به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج، سال قبل در چنین روزهایی، آتش طغیان وتجزیهطلبی از خطه کردستان زبانه کشید و تحریکات و تحرکات ضد انقلاب، این نقطه از کشور ما را به کانون آشوب مبدل ساخت. این درشرایطی بود که دولت مرکزی و ارتش، به لحاظ ضعفی که پس از انقلاب بر آن تحمیل گشته بود، به سختی میتوانستند به دفع چنین شورشهایی بپردازند و فضای مناطق آشوبزده را آرام سازند. دراین دوران خطیر، پاکبازانی سختکوش و ایثارگر به حفظ تمامیت ارضی ایران همت گماشتند که شهید سرلشکر ولی الله فلاحی طالقانی و شهید دکتر مصطفی چمران، در زمره آنان هستند. این دو در روزهای پرخطر و آشوبزده کردستان و شهر سنندج، در این شهر ماندند و با به جان خریدن ملامت ملامتگران، به خواسته رهبر کبیر انقلاب مبنی بر حفظ این خطه از ایران همت گماشتند. مقالی که پیش روی دارید، به بازخوانی داستان جداییطلبی در کردستان با محوریت نقش شهید فلاحی در مواجهه با این فتنه تاریخی پرداخته است. امید است که بازخوانی این فصل عبرتآموز از تاریخ انقلاب اسلامی، برای نسل جوان کشور که تمامیت ارضی ایران را محفوظ میبیند، عبرت آموز و مفید آید.
در آغازین ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی که ملت ایران سرخوش از تحقق استقلال ایران در اندیشه بازسازی کشور بودند، عوامل تجزیهطلب در کردستان با پشتیبانی و هدایت بیگانگان در لوای شعار خودمختاری و استقلالطلبی به تحریک مردم مبادرت کردند و با جلب افکار عمومی و به دست گرفتن ابتکار عمل در اولین گام در شهر مهاباد به پادگان نظامی حمله آوردند و سلاحها، تجهیزات و اموال آن پادگان را غارت کردند.
عوامل بیگانه به این نتیجه رسیدند که از وضعیت به هم ریخته قوای مسلح پس از انقلاب حداکثر بهره را ببرند و با حمله به صدا و سیما و پادگان سنندج مرکز استان را از سلطه حکومت مرکزی خارج سازند و مقدمات تجزیه کردستان و حاکمیت دولت جدید را فراهم آورند.
اولین گام، محاصره پادگان سنندج
چند روز پس از انتصاب تیمسار فلاحی به فرماندهی نیروی زمینی گروههای تحریکشده با محاصره پادگان سنندج اهداف خود را پی میگرفتند. افسر نگهبان پادگان بلافاصله با کمیته انقلاب تماس گرفت و تقاضای کمک کرد. مجموعه پرسنل پادگان سنندج را فقط یک یا دو گروهان نظامی تشکیل میداد. از کمیته انقلاب به افسر نگهبان پاسخ داده میشود که مقاومت کنید، برای شما کمک فرستاده میشود، اما افراد کمکی در حدی نبودند که پادگان را از خطر سقوط نجات بدهند. صبح 25 اسفند 1357 پس از آنکه تیمسار فلاحی از حمله مهاجمان به پادگان سنندج مطلع میشود، به لشکر یکم گارد سابق مستقر در لویزان میرود تا نیرویی فراهم آورد و به کردستان اعزام کند. سرتیپ بازنشسته علی محسنی در اینباره چنین میگوید: «در سال 1357 در لشکر یکم پیاده مرکز به عنوان فرمانده پشتیبانی با درجه سروانی خدمت میکردم. اواخر سال 1357 بود که یک روز صبح سرتیپ فلاحی به ستاد لشکر آمد و با احضار فرماندهان گردان در دفتر فرماندهی لشکر گفت: آقایان مملکت در خطر و قسمتی از ایران در حال جدا شدن از خاک ایران است. کردستان در حال جدا شدن از ماست. ما باید دست به دست هم بدهیم و به هر قیمتی شده ایرانمان را حفظ کنیم و اجازه ندهیم حتی یک وجب آن جدا شود. اگر همت نکنیم این ننگ برای همیشه در تاریخ به نام ما ثبت میشود. پرسنل را جمع کنید و عین جملات مرا به آنها بگویید. روی واحد شما حساب میکنم. . . تیمسار فلاحی این جملات را با حالت و احساس جالبی بیان میکرد، بهطوری که همه ما بهشدت تحت تأثیر خطابه پرشور او قرار گرفتیم. عصر همان روز سه گردان سازماندهی شدند تا صبح روز بعد برای حرکت به کرمانشاه و سپس سنندج آماده شوند.»
سرتیپ بازنشسته، رحیم رحمانی نیز در این باره میگوید: «لشکر یک مرکز سه گردان پیاده زرهی داشت که من فرمانده گردان 174 بودم. بعد از آنکه تیمسار فلاحی فرماندهان گردان را احضار کرد، هنگام رفتن به دفتر اقامت ایشان، در محوطه سرلشکر قرنی را دیدم که بسیار ناراحت در حال قدم زدن بود. بعد که به اتاق فرمانده لشکر یک گارد رسیدم، تیمسار فلاحی را دیدم که او هم بهشدت ناراحت به نظر میرسید، بهطوری که با لرزش دست سیگارش را میکشید. لحظاتی بعد تیمسار فلاحی گفت: برای گرفتن نیرو به منظور اعزام به سنندج و جلوگیری از سقوط پادگان به خیلی از مدعیان مراجعه کردم، متأسفانه موفق نشدم و تیمسار بزرگوار (یعنی قرنی) الان در پایین و شدید ناراحت هستند، به شما رو آوردم، مملکت به خطر افتاده و کردستان با توطئه عوامل بیگانه در حال جدا شدن از خاک کشورمان است. همین امروز باید به فکر سازماندهی باشید تا فردا در اولین فرصت نیروها را به سنندج اعزام کنیم، در غیر این صورت به احتمال قوی پادگان سقوط خواهد کرد و با سقوط پادگان کردستان تا حد تجزیه به خطر میافتد و آن منطقه آسیب فراوان خواهد دید. دست بلند کردم و گفتم: تیمسار اولاً خود من و در مرتبه دوم افسران و سایر پرسنل تابعهام داوطلب حرکت هستیم. پرسنل دیگر نیز آمادگی خود را اعلام کردند و بدین ترتیب در همان ساعات اولیه 200 نفر سازماندهی شدند که 67 نفر آن پرسنل تابعه گردان من بودند.
نتیجه این اقدامات به عرض سپهبد قرنی رسید و او خاطرش آسوده شد و ما را دعا کرد. تیمسار فلاحی ما را بوسید و با خوشحالی پادگان را ترک کرد. من سرپرستی یک اکیپ 100 نفری را به عهده گرفتم و منتظر ماندیم تا دستور حرکت داده شود.»
اعزام نیروی داوطلب به سنندج
سه گردان داوطلب با هواپیما به کرمانشاه اعزام شدند و از کرمانشاه به وسیله هلیکوپتر 214 به سمت پادگان سنندج حرکت کردند. تیمسار فلاحی با نیروهای اعزامی از تهران تا سنندج همراه بود. سرتیپ 2 ابوالقاسم سخدری در هلیکوپتری حضور داشت که تیمسار فلاحی در آن بود. وی از حضور خود در کنار تیمسار فلاحی خاطرهای را بیان میکند: «در گردانی که سرگرد حسنی سعدی فرماندهی آن را به عهده داشت، من فرمانده یکی از سه گروهان بودم. در کرمانشاه با نظم و ترتیب سوار یک هلیکوپتر شنوک شدیم. تیمسار فلاحی داخل هلیکوپتر در کنار من نشسته بود. او در طول مسیر تا سنندج چندین بار جمله «الحیاه و عقیده» و «جهاد» را تکرار و سپس از جنبههای مختلف تفسیر کرد و در پایان گفت: باید در ارتش این مطلب پیاده شود.»
تیمسار فلاحی همانطور که به سازماندهی و قدرت رزمی یگانها فکر میکرد، در اندیشه تقویت مبانی اعتقادی نظامیان هم بود. در سنندج تیمسار فلاحی هدایت عملیات را به عهده گرفت و سرانجام پس از گذشت حدود دو هفته توانست با دفع حمله مهاجمان امنیت را در سنندج برقرار کند.
شهید فلاحی برای آنکه به سران ضد انقلاب بفهماند، ارتش با تمام اقتدار پشتیبانی کامل خود را از تمام مردم عزیز و غیور کردستان ادامه میدهد و تأمین مردم را از هر گونه شرارتها و دستبردهای آنان برقرار خواهد کرد، دستور داد چندین فروند هواپیما و هلیکوپتر در آسمان منطقه به پرواز در آیند تا بدین وسیله به آنها بگوید به هیچوجه توان مقابله با ارتش را نخواهند داشت. پس از دفع فتنه اشرار در سنندج تیمسار فلاحی مقرر کرد از نظامیان لشکر 28 دعوت به عمل آید تا خود را به پادگان معرفی کنند و مسئولیت تأمین پادگان نیز به آنان محول شود.
بدین ترتیب پس از اولین عملیات نظامی در مقابله با عناصر ضد انقلاب و تمرکز پرسنل پراکنده لشکر و سر و سامان دادن لشکر 28 توسط تیمسار فلاحی گروههای داوطلب نظامی به تهران عزیمت کردند.
یک «داوطلب شهادت» درآئینه توصیف فلاحی
تیمسار فلاحی از حضور خود در سنندج خاطرهای نیز بیان کرده است: «روز 28 اسفند سال 1357 در میدان صبحگاه سنندج چند ساعت پس از هجوم به پادگان سربازی را دیدم که سرباز شهیدی را به دوش میکشید، هنوز خون شهید منعقد نشده بود و در مسیری که حرکت میکرد خون به روی لباس او و زمین میریخت. وقتی جنازه سرباز شهید را داخل هلیکوپتر گذاشتیم که به کرمانشاه منتقل شود به سربازی که پیکر شهید را آورده بود گفتم: پسرم! تفنگت را اینجا بگذار. تو هم همراه شهید به کرمانشاه برو و پس از تحویل شهید به خانوادهاش دوباره به اینجا برگرد. گفت: سنگر من خالی است، بهخصوص که سنگر این شهید هم که در کنار سنگر من است، خالی مانده است و باید به سنگر خودم بروم و هم از سنگر خودم و هم از سنگر این شهید محافظت کنم. او پس از آنکه چند قدمی از من دور شد، یکی از همکاران که شاهد گفتوگوی ما بود، خودش را به نزدیکیام رساند و گفت: تیمسار! این سرباز را شناختید؟ گفتم: نه، او یک مجاهد است، یک سرباز، یک فرشته! گفت: او برادر همان شهید است. سنگر خالی هم متعلق به برادرش است. به یاد مجاهدتهای قهرمانان صدر اسلام افتادم. درباره ایثار و فداکاریهای آنان چیزهایی شنیده یا مطالعه کرده بودم که در آن لحظه نمونهاش را به چشم میدیدم. روز بیست و نهم اسفند در آستانه حلول سال نو از مواضع و سنگرهای پادگان بازدید میکردم. همان سرباز دیروزی را در سنگرش دیدم که به شهادت رسیده بود. خودم جنازه او را به سمت هلیکوپتر بردم تا پس از انتقال به کرمانشاه در کنار برادرش به خاک سپرده شود. برای چنین سربازی کمتر از ابراهیم قائل نیستم. او با آنکه میدانست شهید میشود، مشتاقانه در راه شهادت قدم میگذاشت.»
ادامه تحریکات درسایر نقاط ایران
پس از ناکامی مخالفین انقلاب اسلامی در تصرف سنندج، آنان در سایر نقاط ایران مانند گنبد، سیستان و بلوچستان، خوزستان و چند شهر دیگر کردستان تحرکاتی کردند که در ظاهر برای دفاع از حقوق ستمدیدگان، اما در حقیقت انگیزه آنان تجزیهطلبی، ایجاد بحران و تشنج در جامعه و سرکوب مبارزات مردمی بود. در میان حوادث مزبور واقعه پاوه و خطر سقوط آن بازتاب بیشتری داشت، بهطوری که امام خمینی برای نجات مردم آن شهر از ظلم و کشتار مهاجمان و به منظور جلوگیری از سقوط آن پیام جداگانهای به نیروهای مسلح اعلام فرمود.
واقعه پاوه
در سحرگاه 24 مرداد ماه سال 1357 شهر پاوه به محاصره گروهی از مهاجمان در میآید که تعدادی از آنان چریکهای مارکسیستی فدایی خلق بودند. تعداد مهاجمان که از پشتیبانی دشمنان خارجی حمایت میشدند حدود 5 هزار نفر مجهز به سلاحهای مرگبار بود. تنها نیروی مدافع شهر تعداد کمی از پاسداران بودند که مجموع آنان به 300 نفر هم نمیرسید.
مهاجمان با بستن راههای ورودی هر جا پاسداری را داخل شهر میدیدند، دستگیر میکردند و با جدا کردن سر از بدنش سر بریده او را در خیابانهای شهر میچرخاندند تا مردم را وادار به مراجعت به خانههای خود کنند.
باقیمانده پاسداران انقلاب اسلامی تا بامداد روز 25 مرداد مقاومت میکنند. در همان روز تیمسار فلاحی، دکتر چمران و فرمانده سپاه پاسداران به فرمان امام همراه با دو هلیکوپتر به کمک آنان میشتابند. هلیکوپترها در زیر رگبار آتش مهاجمین به کمک مجروحان اقدام میکنند و تعداد زیادی از آنان را نجات میدهند. قوای مهاجم به بیمارستان حمله میکنند و با به رگبار بستن بیماران و پرستارها تعدادی از آنان را به شهادت میرسانند. جنایات مهاجمان در پاوه سبب برانگیختن خشم مردم در بسیاری از شهرها میشود. بازار تهران و قم تعطیل میشود و اصناف دست از کار میکشند. تمام نیروهای انقلابی، ارتشی، نظامی و سیاسی برای رفتن به پاوه اعلام آمادگی میکنند.
اما دامنه این ناامنیها به سنندج هم کشیده میشود. از سنندج خبر میرسید یکی از گروههای مسلح غیر قانونی مستقر در کردستان با همکاری حزب دموکرات زنان سنندج را به اسارت گرفته و با هجوم به پادگان سربازان را خلع سلاح کرده است. امام خمینی پس از پیام قبلی خطاب به مردم و نیروهای مسلح به منظور بسیج و اعزام نیرو به پاوه فرمان دیگری میدهد مبنی بر اینکه باید غائله سنندج سرکوب شود و اشرار دستگیر و محاکمه شوند:
بسم الله الرحمن الرحیم
الساعه خبر رسید که در سنندج حزب دموکرات ارتشیها و سازمانهای آنان را محاصره کردهاند و اگر تا نیم ساعت دیگر کمک نرسد، اسلحهها را میبرند و از مسجد سنندج اطلاع دادند حزب دموکرات زنهای ما را به گروگان بردهاند. اکیداً به کلیه قوای انتظامی دستور میدهم به پادگانهای مراکز ابلاغ کنند که بهقدر کافی به طرف سنندج حرکت و با شدت اشرار را سرکوب کنند. پاسداران انقلاب در هر محلی هستند به مقدار کافی به سنندج و تمام کردستان با پل هوایی بسیج شوند و با شدت تمام اشرار را سرکوب کنند. تأخیر ولو بهقدر یک ساعت تخلف از وظیفه و بهشدت تعقیب میشود. از ملت ایران میخواهم مراقب باشند، هر یک از مأمورین تخلف کردند، فوراً اطلاع دهند. انتظار دارم تا نیم ساعت دیگر از قوای انتظامی به من خبر بسیج عمومی برسد.
و السلام، 28 مرداد 1358، روحالله الموسوی الخمینی
با فرمان امام، ارتش و مردم به سوی سنندج حرکت میکنند و غائله به پایان میرسد. اهالی کرمانشاه در یک راهپیمایی پیاده به سمت سنندج به راه میافتند. لشکر 28 سنندج طی اعلامیهای به اطلاع مردم میرساند: «لشکر 28 سنندج با کمک مردم شرافتمند و مسلمان سنندج کاملاً منطقه را تحت کنترل دارد و فعلاً هیچگونه نیازی به کمک بیشتر نیست و اگر لازم باشد مجدداً درخواست خواهد شد.»
ستاد مشترک ارتش نیز طی اعلامیهای خبر پاکسازی پاوه را به اطلاع مردم رساند:
«در اجرای فرمان رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی ایران و فرماندهی کل قوا، نیروهای مسلح ارتش جمهوری اسلامی ایران اینک از یگانهای زرهی، توپخانه، نیروهای ویژه هوابرد، ژاندارمری و پاسداران انقلاب به منظور در هم کوبیدن عناصر ضد انقلاب و پاکسازی منطقه پاوه با قاطعیت وارد عمل شد و ساعت 6 بامداد امروز، 1358/5/28 قبل از موعد مقرر توانستند شهر پاوه را تأمین و با وارد آوردن تلفات به عناصر ضد انقلاب آنها را متواری سازند.»
و ختام سخن...
انقلاب اسلامی در حیات پر نشیب و فراز خویش فتنههایی فراوان را دیده و از سر گذرانیده است. در این میان «فتنه کردستان» به لحاظ عمق و پیچیدگیهای آن، از جایگاهی ویژه برخوردار است. فتنهای که با پایمردی فلاحیها و چمرانها، بیاثر گشت و کردستان را همچنان درآغوش مام وطن نگه داشت.
ادامه مطلب