کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

تصاویرمتحرک شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

 

 

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎

||||||||||||||||||||||||||||||||

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎

 

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎

 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎

 

 

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎

|||||||||||||||||||||||||||||||||

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎

 

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎

 

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||

Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎
Image result for ‫/تصاویر متحرک شهادت امام کاظم‬‎
 
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
 
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
 
 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:32 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

-

اس ام اس و پیامک های تسلیت به مناسبت شهادت امام موسی کاظم (ع)

فرا رسیدن سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام تسلیت باد.

پیامک های شهادت امام کاظم (ع)

یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا
بزم عزا به پا کن امشب برای بابا
ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن
موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان
شهادت غریبانه ی امام کاظم (ع) تسلیت باد


.
.
تا که ما همسفر عشق به افلاک شویم / بارالها!مددی کن که همه پاک شویم
دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان / در جوار حرم عشق همه خاک شویم
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت
.
.
کسی که روح الامین است طایر حرمش
هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را
به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد
به جان خرید بلاهای شیعیانش را . . .
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
.
.
کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز
تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز
کشته شد موسی بن جعفر ز جفای هارون
زیر زنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز
.
.
ای بنای حرم عدل و امان را بانی
وی ز رخسار تو آفاقْ همه نورانی
که گمان داشت که با آن همه تشریف و جلال
یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
.
.
امام کاظم (ع):
هر که خشم خود را از مردم باز دارد،
خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می دارد.

سخنی گهربار از هفتمین امام همام و نهمین معصوم مظلوم:
کم گویى ، حکمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى
که شیوه اى نیکو و سبک بار و سبب تخفیف گناه است.
شهادتش تسلیت و تعزیت
.
.
امشب شب عزای امام عالمین است
دل را هوای قبر غریب کاظمین است
باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده
مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده
آجرک الله یا بقیة الله
.
.
امام کاظم (ع):
بدانید که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد
.
.
کی میام به کاظمین / تا کنم شیون و شین
بعد از اون یه سر برم / سر تربت حسین
.
.
غروب غربت آمیخته هفتمین آفتاب ولایت را به تمام آزادگان جهان، تسلیت می گوییم
.
.
ای صبر پیشه سرو قامت، ای هفتمین تجلی معجزه کمال! سالروز آزادی‌ات گرامی باد
.
.
پسرش نیست، كه تا گریه كند بر پدرش / پس شما گریه بر آن كشته بیداد كنید
نگـذاریـد كـه مـعـصومــه خبــردار شــود / رحـم بـر حـال دل دخـتـر نـاشــاد كنید
.
.
در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟ / با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟
أین الامام؟ یا حسن عسگری، دخیل / در انتظار سامره توست، کربلا
.
.
خدایا بحق امام کاظم (ع)، توفیق کظم غیظ در لحظات
سخت امتحان را به همه ما عطا بفرما
آمین
.
.
فردا که هر کسی به شفیعی برد پناه
چشم تمام خلق به موسی بن جعفر است
.
.
از جهان رفته با قلب خسته /نزد زهرای پهلو شکسته
راحت از جور و زنجیر کین شد / خاک غم بر سر مسلمین شد
شهادت امام موسی کاظم تسبیت باد

.
.

.
.
آن کـِه عالم همه در دست توانایش بود،
مرکز دایره غم دل دانایش بود،
هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود،
دل “موسای کَـلیم” از غم این موسی سوخت،
که به زندان بلا طور تجلایش بود…
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد
.
.
آن زمانی که دل مهیا شد
دفتر غم مقابلم وا شد
تا کِه آنرا ورق زدم دیـدم
نهمین صفحه نام موسی شد…
حضرت کاظِم “از عنایت خویش”
نظری کرد و سیـنه غوغا شد
شهادت جانسوز امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت
.
.
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
دست خالی نروند از در احسان کریم
حاجت خواسته را چنـد برابر داده است،
طیب الله بِه این لطف دو چندان کریم
کاظِمینی” نشدیم و دلمان هم پر بود”
بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت
.
.
موسی شدی كِه معجزه ای دست وپا كنی
راهی برای رد شدن قوم، وا كنی
زنجیر های زیر گلویـت مزاحم اند
فرصت نمی دهند خودت را دعا كنی …
تسلیت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
.
.
آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت
بَر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت
مثل گودال دچار کمی جا شده بود
فرقش این بود فقط سایه ی بالا سر داشت
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
.
.
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بالِ من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکـید و رفت
شهادت امام موسی کاظم (ع) بر شما تسلیت باد
.
.
ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟
با اختران منظره گستر چه می کنی؟
گستَرده ای تو پرده ای از ابر بر زمین
با آفتاب صبح منور، چه مـی کنی؟…
شهادت امام موسی کاظم (ع) را به شما تسلیت عرض میکنیم
.
.
مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش
آن قدر حال ندارد که نیفتد بدنش
جا به جا گَر نشود سلسه بد می چسبد
آن چنانی که مـحال است دگر وا شدنش
شهادت جانسوز امام موسی کاظم (ع) تسلیت
.
.
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
این مرد نگهبانِ که حیا هیچ ندارد،
بد نیست بگـیرد جلوی آن دهنش را
شهادت غریبانه “امام موسی کاظم (ع)” تسلیت
.
.
فرمانروای عالمین موسی بن جعفر
خورشید شهر کاظین موسی بن جعفر
به درد غـریبی تو هستی معالج
نوای دل من یا باب الحوائج
یا باب الحَوائج یا موسی بن جعفر
شهادت امام موسی کاظم (ع) را تسلیت عرض مینماییم

.
.
تقاص
بگیر اَز دشمن ظالم تقاصم
خدا از دست هارون کن خلاصم
آزار…
مرغِ قفسـی راحتی‌اش بیشتر از من
چون کس دگر آزار نمی‌داد تنش را،
شهادت امام موسی کاظم (ع)
.
.
ای حجت داور موسی بن جعفر آه موسی بن جعفر
گل یاس پرپر  موسی بن جعفر آه موسی بن جعفر
اَشکـم گره خورد   با سوز و آهت،
زندان بغداد        شد قتلگاهت
باب الحوائج “موسی بن جعفر”
شهادت امام موسی کاظم (ع) را تسلیت عرض مینماییم
.
.
آهستهِ گـذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذّیّت نکند پیرهنش را
اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
.
.
می خواستند داغ تو را شعله ور کنند
وقتی که سوختی همه را با خبر کنند
می خواستند دفـن شوی زیر خاکها
تا زنده زنده اَز سر خاکت گذر کنند
می خواستند شام غریبان بپا کنند،
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت
.
.

با دیده گریان و با قلب مضطر / ناله دارم در غـم موسی بن جعفر،
با غل و زنجیر از زندان بَغداد / “یوسف فاطمه(س)” گردیده آزاد…
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد


 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:27 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

شهادت امام موسي كاظم علیه السلام (183 هجری قمری)

بزرگ نمایی کوچک نمایی

امام موسي بن جعفر علیه‌السلام، هفتمين امام شيعيان است. لقب‌هاي وي عبارتند از: كاظم، صالح، صابر، امين و عبدصالح. همچنين در ميان شيعيان به "باب الحوائج" معروف مي‌باشد. آن حضرت، مكني به: ابوابراهيم، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضي، ابوعلي و ابواسماعيل مي‌باشد.[۱]

امام موسي‌كاظم علیه‌السلام در هفتم صفر سال 128 و يا 129 قمري در أبوا (روستايي در ميان مكه و مدينه) از بانويي پرهيزكار و صالحه به نام "حميده بربريه" كه معروف به "حميده مصفاه" بود، ديده به جهان گشود و در بيست سالگي پس از شهادت پدرش امام جعفرصادق علیه‌السلام به امامت شيعيان نايل آمد.[۲]

ايام امامت وي معاصر بود با خلافت چهار تن از خلفاي عباسي (منصور دوانقي، مهدي، هادي و هارون الرشيد).

امام كاظم علیه‌السلام از سوي تمام خلفاي مزبور در رنج و عذاب بود و چندين بار از سوي آنان دستگير و زنداني گرديد. تنها در دوران خلافت هارون الرشيد به مدت چهار سال (از شوال سال 179 تا زمان شهادتش در سال 183 قمري) در حبس و شكنجه بود.[۳]

هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسي) كه دشمني و ناسازگاري غيرقابل انكاري با ذراري حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و اولاد و احفاد اميرمومنان علیه‌السلام داشت، در آزار و شكنجه سادات علوي و منتسبين به خاندان امامت و ولايت، كوتاهي نمي‌كرد.

وي كه از مستبدترين حاكمان عباسي و جنايت‌كارترين آن‌ها است، وجود شريف امام موسي‌كاظم علیه‌السلام و مقام و معنويت وي و احترام مردم نسبت به او را تحمل نمي‌كرد و از اين بابت بسيار نارحت و عصباني بود. سرانجام در رمضان سال 179 قمري كه براي مراسم عمره وارد مكه شد و سپس به مدينه رفته بود، در آن جا دستور داد امام موسي‌‌كاظم علیه‌السلام را دستگير كنند.

مأموران هارون، امام موسي‌كاظم علیه‌السلام را در حالي كه در كنار قبر جدش حضرت محمد صلی الله علیه و آله به نماز و نيايش اشتغال داشت، دستگير كردند و به نزد هارون بردند. هارون دستور داد، وي را در غل و زنجير كرده و به سوي عراق حركت دهند. وي براي سردرگمي مردم و پيشگيري از عكس‌العمل‌هاي احتمالي مردمي، دو محمل ترتيب داد و يكي را به سوي بغداد و ديگري را به سوي بصره روان داشت.

امام موسي‌كاظم علیه‌السلام را در محمل بصره قرار داد. مأموران حكومتي، در هفتم ذی الحجه همان سال، امام موسي‌كاظم علیه‌السلام را تسليم عيسي بن جعفر بن منصور دوانقي، پسرعموي هارون الرشيد و حاكم وي در بصره نمودند.

عيسي بن جعفر، آن حضرت را در يكي از حجره‌هاي خانه خويش محبوس كرد و در آغاز به وي سخت‌گيري نمود ولي بعدها كه عبادت و نيايش‌هاي درازمدت آن حضرت را از نزديك مشاهده كرد، از سخت‌گيري خويش نسبت به آن حضرت كاهيد و به هارون نامه نوشت كه آن حضرت را از حبس خانه وي خارج كند. در غير اين صورت، وي خودش آن حضرت را آزاد مي‌كند.

هارون، به ناچار امام موسي‌كاظم علیه‌السلام را از حبس بصره خارج كرد و وي را به بغداد منتقل نمود و در خانه فضل بن ربيع، زنداني كرد. در آن مدتي كه امام علیه‌السلام در نزد فضل بن ربيع زنداني بود، چند بار هارون از فضل بن ربيع درخواست كرد كه آن حضرت را به شهادت رساند ولي وي امتناع كرد و از اين امر سرباز زد.

هارون، بار ديگر آن امام همام را از زندان فضل ربيع به زندان فضل بن يحيي برمكي منتقل كرد و از وي درخواست نمود كه آن حضرت را به شهادت برساند. ولي فضل بن يحيي نيز امتناع نمود و در مقابل بر اعزاز و اكرام آن حضرت افزود. هارون كه از رفتار فضل بن يحيي به خشم آمده بود، دستور داد وي را دستگير و يك صد تازيانه بر بدنش بزنند و از تمام مناصب و مقامات بركنارش كنند و امام موسي‌كاظم علیه‌السلام را به زندان "سندي بن شاهك" منتقل كرده و در آن جا وي را شكنجه و آزار نمايند.

سندي بن شاهك با قساوت قلب و سنگدلي تمام با آن حضرت رفتار مي‌كرد و پس از چندي شكنجه و آزار طاقت‌فرسا به دستور هارون الرشيد به آن حضرت، خرماي مسموم خورانيد و وي را غريبانه و مظلومانه در 25 رجب سال 183 قمري به شهادت رسانيد. پس از شهادت امام كاظم علیه‌السلام سندي بن شاهك در يك عمل فريب‌كارانه فقها، قضات و بزرگان بغداد را حاضر ساخت و جسد مطهر امام علیه‌السلام را به آنان نشان داد و گفت: ببينيد كه وي بدون هيچ جراحت و زخمي و به اجل عادي از دنيا رفته است و كسي در رحلت وي، مقصر نبوده است. سپس جنازه مطهر امام علیه‌السلام را به مدت سه روز در جسر بغداد گذاشته و روي مباركش را گشوده و مردم را ندا مي‌كردند كه اين موسي بن جعفر علیه‌السلام است كه از دنيا رفته و بياييد وي را مشاهده كنيد. مردم دسته‌دسته مي‌آمدند و آن حضرت را نگاه مي‌كردند.

پس از آن، با همت والاي سليمان بن منصور عموي هارون الرشيد كه از اشراف و صاحب نفوذان عباسي بود، تشييع جنازه باشكوهي از جنازه امام موسي‌كاظم علیه‌السلام به عمل آمد و در مقابر قريش در بغداد به خاك سپرده شد.[۴]

قبر شريف امام موسي‌كاظم علیه‌السلام هم‌اكنون در كاظمين كه عراقي‌ها آن را كاظميه مي‌گويند، قرار دارد و قبر فرزندزاده‌اش حضرت امام محمدتقي علیه‌السلام نيز در جوار وي مي‌باشد و زيارتگاه شيعيان و شيفتگان مكتب اهل بيت علیهم‌السلام مي‌باشد.

شيخ مفيد درباره شخصيت امام موسي‌كاظم علیه‌السلام گفت: و كان ابوالحسن موسي علیه‌السلام، أعبد أهل زمانه و أفقههم و أسخاهم كفّاً و اكرمهم نفسا؛[۵] ابوالحسن امام موسي‌كاظم علیه‌السلام، از همه مردم عصرش پارساتر، داناتر، سخاوتمندتر و گرامي‌تر بود.

همچنين در جاي ديگر گفت: و قد روي الناس عن أبي‌الحسن موسي علیه‌السلام فأكثروا، و كان أفقه أهل زمانه حسب ما قدمناه واحفظهم لكتاب الله و احسنهم صوتا بالقرآن و كان اذا قرأ يحزن و يبكي السامعون لتلاوته و كان الناس بالمدينه يسمونه زين المتهجدين و سمي بالكاظم لما كظمه من الغيظ و صبر عليه من فعل الظالمين به، حتي مضي علیه‌السلام قتيلا في حبسهم و وثاقهم؛[۶] مردم (منظور علماي اهل سنت) روايات فراواني از ابي‌الحسن امام موسي‌كاظم علیه‌السلام روايت كردند و چنانچه پيش از اين بيان كرديم، آن حضرت را از همه معاصرانش داناتر و آگاه‌تر به كتاب الهي مي‌دانستند و گفته‌اند كه آن جناب، كتاب خدا (قرآن مجيد) را از همه بهتر و با صداي دلنوازتر تلاوت مي‌كرد و در هنگام قرائت قرآن مجيد، مي‌گريست و آن‌هايي كه در آن جا حاضر بودند، نيز مي‌گريستند و مردم مدينه آن حضرت را زينت عبادت پيشه‌گان و شب‌زنده‌داران مي‌ناميدند و چون همواره خشم خود را فرو مي‌نشانيد و در برابر ستمگري‌هاي ستمگران بردباري مي‌نمود، وي را "كاظم" ناميدند و سرانجام در بند و زندان آنان به شهادت رسيد.[۷]

 


1- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 559؛ منتهي الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 2، ص 181؛ ألقاب الرسول و عترته، ص 62.

2- المستجاد (علامه حلی)، ص 182.

3- اصحاب الامام الصادق علیه‌السلام (عبدالحسين شبستري)، ج 3، ص 317؛ الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 322.

4- نك: الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ منتهي الآمال، ج 2، ص 212؛ تاريخ بغداد (خطيب بغدادي)، ج 31، ص 29؛ وقايع الايام، ص 322 و عيون اخبارالرضا علیه‌السلام (شيخ صدوق)، ج 2، ص 92.

5- الارشاد، ص 575.

6- همان، ص 579.

7- القاب الرسول و عترته، ص 63.

منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی


 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:25 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

 

آن کـِه عالم همه در دست توانایش بود،
مرکز دایره غم دل دانایش بود،
هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود،
دل “موسای کَـلیم” از غم این موسی سوخت،
که به زندان بلا طور تجلایش بود…
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
آن زمانی که دل مهیا شد
دفتر غم مقابلم وا شد
تا کِه آنرا ورق زدم دیـدم
نهمین صفحه نام موسی شد…
حضرت کاظِم “از عنایت خویش”
نظری کرد و سیـنه غوغا شد
شهادت جانسوز امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
دست خالی نروند از در احسان کریم
حاجت خواسته را چنـد برابر داده است،
طیب الله بِه این لطف دو چندان کریم
کاظِمینی” نشدیم و دلمان هم پر بود”
بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت

 

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
موسی شدی کِه معجزه ای دست وپا کنی
راهی برای رد شدن قوم، وا کنی
زنجیر های زیر گلویـت مزاحم اند
فرصت نمی دهند خودت را دعا کنی …
تسلیت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت
بَر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت
مثل گودال دچار کمی جا شده بود
فرقش این بود فقط سایه ی بالا سر داشت
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بالِ من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکـید و رفت
شهادت امام موسی کاظم (ع) بر شما تسلیت باد

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟
با اختران منظره گستر چه می کنی؟
گستَرده ای تو پرده ای از ابر بر زمین
با آفتاب صبح منور، چه مـی کنی؟…
شهادت امام موسی کاظم (ع) را به شما تسلیت عرض میکنیم

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش
آن قدر حال ندارد که نیفتد بدنش
جا به جا گَر نشود سلسه بد می چسبد
آن چنانی که مـحال است دگر وا شدنش
شهادت جانسوز امام موسی کاظم (ع)تسلیت

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
این مرد نگهبانِ که حیا هیچ ندارد،
بد نیست بگـیرد جلوی آن دهنش را
شهادت غریبانه “امام موسی کاظم (ع)” تسلیت

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
فرمانروای عالمین موسی بن جعفر
خورشید شهر کاظین موسی بن جعفر
به درد غـریبی      تو هستی معالج
نوای دل من       یا باب الحوائج
یا باب الحَوائج یا موسی بن جعفر
شهادت امام موسی کاظم (ع) را تسلیت عرض مینماییم

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
تقاص
بگیر اَز دشمن ظالم تقاصم
خدا از دست هارون کن خلاصم
آزار…
مرغِ قفسـی راحتی‌اش بیشتر از من
چون کس دگر آزار نمی‌داد تنش را،
شهادت امام موسی کاظم (ع)

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
ای حجت داور موسی بن جعفر آه موسی بن جعفر
گل یاس پرپر  موسی بن جعفر آه موسی بن جعفر
اَشکـم گره خورد   با سوز و آهت،
زندان بغداد        شد قتلگاهت
باب الحوائج “موسی بن جعفر”
شهادت امام موسی کاظم (ع) بر شما و خانواده محترم تسلیت عررض مینماییم

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
آهستهِ گـذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذّیّت نکند پیرهنش را
اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
می خواستند داغ تو را شعله ور کنند
وقتی که سوختی همه را با خبر کنند
می خواستند دفـن شوی زیر خاکها
تا زنده زنده اَز سر خاکت گذر کنند
می خواستند شام غریبان بپا کنند،
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت

 

*

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم (ع)

*

 
با دیده گریان و با قلب مضطر / ناله دارم در غـم موسی بن جعفر،
با غل و زنجیر از زندان بَغداد / “یوسف فاطمه(س)” گردیده آزاد…
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:24 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
هفتم صفر روز تولد امام کاظم(ع) يا سالروز شهادت امام حسن مجتبي(ع)
خراسان - مورخ یکشنبه 1390/10/11 شماره انتشار 18020

در حالي که امروز هفتم صفر در تقويم ها به عنوان سالروز ميلاد امام کاظم(ع) ثبت شده و سال هاست اين روز به اين عنوان بزرگ داشته مي شود، حجت الاسلام يوسفي غروي از محققان تاريخ اسلام حوزه علميه قم در گفت و گو با خراسان، اين امر را نادرست مي داند و مي گويد که: طبق نقل معتبرتر، هفتم صفر سالروز شهادت امام حسن مجتبي(ع) است که از زمان صفويه سالروز شهادت ايشان به ۲۸ صفر انتقال يافت.

به گفته وي، به همين خاطر امسال قرار شده پرچم هاي عزا در شهر قم نصب شود و به مرور در رسانه ها نيز اين روز به عنوان روز شهادت امام حسن(ع) و نه تولد امام کاظم(ع) مطرح شود.

 

اختلاف نظر درباره هفتم صفر

يوسفي غروي با بيان اين که تمام شيعيان در دنيا به غيرايران هفتم صفر را به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبي(ع) عزاداري مي کنند، مي گويد: در کشور ما اين روز به عنوان سالروز ميلاد امام هفتم(ع) تبريک گفته مي شود در حالي که در کل عالم اسلام، شيعيان در اين روز عزادار هستند.

من در سفرهاي تبليغي که به کشورهاي مختلف اروپايي، آسيايي و حاشيه خليج فارس داشته ام، دريافتم که شيعيان اين مناطق از اين مسئله ناراحت هستند و اعتراض مي کردند که چرا وقتي همه ما در عزا هستيم ايران اين روز را جشن مي گيرد و تبريک مي گويد.

 

از زمان صفويه بر شهادت امام حسن مجتبي(ع) در ۲۸صفر تاکيد شد

در تاريخ روايتي مبني بر شهادت امام حسن مجتبي(ع) در هفتم صفر وجود دارد که از زمان صفويه تصميم گرفته شد اين روايت به ۲۸ صفر منتقل شود تا در اين روز دو مناسبت رحلت رسول ا...(ص) و شهادت امام حسن مجتبي(ع) و در ۲۹ صفر هم شهادت امام رضا(ع) واقع شود.

شعر مشهوري هم وجود دارد که به نوعي قديمي ترين مرثيه در اين زمينه محسوب مي شود. اين شعر در شام غريبان ۲۸صفر در محافل عزاداري خوانده مي شود:دختر بدرالدجي امشب سه جا دارد عزا / گاه مي گويد پدر، گاهي پسر، گاهي رضا

اين مسئله در عصر صفويه ترويج شد که برخلاف واقعيت هاي تاريخي است. به همين دليل تمام شيعيان به غير از شيعيان ايران در روز هفتم صفر به عزاداري مي پردازند. به عبارت ديگر از اوايل قرن چهارم هجري از عصر شيخ مفيد تا اوايل قرن ۱۰ هجري تمام شيعيان دنيا، هفتم صفر را به عنوان سالروز شهادت امام حسن مجتبي(ع) عزاداري مي کردند اما در عصر صفويه در ايران مناسبت هفتم صفر را به ۲۸صفر تغيير دادند. در منابع کهن تنها به سال تولد امام کاظم(ع) در سال ۱۲8ه. ق اشاره شده است بعدها در منابع دست دوم قيد ماه صفر اضافه شد و در منابع بسيار متاخر نزديک به قرن دهم به بعد از جمله در کتاب بحرالانساب قيد هفتم صفر ذکر شده است و بنابر تتبعي که شده تنها کتابي که ميلاد امام را به هفتم صفر نسبت مي دهد همين کتاب است و تمام کتاب هاي بعد به اين کتاب استناد نموده اند حتي در اصول کافي فقط سال تولد امام ذکر شده است.

 

تاريخ واقعي تولد امام موسي کاظم(ع)

وي درباره زمان تولد امام موسي کاظم(ع) مي گويد: درکتاب محاسن محمدبن خالد برقي متوفي ۲۷۹ (ه.ق) اواخر قرن سوم هجري که قبل از پايان غيبت صغري و قبل از اصول کافي کليني نوشته شده است.

در جلد دوم اين کتاب در صفحه ۳۰، در حديث ۱۱۳۰ آمده است که ابي بصير نقل مي کند که من سال ۱۲۸ ه. ق همراه با امام صادق(ع) به حج مشرف شدم. وقتي از حج برگشتيم و به شهرک ابواء (بين مکه و مدينه) رسيديم، مادر امام کاظم(ع) درد زايمانشان گرفت و آن حضرت، آن جا به دنيا آمدند. بنابراين وقتي در راه بازگشت از موسم حج حضرت به دنيا آمده باشند بسيار بعيد است که ايشان در ماه صفر به دنيا آمده باشند؛ پس تاريخ هفتم صفر به عنوان سالروز ميلاد امام کاظم(ع) اصلا صحت ندارد. اين مسئله که هفتم صفر را به عنوان سالروز ميلاد امام کاظم(ع) در نظر بگيرند اصلا رواج نداشت و علماي شيعه بنا را به اين گذاشته بودند که دو ماه محرم و صفر عزا باشد و همان طور که حسينيه ها و مساجد همه سياهپوش مي شوند و اين سياهپوشي تا آخر ماه صفر ادامه يابد.

در مقابل ماه شعبان تمام يادبودهايش جشن و سرور و تولد باشد و يادبود عزا در شعبان گرفته نشود اين ماه براي سرور و شادي و ماه محرم و صفر هم براي يادبودهاي عزا باشد.

بنابر اين ميلاد امام کاظم(ع) يا ۱۷ ماه ذي الحجه يا ۲۷ ذي الحجه سال ۱۲۸ ه. ق بوده است. چون ذي الحجه آخرين ماه سال قمري است و ميلاد امام(ع) هم در روزهاي آخر اين ماه واقع شده است به همين دليل گاهي در تاريخ اشتباه شده و به جاي سال ۱۲۸ ه.ق سال ۱۲۹ ه. ق نوشته شده است.

 

 اين روز در زمان پهلوي در تقويم ها ثبت شد

اين مدرس حوزه علميه قم با اشاره به اين که ذکر روز هفتم صفر به عنوان ميلاد امام کاظم(ع) پس از درگذشت مرحوم بروجردي و در زمان پهلوي در تقويم ها ثبت شد، مي گويد: من تاکنون در هيچ تقويمي قبل از رحلت مرحوم آيت ا...بروجردي، نديدم که ميلاد امام باقر(ع) و امام کاظم(ع) در اوايل ماه صفر ذکر شود و اين ماجرا پس از درگذشت مرحوم بروجردي(ره) که علما عليه شاه قيام کردند، انجام شد. شاه تصميم گرفت عليه حوزه اقدامي کند و چون حوزه هفتم ماه صفر را شهادت امام حسن مجتبي(ع) مي دانست، در مقابل ، شاه در تقويم ها اين روز را به عنوان ميلاد امام کاظم(ع) مطرح کرد که ثبت شد. هنوز هم پس از گذشت سال ها از اين موضوع، دفاتر مراجع و علما هفتم صفر را به عنوان شهادت امام حسن مجتبي(ع) مي دانند و عزاداري مي کنند. اما صداوسيما و رسانه ها اين روز را به عنوان روز ميلاد مطرح مي کنند. حتي در قم در صحن حرم حضرت معصومه(س) دعوايي پيش آمد سخنران کاروان کربلايي ها که براي عزاداري به حرم آمده بود، در سخنانش گفته بود از مظلوميت هاي امام دوم (ع) اين است که در مهد تشيع در ايران در روز شهادت ايشان جشن مي گيرند و تبريک مي گويند.

البته از امسال در قم شهرداري موافقت کرده است که پلاکاردهايي براي شهادت امام حسن مجتبي (ع) زده شود، با دفتر رهبري هم در اين زمينه هماهنگي هايي شده است و ممکن است از سال هاي آينده در صدا و سيما و ديگر رسانه ها هم در هفتم صفر بر شهادت امام حسن (ع) تاکيد شود.البته قبل از آقاي بروجردي و آن چه درباره شان گفته شد، در يادداشت هاي ناصرالدين شاه هم آمده است که آن زمان تولدها را به تاريخ قمري مي نوشتند و تولد او هم هفتم صفر بوده است. او هم چون اروپا رفته و جشن تولد آن ها را ديده بود، به دنبال آن بود که براي خود جشن ولادت بگيرد که به او گفته مي شود اين روز، سالروز شهادت امام حسن مجتبي (ع) است.

آن وقت ناصرالدين شاه گفت در تاريخ بگرديد شايد روز ديگري را بتوان براي اين شهادت پيدا کرد؛ به خصوص اين که اخبار ميلاد و شهادت ائمه (ع) هم در تاريخ متفاوت ذکر شده است. به همين دليل آن ها گشتند و هفتم صفر را به عنوان روز ميلاد امام کاظم (ع) پيدا کردند و به بهانه ميلاد امام کاظم (ع) او هم جشن را برگزار کرد.

 

 امام موسي کاظم (ع) چند سال زندان بودند

وي با بيان اين که در مورد مدت زنداني شدن امام موسي کاظم (ع) دو نقل وجود دارد اظهار مي دارد: طبق يکي از اين نقل ها مدت زندان امام ۴سال و طبق نقل ديگر ۱۴سال است. نقل اصلي و معتبر همان ۴سال است و نقل ۱۴سال متأخر است و چندان معتبر نيست. ايشان اولين امامي هستند که اين مدت طولاني زنداني مي شوند. در عصر هارون که اوج قدرت بني عباس است به منظور کنترل امام هفتم (ع) ايشان را زنداني مي کنند که البته کنترل را هم کافي نمي دانند و سرانجام امام (ع) را به شهادت مي رسانند.

 

 امام حداقل ۳۰فرزند داشتند

يوسفي غروي با اشاره به اين که حداقل ۳۰فرزند براي امام کاظم (ع) در تاريخ ذکر شده است، مي افزايد: البته تا ۴۰فرزند هم براي ايشان ذکر شده ولي نقل معتبر همان حداقل ۳۰فرزند است که نيمي از آنها دختر و نيمي پسر بودند. اگر هم همسر اصلي امام (ع) نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) بوده است و ديگر همسران حضرت غالبا ام ولد و خادم امام بودند و به همسري حضرت نيز درآمدند.

 

 فعاليت هاي علمي و سياسي امام (ع)

يوسفي غروي درباره فعاليت هاي علمي امام هفتم (ع)

مي گويد: ايجاد سازمان و ساختار فکري و علمي صحيح و مستقيم و تربيت شاگردان برجسته و صالح از تلاش هاي امام موسي کاظم عليه السلام در عصر خويش بود. امام با استفاده از اين فرصت، ۳۱۹ شاگرد تربيت کردند که اين ها به امام کاظم و مکتب اهل بيت عليهم السلام گرايش داشتند و همگي از نخبگان راويان حديث بودند و از بين آنان، شش نفر بدون استثنا مورد تاييد امام بودند و هرکدام از آن ها در رشته  اي مانند کلام، لغت، فقه، حديث و ... مهارت داشتند.

وي به فعاليت هاي سياسي امام کاظم (ع) هم اشاره مي کند و مي افزايد امام تثبيت گرايش به خط اهل بيت (ع) را در همه ارکان جامعه و حکومت مبناي کار خود قرار دادند، لذا به برخي پيروان خود مانند علي بن يقطين اجازه ورود به دستگاه حکومت را دادند به اين وسيله در پي تحقق اهدافي مانند: احاطه کامل نسبت به سياست هاي دربار، رفع نياز شيعيان تحت تعقيب حکومت و ... بودند؛ لذا حضرت به علي بن يقطين اجازه نمي دادند که از مسند خود کناره گيري کند و مي فرمودند: «اي علي! تو يک چيز را براي من ضمانت کن و من سه چيز را بر تو ضمانت مي کنم. تو قول بده که هر دوستي از دوستان ما را ديدي او را احترام نمايي، در عوض من هم ضمانت مي کنم که شدت شمشير، رنج زندان و ذلت فقر هرگز به تو نرسد.

 

 در محضر پدر

وي در گفت وگو با مرکز خبر حوزه درباره مدت حضور امام کاظم (ع) در جوار پدر بزرگوارشان امام صادق(ع) و حوادثي که در اين مدت رخ داد نيزمي گويد: آن حضرت از سال ۱۲۸ تا ۱۴۸ هجري قمري به مدت بيست سال، درخدمت پدر بزرگوارشان بودند و آن عصر نسبت به دوره هاي پيشين از چند وجه متمايز است که يکي از وجوه تمايز، فعاليت هاي روشنگرانه امام صادق عليه السلام است که در اين عصر اتفاق افتاد و حضرت توانستند با استمداد از خداوند، تمام مبارزه طلبي هاي فرقه هاي مختلف را پاسخ دهند و در اين دوران، زمينه را براي حضور امام موسي کاظم عليه السلام آماده مي کردند؛ اما چهار رويداد از مهم ترين رخدادها در اين دوره مي باشد:

نخست اين که مقدمات تشکيل دولت عباسيان در اين دوره اتفاق افتاد و امام عليه السلام با نگاهي بي طرفانه نسبت به اين قضايا برخورد مي کردند، و از همراهي و حمايت ايشان دريغ داشتند.

دوم اين که در اين دوره، امام، ساختاري ويژه جهت مقابله فرهنگي با معاندان که کيان تشيع را زير سوال مي بردند،ايجاد کردند.

سوم اين که امام کاظم (ع)، رنج هاي پدر را مي ديدند و همدم و همراه پدر بودند.

و آخر اين که امام صادق (ع) امامت فرزندشان حضرت موسي بن جعفر (ع) را براي پس از خود، به پيروان شان معرفي کردند.

پاسخ آيت‌ا... صافي‌ به پرسشي درباره عزاداري در روز هفتم صفر

آيت‌ا... العظمي صافي‌گلپايگاني درپاسخ به پرسشي تاکيد کرد که بايد از برپايي مجالس جشن و سرور در هفتم صفر اجتناب شود. به گزارش ايسنا،‌ اين مرجع تقليد به پرسشي درباره تقارن ميلاد حضرت موسي بن جعفر عليه السلام با شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام پاسخ داد که متن کامل سوال و پاسخ به اين شرح است: سوال: سلام عليکم؛ احتراما با توجه به تقارن ميلاد مبارک حضرت موسي بن جعفر عليه السلام با شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام و نيز ماه محرم و صفر، بفرماييد وظيفه و تکليف شيعيان در برپايي مراسم اين روز چيست؟با احترام/جمعي از مؤمنين. پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم،‌ عليکم السلام و رحمة‌الله؛ برپايي مجلس ميلاد ائمه عليهم صلوات الله اجمعين، بسيار خوب و مناسب است، اما چون هفتم صفر بنابر بعض اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبي‌ عليه السلام مى‌باشد، و از طرفي تمام ماه محرم و صفر، ايام حزن آل الله و کاروان داغدار و مصيبت‌زده حضرت سيدالشهداء عليه السلام است، سزاوار است مؤمنين در اين دو ماه، مجالس روضه و عزا بر پا نمايند و از برپايي مجالس جشن و سرور اجتناب کنند. خداوند همگان را در اظهار ارادت به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام موفق بدارد.

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:23 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
عصرایران2

 

 

کد خبر: ۳۹۵۸۳۸
 
 
 
 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)  

یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا

بزم عزا به پا کن امشب برای بابا

ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن

موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان

شهادت غریبانه ی امام کاظم-ع تسلیت باد

 

 

*********************

*********************

 

تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم / بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان / درجوارحرم عشق همه خاک شویم

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت

 

 

*********************

*********************

 

پشت غزل شکست و قلم شد عصای او

هرجا که رفت، رفت قلم پا به پای او

شاعر «سکوت ـ ضجّه» زد و خُرد شد، ولی

نشنیده مانْد مثل همیشه صدای او

شهادت امام موسی کاظم تسلیت

 

 

*********************

*********************

 

کسی که روح الامین است طایر حرمش

هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را

به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد

به جان خرید بلاهای شیعیانش را . . .

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

 

*********************

*********************

 

کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز

تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز

کشته شد موسی بن جعفر ز جفای هارون

زیر زنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز

 

 

*********************

*********************

 

ای بنای حرم عدل و امان را بانی

وی ز رخسار تو آفاقْ همه نورانی

که گمان داشت که با آن همه تشریف و جلال

یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

 

*********************

*********************

امام کاظم-ع:

هر که خشم خود را از مردم باز دارد،

خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می دارد.

 

 

*********************

*********************

 

سخنی گهربار از هفتمین امام همام و نهمین معصوم مظلوم:

کم گویى ، حکمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى

که شیوه اى نیکو و سبک بار و سبب تخفیف گناه است.

شهادتش تسلیت و تعزیت

 

 

*********************

*********************

 

امشب شب عزای امام عالمین است

دل را هوای قبر غریب کاظمین است

باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده

مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده

آجرک الله یا بقیة الله

 

 

*********************

*********************

 

از جهان رفته با قلب خسته / نزد زهرای پهلو شکسته

راحت از جور و زنجیر کین شد / خاک غم بر سر مسلمین شد

 

 

*********************

*********************

 

چهار چوب نگاهت به چهار دیواری / اگر چه روز نداری، همیشه بیداری

مکیده است توان تو را لب زنجیر / برای دادن جان، جان من توان داری؟

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

 

*********************

*********************

 

امام کاظم-ع:

بدانید که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.

شهادت مظلومانه ی هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد.

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

 

*********************

*********************


کی میام به کاظمین / تا کنم شیون و شین
بعد از اون یه سر برم / سر تربت حسین

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:20 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۴۱۶۲۶۱
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۳
 
اشعار شهادت امام کاظم(ع)
 
 
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)


عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را

هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد

یادش بخیر آن روزها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه
پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه

مادر پدرهامان همین که کم میاوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند

عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد

آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود

گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور ... می آمد
بهر شفای کودک منظور میِ آمد

یک بار در بین دعا مابین آمینم
برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم

آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه می زد داد مادر بود
آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود
گریه کن زندانی بغداد مادر بود

حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد
هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد

می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ... آه
در خلوت او غیر زندانبان نیامد ... آه
این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ... آه

از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند

این اتفاق انگار که بسیار می افتاد
نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد
هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد
انقدر میزد دست او از کار می افتاد

وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست
صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست

(محسن عرب خالقی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

در گوشه ای شکسته ز آوار بی کسی
تنها اسیر و خسته و بی آشنا منم

یلدا ترین شب است شب این سیاه چال
پیر و نحیف و بی کس و بی همصدا منم

با خشت های سنگی و با میله های خویش
زندان به حال و روز دلم گریه می کند

خون می چکد زِ حلقه و می سوزم از تبم
زنجیر هم به سوز تبم گریه می کند


پوسیده پیکرم که در این چهارده بهار
در تنگنای سرد و نموری افتاده ام

از بار حلقه های ستم خرد گشته ام
دور از شعاع کوچک نوری فتاده ام

چشمم هنوز خیره به در باز مانده است
خونابه بر لبم پی هر آه آمده

گویی فرشته است که در باز می کند
اما نه باز قاتلم از راه آمده

اینبار هم به ناله من خنده می زند
دستی به زخم تازه ای زنجیر می كشد

با هر نفس به کنج لبم خون نشسته است
با هرتپش تمام تنم تیر می کشد

چشمم به میله های قفس خو گرفته است
کی می شود که خنده به روی رضا زنم

کو دخترم که باز بخندد برابرم
کو قوتی که شانه به موی رضا زنم

ای بی حیا ترین که مرا زجر می دهی
در زیر تازیانه چنین ناروا مگو

خواهی بزن دوباره مرا یا بکش مرا
اما بیا به مادر من ناسزا مگو

(حسن لطفی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

همیان بدوش اگر بشوند آفتاب ها
سرریز میشوند زساغر شراب ها

از خوشه های گندم روی کریمشان
چرخش گرفت باز زنو آسیاب ها

میخواستم که شرح دهم معجزات تو..
یک فصه ی شطیطه ی تو شد کتاب ها..

ما فی الضمیر خلق برای تو آشکار
پامنبری خطبه ات عالیجناب ها..

بر قطره های اشک مناجات هر شبت
لبریز حسرت اند تمامی آب ها

شب تا به صبح کار تو راز و نیاز بود
داغ دو چشم باز تو بر قلب خواب ها

شوق شقیق و ناجی یقطین ز مهلکه
ذکر خلاصی از همه ی اضطراب ها..

ای روضه ی همیشگی مادران ما
هستی تو از قدیم دلیل ثواب ها..

جمع بشر ز توبه ی بشرت به حیرت اند
تواب ساز شد ز لب تو عتاب ها

در راه بود تا برساند به تو سوال
دادی میان راه به قاصد جواب ها..

نسل تو خیر محض برای خلائق اند
ذریه ی تواند رضی ها مجاب ها..

ما منتخب شدیم گداییتان کنیم..
تا حشر جاودان شود این انتخاب ها..

زندانی همیشه ی بغداد رحم کن
بر اشک ما قبیله ی خانه خراب ها

وقتی دعای حضرت موسی بن جعفریم
پس خوش بحال و طالع ما مستجاب ها

موسای آل فاطمه نیل است چشم من..
از آنچه آمده به سرت از عذاب ها..

چسبیده پیرهن به تن پاره پاره ات..
از زخم تازیانه و از پیچ و تاب ها..

لاغر شدی شکسته شدی آب رفته ای
افتاده بر محاسن و رویت خضاب ها..

یکسال نه دو سال نه عمری معذبی..
زیر لگد به یاد ربابی و زینبی..

(سید پوریا هاشمی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست

زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست

چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است

زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست

این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست

اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست

نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست

این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست

اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست

(علی اکبر لطیفیان)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

هر شاعری ست در تب تضمین چشم تو
از بس سرودنی ست مضامین چشم تو

چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است
از اولین دقایق تکوین چشم تو

ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است
آقا کرشمه های نخستین چشم تو

از ابتدای خلقت عالم از آن ازل
شیعه شدم به شیوۀ آئین چشم تو

می شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو

امشب شکوه خلد برین دیدنی شده
وقتی شده ست منظر و آئینه چشم تو

گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو

چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا خوشا به حال مساکین چشم تو

حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»

چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی

مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی

در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی

دیوانۀ سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود

(یوسف رحیمی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

هر لحظه ای که آمد و از من خبر گرفت
حالات سجده های مرا در نظر گرفت

می دید عاشقانه مناجات می کنم
اغلب سراغی از من عاشق، سحر گرفت

نفرین به ضربه ای که نماز مرا شکست
رویم ز ضرب دست یهودی اثر گرفت

پاره شده عبا به تنم بسکه با شتاب
این تازیانه حلقه به دور کمر گرفت

جا خورده دنده ام به گمانم که پهلویم
چون پهلوی مدینه به تیزی در گرفت

فهمیده بود غیرت ما روی مادر است
با حرف بد قرار مرا بیشتر گرفت

دانستم از چه کودک جاماندۀ حسین
وقت فرار دست خودش روی سر گرفت

در شام دختری که خودش ضربه خورده بود
دامن برای روی کبود پدر گرفت

تیزی نیزه ای نرسیده به حنجرم
سیلی نخورده دختر من در برابرم

(قاسم نعمتی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

مهر و مه گرچه رو به شاه نکرد
روز را از شب اشتباه نکرد

به کدامین گنه به زندان رفت
 او که در عمر خود گناه نکرد

رگ به رگ شد تمام پیکر او
  رگ غیرت ولی تباه نکرد

زن رقاصه مو پریشان شد
 سر مویی ولی نگاه نکرد

واقعاً موی او خضاب نداشت
 خلق را هیچ گه سیاه نکرد

غل از او رخصت جدایی خواست
شه به حرفش ولی نگاه نکرد

به همه سینه ی پناه گشود
کس به او صحبت از پناه نکرد

چهارده سال آفتاب نخورد
رشد جایی چنین گیاه نکرد

رد شلاق مانده بر بدنش
  بر تنش رخت راه راه نکرد

چار غل بست و چار قل وا کرد
 لیک قطع دل از اله نکرد

جز دو ابرو و خیل مژگانش
هیچ گه رغبت سپاه نکرد
 
روزه اش را به اشک دیده ی خود
 گاه افطار کرد و گاه نکرد

(محمد سهرابی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

وقتی زبان عاطفه ها لال می شود
زنجیر ها در آینه ات بال می شود

در فصل گل بهار تو از دست می رود
بر شاخه میوه های تو پامال می شود

دیگر کسی ز ناله ات آهی نمی کشد
در این سیاهچال صدا چال می شود

آقا سنان سبز سیادت به دوش توست
غل ها به روی شانه تا شال می شود

همواره مرد،زینتش از جنس دیگری ست
زنجیر ها به پای تو خلخال می شود

دشمن به قصد جان تو آماده می شود
این طرح در دو مرحله دنبال می شود :

اول به شأن شامخت شلاق می زنند
دیرگ زبان به هتک تو فعال می شود

شعرم بدون ذکر مصیبت نمی شود
حالا گریز روضه گودال می شود

دعواست بر سر زره و جامه و سری
دارد میان معرکه جنجال می شود

(جواد محمد زمانی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده

میشود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بسکه شلاق به جان کمرش افتاده

آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده

گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد
چند تاری مژه از پلک ترش افتاده

هر کس ایام کهنسالی عصا میخواهد
پسرش نیست ببیند پدرش افتاده

آنکه از کودکی اش مورد حرمت بوده ست
سر پیری به چه جایی گذرش افتاده!

به جراحات تنش ربط ندارد اشکش
حتم دارم که به یاد پسرش افتاده

(حسين رستمي)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست        
جز مُشتِ پری گوشه ي زندان اثری نیست

در دل اثر از شادی و امّید مجویید  
از شاخه ي  بشکسته ي امّید ثمری نیست

گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم    
امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست

گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گويم؟    
ديگر ز من و دردِ دل من خبری نیست

امّید رهایی چو از این بند محال است    
ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست

ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی    
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست

تا بال و پری بود قفس را نگشودند   
امروز گشودند قفس را که پری نیست

(حاج علی انسانی)

ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:12 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۱۱۵۶۴۷
 

نحوه شهادت حضرت امام کاظم (ع) 

 
خادم خرما را برای امام برد و پیام هارون را ابلاغ کرد. امام نیز چند دانه از آن خرما را خوردند، اما سِندی گفت: بیشتر بخورید، امام فرمود: همین مقدار برای مأموریت تو کافی است.
 
پارسینه-گروه فرهنگی: هارون حضرت امام را از مدینه دستگیر نموده به طرف بصره فرستاد. امام هفتم علیه السّلام مدت یک سال در آنجا زندانی بود. عیسی بن جعفر که مسئول زندان بود، به هارون گزارش داد که امام همیشه مشغول عبادت و راز و نیاز با خدا است و نسبت به کسی نفرین نمی کند، و تقاضا کرد که کسی را برای تحویل گرفتن موسی بن جعفر بفرست و الّا من آزادش می کنم. 
 
از دعاهای امام در گوشه ی زندان این دعا بود: «اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّی کُنتُ اَسئَلُکَ اِن تُفرِغَنی لِعِبادَتِکَ اَللّهُمَّ وَ قَد فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ؛ خداوندا! تو می دانی که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه ای خلوت قرار دهی تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضای مرا برآوردی، تو را سپاس می گویم.» 
 
مأموری فرستاده شد تا موسی بن جعفر را از عیسی بن جعفر تحویل گرفته به بغداد ببرد تا در زندان فضل بن ربیع تحت نظر باشد. امام مدتی طولانی در آنجا بود. فضل مأمور شد امام را به قتل برساند، اما او امتثال نکرد. آنگاه هارون به فضل بن ربیع دستور داد تا حضرت را به فضل بن یحیی برمکی تحویل دهد و مدتی در منزل یحیی تحت نظر و مراقبت بود. فضل بن یحیی که از امام جز عبادت و روزه ندید، در امر امام علیه السّلام توسعه داد. تا اینکه این خبر به هارون رسید و فضل را از محبت نسبت به امام منع نموده و دستور کشتن ایشان را داد، اما فضل به چنین کاری اقدام نکرد و در نتیجه به خاطر محبت به امام مجازات شد. 
 
در مورد امام آمده است: لا یَزالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجن؛ آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. تا اینکه امام مظلوم به زندان مخوف و تاریک سِندی بن شاهک ملعون منتقل شده تحت شکنجه قرار گرفت.۱ 
 
سرانجام هارون به تنگ آمد، چون می دید روز به روز بر عظمت امام افزوده می شود و شیعیان بسیاری از او پیروی کرده و به امامت او اعتقاد پیدا می کنند. خلیفه عباسی احساس خطر کرد و تصمیم بر مسموم کردن آن حضرت گرفت. مقداری خرما طلب نموده چند عدد از آنها را خورد و بقیه را مسموم کرده و برای امام فرستاد و خادم را مأمور کرد که حتما به آن حضرت بخوراند، خادم خرما را برای امام برد و پیام هارون را ابلاغ کرد. امام نیز چند دانه از آن خرما را خوردند، اما سِندی گفت: بیشتر بخورید، امام فرمود: همین مقدار برای مأموریت تو کافی است. امام بعد از مسمومیت، سه روز در بستر شهادت قرار گرفته و شهید شد. سِندی برای ظاهر سازی چند نفر قاضی و افراد عادل را احضار کرد تا گواهی دهند بر اینکه امام ناراحتی مزاج ندارد. 
 
امام متوجه شده به آنها فرمود: گواهی ندهید زیرا که من سه روز است مسموم شده ام و بر اثر همین سم از دنیا می روم. بعد از شهادت امام، جنازه ی حضرتش را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد: هذا اِمامُ الرَّفَضَة فَاعرِفُوهُ؛ این امام رافضیان است پس او را بشناسید. جنازه ی امام را روی پل بغداد گذاشتند و به مردم اعلام نمودند بیایند، ملاحظه کنند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته و اثر جراحت در بدنش دیده نمی شود. یکی از شیعیان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جریان را سؤال می کنم، او نزدیک جنازه آمده عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قَتلاً، قَتلاً، قَتلاً، مرا کشته اند.۲ 
 
جنازه امام را به محل نگهبانان آوردند، مردم نیز اجتماع کردند و جنازه را با احترام تا قبرستان قریش تشییع نمودند. 
 
منبع: 
۱. سوگنامه آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم، ص۹۶. 
۲. همان، ص۱۰۴. 
۳. گلچینی از گلستان محمّدی، ص۲۹۸-۳۰۰.
 
افکارنیوز

ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:11 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۸۱۴۱

شهادت امام موسی کاظم(ع)  

آفتاب:بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می كند كه علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مك بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یكی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت كه اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مكیان از مقام خود بیفتند.

 جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی كند. گویند امام هنگام حركت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار كرد و از او خواست كه از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نكند. علی قبول نكرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامی مال به او می دهند تا آنجا كه ملكی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم كه می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افكنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت كه موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاری ندارد یا كسی بفرست كه او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست كه امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمكی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهك سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد كه ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن كردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.

نجمه همسر امام:
نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاكیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را كه كنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد. 

نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید كه به او فرمودند: «اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد كه بهترین فرد روى زمین باشد».

 پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام كاظم (ع) فرمود: «پسرم! نـجـمـه بانویى است كه من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیركى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیكى كن». 

ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد كه در شكم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى كرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند كرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى كرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مكرمه با تربیت گوهرى تابناك، ارزشى فراتر یافت.

فرزندان امام:
بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی كاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یكی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است كه قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بیشتر نیز گفته اند.

تأثیر علمی آن بزرگوار:
امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احكام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را كه با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام یافته بود حفظ و تقویت كرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری كرد كه جان خود را فدا ساخت.


سخنان برگزیده
* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏علیه السلام است.
* روایت شده است: أنّهُ (الكاظِم َ‏علیه السلام) كانَ یَبِكی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛
امام كاظم همواره از بیم خدا مى‏گریست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.

* امام كاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

* امام كاظم ‏علیه السلام: عَونُكَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

كمك كردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

* امام كاظم‏ علیه السلام: لَو كانَ فِیكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏كرد.

* امام كاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی كُلِّ یَومٍ؛

كسى كه هر روز خود را ارزیابى نكند، از ما نیست.

* امام كاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناكَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

در هر چیزى كه چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

* امام كاظم ‏علیه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

* امام كاظم ‏علیه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّایَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زیرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏كند.

* امام كاظم‏ علیه السلام: إیّاكَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج كنى.

* امام كاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَكَ و بَینَ أخیكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یكسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

* امام كاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛
خیر برسان و سخن نیك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.
* امام كاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصیبت براى شكیبا یكى است و براى ناشكیبا دوتا.
* امام كاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شكیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شكیبایى در بلا.


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:09 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

ويژه نامه اي به مناسبت
سال روز شهادت امام موسي کاظم (ع)

۲۵ رجب ۱۸۳ هجري قمري


السلام عليک يا امام موسي بن جعفر

هر گه كه نسيم از ره بغداد آيد
ما را ز حديث عشق و خون ياد آيد

اى گل كه به گردن تو غل افكندند
از صبر تو زنجير به فرياد آيد

اى باب گشوده خدا بر جوائح مردمان و اى رشته پيوند زمين و آسمان! نامت كليد گشايش گره‏هاى فرو بسته و يادت، مايه آرامش دل‏هاى شكسته است. نامت، نردبان صعود دعاهاى مرفوع و يادت پلكان نزول اجابت منصوب است ... تو را با زبان نياز مى‏خوانيم با دلى پر سوز گداز به امداد اين دست هاى خسته...
اى گرداب خشم و غضب را «كاظم»! اى طوفان هاى اندوه را «صابر»! اى بر هدايت خلق خدا «امين»! سلام بر تو اى صاحب «احسان عام» و «گذشت خاص» سلام بر تو اى زندانى بزرگ بصره و بغداد!... سلام بر تو كه شب‏هاى سياه را به چراغ ذكر و دعا به سپيده سحرى پيوند مى‏زدى! سلام بر تو و بر گام‏هاى مجروح بسته به رنجيرت!


امام موسى كاظم(عليه السلام)
حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام)، معروف به كاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز يكشنبه 7 صفر سال 128 قمرى در روستاى «ابواء»، دهى در بين مكّه و مدينه، متولّد گرديد.
نام مادر آن حضرت، حميده است.
آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمرى، در زندان هارون الرّشيد عبّاسى در بغداد، در 55 سالگى به دستور هارون مسموم گرديد و به شهادت رسيد. مرقد شريفش در كاظمين، نزديك بغداد، زيارتگاه شيفتگان حضرتش مىباشد.


شيوه مبارزه امام موسي کاظم (عليه السلام)
در دوران امـامـت پـيـشـواى هفتم (ع ) بجز بيت امامت، از سوى دستگاه خلافت عباسى نيز گاهى با بـعـضـى جـناحهاى فكرى مثل ملحدان و زنديقيان مبارزه مى شد. اين مبارزه در دوران خلافت مهدى و هـادى عـبـاسـى ابـعاد گسترده ترى يافت و گروه زيادى به اتهام الحاد و زندقه گرايى به قتل رسيده يا به زندان افكنده شدند..(117)

ليـكـن مـبـارزه مـوسـى بـن جـعـفر با منحرفان ، هم در روش با مبارزه خلفا تفاوت داشت و هم در انـگـيـزه و هـدف . هـدف اسـاسـى خـلفـا از مـبـارزه بـا ملحدان صرفا سياسى بود و در راستاى سياستهاى حكومتى آنان قرار داشت ؛ از اين رو، بسيارى از افراد كه از سوى حكمرانان به كفر و زنـدقه متّهم مى شدند در واقع زنديق نبودند؛ ولى از آنجا كه وجودشان خطرى براى دستگاه خـلافـت بـه شـمار مى آمد متهم به الحاد شده به قتل مى رسيدند و يا زندانى مى گشتند. خلفا اتـهـام زنـديـق بـودن را وسـيـله اى براى اعمال فشار بر مخالفان حكومت خود بويژه علويان ، قـرار داده بـودنـد؛ از ايـن رو، هـر كـس از دسـتـورات آنـان سرپيچى مى كرد و عدالت و اسلامى بـودن حـكـومـت ايـشـان را زيـر سـؤ ال مـى بـرد، از سوى آنان متهم به الحاد مى شد. به عنوان نمونه :
شـريـك بـن عـبداللّه قاضى از جمله كسانى بود كه معتقد بود نمى شود در نماز به مهدى اقتدا كـرد. مـهدى او را احضار كرد و مورد عتاب قرار داد و گفت : اى زنازاده ... شريك پاسخ داد: مادرم اهل روزه و نماز بود. خليفه ناچار تهمت زندقه به او زد و گفت : اى زنديق ، تو را خواهم كشت ! شـريـك خـنـديـد و با خونسردى گفت : زنديقيان نشانه هايى دارند كه بدان شناخته مى شوند، مثل نوشيدن شراب و به كارگيرى زنان رقاصه و خواننده . مهدى كه پاسخى نداشت ناگزير او را رها كرد..(118)

روشى را كه خلفا براى مبارزه با ملحدان برگزيده بودند، زور و سرنيزه بود. عـلت انـتـخـاب ايـن روش ايـن بـود كـه اوّلا آنـهـا اهـل مـنـطـق و استدلال نبودند و كمترين اطلاعى از مبانى اعتقادى اسلام نداشتند تا با استناد به آنها به نبرد مـلحـدان بروند؛ و ثانيا هدف آنان ارشاد و هدايت فرد متهم نبود، بلكه از ميان برداشتن او بود؛ از ايـن رو بـهـتـريـن روش بـراى دسـتـيـابـى بـه ايـن هـدف ، توسل به زور و سرنيزه و شكنجه و زندان و قتل بود.

امـام كـاظـم (ع ) كـه هـدف اسـاسـى اش از رويـارويـى با باندها و مكاتب انحرافى هدايت افراد فـريـب خـورده بـود، بـا مـنـطـق و حـجـّت قـوى و دلائل روشـن بـه (جـدال احـسـن ) با آنان مى پرداخت و عقايد و مكتبشان را مردود مى شمرد. در نتيجه ، اثر اين نوع مـبـارزات بـنـيـادى و روشـنـگـريـهاى فكرى در جامعه و بيدارى افكار توده هاى مردم به مراتب بـيـشـتـر از آثـار تـلاشـهـاى دسـتـگـاه خـلافـت در ايـن ارتـبـاط بـود، و اصـولا ايـن دو روش قابل مقايسه با يكديگر نيستند؛ چه آنكه يكى اثر تخريبى داشت و ديگرى اثر سازندگى و روشنگرى و هدايت .

مـوسـى بـن جـعـفر(ع ) علاوه بر آنكه خود در موارد مقتضى به مبارزه با افكار انحرافى برمى خـاسـت و با سردمداران آنها به بحث و گفتگو مى پرداخت ، شاگردان و ياران زبده خود را نيز بـر ايـن امـر تـشـويـق مـى كـرد. در روايـتـى از آن حـضـرت نقل شده است :

(فَقيهٌ واحِدٌ يُنْقِذُ يَتيما مِنْ اَيْتامِنَا الْمُنْقَطِعينَ عَنْ مُشاهَدَتِنا بِتَعْليمِ ما هُوَ مُحْتاجٌ اِلَيْهِ اَشَدُّ عَلى اِبْليسَ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛ لاَِنَّ الْعابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفْسِهِ فَقَطُّ ، وَ هذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفْسِهِ ذاتُ عِيالِ اللّهِ وَ اِمـائِه لِيـُنـْقـِذَهـُمْ مـِنْ يَدِ اِبْليسَ وَ مَرَدَتِه ، وَ لِذلِكَ هُوَ اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ ، وَ اَلْفِ اَلْفِ عابِدٍ.).(119)

يك فقيه دانشمند كه يتيمى از ايتام ما (خاندان پيامبر(ص ) ) را كه از ما بريده و منقطع شده است (از گمراهى ) نجات دهد و آنچه را كه وى بدان نيازمند است به او بياموزد، براى شيطان سخت تـر و دردنـاكـتـر از هـزار عابد است . زيرا عابد تمام كوششش نجات خودش مى باشد ولى اين فـقـيـه هـدايـتـگـر، عـلاوه بـر خـودش ‍ بـنـدگـان خـدا را نـيـز از چـنـگـال ابـليـس و پيروان او مى رهاند؛ از اين رو، چنين فردى نزد خدا برتر از هزار، بلكه يك ميليون عابد است .

امـام كـاظـم (ع ) علاوه بر اين تشويق عمومى ، بعضى از ياران خود را كه در بحث و مناظره چيره دسـت بـودنـد، فـرمـان مـى داد تـا بـا گـروهـهاى فكرى مناظره كنند. به عنوان نمونه كشّى مى نويسد:

(امـام كـاظـم (ع ) مـحـمـد بـن حـكـيـم را مـاءمـور كـرد تـا در مـسـجـد رسـول خـدا(ص ) بـنـشـيـنـد و بـا مردم مدينه (و صاحبان افكار و عقايد مختلف ) گفتگو و مناظره كند.).(120)

نمونه هايى از مبارزات امام (ع)
در ذيل نمونه هايى از مبارزات فرهنگى امام كاظم (ع ) را در برابر بعضى از مكاتب و مسلكهاى فكرى عصر امامت آن حضرت ذكر مى كنيم .

ملحدان
تـفـكـر الحـاديـگـرى و زنـدقـه از دوران حـكومت امويان و توسط بعضى از خلفاى اموى در ميان مـسـلمـانـان مـطـرح شـد و در عصر عباسيان ابعاد گسترده تر و داعيان بيشترى پيدا كرد. الحاد، شـاخـه هـاى مـخـتلفى دارد از قبيل انكار آفريدگار، اعتقاد نداشتن به يك يا چند صفت از صفات ثبوتيّه يا سلبيّه خداوند، ايمان نداشتن به پيامبران الهى و انكار معاد. عنوان فراگير همه آنها انكار ضرورى دين است .

مـعـروف ترين عناصر دعوت كننده به الحاد در عصر امام كاظم (ع ) عبارت بودند از: يزدان بن باذان ، بشّار بن برد، صالح بن عبدالقدوس ، ابن مقفّع ، ابن ابى العوجاء ، و مطيع بن اياس . ايـنـان بـا القـاى شـبـهـات گـمـراه كـنـنـده در زمـيـنـه مـسـائل اعـتـقـادى ، اصول و مبانى اعتقادات مردم را سست و متزلزل مى كردند و آنان را به انحراف مى كشاندند.

امـام كاظم (ع ) در برابر اين گروه بى دين به دفاع از آيين توحيد برخاست و شبهات آنان را پاسخ گفت كه به دو مورد آن اشاره مى كنيم .

1 ـ نـفـى حـركـت بـراى خداوند: از جمله اعتقادات سخيف زنديقيان اثبات حركت براى خداوند بود. آنـان بـا اسـتناد به روايت جعلىِ نقل شده توسط ابوهريره معتقد بودند خداوند هر شب در ثلث بـاقـيـمـانـده از شب به آسمان دنيا فرود مى آيد و از بندگانش مى خواهد كه او را بخوانند تا اجابت كند و از او درخواست آمرزش كنند تا آنها را بيامرزد.(121)
لازمه پذيرفتن چنين روايتى اعتقاد به جسم بودن و حركت پروردگار است .

امام كاظم (ع ) به مبارزه با اين تفكر پرداخت و در مقام پاسخگويى از آن فرمود:
(خداوند (هيچگاه به آسمان زمين ) فرود نمى آيد، و (اصولا) نيازى به فرود آمدن ندارد. در نگاه او دورى و نـزديـكـى مساوى است . نه نزديكى براى او دور است و نه دورى براى او نزديك . او محتاج به چيزى نيست و همه به او نيازمندند ... .

امـا اين گفته كه خداوند فرود مى آيد! گفته كسانى است كه خداوند را به نقص و زيادت وصف مـى كـنـنـد. هـر مـتـحـركى نيازمند محركى است تا آن را به حركت درآورد يا به كمك آن به حركت درآيد. كسى كه چنين گمانهايى نسبت به خدا داشته باشد دچار هلاكت شده است .
در تـوصـيـف خـداونـد از صـفـائى كـه او را بـه نـقـص و زيـادت ، تـحـريـك و تـحـرك ، انـتـقـال و فـرود آمـدن ، بـرخاستن و نشستن محدود مى كند بپرهيزيد. خداوند بالاتر و برتر از وصفهاى وصف كنندگان است ..(122))

امـام (ع ) در ايـن بـيـان مستدل و منطقى .(123) اعتقاد قائلين به جسمانيت و حركت خدا را نفى و عقيده درست اسلامى را بيان كرده است .

2 ـ نفى جسمانيّت از خدا: يكى از اعتقادات ملحدان اعتقاد به جسم بودن پروردگار است . هشام بن حـكـم پـيـش از راهـيـابى به حق چنين اعتقادى داشت . وقتى نظريه او به استحضار امام كاظم (ع ) رسيد در ردّ آن فرمود:
(كدام بهتان و سخن باطلى بزرگتر از گفتار كسانى است كه آفريدگار موجودات را به جسم بـودن ، يـا صورت داشتن ، يا مخلوق و محدود بودن و اعضا و جوارح داشتن توصيف كند؟ خداوند از همه اين اوصاف برتر و منزه است ..(124))


مرجئه
مـرجـئه از جمله گروههاى فكرى بودند كه در عصر امام كاظم (ع ) فعّاليت داشتند. آنان بنا به دلائلى ـ كـه بـه احـتمال قوى جنبه سياسى نيز داشته است ـ معتقد بودند ايمان يك باور قلبى است و عمل ، جزو آن نيست ؛ از اين رو تاءثيرى در تشديد يا تضعيف آن ندارد. و چون باور ذهنى امـرى بـسـيـط و امـر آن دايـر بين وجود و عدم است ، دچار شدت و ضعف نمى شود. انسان يا باور دارد يا ندارد.

بـر مـبـنـاى ايـن اعـتـقـاد، انـجـام اعـمـال زشـت و خـلاف شـرع يـك فـرد مـسـلمـان دليـل بـر بـى ايـمـانـى وى نـخواهد بود. طبيعى است كه چنين عقيده اى از سوى زمامداران اموى و عباسى كه سعى مى كردند براى حفظ موقعيّت تاج و تخت خود تنها نام اسلام و مسلمانى را يدك بكشند و در عمل هيچ گونه پايبندى بدان نداشتند، مورد حمايت و جانبدارى قرار گيرد.
امـامـان مـعـصـوم (ع ) كه پيدايش و گسترش اين تفكر انحرافى را خطرى بزرگ براى سلامتى فـكـرى و مـعنوى جامعه اسلامى مى دانستند همواره بر روى جنبه هاى قلبى و عملى ايمان تاءكيد مى ورزيدند.

امـام كـاظـم (ع ) هـمـچـون ديـگـر امـامـان (ع ) در بـرابـر ايـن اعـتـقـاد نـادرسـت ايـسـتـاد و آن را بـاطـل شـمـرد. زمـانـى كـه از آن حـضـرت در ايـن رابـطـه سـؤ ال شد. فرمود:
(اِنَّ الاْيـمـانَ حـالاتٌ وَ دَرَجـاتٌ وَ طـَبـَقـاتٌ وَ مـَنـازِلُ فـَمِنْهُ التّامُّ تَمامُهُ وَ مِنْهُ النّاقِصُ الْمُنْتَهى نُقْصانُهُ وَ مِنْهُ الزّائِدُ الرّاجِحُ زِيادَتُهُ..(125))
ايـمـان دارى حـالات ، درجـات و مراتب و منازلى است . بعضى از مراتب آن ، تام و در نهايت تامى اسـت . بـعـضـى نـيـز نـاقـص و در نـهايت نقصان است . بعضى مراتب هم (نسبت به مراتب ديگر) رجحان و افزونى دارد.

امـام (ع ) در ايـن سـخـن ارزنـده بـراى ايـمـان سـه مـرتـبـه اسـاسـى قائل شده است .
مرتبه تام و كامل كه اختصاص به انبيا و اولياى الهى دارد.
مرتبه نازل وناقص كه پايين ترين حدّ ايمان است و مرتبه پايين تر از آن كفر خواهد بود.
و مـرتـبـه بـيـن ايـن دو حـدّ كامل و ناقص كه خود به لحاظ كميّت و كيفيّت داراى مراتب فراوان و غيرقابل شمارش است .

و بـديـن تـرتـيـب نـظـريـه مـرجـئه را كـه بـراى ايـمـان بـيـش از يـك مـرتـبـه قائل نيستند، باطل كرد.

جبريان
اعـتـقـاد بـه جـبـر ريـشـه در دوران جـاهـليـت دارد. قـرآن از قول مشركان نقل مى كند:
(لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْئٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ
مِنْ شَيْئٍ.)
اگر خدا مى خواست ، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمى كرديم و چيزى را بدون اجازه او حرام نمى ساختيم .

پـس از ظـهـور اسلام ، انديشه جبريگرى توسط معاويه ـ كه افكارش متاءثر از افكار جاهلى و نيز برخى از آراى يهوديان در ارتباط با جبر بود ـ ترويج شد.
خـلفـاى پـس از او نـيز كه گسترش اين فكر را در راستاى منويات سياسى خود مى ديدند از آن جـانـبـدارى كـردنـد؛ زيـرا اعـتـقـاد بـه جبر مى توانست خلفا را در تحكيم قدرتشان يارى داده ، انـحرافات و جنايات آنان را توجيه كند. ضمن آنكه اين اثر را نيز داشت كه مردم را از اعتراض نسبت به خطاهاى حاكمان بازمى داشت .

جبريان براى اثبات نظريّه خود به ظواهر بعضى آيات و روايات استناد مى كردند. از جمله اين روايت نبوى كه مى فرمايد:

(اَلشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ اُمِّه وَ السَّعيدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ اُمِّه .) .(126)
بـدبـخـت كـسـى اسـت كه در رحم مادر گرفتار شقاوت شود و خوشبخت كس است كه در شكم مادر سعادتمند باشد.

امـام كـاظـم (ع ) كـه مـى ديـد قائلين به جبر اين حديث را دستاويز قرار داده اند به تبيين معناى واقعى آن پرداخت و فرمود:

(مـنـظـور ايـن است كه انسان بدبخت كسى است كه وقتى در رحم مادرش مى باشد خداوند مى داند كـه او (پـس از تـولد) كـردار اشـقيا را دارد و انسان خوشبخت كسى است كه وقتى در شكم مادرش اسـت خـداونـد مـى داند كه او (پس از به دنيا آمدن ) كردار سعادتمندان و نيكبختان را انجام خواهد داد..(127)

پـيـشـواى هـفـتـم (ع ) با اين تفسير روشن از كلام رسول خدا(ص ) به پيروان خود آموخت كه علم خـداوند به سعادت يا شقاوت فردى ، موجب جبر و سلب اختيار از او نمى شود؛ بلكه هر كس با اختيار خود مى تواند راه آينده و سرنوشت خويش را انتخاب كند.

زندان و شهادت

هـارون الرشـيـد بـرغـم آنـكـه در اثـر زيـركـى خـاص خـود و تـوسـل بـه نـيـرنـگ و نـفاق وفراهم شدن ساير شرايط، در عرصه سياست آن روز چهره موفق وعـنـصر سياستمدارى به شمار مى رفت ،در جبهه مبارزه باخط امامت ، با همه تلاشى كه براى پـيـروزى بـر آن كرد، با ناكامى روبه رو شد و سرانجام به اين نتيجه رسيد، تا زمانى كه رهبرى اين جبهه را از بين نبرد همه تلاشهاى اوبى ثمر خواهد بود.

هـارون در طول مدت حكومت خود، بارها موسى بن جعفر(ع ) را به مركز خلافت احضار كرد و حتى بـه زنـدان افـكـنـد ولى هربار حادثه اى پيش مى آمد كه منجر به آزادى آن حضرت مى شد. وى حـتـى وقـتـى ديـد مـاءمـوران بـه هـنـگـام رويـارويـى بـا امـام (ع ) بـراى كـشـتـن او بـا مـشـكـل مواجه هستند و هيبت وعظمت امام (ع ) مانع از انجام ماءموريت ايشان مى شود، دستور داد مجسمه اى از چـوب شـبـيـه امام كاظم (ع ) ساختند و چون جلاّ دان مست مى شدند آنان را ماءمور مى كرد با شـمـشـيـر بـر آن مـجـسـمه يورش برند و اين كار را مدتها تمرين مى كردند تا آمادگى لازم را براى انجام ماءموريت اصلى پيدا كنند..(239)

وى در اقدامى ديگر خرماهايى را آلوده به سم كرد وبه خدمتكارش دستور داد آنها را با حيله به امـام (ع ) بـخـورانـد. ولى پـيـشـواى هـفـتم (ع ) كه از توطئه او آگاه بود با انداختن يكى از آن خـرمـاهـاى مـسـمـوم جـلو سـگ هـارون وبـه هـلاكـت رسـيدن آن حيوان در اثر سم ، دست خليفه را رو كرد..(240)

بـا ايـن حـال ، هـارون هـمـچـنـان بـر تـصـمـيـم خـود بـود و دنـبـال فـرصـتـى مـى گـشـت كـه كـار را يـكـسـره كـنـد تـا آنـكـه در سـال 179 هـجـرى قـمـرى پـيـش از انـجام اعمال حج راهى مدينه شد و با وقاحت تمام در برابر روضـه مـطـهـر رسـول خـدا(ص ) ايـسـتـاد و بـى آنـكـه از غـصـب خـلافـت و حـيـف و ميل بيت المال مسلمانان و ستمها و جنايات خويش در حق خاندان پيامبر(ص ) شرم كند خطاب به آن حضرت گفت :

(اى رسـول خـدا! از اقدامى كه مى خواهم انجام دهم از شما پوزش مى طلبم . مى خواهم موسى بن جـعـفـر را بـازداشـت كـنـم ؛ زيـرا او درصـدد ايـجـاد فـتـنه و اختلاف و خونريزى در ميان امت است .).(241)

آنـگـاه دسـتـور داد آن بـزگـوار را در حـالى كـه در مـسـجـد رسول خدا(ص ) مشغول نماز بود دستگير كردند و براى آنكه شيعيان نفهمند امامشان را به كجا تـبـعـيد كرده اند و نيز براى جلوگيرى از شورش احتمالى انقلابيون ، دستور داد هنگام بيرون بردن امام (ع ) از مدينه دو كجاوه ترتيب دادند و با هركدام گروهى مسلح همراه كردند. يك كجاوه شـبـانـه و به مقصد بصره وكجاوه ديگر در روز به مقصد كوفه حركت داده شد وامام (ع ) را با كجاوه اى كه عازم بصره بود روانه كردند..(242)
امـام كاظم (ع ) پيش از رسيدن به بصره با (عبدالله بن مرحوم ازدى ) كه از بصره عازم مدينه بـود ملاقات كرد و چندين نامه به او داد و سفارش كرد آنها را به فرزند و امام پس از خودش ، حضرت رضا(ع ) برسانند..(243)


امام كاظم (ع ) در زندان بصره
موسى بن جعفر(ع ) روز هفتم ذيحجه ، سال 179 هجرى قمرى به بصره برده شد و به عيسى بـن جـعـفـر، نـوه مـنـصـور، پـسـرعـمـو و بـرادرزن هـارون كـه عـهـده دار حـكـومـت بـصـره بـود، تحويل داده شد.
عـيـسـى امـام (ع ) را در يـك سـلول انفرادى بازداشت كرد و جز به هنگام وضو گرفتن و غذا دادن درب سلول را نمى گشود..(244)


ارتباط با خالق و مخلوق
پيشواى هفتم (ع )، بدون ابراز ناراحتى از گرفتارى كه برايش پيش آمده است ، محيط زندان را جـاى مـنـاسـبـى بـراى تـوجـه بـه خدا و راز و نياز با او يافت و پروردگارش را بر اين نعمت سپاس گفت .
جـاسـوسان عيسى بن جعفر به وى گزارش دادند كه بارها اين دعا را از امام كاظم (ع ) در زندان شنيده اند:

(پـروردگـارا!تـو خـود مـى دانـى كـه مـن پـيوسته از تو فرصتى را براى عبادت مى خواستم .اكنون كه (خواسته ام را) برآورده اى تو را ستايش و سپاس مى گويم ).(245)

از سـوى ديـگـر، هـنـگـامـى كـه جـريـان زنـدانـى شـدن فـرزنـد رسول خدا(ص ) به گوش اقشار مختلف مردم بصره رسيد، دانشمندان و محدثان ، مشتاق ديدار آن حـضـرت شـدنـد و پـنـهانى با امام (ع ) ارتباط برقرار كردند و از محضر مباركش در زمينه هاى گـونـاگـون اسـتـفـاده بـردنـد. از جـمـله مى توان از ملاقات (ياسين ضرير) با آن حضرت نام برد..(246)

دستور قتل امام (ع )
بـا انـتـشـار خـبـر زندانى شدن امام (ع ) موجى از خشم ونفرت بر ضد دستگاه خلافت بويژه از ناحيه شيعيان ايجاد شد ومردم در همه جا از آن سخن مى گفتند.
هارون ، شرايط را خطرناك ديد؛ از اين رو براى آنكه پرونده زندگى امام (ع ) را براى هميشه بـبـنـدد و ايـن خـطـر را از سـر راه خـود بـردارد، طـى نـامه اى محرمانه ، عيسى را ماءمور كرد آن حضرت را به قتل برساند..(247)

عـيسى پس از مشورت با ياران نزديك خود، به درخواست هارون پاسخ ردّ داد و در جواب نامه او نوشت :
(مـن در طول مدت بازداشت موسى بن جعفر از راههاى مختلف او را آزمودم ، ولى جز عبادت و نيايش او بـه درگـاه حـق ، چـيـزى دسـتـگـيـرم نشد. و حتى نديدم او در دعا و نيايش خود، عليه تو يا من دعـايـى بـكـنـد... بـنـابـرايـن اگـر دسـتـور دهـى او را از مـن تـحـويـل بـگيرند بهتر است و گرنه من نمى توانم بيش از اين او را در زندان نگه دارم ؛ چون حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه مـن از نـگـهـدارى او در رنـج و نـاراحـتـى روحـى زيـاد بـه سـر مـى بـرم .).(248)


انتقال به بغداد
هارون ، پس از دريافت نامه والى بصره وپسر عمو و برادر زن خود فهميد كه اوتحت تاءثير اعـمـال و رفـتـار مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) قـرار گـرفـتـه و دلش بـه وى مـتـمـايـل شـده اسـت .از ايـن رو، كـسـى را فـرسـتـاد تـا آن حـضـرت را از عـيـسـى تـحـويـل گـرفـتـه بـه بـغـداد مـنـتـقـل نـمـايـد و بـه دسـت (فضل بن ربيع ).(249) بسپارد..(250)

امـام كـاظـم (ع ) پـس از يـك سـال تـحـمـل زنـدان در بـصـره ،.(251)تحت مراقبت شديد ماءموران حكومتى به بغداد منتقل و نزد (فضل )، دربان هارون زندانى شد.
امـام (ع ) مـدت زيـادى نـيـز در زنـدان (فـضـل ) مـانـد. عـمـلكـرد آن حـضـرت در طول اين مدت ، بگونه اى بود كه حاجب مخصوص ‍ خليفه و همه كسانى كه با آن بزرگوار در ارتباط بودند، تحت تاءثير قرار گرفته ، شيفته و مجذوب كمالات و شخصيت معنوى و الهى او شـده بـودنـد.از ايـن رو (فضل ) نيز پس از مدتى وضع امام (ع ) را تغيير داد و و ضع و موقعيت بهترى براى آن حضرت فراهم كرد.
هارون كم و بيش از اين موضوع آگاهى داشت . براى جلوگيرى از تكرار حادثه بصره ، فرمان قـتل امام (ع ) را به فضل داد، ولى او نيز از انجام آن خوددارى كرد. خليفه مجبور شد امام (ع ) را به دست (فضل بن يحيى برمكى ) بسپارد.

عـبـادت و نـيـايـش امـام كـاظـم (ع ) و اعـمـال و رفـتـار آن حـضـرت در مـدتـى كـوتـاه (فـضـل بـن يـحـيـى ) را نـيـز تـحـت تـاءثـيـر قـرار داد و او را مـجـذوب و شـيـفته آن وجود الهى كـرد..(252) چـنـدانـكـه وى نـيـز رفتار خود را با آن حضرت تغيير داد و او را اكرام و احترام كرد و وسائل رفاه و آسايش آن بزرگوار را فراهم ساخت .

جـاسـوسـان ، رفـتـار خـوب و دوسـتـانـه (فـضـل ) بـا مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) را در، (رقـّه ) ـ محل ييلاقى هارون ـ به گوش خليفه رساندند. هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و پس از كسب اطمينان از گزارش فوق ، توسط (مسرور) غلام خود، دو دستور زير را صادر كرد:
نـخـسـت ، بـه (عـبـاس بـن مـحـمـد) فرمان داد تا به وسيله (سندى بن شاهك ) رئيس پليس بغداد (فضل بن يحيى ) را به جرم خوش ‍ رفتارى با موسى بن جعفر(ع ) صد تازيانه بزند. ديگر آنكه (سندى بن شاهك ) آن حضرت راتحويل بگيرد..(253)

اتـخـاذ ايـن تـصـمـيـم بـدان جـهـت بـود كـه هـارون ديـد دسـتـگـيـرى امـام كـاظـم (ع ) و انتقال او از زندانى به زندان ديگر از نظر سياسى به زيان دستگاه خلافات تمام شده است ؛ زيـرا اوّلاً: بـرغـم كـوشـش هـارون براى پنهان نگهداشتن جريان دستگيرى امام (ع )، بسيارى از مـردم در ايـن نـقـل و انـتـقـالهـا از آن مـطـلع شـدنـد و كـيـنـه دسـت انـدركـاران ايـن جـنـايـت را بـه دل گرفتند. ثانياً: بسيارى از درباريان ، از نزديك با پيشواى شيعيان ملاقات كردند و ذهنيّت و ديـدگـاهـشـان نـسـبـت بـه آن گـرامى تغيير كرد. آنان پيش از اين مى پنداشتند كه موسى بن جـعـفـر(ع )، هـمـان گـونـه كـه دسـتـگـاه تـبـليـغ مـى كـنـد مـردى اسـت يـاغـى ، قـدرت طـلب و عـامل پراكندگى و اختلاف مسلمانان ! ولى وقتى از نزديك او را ديدند، متوجه شدند او مرد خدا و معنويت است و اگر مساءله خلافت براى او مطرح است ازجنبه معنويت مطلب است نه از جنبه رياست طـلبـى و دنـيـاخـواهـى . از ايـن رو، قـلبـاً تحت تاءثير افكار و رفتار خداجويانه و زاهدانه آن بـزرگوار قرار گرفته ، مجذوب و شيفته كمالات معنوى و اخلاق نيكوى فرزند پيامبر شدند، بگونه اى كه دستور خليفه رادر مورد قتل او و حتى سختگيرى نسبت به وى ناديده گرفتند.

خـليفه عباسى متوجه شد كه حتى متصديان و كارگزاران حكومتى نيز حاضر به كشتن امام كاظم (ع ) نيستند. بـا تـوجـه بـه ايـن جـهـات بـود كـه هـارون ناچار شد آن گرامى را به دست يكى از دژخيمان و سـرسـپـردگـان خـود، يعنى (سندى بن شاهك ) بسپارد و از او بخواهد هر چه زودتر امام (ع ) را به شهادت برساند..(254)

آخرين تلاش مذبوحانه
در آخـريـن روزهـايى كه امام كاظم (ع ) در زندان بود و حدود يك هفته بيشتر به شهادتش باقى نـمـانـده بـود، هـارون (يـحـيـى بـن خالد برمكى ) را خواست و از او درباره موسى بن جعفر نظر خواهى كرد. يحيى ، پيشنهاد مدارا و گذشت داد.

هـارون گفت :به نمايندگى از طرف من نزد او برو و زنجير از پايش باز كن و سلام مرا به او بـرسـان و بـه او بـگـو: (پـسـر عـمويت مى گويد: (هر چند شما گناه و تقصيرى نداريد ولى مـتاءسفانه ) من سوگند خورده ام تا اعتراف به گناه نكنيد و از من تقاضاى عفو ننماييد، شما را آزاد نـكـنـم . اعـتـراف بـه گناه و درخواست عفو از فضل شما نمى كاهد؛ يحيى نيز، وزير و مورد اعـتـمـاد من است (و موضوع را فاش نمى كند). همين مقدار از معذرت خواهى كه قسم من شكسته نشود كافى است و شما آزاد خواهيد شد.)

امـام (ع ) بـدون آنـكـه طـولانـى شـدن مـدت زنـدان و گـرفـتـاريـهـا و زجـرهاى فراوانى كه در طـول ايـن مـدت در زنـدانهاى مختلف متحمل شده بود، كوچكترين تاءثيرى در اراده آهنين آن گرامى مبنى بر ظلم ستيزى و دست ردّ به سينه ظالم زدن ، داشته باشد، پاسخى كه به يحيى داد اين بود:
(مـن در آسـتـانه مرگ هستم و از عمرم بيش از يك هفته باقى نمانده است . به هارون بگو: موسى بـن جـعفر مى گويد: پيك من روز جمعه نزد تو مى آيد و آنچه را ديده است باز مى گويد و به زودى ؛ آنگاه كه درپيشگاه خدا رو در رويت قرار مى گيرم خواهى دانست ظالم وتجاوزگر كيست .)
ايـن واكـنش تند امام (ع ) در برابر هارون ،راه هرگونه مذاكره وسازشى را از سوى آن حضرت منتفى وخليفه را در قتل آن بزرگوار مصمم تر ساخت .


شهادت امام كاظم (ع )
امـام كـاظم (ع ) درآخرين مرحله از انتقال خود از زندانى به زندانى ديگر، طبق دستور هارون به زندان (سندى بن شاهك ) منتقل شد. سندى امام (ع ) را در خانه اى در بغداد زندانى كرد وغلام خود (بـشـّار) را كـه از سـرسـخـت تـريـن دشـمـنـان اهـل بـيت (ع ) بود بر آن بزرگوار گمارد و از اِعمال هرگونه فشار و آزارى نسبت به او دريغ نورزيد. و سرانجام با چند عدد خرماى زهرآلود، فـرزنـد پـيـامـبـر(ص ) را مـسـمـوم سـاخـت و آن حـضـرت پـس از چـنـد سـال گـرفـتـارى در زنـدانـهـاى مـخـتـلف .(255) و تـحـمـل رنج و آزار فراوان ، در 25 رجب ، سال 183 هجرى قمرى در زندان سندى بن شاهك به شـهـادت رسـيـد و پـيـكـر مـطـهـرش در مـقـابـر قـريـش ، در نـزديكى بغداد به خاك سپرده شد. .(256)

تلاش براى محو آثار جرم
جنايتكاران عباسى با به شهادت رساندن موسى بن جعفر(ع ) بيش از هر كس ديگرى مى دانستند كـه چـه جـنـايـت بـزرگـى مـرتكب شده اند و نيز مى دانستند كه چنين جرم بزرگى هرگز مخفى نـخـواهـد مـانـد و بـطـور قـهـرى پـيـامـدهـاى سـوئى بـراى دسـتـگـاه آنـان بـه دنـبـال خـواهـد داشـت . از ايـن رو، بـراى مـحـو آثـار جـرم و فريفتن افكار عمومى و جلوگيرى از شورشهاى بعدى دست به اقداماتى زدند:

1 ـ سـنـدى بـن شـاهـك پـس از مـسـموم كردن امام (ع ) و ظرف دو سه روزى كه از عمر آن حضرت بـاقـى مـانـده بـود، هـشـتـاد نفر از رجال و شخصيتها را جمع كرد و به زندان برد تا از نزديك وضـع زنـدان و حـال امام (ع ) را ببينند و گواهى دهند كه پيشواى شيعيان در رفاه و آسايش به سر مى برد و هيچ گونه آثار جراحت و زخمى در او وجود ندارد. اماهوشيارى امام (ع ) نقشه او را نـقش بر آب ساخت ؛ او خطاب به حاضران فرمود: مرا به وسيله نه عدد خرما مسموم ساخته اند؛ بدنم فردا سبز مى شود و پس ‍ فردا از دنيا خواهم رفت ..(257)

2 ـ پـس از شـهـادت امـام (ع ) جـنـازه آن بـزرگـوار را مـدت سـه روز.(258) روى پـل بـغـداد در مـعـرض تماشاى عموم گذاشتند تا به شيعيان بفهمانند كه آن حضرت به مرگ طبيعى از دنيا رفته است ..(259)

3 ـ فـرومـايـگـان عـباسى مى دانستند كه اگر جنازه امام (ع ) را به دست شيعيان بسپارند وآنان عـهـده دار مـراسـم تـشـيـيـع و تـدفـيـن آن حـضـرت گـردنـد، چـه بـسـا مـراسـم ، تبديل به تظاهرات و تبليغات بر ضد دستگاه خلافت خواهد شد.

از سوى ديگر، هارون كه تا اين مرحله ، خود را از خون آن حضرت تبرئه كرده بود و مدعى بود او بـا مـرگ طـبـيـعـى درگذشته است ، مصلحت نمى ديد كه جنازه آن گرامى مخفيانه و به دور از چـشـم مـردم دفن شود. از اين رو، برنامه را بگونه اى ترتيب داد كه خود دولتمردان و سپاهيان عـهـده دار امـر تشييع شوند و مردم هم كنار آنان شركت كنند. براى اين منظور، سليمان بن جعفر، مرد جاافتاده و بزرگ خاندان ، يعنى عموى خود را پيشقدم كرد.

سـليمان ، به ظاهر از جريان دستگيرى و درگذشت امام (ع ) ابراز تاءسف كرد و به فرزندان خـود دسـتـور داد تا جنازه را از نيروهاى پليس تحويل بگيرند؛ سپس براى مراسم تشييع جنازه اعـلام عـمومى كرد..(260) بدين ترتيب تحت اين پوشش ‍ فريبنده نگذاشتند جنازه به دست مردم بيفتد.
4 ـ بـعـضـى از مـورخـان نـوشـته اند: همان روز شهادت امام كاظم (ع ) خداوند انتقام خون او را از قاتلش (سندى بن شاهك ) گرفت .بدين ترتيب كه هنگام عبور از دجله اسب او رم كرد و صاحبش را به كام امواج آب سپرد و غرق شد..(261)

مـورخـان هـر چند علت رم كردن اسب (سندى ) رايادآور نشده اند؛ ولى چنين به نظر مى رسد كه ـ گرچه او به سزاى عمل خود رسيد ولى ـ مرگ او حساب شده و با انگيزه محو آثار جرم صورت گرفته است تا امكان دسترسى به مباشر و مجرى اين جنايت بزرگ براى هميشه از ميان برود و با هلاكت او بسيارى از رازهاى سياسى پشت پرده ، همچنان در خفا بماند.

دو روايت از امام کاظم (ع)

ارزيابى عملكرد روزانه
(لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ يَوْمً فَاِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزادَ اللّهَ وَ اِنْ عَمِلَ
سَيِّئاً اسْتَغْفَرَاللّهَ مِنْهُ وَ تابَ اِلَيْهِ).(كافى ، ج 2 ، ص 453)

از مـا نـيـسـت (بـا مـا رابطه و پيوندى ندارد) كسى كه در هر روز خود را محاسبه نكند؛ تا اگر عـمـل نـيـكـى انـجـام داده اسـت از خـداونـد طـلب افـزونـى بـكـنـد و چـنـانـچـه مـرتـكـب عـمـل نـاروايـى شـده (روى بـه درگـاه خـدا آورده ) از كـرده خـود اسـتـغـفـار كـنـد و به سوى خدا بازگردد.

توضيح: از نـظـر عـلمـاى اخـلاق (مـحـاسـبـه نـفـس ) و ارزيـابـى عـمـلكـرد خـويـش يـكـى از عـوامـل مـهـمّ مـوفـقـيـت انـسان درميدان عمل است. انسان درمرحله نخست مى بايد نفس خود را وادار بر عـمـل و انـجـام وظـيـفـه نـمـايـد، در مـرحـله بـعـد كـارهـاى خـويـش را كـنـتـرل كـنـد و نـفـس ‍ را بـه خـود وانـگـذارد تـا هـر چـه خـواست انجام دهد. مرحله سوم ، محاسبه وارزيـابـى عـملكرد است كه بعد از فراغ از عمل صورت مى گيرد. نيتجه ارزيابى يكى از دو چيز خواهد بود:
1 ـ انـجام وظيفه به نحومطلوب كه اقتضامى كند انسان خدارا بر اين موفّقيت شكر بگزارد و از درگاه ربوبى اش بخواهد او را در انجام اعمال نيك بيشتر يارى كند.
2 ـ كـوتـاهـى و سـهل انگارى در انجام وظيفه و يا ترك آن كه در هر دو صورت مى بايد جبران شـود. و از آنـجا كه منشاء اين ترك و ظيفه فراموشى ياد خدا و پشت كردن به حق تعالى است ، امـام (ع ) راه جـبـران را بازگشت بسوى پروردگار و طلب آمرزش از او دانسته است . توجه به پـروردگـار بـه مـعـناى توجه به وظيفه بندگى و طلب آمرزش از محضر حق تعالى به معناى ابراز نفرت از لغزش انجام گرفته است . پيدايش اين حالت (توبه ) در كسى او را موفق به انجام وظيفه بندگى در مراحل بعد خواهد كرد
.

در انتظار قائم (عج)
يونس بن عبدالرحمان مى گويد: بر موسى بن جعفر(ع ) وارد شدم و به آن حضرت عرض كردم : اى فرزند رسول خدا(ص ) آيا شما قيام كننده به حق هستيد؟ فرمود:
(اَنـَا الْقـائِمُ بـِالْحـَقِّ وَ لكِنَّ الْقائِمَ الَّذى يُطَهِّرُ الاَْرْضَ مِنْ اَعْداءِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ يَمْلَاءُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً، هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدى ، لَهْ غَيْبَةٌ يَطُولُ اَمَدُها خَوْفًا عَلى نَفْسِهِ، يَرْتَدُّ فيها اَقْوامٌ وَ يَثْبُتُ فيها آخَرُونَ.
ثُمَّ قالَ: طُوبى لِشيعَتِنَا، الْمُتَمَسِّكينَ بِحَبْلِنا فى غَيْبَةِ قائِمِنا، اَلثّابِتينَ عَلى مُوالاتِنا وَ الْبـَراءَةِ مـِنْ اَعْدائِنا، اُولئِكَ مِنّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوابِنا اَئِمَّةً وَ رَضينابِهِمْ شيعَةً، فَطُوبى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبى لَهُمْ، وَ هُمْ وَاللّهِ مَعَنا فى دَرَجاتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ.).(كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 361)

مـن قـيـام كـنـنـده بـه حق هستم ، لكن آن (قائم ) كه زمين را از دشمنان خدا پاك مى سازد و آن را از عدالت پر مى كند همانسان كه از جور و ستم پر شده است ، پنجمين نفر از فرزندان من است .
براى وى ـ به خاطر بيمى كه بر جان خويش دارد ـ غيبتى طولانى خواهد بود، چندانكه گروهى مرتدّ شده از دين برمى گردند و (تنها) عدّه اى ثابت قدم مى مانند.
سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما؛ آنان كه در غيبت (قائم ) ما به ريسمان (ولايت ) ما چنگ مى زنـنـد، از دشـمـنان ما بيزارى جسته بر ولايت ما استوار مى مانند. آنان از ما و ما از ايشان هستيم . آنـان از مـا بـه عـنـوان امامان خويش ، خشنودند و ما از ايشان به عنوان شيعيانمان خشنوديم . پس خـوشابه حال ايشان ، خوشا به حال ايشان . سوگند به خدا آنان در مقامات و درجات ما در روز قيامت همراه با ما هستند.

توضيح: نكات مهمّى كه از اين حديث شريف استفاده مى شود عبارت است از:
1 ـ مـسـاءله انـتـظـار ظـهـور (قـائم ) از فـرزنـدان رسـول خـدا(ص ) از مـدتـهـا قـبـل از ولادت پـيشواى دوازدهم در ميان مسلمانان مطرح بوده است ، ليكن بعضى مصداق آن را به طور دقيق نمى دانستند كه امامان (ع ) مصداق آن را تعيين مى كردند.
2 ـ مـدت غيبت حضرت حجت (عج ) آنقدر بطول خواهد انجاميد كه گروهى از معتقدان به آن گرامى از دين برمى گردند.
3 ـ فـلسـفـه غـيـبـت ، تـرس آن حـضـرت بر جان خويش است ؛ بنابراين ، مردم نقش اصلى را در فراهم كردن زمينه ظهور يا تداوم غيبت آن بزرگوار بر عهده دارند.
4 ـ اسـتـوار قـدمـان در مـحـبـّت و ولايـت اهـل بـيـت (ع ) در دوران غـيـبـت كـبـرى از اجـرى جزيل و پاداشى بزرگ برخوردار هستند.


پي نوشت ها:
117 - براى آگاهى بيشتر رجوع كنيد به البداية و النهاية ، ج 10 ، ص 153 و تاريخ الخلفاء ، ص 273 .
118 - ر . ك : البداية و النهاية ، ج 10 ، ص 157 .
119 - احتجاج ، طبرسى ، ج 2 ، ص 170 .
120 - رجال كشى ، ج 2 ، ص 746 ، رديف 844 .
121 - ر . ك : سنن الدّارمى ، ج 1 ، ص 346 ـ 347 .
122 - كافى ، ج 1 ، ص 125 .
123 - بـيـان امـام (ع ) حـاوى دو دليـل عـقـلى اسـت . نـخـسـت ايـنـكـه قـول بـه نزول پروردگار به عالم دنيا مستلزم قول به حركت اوست و لازمه هر متحركى خروج آن از نـقـص بـسـوى كـمـال يا از كاستى بسوى زياده است كه در هر دو مورد تعبير مى شود به خـروج از مـرحـله قـوه بـه فـعـل . پـس چـنـيـن مـوجـودى مـركـب از قـوه و فـعـل اسـت و هـر مـركـبـى مـمـكـن الوجـود اسـت . پـس لازمـه چـنـيـنـى اعـتـقـادى قـول بـه مـمـكـن الوجـود بـودن پـروردگـار اسـت و آن محال است .
و ديگر اينكه چنين پندارى مستلزم قول به حركت است و هر متحركى نياز به محرك دارد. و از آنجا كه حركت ، يك وصف عارضى و حدوثى است نيازمند دو طرف اضافه است . از يك سو محتاج به قـابـل (ذات مـتـصـف بـه حـركـت ) و از سـوى ديـگـر نـيـازمـنـد فـاعـل (ذات حـركـت آفـريـن ) اسـت . و از آنـجـا كـه فـاعـل مـغـايـر بـا قـابـل اسـت ، پـس هـر مـتـحـركـى نـيـازمـنـد مـحـركـى اسـت كـه مغاير با اوست . اين سخن در مورد فـاعـل نـيـز مـطـرح اسـت و در نـهـايـت اعـتـقـاد بـه چـنـيـن قـولى مـسـتـلزم تسلسل باطل است . (اقتباس از حياة الامام الكاظم (ع ) ، ج 2 ، ص 146)
124 - كافى ، ج 1 ، ص 105 .
125 - كافى ، ج 2 ، ص 38 ـ 39 .
126 - مسند ، احمدبن حنبل ، ج 2 ، ص 176 و بحارالانوار ، ج 5 ، ص 175 .
127 - بحارالانوار ، ج 5 ، ص 157 .


***********
239 - مسند الامام الكاظم (ع ) ، ج 1 ، ص 91 ـ 92 .
240 - ر . ك : مناقب ، ج 4 ، ص 303ـ304 .
241 - مقاتل الطالبيين ، ص 334 .
242 - عيون اخبارالرضا(ع ) ج 1 ، ص 70 و بحارالانوار ، ج 48 ، ص 221 .
243 - تـنـقـيح المقال ، ج 2 ، ص 214 از اين روايت استفاده مى شود كه هارون در مدينه به فـرزنـد پـيـامـبر(ص ) آنقدر فرصت و اجازه نداده است كه سفارشهاى خود را به فرزندش امام رضا(ع ) بكند .
244 - عيون اخبارالرضا(ع ) ج 1 ، ص 70 و بحارالانوار ، ج 48 ، ص 221 .
245 - ارشاد ، مفيد ، ص 300 .
246 - حـيـاة الامـام مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) ، ج 2 ، ص 467 و رجال نجاشى ، ص 453 .
247 - الفصول المهمه ، ص 239 و ارشاد ، ص 300 .
248 - همان .
249 - فـضـل فـرزنـد ربـيع ، حاجب معروف منصور است . اين پدر و پسر در دستگاه خلافت عـبـاسـيـان ، جـايـگـاه ويـژه اى داشتند و جزو خواص دربار آنان و فوق العاده مورد اعتماد ايشان بودند .
250 - ارشاد ، ص 300 .
251 - بحارالانوار ، ج 48 ، ص 233 .
252 - همان . 253 - ارشاد، ص 301 .
254 - مناقب ، ج 4 ، ص 327 ؛ ارشاد ، ص 301 .
255 - در مـورد مـدت زندان موسى بن جعفر(ع ) اختلاف است واين اختلاف ناشى از اختلاف در تـاريـخ بـازداشـت و تـاريـخ شـهـادت آن حـضـرت مـى بـاشـد. اگـر تاريخ بازداشت امام (ع ) سـال 179 و شـهـادتـش سـال 183 بـاشـد، دوران بـازداشـت چـهـارسـال خـواهـدبـود. ولى چـنـانـچـه تـاريـخ بـازداشـت را سـال 177 بـدانـيـم (آنگونه كه ابن جوزى در تذكرة الخواص ، ص 314 ذكر كرده است ) مدت بازداشت شش سال مى شود.
از سـوى ديـگـر ، بـعضى از مورخان (مثل ابن شهرآشوب در مناقب ، ج 4 ، ص 324 و مسعودى در مـروج الذهـب ، ج 3 ، ص 355) تـاريـخ شـهـادت امـام كـاظـم (ع ) را سـال 186 ذكـر كـرده انـد . بـا ايـن حـسـاب مـدت اقـامـت امـام (ع ) در زنـدان هـفـت يـا نـه سـال خـواهـد شـد . و بـنـابـر نـقـل ابـن جـوزى كـه تـاريـخ بـازداشـت را سـال 177 و زمـان شـهـادت را سـال 188 مـى دانـد ، مـدت بـازداشـت يـازده سال خواهد بود .
256 - ر . ك : عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 85 .
257 - عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 79 ؛ بحارالانوار ، ج 48 ، ص 212 .
258 - بحارالانوار ، ج 48 ، ص 248 .
259 - ارشاد ، ص 302 .
260 - ر . ك : عيون اخبارالرضا(ع ) ، ج 1 ، ص 81 .
261 - مـناقب ، ج 4 ، ص 328 ، لازم به يادآورى است كه از گفته مسعودى (در مروج الذهب ، ج 3 ، ص 411) چنين استفاده مى شود كه سندى تا دوران حكومت ماءمون زنده بوده است .


منبع: برگرفته از گروه ولايت

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:08 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

  شهادت امام موسی کاظم(ع)



 

 

شهادت امام موسی کاظم,امام موسی کاظم,سالروز شهادت امام موسی کاظم

   بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)،   امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.                                                      

 

 

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می كند كه علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مك بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یكی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت كه اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مكیان از مقام خود بیفتند.

 

جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی كند. گویند امام هنگام حركت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار كرد و از او خواست كه از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نكند. علی قبول نكرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامی مال به او می دهند تا آنجا كه ملكی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم كه می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افكنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

 

عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت كه موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاری ندارد یا كسی بفرست كه او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست كه امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمكی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهك سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد كه ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن كردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.

 

نجمه همسر امام:

نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاكیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را كه كنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.

 

نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید كه به او فرمودند: «اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد كه بهترین فرد روى زمین باشد».

 

پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام كاظم (ع) فرمود: «پسرم! نـجـمـه بانویى است كه من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیركى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیكى كن».

 

ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد كه در شكم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى كرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند كرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى كرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مكرمه با تربیت گوهرى تابناك، ارزشى فراتر یافت.

 

فرزندان امام:

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی كاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یكی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است كه قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بیشتر نیز گفته اند.

 

تأثیر علمی آن بزرگوار:

امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احكام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را كه با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام یافته بود حفظ و تقویت كرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری كرد كه جان خود را فدا ساخت.

 

سخنان برگزیده

* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏علیه السلام است.

 

* روایت شده است: أنّهُ (الكاظِم َ‏علیه السلام) كانَ یَبِكی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛

امام كاظم همواره از بیم خدا مى‏گریست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: عَونُكَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

كمك كردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

 

* امام كاظم‏ علیه السلام: لَو كانَ فِیكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏ كرد.

 

* امام كاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی كُلِّ یَومٍ؛

كسى كه هر روز خود را ارزیابى نكند، از ما نیست.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناكَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

در هر چیزى كه چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّایَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زیرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏ كند.

 

* امام كاظم‏ علیه السلام: إیّاكَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج كنى.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَكَ و بَینَ أخیكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یكسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا اس ت.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛

خیر برسان و سخن نیك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛

مصیبت براى شكیبا یكى است و براى ناشكیبا دوتا.

 

* امام كاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛

شكیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شكیبایى در بلا.

 

منبع:aftabnews.ir 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:04 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۲۱۲۰۴۰
 
 
 
 

روز ملی خلیج فارس روز غیرت ملی  

حمیدرضا شاکری نیاسر

  دهم اردیبهشت ماه روز ملی خلیج فارس روز غیرت ملی ایرانیان است و یادآور اینکه "چو ایران نباشد، تن من مباد".

صفحات تقویم هر ملتی، علاوه بر نشان دادن روزها و گذشت زمان، بیانگر علائق تاریخی، فرهنگی و عقیدتی ملت‌ها می‌باشد.

با ورق زدن برگ‌های تقویم، نسل‌های جدید هر قوم، خاطرات افتخارآمیز، مصیبت‌های وارد شده بر اجداد و نیاکان، روزهای تولد و وفات بزرگان را به یاد آورده و بدین ترتیب در مقابل جریان در حال گذر زندگی، یاد این روزها و شخصیت‌ها را ماندگار می‌کنند.

دهم اردیبهشت ماه هر سال نیز از آن دست روزهایی است که انسان را به جستجو در پی این پرسش وامی‌دارد که فلسفه نامگذاری این روز چیست؟

بررسی نامگذاری‌های روزها در تقویم ما ایرانی‌ها بیانگر این واقعیت است که ملت ایران، به دلیل ارج نهادن به جایگاه بشری و کرامت انسانی، روزها را به دلیل انتساب آنها به انسان‌ها، خواه در مناسبت‌های مذهبی و دینی و خواه در روزهای تاریخی، فرهنگی و ادبی، نامگذاری می‌کنند و حتی آنجایی که نامی از افراد نیست، روزها را به احترام شخصیتی خاص، محترم می‌شمارند.

اما در این بین، روز دهم اردیبهشت ماه، به نوعی یک استثناست. دهم اردیبهشت، بدون هیچ انتسابی، ویژه غیرت ملی و تمامیت ایرانیان است.

این روز، در دل خود، ردپای هیچ نژاد و قومیتی نداشته و به هیچ رنگ و زبان و دین خاصی تعلق ندارد.

دهم اردیبهشت ماه، روز خلیج فارس است. روزی که بر خلاف بزرگداشت‌های معمول در تقویم ایران عزیز، نام فرد خاصی را تداعی نمی‌کند و بزرگی‌اش نیز عاریه‌ای از بزرگی دیگری نیست. روز خلیج فارس، فرصتی است برای نشان دادن اشتراک تمامی ایرانیان از هر دین، قبیله و باوری.

این روز از آن جهت روزی بزرگ و مغتنم است که این مجال را برای هر فرزند ایرانی می‌دهد تا با یادآوری تاریخ و بازخوانی واقعیت‌های روزگاران دیرین، این حقیقت همیشه زنده را به یاد همه بیاورد که:

ایران سه نقطه دارد، بی معنی است بی آن - بی نقطه خواندنی نیست، نام قشنگ ایران

باشد جزایر ما، چون نقطه‌های ایران - بنشسته چون نگینی، بر آب‌های ایران

بادا بریده هر دست، کز خطه‌ی دلیران - خواهد جدا بسازد، این نقطه‌های ایران

درخشش آب‌های همیشه خلیج فارس، انعکاسی از فروزندگی آفتاب آزادگی و وطن دوستی ایرانیان پاک اندیش بوده که نام عزیز ایران را در بستری به قدمت هزاران سال، در جای جای سرزمین آباء و اجدادی‌مان گسترانیده و هنوز زود است تا کج اندیشان و نوکیسگان، خاطره رشادت‌ها و ایثارهای پهلوانان سرزمین عاشقان فاتح خیبر را در هشت سال دفاع مقدس، دلاوری‌های دلاوران و.... فراموش کنند.

دلاورانی که پیوسته با یاد علی (ع)، این زمزمه را پیوسته بر لب داشتند:

چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد - در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی یکسر به جـنگ آوریــم -  جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

همه سر به سر تن به کشتن دهیم - بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم

دهم اردیبهشت، مجال مغتنمی است بر یادآوری این رشادت‌ها و رسالت پاسداشت حرمت این مرز و بوم که برعهده تک تک فرزندان ایران اسلامی گذارده شده است.

ضمن تبریک این روز، به همه جریاناتی که به هر دلیلی، خواه به علت ناکافی بودن اطلاعات و مطالعات تاریخی و خواه به علت متأثر شدن از فضاسازی‌های کاذب دیگران، سعی در تحریف واقعیت‌های تاریخی دارند، پندی دوستانه و از سر خیرخواهی می‌دهم که به قول آن پیر فرزانه ،" تاریخ معلم انسان‌هاست" و در درس گیری از تاریخ، غفلت جایز نیست.

حمیدرضا شاکری نیاسر سفیر ایران در استکهلم


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:03 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

ده اردیبهشت:روز ملی خلیج فارس

۱۰ اردیبهشت روزی افتخارآمیز در تاریخ ایرانیان است . در ۲۲ تیرماه ۱۳۸۴، هیات دولت مصوبه ای را تایید کرد که به موجب آن دهم اردیبهشت هرسال ، “روز ملی خلیج فارس” خواهد بود .

دهم اردیبهشت در تاریخ ایران روز مهمی است. روزی که یادآور ازخودگذشتگی های ملت سرافراز ایران و فرار اشغال‌گران متجاوز پرتقالی بعد از ۱۱۷ سال تسلط جابرانه‌ برسواحل جنوبی کشور (۲۱ آوریل ۱۶۲۲ میلادی) در پی رشادت‌های سپاه ایران به رهبری امیرالامرای فارس(امام قلی‌خان) می باشد.شاه عباس صفوی  در این روز در سال ۱۶۲۱ میلادی توانست هرمز را از چنگ پرتقالی ها درآورد، تا همیشه به خاطر این اقدامش از او به نیکی یاد شود.

اما این روز در سال‌های اخیر شرایط دیگری پیدا کرده است. وجه اهمیت تاریخی این روز تحت شعاع تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی و دولت قرار گرفته است. تصمیم که ۱۰اردیبهشت را به روز ملی خلیج فارس بدل کرده است.

خلیج تا ابد فارس سومین خلیج بزرگ جهان است که به خاطر موقعیت جغرافیایی خود در طول تاریخ همواره نامش بر سر زبان‌ها بوده است و مردم تمام جهان آن را با نام خلیج فارس یا دریای پارس می شناسند.

قدیمی ترین اسناد موجود درباره خلیج فارس به کتاب های باقیمانده از یونان باستان بر می گردد.

یونانی ها و مورخانشان در این کتاب ها با نام “پرسیکوس سینوس” که به معنی “خلیج فارس” است از این آبراهه یاد می کنند و تکرار همین نام باعث می شود که بسیاری از نقشه های باقیمانده از اروپائیان قرن‌ها بعد نیز با همین نام از خلیج فارس یاد کنند.

بر اساس نوشته‌های مورخان یونانی مانند هرودت (۴۸۴ – ۴۲۵ ق.م) کتزیاس (۴۴۵ – ۳۸۰ ق.م)، گزنفون (۴۳۰ – ۳۵۲ ق.م) استرابن (۶۳ ق.م – ۲۴ م) که پیش از میلاد مسیح می‌زیسته‌اند؛ یونانیان نخستین ملتی هستند که به این دریا نام پرس و به سرزمین ایران پارسه، پرسای، پرس‌پولیس یعنی شهر یا مملکت پارسیان داده‌اند.

انگلیسی زبان‌ها نیز این منطقه جغرافیایی خاص را PERSIAN GULF می خوانند که در واقع ترجمه ساده ای از نام “خلیج فارس” است و نقشه‌های بیشماری که از ملوانان و جغرافی دانان انگلیسی قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی باقیمانده است، اسناد غیر قابل انکار این حقیقت تاریخی هستند.

ابوعلی احمدبن عمر معروف به ابن رسته در کتاب الاعلاق النفیسه که در سال ۲۹۰ هجری به رشته تالیف درآورده، نوشته است: « اما از دریای هند خلیجی بیرون می‌آید به سمت سرزمین فارس که آن را «خلیج‌فارس» می‌نامند»؛ محمد عبدالکریم صبحی نیز در کتاب «علم الخرائط» در نقشه‌هایی که با ترجمه عربی نقل کرده است، دریای جنوب ایران را «الخلیج‌الفارسی» و «بحر فارس» نامیده است.

و ……… و ……… و ……….

اما استعمار گر پیر پس از ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از شرکتهای انگلیسی و قطع روابط ایران و انگلیس ابتدا نماینده سیاسی انگلیسی مقیم بحرین از سال ۱۳۲۹ (۱۹۵۰ م.) عبارت ساحل عربی را برای منطقهٔ جغرافیایی بخش جنوبی خلیج فارس که متعلق به عرب‌های تحت‌الحمایه انگلیس بود مرسوم ساخت و سپس به مرور کلمه خلیج عربی را جایگزین آن ساخت و سپس این نام را به کل خلیج فارس تعمیم داد.اما هرگز موفق نشد .

این در حالی است که تا اوایل دهه ۱۹۶۰ درباره نام خلیج فارس هیچ گونه بحث و جدلی در میان نبوده است و در تمام منابع اروپایی و آسیایی و امریکایی، دانشنامه‌ها و نقشه های جغرافیایی این کشورها نام از خلیج فارس درتمام زبان ها به همین نام یاد شده است.

 اصطلاح «خلیج ع رب ی» برای نخستین بار در دوره تحت قیمومت شیخ نشین‌های خلیج فارس توسط کارگزاران انگلیس و بطور ویژه از طرف یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس مقیم در خلیج فارس به نام رودریک اوون در کتابی به نام حبابهای طلایی در خلیج ع رب ی در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه‌های جغرافیایی نامی غیر از خلیج فارس ندیده بودم ولی در چند سال اقامت در سواحل خلیج فارس(بحرین) متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند پس باید این خلیج را ع رب ی بنامیم».

در سال‌های اخیر کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و در صدر آنها کشور عربستان به همراه اربابان غربی شان که از انقلاب اسلامی و اقتدار ایران زخم خورده اند سعی و تلاش فراوانی در تحریف نام خلیج فارس داشته‌اند تا از این تغییر نام اعتباری برای خود بیافرینند و این آبراه استراتژیک جهان را به نام خود درآورند؛ البته اعراب حاشیه خلیج فارس در پیمودن این مسیر تنها نبودند و گهگاه از سوی برخی موسسات بزرگ غربی از جمله نشنال جئوگرافی نیز همراهی می شدند، اما این همراهی ها در نهایت به عذر خواهی این گونه موسسات و جایگزینی نام اصیل خلیج فارس به جای نامهای جعلی دیگر می شد.

با این وجود دولت، دانشگاهیان ، تجار ، مردم و… همه و همه  موظف اند برای پاسداشت نام خلیج فارس و انجام اقدامات مقتدرانه در برابر شیطنت های مختلف بیگانگان در جعل نام خلیج فارس بیشتر تلاش کنند .

حتی اگر ازل، ابد و روز، شب شود

امکان پذیر نیست که سرکه رطب شود

از بمب های هسته ای ات هم کمک بگیر

شاید که اصل بی نسبت با نسب شود

دیوانگی ست اینکه شما فکر می کنید

این چاه های نفت براتان لقب شود

این سرفه ها نشانه ی یک مرگ حتمی اند

از آن زمان بترس که این سرفه تب شود

با ضربه های موشک خود دف بزن مرا

بگذار ساحت غزلم پر طرب شود

از یک پشیز میهن مان دل نمی کنیم

حتی اگر که حب وطن مستحب شود

از شرم، رودهای زمین خشک می شوند

یک روز اگر خلیج، خلیج عرب شود!

عطیه پژمان

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 اردیبهشت 1395  ] [ 11:00 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 75 :: 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4070667 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب