کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

خلاصه ای از زندگانی حضرت امام هادی علیه السلام

«امام ابوالحسن على النقى الهادى» - عليه السلام - پيشواى دهم شيعيان، در نيمه ذيحجه سال 212 هجرى در اطراف مدينه در محلى به نام «صريا» به دنيا آمد(1). پدرش پيشواى نهم، امام جواد - عليه السلام - و مادرش بانوى گرامى «سمانه» است كه كنيزى با فضيلت و تقوا بود (2).

مشهورترين القاب امام دهم، «نقى» و «هادى» است، و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نيز مى‏گويند (3).

امام هادى - عليه السلام - در سال 220 هجرى پس از شهادت پدر گراميش برمسند امامت نشست و در اين هنگام هشت ساله بود. مدت امامت آن بزرگوار 33 سال و عمر شريفش 41 سال و چند ماه بود و در سال 254 در شهر سامراء به شهادت رسيد.

خلفاى معاصر حضرت

امام هادى در مدت امامت خود با چند تن از خلفاى عباسى معاصر بود كه به ترتيب زمان عبارتند از:

1 - معتصم، برادر ماءمون (217 - 227) (4) .

2 - واثق، پسر معتصم (227 - 232).

3 - متوكل، برادر واثق (232 - 248).

4 - منتصر، پسر متوكل (6 ماه).

5 - مستعين، پسر عموى منتصر (248 - 252).

6 - معتزّ، پسر ديگر متوكل (252 - 255).

امام هادى در زمان خليفه اخير مسموم گرديد و به شهادت رسيد و در خانه خود به خاك سپرده شد.

اوضاع سياسى، اجتماعى عصر امام

اين دوره از خلافت عباسى ويژگيهاى دارد كه آن را از ديگر دوره‏ها جدا مى‏سازد ذيلاً به برخى از اين ويژگيها اشاره مى‏كنيم:

1 - زوال هيبت و عظمت خلافت: خلافت، چه در دوره اموى و چه در دوره عباسى، براى خود هيبت و جلالى داشت، ولى در اين دوره بر اثر تسلط تركان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بين رفت و خلافت همچون گويى به دست اين عناصر افتاد كه آن را به هر طرف مى‏خواستند پرتاب مى‏كردند، و خليفه عملاً يك مقام تشريفاتى بود، ولى در عين حال هر موقع خطرى از جانب مخالفان احساس مى‏شد خلفا و اطرافيان و عموم كارمندان دستگاه خلافت، در سركوبى آن خطر نظر واحدى داشتند.

2 - خوش گذرانى و هوسرانى درباريان: خلفاى عباسى در اين دوره به خاطر خلاءى كه بر دستگاه خلافت حكومت مى‏كرد، به شب نشينى و خوش گذرانى و ميگسارى مى‏پرداختند و دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاريخ اخبار شب نشينيهاى افسانه‏اى آنان را ضبط نموده است.

3 - گسترش ظلم و بيدادگرى و خودكامگى: ظلم و جور و نيز غارت بيت المال و صرف آن در عياشيها و خوشگذرانيها جان مردم را به لب آورده بود.

4 - گسترش نهضتهاى علوى: در اين مقطع از تاريخ، كوشش دولت عباسى بر اين بود كه با ايجاد نفرت در جلامعه نسبت به علويان، آنها را تارو مارو سازد. هر موقع كوچكترين شبحى از نهضت علويان مشاهده مى‏شود، برنامه سركوبى بى رحمانه آنان آغاز مى‏گشت، و علت شدت عمل نيز اين بود كه دستگاه خلافت با تمام اختناق و كنترلى كه برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپايدار مى‏ديد و از اين نوع نهضتها سخت بيمناك بود.

شيوه علويان در اين مقطع زمانى اين بود كه از كسى نامى نبرند و مردم را به رهبرى «شخص برگزيده‏اى از آل محمد» دعوت كنند، زيرا سران نهضت مى‏ديدند كه امامان معصوم آنان، در قلب پادگان نظامى «سامراء» تحت مراقبت و مواظبت مى‏باشند و دعوت به شخص معين مايه قطع رشته حيات او مى‏گردد. اين نهضتها و انقلابها بازتاب گسترش ظلم و فشار بر جامعه اسلامى در آن عصر بود و نسبت مستقيمى با ميزان فشار و اختناق داشت، به عنوان نمونه در دوران حكومت «منتصر» كه تا حدى به خاندان نبوت و امامت علاقه‏مند بود و در زمان او كسى متعرض شيعيان و خاندان علوى نمى‏شد، قيامى صورت نگرفت.

تواريخ، تنها در فاصله سال 219 تا 270 قمرى، تعداد 18 قيام ضبط كرده‏اند. اين قيامها نوعاً با شكست روبرو شده و توسط حكومت عباسى سركوب مى‏گشتند.

علل شكست قيامها

علل شكست اين نهضتها و قيامها را از يك سو بايد در ضعف رهبرى و فرماندهى اين نهضتها جستجو كرد و از طرف ديگر در طرفداران و ياران اين رهبران: رهبران نهضتها نوعاً داراى برنامه صحيح و كاملى نبودند و نابسامانيهايى در كار آنها وجود داشت و از طرف ديگر قيام آنها صدر در صد رنگ اسلامى نداشت و از اين جهت معمولاً مورد تاءييد امامان زمان خود قرار نمى‏گرفتند.

البته گروهى از ياران و طرفداران اين قيامها مردمى مخلص و شيعيان واقعى بودند كه تا سر حد مرگ براى اهداف عالى اسلامى مى‏جنگيدند، ولى تعداد اين دسته كم بود و غالب مبارزين كسانى بودند كه اهداف اسلامى روشنى نداشتند، بلكه در اثر ظلم و ستمى كه بر آنان وارد مى‏شد، ناراحت شده و در صدد تغيير اوضاع برآمده بودند. اين گروه، در صورت احساس شكست و يا احتمال مرگ، رهبر خود را تنها گذاشته از اطراف او پراكنده مى‏شدند.

چنانكه اشاره شد، اگر بسيارى از اين انقلابها مورد تاءييد امامان قرار نمى‏گرفت، يا به اين دليل بود كه صد در صد اسلامى نبودند و در اهداف آنها و رهبران آنها انحرافهايى مشاهده مى‏شد و يا طراحى و برنامه ريزى آنها طورى بود كه شكست آنها قابل پيش بينى بود، و لذا اگر امام آشكارا آنها را تاءييد مى‏كرد، در صورت شكست قيام، اساس تشيع و امامت و هسته اصلى نيروهاى شيعه در معرض خطر قرار مى‏گرفت.

فعاليتهاى مخفى امام

آنگونه كه جدول مدت حكومت خلفاى عباسى نشان مى‏دهد، از ميان آنان متوكل از همه بيشتر با امام هادى معاصر بوده است؛ ازينرو موضعگيرى او را در برابر امام ذيلاً توضيح مى‏دهيم:

متوكل نسبت به بنى هاشم بد رفتارى و خشونت بسيار روا مى‏داشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم مى‏نمود. وزير او «عبدالله بن يحيى بن خاقان» نيز پيوسته از بنى هاشم نزد متوكل سعايت مى‏نمود و او را تشويق به بد رفتارى با آنان مى‏كرد. متوكل در خشونت واجحاف به خاندان علوى گوى سبقت را از تمامى خلفاى بنى عباس ربوده بود (5).

متوكل نسبت به على - عليه السلام - و خاندانش كينه و عداوت عجيبى داشت و اگر آگاه مى‏شد كه كسى به آن حضرت علاقه‏مند است، مال او را مصادره مى‏كرد و خود او را به هلاكت مى‏رساند (6).

بر اساس همين ملاحظات بود كه حضرت هادى - عليه السلام -، بويژه در زمان متوكل، فعاليتهاى خود را به صورت سرّى انجام مى‏داد و در مناسبات خويش با شيعيان نهايت درجه پنهانكارى را رعايت مى‏كرد. مؤيد اين معنا حادثه‏اى است كه آن را مورخان چنين نقل كرده‏اند:

«محمد بن شرف» مى‏گويد: همراه امام هادى - عليه السلام - در مدينه راه مى‏رفتم. امام فرمود: آيا تو پسر شرف نيستى؟ عرض كردم: آرى. آنگاه خواستم از حضرت پرسشى كنم، امام بر من پيشى گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهيم و اين محل، براى طرح سؤال مناسب نيست»! (7).

اين حادثه شدت خفقان حاكم را نشان مى‏دهد و ميزان پنهانكارى اجبارى امام را بخوبى روشن مى‏سازد.

امام هادى - عليه السلام - در بر قرارى ارتباط با شيعيان كه در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزديك سكونت داشتند، ناگزير همين روش را رعايت مى‏كرد و وجوه و هدايا و نذور ارسالى از طرف آنان را با نهايت پنهانكارى دريافت مى‏كرد. يك نمونه از اين قبيل برخورد، در كتب تاريخ و رجال چنين آمده است:

«محمد بن داود قمى» و «محمد طلحى» نقل مى‏كنند: اموالى از «قم» و اطراف آن كه شامل «خمس» و نذور و هدايا و جواهرات بود، براى امام ابوالحسن هادى حمل مى‏كرديم. در راه، پيك اما در رسيد و به ما خبر داد كه باز گرديم، زيرا موقعيت براى تحويل اين اموال مناسب نيست. ما باز گشتيم و آنچه نزدمان بود، همچنان نگه داشتيم تا آنكه پس از مدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى كه فرستاده بود بار كنيم و آنها را بدون ساربان به سوى او روانه كنيم. ما اموال را به همين كيفيت حمل كرديم و فرستاديم. بعد از مدتى كه به حضور امام رسيديم، فرمود: به اموالى كه فرستاده‏ايد، بنگريد! ديديم در خانه امام، اموال به همان حال محفوظ است (8).

گرچه روشن نيست كه اين جريان در زمان اقامت امام در مدينه اتفاق افتاده يا در سامراء (چون در سامراء كنترل و مراقبت، شديدتر بود)، اما در هر حال نمونه بارزى از ارتباطهاى محرمانه و دور از ديد جاسوسان دربارخلافت به شمار مى‏رود.

شبكه ارتباطى وكالت

شرائط بحرانى اى كه امامان شيعه در زمان عباسيان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزارى جديد براى برقرارى ارتباط با پيروان خود جستجو كنند. اين ابزار چيزى جر شبكه ارتباطى وكالت و تعيين نمايندگان و كارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.

هدف اصلى اين سازمان جمع آورى خمس، زكات، نذور و هدايا از مناطق مختلف توسط وكلا، و تحويل آن به امام، و نيز پاسخگويى امام به سؤالات و مشكلات فقهى و عقيدتى شيعيان و توجيه سياسى آنان توسط وكيل امام بود. اين سازمان كاربرد مؤثرى در پيشبرد مقاصد امامان داشت.

امام هادى - عليه السلام - كه در سامراء تحت نظر و كنترل شديدى قرار گرفته بود، برنامه تعيين كارگزاران و نمايندگان را كه پدرش امام جواد - عليه السلام - اجرا كرده بود، ادامه داد و نمايندگان و وكلائى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب كرد و بدين وسيله يك سازمان ارتباطى هدايت شده و هماهنگ به وجود آورد كه هدفهاى ياد شده را تاءمين مى‏كرد.

فقدان تماس مستقيم بين امام و پيروانش، نقش مذهبى - سياسى وكلا را افزايش داد، به نحوى كه كارگزاران (وكلاى) امام مسئوليت بيشترى در گردش امور يافتند. وكلاى امام بتدريج تجربيات ارزنده‏اى را در سازماندهى شيعيان در واحدهاى جداگانه به دست آوردند. گزارشهاى تاريخى متعدد نشان مى‏دهد كه وكلا، شيعيان را بر مبناى نواحى گوناگون به چهار گروه تقسيم كرده بودند:

نخستين ناحيه، بغداد، مدائن و عراق (كوفه) را شامل مى‏شد. ناحيه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحيه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحيه چهارم، حجاز، يمن و مصر را در بر مى‏گرفت. هر ناحيه به يك وكيل مستقل واگذار مى‏شد كه تحت نظر او كارگزاران محلى، منصوب مى‏شدند. اقدامات سازمان وكالت را در دستور العملهاى حضرت هادى - عليه السلام - به مديريت اين سازمان، مى‏توان مشاهده كرد. نقل مى‏شود كه آن حضرت طى نامه‏اى در سال 232 ه.ق، به «على بن بلال»، وكيل محلى خود (در بغداد) نوشت:

«... من ابو على (بن راشد) را به جاى «على بن حسين بن عبدربه» (9) منصوب كردم. اين مسئوليت را بدان جهت به او واگذار كردم كه وى از صلاحيت لازم به حد كافى برخوردار است، به نحوى كه هيچ كس بر او تقدم ندارد. مى‏دانم كه تو بزرگ ناحيه خود هستى، به همين جهت خواستم طى نامه جداگانه‏اى تو را از اين موضوع آگاه كنم. در عين حال، لازم است از او پيروى كرده و وجوه جمع آورى شده را به وى بسپارى. پيروان ديگر ما را نيز به اين كار سفارش كن و به آنان چنان آگاهى ده كه وى را يارى كنند تا بتواند وظائف خود را انجام بدهد...»(10).

امام هادى - عليه السلام - در نامه‏اى ديگر به وكلاى خود در بغداد، مدائن، و كوفه نوشت:

«اى ايوب بن نوح! به موجب اين فرمان از برخورد با «ابوعلى» خوددارى كن، هر دو موظفيد در ناحيه خاص خويش به وظائفى كه بر عهده تان واگذار شده عمل كنيد، در اين صورت مى‏توانيد وظائف خود را بدون نياز به مشاوره با من انجام دهيد.

اى ايوب! بر اساس اين دستور هيچ چيز از مردم بغداد و مدائن نپذير، و به هيچ يك از آنان اجازه تماس با من رانده. اگر كسى وجوهى را از خارج از حوزه مسئوليت تو آورد، به او دستور بده به وكيل ناحيه خود بفرستد.

اى ابو على! به تو نيز سفارش مى‏كنم كه آنچه را به ابو ايوب دستور دادم عيناً اجرا كنى» (11).

همچنين امام نامه‏اى توسط «ابو على بن راشد» به پيروان خود در «بغداد»، «مدائن»، «عراق» و اطراف آن فرستاد و طى آن نوشت:

«... من «ابو على بن راشد» را به جاى «حسين بن عبدربه» و وكلاى قبلى خود برگزيدم، و اينك او نزد من به منزله حسين بن عبدربه است. اختيارات وكلاى قبلى را نيز به ابوعلى بن راشد دادم تا وجوه مربوط به من را بگيرد و او را كه فردى شايسته و مناسب است، براى اداره امور شما برگزيدم و بدين منصب گماشتم. شما - كه رحمت خدا بر شما باد - براى پرداخت وجوه نزد او برويد. مبادا رابطه خود را با او تيره سازيد، انديشه مخالفت با او را از اذهان خود خارج سازيد. به‏اطاعت خدا و پاك كردن اموالتان بشتابيد. از ريختن خون يكديگر خوددارى كنيد. يكديگر را در راه نيكوكارى و تقوا يارى دهيد و پرهيزگار باشيد تا خدا شما را مشمول رحمت خويش قرار دهد. همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد. من فرمانبردارى از او را همچون اطاعت از خودم لازم مى‏دانم و نافرمانى نسبت به او را نافرمانى در برابر خود مى‏دانم، پس بر همين شيوه باقى باشيد كه خداوند به شما پاداش مى‏دهد و از فضل خود وضع شا را بهبود مى‏بخشد. او از آنچه در خزانه خود دارد، بخشنده و كريم و نسبت به بندگان خود سخاوتمند و رحيم است. ما و شما در پناه او هستيم. اين نامه را به خط خود نوشتم. سپاس و ستايش بسيار تنها شايسته خدا است» (12).

«على بن جعفر»، يكى ديگر از نمايندگان امام هادى - عليه السلام - و اهل «همينيا»، از قراى اطراف «بغداد»، بود. گزارش فعاليتهاى او به متوكل رسيده بود، متوكل او را بازداشت و زندانى كرد. او پس از گذراندن دوران طولانى زندان، آزاد شد و به دستور امام هادى رهسپار مكه شد و در آن شهر اقامت گزيد (13).

در شمار نمايندگان امام هادى همچنين بايد از «ابراهيم بن محمد همدانى» نام برد. حضرت هادى طى نامه‏اى به او نوشت:

«وجوه ارسالى رسيد، خدا از تو قبول فرمايد و از شيعيان ما راضى باشد و آنان را در دنيا و آخرت همراه ما قرار دهد...» .

اين نامه بروشنى نشان مى‏دهد كه ابراهيم از طرف امام مسئوليت مالى داشته و احتمالاً غير از وظائف ديگر - موظف بوده وجوه جمع آورى شده از شيعيان را نزد امام بفرستد. امام در ادامه اين نامه، در تقدير از فعاليتها و تاءييد موقعيت وى نوشت:

«نامه‏اى به «نضر» (14) نوشتم و به او سفارش كردم كه معترض تو نشود و با تو مخالفت نكند و موقعيت تو را نزد خويش به وى اعلام كردم. به «ايوب» (15) نيز عيناً همين را دستور دادم. همچنين به دوستداران خود در همدان نامه‏اى نوشته و به آنان تاءكيد كردم كه از تو پيروى نمايند و يادآورى نمودم كه: «ماجز تو وكيلى در آن ناحيه نداريم» (16).

در هر حال نقش سازمان وكالت، بويژه در زمان حكومت متوكل عباسى، نمايان بود. متوكل با جذب و استخدام نظامى افرادى كه بينش ضد علوى داشتند، مى‏كوشيد تا ترتيب كار مخالفان خود را بدهد و فعاليتهاى سازمان يافته زير زمينى علويان بويژه اماميه، را نابود سازد. او دست به يك رشته عمليات نظامى جهت بازداشت و دستگيرى شيعيان زد و اين برنامه را با خشونت و شدت ادامه داد، به طورى كه بعضى از وكلاى امام در بغداد، مدائن، كوفه و ساير نقاط عراق زير شكنجه در گذشتند و عده‏اى ديگر به زندان افتادند (17). اين اقدامات لطمه‏هاى جدّى بر پيكر شبكه وكالت وارد كرد، اماحضرت هادى - عليه السلام - با تلاش پخته خويش، اين شبكه را همچنان فعال و پر ثمر نگه داشت.

انتقال امام از مدينه به سامراء

متوكل براى زير نظر گرفتن امام هادى - عليه السلام - از روش نياكان پليد خود استفاده مى‏كرد و در صدد بود به هر وسيله ممكن فكر خود را از طرف حضرت راحت كند. روش ماءمون را در مورد كنترل فعاليتهاى امام پيش از اين ديديم:

او از طريق وصلتى كه با حضرت جواد - عليه السلام - برقرار كرد، توانست كنترل و سانسور را حتى در درون خانه امام بر قرار سازد و تمام حركات و ملاقاتهاى حضرت را زير نظر داشته باشد. پس از شهادت امام جواد - عليه السلام - و جانشينى امام «هادى» به جاى پدر، ضرورت اجراى چنين نقشه‏اى بر خليفه وقت كاملاً روشن بود، زيرا اگر امام در مدينه اقامت مى‏كرد و خليفه به او دسترسى نمى‏داشت، قطعاً براى حكومت جابرانه او خطر جدى دربر مى‏داشت. اينجابود كه كوچكترين گزارشى درباره خطر احتمالى امام، خليفه را بشدت نگران ساخت و منجر به انتقال امام به سامرا گشت. توضيح اينكه:

«عبدالله بن محمد هاشمى»، فرماندار وقت مدينه، طى نامه‏اى خليفه را بشدت از فعاليتهاى سياسى امام نگران ساخت و پايگاه اجتماعى آن حضرت را براى متوكل تشريح كرد(18)، ولى حضرت با ارسال نامه‏اى براى متوكل ادعاهاى «عبدالله» را رد كرد و از او به متوكل شكايت كرد .

متوكل مانند اغلب سياستمداران جهان، با يك حركت مزورانه و دو پهلو، از يك طرف «عبدالله بن محمد» را از كار بركنار كرد و از طرف ديگر به كاتب دربار خويش دستور داد نامه‏اى به حضرت بنويسد كه بر حسب ظاهر علاقه متوكل را نسبت به امام - عليه السلام - بيان مى‏كرد، ولى در واقع دستور جلب محترمانه! حضرت بود و بعداً خواهيم ديد كه متوكل چه فشارها و تضييقاتى براى امام - عليه السلام - فراهم ساخت. نامه بدين مضمون بود:

«بنام خدا، پس از حمد و ثناى خداوند، امير المؤمنين شما را خوب مى‏شناسد، شخصيت، بزرگوارى و نسبت و قرابت شما را با رسول خدا9 رعايت مى‏كند، و تنها هدف او جلب رضايت و خشنودى خداوند و شما است. اكنون دستور دادند كه طبق درخواست شما فرمانده جنگ و امام جمعه شهر، «عبدالله بن محمد»، كه مرتكب خلاف اهانت به شما شده است، بركنار و به جاى او «محمد بن فضل» منصوب شود. او دستور دارد در برابر امر شما مطيع بوده در تكريم و تعظيم شما نهايت سعى و كوشش را به عمل آورد تا بدان وسيله به خدا و رسول او و اميرالمؤمنين (متوكل) تقرب جويد.

امير المؤمنين مشتاق ديدار شما است تا تجديد عهدى صورت گيرد، اگر مايل به زيارت خليفه باشيد و به آن علاقه داريد مى‏توانيد به اتفاق خانواده و دوستان و علاقه‏مندان حركت كنيد. برنامه سفر به اختيار خودتان است، هرجا خواستيد توقف نماييد. در صورت تمايل، خدمتگزار خليفه، «يحيى بن هرثمه»، ملازم ركاب خواهد بود و به خدمتگزارى شما مفتخر خواهد شد، زيرا شما نزد ما محترميد و ما شديداً به شما علاقه‏منديم. والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته (19).

بدون ترديد امام از سؤ نيت متوكل آگاه بود، ولى چاره‏اى جز رفتن به سامراء نداشت، زيرا قبول نكردن دعوت متوكل سندى در تاءييد گفتار سعايت كنندگان مى‏شد و باعث تحريك بيشتر متوكل مى‏گرديد و بهانه بيشترى به دست او مى‏داد كه تضييقات و مشكلات فراوانى را براى حضرت فراهم كند. دليل اينكه امام از نيت شوم متوكل آگاه بود و بناچار به اين سفر اقدام نمود، جملاتى است كه امام بعدها در سامرّآ مى‏فرمود: «مرا از مدينه با اكراه با سامراء آوردند»(20).

در هر حال امام نامه دعوت را دريافت داشت و ناگزير همراه «يحيى بن هرثمه» عازم سامراء گرديد (21).

گزارش فرمانده دژخيمان متوكل

«يحيى بن هرثمه»، كه ماءموريت داشت امام هادى - عليه السلام - را از مدينه به سامراء جلب نمايد، ماجراى ماءموريت خود را چنين شرح مى‏دهد:

وارد مدينه شدم، به سراغ منزل «على» (النقى) رفتم. پس از ورود من به خانه او، و آگاه شدن مردم مدينه از جريان جلب او، اضطراب و ناراحتى عجيبى در شهر به وجود آمد و چنان فرياد و شيون برآوردند كه تا آن روز مانند آن را نديده بودم.

ابتداءا با قسم و سوگند تلاش كردم كه آنان را آرام سازم، گفتم: هيچ قصد سوئى در كار نيست و من ماءمور اذيت و آزار او نيستم. آنگاه مشغول بازديد و جستجوى خانه و اثاثيه آن شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادى قرآن و كتاب دعا چيز ديگرى نيافتم. چند نفر ماءمور، او را از منزل خارج كردند و خود خدمتگزارى او را از منزل تا شهر سامراء عهده دار گشتم.

پس از ورود به «بغداد» ابتداءا با «اسحاق بن ابراهيم طاهرى»، فرماندار بغداد، روبرو شدم. وى به من گفت: يحيى! اين آقا فرزند پيامبر است، اگر متوكل را در كشتن او تحريك و ترغيب نمايى بدان كه خونخواه و دشمن تو، رسول خدا 9 خواهد بود.

در پاسخ گفتم: به خدا قسم، تا به حال جز نيكى و خوبى چيز ديگرى از او نديده‏ام كه به چنين كارى دست بزنم.

(آنگاه به سوى سامراء حركت كردم) و پس از ورود به شهر سامراء جريان را براى «وصيف تركى» (22) نقل كردم، او نيز به من گفت: اگر يك مو از سر او كم شود، مسئول آن تو خواهى بود! از سخنان اسحاق بن ابراهيم و وصيف تركى تعجب كردم و پس از ورود به دربار و ديدار با متوكل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم، ديدم متوكل نيز براى او احترام قائل است (23).

ورود امام به سامراء

طبق دستور «متوكل» روز ورود به سامراء به بهانه اينكه هنوز محل اقامت امام آمده نيست! حضرت را در محل پستى كه به «خان الصعاليك» (كاروانسراى گدايان و مستمندان) معروف بود، وارد كردند و حضرت آن روز را در آنجا به سر برد. البته هدف از اين كار تحقير موذيانه و ديپلمات مآبانه حضرت بود!(24)

روز بعد، منزلى براى سكونت امام معيّن كردند كه در آنجا استقرار يافت (25).

امام در اين شهر ظاهراً آزاد بود ولى در حقيقت همانند يك زندانى به سر مى‏برد، زيرا موقعيت محل طورى بود كه امام همواره تحت نظر بود و رفت و آمدها و ملاقاتهاى حضرت توسط ماءموران خليفه كنترل مى‏گرديد.

«يزداد»، طبيب مسيحى و شاگرد «بختيشوع»، با اشاره به انتقال اجبارى امام به سامراء مى‏گفت: اگر شخصى علم غيب مى‏داند، تنها اوست. او را به اينجا آورده‏اند تا از گرايش مردم به سوى او جلوگيرى كنند، زيرا با وجود وى حكومت خود را در خطر مى‏بينند(26).

ترس و وحشت متوكل از نفوذ معنوى امام در ميان مردم را مى‏توان از انتخاب محل سكونت حضرت فهميد.

بارى متوكل با همه اين مراقبتها باز هم وجود حضرت را براى حكومت خود خطرى جدى مى‏دانست و مى‏ترسيد ياران و پيروان امام مخفيانه با او تماس گرفته براى قيام و شورش نقشه‏اى طرح كنند و براى زمينه سازى جهت اين كار، پول و سلاح جمع آورى كرده افرادى را آموزش دهند.

اطرافيان خليفه هم گاهى او را از احتمال شورش امام و يارانش بر حذر مى‏داشتند. لذا متوكل هر چند وقت يك بار دستور مى‏داد خانه امام به دقت مورد بازرسى قرار گيرد، و با آنكه ماءموران هر بار با دست خالى بر مى‏گشتند، اما او باز نگران بود و احساس خطر مى‏كرد. به يك نمونه از اين موارد اشاره مى‏كنيم:

بزم شراب درهم مى‏ريزد!

يك بار، باز هم از امام هادى نزد متوكل سعايت كردند كه در منزل او اسلحه و نوشته‏ها و اشياى ديگرى است كه از شيعيان او در قم به او رسيده و او عزم شورش بر ضدّ دولت را دارد. متوكل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولى چيزى به دست نياوردند، آنگاه امام را در اطاقى تنها ديدند كه در به روى خود بسته و جامه پشمين بر تن دارد و بر زمينى مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است .

امام را با همان حال نزد متوكل بردند و به او گفتند: در خانه‏اش چيزى نيافتيم و او را روبه قبله ديديم كه قرآن مى‏خواند.

متوكل چون امام را ديد، عظمت و هيبت امام او را فرا گرفت و بى اختيار حضرت را احترام كرد و در كنار خود نشاند و جام شرابى را كه در دست داشت به آن حضرت تعارف كرد! امام سوگند ياد كرد و گفت: گوشت و خون من با چنين چيزى آميخته نشده است، مرا معارف دار! او دست برداشت و گفت: شعرى بخوان!

امام فرمود: من شعر كم از بردارم.

گفت: بايد بخوانى؟

امام اشعارى خواند كه ترجمه آن چنين است:

(زمامدارن جهانخوار و مقتدر) بر قله كوهسارها شب را به روز آوردند در حالى كه مردان نيرومند از آنان پاسدارى مى‏كردند، ولى قله‏ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.

آنان پس از مدتها عزت از جايگاههاى امن به زير كشيده شدند و در گودالها (گورها) جايشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندى!

پس از آنكه به خاك سپرده شدند، فرياد گرى فرياد برآورد: كجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهاى فاخر؟

كجاست آن چهره‏هاى در ناز و نعمت پرورش يافته كه به احترامشان پرده‏ها مى‏آويختند (بارگاه و پرده و دربان داشتند)؟

گور به جاى آنان پاسخ داد: اكنون كرمها بر سر خوردن آن چهره‏ها با هم مى‏ستيزند!

آنان مدت درازى در دنيا خوردند و آشاميدند؛ ولى امروز آنان كه خورنده همه چيز بودند، خود خوراك حشرات و كرمهاى گور شده‏اند!

چه خانه هايى ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ كند، ولى سرانجام پس از مدتى، اين خانه‏ها و خانواده‏ها را ترك گفته به خانه گور شتافتند!

چه اموال و ذخائرى انبار كردند، ولى همه آنها را ترك گفته رفتند و آنها را براى دشمنان خود واگذاشتند!

خانه‏ها و كاخهاى آباد آنان به ويرانه‏ها تبديل شد و ساكنان آنها به سوى گورهاى تاريك شتافتند!(27).

تاءثير كلام امام چندان بود كه متوكل به سختى گريست، چنانكه ريشش‏تر شد. ديگر مجلسيان نيز گريستند. متوكل دستور داد بساط شراب را جمع كنند و چهار هزار درهم به امام تقديم كرد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند!(28)

امام در زندان متوكل

متوكل كينه عجيبى از امام در دل داشت و همواره در صدد آزار و اذيب آن حضرت بود و با آنكه امام در سامراء در حقيقت همانند يك زندانى به سر مى‏برد، با اين حال پس از احضار امام از مدينه به سامراء دستور داد مدتى حضرت را زندانى كنند.

«صقر بن ابى دلف» مى‏گويد: هنگامى كه امام هادى - عليه السلام - را به سامراء آوردند، رفتم تا از حال او جويا شوم. «زرّافى» دربان متوكل مرا ديد و دستور داد وارد شوم. وارد شدم. پرسيد: براى چه كار آمده‏اى؟

گفتم: خير است.

گفت: بنشين! نشستم، ولى هراسان شدم و سخت در انديشه فرو رفتم و با خود گفتم: اشتباه كردم (كه به چنين كار خطرناكى اقدام كردم و براى ديدار امام آمدم).

«زرافى» كار مردم را انجام داد و آنها را مرخص كرد و چون خلوت شد، گفت چه كار دارى و براى چه آمده‏اى؟

گفتم: براى كار خيرى.

گفت: گويا آمده‏اى حال مولاى خود خبر بگيرى، گفتم: مولاى من كيست؟ مولاى من خليفه است!

گفت: ساكت شو، مولاى تو بر حق است، نترس كه من نيز بر اعتقاد تو هستم و او را امام مى‏دانم.

من خدا را سپاس گفتم. آنگاه گفت: آيا مى‏خواهى او را ببينى؟ گفتم: آرى.

گفت: قدرى بنشين تا پستچتى (نامه رسان) بيرون رود. چون وى بيرون رفت، با اشاره به من، به غلامش گفت: اين را به اتاقى كه آن علوى در آن زندانى است، ببر و نزد او واگذار و برگرد.

چون به خدمت امام رسيدم، حضرت را ديدم روى حصيرى نشسته و در برابرش قبر حفر شده‏اى قرار دارد، سلام كردم. فرمود: بنشين! نشستم! پرسيد: براى چه آمده‏اى؟

عرض كردم: آمده‏ام از حال شما خبرى بگيرم. در اين هنگام بر قبر نظر كردم و گريستم. فرمود: گريان مباش كه در اين گرفتارى آسيبى به من نمى‏رسد.

من خدا را سپاس گفتم. آنگاه از معناى حديثى پرسيدم، امام جواب گفت، و پس از جواب، فرمود: مرا واگذار و بيرون رو كه بر تو ايمن نيستم و بيم آن است كه آزارى به تو برسانند (29).

اين حادثه از يك سو خشونت و شدت عمل متوكل را در مورد امام هادى مى‏رساند و از سوى ديگر بيانگر ميزان نفوذ امام در ميان درباريان و ماءموران ويژه خليفه است.

متوكل در آخرين روزهاى عمرش به پيشكار خود، «سعيد بن حاجب»، دستور داد امام را به قتل برساند، ولى حضرت فرمود: بيش از دو روز نمى‏گذرد كه متوكل كشته مى‏شود، و همين جور هم شد! (30)

جنايات و سختگيريهاى متوكل در مورد شيعيان

متوكل يكى از جنايتكارترين خلفاى عباسى بود. او در دشمن با امير مؤمنان - عليه السلام - و خاندان و شيعيان او دلى پر كينه داشت و دوران حكومت او براى شيعيان و علويان يكى از سياهترين دورانهابشمار مى‏رود. از آنجا كه همه جنايات او را نمى‏توان در اين بحث فشرده بيان كرد، ناگزير به برخى از جنايات او نمونه وار اشاره مى‏كنيم:

1 - در حكومت او گروهى از علويان زندانى يا تحت تعقيب و متوارى شدند كه از آن جمله مى‏توان از «محمد بن صالح» (از نوادگان امام مجتبى - عليه السلام -) و «محمد بن جعفر» (يكى از مبلغان حسن بن زيد كه در طبرستان قيام كرده بود) نام برد (31).

2 - او در سال 236 قمرى دستور داد آرامگاه سرور شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين - عليه السلام - و بناهاى اطراف آن ويران و زمين پيرامون آن كشت شود و نيز در اطراف آن پاسگاههايى بر قرار ساخت تا زا زيارت آن حضرت جلوگيرى كند. گويا هيچ يك از مسلمانان حاضر به تخريب قبر امام حسين - عليه السلام - نبوده است، زيرا او اين كار را توسط شخصى بنام «ديزج» انجام داد كه يهودى الاءصل بود. متوكل اعلام كرد: رفتن به زيارت حسين بن على ممنوع است و اگر كسى به زيارت او برود، مجازات خواهد شد (32). او مى‏ترسيد قبر امام حسين - عليه السلام - پايگاهى بر ضد او گردد و مبارزات و شهادت آن شهيد بزرگوار الهام بخش حركت و قيام مردم در برابر ستمهاى دربار خلافت شود. اما شيعيان و دوستداران سرور شهيدان در هيچ شرائطى از زيارت آن تربت پاك باز نايستادند و زائران، انواع صدمه‏ها و شكنجه‏ها را تحمل مى‏كردند و باز به زيارت مى‏رفتند. پس از قتل متوكل دوباره شيعيان با همكارى علويان قبر آن حضرت را باز سازى كردند (33).

خراب كردن قبر امام حسين - عليه السلام - مسلمانان را بشدت خشمگين ساخت، به طورى كه مردم «بغداد» شعارهايى بر ضد متوكل بر در و ديوارها و مساجد مى‏نوشتند و شعراى مبارز و متعهد، با سرودن اشعارى، او را «هجو» مى‏كردند. از جمله آن سروده‏ها، شعرى است كه ترجمه آن به قرار زير است:

«به خدا قسم اگر بنى اميه، فرزند دختر پيامبرشان را به ستم كشتند، اينك كسانى كه از دودمان پدر او هستند (بنى عباس) جنايتى مانند جنايت بنى اميه مرتكب شده‏اند. اين قبر حسين است كه به جان خودم سوگند (توسط عباسيان) ويران شده است. بنى عباس متاءسفند كه در قتل حسين - عليه السلام - شركت نداشته‏اند! و اينك با تجاوز به تربت حسين و ويران كردن قبر او، به جان استخوانهاى او افتاده‏اند!» (34).

3 - او در زمان خلافت خود بزرگانى از مردم مسلمان و معتقد به اهل بيت را به شهادت رسانيد كه از جمله آنان «ابن سكّيت»، يار با وفاى امام جواد و امام هادى و شاعر و اديب نام آور شيعى، بود كه متوكل به جرم دوستى على - عليه السلام - او را به قتل رسانيد (35) روزى متوكل با اشاره به دو فرزند خود، از وى پرسيد: اين دو فرزند من نزد تو محبوبترند يا «حسن» و «حسين»؟

ابن سكّيت از اين سخن و مقايسه بى موردسخت برآشفت و خونش به جوش آمد و بى درنگ گفت: «به خدا سوگند «قنبر» غلام على - عليه السلام - در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است!»

متوكل كه مست قدرت و هوا و هوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بيرون كشيدند! (36)

4 - «خطيب بغدادى» درباره شكنجه و آزار طرفداران خاندان رسالت از سوى متوكل مى‏نويسد: متوكل عباسى «نصر بن على جهضمى» را به علت حديثى كه درباره منقبت و فضيلت على - عليه السلام - و حضرت فاطمه - عليها السلام - و امام حسن و امام حسين - عليهما السلام - نقل كرده بود «هزار» تازيانه زد و دست از او برنداشت تا آنكه شهادت دادند او از اهل سنت است! (37)

5 - او به شعراى مزدور و خود فروخته‏اى همچون «مروان بن ابى الجنوب» مبالغ هنگفتى صله مى‏داد تا درباره مشروعيت حكومت بنى عباس و هجو بنى هاشم شعر بسرايند (38).

6 - او زمانى كه به ايجاد ارتشى نوين موسوم به «شاكريه» دست زد، افرادى را از مناطقى كه در بينش ضد علوى مشهور بودند، بويژه از سوريه، الجزيره، جبل، حجاز و عنبا استخدام كرد(39) .

7 - اوبه حاكم مصر دستور داد تا طالبيان را به عراق تبعيد كند، حاكم مصر نيز چنين كرد. آنگاه در سال 236 آنان را به مدينه منتقل كرد (40).

8 - او شيعيان را از دستگاه دولت اخراج مى‏كرد و موقعيت آنان را در اذهان عمومى خدشه دار مى‏ساخت. به عنوان نمونه، مى‏توان از بركنارى «اسحاق بن ابراهيم» ياد كرد كه متوكل او را به جرم شيعه بودن از حكمرانى «سامراء» و «سيروان» در استان «جبل» بركنار كرد. افراد ديگرى نيز به همين علت موقعيتهاى خود را از دست دادند (41).

متوكل با اِعمال اين شيوه‏ها، از بروز هر گونه حركتى از ناحيه شيعيان بر ضد رژيم خود جلوگيرى كرد، لكن موفق نشد فعاليتهاى پنهانى آنان را خاتمه بخشد و چنانكه قبلاً گفتيم، گزارشهاى تاريخى، حاكى از آن است كه امام هادى - عليه السلام - ارتباطهاى خود را با پيروانش در نهان ادامه مى‏داد.

فشارهاى اقتصادى بر شيعيان

متوكل به منظور تضعيف جبهه تشيع و نابود ساختن نيروهاى مبارز شيعه، آنان را شديداً در فشار اقتصادى قرار داده بود، به طورى كه تا اين حد فشار اقتصادى بر شيعيان تا آن تاريخ بى سابقه بود.

البته مى‏دانيم كه شيعه پس از رحلت پيامبر، همواره از نظر اقتصادى در فشار و مضيقه قرار داشت. در اين زمينه، علاوه بر گرفتن «فدك» از فاطمه زهرا - سلام الله عليها كه انگيزه سياسى داشت و هدف از آن تضعيف بنيه اقتصادى جناح امير مؤمنان - عليه السلام - و بنى هاشم بود، نمونه‏هاى فراوانى در تاريخ اسلام به چشم مى‏خورد كه يكى از آنهاروش معاويه با شيعيان، بويژه بنى هاشم، بود. يكى از تاكتيكهايى كه معاويه به منظور اخذ بيعت از حسين بن على - عليه السلام - براى وليعهدى يزيد به آن متوسل شد، خوددارى وى از پرداخت هرگونه عطيه به بنى هاشم از بيت المال در جريان سفر به مدينه بود تا بدين وسيله امام را زير فشار گذاشته وادار به بيعت كند (42).

نمونه ديگر، فشار اقتصادى «ابو جعفر منصور دوانيقى» (دومين خليفه عباسى) بود. منصور برنامه سياه تحميل گرسنگى و فلج سازى اقتصادى را در سطح وسيع و گسترده‏اى به اجرا مى‏گذاشت و هدف او اين بود كه مردم، نيازمند و گرسنه و متكى به او باشند و در نتيجه هميشه در فكر سير كردن شكم خود بوده مجال انديشه در مسائل بزرگ اجتماعى را نداشته باشند. او روزى در حضور جمعى از خواص درباريان خويش با لحن زننده‏اى انگيزه خود را از گرسنه نگهداشتن مردم چنين بيان كرد: عرب‏هاى باديه نشين در ضرب المثل خود، خوب گفته‏اند كه: «سگ خود را گرسنه نگهدار تا به طمع نان دنبال تو بيايد»(43)! اين سخن ضمناً مى‏رساند كه امت اسلام در چشم بنى عباس، تا چه حد بى ارزش بوده‏اند؟!.

در اين فشار اقتصادى سهم شيعيان و علويان بيش از همه بود زيرا آنان هميشه پيشگام و پيشاهنگ مبارزه با خلفاى ستمگر بودند.

دوران خلافت هارون نيز از اين برنامه كلى مستثنا نبود، زيرا او با قبضه بيت المال مسلمانان و صرف آن در راه هوسرانيها و بوالهوسيها و تجمل پرستيهاى خود و اطرافيانش، شيعيان را از حقوق مشروع خود محروم كرده بود و از اين راه نيروهاى آنان را تضعيف مى‏كرد. بنابراين شيعيان با اين گونه فشارها آشنا بودند، اما چنانكه اشاره شد فشار اقتصادى زمان متوكل ابعاد گسترده‏تر و وحشتناكترى داشت كه ذيلاً برخى از آنها را ياد آورى مى‏كنيم:

1 - او از نظر اقتصادى به قدرى بر شيعيان سخت گرفت كه مى‏گويند: در آن زمان گروهى از بانوان علوى در مدينه حتى يك دست لباس درست نداشتند كه در آن نماز بگزارند و فقط يك پيراهن مندرس بر ايشان مانده بود كه به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده مى‏كردند و نيز با چرخ ريسى روزگار مى‏گذراندند، و پيوسته در چنين سختى و تنگدستى بودند تا متوكل به هلاكت رسيد (44).

2 - متوكل «عمر بن فرج رُخّجى» را فرمانرواى مكه و مدينه ساخت، و او مردمان را از نيكى و احسان به آل ابى طالب بار مى‏داشت و سخت دنبال اين كار بود؛ چنانكه مردم از بيم جان، دست از رعايت و حمايت علويان برداشتند و زندگى بر خاندان امير مؤمنان - عليه السلام - سخت شد» (45).

3 - متوكل دارايى علويان را كه ملك «فدك» بود مصادره كرد (46). نقل شده است كه درآمد فدك در آن زمان بالغ بر 24000 دينار بوده است. متوكل فدك را به «عبدالله بن عمر بازيار» كه از هواداران او بود، عطار كرد (47).

4 - او به حاكم خود در مصر دستور داد با علويان بر اساس قواعد زير برخورد كند:

الف - به هيچ يك از علويان هيچ گونه ملكى داده نشود، نيز اجازه اسب سوارى و حركت از «فسطاط» به شهرهاى ديگر داده نشود.

ب - به هيچ يك از علويان جواز داشتن بيش از يك برده داده نشود.

ج - چنانچه دعوائى مابين يك علوى و غير علوى صورت گرفت، قاضى نخست به سخن غير علوى گوش فرا دهد و پس از آن بدون گفتگو با علوى آن را بپذيرد! (48)

كاخها و بزمهاى پر تجمل

در كنار اين فشارها و محدوديتهاى جانكاه نسبت به شيعيان، متوكل در تاراج بيت المال و بناى كاخهاى با شكوه وراه اندازى تشريفات پرخرج بيداد مى‏كرد .

او كاخهاى متعددى بنا كرد و اموال هنگفتى هزينه آنها نمود. از جمله، كاخهايى بنامهاى: شاه، عروس، شبداز، بديع، غريب و برج بنا كرد و يك ميليون و هفتصد هزار دينار فقط هزينه ساختن كاخ اخير كرد!(49). نيز قصر ديگرى ساخت كه به قصر «بُركُواء» شهرت يافت. ساختمان اين قصر كه از بهترين و بزرگترين قصرهاى وى بود، بيست ميليون درهم هزينه برداشت!(50) قصرهاى ديگرى نيز بنامهاى:جعفرى، مليح، غرو، مختار، حير براى خوشگذرانى بنا كرده بود كه هر كدام هزاران ميليون درهم خرج برداشته و مورخان بتفصيل از آنها ياد كرده‏اند(51) .

متوكل تصميم گرفت پسرش «عبدالله معتزّ» را ختنه كند و براى اين منظور تشريفات بسيار پرخرج و سرسام آورى به راه انداخت كه مورخان بتفصيل نوشته‏اند و ما به گوشه هايى از آن اشاره مى‏كنيم:

فرشى را كه طول آن يكصد ذراع و عرض آن نيز پنجاه ذراع بود، براى تالار قصر كه داراى همين ابعاد بود، تهيه كردند و براى پذيرايى از مدعوين چهار هزار صندلى از طلا و مرصع به جواهر در تالار قصر چيدند!

به فرمان متوكل بيست ميليون درهم كه براى نثار آماده شده بود، بر سر زنان و خدام و حاشيه نشينان نثار كردند! و يك ميليون درهم كه روى آنها عنوان جشن و مراسم ختنه كنان حك شده بود، بر سر آرايشگر و ختنه كننده و غلامان و پيشكاران مخصوص نثار گرديد!

آن روز از ختنه كننده معتزّ پرسيدند كه تا موقع صرف غذا، چه مبلغى عائد تو شده؟ گفت: هشتاد و چند هزار دينار غير از اشياى زرين و انگشترى و جواهر! وقتى كه صورت مخارج جشن «ختنه كنان» به متوكل تسليم شد... بالغ بر هشتاد و شش ميليون درهم شده بود!!(52)

اينها گوشه هايى از خوشگذرانيها و ولخرجيهاى متوكل از محل بيت المال بود، و گرنه شرح بزمها و عياشيهاى او در اين بحث فشرده نمى‏گنجد. تنها اينجا اضافه مى‏كنيم كه «سيوطى» مى‏نويسد: او چهار هزار كنيز در كاخ خود داشت كه از همه آنها كام جسته بود!(53) «مسعودى»، مورخ نامدار، مى‏گويد: در هيچ زمان و هيچ عصرى مانند دوران حكومت متوكل، پول خرج نمى‏شد!(54)

يك سند تاريخى‏

«ابوبكر خوارزمى»، نويسنده بزرگ عصر آل بويه (متوفى 383 يا 393)، طى نامه‏اى كه در آن، سختگيريهاى عباسيان نسبت به شيعيان و مظلوميت سادات و شيعيان را شرح مى‏دهد، انگشت روى جنايتهاى متوكل مى‏گذارد و از اين جشن ننگين نيز ياد مى‏كند .

پيشوايى از پيشوايان هدايت و سيدى از سادات خاندان نبوت از دنيا مى‏رود، كسى جنازه او را تشييع نمى‏كند و قبر او گچكارى نمى‏شود، اما چون دلقك و مسخره‏اى و بازيگرى از آل عباس بميرد تمام عدول (عدول دار القضاء) و قاضيان در تشييع جنازه او حاضر مى‏شوند و قائدان و واليان براى او مجلس عزادارى بپا مى‏دارند! دهريان و سوفسطائيان از شرّ ايشان (آل عباس) در امانند، ليكن آنها هركس را شيعه بدانند به قتل مى‏رسانند. هر كس نام پسرش را «على» بگذارد، خونش را مى‏ريزند. شاعر شيعه چون در مناقب وصى و معجزات نبى شعر بگويد، زبانش را مى‏برند و ديوانش را پاره مى‏كنند. هارون، پسر خيزران (مقصود واثق خليفه است) و جعفر متوكل در صورتى به كسى عطا مى‏كردند و بخشش مى‏نمودند كه به آل ابى طالب دشنام گويد، مانند عبدالله بن مُصعَب زبيرى و وهب بن وهب بُحتُرى و مروان بن ابى حَفصَه اموى و عبد الملك بن قُرَيْب اصمعى و بكّار بن عبدالله زبيرى. مدت هزار ماه در منبرها به اميرالمؤمنين ناسزا گفتند (مقصود مدت حكومت بنى اميه است) اما در وصايت او شك به خود راه نداديم .

علويان را از يك وعده خوراك منع مى‏كنند، در حالى كه خراج مصر و اهواز و صدقات حرمين شريفين و حجاز به مصرف (خُنياگرانى از قبيل) ابن ابى مريم مدنى و ابراهيم موصلى وابن جامع سهمى و زَلْزَلْ ضارب و بَرْصُوما زامر (سرنا زن، نى زن) مى‏رسد. متوكل عباسى دوازده هزار كنيز داشت! اما سيدى از سادات اهل بيت، فقط يك كنيز (خدمتكار) زنگى يا سندى دارا بود. اموال خالص و پاكيزه خراج، به دلقكها و مهمانيهاى مربوط به ختنه اطفال، به سگبازان و بوزينه داران، به مخارق و علويه خنياگر و به زرزر و عمرو بن بانه بازيگر، منحصر شده است! يك وعده خوراك و يك جرعه آب را از اولاد فاطمه - عليها السلام - دريغ مى‏دارند. قومى كه خمس بر آنان حلال و صدقه حرام است و گرامى داشتن و دوستى نسبت به ايشان واجب است، از فقر، مُشرِف به هلاك هستند، يكى شمشير خود را گرو مى‏گذارد و ديگرى جامه‏اش را مى‏فروشد. آنان گناهى ندارند جز اينكه جدشان نبى و پدرشان وصى و مادرشان فاطمه و مادر مادرشان خديجه و مذهبشان ايمان به خدا و راهنمايشان قرآن است. من چه بگويم درباره قومى كه تربت و قبر امام حسين - عليه السلام - را شخم زدند و در محل آن زراعت كردند و زائران قبرش را به شهرها تبعيد نمودند...(55)

قتل متوكل و خلافت منتصر

سرانجام متوكل، شبى كه در بزم شراب در كاخ حكومت به مستى فرو رفته بود، با نقشه قبلى فرزندش «منتصر» و با همكارى تركان، همراه وزيرش «فتح بن خاقان» كشته شد (شوال 247) و منتصر به خلافت رسيد(56).

ماجراى قتل متوكل بدين ترتيب بود كه وى نديمى داشت بنام «عباده مخنّث». عباده در مجلس متوكل متكّايى روى شكم خود زير لباسش مى‏بست و سر خود را كه موهايش ريخته بود، برهنه مى‏كرد و در برابر متوكل به رقص مى‏پرداخت و آوازه خوانان همصدا چنين مى‏خواندند: «اين مرد طاسِ شكم گنده آمده تا خليفه مسلمانان شود» و مقصودشان از اين جمله «على» - عليه السلام - بود. متوكل نيز شراب مى‏خورد و خنده مستانه سر مى‏داد. در يكى از روزها كه عباده طبق معمول به همين كيفيت مسخرگى مى‏كرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وى از ديدن اين منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهديد كرد.

عباده از ترس ساكت شد. متوكل پرسيد: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بيان كرد. در اين هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امير المؤمنين! آن كسى كه اين شخص اداى او را در مى‏آورد و مردم مى‏خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مايه افتخار تو محسوب مى‏شود. اگر خود مى‏خواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده اين سگ و امثال او از آن بخورند. متوكل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد كه همصدا اين شعر را بخوانند:

غار الفتى لابن عمّه راءس الفتى فى حِرِ امّه اين جوان به خاطر پسر عمويش به غيرت در آمد.

سر اين جوان در... مادرش باد!(57)

به دنبال اين قضيه بود كه منتصر با نقشه قبلى با همكارى تركان پدر را به قتل رساند.

منتصر برخلاف پدر، دوستى با على و خاندان او را آشكار ساخت و به مردم دستور داد به زيارت حسين بن على - عليه السلام - بروند و به علويان كه در زمان پدرش در بيم و وحشت به سر مى‏بردند، ايمنى داد(58).

از اين گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:

1 - فدك را به علويان پس داد.

2 - موقوفات علويان را به آنان مسترد كرد.

3 - والى مدينه بنام «صالح بن على» را كه با بنى هاشم بدرفتارى مى‏كرد، بر كنار كرد و به جاى او «على بن الحسين» را به اين سمت منصوب كرد و توصيه نمود كه از نيكى و خدمت به بنى هاشم دريغ نورزد(59).

ولى از آنجا كه دوران خلافت منتصر كوتاه بود، پس از وى باز اختناق و فشار از سر گرفته شد.

امام هادى، روياروى فقيهان دربارى‏

با آنكه سياست خلفاى عباسى اين بود كه توجه مردم را به فقهاى دربارى جلب كنند و آراء و فتاواى آنان را به رسميت بشناسند، اما در مدت اقامت امام هادى در سامراء چندين بار در ميان فقهاى وابسته به دربار اختلاف فتوا به وجود آمد و ناگزير براى حل مشكل به امام مراجعه كردند و امام با دانش امامت و استدلال روشن، چنان مسئله را شكافت كه فقها در برابر آن ناگزير به تحسين شدند.

اينك دو نمونه از اين گونه موارد را ذيلاً از نظر مى‏گذرانيم:

1 - كيفر مسيحى زناكار

روزى يك نفر مسيحى را كه با زن مسلمانى زنا كرده بود، نزد متوكل آوردند. متوكل خواست در مورد او حد شرعى اجرا شود، در اين هنگام مسيحى اسلام آورد. «يحيى بن اكثم» قاضى القضات گفت: اسلام آوردن او، كفر و عملش را از ميان برده و نبايد حدّ در مورد او اجرا شود. برخى ار فقها گفتند بايد سه بار در مورد او حد جارى شود. برخى ديگر به گونه‏اى ديگر فتوا دادند. وجود اختلاف آراء و فتاوا، متوكل را مجبور ساخت تا از امام هادى - عليه السلام - استفتا كند. مسئله را در محضر امام مطرح كردند. امام پاسخ داد: «آنقدر بايد شلاق بخورد تا بميرد».

فتواى امام با مخالفت شديد «يحيى بن اكثم» و ساير فقها روبرو گرديد و گفتند: اين فتوا در هيچ آيه و روايتى وجود ندارد و از متوكل خواستند كه نامه‏اى به امام نوشته مدرك اين فتوا را بپرسد. متوكل موضوع را به امام نوشت. امام در پاسخ پس از بسم الله نوشت: «فَلَمّا رَاءوْا بَاءسَنا آمَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرَكِينَ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ ايْمانُهُمْ لَمّا رَاءوا بَاءسَنا سُنّة اللهِ الّتِى قِدْ خَلَتْ فِىْ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبطَلُونَ»(60).

«هنگامى كه قهر و قدرت ما را ديدند، گفتند: به خداى يگانه ايمان آورديم و به بتها و عناصرى كه آنها را شريك خدا قرار داده بوديم، كافر شديم، ولى ايمانشان به هنگام ديدن قهر و قدرت ما، سودى ندارد. اين سنت و حكم الهى است كه در ميان بندگان وى جارى است و پيروان باطل در چنين شرائطى زيانكار شدند.»

متوكل، پاسخ مستدل امام را پذيرفت و دستور داد حد زناكار طبق فتواى امام اجرا شود(61).

امام با ذكر اين آيه شريفه، به آنان فهماند: همان طور كه ايمان مشركان، عذاب خدا را از آنها باز نداشت، اسلام آوردن اين مسيحى نيز حد را ساقط نمى‏كند.

2 - نذر متوكل‏

روزى متوكل بيمار شد و نذر كرد كه اگر شفا يابد، تعداد «كثيرى» دينار (= سكه زر) در راه خدا صدقه بدهد. هنگامى كه بهبود يافت، فقها را گرد آورد و پرسيد چند دينار بايد صدقه بدهم كه «كثير» محسوب شود؟ فقها در اين باره فتاواى مختلف دادند متوكل ناگزير مسئله را از امام هادى سؤال كرد. امام پاسخ داد كه بايد هشتاد و سه دينار بپردازى. فقها از اين فتوا تعجب كردند و به متوكل گفتند از او بپرسيد اين فتوا را بر اساس چه مدركى داده است؟

متوكل موضوع را با امام مطرح كرد. حضرت فرمود: خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ فِىْ مَواطِنَ كَثِيرَة»(62): «خداوند شما (مسلمانان) را در موارد «كثير» يارى كرده است»، و همه خاندان ما روايت كرده‏اند كه جنگها و سريّه‏هاى زمان پيامبر(ص) اسلام هشتاد و سه جنگ است.(63)

امام هادى و مكتبهاى كلامى‏

در عصر امام هادى - عليه السلام - مكاتب عقيدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج يافته و آراء و نظريات كلامى فراوانى در جامعه اسلامى پديد آمده بود و بازار مباحثى همچون جبر، تفويض، امكان يا عدم امكان رؤيت خدا، جسميت خدا، و امثال اينها بسيار داغ بود، از اينرو گاه امام در برابر سؤالهايى قرار مى‏گرفت كه پيدا بود از اين گونه آراء و نظريات سرچشمه گرفته است. نفوذ آراء و نظريات باطل از اين راه در محافل شيعه، ضرورت هدايت و رهبرى فكرى شيعيان را از سوى امام شدت مى‏بخشيد، از اينرو پيشواى دهم طى مناظرات و مكاتبات خود، بيپايگى مكاتب و آراء و نظريات باطل همچون جبرگرائى و جسميت خدا و... را با استدلالهاى روشن و قاطع اثبات مى‏نمود و مكتب اصيل اسلام را پيراسته از هر گونه تحريف و تفكر باطل، به جامعه عرضه مى‏كرد، و اين يكى از جلوه‏هاى عظمت علمى آن بزرگوار بود(64)

مطالعه و برسى حيات علمى امام نشان مى‏دهد كه اكثر مناظرات امام هادى - عليه السلام ' پيرامون اين گونه موضوعات كلامى بوده و روايات متعددى از آن حضرت در اين زمينه نقل شده است كه برترى مبانى اعتقادى شيعه را بروشنى ثابت مى‏كند. به عنوان نمونه مى‏توان از نامه مفصل امام ياد كرد كه در پاسخ سؤال مردم اهواز درباره موضوع «جبر» و «تفويض» نگاشته و طى آن با بيان روشن و استلال قاطع، نظريه درست را كه نه جبر است و نه تفويض، اثبات كرده است(65).

ولى چون اين بحثها از موضوع اين كتاب كه بيشتر جنبه تاريخى دارد، خارج است، از توضيح و تفصيل آن صرفنظر مى‏كنيم، و طالبين را به كتاب مربوطه ارجاع مى‏دهيم.

مبارزه با غُلات‏

از جمله گروههاى باطل و منحرفى كه در دوران امامت امام هادى - عليه السلام - فعال بودند، گروه غلات را بايد نام برد كه افكار و عقايد پوچ و منحط و بى اساسى داشتند و خود را شيعه وانمود مى‏كردند. آنان درباره امام غُلّو نموده براى او مقام اوهيّت قائل مى‏شدند و گاهى نيز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مى‏كردند و بدين وسيله موجبات بدنامى شيعيان را در ميان فرقه‏هاى ديگر فراهم مى‏كردند. امام هادى از اين گروه اظهار تبرى نموده با آنان مبارزه مى‏كرد و تلاش مى‏نمود كه با طرد آنان، اجازه ندهد لكه ننگى بر دامن تشيع بنشيند.

شايد بتوان گفت: علت پيدايش اعتقاد آنان به الوهيت امام، و ساير عقايد پوچ و بى اساس، امور زير بوده است:

الف - كرامتها، آگاهى غيبى و ديگر امور خارق العاده‏اى كه از امام مشاهده مى‏شد و اين گروه كه قادر به توجيه و تحليل صحيح و پخته اين گونه مسائل نبودند، آنها را دستاويز خرافات و بدعتها و حركتهاى ضد اسلامى قرار مى‏دادند.

ب - اين گروه منحرف مى‏خواسند قيود و حدود و ضوابط اسلامى را زير پا گذاشته طبق ميلها و هوسهاى خود رفتار كنند، از اينرو تمام محرمات اسلامى را حلال مى‏شمردند.

ج - چشم طمع به اموال مردم دوخته بودند و مى‏خواستند وجوهى را كه شيعيان به ائمه مى‏پداختند به چنگ آورند.

در هر حال غلات گروه خطرناك و گمراه كننده‏اى بودند كه سران آنان افرادى همچون اشخاص زير بودند:

1 - على بن حَسَكَه قمى.

2 - قاسم يقطينى.

3 - حسن بن محمد بن باباى قمى.

4 - محمد بن نُصير فهرى.

5- فارس بن حاتم.

به عنوان نمونه، عقيده على بن حسكه بدين قرار بود:

الف - امام هادى - عليه السلام - خدا و خالق و مدبر جهان هستى است!

ب - ابن حسكه نبّى و فرستاده از جانب امام براى هدايت مردم است!

ج - هيچ كدام از فرائض اسلامى از قبيل زكات، حجّ، روزه و... واجب نيست!

محمد بن نصير فهرى نيز مى‏گفت:

الف - امام هادى - عليه السلام - خالق و پرورگار جهان است!

ب - ازدواج با محارم از قبيل مادر، دختر، وخواهر، جايز است!

ج - لواط جايز، و يكى از راههاى اعمال شهوت است كه خداوند آن را حرام نكرده است!

د - ارواح مردگان در كالبد آيندگان حلول مى‏كند (تناسخ)!

امام دهم طى نامه‏ها و پاسخهايى كه به سؤالات شيعيان در اين باره مى‏داد، اين گروه را منحرف و كافر معرفى مى‏كرد و به شيعيان توصيه مى‏نمود كه از آنان دورى جويند.

امام در پاسخ يكى از شيعيان درباره «ابن حسكه» و عقايد باطل او، چنين نوشت:

«ابن حسكه - كه لعنت خدا بر او باد ' دروغ گفته است، من او را از دوستان و پيروان خود نمى‏دانم، او را چه شده است؟ خدا لعنتش كند! سوگند به خدا، پروردگار، محمد9 و پيامبران پيش از او را جز به آيين يكتا پرستى و امر به نماز و زكات و حج و ولايت نفرستاده و محمد9 جز به سوى خداى يكتاى بى همتا دعوت نكرده است. ما جانشينان او نيز بندگان خداييم و به او شرك نمى‏ورزيم. اگر او را اطاعت كنيم مشمول رحمت او خواهيم بود و چنانچه از فرمانش سرپيچى نماييم، گرفتار كيفرش خواهيم شد. ما بر خدا حجتى نداريم، بلكه خدا است كه بر ما و بر تمامى آفريده هايش حجت دارد.

من از كسى كه چنين سخنانى مى‏گويد، بيزارى مى‏جويم و از چنين گفتارى به خدا پناه مى‏برم، شما نيز از آنان دورى گزينيد و آنان را در فشار و سختى قرار دهيد و چنانچه به يكى از آنها دسترسى پيدا كرديد، سرش را با سنگ بشكنيد(66).

امام ضمن نامه‏اى به «عبيدى» از فهرى و ابن باباى قمى نيز بيزارى چسته در باره آن دو چنين نوشت:

من از فهرى (محمد بن نصير) و حسن بن محمد بن باباى قمى بيزارى مى‏جويم و تو و تمام شيعيان را از فتنه او بر حذر مى‏دارم و آنان را لعن مى‏كنم. اين دو تن، مال مردم را بنام ما مى‏خورند و فتنه‏انگيز و مزاحم هستند. خداوند آنان را عذاب كند و گرفتار فتنه سازد.

«ابن بابا» گمان برده كه من او را به نبوت برانگيخته‏ام و او «باب» من است! خداوند او را لعنت كند! شيطان بر او مسلط شده و او را گمراه ساخته است. اگر توانستى سر او را با سنگ بشكن! او مرا آزار داده است، خداوند در دنيا و آخرت او را معذب سازد(67).

«فارس بن حاتم» نيز كه گفتيم يكى از رهبران غُلات بود، از طرف امام مورد لعن و تكذيب قرار گرفت، و در اختلافى كه بين او و «على بن جعفر»(68) پيش آمده بود، على را مورد تاءييد قرار داد. انحرافها و بدعتها و گمارهسازيهاى فارس به قدرى زياد بود كه امام دستور قتل او را صادر نمود و بهشت را براى قاتل او تضمين كرد و نوشت:

«فارس» به اسم من دست به كارهايى مى‏زند و مردم را فريب مى‏دهد و آنان را به بدعت در دين فرا مى‏خواند. خون او براى هر كس كه او را بكشد، هدر است.

كيست كه با كشتن او مرا راحت كند؟ من در مقابل، بهشت را براى او تضمين مى‏كنم.

يكى از ياران امام بنام «جنيد» فرمان آن حضرت را درباره او اجرا كرد و با قتل او جامعه اسلامى را از شرّ او راحت كرد(69).

فتنه خلق قرآن‏

يكى از مهمترين و داغترين جريانهاى فكرى و عقيدتى در دوران امام هادى - عليه السلام - جنجال و كشمكش شديد بر سر مخلوق بودن يا مخلوق نبودن قرآن بود.

گروه «معتزله» كه عقل گراى افراطى بودند و در مسائل عقيدتى كند و كاو عقلى بيش از حدى مى‏كردند، مسئله «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح كردند و با «قديم» بودن قرآن كه گروه «اشاعره» و اهل حديث از آن جانبدارى مى‏كردند، به مخالفت برخاستند و درگيرى بين طرفداران اين دو بينش اعتقادى رخ داد.

به گفته اهل تحقيق، بحث پيرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حكومت بنى اميه آغاز گرديد (اوائل قرن دوم هجرى) و نخستين كسى كه اين بحث را در محافل اسلامى مطرح كرد، «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد» آخرين خليفه اموى، بود. او اين فكر را از «ابان بن سمعان»، و «ابان» نيز از «طالوت بن اعصم» يهودى فرا گرفته بود.

«جَعْد» پس از طرح اين بحث مورد تعقيب قرار گرفت و به كوفه فرار كرد و در آنجا اين نظريه را به «جَهْم بن صفوان ترمذى» منتقل كرد(70).

برخى بر اين باورند كه اعتقاد به قديم بودن قرآن از مسيحيت به جامعه اسلامى نفوذ كرده بود، زيرا آنان «مسيح» را «كلمة الله» مى‏دانستند و در نتيجه، كلام خدا - كه از خداست - از نظر آنان «قديم» شناخته مى‏شد.

مؤيد اين نظريه اين است كه ماءمون در بخشنامه‏اى كه در اين مورد به «اسحاق بن ابراهيم» حاكم بغداد نوشت، «اشاعره» را متهم كرد كه در مورد قرآن، همچون سخنان مسيحيان در مورد حضرت عيسى، سخن مى‏گويند.

در هر حال در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَريسى»، كه گفته مى‏شود يهودى تبار بوده، اين بحث را دنبال كرد و مدت چهل سال به ترويج فكر مخلوق بودن قرآن پرداخت و چون روزى شنيد كه هارون سخنان او را شنيده و وى را غياباً به مرگ تهديد كرده است، متوارى شد.

اين بحث همچنان بين دو گروه مطرح بود تا آنكه «ماءمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعله ورتر كرد. او كه فردى دانشمند و مطلع، آشنا به فلسفه و فقه و ادبيات عرب، و اهل بحث و مناظره و دقت علمى بود، از همان زمان جوانى به اعتزال گرايش داشت و از «مخلوق» بودن قرآن جانبدارى مى‏كرد. فقها و اهل حديث مى‏ترسيدند مبادا وى خليفه شود و اين عقيده را ترويج كند، به حدى كه «فُضيل بن عياض» علناً مى‏گفت: «من از خدا براى هارون طول عمر مى‏خواهم تا از شر خلافت ماءمون راحت باشم»! (71)

حدس آنان درست بود. ماءمون پس از رسيدن به قدرت، رسماً از «معتزله» و در نتيجه از نظريه مخلوق بودن قرآن طرفدارى كرد و آن را عقيده رسمى دولت اعلام نمود و قدرت دولت را جهت سركوبى مخالفان اين نظريه به كار گرفت. و چون مخالفان كه در آن زمان اهل سنت ناميده مى‏شدند، مقاومت نشان دادند، بحران به اوج خود رسيد و جريان از حد بحث علمى و مذهبى خارج شد و به يك بحث جنجالى و حادّ عقيدتى - سياسى تبديل گرديد و صحبت روز شد و همه جا حتى در ميان عوام با حرارت مطرح گشت.

ماءمون در سال 218 قمرى فرمانى خطاب به «اسحاق بن ابراهيم»، حاكم بغداد، صادر كرد كه بايد تمام قضات و شهود و محدثان و مقامات دولتى مورد آزمايش قرار گيرند، هر كس معتقد به خلق قرآن باشد، در كار خود ابقا شود و گرنه از كار بر كنار گردد (72). اين كار كه در واقع نوعى تفتيش عقايد بود، در تاريخ، به عنوان «مِحنَةالْقُرْآن» (73) مشهور شده است.

كسى كه ماءمون - و پس از او معتصم و واثق عباسى - را به اين كار تشويق مى‏كرد، «ابن ابى دُؤاد»، قاضى مشهور دربار عباسى بود كه پس از بركنارى «يحيى بن اكثم» قاضى القضات شده بود. او كه از شهرت و آوازه بلند علمى برخوردار بود و در بذل و بخشش و ميزان نفوذ و قدرت در دربار عباسى با برامكه مقايسه مى‏شد، در «مِحنَةُ القُرْآن» نقش مهمى داشت و از اين رو برخى تصور كرده‏اند كه بنيانگذار اين نظريه او بوده است (كه ديديم چنين نيست).

در هر حال سختگيرى دولت عباسى به جايى رسيد كه مخالفان مورد شكنجه و آزار قرار گرفتند و زندانهاپر از آنان گرديد. «احمد بن حنبل» كه در دفاع از عقيده خويش پافشارى مى‏كرد، تازيانه خورد!(74) و در زمان حكومت «واثق»، «احمد بن نصر خزاعى» به قتل رسيد و «يوسف بن يحيى بُرَيطى»، شاگرد شافعى، مورد شكنجه قرار گرفت و در زندان مصر در گذشت. «يعقوبى» در اين باره داستان عجيبى نقل مى‏كند. وى مى‏نويسد:

«امپراتور روم به واثق خليفه عباسى نامه نوشت و به او خبر داد كه اسيران بسيارى از مسلمانان در اختيار دارد، اگر خليفه در مقابل آنها فديه (سربها) دهد، او حاضر است اسيران مسلمان را آزاد كند. واثق اين پيشنهاد را پذيرفت و نمايندگانى به مرز فرستاد. نمايندگان خليفه اسيران را كه تحويل مى‏گرفتند و عقيده آنان را در باره مخلوق بودن قرآن مى‏پرسيدند، و تنها كسانى را كه به اين سؤال جواب مثبت مى‏دادند، مى‏پذيرفتند و لباس و پول در اختيارشان قرار مى‏دادند!»(75).

اين سختگيريها سبب نفرت مردم از معتزله گرديد، لذا وقتى كه «متوكل عباسى» به خلافت رسيد، جانب اهل حديث را گرفت و به «محنة القرآن» خاتمه داد. ولى اين بحث فوراً از رونق نيفتاد و تا مدتها در جامعه اسلامى مطرح بود (76).

موضع امام هادى (ع)

امامان معصوم كه رهبرى انديشه اصيل اسلامى را به عهده داشتند، سكوت در برابر چنين بحث و جدال فكرى را ناروا شمرده، خطّ بطلان بر فكر انحرافى كشيده، انديشه درست را مشخص مى‏كردند و با تبيين موضع اصولى و هدايتگرانه خود، مسلمانان را از وارد شدن در چنين بحث و جدال بيهوده‏اى بر حذر مى‏داشتند.

«ريّان بن صلت» به محضر امام رضا - عليه السلام - عرض كرد: نظر شما درباره قرآن چيست؟ فرمود: قرآن كلام خداست، همين! در اين باره بيش از اين بحث نكنيد كه گمراه مى‏شويد.

سخنى كه در اين زمينه از امام هادى - عليه السلام - نقل شده نسبتاً گسترده و روشن است، امام در پاسخ يكى از شيعيان «بغداد» چنين نوشت (77):

بسم الله الرحمن الرحيم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به اين فتنه حفظ كند كه در اين صورت بزرگترين نعمت را بر ما ارزانى داشته است، وگرنه هلاكت و گمراهى است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (كه مخلوق است يا قديم؟) بدعتى است كه سؤال كننده و جواب دهنده در آن شريكند، زيرا پرسش كننده دنبال چيزى است كه سزاوار او نيست وپاسخ دهنده نيز براى موضعى بى جهت خود را به زحمت و مشقت مى‏افكند كه در توان او نمى‏باشد.

خالق، جز خدا نيست و بجز او همه مخلوقند، قرآن نيز كلام خداست، از پيش خود اسمى براى آن قرار مده كه از گمراهان خواهى گشت. خداوند ما و تو را از مصاديق سخن خود قرار دهد كه مى‏فرمايد: (متقيان) كسانى هستند كه در نهان از خداى خويش مى‏ترسند و از روز جزا بيمناكند(78).

اين موضعگيرى امامان باعث شد كه شيعيان از اين درگيريها بدور باشند و گرفتار بدعت و گمراهى نشوند.

شاگردان مكتب امام هادى (ع)

گرچه - به تفصيلى كه گفتيم - عصر زندگى امام هادى عصر اختناق و استبداد بود امام، براى فعاليت فرهنگى در سطح گسترده آزادى عمل نداشت و از اين نظر فضاى جامعه با عصر امام باقر - عليه السلام - بويژه عصر امام صادق - عليه السلام - تفاوت فراوان داشت ؛ اما آن حضرت در همان شرائط نامساعد، علاوه بر فعاليتهاى فرهنگى از طريق مناظرات، مكاتبات، پاسخگويى به سؤالها و شبهات، و تبيين بينش درست در برابر مكاتب كلامى منحرف، راويان و محدثان و بزرگانى از شيعه را تربيت كرد و علوم و معارف اسلامى را به آنان آموزش داد و آنان اين ميراث بزرگ فرهنگى را به نسلهاى بعدى منتقل كردند.

شيخ طوسى، دانشمند نامدار اسلام، تعداد شاگردان آن حضرت در زمينه‏هاى مختلف علوم اسلامى را 185 نفر مى‏داند (79).

در ميان اين گروه، چهره‏هاى درخشان علمى و معنوى و شخصيتهاى برجسته‏اى مانند: فضل بن شاذان، حسين بن سعيد اهوازى، ايوب بن نوح، ابوعلى (حسن بن راشد) حسن بن على ناصر كبير، عبدالعظيم حسنى (مدفون در شهر رى) و عثمان بن سعيد اهوازى به چشم مى‏خورند كه برخى از آنان داراى آثار و تاءليفات ارزشمند در زمينه‏هاى مختلف علوم اسلامى هستند و آثار و خدمات علمى و فرهنگى آنان در كتابهاى رجال بيان شده است.

شهادت امام

امام هادى - عليه السلام - با آنكه در سامراء تحت كنترل و مراقبت قرار داشت، اما با وجود همه رنجها و محدوديتها هرگز به كمترين سازشى با ستمگران تن نداد. بديهى است كه شخصيت الهى و موقعيت اجتماعى امام و نيز مبارزه منفى و عدم همكارى او با خلفا، براى طاغوتهاى زمان هراس آور و غير قابل تحمل بود، و پيوسته از اين موضوع رنج مى‏بردند. سرانجام تنها راه را خاموش كردن نور خدا پنداشتند و در صدد قتل امام برآمدند و بدين ترتيب امام هادى نيز مانند امامان پيشين با مرگ طبيعى از دنيا نرفت، بلكه در زمان «معتزّ»، مسموم گرديد (80) و در رجب سال 254 هجرى به شهادت رسيد و در سامراء، در خانه خويش به خاك سپرده شد (81).

پی نوشت ها

1- طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دارالكتب الاسلامية، ص 355 - شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .327
2- طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دارالكتب الاسلامية، ص 355 - شيخ مفيد، الاشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .327
3- طبرسى، اعلام الورى، ص .355 در اصطلاح راويان شيعه مقصود از ابوالحسن اول، امام موسى بن جعفر - عليه السلام - و مقصود از ابوالحسن ثانى امام هشتم مى‏باشد.
4- اعداد داخل پرانتز، دوران حكومت خلفاى معاصر امام را نشان مى‏دهد.
5 ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385 ه.ق، ص 395 - امام هادى - عليه السلام - ، سازمان تبليغات اسلامى، واحد ترجمه و تدوين، 1368 ه'. ش، ص .67
6- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 7، ص .55
7- مجلسى، بحارالاءنوار، الطبعة الثانية، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه.ق، ج 50، ص 176 - اربلى، على بن عيسى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى 1381 7 ه.ق، ج 3، ص .175
8- مجلسى، بحار الاءنوار، ج 50، ص .185
9- على بن حسين بن عبدربه در سال دويست و بيست و نه در مكه درگذشت و امام هادى، ابوعلى را به جاى وى گماشت (طوسى، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه'. ش، ص 510، حديث 984). در بعضى از روايات از اين شخص بنام حسين بن عبدربه (يعنى پدر على) ياد شده است، ولى علامه محمد تقى شوشترى شواهدى ارائه كرده كه نشان مى‏دهد كسى كه نماينده امام هادى بوده، على بن حسين بن عبدربه بوده، نه پدرش (قاموس الرجال، ط 2، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1410 ه.ق، ج 3، ص 468).
10- طوسى، همان كتاب، ص 513، حديث 991 - دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت اللهى، تهران، امير كبير، 1367 ه'. ش، ص .137
11- طوسى، همان كتاب، ص 514، حديث 992 - دكتر حسين، جاسم، همان كتاب ص 138 - .137
12- طوسى همان كتاب، ص 513 - 514، همان حديث - مدرسى، محمد تقى، امامان شيعه و جنبشهاى مكتبى، ترجمه حميد رضا آژير، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، ص .323
13- طوسى، همان كتاب، ص 607، حديث 1129 - مسعودى، اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحيدرية، 1374 ه.ق، ص .233 به خواست خدا در بخش سيره امام عسكرى - عليه السلام - از فعاليت على بن جعفر در مكه سخن خواهيم گفت.
14- نضر بن محمد همدانى (تنقيح المقال، ج 3، ص 271).
15- ايوب بن نوح بن دراج (قاموس الرجال، مؤسسة النشر الاسلامى، التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة الثانية، 1410 ه.ق، ج 2، ص 242).
16- طوسى، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه'. ش، ص 611 - 612، حديث .1136
17- طوسى همان كتاب، ص 603 و 607 (حديث 1122 و 1129 و 1130) - دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت اللهى، تهران، امير كبير، 1367 ه'. ش، ص 83 - طوسى، كتاب الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص .212
18- مجلسى، بحار الاءنوار، الطبعة الثانية، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه'.ق، ج‏50، ص 200، شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .333 علاوه بر عبدالله بن محمد، طبق نقل مسعودى، «بريحه عباسى» نيز، كه مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرمين (مكه و مدينه) بود، بارها به متوكل نوشت:
اگر احتياجى به حرمين دارى، على بن محمد را از آنجا اخراج كن، زيرا او مردم را به سوى خود دعوت مى‏كند و گروه انبوهى به او گرويده‏اند (اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحيدرية، 1374 ه'.ق، ص 225).
19- مجلسى، همان كتاب، ج 50، ص 200 - كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 501 - شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 333 - اربلى، على بن عيسى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه.ق، ج 3، ص .172
20- مجلسى، همان كتاب، ص .129
21- ابن شهر اشوب در كتاب مناقب آل ابى طالب احضار امام به سامراء را در سال 234 مى‏داند (چون اقامت امام در سامراء را، بيست سال، و وفات آن حضرت را در سال 254 مى‏داند كه طبعاً انتقال امام به سامراء، مصادف با سال 234 مى‏شود) و مرحوم شيخ مفيد در ارشاد (ص 333) مى‏نويسد: متوكل نامه را در سال 243 به امام نوشت، ولى روايت كلينى در اين زمينه نشان مى‏دهد كه در سال 243 نسخه‏اى از نامه متوكل، توسط يكى از شيعيان از «يحيى بن هرثمة» اخذ شده است (كافى، ج 1، ص 501) بنابر اين سال ياد شده، تاريخ اخذ آن نسخه بوده است نه تاريخ احضار امام به پايتخ
از جهت سياسى نيز نظر ابن شهر اشوب استوارتر به نظر مى‏رسد، زيرا با توجه به اين كه آغاز خلافت متوكل در سال 232 بوده، بعيد به نظر مى‏رسد كه او مدت يازده سال، از فعاليتهاى امام غافل بماند، يا آن را ناديده بگيرد.
22- وصيف از درباريان با نفوذ زمان متوكل بود.
23- سبط ابن الجوزى، تذكرة الخواص، نجف، المطبعة الحيدرية، 1383 ه.ق 359 - .360 از سخنان «يحيى بن هرثمه» در مورد ورود او به مدينه، پايگاه مردمى امام بخوبى روشن مى‏گردد از اظهارات اسحاق بن ابراهيم و وصيف نيز استفاده مى‏شود كه امام تا چه اندازه در ميان مردم و حتى درباريان محبوبيت داشته است.
24- چنانكه اين معنا از چشم افراد آگاهى مانند «صالح بن سعيد» پوشيده نبود. وى مى‏گويد: روز ورود امام به سامراء، به حضرت عرض كردم: اينها پيوسته براى خاموش ساختن نور شما تلاش مى‏كنند، و براى همين شما را در اين كاروانسراى پست و محقر فرود آورده‏اند!... (شيخ مفيد، الارشاد، ص 334 - على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، ج 3، ص 173)
25- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .334
26- مجلسى، همان كتاب، ج 50، ص .161
27- با توا على قُلل الجبال تحر سهم غلب الرجال فما اغتنهم القلل
واستنزلوا بعد عزّ عن معاقلهم فاودعوا حفراً يابئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعدما قبروا اين الاءساور والتيجان والحلل؟
اين الوجوه التى كانت منعمة من دونها تضرب الاءستار والكلل؟
فافصح القبر عنهم حين ساء لهم تلك الوجوه عليها الدود يقتتل
قد طالما اكلوا دهراً و ما شربوا فاصبحوا بعد طول الاءكل قد اءكلوا
وطالما عمّروا دوراً لتحصنهم فخلفوها على الاءعداد وارتحلوا
اضحت منازلهم قفراً معطّلة وساكنوها الى الاجداث قد رحلوا
28- مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دارلاءندلس، ج 4، ص 11 - شبلنجى، نورالاءبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص 166 سبط ابن الجوزى، تذكرة الخواص، نجف، المطبعة الحيدرية، 1383 ه.ق، ص 361 - ابن خلكان، وفيات الاءعيان، تحقيق، دكتر احسان عباس، قم منشورات شريف رضى، 1364 ه'. ش، ج 3، ص 272 - قلقشندى، مآثر الاءنافة فى معالم الخلافة، الطبعة الثانية مطبعة حكومة الكويت 1ج، ص .232 در منابع تاريخى در تعداد ادبيات و جملات آن اندكى تفاوت وجود دارند.
29- مجلسى، بحارالاءنوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه.ق، ج 50، ص 194 - امام على بن محمد الهادى، مؤسسه در راه حق، ص .16
30- على بن عيسى الاربلى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه.ق ج 3، ص .184
31- ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385 ه.ق، ص 397 - .218
32- ابوالفرج الاصفهانى، همان كتاب، ص 395 - مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دارالاءندلس، ج 4، ص 51 - سيوطى، تاريخ الخلفاء، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ص .347
33- ابوالفرج الاصفهانى، همان كتاب، ص 396 - ور.ك به: ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 7، ص .55
34- بالله ان كانت امية قد اءتت قتل ابن بنت نبيها مظلوماً
فلقد اتاه بنو ابيه بمثله هذا لعمرى قبره مهدوماً
اءسفوا على ان لايكونوا شاركوا فى قتله فَتَتَبّعوه رميماً
(سيوطى، تاريخ الخلفاء، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ص 347).
35- نام ابن سكيت، يعقوب و نام پدرش اسحاق است. او از علما و دانشمندان و اديبان نامدار شيعه بوده و در اكثر علوم عصر خود مانند: علوم قرآن، شعر، لغت و ادب، تبحّر داشت و درباره اين علوم كتابهايى به رشته تحرير در آورده بود كه به گفته بعضى از صاحب نظران بعضى از آنها رد نوع خود بى نظير بوده است (مدرس تبريزى، محمد على، ريحانة الاءدب، چاپ سوم، تهران، كتابفروشى خيام، 1347 ه'. ش، ج 7، ص 570)
36- سيوطى، همان كتاب، ص 348 - مامقانى، تنقيح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 3، ص .570
37- تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتاب العربى، ج 13، ص .289
38- شريف القرشى، باقر، حياة الامام الهادى، الطبعة الاُولى‏، بيروت، دارالاءضوا، 1408 ه.ق، ص .292
39- دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت اللهى، چاپ اول، تهران، مؤسسه امير كبير، 1367 ه'.ش، ص 82.
40- دكتر حسين، همان كتاب، ص .84
41- دكتر حسين، همان كتاب، ص .84
42-2 ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 3، ص 511 - ابن قُتيبه، الامامة و السياسة، الطبعة الثالثة، قاهره، مكتبة مصطفى البابى الحلبى، 1382 ه.ق، ج 1، ص .191
43- شريف القرشى، باقر، حياة الامام موسى بن جعفر - عليه السلام - نجف، مطبعة الاءداب، الطبعة الثانية، 1389 ه.ق، ج 1، ص 369 (به نقل از كتاب: عصر الماءمون)
44- حاج شيخ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه'. ش، 238 و 239 - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبين، الطبعة الثانية، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385 ه.ق، ص .396
45- حاج شيخ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه'. ش، 238 و 239 - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبين، الطبعة الثانية، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385 ه.ق، ص .396
46- در فدك يازده درخت خرما وجود داشته پيامبر اسلام 9 آنها را به دست خود كاشته بود. فرزندان حضرت فاطمه - سلام الله عليها - ميوه آنها را به حجاج اهداء مى‏كردند، و از بركت آنها ثروت سرشارى عايد آنها مى‏شد. «عبدالله بن عمر بازيار» شخصى بنام «بشران بن ابى اميّة ثقفى» را به مدينه فرستاد و او اين درختها را قطع كرد و چون به بصره برگشت، فلج شد! (موسوى قزوينى حائرى، سيد محمد حسن، فدك، الطبعة الثانية، قاهره، مطبوعات النجاح، 1397 ه.ق ص 195).
47- دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمعه دكتر سيد محمد تقى آيت اللهى، چاپ اول تهران، مؤسسه امير كبير 1367 ه'. ش، ص .84
48-دكتر حسين، همان كتاب، ص 84 (به نقل از كتاب ولاة مصر، تاءليف كندى).
49-ابن واضح، تاريخ يعقوبى، نجف، المكتبة الحيدرية، 1384 ه'.ق، ج‏3، ص‏223.
فقيهى، على اصغر، آل بويه، انتشارات صبا، 1365 ه'.ش، ص 415.
51- القرشى، باقر حياة الامام الهادى، الطبعة الاءولى، بيروت، دارالاءضوا، ص‏309 - 315.
52 - همان كتاب، ص 417 - دكتر منجد، صلاح الدين، بين الخلفاء و الخلعاء، الطبعة الثالثة، بيروت، دارالكتاب الحديث، 1980 م، ص‏33 - .35 مراسم پرتجمل ختنه كنان معتزّ را «قلقشندى» نيز با اندكى تفاوت در كتاب «مآثر الاءنافة فى معالم الخلافة»، (مطبعة حكومة الكويت، چاپ دوم) ج‏3، ص‏367 آورده است.
53-سيوطى، تاريخ الخلفاء، الطبعة الثالثة، بغداد، مكبتة المثنى، 1383 ه'.ق، ص‏350.
54-مروج الذهب، بيروت، دارالاءندلس، ج‏4، ص‏40.
55- خوارزمى، رسائل، مصر، المطبعة العثمانى، 1312 ه'.ق، ص 76 - .83 فقيهى، همان كتاب، ص 453.
56- مسعودى، همان كتاب، ج‏4، ص‏38 - حاج شيخ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه'.ش، ص 238.
57- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج‏7، ص‏5 - 6 - امام هادى - عليه السلام - سازمان تبليغات اسلامى، واحد ترجمه و تدوين، 1368 ه'.ش، ص‏63.
58- قلقشندى، همان كتاب، ج‏3، ص‏238.
59- ابن اثير، همان كتاب، ج‏7، ص‏116 - مسعودى، همان كتاب، ج‏4، ص‏51، - شريف القرشى، همان كتاب، ص 275.
60- سوره غافر: 84 - 85.
61- شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعة، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج‏18، ص 408 (باب 36 من ابواب حد الزنا) - شريف القرشى، باقر، حياة الامام الهادى، الطبعة الاولى، بيروت، دار الاءضوا، 1408 ه'.ق، ص‏240.
62- سوره توبه: 25.
63- سبط ابن الجوزى، تذكرة الخواص، نجف، المكتبة الحيدرية، 1383ه'.ق، ص 360 - شريف القرشى، همان كتاب، ص 240.
64- شريف القرشى، همان كتاب، ص‏130 - طبرسى، احتجاج، نجف المطبعة المرتضوية، 1350 ه'.ق، ص‏249.
65- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ط2، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين، 1404 ه'.ق، ص 458 - 475.
66- طوسى، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد 1348 ه'.ش، ص 519، حديث 997 - شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج‏18، كتاب الحدود، ابواب حد المحارب، باب‏7، ص 554.
67- طوسى، همان كتاب، ص 520، حديث 999.
68- على بن جعفر يكى از مهمترين و كوشاترين نمايندگان امام هادى بوده است. پيش از اين درباره او در بخش سازمان وكالت بحث كرديم.
69- طوسى، همان كتاب، ص 524، حديث 1006 - تحليلى از تاريخ دوران دهمين خورشيد امامت، امام هادى - عليه السلام -، مركز تحقيقات اسلامى سپاه، قم، 1370 ه'.ش، ص 132 - 134.
70- جَعد را خالد بن عبدالله قسرى در روز عيد قربان در كوفه به جرم اين سخنان به عنوان قربانى كشت! جَهم را نيز در سال 128 سالم بن احوز در مرو كشت (احمد امين، ضحى الاسلام، ج 3، ص 162). گويا به همين مناسبت بوده كه بعدها احمد بن حنبل، پرچمدار اهل حديث، طرفداران مخلوق بودن قرآن را كافر و جهمى مى‏خوانده است!
71- جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر كلام، تهران، مؤسسه امير كبير، 1336 ه'. ش، ج 3، ص .214
72- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 6 ص 423 - سيوطى، تاريخ الخلفاء، بغداد، مكتبة المثنّى، ص 308
73- محنة به معناى آزمايش.
74- مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دارالاءندلس، ج 3، ص .464
75- تاريخ يعقوبى، نجف، المكتبة الحيدرية، 1384 ه.ق، ج 3، ص .215
76- براى آگاهى بيشتر درباره بحث خلق قرآن، علاوه بر مآخذ گذشته، به منابع ياد شده در زيرا مراجعه شود:
تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 306 - 312 - ضحى الاسلام، احمد امين، ط 7، قاهره، المكتبة المصرية، ج 3، ص 155 - 207 - بحوث فى لا الملل و النحل، جعفر السبحانى، ط 2، قم، لجنة ادارة الحوزة العلمية، 1411 ه'.ق، ج 2، ص 252 - .269
77- صدوق، التوحيد، تهران، مكتبة الصدوق، 1387 ه.ق، ص .224
78- الّذِينَ يَخشَونَ رَبّهُمْ بِالغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُون (سوره انبياء: 49).
79- رجال طوسى، الطبعة الاءولى، نجف، المطبعة الحيدرية، 1381 ه.ق، ص 409 - .429 البته چند تن مانند فارس بن حاتم و على بن حسكه را كه دچار لغزش و انحراف شدند و حضرت آنان را طرد كرد، بايد از اين تعداد استثنا كرد. براى آگاهى بيشتر پيرامون شاگردان امام هادى - عليه السلام - رجوع شود به:
حياة الامام الهادى، شريف القرشى، باقر، الطبعة الاءولى، بيروت، دارالاءضوا، 1408 ه.ق، ص 170 - .230
80- شبلنجى، نوالاءبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص .166
81- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .334

سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص 567 - 612

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:41 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

- زندگی نامه امام هادی علیه السلام

 
کلمات کلیدی ماشینی : امام هادی علیه‌السلام، امام، امام علی، زیارت، سامرا، زمان امام هادی علیه‌السلام شیعی، امام هادی علیه‌السلام شیعی،
22

امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمة ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.[1]

نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود[2]؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.[3]

لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، ناصح، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.[4]

امام هادی علیه السلام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیشتر امام علیه السلام تصمیم گرفت ایشان علیه السلام را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام علیه السلام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفتة امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام علیه السلام ندارد و هیچ خطری امام علیه السلام را تهدید نمی کند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام بر علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری می شود به خانه امام علیه السلام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند. جالب اینکه خود یحیی بن هرثمه پس از بازگشت می گوید: «چیزی جز بزرگواری، ورع، زهد و شجاعت در او نیافتم».[5]

متوکل در ساعات اولیه ورود امام به سامرا به شکلی اهانت آمیز با امام برخورد کرد و نه تنها به استقبال حضرت نیامد، بلکه دستور داد ایشان را در محلی که مخصوص گداها بود و به «خان الصعالیک» شهرت داشت، وارد کنند. بعد از استقرار امام هادی علیه السلام در سامرا تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود و به محض شنیدن اینکه امام علیه السلام از اموال و سلاح شیعیان نگهداری می کند، نظامیان شبانه به خانة امام علیه السلام هجوم می بردند؛ ولی چیزی به دست نمی آوردند.

در طول مدت حضور امام علیه السلام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت آن حضرت افزوده می گشت و همه ناخواسته در برابر امام علیه السلام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش می داشتند.[6] البته نفوذ امام منحصر به شیعیان نبود و شامل درباریان عباسی هم می شد. حتی اهل کتاب هم به امام علیه السلام احترام می گذاشتند.

متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام علیه السلام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام هادی علیه السلام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام علیه السلام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آنکه موفق شود، خود به هلاکت رسید.[7]

برخی از اقدامات امام هادی علیه السلام

1. ایجاد آمادگی فکری شیعیان جهت ورود به عصر غیبت

فراهم کردن زمینة ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان شیعه علیه السلام بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند. در این راستا امام هادی علیه السلام هم اقداماتی انجام داده اند:

الف) بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت؛

ب) بشارت به ولادت حضرت حجت ومخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد؛

ج) کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت پاسخ داده می شد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند؛[8]

د) تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه

و) ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز.

2. مبارزه با انحرافات

غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم علیه السلام را تا مقام خدایی (نعوذبالله) بالا می بردند. امام هادی علیه السلام ـ همانند امامان قبلی ـ موضع خویش را در قبال آنان روشن می ساخت و آنان را از گروه شیعه نمی دانست و حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی می فرمود و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.[9]

گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام هادی علیه السلام می ایستادند. امام هادی علیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسه هایشان به شدت برحذر می داشت و آنان را هم نشینان شیطان و نابود کنندة پایه های دین و پیروان این گروه را نادانان می دانست و کسانی را که به آنها گرایش پیدا می کردند، احمق معرفی می فرمود.[10]

3. تربیت نیرو و افراد شایسته

یکی از اقدامات و فعالیت های ائمه علیه السلام پرورش شاگردان و افراد شایسته بوده است. امام هادی علیه السلام نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند شناسایی کرده و آنان را جهت پیش برد اهداف اسلامی تربیت می فرمودند. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی علیه السلام را نقل می نمودند. برخی از این افراد همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از:

1. عبدالعظیم حسنی (ره)، که مرقد وی در شهر ری می باشد و از یاران امام عسکری علیه السلام بوده است.

2. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی و وکیل امام هادی علیه السلام بوده است.

3. عثمان بن سعید عمری، که از یازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام بود و بعدها یکی از نایبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است.

4. تقویت سازمان وکالت

با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهمتر با توجه به اینکه امام علیه السلام در حصر و تحت نظارت و کنترل بوده اند، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه السلام فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه السلام نیاز به تمهیدات بیشتری داشت.

در زمان امام هادی علیه السلام شیعیان ایران، عراق، یمن ومصر ارتباط مستمر و خوبی با حضرت داشتند. وکلای امام علیه السلام علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن به امام علیه السلام ، در مسائل کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای داشته اند و در جا انداختن امامت امام بعدی و ورود شیعه به عصر غیبت، تلاش خستگی ناپذیری از خود به نمایش گذاشتند. (البته گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام علیه السلام شده و مورد تکذیب آن حضرت هم واقع می شدند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها می شدند.[11])

این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام علیه السلام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.

5. تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه

در زمان امام هادی علیه السلام اصل امامت باید معرفی می گردید؛ چون ائمه علیهم السلام و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی علیه السلام پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کردند. مجموعه این زیارات و ادعیه به عنوان یک دائرة المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد.

الف) زیارت جامعه کبیره

این زیارت از مشهورترین ، برترین و شناخته شده ترین زیارات ائمه علیهم السلام است. شیعیان نسبت به خواندن آن بخصوص روزهای جمعه توجه خاصی دارند. شیخ طوسی (ره) در التهذیب و شیخ صدوق (ره) در الفقیه آن نقل کرده اند. علامه مجلسی (ره) در مورد صحت سند آن ـ که به درجه قطع رسیده ـ می گوید: «این زیارت دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معناو عالی ترین شأن است.[12] امام هادی علیه السلام در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمودند.

ب) زیارت غدیریه

این زیارت به زیارت امیرالمؤمنین در عید غدیر خم معروف است. در سالی که معتصم امام علیه السلام را از مدینه به سامرا فراخواند، ایشان به زیارت امام علی علیه السلام در نجف اشرف رفته و این زیارت را قرائت کردند که در ضمن آن یکصد و پنجاه منقبت از مناقب امام علی علیه السلام بیان فرموده و از برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی که ایشان را آزرده کرده بود، سخن گفتند.

این زیارت از زیباترین، اصیل ترین، بدیع ترین و پربارترین زیارت هاست. در زمانی این زیارت توسط امام هادی علیه السلام قرائت شد که امامت به فراموشی سپرده شده بود. امام هادی علیه السلام در ضمن زیارت با ترسیم مظلومیت امام علی علیه السلام و هشدار به مردم، آنان را از خواب غفلت بیدار می کند.

--------------------------------------------------------------------------------

*. کارشناس تاریخ و مهدویت

[1] . شیخ مفید، ارشاد، ص327.

[2] . همان، ص307.

[3] . حسینی، محمدرضا، تاریخ اهل البیت علیه السلام ، ص123.

[4] . مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ج4، ص401، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی.

[5] . ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص359.

[6] . اربلی، کشف الغمة، ج2، ص398؛ تحقیق سید هاشم رسولی.

[7] . ابن طاووس، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص27 (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص292).

[8] . محمد جواد طبسی،حیاة الامام العسکری علیه السلام ، صص325-316 (با اندکی تصرف و تلخیص).

[9] . اختیار معرفة الرجال، ص519، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294).

[10] . خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، صص 135 ـ 134، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294).

[11] . رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص513.

[12] . مزارالبحار، به نقل از باقر شریف قرشی، زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ، ص168.

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:39 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

احادیث امام هادی علیه السلام (188 حدیث)

 

 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام : مَن أطاعَ اللّه َ يُطاعُ ؛ حديث

امام هادى عليه السلام :هر كس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200730
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام : العُقوقُ يُعقِبُ القِلَّةَ و يُؤدِّي إلَى الذِّلَّةِ ؛ حديث

امام هادى عليه السلام :عاقّ [والدين] ، نادارى در پى دارد و به خوارى مى كشاند .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200731
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام : الغَضَبُ عَلى مَن لاتَملِكُ عَجزٌ و عَلى مَن تَملِكُ لَومٌ ؛ حديث

امام هادى عليه السلام :خشم بر كسى كه اختيارش به دست تو نيست ، نشانه ناتوانى و بر آن كه اختيارش به دست تو است ، مايه سرزنش است .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200732
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام : مَن يَزرَع خَيرا يَحصُد غِبطَةً و مَن يَزرَع شَرّا يَحصُد نَدامَةً ؛ حديث

امام هادى عليه السلام : هر كه بذر خوبى بكارد ، شادمانى بدرود و هر كه تخم بدى بيفشاند ، پشيمانى مى درود .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200733
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام : مَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ ؛ حديث

امام هادى عليه السلام :آن كه از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان شوند .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200734
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام : إنَّمَا الأعيادُ أربَعَةٌ لِلشّيعَةِ : الفِطرُ و الأضحى و الغَديرُ و الجُمُعَةُ ؛ حديث

امام هادى عليه السلام :شيعيان فقط چهار عيد دارند : فطر ، قربان ، غدير و جمعه .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200928
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام به حمّاد رازى فرمودند : إذا أشكَلَ عَلَيكَ شَى ءٌ مِن أمرِ دينِكَ بِناحِيَتِكَ ، فَسَلْ عَن عَبدِ العَظيمِ بنِ عَبدِاللّه ِ الحَسَنِيِّ عليه السلام ؛ حديث

امام هادى عليه السلام به حمّاد رازى فرمودند : هرگاه در قلمرو خود در كار دين به مشكلى دچار شدى ، آن را با عبد العظيم حسنى در ميان بگذار .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200929
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام : مَرحَبا بِكَ يا أبَاالقاسِمِ أنتَ وَلِيُّنا حَقا ؛ حديث

امام هادى عليه السلام :اى ابوالقاسم ! خوش آمدى ، تو حقيقتاً دوستدار ما هستى .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200930
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات امام هادى عليه السلام به مردى از اهالى رى كه به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود فرمودند : أما إنَّكَ لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظيم عِندَكمُ لَكُنتَ كَمَن زارَ الحُسَينَ عليه السلام ؛ حديث

امام هادى عليه السلام به مردى از اهالى رى كه به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود فرمودند : اگر قبر عبد العظيم را در شهر خود زيارت كنى ، چنان است كه گويى امام حسين عليه السلام را زيارت كرده اى.

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200931
 
 

صفحه اختصاصي حديث و آيات حضرت عبد العظيم عليه السلام از امام هادى عليه السلام چنين روايت مى كند : إنَّمَا اتَّخَذَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ إبراهِيمَ خَليلاً لِكَثرَةِ صَلاتِهِ عَلى مُحَمَّدٍ و أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام؛ حديث

حضرت عبد العظيم عليه السلام از امام هادى عليه السلام چنين روايت مى كند :خداوند متعالي ، ابراهيم عليه السلام را دوست خود برگرفت ؛ زيرا او بر محمّد و اهل بيت او بسيار درود مى فرستاد .

مسیر این حدیث در کتابخانه: آينه يادها > حدیث شماره : 200942
 

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:39 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

  زندگينامه امام هادي (ع)

بیتوته&

 

 

امام هادی(ع)

 

 


تولد امام دهم شيعيان حضرت امام علی النقی (ع ) را نيمه ذيحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد . نام آن حضرت - علی - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادي " و " نقي " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود .

 

در اين مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبی نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعنی متوکل عباسی - آنی آسايش نداشت .

 

به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدينه بنا بر دشمنی ديرينه و بدخواهی درونی ، به متوکل خليفه زمان خود نامه ای خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهری و حکومت مادی دنيای فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند .

 

و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسی است .

 

از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدين سان پايه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبی به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهای وسيعی برای تعليم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد .

 

با اين همه ، دوستداران اين مکتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در اين سالها به هر وسيله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دينی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر مي رسيدند و از سرچشمه دانش و بينش آنها ، بهره مند مي شدند و اين دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدينه و مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمين ( مکه و مدينه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند .

 

بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدينه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را - بيست سال - نوشته اند .

 

پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به يحيی بن هرثمه گفت : ای مرد ، اين امام هادی فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصيف ترکی . ا

 

و نيز به يحيی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است .

 

باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از يحيی پرسيد : علی بن محمد چگونه در مدينه مي زيست ؟ يحيی گفت : جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاری و بي اعتنايی به دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزی نديدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی کردم ، جز قرآن مجيد و کتابهای علمی چيزی نيافتم . متوکل از شنيدن اين خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء (ع ) آب بستند و زيارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت مانع شدند ، و دشمنی يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانيدند ، با اين همه در برابر شکوه و هيبت حضرت هادی (ع ) هميشه بيمناک و خاشع بود .

 

مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی به سزا داشت . روزی متوکل مريض شد و جراحتی پيدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود گفت : يک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودی يابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودی حاصل مي شود .

 

چنين کردند ، آن جراحت بهبودی يافت . مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از اين ماجرا نگذشته بود که يکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دينار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی ديده شده است . متوکل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا آسيبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست .

 

آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزی جز آن کيسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کيسه ديگری سر به مهر در خانه وی نيافت ، که مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيری است آن را با اين دو کيسه بردار و به نزد متوکل بر . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايی نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمی روی حصيری که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی مي کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود .

 

با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و رياست ظاهری بر وی به سر آيد بيمناک بود . بدخواهان و سخن چينان نيز در اين امر نقشی داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع کرده و کاغذهای زياد است که شيعيان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از اين خبر وحشت کرد و به سعيد حاجب که از نزديکان او بود دستور داد تا بي خبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد .

 

اين قبيل مراقبتها پيوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نيز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعی ، در موضعی روی هم بريزند . ايشان چنين کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالي " نهادند آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را . و از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يکی از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " .

 

در اين مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهايی که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - که حرم مطهر وی در نزديکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نکته نيز مي رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مي زده اند . "

 

 

اصحاب و ياران امام دهم (ع )
در ميان اصحاب امام دهم ، برمي خوريم به چهره هايی چون " علی بن جعفر ميناوي " که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب معروف ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و علت آن را چنين نوشته اند که دو فرزند متوکل خليفه عباسی در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از طريق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است .

 

متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وی پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علی (ع ) ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدی الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت .

 

در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعی خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظيم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی عليه السلام منتهی مي شود ... " از اکابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته .

 

نوشته اند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شيعيان مخفی شد ... " . " حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنين استنباط مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسی او بوده است . او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سياسی صحيح و تصحيح اصول رهبری در اجتماع اسلامی مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعی برای اين کار مأموريت داشته است .

 

زيرا که نمي شود کسی با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، کسی که حتی عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوری که حديث آن معروف است - اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعی و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينی و فقه سياسی بدان رسيده باشد " .

 

 

صورت و سيرت حضرت امام هادی (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتی داشت که وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمي خاستند .

 

خلفايی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی خود را ظاهر مي کردند ولی همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را ديده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پيوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه ای بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که بر وی نظر مي کرد شاد مي شد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسيار بود .

 

 

شهادت امام هادی (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری به وسيله زهر به شهادت رسيد . در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالين او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکری پيشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بيست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

 

 

زن و فرزندان امام هادی (ع )
حضرت هادی (ع ) يک زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است . 1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکری (ع ) يازدهمين اختر تابناک ولايت و امامت است ) . 2 - حسين . 3 - سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهيزگار که بسياری گمان مي کردند مقام ولايت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکی سامرا مي باشد . 4 - جعفر . 5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي " عليه " .

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:33 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

کد خبر: ۷۳۰۱۳
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۳
بهار مناجات و بندگی از راه می رسد این الرجبیون...

سلام برماه رجب،ماه پیوند بنده بامعبودمهربان 

 

ماه رجب بسار پرخاطره وبیاد ماندنی است، ایام ولادت امامان معصوم ۰علیهم السلام) وبعثت پیامبر (ص) ازیک سو ومرگ چند نفر از دشمنان معروف اهل بیت ازسوی دیگر خبرهای خوشی است که این ماه را قرین سرور ساخته است .

عقیق:در استقبال از بهار بندگی با یادآوری بیانات ناب و تابناک حضرات معصومین(ع)، نظر کاربران ارجمند را به بخشی از اعمال، ادعیه، اذکار و نوافل معنوی و معرفتی ماه رجب جلب می نماید.

*رجب ماه بزرگ خداوند

 * حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) فرمود: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است، رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.

*ماه استغفار امت

 * از امام صادق(علیه السلام) روایت است كه حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى ‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏ شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».

*سلام بر رجب

سلام بر هلال رجب که آمدنش مژده پایان اندوه است و بدر آنْ یادآور تولد ماه تمام، سلام بر بهار مناجات و بندگی. سلام بر نجوای شبانه اهالی رجب. سلام بر شب های رجب که پذیرای زاهدان است و سلام بر روزهایش که میزبان عاشقان وصال الهی است و سلام بر لحظه لحظه رجب که شاهد ذکرِ ذاکران است.

 *اعمال ماه رجب

* در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین(علیه السلام) آن را قرائت می‌فرمود، خوانده شود:

« مَنْ یَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ »

* دعایی را كه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود:

«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ .»

* از امام صادق (علیه السلام) روایت شده كه در ماه رجب این خوانده شود:

«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِینَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْكَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اكْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»

*استغفار بافضیلت

* از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: هر كس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و كسى كه چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.

*ثواب هزار بار تهلیل

* از نبی مکرم اسلام روایت است: كسى كه در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگوید خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید .

* كسى كه در ماه رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند كند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ" اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به بركت ماه رجب، آتش او را مس نكند .

* در کل این ماه هزار مرتبه ذکر: أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بیامرزد .

*فضیلت سوره مبارکه توحید

* سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت كرده كه هر كس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود كه او را به بهشت بكشاند.

* سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت كرده كه: هر كس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت حمد یك مرتبه و آیة الكرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و  سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى كه این نماز را گزارده تا روزى كه بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیه‌ای كه خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود .

* سه روز از این ماه را كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا كه روایت شده هر كس در یكى از ماه‌هاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.

*نمازه ساده در شب های ماه رجب

* از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت شده است كه: هر كس در یك شب از شب‌هاى ماه رجب ده ركعت نماز به این نحو که در هر ركعت حمد و قل یا ایها الكافرون یك مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را می‌آمرزد.

*سایر اعمال مشترک ماه رجب‏

روزه داشتن. از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است هر کس یک روز از این ماه را روزه بدارد، از ناراحتی قیامت ایمن خواهد بود.

و در روایت دیگری چنین آمده است:

«روزه یک روز از ماه رجب برای رضای خداوند، در بردارنده رضوان الهی، خاموش کننده خشم خدا و مسدود کننده دری از درهای آتش است.

و هر چه تعداد روزه‏ها بیشتر شود، عظمت و پاداش آن نیز افزون‏تر می‏گردد.»

زیارت حضرت رضا(ع)

بجا آوردن حج عُمره. روایت شده انجام یک عمره مفرده در رجب برابر است با ثواب انجام حج تمتع در موسم حج.

خصوص این ماه در هر روز

*گفتن این ذکرها در این ماه توصیه شده:

الف) هزار بار «لا اِلهَ اِلاَّاللَّه»

ب) صد بار «اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذی‏ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَاَتُوبُ اِلَیْهِ»

ج) هزار بار «اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ ذَاالْجَلالِ وَالْأِکْرامِ مِنْ جَمیعِ الذُّنُوبِ وَالآثامِ»

*نمازگزاردن

در هر شب از ماه رجب، دو رکعت نماز به ترتیب زیر خوانده شود:

الف) در هر رکعت، سه مرتبه سوره کافرون و یک بار سوره اخلاص.

ب) پس از نماز، این دعا خوانده شود:

لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ یُحْیی‏ وَیُمیتُ وَهُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلی‏ کُلِّشَیْ‏ءٍ قَدیرٌ وَاِلَیْهِ الْمَصیرُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی‏ مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ آلِهِ.

نیست معبودی جز خدای یگانه. شریک ندارد.از آنِ اوست مُلْک. سپاس از آنِ اوست، زنده کند و بمیراند، و او زنده‏ ای است که نمیرد. به دست اوست خیر، و او بر هر چیز تواناست، و به سوی اوست بازگشت و نیست برایش جنبش و توانی، جز از خدای والا و بزرگ. بار خدایا! رحمت فرست بر محمّد، پیغمبر امّی و خاندانش.

و سپس خواسته‏ های خود را از خداوند، طلب کنیم.

*عمل «لیلة الرغائب»

اوّلین شب جمعه این ماه، «لیلة الرغائب» نام دارد که دارای فضیلت بسیاری است. دستور انجامش چنین است: شخص، روز پنج‏شنبه را روزه بگیرد و بین نماز مغرب و عشا، دوازده رکعت نماز به صورت شش نماز دو رکعتی، به ترتیب زیر بخواند.

الف) در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه سوره قدر و دوازده مرتبه سوره اخلاص را بخواند.

ب) بعد از نمازها بگوید:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی‏ مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلی‏ آلِهِ.

خدایا! رحمت فرست بر محمّد پیغمبر امّی و بر خاندانش.

ج) آن گاه بر سجده رود و هفتاد مرتبه بگوید:

سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ!

منزّه و مقدّس است پروردگار فرشتگان و روح!

سپس از سجده برخیزد و بگوید:

رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ اِنَّکَ اَنْتَ العَلِیُّ الْعَظیمُ!

پروردگار! بیامرز و رحم کن و بگذر از آنچه می‏دانی؛ زیرا تو والا وبزرگی.

د) بار دیگر به سجده رود و هفتاد مرتبه بگوید:

سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ!

منزّه و مقدّس است پروردگار فرشتگان و روح!

در خاتمه، حاجات و نیازمندی‏های خودش را از خداوند، طلب نماید.

*دعاهای وارده در هر روز از ماه رجب

الف – امام صادق (ع) به شخصی تعلیم داد که در هر صبح و شام و بعد از هر نماز، این دعا را بخواند:

یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ یا مَنْ یُعْطی‏ مَنْ سَئَلَهُ یا مَنْ یُعْطی‏ مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً اَعْطِنی‏ بِمَسْئَلَتی‏ اِیَّاکَ جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الْأخِرَةِ وَاصْرِفْ عَنّی‏ بِمَسْئَلَتی‏ اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الْأخِرَةِ فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ وَزِدْنی‏ مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ یا ذَاالْجَلالِ وَالْأِکْرامِ یا ذَاالنَّعْمآءِ وَالْجُودِ یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی‏ عَلَی النَّارِ!

ب – امام سجاد(ع) در هر روز ماه رجب این دعا را می‏ خواندند:

یا مَنْ یَمْلِکُ حَوآئِجَ السَّآئِلینَ ویَعْلَمُ ضَمیرَ الصَّامِتینَ لِکُلِّ مَسْئَلَةٍ مِنْکَ سَمْعٌ حاضِرٌ وَجَوابٌ عَتیدٌ اَللّهُمَّ وَمَواعیدُکَ الصَّادِقَةُ واَیادیکَ الفاضِلَةُ ورَحْمَتُکَ الواسِعَةُ فَاَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ واَنْ تَقْضِیَ حَوائِجی‏ لِلدُّنْیا وَالْأخِرَةِ اِنَّکَ عَلی‏ کُلِّشَیْ‏ءٍ قَدیرٌ.

ج – امام صادق(ع) در هر روز ماه رجب این دعا را می‏خواند:

خابَ الوافِدُونَ عَلی‏ غَیْرِکَ وَخَسِرَ المُتَعَرِّضُونَ اِلاَّ لَکَ وَضاعَ المُلِمُّونَ اِلاَّ بِکَ وَاَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ اِلاَّ مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ بابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبینَ وَخَیْرُکَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبینَ وَفَضْلُکَ مُباحٌ لِلسَّآئِلینَ وَنَیْلُکَ مُتاحٌ لِلأمِلینَ وَرِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاکَ وَحِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ ناواکَ عادَتُکَ الْإِحْسانُ اِلَی الْمُسیئینَ وَسَبیلُکَ الإِبْقآءُ عَلَی الْمُعْتَدینَ اَللّهُمَّ فَاهْدِنی‏ هُدَی الْمُهْتَدینَ وَارْزُقْنیِ اجْتِهادَ الْمُجْتَهِدینَ‏وَلاتَجْعَلْنی‏ مِنَ‏الْغافِلینَ الْمُبْعَدینَ واغْفِرْلی‏ یَوْمَ‏الدّینِ.

د – امام صادق(ع) در هر روز این ماه این دعا را می‏خواندند.

اَللّهُمَّ اِنّی‏ اَسْئَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرینَ لَکَ وَعَمَلَ الْخائِفینَ مِنْکَ وَیَقینَ‏الْعابِدینَ لَکَ اَللّهُمَّ اَنْتَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ وَاَنَا عَبْدُکَ الْبآئِسُ الْفَقیرُاَنْتَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ وَاَنَا الْعَبْدُ الذَّلیلُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ‏وَاْمْنُنْ بِغِناکَ عَلی‏ فَقْری‏ وَبِحِلْمِکَ عَلی‏ جَهْلی‏ وَبِقُوَّتِکَ عَلی‏ضَعْفی‏ یا قَوِیُّ یا عَزیزُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْأَوصیآءِالْمَرْضیِّینَ وَاکْفِنی‏ ما اَهَمَّنی‏ مِنْ اَمْرِ الدُّنْیا وَالآخِرَةِ یا اَرْحَمَ‏ الرَّاحِمینَ.

ه – دعای زیر که خواندن آن، از ناحیه مقدسه سفارش شده:

اَللّهُمَّ اِنّی‏ اَسئَلُکَ بِالْمَوْلُودَیْنِ فی‏ رَجَبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلیٍّ الثانی‏ وَابْنِهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ وَاَتَقَرَّبُ بِهِما اِلَیْکَ خَیْرَ الْقُرَبِ یا مَنْ اِلَیْهِ الْمَعْرُوفُ‏طُلِبَ وَفیما لَدَیْهِ رُغِبَ اَسئَلُکَ سُؤالَ مُقْتَرِفٍ مُذْنِبٍ قَدْ اَوْبَقَتْهُ‏ذُنُوبُهُ وَاَوْثَقَتْهُ عُیُوبُهُ فَطالَ عَلَی الْخَطایا دُؤُبُهُ وَمِنَ الرَّزایاخُطُوبُهُ یَسْئَلُکَ التَّوْبَةَ وَحُسْنَ الْأَوْبَةِ وَالنُّزُوعَ عَنِ الْحَوْبَةِ وَمِنَ‏النَّارِ فَکاکَ رَقَبَتِهِ وَالْعَفْوَ عَمَّا فی‏ رِبْقَتِهِ فَاَنْتَ مَوْلایَ اَعْظَمُ اَمَلِهِ‏وَثِقَتُِهُ‏ِ اَللّهُمَّ واَسئَلُکَ بِمَسآئِلِکَ الشَّریفَةِ وَ وَسآئِلِکَ الْمُنیفَةِ اَنْ‏تَتَغَمَّدَنی‏ فی‏ هذَا الشَّهْرِ بِرَحْمَةٍ مِنْکَ واسِعَةٍ وَنِعْمَةٍ وازِعَةٍ وَنَفْسٍ بِما رَزَقْتَها قانِعَةٍ اِلی‏ نُزُولِ الحافِرَةِ وَمَحَلِّ الْأخِرَةِ وَما هِیَ اِلَیْهِ صآئِرَةٌ.

*اعمال شب اول

* وقتی هلال ماه دیده شد فرد بگوید:

اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَیْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ السَّلامَةِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّى وَ رَبُّكَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

* از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است كه چون هلال رجب را مى‏ دید مى ‏گفت: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِى رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَلا تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ.

* غسل

حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فرموده‌اند: هر كس ماه رجب را درك كند و اول و وسط و آخر آن ماه را غسل نماید، از گناهان خود پاک می‌شود مانند روزى كه از مادر متولد شده است.

* زیارت امام حسین علیه السلام .

* بعد از نماز مغرب بیست ركعت، یعنی 10 تا دو رکعتی نماز گزارده شود. تا خود، اهل، مال و اولادش محفوظ بماند و از عذاب قبر در پناه باشد.

* بعد از نماز عشاء دو ركعت نماز گزارده شود بدین نحو:

در ركعت اول حمد و ألم نشرح یك مرتبه و توحید سه مرتبه و در ركعت دوم حمد و ألم نشرح و توحید و معوذتین خوانده شود و پس از سلام، سى مرتبه لا إِلَهَ إِلا اللهُ بگوید و سى مرتبه صلوات بفرستد تا حق تعالى گناهان او را بیامرزد مانند روزى كه از مادر متولد شده است.

* اعمال روز اول رجب

* روزه

* روایت شده كه حضرت نوح (علیه السلام) در این روز بر كشتى سوار شد و به كسانى كه همراه او بودند امر فرمود: روزه بگیرند که هر كس این روز را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال از او دور شود .

* غسل

* زیارت امام حسین علیه السلام.

* از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که: هر كس امام حسین (علیه السلام) را در روز اول رجب زیارت کند، خداوند او را بیامرزد. البته قابل ذکر است که زیارت از راه دور هم مورد قبول است ان شاء الله.

آری؛ ماه رجب ماه خودسازی و عبودیت و معرفت است. ماهی که با ندای «این الرجبیون» شناخته و با اعمال زیبای عبادی و نجواهای معطر معرفتی اش تزئینی ملکوتی می گیرد.

باشد که ما نیز جرعه نوش این خوان پرکرامت و این شهد مصفای عبودیت و معرفت باشیم در رستاخیز جان و جهان که «رجب»اش می خوانند!

 منبع:حوزه


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:30 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۰۲۲
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۴
 

اعمال روز اول ماه رجب المرجب  

روز اول رجب روز شريفى است و در آن چند عمل سفارش شده است

عقیق:روز اول رجب روز شريفى است و در آن چند عمل سفارش شده است: 

 
اوّل: روزه گرفتن
 
روايت شده: حضرت نوح عليه السّلام در اين روز سوار كشتى شد، و به كسانى كه با او بودند امر فرمود روزه بدارند.
و هركه در اين روز روزه بدارد، آتش دوزخ به فاصله يك سال راه از او دور میشود.
 
دوّم: غسل كردن
 
سوّم: زيارت امام حسين عليه السّلام
 
 شيخ از بشير دهّان از امام صادق عليه السّلام روايت كرده: هركه روز اوّل رجب حسين بن على عليهما السّلام را زيارت كند بى تردید خداى عالم او را بيامرزد.
 
چهارم: شروع كند به نماز سلمان رضي الله عنه‏
 
بدين طريق كه ده ركعت نماز گزارد و بعد از هر دو ركعت سلام دهد و در هر ركعت يك مرتبه حمد و سه مرتبه سوره توحيد و سه مرتبه سوره قل يأيها الكافرون بخواند و بعد از هر سلام دستها را بلند كند و بگويد لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ پس بگويد اللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَ لا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ وَ لا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ پس دستها را بر روى خود كشد و در روز نيمه ماه نيز اين نماز را به همين كيفيت بخواند لكن عوض اين دعا بعد از عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ بگويد إِلَها وَاحِدا أَحَدا فَرْدا صَمَدا لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا و در روز آخر ماه نيز چنين كند لكن بعد از عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ بگويد وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ پس دستها را بر روى خود بكشد و حاجت خود را بطلبد و از فوايد اين نماز نبايد غفلت نمود كه آن بسيار است و بدانكه از براى حضرت سلمان نيز نماز ديگرى است در روز اول اين ماه ده ركعت در هر ركعت حمد يك مرتبه و توحيد سه مرتبه با فضيلت بسيار كه مجملش آمرزش گناهان و محفوظ بودن از فتنه قبر و عذاب روز قيامت از خواننده آن است.

منبع:فردا
 

ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:25 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۰۲۲
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۴
 

اعمال روز اول ماه رجب المرجب  

روز اول رجب روز شريفى است و در آن چند عمل سفارش شده است

عقیق:روز اول رجب روز شريفى است و در آن چند عمل سفارش شده است: 

 
اوّل: روزه گرفتن
 
روايت شده: حضرت نوح عليه السّلام در اين روز سوار كشتى شد، و به كسانى كه با او بودند امر فرمود روزه بدارند.
و هركه در اين روز روزه بدارد، آتش دوزخ به فاصله يك سال راه از او دور میشود.
 
دوّم: غسل كردن
 
سوّم: زيارت امام حسين عليه السّلام
 
 شيخ از بشير دهّان از امام صادق عليه السّلام روايت كرده: هركه روز اوّل رجب حسين بن على عليهما السّلام را زيارت كند بى تردید خداى عالم او را بيامرزد.
 
چهارم: شروع كند به نماز سلمان رضي الله عنه‏
 
بدين طريق كه ده ركعت نماز گزارد و بعد از هر دو ركعت سلام دهد و در هر ركعت يك مرتبه حمد و سه مرتبه سوره توحيد و سه مرتبه سوره قل يأيها الكافرون بخواند و بعد از هر سلام دستها را بلند كند و بگويد لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ پس بگويد اللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَ لا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ وَ لا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ پس دستها را بر روى خود كشد و در روز نيمه ماه نيز اين نماز را به همين كيفيت بخواند لكن عوض اين دعا بعد از عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ بگويد إِلَها وَاحِدا أَحَدا فَرْدا صَمَدا لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا و در روز آخر ماه نيز چنين كند لكن بعد از عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ بگويد وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ پس دستها را بر روى خود بكشد و حاجت خود را بطلبد و از فوايد اين نماز نبايد غفلت نمود كه آن بسيار است و بدانكه از براى حضرت سلمان نيز نماز ديگرى است در روز اول اين ماه ده ركعت در هر ركعت حمد يك مرتبه و توحيد سه مرتبه با فضيلت بسيار كه مجملش آمرزش گناهان و محفوظ بودن از فتنه قبر و عذاب روز قيامت از خواننده آن است.

منبع:فردا
 

ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:25 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۰۳۸
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۳:۱۱
 

استخاره‌ای که اهل بیت برای انجام تجارت میگرفتند  

امام باقر(ع) فرمود: هرگاه امام سجاد(ع) قصد حج یا عمره یا آزاد کردن برده‌ای یا خرید و فروشی را می‌نمود...
عقیق: عبدالرحمن بن سیابه گفت: در یک سالی با مقداری پارچه برای فروش، به مکه رفتیم، و کارم کساد شد. دیگران به من گفتند: کالاها را به سوی مصر بریم و آن را به کوفه یا یمن برنگردانیم. و نظرات گوناگونی در این مورد دادند و بعد از برگشتن از عرفات در مکه به محضر امام کاظم(ع) شرفیاب شدم و نظرات مختلف دوستان را به اطلاع ایشان رساندم و گفتم‌: جانم به فدای شما! نظر شما چیست تا که آن را به من بفرمایید.
 
ایشان به من فرمود: بین مصر و یمن یکی را انتخاب کن سپس امورت را به خداوند عز و جل بسپار و هر شهری که قرعه به نام آن درآمد به آن جا برو. گفتم‌: جانم به فدای شما! چگونه قرعه‌ بزنم؟
 
ایشان فرمودند: بر یک ورقی بنویس:
«به نام خداوند بخشنده مهربان، بارالها! تو آن خدایی هستی که خداوندی غیر تو نیست و عالم و دانا بر عیب و آشکار هستی. تو دانا هستی و نم از تو می‌پرسم، کدام برای من بهتر است تا با توکل نمودن بر تو به آن عمل کنم. سپس به خواست خداوند مصر را در آن ورق بنویس و برگه دیگری بردار و همین دعا را بنویس سپس یمن را در آن بنویس، سپس در کاغذ دیگری بنویس که به هیچ شهری نروم، سپس این ورقه‌ها را جمع کن و با یکدیگر مخلوط نما و آن‌ها را به یکی از دوستانت بده تا یکی از آن‌ها را بردارد و هرچه که بیرون‌ آمد پس به خداوند عز و جل توکل نما و به آن عمل کن. انشاءالله».
 
همچنین امام باقر(ع) فرمود: هرگاه امام سجاد(ع) قصد حج یا عمره یا آزاد کردن برده‌ای یا خرید و فروشی را می‌نمود، وضو می‌گرفت و دو رکعت نماز استخاره می‌خواند و در نماز سوره رحمن و حشر را می‌خواند و بعد از نماز دویست مرتبه از خداوند عز و جل خیر مسألت می‌نمود سپس سوره توحید، ناس و فلق را می‌خواند و می‌فرمود: 
 
«بارالها! قصد انجام دادن کاری را دارم که تو به آن عالم هستی و اگر می‌دانی که آن خیری برای دین و دنیا و آخرتم است برایم مقدر گردان و اگر می‌دانی که آن شری برای دین و دنیا و آخرتم است پس مرا از آن منصرف گردان. پروردگارا! راه هدایت را به من عطا فرما چه آن را بپسندم و چه نپسندم، به یاری «بسم الله الرحمن الرحیم» و خداوند عز و جل هرچه بخواهد همان است و حول و قوتی جز با یاری خداوند عز و جل نیست و او مرا کفایت می‌نماید و چه سرپرست و وکیل خوبی می‌باشد». سپس تصمیم می‌گرفت و آن را انجام می‌داد.

منبع:باشگاه خبرنگاران

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:20 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۰۵۷
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۴
 
به مناسبت سوم رجب سالروز شهادت دهمین خورشید امامت

شرایط سخت دوره امامت امام هادی(ع)  

ویژگی‌های امام معصوم، علم و عصمت و برخورداری از فضایل اخلاقی و قدرت تکوینی و برتری از همه افراد زمان خویش در همه خصلت‌هاست و اینها همه در وجود امام هادی علیه‌السلام جمع بود.
عقیق: از امام علی‌النقی(ع) و امام حسن‌عسکری(ع) کمتر مطلبی گفته و نوشته می‌شود. شرایط زمانی آنان و حبس و بازداشت خانگی در منطقه نظامی و پادگان نظامیان عباسیان، به طور طبیعی محدودیت‌هایی را برای امامان(ع) ایجاد کرد. از همین‌رو، کم‌ترین سخن و سیره‌ای از آنان نقل شده است. اما همین اندک نیز کمتر از سوی نویسندگان نقل و بررسی و تحلیل شده است. نویسنده در مطلب حاضر به تبیین برخی از ویژگی‌های امام هادی(ع) و شرایط دشوار زمان آن حضرت اشاره کرده است.

شرایط سخت دوره امامت امام هادی(ع)

ویژگی‌های امام معصوم، علم و عصمت و برخورداری از فضایل اخلاقی و قدرت تکوینی و برتری از همه افراد زمان خویش در همه خصلت‌هاست و اینها همه در وجود امام هادی علیه‌السلام جمع بود. مسئولیت امام(ع) به عنوان حجت و خلیفه الهی بر زمین، محدودبه تبیین‌گری مسایل و تفسیر الهی از قرآن برای انسان‌ها نیست؛ بلکه دایره مسئولیت آنان همه بشریت است. آنان همانند خورشیدی هستند که ماسوی الله را به عنوان خلیفه الهی ربوبیت می‌کنند؛ حال اگر برخی‌ها خواسته و ناخواسته در برابر بهره‌گیری ظاهری از نور هستی‌بخش آنان، حایل و دیواری کشیده‌اند، به معنای عدم انجام مسئولیت نیست؛ بلکه آنان درباره همین افراد یعنی حتی دشمنان خویش از شیاطین جنی و انسی نیز نقش ربوبیت خویش را انجام می‌دهند و آنان را به کمال بایسته و شایسته‌شان می‌رسانند.

از نظر قرآن کم‌ترین نقش ائمه اتمام حجت نسبت به دشمنان است تا کسی مدعی نشود که حق را ندیده و نمی‌شناخت و حجت بر او تمام نشده بود. خداوند می‌فرماید: و ما أهلکنا من قریه الا لها منذرون؛ و هیچ آبادی و شهری را هلاک نکردیم، مگر آنکه برای آن هشدار دهندگانی بود. (شعراء، آیه208)

امام علی‌النقی(ع) یکی از انذارکنندگان الهی بود که وجودش انذاری برای شیاطین جنی و انسی از عباسیان و دیگران بود. ایشان همه خصوصیات امامت را داشت و به مسئولیت خویش در حد استطاعت عمل می‌کرد و می‌کوشید تا به اصلاح امور امت در حد توان بپردازد؛ چنان که همه پیامبران این‌گونه عمل می‌کردند. این درحالی است که تقیه بر پیامبران(ع) جایز نیست درحالی که برای امامان تقیه جایز و بلکه در شرایطی واجب است؛ با این همه آنان به مسئولیت اصلاح‌گرانه خویش در امت اسلام می‌پرداختند و به تعبیر حضرت شعیب درحد استطاعت عمل می‌کردند (هود/88)

امام هادی(ع) در شهر سامرا در بازداشت زندگی می‌کرد. سامرا یک شهر نظامی و پایتخت بعضی از خلفای عباسی بود و انتقال امام به آن شهر، برای آن بود که آن حضرت و رفت و آمدها و روابطش را تحت کنترل داشته باشند. امام هادی(ع) را نیز عسکری می‌گویند؛ زیرا همانند فرزندش امام حسن عسکری(ع) در عسکر سامرا یعنی پادگان نظامی در بازداشت زندگی می‌کرد؛ از همین‌رو، در کتب روایی از آن دو امام(ع) به عنوان عسکریین(ع) یاد می‌شود.

البته برای جدا کردن آن دو بزرگوار و تشخیص آن دو از هم، در روایات به کنیه آنان اشاره می‌شود. مثلاً درباره امام علی‌نقی هادی، کنیه و لقب: اباالحسن العسکری (وسائل الشیعه، ج4، ص750) و برای امام حسن عسکری(ع) کنیه و لقب: ابا محمدالعسکری (خرائج و جرائح، ج1، ص443) به کار می‌رفته است.

آن حضرت(ع) با آنکه در شرایط بازداشت سخت خانگی بود، با این همه در حد توان به مسئولیت خویش در برابر شیعیان عمل می‌کرد. این درحالی بود که همواره تهدید به قتل می‌شد.
شرایط سختی که آن حضرت(ع) در آن زندگی می‌کرد، در همه ابعاد زندگی ایشان نمود داشت. از آنجا که هر لحظه ممکن بود که عباسیان ایشان را به شهادت برسانند و بدگویان زمینه شهادت را فراهم آورند، تنها اعتماد و تکیه ایشان خداوند بود که بدان توکل کرده و خود را به ستون الهی حفظ و سرپا نگه می‌داشت ایشان با انتخاب شعاری برای نقش نگین انگشتری خویش سلامت از توطئه‌های دشمن را از خدا می‌خواست.

دو شعاری که برای نگین انگشتری ایشان نقل شده خود گواه روشنی از شرایط سخت زندگی ایشان در پادگان نظامی و بازداشت خانگی بود. کفعمی گوید: نقش خاتمه [الهادی علیه‌السلام]: حفظ العهود من اخلاق المعبود و قیل: الله ربی  هو عصمتی من خلقه؛ کفعمی گوید: نقش نگین انگشتری حضرت امام هادی(ع) چنین بود: «پایبندی به پیمان از اخلاق الهی است.» و نیز گفته شده چنین بود: «الله پروردگار من است و او نگهدار من از خلقش است.» (بحارالانوار، ج50، ص117 ح9)

در شعار نخست، به این نکته توجه داده می‌شود که وی عهد و پیمانی را با خدا بسته است و بدان وفادار است. خود را در مقام بنده خد ا نه بنده خلق می‌داند و پیش از آنکه به تعهدات خویش در قبال خلق و دولتمردان عمل کند، خود را متعهد می‌داند که به عهد خود با خدا وفا کند و در هر شرایط به مسئولیت عبودیت خویش یعنی تعلیم و تزکیه دیگران و مانند آنها بپردازد که مسئولیت امامت است.

اگر خلیفه غاصب وقت از او تعهد گرفته تا در مسایل اجتماعی و سیاسی دخالت نکند، وی به حکم عهد با خدا، مسئولیت دارد که به مسائل مردم رسیدگی کند. وی اخلاق بندگی را حفظ عهود می‌داند، ولی هرگز حاضر نمی‌شود عهد با خدا را برای رضایت مخلوقی بشکند.

شعار دوم انتخابی ایشان خود گواه روشنی از تهدیدهای دائمی می‌کند که از سوی حکومت و خلافت غاصب وقت انجام می‌گرفت و هر دم ممکن بود ایشان را به قتل برسانند. حضرت با تأکید بر عصمت و پناه‌جویی به عاصم حقیقی یعنی خداوند، سلامت خویش را در گرو مشیت و اراده الهی دانسته و بر آن تأکید می‌ورزد.

آن حضرت با انتخاب این دو شعار و مهر کردن در زیر اوراق و نوشته‌ها، با این شعار به شیعیان خویش اصولی از مهم‌ترین اصول زندگی را بیان می‌کرد. به اینکه شیعیان دریابند همواره تعهدات خویش را نسبت به خداوند انجام داده و اخلاق بندگی را فدای اخلاق اجتماعی و تعهداتی نکنند که به زور سر نیزه و شمشیر از ایشان گرفته می‌شود. دیگر آنکه تنها تکیه‌گاه خویش را خداوند قرار دهند و محفوظ بودن از بدی دشمنان را در اعتماد و توکل بر خدا بجویند.

به هرحال، امام علی‌نقی(ع) چنان برخوردار از صفات و ویژگی‌های امامت بود و در آن شرایط سخت مسئولیت خویش را انجام می‌داد که همه بالاتفاق، امامت ایشان را پذیرفته و بدان اقرار کرده‌اند. شیخ مفید در این‌باره می‌نویسد: امام بعد از ابوجعفر(امام جواد) فرزندش ابوالحسن علی‌بن محمد (امام هادی) بود، به خاطر اینکه خصوصیات امامت در او جمع بود و در فضل، کامل بود و جز او، جایگاه پدرش را کسی وارث نبود. (ارشاد، مفید، ص327)

ویژگی‌های امام هادی(ع)

در روایات به برخی از ویژگی‌ها و خصوصیات فردی امام‌ هادی(ع) اشاره شده است. این خصوصیات شامل دو دسته فضایل اکتسابی و غیراکتسابی می‌شود. کسانی که می‌خواهند ایشان را سرمشق قرار دهند باید از ویژگی‌های اکتسابی ایشان بیاموزند و خود را همسان و همانند ایشان درحد توان کنند.

کسانی که امام را دیده‌اند از فضل و نجابت حضرت سخن گفته‌اند. عبیدالله بن یحیی‌الخاقان می‌گوید: لو رأیت اباه رأیت رجلا جزلا نبیلا فاضلا؛ اگر پدر امام عسکری(ع) (یعنی امام هادی) را می‌دیدی او را شخص بسیار کریم و بخشنده، با نجابت و صاحب فضل می‌یافتی. (الارشاد، للمفید، ص339)

این روایت بیان می‌کند که امام هادی(ع) با آنکه در شرایط حبس خانگی بود و وجوهات و درآمد وی زیرنظر مستقیم دولتمردان و نظامیان عباسی قرار داشت، با این همه همان اندک چیزی که به دست ایشان می‌رسید در راه خدا به نیازمندان و سائلان می‌داد.

از دیگر خصوصیاتی که برای آن حضرت(ع) بیان می‌شود اینکه حضرت در علم دین، فقیه و از نظر علم به دین، متعبد بود. در حقیقت جمع علم و عمل داشته و به چیزی که می‌دانسته عمل می‌کرده است.

ابن العماد الحنبلی می‌گوید: ابوالحسن علی‌بن الجواد... کان فقیها، اماما، متعبدا؛ ابوالحسن علی‌بن الجواد(ع) فقیه، پیشوا و متعبد (پایبند به دستورهای الهی) بود، (شذرات الذهب، ج 2، 128)

تاکید بر عناصری چون فقیه بودن از آن روست که در آن دوران، نقش فقه و فقیه در جامعه بسیار برجسته بوده و مردم همه افکار و اندیشه و تکالیف خویش را از فقیه می‌گرفتند. فقیهان اهل سنت در دستگاه حکومت عباسی با نفوذی که داشتند، زمام امور را به شکلی در اختیار داشتند. تاکید بر عناصری از جمله فقه، امامت و تعبد برای آن است که برای مخاطب روشن شود که امام در فقه و علم دین سرآمد بود و به نقش پیشوایی خویش نیز عمل می‌کرده و با همه فشارها و سختی‌ها هرگز از تعبد الهی دور نبود، این در حالی است که حاکمان عباسی یعنی مدعیان خلافت، از علم فقه بهره‌ای نبرده و ناتوان از امامت مردم بوده و به جای بندگی و تعبد به شراب‌خواری و کارهای زشت و نابهنجار که خلاف تعبد و عبودیت است رو آورده بودند.

در شرایطی که عسکریین می‌زیستند همانند عصر امام سجاد(ع) تنها راه بیان حقایق و هشدار به شیعیان، دعاها و نیایش بود. آن امامان در دعای خویش بر آن بودند تا راهنمای شیعیان باشند. البته بعد شخصی قضیه در جای خود محفوظ است ولی بعد اجتماعی و تزکیه‌ای و تعلیمی را نمی‌توان نادیده گرفت.

شرایط سختی که امام زندگی می‌کند، برای دشمنان هم معلوم بود. آنان با آنکه می‌دانستند شیعیان برای امام خویش وجوهات می‌فرستند و مالی عظیم در اختیار امام(ع) است، اما آن حضرت(ع) هرگز از ساده زیستی و زهد نسبت به دنیا بیرون نرفته است. در هجوم‌های ناگهانی که به منزل آن امام(ع) از سوی دولت غاصب انجام می‌گرفت، حقیقت زهدورزی آن حضرت(ع) برای دشمنان آشکار می‌شد. جالب این است که دشمنان به جایی حمله می‌کردند که در عسکر و پادگان نظامی بوده است و کمترین رفت و آمدها از نظر جاسوسان مخفی نبود. با این همه حتی آنان به خودشان نیز اعتماد نداشتند و گمان می‌کردند بخشی از همین نظامیان ممکن است از شیعیان بوده و در اشکال مختلف به امام(ع) امکانات و حتی ابزار و آلات نظامی برسانند.

این العماد الحنبلی می‌گوید: به متوکل گفته شد که در خانه حضرت امام هادی(ع) اسلحه و وسایل دیگر هست و او قصد قیام و خروج دارد. دستور داد کسانی به خانه او حمله بردند و حضرت را در اتاقی دربسته یافتند در حالی که لباس پشمی بر تن داشت و نماز می‌خواند و هیچ‌گونه فرشی در زمین نبود. (شذرات الذهب، ج 2، ص 128)

در حقیقت محبوبیت امامان و توجه قلبی و عمیق مردم به آنان، سبب حسادت حاکمان ظالم می‌شد، گزارش‌های مغرضانه و حسودانه مخالفان هم بر آن می‌افزود. از این رو به بهانه‌های مختلف، مأموران را به تفتیش خانه آنان می‌فرستادند و اغلب هم ناکام می‌شدند، چون سلاح و نامه و نشانه‌های قیام در آن نمی‌یافتند. اما این حملات خود ابعادی از شخصیت امام(ع) را به مردم و شیعیان و حتی دشمنان آشکار می‌کرد که از جمله آنها زهدورزی و عبادت ایشان است.

ویژگی‌های شخصیتی حضرت هادی(ع) با همه محدودیت‌هایی که اعمال می‌شد، از راه‌های گوناگون به مردم و شیعیان منتقل می‌شد و مردم از ایشان درس زندگی می‌گرفتند. به عنوان نمونه، مردم از صداقت، سکوت و کلام به جای امام هادی(ع) مطلع شده و از آن سرمشق می‌گرفتند.

ابن شهر آشوب درباره خصوصیات اخلاقی امام هادی(ع) می‌گوید: امام هادی کاملترین مردم از نظر خوشرویی و صادق‌ترین آنان از جهت گفتار و با نمک‌ترین آنها از نزدیک و کاملترین آنها از دور بود، وقتی ساکت می‌شد شکوه وقار بر او سایه می‌افکند و زمانی که سخن می‌گفت، عظمت و جلوه‌اش آشکار می‌باشد. (مناقب بن شهر آشوب 4: 401)

باید توجه داشت که اموری چون چهره گشاده، گفتار راست و شیرین، زیبایی و ملاحت، کمال و وقار از عوامل محبوبیت پیشوایان معصوم(ع) بود و همین، شکوه معنوی آنان را در دلها جای می‌داد و مایه عظمت اجتماعی آنان می‌شد.

اهتمام به مسایل اجتماعی و سیاسی

آن حضرت(ع) با آنکه در شرایط سختی بود ولی به مسایل اجتماعی و سیاسی جامعه‌اش توجه خاصی داشت. با همه محدودیت‌ها و اعمال بازداشت خانگی و محاصره و تجسس و هجوم وقت و بی‌وقت به خانه‌اش، آن حضرت(ع) به اشکال گوناگون فضای سیاسی جامعه را تبیین می کرد و با راه‌های مختلف مردم را نسبت به ظلمی که در حق اهل بیت(ع) روا می‌شود، آگاه می‌ساخت.

به عنوان نمونه ایشان در سلام خویش به حضرت علی(ع) به مسایل سیاسی و سیاست‌های دولت‌های باطل و طاغوتی گذشته و حال اشاره می‌کند: چنانکه در کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) چنین می‌گفت: سلام بر تو باد ای ولی‌خدا! شهادت می‌دهم که تو نخستین مظلوم و اولین کسی هستی که حقش غصب شد. برای خدا صبر کردی تا آنکه یقین (وفات) تو را فرا رسید. (کامل الزیارات ص 94: ح 94)

در حقیقت بیان مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) در قالب زیارتنامه و از زبان امامان شیعه، برای آگاهی مردم و نسل‌های آینده از ستمی است که از سوی مخالفان، بر خاندان عصمت و طهارت رفته است. اینگونه زیارت‌ها، مثل خواندن اعلامیه افشاگرانه کنار مزار یک شهید است و گویای شدت جو خفقانی است که بر زمان ائمه(ع) حاکم بود و آنان ناچار با زبان دعا و زیارت به ظلمهای رفته بر اهل بیت اشاره می‌کردند.

 

منبع:کیهان

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:19 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

کد خبر: ۷۳۰۳۶

تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۳

   سروده‌های تقدیمی به صیاد دل‌ها

 

شاعران بسیاری طی سال‌های بعد از شهادت شهید صیاد شیرازی سروده‌های فراوانی را به مقام والای این شهید بزرگوار تقدیم کرده‌اند.
عقیق:شهید علی صیاد شیرازی در تیرماه 1365 با پیشنهاد آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به فرمان امام خمینی(ره) به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد و در 18 اردیبهشت 1366 به درجه سرتیپی ارتقا یافت. عمده شهرت سرتیپ صیاد شیرازی در دنیا به واسطه حضور در عملیات مرصاد به عنوان فرمانده است.

در سال 67 که مجاهدین خلق (منافقین) با حمایت نیروهای عراقی مرزهای غرب ایران را مورد هجوم قرار گرفته داده بودند، صیاد شیرازی آن‌ها را در عملیاتی تحت عنوان مرصاد شکست داد و ضربه‌ای سخت به آنان وارد کرد. تمام رزمندگانی که در این عملیات حضور داشتند، حضور موثر صیاد را عاملی اصلی در پیروزی ایران در عملیات مرصاد می‌دانند. دلیل اصلی ترور این فرمانده در سال 78 توسط منافقین نیز توسط خود آن‌‌ها حضور فعال شهید صیاد در عملیات مرصاد که نتیجه آن کشته شدن بسیاری از منافقین بود برشمردند.

سرانجام امیر سرفراز ارتش اسلام پس از جانفشانی هایی که در صحنه های نبرد حق علیه باطل از خود ابراز نمود در 21 فروردین 1378 به وسیله منافقین کوردل (عوامل مسلح سازمان مجاهدین خلق ایران) در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسکونی‌اش واقع در تهران و در برابر دیدگان فرزندش به درجه رفیع شهادت نائل شد.

زندگی شهید صیاد شیرازی را همانند بسیاری از مردم ایران می‌توان به دو بخش پیش و پس از انقلاب دسته‌بندی کرد. شاعران بسیاری طی سال‌هایی که پس از شهادت ایشان گذشته است، اشعار و سروده‌های بسیاری را در وصف این شهید بزرگوار سروده و به مقام والایش تقدیم کرده‌اند. تعدادی از این اشعار در ادامه می‌آید:

«حمید سبزواری»

در سفر عاشقی، هر که سبکبارتر
قافله عشق را قافله سالارتر
گر به تولای دوست، جان بفشانی نکوست
هدیه به جانان رواست، هر چه سزاواتر
هر که به طوفان عشق، سینه به دریا زند
گوهر اسرار را هست خریدارتر
بر در دل حلقه زدن، پاسخ جانان شنو
رمز ولا را مگوی جز به نگهدارتر
راه شهیدان عشق از همه راهی جداست
راهی این خطه راس، دیده بیدارتر
در سفر عاشقی ترک سر و جان کند
آنکه به پیمان دوست، هست وفادارتر
از علوی سیرت و نام نکویت «علی»
چون تو خطر کرده کیست در ره دشوارتر
از تو طرازنده شد رهگذر سالکان
و از تو فرازنده شد، سنگر استوارتر
راه تو تا حشر باد راه خطر پر کشان
همره و همگام تو هر که فداکارتر

 

«عبدالجبار کاکایی»

گل رایحه پیرهن چاک تو دارد
باران سحر عطر تن پاک تو دارد
خمخانه تهیدست شد ای خوشه انگور
توفان خبر از سوختن تاک تو دارد
هر صاعقه در سینه شب قصه تلخی
از آمدن و رفتن چالاک تو دارد
ای کشتی توفان زده ساحل خورشید
دریا خبر از روح عطشناک تو دارد
بعد از سفر سرخ تو ای مرد، گلویم
بوی نفس سوخته خاک تو دارد

 

«پرویز بیگی حبیب‌آبادی»

امیر سرافراز ایران زمین
سوار خطر نوش فتح المبین
عقاب سفر کرده خاکیان
پرستوی نه بام افلاکیان
ملائک تو را تا خدا برده اند
ز غربت سوی آشنا برده اند
شقایق سرشت و شقایق تبار
حماسی ترین مرد این روزگار
تو را کوه ها آرزو می کنند
تو را قله ها جستجو می کنند
تو با عشق عهدی دگر داشتی
سفر در مدار خطر داشتی
به سوگ تو هر بید مجنون گریست
در آغوش اروند و کارون گریست
تو در دل حضوری دگر داشتی
دلی عاشق و شعله ور داشتی
خطر، گام های تو را دیده بود
که پیوسته بر مرگ خندیده بود
سفر کردی و ناگهان پرزدی
شهیدانه بر لاله ها سرزدی
به سوگ تو پروانه ها سوختند
و در شعله ات عشق آموختند
تو با منطق کربلا سوختی
که این گونه آتش برافروختی
تو چون منطق کربلا داشتی
چراغ شهادت برافراشتی

 

«عباس مشفقی کاشانی»

چو خورشید خاور ز نیلی حصار
پر افشاند بر دامن کوهسار
سر از بالش زر اندود افراشت صبح
فرو چید در کوره آه شب
شفق رایت سرخ، همراه شب
سحر خیمه زد بر پرندین پگاه
فلق ریخت خود در ایاغ نگاه
سپیده بر آمد چو باز سپید
بر این بام آبی، هماهنگ شید
دریغا، دریغا که ابری سیاه
بر آن روز روشن فرو بست راه
چو شد تیرگی چیره بر روشنی
همه روز شد، روز اهریمنی
چه روزی؟ که در چشم مردان راز
شبی گشت تاریک و مردم گداز
چه روزی؟ پریشان چو گیسوی شب
تب آلوده در چنبر موی شب
چه روزی؟ سیه چرده و رو سیاه
چو افعی که سر بر کشیده ز چاه
چه روزی، که اهریمن نابکار
ربود از بر ما دری شاهوار
ز بام زمانه صلا زد سروش
که ای وای ز این پهنه «صیاد» رفت
خداوند شمشیر و ارشاد رفت
به ترفند تا خصم حیلت‌گرش
به خون در کشید از ستم پیکرش
نشست از غروب سپهدار عشق
غباری بر آیینه بازار عشق
سپهدار در عرصه‌های نبرد
به جولان به آیین مردان مرد
یکی آهنین چنگ و دشمن شکن
ستیهنده بر باره اهرمن
امیری سرافراز و مینو نهاد
که در راه قرآن سر و تن نهاد
به نور خرد، مهر در سینه داشت
ز تقوی فروغی چو آیینه داشت
روانش خود بود و تن جان پاک
تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
دلیری هماورد راه امام
خداوند جاه و خداوند نام
سپرده دل و جان به لطف اله
به نیروی ارتش، بسیج و سپاه
شهیدا به درد تو گر سوختیم
به داغ تو چون لاله افروختیم
تو خورشید تابنده‌ای بی زوال
فروزنده چون چشمه‌های زلال
همای شهادت در آغوش توست
ردایی چو خورشید بر دوش توست
وطن بی تو رنگ دریغا گرفت
قرار از دل و طاقت از ما گرفت
تو را مرتبت روشن آن روز شد
که رهبر به داغ تو در سوز شد
چو زد بوسته بر پیکر پاک تو
از آن بوسه گلپوش شد خاک تو
کنون همچو طاووس مینو سرشت
بمان جاودانه به باغ بهشت
جوانمردانه مردا در این سرگذشت
به دریای خون آبم از سر گذشت
خداوند هستی تو را نام داد
ز شهد شهادت یکی جام داد
تو رفتی، ولی این دژ استوار
به جا ماند از گردش روزگار
اگر نخل شد واژگون، ریشه هست
اگر شیر نر کشته شد، بیشه هست

 

منبع:تسنیم

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:16 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۲۹۸۷
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۱
 
عقیق به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند

اشعار ویژه شهادت امام هادی (ع)  

به مناسبت فرا رسید سالروز شهادت امام علی النقی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.

            سرویس شعر آیینی عقیق: به  مناسبت فرا رسید سالروز شهادت امام علی النقی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:

 
 

مهدی رحیمی :

سیرتش نه در حقیقت صورت دنیایی اش

 

ماه را شرمندهء خود می کند زیبایی اش

 



می چکد نهج البلاغه از لب پایینی اش

 

می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش

 



لحظه لحظه خیر او حتماً به مردم می رسد

 

آن کسی که«جامعه»بوده دم لالایی اش

 



«جامعه»«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست

 

نسبت فرزندی اش با نسبت بابایی اش



 

سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست

 

یازده در ذکر بالا می رود کارایی اش

 



نوکر اربابم و یک بخش از آقایی ام

 

ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی اش

 



طعم توحید و امامت را به هم آمیخته

 

نیمه ی مکّی او با نیم سامرّایی اش

 



هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها

 

روبراهت می کند یک استکان از چایی اش

 



ازحرم برگشته می داند که وقت بازگشت

 

چایی دوم دوچندان می شود گیرایی اش



 

چونکه تنها می روی هرگز به  سامرّا نرو

 

چون خجالت می کشد تنهایی از تنهایی اش

 

میلاد عرفان پور:

 

گفت:« سُرّ من رَای»، ترجمان «سامرا»ست

من ولی دلم گرفت...این حرم چه آشناست

 

چون نجف، شکوهمند چون مدینه، رازدار

داستان آن ولی داستان کربلاست...

 

ماهِ تا ابد تمام! السلام یا امام!

ذکر ما علی الدّوام ، گریه های بی صداست

 

آنچه بر زبان ماست ، نام مهربان توست

آنچه بر زبان توست ، اسم اعظم خداست

 

از زمان کودکی، در پی ات دویده ایم

از همه شنیده ایم، گرد راه تو شفاست

 

باغ هایی از بهشت ، گوشه ی عبای توست

این عبای مصطفی، این عبای مرتضی ست

 

مجلس شراب را چشم تو به هم زده ست

چشم تو هنوز هم ، مستی مدام ماست

 

ما شهید می شویم، روسفید می شویم

روزگار، بی وفا ... عاشق تو باوفاست

 

ای هدایت نجیب! آسمانی غریب!

مضطریم و منتظر ، یادگار تو کجاست؟

 

محمد بختیاری :

 

تا که به روی نام تو گردید وا لبم

با ذکر خیر تو شده از هم جدا لبم

 

لب وا کنم اگر، همه را مست می کنم

از بس که از شراب لب تو لبالبم

 

نام تو زمزمه شد و زمزم درست شد

با گریه اینچنین شده است آشنا لبم

 

خون شد دل حروف و لب بسته وا نشد

نام تو شد کلید که گردید وا لبم

 

جان میدهد به مرده فقط "ها" ی اسم تو

"هادی" نگفته از دم عیسی لبالبم

 

جانم به لب رسید و به یک بوسه راضیم

پس در خیال ناله کنم ، بینوا لبم

 

در خواب دیده ام که به پابوس می رسم

در خواب دیده ام که ز سر تا به پا لبم

 

یاسین قاسمی:

وقتی خدا وجود تو را چون خدا کشید

ما را برای دور تو بودن گدا کشید

 

تا اینکه این زمین به نظر جلوه گر شود

از جنس نور با قلمش سامرا کشید

 

هرچه که دور توست یقینا گران بهاست

حتی غبار صحن تو را از طلا کشید

 

این جامعه ز جامعه ی تو کبیر شد

باید که خط به دورِ به غیر از شما کشید

 

رحمت کند خدا پدرم را که از قدیم

دست مرا گرفت و به سمت شما کشید

 

شش گوشه دار ها همه مثل هم اند پس

باید برای تو کفن از بوریا کشید

 

خوردی زمین فدای تو یا ایهاالعزیز

تا یک حرام زاده عبای تو را کشید

 

این غربت تو مضحکه ی این و آن شده

حرفی نزن که دشمن تو بد دهان شده

 

حرفی نزن که با تو مدارا نمی شود

این پاره ی جگر که مداوا نمی شود

 

"گریه نکن بهانه بدست کسی نده"

یک مرد بین این همه پیدا نمی شود

 

رنگ تنت عوض شده و آب رفته ای

یک نصف روز...آن قد و بالا...نمی شود!

 

اینگونه روی خاک دگر دست و پا نزن

راه گلوی تو به خدا وا نمی شود

 

پاشو ببین حسن چقدر گریه می کند

از روی قبر خاکی تو پا نمی شود

 

امّا خدا رو شکر که در این میانه ها

دیگر سر عبای تو دعوا نمی شود

 

گرچه تمام عمر تو دور از وطن شدی

اما خدا رو شکر که آقا کفن شدی

 

باران نیزه نیزه به جان شما نبود

بر سینه ات که داغ جوان شما نبود

 

راحت نفس زدی دم آخر قبول کن

سر نیزه ای میان دهان شما نبود

 

تیر سه شعبه ای که نیامد به سینه ات

مانند حرمله که زمان شما نبود

 

بزم شراب رفتی و امّا خدا رو شکر

همراهتان که دخترکان شما نبود

 

بزم شراب برده فروشی عزیز شد

در این میانه حرف خرید کنیز شد

 

محمد بختیاری :

هر چند روزی ام بجز این ابر غم نشد

شکر خدا که سایه ی این ابر، کم نشد

 

جان میدهم به گوشه ی چشمی که ابرویش

جز ذوالفقار با احدی هم قسم نشد

 

گفتم که غم به یاد تو بیرون کنم ولی

غم با مرور خاطره، شد بیش و کم نشد

 

این قبله خانه ای که نه، بتخانه بود و بس

جز با ولایت تو حرم محترم نشد

 

باید بریزد از عرق شرم بر زمین

این آسمان که در غم تو زیر و بم نشد

 

بغض خیال راه گلوی مرا گرفت

می رفت تا که مرگ کند فارغم، نشد

 

داود رحیمی :

 

گفتن از شأن تو چه دشوار است

"اهل بیت نبوتی" آقا

"مهبط الوحی" و "معدن الرحمه"

تو تمام کرامتی آقا

**

عادت و خلق و خویتان احسان

"أمرُکُم رشد" و حرفتان نور است

من چه گویم که" شأنکم حقٌ "

ذهن من از مقامتان دور است

**

خط به خط جامعه کبیره تویی

چه نیازی به وصف من داری؟

سلب تو نور و نسل تو نور است

فوق نوری فراتری، آری

**

تو ز قوم و قبیله ی آبی

و مبرّا زِ عیب و ایرادی

نامت آیینه را زِ رو برده

یا علی النقی و یا هادی

**

آمدی تیرگی فراری شد

قمرانه به شهر می تابی

و سیاهی تو را نمی فهمد

خارج از فهم کرم شب تابی

**

دشمنت هرچه گفت باکی نیست

تو نقی، پاک، مثل بارانی

چشم "شاهین" و جغد و کرکس کور

تا همیشه همای یزدانی

**

"متوکل" امام این قوم است

همشان مثل "معتز" و "واثِق"

با دهان قصد نورتان دارند!

نورکم حق و کلُّهم زاهِق ...

 

 

 

عباس شاهزیدی :

 

در دل نگذار این همه داغ علنی را

 

پنهان نکن از ما، غم دور از وطنی را

 

این داغ مرا کشت ، چه باید بنویسم

 

خورشیدِ شب مکه و ماه مدنی را

 

از بغض لبالب شدم از هتک حریمت

 

صبرتو به هم ریخته دنیای دنی را

 

ای ماه دهم ، پیش تو آورده ام امشب

 

در هاله ای از بهت دلی سوختنی را

 

آن ها که جگر سوخته ی  سامره هستند

 

باید بشناسند گدایان غنی را

 

آنقدر دل سوخته ی پشت حصارت

 

خون کرد دل عبدالعظیم حسنی را

 

آنقدر که آتش شدو ری سوخت برایت

 

آنقدر که خون کرد عقیق یمنی را

 

دشمن به خیال غلط خویش کشیده است

 

دور و بر خورشید ، شبی اهرمنی را

 

اما خبرش نیست خدا داده به دستت

 

مانند علی بازوی لشکر شکنی را

 

ای عطر دلارای نماز شبت از دور  !

 

تا سامره آورده اویس قرنی را

 

واکن لب نورانی خود را و بیاموز

 

با جامعه در جامعه شیرین سخنی را*

 

بگذار سهیم غم پنهان تو باشیم

 

نگذار به دل این همه داغ علنی را

 

کاظم رستمی :

 

با سرانگشتم نوشتم آه... باران گریه كرد

 

كنج چشم شیشه جاری شد خرامان گریه كرد

 

تیرگی‌ها را كه باران از نگاه گریه شست

 

شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه كرد

 

تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند

 

چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد

 

در هجوم کشف های ناگهانی گر گرفت

 

شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد

 

نیمه شب، دریا، اسارت! مجلس شومِ شراب...

 

خاطراتم از حرم تا شام ویران گریه كرد

 

سیر اسرار ازل در روضه‌های شفع و وتر

 

سطرهای جامعه در سوگ انسان گریه كرد

 

آه ای دریای نور ای مهربان ای لطف محض

 

در جوابم یک حرم، در خاك، ویران گریه کرد

 

تا نوشتم نام مولایم علی هادی است

 

از مدینه پاسخ آمد جان، خراسان گریه كرد

 

هادی ای مظلوم ای سرّ خدای فاطمه

 

غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد

 

وحید محمدی :

السلام علیک یا مولا

 

عالمی را غریبی ات کشته

 

ای غریب غروب سامرا

 

عالمی را غریبی ات کشته

 

 

 

گرچه بی آبرویم آقا جان

 

هر چه باشم ولی گدای توام

 

دیدن مرقدت چه حالی داشت

 

از همان روز در هوای توام

 

 

 

آشنای غریب دلتنگی

 

ای امام عزیز دل خسته

 

دست های گره گشای تو را

 

غل و زنجیر ظالمان بسته

 

 

 

از دعای قنوت نیمه شبت

 

همگان استفاده می بردند

 

نیمه شب بود و کوچه ها تاریک

 

که تو را هم پیاده می بردند

 

 

 

قصّه ی کوچه های باریکی

 

می شود پیش چشمتان تکرار

 

آهِ مظلوم و اشکِ غربت تو

 

سامرا شد مدینه باز این بار

 

 

 

چقَدَر خون دل که از دست

 

بی وفا مردم زمان خوردی

 

پسر مرتضی و بزم شراب

 

عجب ارثی از عمّه ات بردی

 

 

 

لااقل خوبی اش در این بوده

 

حرفی از خیزران نبود آقا

 

حرفی از یک سر بریده نبود

 

خواهری نیمه جان نبود آقا ...

 

 

مهدی نظری :

خورشید در کرامت بی انتهای توست

 

جنس ستاره وصله ی رو عبای توست

 

یا ایهاالنقی غم عشقت برای من

 

یا ایهاالنقی سر و جانم برای توست

 

قلبم که بین سینه به عشق تو می تپد

 

از عاشقان کنیه ی ابن الرضای توست

 

غصه نخور برای کبوتر نداشتن

 

جبرییل خود کبوتر صحن و سرای توست

 

مثل پیمبری ولی از جنس مرتضا

 

سرداب خانه ی تو همانا حرای توست

 

چشمان ما به درک حریمت نمی رسد

 

بر بام عرش سایه ی گلدسته های توست

 

آقا به رتبه ات فقها غبطه می خورند

 

نه نه پیمبران خدا غبطه می خورند

 

قبل تو سامرا سر بامش علم نداشت

 

دستی شبیه دست تو جود و کرم نداشت

 

موسی کجا و معجزه ی دست تو کجا؟

 

حتی مسیح نیز شبیه تو دم نداشت

 

تفسیر آیه های خدا درس جامعه ست

 

قرآن بدون ذکر تو نون و قلم نداشت

 

تقصیر ماست اینکه تو در اوج غربتی

 

تنها تر از تو عمر زمین از عدم نداشت

 

آقای من فدای سرت گنبد خراب

 

تو مادرت کسی ست که عمری حرم نداشت

 

تو بی کسی قبول ، ولی مثل او که نه..

 

سیلی نخورده ای تو و رویت ورم نداشت

 

از غربت تو ارض و سما گریه میکنند

 

هرشب فرشته های خدا گریه می کنند

 

شرمنده گی ست دیده ز خون تر نداشتن

 

روز شهادت تو علم بر نداشتن..

 

اوج سعادت است برای کسی چو من

 

پای رکاب مقدمتان سر نداشتن...

 

سخت که امام دهم باشی و علی

 

اما کسی شبیه به قنبر نداشتن

 

سخت بین شهر پر از ظلم و بی کسی

 

هی بار غم کشیدن و لشگر نداشتن

 

سهم تو شد زمان هجوم هزار غم

 

دردی شبیه غصه ی مادر نداشتن

 

آن لحظه ای که زخم به قلبت هجوم برد

 

سهم تو بود مالک اشتر نداشتن

 

در کربلا حسین به عباس تکیه کرد

 

تو بودی و غریبی و یاور نداشتن

 

تنها میان لشگر اعدا چه میکنی؟؟

 

در کاروان سرای گداها چه میکنی؟؟

 

آقا اگرچه سینه ات از غم کباب بود

 

اما همیشه مشک شما پر ز آب بود

 

بردند اهل سامره فیض از دعای تو

 

اما همیشه خوبی تو بی جواب بود

 

حیف از دعای جامعه ات که غریب ماند

 

هر خط آن برابر با صد کتاب بود

 

آن لحظه ای که پای برهنه دواندنت

 

آقا گمان کنم که به دستت طناب بود

 

پای برهنه بردن تو جای خود ولی...

 

...سنگین ترین غمت می و بزم شراب بود

 

بزم شراب رفتن تو طشت زر نداشت

 

با این وجود حال تو خیلی خراب بود

 

در مجلسی که راس امام و شراب بود

 

در اوج غصه لحظه ی مرگ رباب بود

 

دنیای غم به خانه ی قلب رباب ریخت

 

آنجا یزید بر سر آقا شراب ریخت

 

محسن حنیفی:

 

همراه با زیارت زیبای جامعه

 

در هر فراز نام تو را ذکر میکنم

 

"یا إهدنا الصراط"ِ نماز مقربین

 

در هر نماز نام تو را ذکر میکنم

 

 

 

حتی مسیحیان به دمت معتقد شدند

 

وقتی مسیح نذر تو کرد و شفا گرفت

 

دیشب مریض خانه ی ما با وساطتت

 

شد رو به راه ، تذکره ی کربلا گرفت

 

 

 

پیچیده سوز ناله ی تو بین قرن ها

 

آهت اثر نمود و جهان پر شراره شد

 

با پاره پاره ی جگرت این غزل گریست

 

با خون دل نوشته شد و چارپاره شد

 

 

 

بالا سر تو ضامن آهو کشید آه

 

بر جمع سوگوار تو آهو اضافه شد

 

از روی درد ناله زدی: وای مادرم

 

کم شد ز سینه درد و به پهلو اضافه شد

 

 

 

روز دوشنبه زهر و مغیره یکی شده *

 

با تازیانه بر جگرت حمله ور شدند

 

روز دوشنبه داغ دلت باز تازه شد

 

یادآور مصیبت دیوار و در شدند

 

 

 

گر چه به روی سینه ی تو زهر پا گذاشت

 

دور و بر تو خولی و شمر و سنان نبود

 

گر چه به تو تعارف جام شراب شد

 

دیگر خبر ز طشت و لب و خیزران نبود

 

 

 

از قتلگاه کرببلا سر در آورد

 

هر کس که کرد مرثیه خوانیِ قتل تو

 

یک تا دوازده... همه را شمر کشته است

 

آن ضربه ی دهم شده بانی قتل تو

 

رضا اسماعیلی :

 

می‌ خواهم امشب بگویم، شعری برای نگاهت

 

یك سوره رحمت بخوانم، از مصحف روی ماهت

 

می ‌خواهم امشب بگردم، دور كرامات چشمت

 

احرام عرفان ببندم، با زائران نگاهت

 

می ‌خواهم امشب خدا را، در عرش چشمت ببینم

 

ای كهكشان هدایت ! در پرتو مهر و ماهت

 

پشت دلم را شکسته ، تشریف داغ غیورت

 

چشم یتیمم نشسته ، در كوچه ی غم به راهت

 

ای عصمت سبز و روشن ! تزویر شب پرپرت كرد

 

آیینه‌ها را سرودی، این است تنها گناهت

 

لرزید اركان هستی ، وقت نزول غم تو

 

ترسم بگیرد جهان را ، یك روز طوفان آهت

 

ای هادی نسل آدم ، ای وارث اسم اعظم !

 

منظور هستی تو هستی ، آیات قرآن گواهت

 

«هل من...» بگو تا به عشقت ، لبیك غیرت بگویم

 

مولای من ! كو حسینت ؟ كو كربلا و سپاهت ؟

 

من عاشقی بی ‌پناهم ، شبگرد گم كرده راهم

 

مِهر دَهُم، هادی عشق ! كو آفتاب پناهت ؟

 

با لهجه ی شرقی غم، امشب تو را گریه كردم

 

مولای من ! این « غزل ـ غم » تقدیم داغ نگاهت

 

سید هاشم وفایی:

 

کسی کـه بندۀ خاص خدای یکتا بود

 

وجـود اطهر او در هجوم غـم ها بـود

 

هماره ذکر خداوند بـر لبش گل کـرد

 

همیشه گلشن محـراب از او مصفا بـود

 

ز دشمنان که بر او عرصه تنگ میکردند

 

ولی اعظم حق را چـه بیم و پروا بـود

 

قدم به برکه شیران اگرچه او بگذاشت

 

وحوش را سر بوسه به خاک آن پا بـود

 

اگرچو جّد غریبش علی به خانه نشست

 

بـه یاد غُربت درد آشنای بابا بـود

 

اگرچه ریخت شبانه به خانه اش دشمن

 

نداشت بیم ز خصم و به یاد زهرا بـود

 

ز زهر دشمن ظالم، ز پا فتاد کسی

 

که پاره های دل او پُر از خدایا بـود

 

دریغ ودردکه گلچین زکینه پرپرکرد

 

گلی که زینت گلزار سبز طاها بود

 

امام عسکری از ماتمش سیه پوشید

 

غبار غم ز سرا پای او هویدا بود

 

شبی که شمع وجودش خموش شد ،دیدند

 

فضای سامره تاریک و غرق غوغا بـود

 

زخاک سامره اش نور بر فلک تابد

 

که او تجّلی آئینه های تقوا بـود

 

ز ماتمش نه همین سینۀ «وفائی» سوخت

 

که داغ او به دل لاله های صحرا بود

 

مهدی نظری :

 

اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند

 

برتو هرکس گریه کرده وقف جنت می کنند

 

ایهاالهادی گدایان در تو تا ابد

 

برهزاران حاتم طائی کرامت می کنند

 

اشکهایی را که در این روضه هایت ریخته

 

قطره قطره وصل بر دریای رحمت می کنند

 

سینه زنهای تو با سینه زدن در روضه ات

 

مثل موسی در میان طور عبادت می کنند

 

مردم ایران به یاد صحن نورانی تو

 

حضرت عبد العظیمت را زیارت می کنند

 

عده ای با پرچم یاهادی ات روز جزا

 

ازتمامی گنهکاران شفاعت می کنند

 

نام تو دارد جهانی را هدایت می کند

 

علتش این است بر نامت اهانت می کنند

 

کاش می شد ما فدایی نگاهت می شدیم

 

کاشکی در سامرای تو سپاهت می شدیم

 

ای کلام تو کلام ناب قرآن یا نقی

 

زنده شد از برکت نام تو انسان یا نقی

 

حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا

 

واجب عینی شده بر هر مسلمان یا نقی

 

مردم ایران زمین با احترام و ومؤمن اند

 

کاش جای سامرا بودی در ایران یا نقی

 

با دعای جامعه ما را رساندی تا خدا

 

ای کلید اصلی ابواب ایمان یا نقی

 

مهبط وحیی تو آقا معدن الرحمه تویی

 

ای مصابیح الدجی ای باب احسان یا نقی

 

ای که اعلام التقی هستی و هم کهف الوری

 

هرکسی شد نوکرت شد از بزرگان یا نقی

 

منتهی الحلمی ستون علمی ارکان البلاد

 

ای امام مهربانِ بهتر از جان یا نقی

 

با گدایی از تو دارم پادشاهی می کنم

 

مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می کنم

 

آمدم کنج حریمت با دو تا چشم تری

 

آمدم پیش تو آقاجان برای قنبری

 

آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو

 

جان زهرا حضرت هادی مرا هم می خری؟

 

ای غریب سامرا ای آشنای عالمین

 

تو امام،عسگری هستی و خود بی عسگری

 

هرزمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است

 

با ضریح تخته ای ات اشک در می آوری

 

ای فدای نام تو جان تمام شیعه ها

 

ایهاالهادی النقی تو یک علی دیگری

 

درخرابه جاگرفتی پیش یک دسته گدا

 

پادشاهانه نشستی در کنار نوکری

 

نیمه ی شب ریختند آقا سر سجاده ات

 

قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری

 

بردنت از خانه ات اما دری دیگر نسوخت

 

درمیان شعله دست و پای یک مادر نسوخت

 

گرچه بر روی لبت نامی به جز مادر نبود

 

روی دوشت کنده زنجیر زجر آور نبود

 

آمدی بزم شراب و حرمتت آنجا شکست

 

در عوض آقا در این مجلس که تشت زر نبود

 

دور تو پر بود از نامردهای سامرا

 

در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود

 

دور تو کف می زدند وعده ای باده به دست

 

سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود

 

گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی

 

دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود

 

جای صدها شکر باقی مانده در بزم شراب

 

خیزران بالا نمی آمد لبی هم تر نبود

 

خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان

 

خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود

 

وای از شام بلا و مجلس شوم یزید

 

بعد از آن دنیا دگر بر خود چنین بزمی ندید

 

غلامرضا سازگار:

 

ای هدایت راه خود را یافته در کوی تو

 

وی چراغ عقل روشن از فروغ روی تو

 

هادیان خلق را خطّ طریقت سوی تو

 

جنّت اهل ولا هم خُلق تو هم خوی تو

 

ای محمّد را وصی ای ربّ اعلا را ولی

 

هادی امّت دهم مولای ما چارم علی

 

پیکر توحید را روح مطهّر کیست؟ تو

 

شمع جمع محفل آل پیمبر کیست؟ تو

 

راهیان نور را هادی و رهبر کیست؟ تو

 

دُرّ نه دریا و دریای دو گوهر کیست؟ تو

 

آفتاب سامره چشم و چراغ مرتضی

 

جدّ پاک مهدی و نجل جواد ابن الرّضا

 

نام نیکویت علی خُلقت علی خُویت علی

 

صدق و اخلاصت علی آیینه ی رویت علی

 

وجه نیکو، چشم و ابرو، دست و بازویت علی

 

ای ثنا خوانت محمّد ای ثناگویت علی

 

سوّمین ابن الرّضا باب امام عسکری

 

کرده در چشم هدایت طلعتت روشنگری

 

شهریاران جهان خاک سرِ کوی تواند

 

خوب رویان دو عالم عاشق روی تواند

 

اختران آسمانی قطره ی جوی تواند

 

عرشیان و فرشیان با هم ثناگوی تواند

 

آیه های وحی در خال و خط رخسار توست

 

حرف حرف «جامعه» از لعل گوهر بار توست

 

جامعه موجی ست از دریای عرفان شما

 

جامعه نوری ست از لب های خندان شما

 

جامعه بحری ست از انوار قرآن شما

 

جامعه برقی ست از خورشید تابان شما

 

جامعه ما را سوی عترت هدایت می کند

 

روح را مست می ناب ولایت می کند

 

تو علیِّ چارم و ابن الرّضای دوّمی

 

تو چراغ انجمن هایی و ماه انجمی

 

تو جمال حیِّ سبحانی به چشم مردمی

 

تو جواد ابن رضا نجل امام هشتمی

 

نجل وجه الله را در خط و خالت یافتم

 

چارده خورشید در ماه جمالت یافتم

 

دادها ماندند و چون دود از میان بیداد رفت

 

هر چه در عالم جز آثار شما از یاد رفت

 

شوکت عبّاسیان با نامشان بر باد رفت

 

هر چه در عالم جز آثار شما از یاد رفت

 

ایّها الهادی النّقی راه هدایت راه توست

 

آنچه باقی مانده قول نَحنُ وجه الله توست

 

گر چه قلب پاکت از زخم زبان آزرده اند

 

گر چه روز و شب بلاها بر سرت آورده اند

 

گر چه در حقّ تو ای مولا ستم کرده اند

 

گر چه با اجبار در بزم شرابت برده اند

 

شعر نابت خصم را در اضطراب انداخته

 

نقش دشمن را در آن محفل به آب انداخته

 

شعر نابی را که خواندی سر بسر هشدار بود

 

بر سر آن بی خبر فریاد آتش بار بود

 

هر کلامت یک نهیب از داور قهّار بود

 

شعر نه، بر جان آن جانی، شرارِ نار بود

 

آن ستمگر را رگفتار تو حالی داد دست

 

کرد اظهار ندامت جام را در هم شکست

 

ایّها الهادی النّقی یابن النُّجوم الزّهره

 

اختر برج شرف یابن البدورِ الباهره

 

جدِّ پاک مهدی و نجل بتول طاهره

 

پر زند مرغ دلم هر شب به سوی سامره

 

هر که بودم هر که هستم هست و بودم خاک توست

 

سینه ی من سامره، قلبم حریم پاک توست

 

ای تمام آفرینش یکدم از عمر کمت

 

زنده جان پیکر توحید از فیض دمت

 

شمع جمع عالمی، پروانه جان عالمت

 

آبروی صورت خورشید خاک مقدست

 

ای ولیِّ حقّ! تو سرمست ولایت کن مرا

 

هادی عالم به سوی خود هدایت کن مرا

 

کیستم من خاک زوّار امام هادیم

 

هر که هستم عبد دربار امام هادیم

 

بوته ی خاریس به گلزار امام هادیم

 

سائلی بر گرد دیوار امام هادیم

 

روز اوّل ساکن این بوستانم کرده اند

 

از کرامت «میثم» این خاندانم کرده اند

 

 

منبع : شعر شاعر ، حسینیه ، وبلاگ شاعران 

 
 

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:11 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۰۶۱
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۳
 

عظمت سیدبن طاووس درکلام آیت‌الله بهجت  

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می‌فرمود: مرحوم سیدبن طاووس ــ رحمه الله ــ در تعبدیات و ادعیه از ذخایر بوده است.
عقیق: مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می‌فرمود: مرحوم سیدبن طاووس ــ رحمه الله ــ در تعبدیات و ادعیه از ذخایر بوده است. در کتاب کشف المحجه می‌نویسد: برای روز تکلیف جشن گرفتم.

در کتاب اقبال الاعمال ضمن اعمال ربیع الاول یا ربیع الثانی صریحاً می‌گوید که برخی از دعاها را خود انشا نموده است و دعاهای زیادی نیز با عدم تصریح به انشای خود ذکر نموده که که واقعاً با دعاهای مأثوره از حضرت معصومین ــ علیهم السلام ــ سنخیت دارد و از لحاظ علوّ مضامین از کلام غیرمعصومین برتر است.

 

پی نوشت:

کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت ــ ص56
محمدحسین رخشاد

منبع:تسنیم

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 4:10 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

خاطرات دفاع مقدس (15) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

 

شوخی شهید کیا در بازدید از خرمشهر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پس از آزادسازی خرمشهرهمه مایل بودند جهت بازدید، آنجا رفته و ضمن دیدن جنایات صدام، امداد‌های غیبی خداوند و توانمندی دلاور مردان جبهه اسلام، در آزادسازی این بخش حساس از میهن اسلامی را از نزدیک مشاهده کنند. لکن جهت ر عایت مسایل امنیتی و حفظ بقایای اموال مردم که از غارت صدامیان در امان مانده بود، برای ورود به خرمشهر محدودیتهایی در نظر گرفته بودند. مثلاً لازم بود افراد بازدیدکننده، دعوت نامه‌ای از سپاه خرمشهر داشته باشند. شهیدکیا با جمعی از بچه‌های دادستانی سپاه، من جمله آقای رضالو که دادیار بود و طلبه، البته با لباس شخصی رفت وآمد می‌کرد، تصمیم می‌گیرند از خرمشهر بازدیدکنند. آقای کیا نامه‌ای از سپاه خرمشهر می‌گیرد و قید می‌کنند آقای سلیمان کیا در معیت همراهان. لذا یک جمع چند نفره در معیت آقای کیا دادیار جا نشین دادستانی مستقر در قرار گاه خاتم که همگی مشتاقانه برای بازدید از خرمشهر لحظه ‌شماری می‌کنند، صبح زود از اهواز عازم خرمشهر می‌شوند. رانندگی ماشین را نوعاً آقای کیا خودش به عهده می‌گرفت و می‌گفت: چون ماشین مال بیت المال است و برخی افراد درست رعایت نمی‌کنند، ترجیح می‌دهم، خودم رانندگی کنم. لحظات انتظار به پایان می‌رسد. ماشین جلو دژبانی ورودی خرمشهر توقف می‌کند. مأمور برگ عبور می‌خواهد. شهید کیا ضمن ارایة مجوز اشاره می‌کند، به آقای رضالو و به مأمور می‌گوید: ایشان با ما نیستند. لکن اگر با مسئولیت خودتان می‌پذیرید که ایشان وارد خرمشهر شود، حاضریم او را با خودمان ببریم. مأمورین آقای رضالو را از ماشین پیاده می‌کنند و هر چه می‌گوید: ما با هم هستیم، مأمورین نمی‌پذیرند. شهید کیا با بقیة همراهان جهت بازدید وارد خرمشهر می‌شوند و آقای رضالو با ناراحتی تمام، نا امیدانه، این مسافت را با ماشین‌های عبوری به اهواز برمی گردد.

شوخی متقابل با شهید کیا در ایست بازرسی پل اندیمشک

آقای رضالو تصمیم می‌گیرد، این شوخی سنگین را جبران کند. یا به عبارتی انتقام بگیرد. پس از چند روز دیگر که همین جمع قرار است از سایت چهار و پنج بازدید کنند. محل عبور پل فلزی اندیمشک بود. قبل از ایست و بازرسی پل اندیمشک که نسبتاً دژبان با توجه به حساسیت منطقه، سخت هم می‌گرفت. (چند کیلومتر مانده به ایست و بازرسی) آقای رضالو با لطایف‌الحیلی و به بهانة اینکه شما خسته هستید و من می‌خواهم رانندگی کنم و با اصرار زیاد، پشت فرمان قرار می‌گیرد. همین که جلو ایست و بازرسی می‌رسند و مأمور از آنها برگ تردد می‌خواهد، آقای رضالو درحالی که به کیا اشاره می‌کند. می‌گوید: ما چند نفر با هم هستیم. لکن این آقا با ما نیست دژبان هم طبق روش جاری می‌گوید: شما باید پیاده شوید. شهیدکیا هم بدون هیچ گونه حرف یا مقاومت یا دفاعی در حالی که مشغول پیاده شدن هست می‌گوید: پس اجازه بدهید وسایلم را هم بردارم و چند نارنجک و یکی دو تا مین گوجه‌ای و مقداری فشنگ را از عقب ماشین بر‌می‌دارد (لازم به یادآوری است که بعضاً فشنگ یا سایر مهمات بدست آمده از متهمین که از منطقة عملیاتی آورده بودند را جهت تحویل به انبار در عقب ماشین لنکروز نگهداری می‌کردند) وقتی چشم مأمورین به این همه مهمات جنگی می‌افتد، به همه سرنشینان خودرو مشکوک و همه را جهت برسی بیشتر از ماشین پیاده می‌کنند. حالا آقای رضالو می‌خواهد بگوید همه با هم هستیم و شوخی کردم. نمی‌شود می‌خواهد چیزی نگوید همه توقیف شده‌اند. لذا پس از مقداری معطلی شانس می‌آورند و فرمانده دژبان جنوب آقای ناصر ناری جهت سرکشی از دژبانی‌ها از آنجا عبور می‌کند و چون همه این آقایان را می‌شناخته و با هم ارتباط کاری داشته‌اند و می‌بیند جلو دژبانی معطل هستند. سریع از ماشین پیاده شده با آنها احوالپرسی می‌کند و می گوید چرا اینجا پیاده شده‌اید می‌گویند. به دستور مأمورین متوقف شده‌ایم. ضمن معذرت خواهی به مأمورین دستور می‌دهد سریعاً اجازه عبور داده شود. این هم نوعی شوخی عملیاتی بود. یادآن صفا و صمیمتها بخیر.

منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 


ادامه مطلب



[ یک شنبه 22 فروردین 1395  ] [ 3:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 90 :: 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4078851 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب