خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
ایجاد مزاحمت یک روز نامه فروش
پس ازبیان حوادث سال 54 مدرسه فیضیه قم در جمع مردم، فردی- که نمایندگی فروش روزنامه ی رستاخیز بود. روزنامه ای صددرصد وابسته به رژیم پهلوی و مستقیم زیر نظر حزب منحوس رستاخیز اداره میشد و غیر از منویات شاه هیچ چیز را نمینوشت- با عصبانیت به من اعتراض کرد، که چرا این حرفها را روی منبر زدی من هم با خونسردی اعلام کردم که اینها خبرهای عادی شهر محل سکونت من یعنی قم بوده و خبر محرمانه ای نبوده، زیرا همه مردم قم و مسافرین و زائرین حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در جریان امر قرار گرفتهاند؛ لکن ایشان که خبرنگار روزنامه مزبور نیز بود و مغازه آرایشگری در مرکز بخش نشتارود داشت و محل زندگیش این روستا بود، قانع نشد و اعلام کرد این موضوع را گزارش خواهدکرد. البته اگر این مطالب گزارش میشد، حداقل چندسالی زندانی و شکنجه برای اینجانب رقم میخورد. زیرا تحت عنوان اقدام علیه امنیت و تشویش اذهان عمومی محسوب میشد. خوب کاری از من ساخته نبود، اصرار بر عدم گزارش هم کار ساز نبود. توکل به خدا کردم و منتظر نتیجه ماندم.
خاطرات سفرهای تبلیغی (10) از کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی