کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
   کد خبر: 93371 جمعه، 31 اردیبهشت 1395 - 11:30
 
 
من امشب شهید می شوم!
 
من امشب شهید می شوم!شهیدخبر(شهیدنیوز): مرحله سوم عملیات بیت المقدس بود. گروهان ما به فرماندهی شهید اکبر خواجه ای مأموریت داشت در جاده خرمشهر – اهواز وارد عمل شود. همه نیروها به یک ستون داشتیم به سمت دشمن پیش می رفتیم. آن شب آسمان مهتابی بود و قرص کامل ماه، منطقه را زیر نور روشن خودش گرفته بود.
  

باشگاه ایثار و شهادت شهیدخبر/ تلنگر : مرحله سوم عملیات بیت المقدس بود. گروهان ما به فرماندهی شهید اکبر خواجه ای مأموریت داشت در جاده خرمشهر – اهواز وارد عمل شود. همه نیروها به یک ستون داشتیم به سمت دشمن پیش می رفتیم. آن شب آسمان مهتابی بود و قرص کامل ماه، منطقه را زیر نور روشن خودش گرفته بود. من تو آن عملیات کمک تیربارچی شهید سید داریوش کاظمی بودم. سید داریوش از آن بچه های داش مشتی و ناز و با مرام بود. همینطور که داشتیم پیش می رفتیم، شهید اسماعیل شهید زاده یکی از صمیمی ترین دوستانم، چشمش به من افتاد و صدایم زد: رضا. رضا. سرم را برگرداندم و نگاهش کردم. از دسته خارج شدم و رفتم سمتش.

من امشب شهید می شوم!

رو کرد بهم و گفت: رضا. من امشب شهید می شم. گفتم: یعنی چی اسماعیل؟! مگه علم غیب داری؟! گفت: دیشب خواب برادر شهیدم مصطفی رو دیده ام. می دونم که امشب میرم پیشش. ازت می خوام وقتی که شهید شدم جنازه ام رو برگردونی عقب و به عنوان هدیه برای پدر و مادرم ببری! تعجب کردم از این حرفش. بهش گفتم: اسماعیل. شاید من زودتر از تو به شهادت برسم. گفت: نه، تو شهید نمی شی! در حالی که دستانم در دستان اسماعیل بود دوباره بهم گفت: رضا. یه خواسته دیگه هم ازت دارم. گفتم: چی؟ گفت: می خوام یه ذکری رو بهم یاد بدی که لحظه جون دادنم اون رو زمزمه کنم! گفتم: آخه اینا چه حرف هائیه که داری می زنی؟! با دست زد به شانه ام و گفت: تا اون ذکر رو بهم یاد ندی وِلِت نمی کنم. چیزی به ذهنم نمی آمد. یکدفعه یاد امام حسین افتادم و آن جمله ای که لحظه آخر در گودی قتلگاه فرموده بود. گفتم: اسماعیل شنیده ام امام حسین تو گودی قتلگاه می فرمود: “الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک لا معبود سواک؛ خدایا راضیم به رضایت. تسلیم فرمان توام و هیچ معبودی جز تو نیست.” این را که گفتم اسماعیل سرش را به سمت آسمان گرفت و نگاهش را به ماه دوخت. تو عالم خاصی بود که من با آن بیگانه بودم. همینجور نگاهش می کردم و زل زده بودم بهش. انگار کسی داشت درونم بهم می گفت که اسماعیل رفتنی ست. تو همین لحظات بود که شهید اکبر خواجه ای آمد و زد روی شانه هایمان و گفت: کجائید شماها؟ دارید تو عالم رویا سیر می کنید؟! برید که از دسته هاتون عقب افتاده اید. فاصله ما با خاکریز عراقی ها ۳۰۰-۴۰۰ متر بود. رفتیم تو دسته هامان. تا رسیدم به دسته، سید داریوش کاظمی آمد طرفم و گفت: رضا. بیا بیرون از دسته که کارت دارم.

رفتم ببینم چکارم دارد. رو کرد بهم و گفت: رضا. من امشب شهید می شم. می خوام یه ذکری بهم یاد بدی که لحظه شهادت اون رو زمزمه کنم! از تعجب زبانم بند آمده بود. سید داریوش داشت همان چیزی را ازم می خواست که اسماعیل خواسته بود. دستانش را گرفتم تو دستانم و او را قسم دادم که تو و اسماعیل با هم تبانی کرده اید مگه؟! گفت: یعنی چی؟! گفتم: چند دقیقه پیش اسماعیل دقیقاً همین خواسته رو از من داشت. گفت: خب، هر چه به او گفتی به من هم بگو. در حالی که مات و مبهوت بودم، به سید داریوش هم همان ذکر را گفتم. او هم مثل اسماعیل بعد از گفتن جمله یِ من، نگاهش را به سمت آسمان برد و به ماه خیره شد! حالت شخصی را داشت که دارد با کسی حرف می زند و یا کسی را دارد می بیند. تو همین لحظات اکبر خواجه ای آمد سمت مان و گفت: زودتر خودتان را به بچه ها برسانید که داریم به عراقی ها نزدیک میشیم. دیگر فاصله ما با عراقی ها ۱۰-۱۵ متر بیشتر نبود. در حال رفتن به سمت خاکریز دشمن بودیم که تیربارچی عراقی متوجه ما شد و شروع کرد به رگبار کردنمان. آتش تیربار عراقی بسیار سنگین بود. اکبر خواجه ای خودش را به زیر سنگر تیربارچی رساند تا آن را به شکلی خاموش کند. اما حجم آتش تیربار آنقدر زیاد بود که نتوانست کاری کند و همانجا زمین گیر شد. بعد خودم و چند نفر دیگر از بچه ها رفتیم سمت اکبر که کمکش کنیم. با دست بهمان اشاره کرد که از سمت راست بروید و تیربارچی را بزنید. رفتیم طرف راست. من نفر اول بودم. نارنجکی در آوردم و ضامنش را کشیدم. اما هر چه کردم ضامن نارنجک به علت زنگ زدگی جدا نمی شد. سید داریوش مرا کشاند عقب و گفت: بیا این سمت تا عراقی رو با تیربار سوراخ سوراخ کنم. کمک تیربارچی عراقی یکدفعه صدای مان را شنید و با کلاشینکف ما را به رگبار بست. سید داریوش شد سپر بلای من. یکدفعه گلوله ای به قلبش خورد و افتاد در آغوش من. از بدنش همینجور داشت خون می زد بیرون. تو همان حالت که سید داریوش تو بغلم بود ضامن نارنجک را کشیدم و آن را تو سنگر عراقی ها انداختم. تیربار دشمن خاموش شد و بچه ها تکبیر گویان خود را به بالای خاکریز رساندند. سید داریوش را آرام روی خاکریز گذاشتم. هنوز جان در بدن داشت. صدایش کردم. چشمانش را باز کرد. به سختی داشت حرف می زد. گفت: رضا. وصیتی دارم. نگذار سلاحم روی زمین بماند. تا آخرین لحظه نبرد کن! در حالی که به شدت منقلب شده بودم گفتم: چشم. چشم. یکدفعه سید داریوش شروع کرد به زمزمه کردن: “الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک لا معبود سواک” و لحظاتی بعد چشمانش به آرامی بسته شد. تو آن لحظات چهره یِ سید داریوش چنان غرق نور شده بود که نمی شد وصفش کرد. مقداری که گذشت و عملیات پیش رفت، از بچه ها خبر شهادت اسماعیل شهید زاده را شنیدم! مات و مبهوت مانده بودم. از اینکه هم سید داریوش و هم اسماعیل اینجور پیش بینی شهادتشان را کرده بودند. شک ندارم که او هم لحظه شهادتش مانند سید داریوش، همان جملاتِ آقا اباعبدالله را زمزمه کرده بود. هر دو آن شب پر کشیدند. همانند کبوتران عاشقی که معشوق شان فقط حسین بود و حسین بود و حسین بود. (راوی: جانباز و آزاده دفاع مقدس رضا زکی پور)

   

ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:28 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 93603 شنبه، 1 خرداد 1395 - 14:58
 
 
سرداری که با پای مصنوعی برای تفحص به منطقه می‌رفت
 
سرداری که با پای مصنوعی برای تفحص به منطقه می‌رفتشهیدخبر(شهیدنیوز): شهید «علی محمودوند» در سال ۱۳۴۳ در روز هفدهم صفر ماه قمری در تهران متولد شد، تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد، با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت بسیج مسجد درآمد و با شوری وصف‌ناشدنی به فعالیت مذهبی پرداخت.
  

شهید «علی محمودوند» در سال ۱۳۴۳ در روز هفدهم صفر ماه قمری در تهران متولد شد، تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد، با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت بسیج مسجد درآمد و با شوری وصف‌ناشدنی به فعالیت مذهبی پرداخت. تابستان سال ۱۳۶۱ همزمان با شروع عملیات رمضان در ۱۷ سالگی به جبهه رفت و کارش را در گردان تخریب لشگر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) آغاز کرد. در عملیات والفجر مقدماتی همران گردان حنظله به منطقه فکه رفت و از ناحیه دست مجروح شد. در عملیات والفجر ۸ برای همیشه پایش را از دست داد و با وجود ۷۰ درصد جانبازی (شیمیایی، اعصاب، قطع پا و با ۲۵ ساچمه در دست) باز هم به دفاع از میهن اسلامی پرداخت.

شهید محمودوند

او در سال ۱۳۶۷ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد، علی به علت علاقه خاص به نظام جمهوری اسلامی به عضویت نهاد مقدس سپاه درآمد. او در سال ۱۳۷۱ بعد از شهادت سیدعلی موسوی به یاری برادران گروه تفحص شتافت و ۸ سال در میان خاک‌های تفتیده جنوب برای یافتن پیکر شهداء تلاش کرد، به گونه‌ای که دو مرتبه پای مصنوعی خود را بر اثر کار زیاد از دست داد، فرمانده دلیر گروه تفحص لشکر۲۷ محمدرسول‌الله (ص) سرانجام در تاریخ ۲۲ بهمن‌ماه سال ۷۹ در منطقه فکه بر اثر انفجار مین در جرگه شهیدان قرار گرفت، علی در سن ۳۶ سالگی تنها پسرش عباس را که نابینا و فلج بود، به همراه دخترش در نزد ما به یادگار گذاشت، پیکر پاکش را در قطعه ۲۷ بهشت‌زهرا طبق وصیت او به خاک سپردند.به مناسبت پانزدهمین سالگرد شهادت «علی محمودوند» سردار گمنام تفحص، خاطراتی کوتاه و ماندگار درباره این شهید والامقام به نقل از خانواده، دوستان و همرزمان شهید در ادامه روایت می‌شود:

بگو بمیر اما نگو به جبهه نرو

هر وقت می‌خواستیم پیدایش کنیم باید در مسجد سراغش را می‌گرفتیم عجیب به مسجد علاقه داشت ۱۶ ساله بود که جنگ شروع شد مخالف عضویتش در بسیج بودم ولی او با زیرکی یک روز عکس روز دیگر کپی شناسنامه برد و به مرور پرونده‌اش را تکمیل کرد. یک روز هم گفت «برای برفتن به جبهه رضایت‌نامه می‌خواهم» گفتم «کجا می‌خواهی بروی؟ از دست تو که کاری برنمی‌آید». گفت «مادر! بگو بمیر می‌میرم ولی نگو نرو. باید بروم هیچکاری که نتوانم بکنم آب که می‌توانم به رزمنده‌ها بدهم.

در جبهه حتی در کاری که با روحیه‌اش جور درنمی‌آمد؛ تبعیت داشت

لشکر در خط پدافندی مهران نیرو کم داشت قرار شد بچه‌های تخریب خط را تحویل بگیرند تا نیروهای پیاده برسند این کار وظیفه ما نبود و با روحیات بچه‌ها جور در نمی آمد ولی علی به عنوان یک مسئول از یک رده بالا تبعیت داشت زیاد کار را به چالش نکشید و قبول کرد. آنجا دو تا سه کانال بود که به خط ما منتهی می‌شد. عراقی‌ها هر شب نفوذ می‌کردند و نگهبان را از راه دور شهید یا مجروح می‌کردند و برمی‌گشتند. یک شب علی قبل از اینکه عراقی‌ها وارد کانال شوند به تنهایی مسافت زیادی از خط خودی فاصله گرفت و کانال را بعد از کاشت مین تله گذاری کرد. آن شب با تدبیر و شجاعت او پنج نفر از بعثی‌ها کشته شدند.

با پای مصنوعی و ناراحتی کلیه برای تفحص به منطقه می‌رفت

در هرکاری که برای شهدا بود خودش را فراموش می‌کرد با پای مصنوعی ناراحتی کلیه و با داشتن فرزند معلول -عباس- برای تفحص به منطقه می‌رفت حتی خانواده هم همراه او می‌شدند ولی یک بار نشد بگوید خسته شدم استراحت کنیم. او از هیچ کاری ابایی نداشت وقتی می‌خواست موتور بیل مکانیکی را تعمیر کند با تمام وجود می‌رفت داخل موتور. ما آستین‌هایمان را بالا می‌زدیم و مراقب بودیم روغنی نشویم ولی او به این جور چیزها توجهی نداشت وقتی شهیدی پیدا می‌شد منتظر بیل نمی‌ماند کاری نداشت زمین نرم است یا سفت با دستش زمین را می‌کند و یا حسین یاحسین گویان خاک‌ها را کنار می‌زد و شهید را روی دستان خود پای پیاده عقب می‌برد.

سردار گمنام تفحص بود

برای امینت مقر قرار شد دور محوطه  خاک‌ریز زده شود علی آقا بیل مکانیکی را برداشت  و شروع به کار کرد بچه‌ها هم هرکدام مشغول کاری شدند ولی چون کار نیمه تمام ماند قرار شد شب پست بدهیم. لیستی نوشته شد هرکس باید به نوبت نگهبانی می‌داد بچه‌ها آنقدر خسته بودند که نفر اول خوابش برد و به دنبال آن چون نفر بعدی را نتوانسته بود صدا کند همه خواب ماندند علی آقا خودش تا سحر ایستاد که بچه‌ها راحت بخوابند سردار گمنام تفحص آن قدر بر دروازه شهادت ایستاد تا در ۲۲ بهمن سال ۷۹ همزمان با عید قربان بر اثر انفجار مین با سجده‌ای خونین در قربانگاه فکه به شهادت رسید.

   

ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:27 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 93377 شنبه، 1 خرداد 1395 - 08:58
 
 
وقتی محسن‌رضایی خبر شهادت همت را شنید
 
وقتی محسن‌رضایی خبر شهادت همت را شنیدشهیدخبر(شهیدنیوز): محسن رضایی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «طلائیه، جای خیلی پیچیده‌ای برای جنگیدن بود. ما باید از روی سیل بند می‌رفتیم و وارد جبهه عراق می‌شدیم.
  

محسن رضایی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «طلائیه، جای خیلی پیچیده‌ای برای جنگیدن بود. ما باید از روی سیل بند می‌رفتیم و وارد جبهه عراق می‌شدیم. بهترین لشکری که می‌توانست هم به تانک‌های غنیمتی مجهز شود و هم از سیل بند حمله کند و هم از جبهه طلائیه استفاده کند، لشکر ۲۷ بود. این محور – یعنی سخت‌ترین جای عملیات خیبر- را به حاج همت دادم.

 

روز دوم عملیات، احساس کردم احتمال دارد که طرحمان با شکست مواجه شود. پناه بردم به حاج همت که: «فقط کار خودت است. به برادرانت کمک کن.» اگر او به سمت طلائیه حمله نمی‌کرد، بدون شک، جزایر را از دست می‌دادیم و عملیات خیبر با شکست کامل مواجه می‌شد.

حمله‌های حاج همت جزیره جنوبی را تثبیت کرد. از عراقی‌ها هم تلفات زیادی گرفت.

همیشه چه موقع خواب و چه بیداری بی‌سیم باز بود تا صدای بچه‌ها را بشنوم. تا شنیدم حاج همت طوریش شده است، سریع رفتم روی بی‌سیم و با فرمانده قرارگاه جزیره تماس گرفتم. پرسیدم: «حاجی چه طور است؟ وضعش را سریع بگو». گفت: «طوری نشده. فقط زخمی است». گفتم: «این طوری نمی‌خواهم. سریع می‌روی می‌بینی، مطمئن می‌شوی و می‌آیی راستش را به من می‌گویی».

رفت و برگشت. گفت: «گفتنی نیست». گفتم: «ولی تو به من می‌گویی که چه شده است». گفت: «حاجی شهید شده». نتوانستم بایستم. نشستم. بسیار ناراحت شدم و برای او مدت‌ها گریستم.

اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سید الشهدا» دادند در همین خیبر و برای حاج همت بود. بالاخره هر جنگی ادبیات خاص خودش را دارد. همت یکی از فرماندهان بزرگ و شجاع و برجسته ایران در دوران جنگ بود.»


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:26 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 93223 پنجشنبه، 30 اردیبهشت 1395 - 16:07
 
واکنش فرزندان شهدا به مسئولین کشوری ؛
ما شهیدزادگان اگرنخواهیم تجلیل وهدیه بگیریم به چه کسی اطلاع دهیم؟!!
 
ما شهیدزادگان اگرنخواهیم تجلیل وهدیه بگیریم به چه کسی اطلاع دهیم؟!!شهیدخبر(شهیدنیوز): بدنبال واکنش های متعدد در شبکه های اجتماعی با انتشار عکس های تجلیل از خانواده های شهدای مدافع حرم با پتو در یکی از دانشگاه های کشور، فرزندان شهدا در نامه ای به شهیدخبرنوشتند: ما جمعی از فرزندان شاهد دفاع مقدس و دفاع از حرم اگر نخواهیم که یادواره و بزرگداشت برای پدران ما بگیرید به چه کسی اطلاع دهیم تا اجرا شود.
  

متن نامه رسیده به شهیدخبر(شهیدنیوز) بدین شرح است:

بسم رب الشهدا والصدیقین


قابل توجه مسولین کشوری لشکری ، شهدا که با افتخار رفتند، صدیقین چه کسانی هستند که میتوانند همطراز شهیدان باشند.
ما جمعی از فرزندان شاهد دفاع مقدس و دفاع از حرم اگر نخواهیم که یادواره و بزرگداشت برای پدران ما بگیرید به چه کسی اطلاع دهیم تا اجرا شود,
یادواره ای که خانواده شهیدی که در آن مراسم از او خاطره های رنگارنگ میگویید چرا باید دعوت نشود؟
اصلا بزرگداشت شهید بدون حضور خانواده شهید چه معنی دارد ,دختر خانم یکی از شهدای به قول شماشاخص و به تعریف ما هم فکر و هم مسیر به هیچ عنوان در مراسم هایی که تحت عنوان یادواره برگزار میشود شرکت نمیکند ,دلیلش را پرسیدم گفت تا کی میخواهند با اسم ما به کام دیگران یادواره بگیرند؟تا کی باید شاهد دعوا در صف شام در باغ موزه دفاع مقدس باشیم ,تا کی و به چه تعداد تقدیر نامه های چاپی که حتی طرف حال امضا زدن به پای آن را نیز ندارد دریافت و در انباری منزل بایگانی  کنیم,.........
بعد از انتشار تصویر فوق که شخصی در حال اهدا پتو به فرزند شهید مدافع حرم است خونم به جوش آمد ,یاد عکسی که چند روز پیش در پشت ویترین یک طلا فروشی انداخته بودم افتادم,پلاکی سنگین از جنس طلا با آرم بانک ......که بر روی آن نوشته بود یادبودمشتریان ارزنده ......
ارزنده به چه شخصی گفته میشود ؟کسی که جانش را در راه امنیت کشور تقدیم.کرده یا افرادی که هر روز میلیون ها تومان در بانک های ربا خوار پس انداز میکنند و کوچک ترین درک و فهمی از بحث دفاع و امنیت ندارند ارزنده هستند ؟
این چه مشتری  ارزنده ای هست که یادبود یک میلیون تومانی از جنس طلای خود را به طلا فروشی میفروشد ,مگر نه این که یادبود برای برای نگه داشتن است و رفته رفته ارزشمند میشود.؟

ما شهیدزادگان اگرنخواهیم تجلیل وهدیه بگیریم به چه کسی اطلاع دهیم؟!!
پس نشان دهنده این است که دریافت کننده و اهدا کننده یادبود از جنس طلا یکی سارق و دیگری فاکتور خور است.
اما در یک سوی دیگر تقدیر نامه بدون امضا و یا اسم خط خورده که به اسم شهیدی دیگر بوده و به علت عدم حضور در مراسم اسم بالای تقدیر نامه را خط میزنند و اسمی جدید مینویسند,و یک پتوی گلباف به خانواده شهید مدافع حرم میدهند که سه برابر پول پتو را باید به آژانس پرداخت کند تا وی را از محل مراسم به منزلشان برساند.......
تا حالا کدام بانک اسپانسر برگزاری مراسم یادواره شهدا بوده ؟
چند مدیر عامل بانک داریم که در دوران دفاع مقدس درکنار شهدا نبوده است؟!!!!!
بیشترین هدیه به بهترین مشتری بانک ها چه چیزی بوده و ارزش مالی آن چقدر است؟
قیمتی ترین هدیه اهدایی از طرف مدیران و مسولان به خانواده شهدا چه چیز بوده و در چه زمانی اهدا شده است؟
حضور سرزده رییس جمهور محترم در منازل شهدای ساکن تهران قابل تقدیر است ولی دکتر جان تا حالا در کدام روستا به منزل شهیدرفته ای.

   

ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:24 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

سرداران شهیدکریزی /خراسان رضوی /کاشمر

 
 
سردار شهید حاج محمد علی صادقی
 
فرمانده گردان کوثرلشکر21امام رضا(ع)
 
 
 
 
  • 18likes
  • 0comments
سردار شهید محمد یزدانی کریزی
  • 16likes
  • 0comments
  • 21likes
  • 0comments
  • 21likes
  • 0comments
  • 20likes
  • 0comments
  • 18likes
  • 0comments
  • 18likes
  • 0comments
  • 22likes
  • 0comments
سردار شهید حاج محمد علی صادقی وسردارشهید محمد یزدانی کریزی فرمانده ومعاون گردان کوثر
  • 25likes
  • 0comments
  • 14likes
  • 0comments
  • 25likes
  • 0comments
بیاد شهیدعلی رضادیده بان

واقع دربهشت رضامشهد مقدس،  barrud.rasekhoonblog.com
  • 40likes
  • 1comment
بیاد سه سردار بخش کوهسرخ.و دوسردار روستای کریز سرداران و دلاوران جنگ دفاع مقدس یزدانی و صادقی. جهت شادی روحشان صلوات
baghdasht1.blogfa.com
  • 47likes
  • 1comment
  •  

 


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:19 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 سرداران شهید کاشمرعملیات کربلای ۴ و 5

 

شهدا شرمنده ایم

سردار شهید سید حسن فلاح هاشمیان 

 

سید حسن فلاح هاشمیان

ولادت ۱۳۳۷شهادت ۶۵/۱۰/۱۹ گلزار آرامگاه شهید مدرس کاشمر

دشمن پاتک سنگینی را علیه رزمندگان اسلام شروع کرده بود. در حین عبور گردان تحت فرماندهی‌اش از کانال، متوجه می‌شود تیر بارچی روی تانک دشمن بر روی خط، آتش سنگین می‌ریزد.شهید فلاح هاشمیان  با شجاعت تمام، آر پی جی را بر می‌دارد و با شلیک گلوله، تانک را منهدم می‌سازد. در حال آماده شدن جهت شلیک سومین گلوله به طرف تانک‌های دشمن است که هدف قرار گرفته و به وسیله‌ی تیر مستقیم سیمینوف که به پیشانی‌اش شلیک شد، جان شیدای خویش را، به شیدا کننده‌ی جانان سپرد و از حقارت خاک، به رفعت افلاک عروج کرد. تن خاکیش در آرام‌گاه ابدیش در جوار آرامگاه شهید مدرس به خاک سپرده شد. روح بی قرارش در جوار ملکوتیان متنعم و شادمان باد.

سردار شهید سید علیرضا قوام

شهید سید علیرضا قوام

ولادت ۱۳۳۷- شهادت ۱۹/۱۰/۶۵   گلزار کاشمر مزار شهید مدرس

         شب است و سکوت هور. قایق به آرامی‌ پیش می‌رود و جانشین گردان نوح، ساکت و متفکر به جلو نگاه می‌کند. علی‌رضا در اندیشه‌ی بچه‌های گردان است. فردا شب عملیات است؛ عملات کربلای ۵٫ من به آرامی‌ پارو می‌زنم. سرش را به اشاره تکان می‌دهد. قایق را کنار می‌کشم، علی‌رضا از قایق بیرون می‌رود تا راه کار را چک کند. ناگهان صدای یک انفجار قلبم را به طپش می‌آورد، نکند علی‌رضا….؟!  بر می‌خیزم و به سرعت از میان ساقه‌های سبزِ نی می‌گذرم، علی‌رضا را نشسته می‌بینم که دوربین به چشم به روبرو نگاه می‌کند. با اشاره‌ی دست مرا می‌خواند و می‌گوید: « من تا فردا شب می‌مانم، برو به بچه‌ها بگواز همین جا عمل کنند.» می‌دانم هر کاری را به صلاح، انجام می‌دهد. برمی‌گردم…. از دیشب تا امشب جانم به لب ر سیده است. بلندتر از دیگران گام بر می‌دارم تا به او برسم. علی‌رضا هم‌چنان نشسته است. وقتی به او می‌رسم ناگهان می‌شکنم. هر دو پای علی‌رضا از زانو قطع شده بود و او دستانش را مثل دو ستون به زمین محکم کرده بود. آن انفجار باعث ملکوتی شدن او شد…

سردار شهید محمد یزدانی

سردار شهید محمد یزدانی

ولادت ۱۳۴۳شهادت ۱۹/۱۰/۱۳۶۵   گلزار آرامگاه شهید مدرس کاشمر

دهم شهریور ۱۳۶۴ بود که بار دیگر از کاشمر به جبهه نبرد شتافت .و در تیپ ۲۱ امام رضا معاون اول فرمانده گردان عملیاتی کوثر شد و در این مسئولیت انتظار کشید تا عملیات کربلای پنج آغاز شد .
او شب عملیات کربلای پنج با یک گالن نفت در خانه ای مخروبه نزدیک خرمشهر به نیت شهادت غسل کرد ، قبل از حرکت با چند همرزم عقد اخوت خواند و گفت :اکنون که همگی برادر شدیم باید قول دهیم که هر کی از ما وارد بهشت شد ، دیگران را شفاعت کند ، و همگی قبول کردند .

آن شب «محمد» لباس نو پوشید، برادران همه وداع کردند و از زیر قرآن گذشتند و به سوی شلمچه و عملیات کربلای پنج حرکت کردند .روز نوزده دی ۱۳۶۵ در حالی که پیشگام نیروهای گردان بود، برای نابود کردن آتش کالیبر نیروهای عراقی که گردان را زیر آتش شدید قرار داده بود ، حرکت کرد اما ناگهان هدف تیر دشمن قرار گرفت و سرانجام در حالی که هم رزمش «ولی الله غلامی» پیکر غرقه به خونش را به پشت خط حمل می کرد یا حسین گویان ، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید .

پیکر پاک سردار شهید «محمد یزدانی کریزی» در «کاشمر» با شکوه تشییع گردید و در جوار آرامگاه شهید« سید حسن مدرس (ره) »در کنار یاران و همرزمانش به خاک سپرده شد.

سردار شهید حاج محمد علی صادقی طرقی

حاج محمد علی صادقی طرقی

ولادت :۱۳۳۸ شهادت ۱۳۶۵ گلزار آرامگاه شهید مدرس کاشمر

او طی سال ۱۳۶۰ در حفاظت بیت امام خدمت کرد و خاطره شبی که حضرت امام با یک لیوان چای و پیش دستی میوه در یک سینی به پشت بام آمده بودند و از او که در حال نگهبانی بوده است پذیرایی کرده بودند هرگز از یاد نمی برد .

پس از بازگشت از «جماران» به تیپ هجده جواد الائمه اعزام شد و تا تیر ۱۳۶۱ معاون فرمانده گردان یاسین بود .سال بعد از آن چهار ماه در« لبنان» به آموزش نظامی نیروهای حزب الله مشغول بود .

او حدود یک سال مسئول واحد بسیج سپاه «کاشمر» بود که در انجام دادن امور بسیج و وظایف محوله شب و روز نمی شناخت .وی در تمام روستاهای شهرستان و مساجد شهر کاشمر برای جذب نیرو سخنرانی می کرد
مسئولیت هایش هیچگاه مانع حضورش در جبهه نبرد نگردید . در بیشتر عملیات جنگ تحمیلی شرکت و فعالیت داشت .

جسارت ، شهادمت و شجاعت محمد علی صادقی مثال زدنی بود. همرزمانش به دلیری و نترس بودنش به دیده تحسین و تمجید می نگریستند .

نام «محمدعلی صادقی» با نام گردان کوثر گره خورده بود و در بین رزمندگان معروف بود که گردان کوثر به دهان شیر هم می رود .روزی محمد یزدانی در جلسه ای با شنیدن جمله یاد شده با خوش ذوقی گفت :راست است که گردان کوثر به دهان شیر هم می رود ؛ ولی شیر هم روزی دهانش را خواهد بست .

 


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:18 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

سردار شهید سید حسن فلاح هاشمیان 

 

سید حسن فلاح هاشمیان

ولادت ۱۳۳۷شهادت ۶۵/۱۰/۱۹ گلزار آرامگاه شهید مدرس کاشمر

دشمن پاتک سنگینی را علیه رزمندگان اسلام شروع کرده بود. در حین عبور گردان تحت فرماندهی‌اش از کانال، متوجه می‌شود تیر بارچی روی تانک دشمن بر روی خط، آتش سنگین می‌ریزد.شهید فلاح هاشمیان  با شجاعت تمام، آر پی جی را بر می‌دارد و با شلیک گلوله، تانک را منهدم می‌سازد. در حال آماده شدن جهت شلیک سومین گلوله به طرف تانک‌های دشمن است که هدف قرار گرفته و به وسیله‌ی تیر مستقیم سیمینوف که به پیشانی‌اش شلیک شد، جان شیدای خویش را، به شیدا کننده‌ی جانان سپرد و از حقارت خاک، به رفعت افلاک عروج کرد. تن خاکیش در آرام‌گاه ابدیش در جوار آرامگاه شهید مدرس به خاک سپرده شد. روح بی قرارش در جوار ملکوتیان متنعم و شادمان باد.


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:17 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

سردار شهید سید علیرضا قوام

شهید سید علیرضا قوام

ولادت ۱۳۳۷- شهادت ۱۹/۱۰/۶۵   گلزار کاشمر مزار شهید مدرس

         شب است و سکوت هور. قایق به آرامی‌ پیش می‌رود و جانشین گردان نوح، ساکت و متفکر به جلو نگاه می‌کند. علی‌رضا در اندیشه‌ی بچه‌های گردان است. فردا شب عملیات است؛ عملات کربلای ۵٫ من به آرامی‌ پارو می‌زنم. سرش را به اشاره تکان می‌دهد. قایق را کنار می‌کشم، علی‌رضا از قایق بیرون می‌رود تا راه کار را چک کند. ناگهان صدای یک انفجار قلبم را به طپش می‌آورد، نکند علی‌رضا….؟!  بر می‌خیزم و به سرعت از میان ساقه‌های سبزِ نی می‌گذرم، علی‌رضا را نشسته می‌بینم که دوربین به چشم به روبرو نگاه می‌کند. با اشاره‌ی دست مرا می‌خواند و می‌گوید: « من تا فردا شب می‌مانم، برو به بچه‌ها بگواز همین جا عمل کنند.» می‌دانم هر کاری را به صلاح، انجام می‌دهد. برمی‌گردم…. از دیشب تا امشب جانم به لب ر سیده است. بلندتر از دیگران گام بر می‌دارم تا به او برسم. علی‌رضا هم‌چنان نشسته است. وقتی به او می‌رسم ناگهان می‌شکنم. هر دو پای علی‌رضا از زانو قطع شده بود و او دستانش را مثل دو ستون به زمین محکم کرده بود. آن انفجار باعث ملکوتی شدن او شد…


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:16 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

سردار شهید محمد یزدانی کریزی

سردار شهید محمد یزدانی

ولادت ۱۳۴۳شهادت ۱۹/۱۰/۱۳۶۵   گلزار آرامگاه شهید مدرس کاشمر

دهم شهریور ۱۳۶۴ بود که بار دیگر از کاشمر به جبهه نبرد شتافت .و در تیپ ۲۱ امام رضا معاون اول فرمانده گردان عملیاتی کوثر شد و در این مسئولیت انتظار کشید تا عملیات کربلای پنج آغاز شد .
او شب عملیات کربلای پنج با یک گالن نفت در خانه ای مخروبه نزدیک خرمشهر به نیت شهادت غسل کرد ، قبل از حرکت با چند همرزم عقد اخوت خواند و گفت :اکنون که همگی برادر شدیم باید قول دهیم که هر کی از ما وارد بهشت شد ، دیگران را شفاعت کند ، و همگی قبول کردند .

آن شب «محمد» لباس نو پوشید، برادران همه وداع کردند و از زیر قرآن گذشتند و به سوی شلمچه و عملیات کربلای پنج حرکت کردند .روز نوزده دی ۱۳۶۵ در حالی که پیشگام نیروهای گردان بود، برای نابود کردن آتش کالیبر نیروهای عراقی که گردان را زیر آتش شدید قرار داده بود ، حرکت کرد اما ناگهان هدف تیر دشمن قرار گرفت و سرانجام در حالی که هم رزمش «ولی الله غلامی» پیکر غرقه به خونش را به پشت خط حمل می کرد یا حسین گویان ، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید .

پیکر پاک سردار شهید «محمد یزدانی کریزی» در «کاشمر» با شکوه تشییع گردید و در جوار آرامگاه شهید« سید حسن مدرس (ره) »در کنار یاران و همرزمانش به خاک سپرده شد.


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:15 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

سردار شهید حاج محمد علی صادقی طرقی

حاج محمد علی صادقی طرقی

ولادت :۱۳۳۸ شهادت ۱۳۶۵ گلزار آرامگاه شهید مدرس کاشمر

او طی سال ۱۳۶۰ در حفاظت بیت امام خدمت کرد و خاطره شبی که حضرت امام با یک لیوان چای و پیش دستی میوه در یک سینی به پشت بام آمده بودند و از او که در حال نگهبانی بوده است پذیرایی کرده بودند هرگز از یاد نمی برد .

پس از بازگشت از «جماران» به تیپ هجده جواد الائمه اعزام شد و تا تیر ۱۳۶۱ معاون فرمانده گردان یاسین بود .سال بعد از آن چهار ماه در« لبنان» به آموزش نظامی نیروهای حزب الله مشغول بود .

او حدود یک سال مسئول واحد بسیج سپاه «کاشمر» بود که در انجام دادن امور بسیج و وظایف محوله شب و روز نمی شناخت .وی در تمام روستاهای شهرستان و مساجد شهر کاشمر برای جذب نیرو سخنرانی می کرد
مسئولیت هایش هیچگاه مانع حضورش در جبهه نبرد نگردید . در بیشتر عملیات جنگ تحمیلی شرکت و فعالیت داشت .

جسارت ، شهادمت و شجاعت محمد علی صادقی مثال زدنی بود. همرزمانش به دلیری و نترس بودنش به دیده تحسین و تمجید می نگریستند .

نام «محمدعلی صادقی» با نام گردان کوثر گره خورده بود و در بین رزمندگان معروف بود که گردان کوثر به دهان شیر هم می رود .روزی محمد یزدانی در جلسه ای با شنیدن جمله یاد شده با خوش ذوقی گفت :راست است که گردان کوثر به دهان شیر هم می رود ؛ ولی شیر هم روزی دهانش را خواهد بست .

 


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:14 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
سردار شهيد محمّد يزداني كريزي
تصویر شهید ثبت نشده است. کد شهید: 6540401 تاریخ تولد : 1343/01/01
نام : محمد محل تولد : کاشمر
نام خانوادگی : یزدانی ‌کریزی‌ تاریخ شهادت : 1365/10/19
نام پدر : جواد مکان شهادت : پاسگاه زید
تحصیلات : سیکل منطقه شهادت : جنوب غرب
شغل : پاسدار انقلاب اسلامی یگان خدمتی : تیپ21امامرضا - گردان کوثر
گروه مربوط : فرماندهان شهید خراسان
نوع عضویت : فرمانده هان رده دو مسئولیت : جانشین گردان
گلزار : شهید مدرس کاشمر

 

 

Image result for ‫سردار یزدانی کریزی‬‎Image result for ‫سردار یزدانی کریزی‬‎Image result for ‫سردار یزدانی کریزی‬‎

 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:12 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

معلم قرآن /کارت پستال شهید سید علیرضا عصمتی به همراه عکس از کودکی شهید

 
چند جزء از قرآنی را از حفظ داشت و در هنگام امر به معروف و نهی از منکر دوستان از آیه های متناسب با موضوع بهره می جست .وی برای آموزش دادن مربیان به روستا ها می رفت و رایگان تدریس می کرد .گاهی که قرآ ن می خواند، می گریست و هنگام ناراحتی با خواندن چند آیه به قرآن پناه می برد .

اذان گوی محله بود و دوستان هم سن و سالش را با خود به نماز جماعت می برد .در ورزش دو همگانی که فاصله یک کیلومتری بین انابد و مظفر آباد شرکت می جست .

 سال 1359 عضو بسیج شد و به جبهه نبرد رفت. در نیمه های سال 1360 جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردید .او از آغاز کار برای سبزپوشان سپاه کلاس تجوید قرآن می گذاشت به طوری که بیشتر وی را به عنوان مربی قرآن می شناختند. در ماه مبارک رمضان جلسه قرائت قرآن را در نمازخانه سپاه اداره می کرد .اواخر سال 1360 که دیگر بار به جبهه اعزام گردید، در تیپ امام رضا فرمانده گروهان بود .وی در تابستان 1361 از «کاشمر» به «بردسکن» مأمور و فرمانده بسیج شددریافت تصویر با کیفیت بالا با صلوات


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:05 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پدر و مادر بزرگوار شهید سید محمود سیلیان بر سر مزار شهیدشان در آرامگاه شهید آیت الله سید حسن مدرس مشغول خواندن فاتحه و ..هستند .متاسفانه این مزار ها با اسم یکسان سازی تخریب شدندو تنها برایمان افسوس مانده ....

«مزار شهدا» در تاریخ انقلاب اسلامی،

تبدیل به یک نماد و نشانه ی ویژه شد. نماد و نشانه ای که حاملِ بسیاری از ارزش های فکری، فرهنگی و هنری مردمِ انقلابی است. می شود این مزارها را منظومه ی درخشانِ حرکت جوشنده ی انقلاب اسلامی دانست که همواره می تواند زبان گویای سلسله ی شهدای این سرزمین باشد. از حجله و محتوای خیره کننده اش گرفته تا سنگ نوشته های ارزشمند و پرمغزِ مزارهای شهدا، همگی به سانِ گنجی بی مثال است که باید با وسواس حفظش کرد و روی چشم گذاشت...
با همه ی این اوصاف و احوال، در سالهای اخیر با جریانی عجیب و حیرت انگیز روبروییم که با اصرار، در پی دگرگونی و تخریب این گنجینه های بی مانند است. به نام «بهسازی» وارد شدند و با فضاهایی «یکسان سازی» شده روبرویمان کردند. در این فرآیند تخریبی، بسیاری از مواریث فرهنگی، اعتقادی و هنری مزارهای شهدا از بین رفت. اما در گوشه و کنار کشور، هنوز هستند مزارهایی که اصالت و هویت خود را حفظ کرده اند.

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:03 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

فرزندان خمینی قدس اله نفس الزکیه/سردارسید محمود سبیلیان بهمراه همرزمان

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۲۳ ب.ظ

از ویژگیهای شهید سبیلیان:

1-   توجه ویژه‌ی شهید به تربیت نیروی انسانی کارآمد و متدین (کادرسازی)

2-  اهتمام به خودسازی مبتنی بر عرفان ناب اسلامی

3- نقش برجسته و ماندگار شهید در پایه‌گذاری و گسترش نهضت‌های آزادی‌


ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 5:01 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

سه پوستر زیبا از سردار عیرضا عامری /مسول دسته تخریب لشکر 5 نصر

  واحد خدمتی : تخریب    ارکان اعزام کننده : سپا ه

محل شهادت :مهران

عملیات شهادت :والفجر3

تاریخ شهادت :9/5/1362

دفعات حضور در جبهه : 2 سا ل          

سن در هنگام شهادت :18 سا ل                         

 گلزار :آرامگاه شهید مدرس(ره)

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اویک قهرمان است /سردار علیرضا عامری
 
 
 
 
 
 

ادامه مطلب



[ شنبه 1 خرداد 1395  ] [ 4:55 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 53 :: 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4081130 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب