ماه رمضان که می آید، دلها بیشتر بیقرار میشود، در گرمای خرداد هم که باشد بیشتر به یاد ارباب تشنه لب حسین ابن علی(ع) وقمر بنی هاشم(ع) وشهدای کربلا را میکنی، حالا اگر این ضیافت افطار در جمع فرزندان شهدا وجانبازان دفاع مقدس باشد، صفای وصمیمیت اش چندین برابر است، دست خدا را می بینی، حضور شهیدان را احساس می کنی.
افطاری با طعم «اتحاد و همبستگی» در ماه مبارک رمضان میان فرزندان شهدا در «هیئت فرزندان شهدای اسلام » وقتی زیباست که با حضور جانبازان سرافراز ،صحنه ای وصف ناپذیر در آستان مقدس امام زاده صالح ابن موسی(ع)، برادر امام غریب حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) به خود میگیردو زیباتر می شود وقتی یک میهمان ویژه که با پدران این فرزندان شهید هزاران خاطره دارد وبا این جانبازان در میان سنگر ها دوران خوشی را طی کرده است ، خودش از جنس جانبازان است وچشمش را پیشکش فرستاده وترکش های تنش به آهن ربای دل فرزندان شهدا ندای محبت وصمیمیت میدهد.

این عزیز بزرگوار جانباز کسی نیست جز سردار غیور، جانباز پرافتخار، حاج علی آقای فضلی ،که خداوند او رانگه داشت که بچه های شهدا با دیدن ایشان وامثال حاج علی فضلی ها یاد پدر کنند وراه را گم نکنند.
به رسم آداب ورسوم هیات قران توسط فرزند شهید معصومی تلاوت میشود وآیه معروف سوره بقره قرائت میشود" شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن هدى للناس وبینات من الهدى والفرقان " و سپس نوای زیارت عاشوره با مداحی فرزندان معزز شاهد ،کربلایی زهیر معصومی و حاج علیرضا روانستان معنویتی بر مجلس حاکم کرده وبا ذکر "یااباعبدالله" و " به ابی انت وامی " که از لب های روزه دار مادران، همسران وفرزندان شهدا وجانبازان ومیهمانان بر لبان جاری شده و در کنار تصاویر به قامت ایستاده شهدای خردادماه که میزبانان اصلی این محفل اند، تداعی گر لبیک بر حضرت سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا برای همگان می باشد.

تولیت آستان مقدس امام زاده صالح (ع)، حجت الاسلام والمسلمین عبدالعلی گواهی که از بانیان اصلی تشکیل این مجلس است به اصرار فرزندان شهدا وبه نیابت از همه به میهمانان خیر مقدم گفته وشرحی کوتاه از ماه مبارک را بیان میکند وسپس سردار حاج علی فضلی جانشین بسیج مستضعفین رابه سخنرانی دعوت میکند وحاج علی نیز در یک فضای بسیار صمیمی در پله اول منبر نشسته وباسلام بر شهدا خاطره ای از واقع چهاردهم خرداد سال ۶۸ و عروج ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) وبازتاب آن را در میان مردم لبنان وسوریه بازگو می کند وسپس گریزی به حماسه سازی های رزمندگان در دوران دفاع مقدس زده وشرایط انجام عملیات بیت المقدس و تحقق فتح خرمشهر را تحت فرماندهی کل قوا حضرت امام و رشادت های رزمندگان ارتش وبسیج تشریح وتبیین میکند.
از رویدادهای ماندگار همین بس که سردار فضلی پس از سخنرانی به همراه خود می گوید اگر ممکن است برنامه بعدی را به تاخیر بیانداز تا بیشتر در این جنع باشیم. حاج علی مثل یک پدر با فرزندان شهدا و مثل یک برادر با جانبازان سرافراز خوش و بش کرد.
بچه ها مناطق عملیاتی وشهادت پدر را میگفتند وحاج علی هم دستی به سرشان میکشید ویک خاطره ای برایشان تعریف میکرد.
پای در سرداب گذاشتیم و زهیر ندای گوشه خرابه حضرت رقیه را سرداد ودیوار های آستان با گریه بچه ها ، در میان آنهمه آیینه کاری وچراغ های سبز ،حالت غم وماتم گرفته بود.

سفره پهن شد وبا ندای اذان به افطار نشستیم و حاج علی که قصد رفتن داشت در جواب یک جانباز که گفت :حاجی این یک شب را با ما باش بر سفره جانبازان نشست وخیلی جالب بود که یکی از جانبازان 70% هنگام افطار گفت: حاج علی آقا سلفی بلد هستید بگیرید ؟!
سردار هم گفت: نه ، هنوز امتحان نکردم
و بعد به سردار گفت: باید گوشی را یک دستی بگیری ،طوری که منو شما در کادر قرار باشیم، آنوقت این دکمه را می زنی ، به این می گن سلفی گرفتن، چندین عکس در حالت مختلف گرفتند وبعد افطار کردند

سردار فضلی احترام ویژه ای برای همسران و دختران شهید قائل بود تا آنها جای خالی شهیدشان را در این اوضاع و احوال بی مهری ها حس نکنند. بعد ازافطار او را دوره کردند وناگهان اتفاق عجیبی افتاد ،یکی از همسران شهدا که دید سردار از جنس ایثار و شهادت است به او گفت: از شهیدم فقط یک پسر باقی مانده ، از شما می خواهم کمکم کنید تا این فرزند شهید را بتوانم برای دفاع از حرم بی بی زینب (س) اعزامش کنم.
سردار فضلی که قبل از مراسم گفته بود باید قبل از افطار برود گفت : می خواهم بیشتر بین یادگران 8سال دفاع مقدس بمانم و روزه ام را همینجا افطار کنم. این اقدام سردار شور و شوق افراد حاضر در مراسم را دو چندان کرد تا یک شب بیاد ماندنی در این هیئت ثبت گردد.

پس از افطار با سردار ، جانبازان و خانواده شهدا با جانباز 70% حاج عباس طایفه گفت و گویی داشتم. طایفه به وحدت زیر سایه ی ولایت اشاره کرد و افزود: ما سه کلید واژه « وحدت ، بصیرت و شهادت » داریم. اگر از این کلید واژه ها رمز گشایی کنیم «ولایت» برون می آید. هم از «وحدت» ، ولایت برون می آید ، هم از «بصیرت» ، ولایت برون می آید و هم از «شهادت» ، ولایت برون می آید . یعنی در واقع این «ولایت» است که هم «وحدت و بصیرت » را رهبری می کند و هم به «شهادت» مشروعیت می بخشد. اگر ولایت در جهان اسلام نباشد وحدتی در کار نخواهد بود. همچنین بصیرتی نخواهیم داشت و شهادتمان مشروعیت نخواهد یافت. اگر ما اتحادمان را دور "ستون ولایت" خیمه بزنیم اطمینان داشته باشید که هم رضایت خداوند ، و هم ولی فقیه و هم رضایت شهدا در این است و دشمنان اسلام و استکبار جهانی از این نوع اتحاد مایوس می شود و به لرزه می افتد.اگر وحدت ایثارگران و وحدت امت اسلامی در ایران اسلامی و جهان اسلام زیر سایه ی ولایت نباشد یقین بدانید زیر سایه ی شیطان است. که شاهد هستیم اتحاد در این مجلس به لطف خداوند زیر سایه ی ولی امر مسلمین حضرت آیت الله خامنه ای شکل گرفته است.
حاج طایفه که پس از آشنایی با فرزند شهید قلیچ خانی خود را شیفته و دلباخته این فرزند برومند شهید معرفی کرد ، گفت: فرزندان معزز شاهد برای من یادآور سالهای حماسه و جنگ هستند و آنها بوی «لاله ، باروت ، جبهه ، جهاد و عشق » می دهند. او به همین دلیل از مهمانهای پای ثابت هیئت فرزندان شهدا شده است.
سردار طایفه از سال 58 در مبارزه با گروهک های ضد انقلاب در مناطق کردستان ، مهاباد ، سقز ، دیوان دره ، و سنندج حضور داشته تا آغاز جنگ تحمیلی که او با لشکر 16 زرهی قزوین ، از لشکرهای ارتش جمهوری اسلامی ایران برای دفاع از میهن اسلامی خود زمانی که 20ساله و متاهل بوده ، به جبهه های حق علیه باطل اعزام می شود.
حاج عباس یادی از عملیات غرور آفرین شکست حصر آبادان (ثامن الائمه) کرد و گفت : این عملیات اولین عملیات مشترک سپاه و ارتش بود . در آنزمان حضرت امام فرمان داده بودند مبنی بر اینکه باید حصر آبادان شکسته شود. پس از شکسته شدن حصر آبادان ، این پیروزی آغازی بود برای سلسله عملیات هایی که باعث آزاد سازی خرمشهر هم گردید. خرداد ماه سالگرد عملیات آزادی خرمشهر و آبادان است و همچنین سالگرد شهادت شهدای خرداد ماه همان عملیات که امروز در این مراسم برایشان یادبود گرفته شده است.

دکتر طایفه در ادامه از رمز و راز یک جانماز هدیه ای اینچنین گفت: در عملیات بوستان مورخ 8 آذر 1360 در منطقه ی دهلاویه به درجه ی جانبازی نائل آمدم.بنده اعتقاد دارم با شهید دکتر مصطفی چمران وجه تشابهم در این است که ایشان در این منطقه به شهادت رسید و منهم جانباز شدم. خلاصه آن شب یک گروه بسیجی از پایگاه بسیج مقداد-تهران به ما ملحق شدند و شب همگی در خاکریز بودیم تا فردای آنروز بتوانیم یک عملیات مشترک انجام دهیم. خاطرم هست یک پیر مرد نورانی با پیشانی بلند و محاسن سفید ، حدود 75 ساله به نام روح الله برخواست و نماز خواند. پس از نماز از او خواستم تا جانمازش را به من قرض دهد تا منهم نمازم را بخوانم. حاج آقا روح الله آن سجاده سرخ مخملی و زیبایش را به من داد و من نماز مغرب و اعشاء را خواندم.وقتی خواستم جانماز را به او پس دهم با نگاهی معنا دار گفت : این جانماز پیشت بماند من دیگر بهش نیاز ندارم تو جوانی و به این جانماز بیشتر از من پیرمرد احتیاج داری. اتفاقا همان شب مجروح شدم و خون چشمانم روی آن جانماز زیبای مخملی ریخت و به درجه رفیع جانبازی نائل آمدم و هنوز آن یادگاری را از حاج آقا روح الله دارم .
سردار جانباز دفاع مقدس شاید یکی از آخرین چیزهایی که با چمانی که در جبهه برای دفاع از میهن جا گذاشت و دید ، همان "جانماز سرخ مخملی " بوده است. وی با این بیت شعر خاطرات نابش را به پایان رساند.
خوش به حال آنکه رهبر را شناخت
خاکریز و رمز سنگر را شناخت
خوش به حال آنکه در این جبهه زیست
تا بداند معنی ایثار چیست
حرف من نه، حرف ما اینست
دین یعنی «ولی»
پیروی از حضرت امام ،سید علی
بعد از پایان مراسم ، یک فرزند شهید هم در فضای مجازی خاطره ای از هیئت فرزندان شهدای اسلام منتشر کرد که خواندن آن خالی از لطف نیست ، متن یادداشت آن فرزند معزز شهید بدین شرح است:
"برنامه تموم شده بود و همه در شور افطار به سر می بردند. اما هر کسی کار خود را انجام می داد. همه دنبال کاری بودند تا کارها روی زمین نماند. اما من ...
آقای قلیچ خانی در همان لحظه گفت : خانواده های عزیز می توانند عکسهای شهیدشان را با خود ببرند.
خوب، من هم از خدا خواسته به سوی بنرها رفتم تا اگر خانواده ای عکس شهید را خواست به او تقدیم کنم.
صحنه های زیبایی در حال شکل گرفتن بود. خانوادگی عکس می گرفتند و روی ماه شهید را می بوسیدن و آن را جمع می کردند.
در همین مواقع بود که دختری آمد و از من سوالی پرسید :
همه می توانند عکس های خانواده شهیدشان را با خود ببرند ؟
گفتم بله عزیزم، همه می تونن
گفت : یعنی من هم می تونم عکس شهید خانواده ی مان را ببرم ؟
گفتم بله ، چرا نمی شود.
بگو کدوم عکس و برایت باز کنم
گفت : " شهید گمنام "
فقط سکوت کردم و باز کردم و دو دستی تقدیمش کردم ."/پایان






20خرداد 1395 ،سوم رمضان 1437(ه-ق) ، تهران-میدان تجریش- امامزاده صالح(ع)هیئت فرزندان شهدای اسلام
جلسه بعد 17 تیرماه ماه 95 مصادف با 2 شوال و یادبود شهدای تیرماه ماه می باشد .
|