن در محدوده ی قانونی خود خنثی می نماید.

ناوهای جنگی كشور ایران با توجه به حضور دریایی قدرت های جهانی در اقیانوس هند و دریای عمان، در طول جنگ تحمیلی و پس از آن، دست به تدابیر امنیتی زده و با نظارت كامل بر حضور كشتی های جنگی بیگانه، آمادگی خود را جهت مقابله با تهدیدات احتمالی آنها حفظ كرده اند. اجرای مانورهای متعدد به نمایش گذاشتن توان رزمی، عملیاتی در منطقه استراتژیك خلیج فارس، در مقاطع حساس دوران دفاع مقدس و پس از آن تاكنون، نشان دهنده ی حضور قدرتمندانه ایران در منطقه و حاكمیت آن بر آب های خلیج فارس بوده و هست.

بازرسی و كنترل كشتی های خارجی

نیروی دریایی در طول جنگ در اجرای سیاست ابلاغی مبنی بر توقیف كشتی هایی كه دارای كالاهای مشكوك به مقصد عراق بودند، وظیفه ی مهمی را بر عهده داشت و بر این اساس ضمن نظارت بر تردد كشتی هایی كه از طریق تنگه ی هرمز وارد خلیج فارس و دریای عمان می شدند، به بازرسی و بازپرسی آنها می پرداخت، و در این رابطه صدها كشتی مورد بازدید قرار گرفت.

نیروی دریایی و جنگ زمینی

حضور نیروی دریایی در صنه های نبرد زمینی و حماسه هایی كه تفنگداران و تكاوران این نیرو در حفظ آبادان و شكستن محاصره ی دریایی آن در اوایل جنگ تحمیلی آفریدند، به ویژه در مقاومت چهل و چند روزه رزمندگان اسلام در خرمشهر قهرمان نیز قابل تقدیر است. همچنین درگیری واحدهای شناور این نیرو با دشمن در قبل از حمله ی سراسری 31 شهریور 1359، كه منجر به نابودی تعدادی از واحدهای شناور عراق در اروند رود گشت، نشان دهنده ی پیشتازی و جلوگیری از هجوم و تجاوز دشمن بوده است.

بازسازی و حركت به سوی خودكفایی

در مراكز فعال جهاد خودكفایی این نیرو بیش از 20 پروژه ی مختلف به نتیجه رسیده است. متخصصان متعهد این نیرو در دوران دفاع مقدس، در زمینه ی خودكفایی صنعتی و تعمیر و بازسازی ناوچه ها و ناوها، دستاوردهای بزرگی داشته اند. از جمله تعمیر و راه اندازی ناوشكن سبلان كه در سال 1369، به دست فرماندهی كل قوا به آب انداخته شد.

در زمینه ی آموزشی، این نیرو با پذیرش هر سال 1300 دانشجو و دانش آموز در رشته های مختلف- در مراكز آموزشی شمال كشور یعنی انزلی، رشت و نوشهر – به تربیت نیروی انسانی برای خود و دیگر نهادها و حتی داوطلبان آزاد می پردازد. این رشته ها عبارتند از: علوم و فنون توپخانه دریایی، ملوانی، مین جمع كنی دریایی، راه و عملیات، جنگ های الكترونیكی، مراقبت های پروازی، آموزش كار با زیردریایی ها، غواصی، جوشكاری زیر دریا، مدیریت و كمیسر عالی دریایی، آموزش هوادریا، تعمیر موتورهای هوایی، فنون اشتغال با هلیكوپتر و هواناو و تخصص های دیگر فنی از جمله برق و الكترونیك و معماری كشتی.

علاوه بر اینها، مسئولان این نیرو آمادگی دارند تا هر سال 1500 تن از پرسنل دریایی كشورهای دوست و همسایه را در رشته های مورد نیاز آموزش دهند.

این نیرو تاكنون به تجهیزات و امكانات نوینی دست یافته كه می تواند،  تمامی اطلاعات موجود و لازم را در صحنه ی دریا، زمین و هوا به طور دقیق و سریع كسب كند. تمامی قطعات مورد نیاز شناورهای سطحی و زیرسطحی، بجز قطعاتی كه صرفه ی اقتصادی ندارند، در داخل كشور طراحی و تولید می شود و در صورت بروز مشكل باهمكاری سایر مراكز علمی، صنعتی به ویژه دانشگاه ها، امكان تولید تمامی 000/500 قطعه مورد نیاز در داخل وجود دارد.

كارخانجات این نیرو تنها مجموعه ی منحصر به فرد صنعت دریایی كشور است كه دارای حوض های خشك برای تعمیرات زیرآبی و اساسی و نیمه اساسی شناورهاست و آماده ی ارایه ی خدمات به تمامی سازمان های دریایی كشور است كه با فعالیت های بسیار خوب و چشمگیر انجام شده، باعث جلوگیری از خروج میلیون ها دلار ارز از كشور شده است.

ساخت ناوچه و ناوشكن

جهت تحقق اوامر مؤكد فرمانده ی معظم كل قوا در زمینه ی تحقیقات و جهاد خودكفایی،  ساخت چند فروند ناوچه ی موشك انداز و ناوشكن چند منظوره آغاز شده است كه تاكنون كارهای نرم افزاری و حتی انتخاب سیستم آنها به پایان رسیده است. ناو آموزشی حمزه كه مشابه ناوهای آموزشی كشورهای آموزش دهنده است و به آخرین تجهیزات آموزشی روز نیز مجهز شده ، در سال 1376، در بندر انزلی به آب انداخته شد. با استفاده از این ناو ضمن ارتقای سطح علمی دانشجویان، از هزینه ی مقادیر هنگفتی ارز برای آموزش عملی كه قبلاً در خارج از كشور هزینه می شد، جلوگیری می شود.

برای این كه در آینده ی نزدیك ناوگان دریایی ارتش به سیستم جدید موشكی مجهز گردد، حدود 6 سال است كه تحقیقات بر روی 10 پروژه در بخش سیستم های مراقبت، از جمله سیستم فرماندهی و كنترل عملیات، بخش سیستم های سلاح و موشك، در زمینه ی هوا به دریا و سطح به هوا ادامه دارد. در طول دو سال گذشته 500 قلم از قطعات نظامی تحریمی به ارزش یك و نیم میلیارد تومان ساخته شده است كه این مبلغ تنها هفت درصد میزان ارزی است كه می بایست برای تهیه آنها از خارج، پرداخت می شد. در بخش جنگ های الكترونیك نیز 6 پروژه انجام شده كه در مانور پیروزی – 8 مورد ارزیابی قرار گرفت و موفقیت آمیز بود.

تعمیرات زیر سطحی، آخرین دستاورد در این زمینه است كه با همت و تلاش پرسنل فنی این نیرو انجام شده و از همه مهمتر، با تلاش متخصصان داخلی بخش باطری سازی نیرو و همكاری پرسنل نیروی دریایی، در قسمت شارژ به خودكفایی رسیده و در مانور اتحاد دو فروند از زیر دریایی ها  با باطری ساخت داخل به نمایش قدرت پرداختند. مراكز تحقیقاتی نیرو از تمام توانمندی های علمی كشور، بخصوص توانایی وزارت فرهنگ و آموزش عالی در زمینه های دریایی، در صورت نیاز استفاده می كند.


ادامه مطلب



[ جمعه 6 آذر 1394  ] [ 12:22 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 28 :: 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4060210 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب