تصویر منتشر نشده اهدای قرآن توسط رهبرانقلاب به سید
حسن نصرالله با حضور سردار سلیمانی //
منبع:خط حزب الله
ادامه مطلب
چشمه سلطان ولی کریز
| ||
|
تصویر منتشر نشده اهدای قرآن توسط رهبرانقلاب به سیدحسن نصرالله با حضور سردار سلیمانی //منبع:خط حزب الله
ادامه مطلب
ویژگیهای همسر صالح از نگاه امام رضا(ع)
عقیق:خداوند متعال میفرماید: ما از جنس خودتان همسرانی را آفریدیم تا برای شما ایجاد آرامش کنند و بین شما مودت و رحمت قرار دادیم.
حجتالاسلام محمد مهدی مهدویسیرت، استاد حوزه و دانشگاه در گفتوگویی درباره ویژگیهای همسر در نگاه قرآن و عترت گفت: خداوند متعال میفرماید: ما از جنس خودتان همسرانی را آفریدیم تا برای شما ایجاد تسکین کنند و بین شما مودت و رحمت قرار دادیم (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً) بنابراین بهترین گزینه در مصادیق تسکین همسران هستند.
همسر صالحه موجبات آرامش را فراهم میکند وی با اشاره به اهمیت خلوص و صلاحیت در ایجاد تسکین همسران گفت: هر اندازه درجه خلوص و صالحیت همسر بیشتر باشد، تسکین و آرامش اثرات خود را بیشتر نمایان میکند. امام رضا(ع) در این راستا فرمودند: «مَا أَفَادَ عَبْدٌ فَائِدَةً خَیْراً مِنْ زَوْجَةٍ صَالِحَةٍ»؛ یعنی بهترین فایده برای بندگان خدا داشتن همسر صالحه است. بنابراین هر اندازه بانوان در صالحیت کوشا باشند، مصادیق تسکین را برای همسرانشان بیشتر فراهم میکنند. در ادامه حدیث میفرمایند «حَفِظَتْهُ فِی نَفْسِهَا وَ مَالِهِ»؛ در غیاب همسرش هم از خود و هم از مال مردش محاظفت میکند. در واقع میتوان گفت بروز چنین رفتارهای مصلحانهای از جانب همسر موجبات آرامش و تسکین را در بین همسران فراهم میکند. این استاد حوزه و دانشگاه در بیان ویژگی حضرت زهرا(س) در رتبه صالحیت تصریح کرد: وجود مقدس پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند ای علی، تو همسری را داری که من دارای چنین همسری نیستم. البته به عنوان کسر شأن نسبت به حضرت خدیجه(س) محسوب نمیشود بلکه گویای مقام والای حضرت زهرا(س) است. بنابراین میتوان شأن و مقامات اشخاص را به نسبت رشد در درجات صالحیت دانست؛ با این حال وجود مبارک حضرت فاطمه(س) بسیار فراتر از این مسائل نزد خداوند شأن و مقام دارند که به استناد احادیث، هیچ بشری به کنه معرفت این بزرگواران نمیتواند دست یابد. افزایش صالحیت، آرامش و رشد همسر را به دنبال دارد مهدویسیرت ضمن اینکه ارتقای صالحیت را از مسائل مهم در زندگی زناشویی دانست، افزود: هر اندازه درجه صالحیت افزایش پیدا میکند، سکونت و آرامش در همسر بیشتر میشود و از طرفی ارتقای او در صفات الهی آسانتر میشود. در زندگی برخی از اهلبیت(ع) مانند امام حسن و امام جواد(ع) نیز به واسطه اینکه همسران نامناسبی داشتند، آرامش ظاهری (نه باطنی) در آنها وجود نداشت، هرچند این بزرگواران به وظایف همسرداری خود به نحو احسنت پایبند بودند. وی با اشاره به اینکه از ثمرات صالحیت، کسب آرامش است، افزود: اصل ثمره صالحیت آرامش دو طرفه است، بنابراین انسان مؤمن هم خود دارای آرامش است و هم کسی که در کنار او قرار میگیرد در امنیت است، زیرا اصل ریشه کلمه ایمان، مفهوم «امن و امنیت» است. منبع:تسنیم ادامه مطلب وبلاگ احمد اسماعیلی کریزی
ادامه مطلب وبلاگ احمد اسماعیلی کریزی
ادامه مطلب | کد خبر: ۶۳۰۵۶
تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۲۰ - ۱۵:۲۶:۲۶
غبارروبی حرم مطهر امام زاده سیدعباس(ع) با حضور خدام حرم رضویامروز ظهر آیین غبار روبی حرم مطهر امام زاده سید عباس(ع) با حضوری خادمین حرم رضوی انجام شد.
به گزارش اترک نیوز به نقل از بجنا، امروز ظهر 20 مرداد ماه مراسم غبار روبی حرم مطهر امام زاده سید عباس(ع) با حضوری خادمین حرم رضوی که حامل پرچم آستان قدس رضوی بودند انجام شد.
انتهای پیام / ادامه مطلب کد خبر: ۳۶۷۶۶۵
۲۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۷
برترینها*
خباز: احمدی نژاد از در خاصی به دادگاه آمد و بازجویی شدمحمدرضا خباز استاندار سمنان درباره نتیجه پروندههای تخلف احمدینژاد ارسال شده از مجلس هشتم به قوه قضائیه گفت: احمدینژاد تنها در برخی از جلسات دادگاه حضور پیدا نکرد.
باشگاه خبرنگاران جوان: محمدرضا خباز استاندار سمنان درباره نتیجه پروندههای تخلف احمدینژاد ارسال شده از مجلس هشتم به قوه قضائیه گفت: احمدینژاد تنها در برخی از جلسات دادگاه حضور پیدا نکرد.
بخشهایی از این گفتگو را در ادامه بخوانید؛ ** در جلسهای که اخیرا با حضور معاونان سیاسی، امنیتی استانداران در وزارت کشور برگزار شد، کارگروه انتخابات شکل گرفت و مقرر شد فعالیتهای انتخاباتی آغاز شود، بفرمایید چه دستور کاری در این زمینه به شما ابلاغ شده، چه اقداماتی در این میان کلید خورده و آیا معاونین در استان شما فعالیتهای لازم را آغاز کردهاند؟ همانطور که میدانید در ایران همه ساله انتخابات برگزار میشد، اما در مجلس هشتم قانونی تصویب و براساس آن مقرر شد هر دو سال یکبار در کشور انتخابات برگزار شود. در کشورمان انتخابات سابقهای طولانی دارد و همگان با قوانین مربوط آن آشنا هستند. در این راستا مرجعی که مسئولیت برگزاری انتخابات را برعهده دارد وزارت کشور بوده که دارای تقویم انتخاباتی روز شمار است. اما در هر حال هنوز فعالیتهای انتخاباتی آغاز نشده و به طور کتبی هم تاکنون دستوری دراین زمینه به استانداران ابلاغ نشده است. از آنجایی که معاونان سیاسی استانداران برگزار کننده انتخابات هستند به وزارت کشور دعوت شدند تا اهم موارد مربوط به برگزاری انتخابات برای آنها تفهیم شود. باید گفت مسائل مطرح شده در این جلسه توجیهاتی است که برای تمامی دورههای انتخابات صورت میگیرد و البته تذکرات لازمی است که توسط وزیر کشور و سایرین به معاونان سیاسی ابلاغ میشود تا دستاندکاران انتخابات آمادگی لازم و زمینه مناسب را فراهم کنند. براساس توضیحات معاون سیاسی بنده درباره جلسه وزارت کشور باید بگویم که این نشست به عنوان جلسه آمادگی برگزار شد تا فضای انتخابات به تدریج قابل لمس باشد. ** به نظر شما رقیبی جدی که بتواند آراء روحانی را به خود اختصاص دهد برای انتخابات ریاست جمهوری وارد صحنه خواهد شد، خصوصا از زادگاه رئیس جمهور؟ از ابتدای انقلاب به جز شهید رجایی که 40 روز رئیس جمهور کشور بود تمام روسای جمهور به صورت دو دوره ریاست جمهوری را بر عهده داشتند. گویا مردم به این نتیجه می رسند که فرد در مدت 4 سال قادر به تحقق شعارها و اهداف خود نخواهد بود. در استان ما تاکنون خبری مبنیبر ورود فردی خاص به حوزه رقابت ریاست جمهوری منتشر نشده زیرا آغاز این جریان در حال حاضر زود هنگام است اما درباره کاندیدای آینده ریاست جمهوری باید بگویم طبیعتا روحانی در صحنه حضور خواهند داشت و اگر دیگران مایل به حضور در این صحنه هستند باید خودشان را به مردم معرفی کنند. ** اخیرا فعالیتهایی غیر رسمی از سوی برخی افراد مبنیبر زمینهسازی کاندیداتوری ریاست جمهوری وجود دارد، از جمله برخی متعتقدند محمود احمدی نژاد پیشگام در کلید زدن انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم است، نظر شما چیست؟ احمدی نژاد قبل از رسیدن به ریاست جمهوری، شهردار تهران بود و کسی با مدیریت اجرایی کشوری او آشنایی نداشت لذا بیان هر مطلبی از سوی او با استقبال مردم مواجه میشد به هر حال مسلمان است و باور کردنی! اما در حال حاضر او 8 سال دوره ریاست جمهوری را پشت سر گذاشته و همگان با روش، منش و رفتار او آشنا هستند و این آشنایی نشان دهنده آن است که آیا رغبتی برای حضور مجدد او وجود دارد یا خیر. بحث دیگری که در این میان مورد توجه است موضوع طرفداران احمدینژاد است. در گذشته مجموعهای از او طرفداری میکردند اما در حال حاضر آنان نه تنها حامی او نیستند بلکه از رفتار گذشته خود پشیمان هستند و رسما اعلام کردند که "کاش این کار را نمیکردیم!" همانطور که میدانید فرد به تنهایی رأی ندارد. به عنوان مثال زمانی که در کاشمر به عنوان نماینده با 55 یا 70 هزار رأی انتخاب شدم اما در اصل رأی واقعی بنده به عنوان نماینده 5 هزار بود که با تلاش، تبلیغات و رای گیری طرفداران، توانستم میزان آرا خود را افزایش دهم. بدیهی است که علاوه بر محبوبیت و شناخت کاندیدا، طرفداران فرد در ورود او به صحنه تاثیر گذار هستند. فعالان سیاسی احمدی نژاد به جز عده معدودی که از گذشته در ستادهای استانی او مشغول بودند، تعداد کثیری از آنها، رسما اعلام کردند "اشتباه کردیم!" براین اساس بنده زمینه را برای حضور مجدد او فراهم نمی بینم البته که عملکرد فعلی او نشان دهنده رفتارشخصی نبوده و ممکن است رفتارِ مجموعهای باشد. معتقدم تاکنون در کشور ما کمتر از دو دوره ریاست جمهوری وجود نداشته است؛ سکه دو رو دارد و هیچ رئیس جمهوری کمتر از دو دوره ریاست جمهوری نداشته و از سویی دیگر هیچ رئیس جمهوری هم برای بار سوم انتخاب نشده اگرچه کاندید شده اما زمینه برای رسیدن به ریاست جمهوری برای بار سوم وجود نداشته است. از نظر بنده و به لحاظ فاکتور "طرفداران" زمینهای برای بازگشت احمدی نژاد فراهم نیست. نکته اساسی که در این زمینه بشدت حائز اهمیت بوده آن است که مجلس هشتم، شش پرونده تخلف برای رئیس جمهور سابق درنظر گرفت و پروندههای او را با این مضمون به قوه قضاییه ارجاع داد و در حال حاضر قوه قضاییه مشغول رسیدگی به پروندههای اوست و معتقدم اگر به یکی از پرونده او رأی داده شود، شخص احمدی نژاد نخواهد توانست حتی کاندیدا شود اما در این صورت، شرایط، برای تبلیغ و فعالیت برای دیگران توسط او فراهم بوده زیرا او مخاطبینی در کشور دارد و ممکن است آنها از کاندیدای مورد نظر او حمایت کنند. ** مجلس هشتم پروندههای تخلف احمدی نژاد را به قوه قضاییه ارجاع داد اما او در دادگاه حضور نیافت علت این موضوع را در چه میدانید؟ احمدی نژاد تنها در برخی از جلسات دادگاه حضور پیدا نکرد. اولین احضار او به دادگاه در مجتمع قضایی تهران صورت گرفت و از آنجایی که عده زیادی از مردم و خبرنگاران در آنجا حضور داشتند و نسبت به او ابراز احترام و احساسات کردند شرایط برای بازجویی از او فراهم نبود بنابراین بازجو جلسه نخست دادگاه را بدون انجام بازجویی به جلسات آتی موکول کرد. در جلسات آتی دادگاه، احمدی نژاد از در خاصی به دور از چشم خبرنگاران و مردم وارد اتاقی خاص شد و درست در این زمان اولین بازجویی و رسیدگیها اتفاق افتاد اما درباره اینکه آیا پرونده او آماده صدور حکم است یا خیر، اطلاعی ندارم. معتقدم قوه قضاییه همان گونه که در تمام موارد دغدغه شفاف سازی را مد نظر دارد باید نسبت به این مقوله نیز شفاف سازی کند مردم مایل هستند از نگاه قوه قضاییه به قدرتمندان و افراد عادی آگاهی پیدا کنند. نخستین شکایت مطرح شده از رئیس جمهور سابق توسط 12 نفر از نمایندگان مجلس صورت گرفت که بنده یکی از آن 12 نفر بودم. با گذشت زمان شکایت نمایندگان مسیر خود را پیمود و سپس به مرحله نهایی رسید البته باید به این نکته اشاره کنم که شکایات صورت گرفته علیه احمدی نژاد در راستای اجرا نکردن قانون بود که در کمیسیون اصل نود و صحن علنی مجلس نیز مورد بررسی قرار گرفت لذا مجلس پروندههای مورد نظر را برای رسیدگی بیشتر به قوه قضاییه ارجاع داد و به این صورت شش پرونده از رئیس جمهور سابق راهی دستگاه قضا شد بنابراین انتظارمان این است که ماحصل بررسیهای قوه قضاییه در اختیار مردم قرار بگیرد. بررسی تخلفات احمدی نژاد در قوه قضاییه با چراغ خاموش در حال رسیدگی است که معتقدم باید با چراغ روشن صورت بگیرد. ** شاخصترین تخلفی که از سوی احمدی نژاد صورت گرفت در چه زمینهای بود؟ بیشترین مسئله حول محور عدم رعایت به قانون میچرخید. به عنوان مثال یکی از مفاد قانون هدفمند کردن یارانهها این بود که 50 درصد درآمدها به مردم و 30 درصد دیگر به دستگاههای تولیدی اختصاص داده شود. دولت سابق از ابتدا از انجام این امر سر باز زد و با درخواستهای ما هم شرایط تغییری نکرد. با ادامه این روند، اکثر کارخانهها تعطیل شد که مقام معظم رهبری نیز در سخنان خود به این مسئله اشاره و فرمودند که 60 درصد کارخانهها تعطیل و سایر آن ها هم زیر ظرفیت مشغول به فعالیت هستند. با اجرای نادرست قانون هدفمندی یارانهها در استان سمنان نیز 620 کارخانه به تعطیلی کشیده شد. اگر این قانون به درستی اجرا میشد، همه درآمدها در اختیار مردم قرار نمیگرفت، همچنین اگر 30 درصد از درآمد، به واحدهای تولیدی اختصاص پیدا میکرد اکنون شاهد تعطیلی و رکود واحدهای تولیدی و وضعیت نابههنجار اشتغال نبودیم. در همان شکایت اولیه علیه احمدینژاد، 10 قانون را لحاظ کردیم که او رسما از اجرای آنها چشم پوشی کرده، بعد از مدتی بررسی و پیگیری به این نتیجه رسیدیم که نمایندگان از کانال مجلس قادر به پیگیری و رسیدن به نتیجه در این زمینه نیستند و به عبارتی دیگر "نمیتوانند کاری از پیش ببرند" زیرا در مجلس هشتم ما در اقلیت بودیم. البته باید بگویم تا قبل از موضع گیری رئیس جمهور سابق در برابر فرمان رهبری و 11 روز خانهنشینی وی، ارادهای جدی در این زمینه وجود نداشت و با این حال نمایندگان شکایات خود را قبل از این موضوع مطرح کردند اما پس از این اتفاق، شکایت ما و عده دیگری از آقایان، مورد توجه و رسیدگی قرار گرفت و نهایتا شش پرونده برای او تشکیل و مقدمات رسیدگی به آن نیز فراهم شد. ** علت اصلی تغییر کابینه و استانداران که اخیرا شاهد آن بودیم را چه میدانید؟ آیا این تغییرات تاثیر گذار خواهد بود؟ تغییرات مانند تزریق خون جدید به بدن است چراکه باعث حضور نیروهای آماده به عرصههای مختلف شده که به دنبال آن امید و اراده بیشتری برای خدمت رسانی ایجاد میشود ادامه مطلب کد خبر: 58305
سیداحمدخمینی: آقای منتظری! بدون امام شدید و تنها ماندیدمرحوم سیداحمد خمینی در بخشی از رنج نامه تاریخی خود خطاب به آیتالله منتظری مینویسد: این مطلب را شما شفاهاً به من گفتید که من هم نامهای نوشتم تا خواب را از چشم امام بگیرم.
![]() بدون تردید یکی از مهمترین برهههای تاریخ معاصر جمهوری اسلامی را باید در فرآیند 4 ساله دوران قائم مقامی رهبری و عزل آیت الله منتظری از این منصب توسط امام راحل جستجو نمود. دورهای حساس به ویژه در زمان اوج این واقعه تاریخی که به طور خاص باید از تاریخ اعدام مهدی هاشمی (مهرماه 66) تا عزل رسمی آیت الله منتظری در فروردینماه سال 68 را مدنظر داشت. حاج سید احمدآقا خمینی پس از عزل مرحوم منتظری در نامه مفصلی که با عنوان «رنجنامه» منتشر شد به علل، عوامل و ریشههای مسائلی که عدم توجه به آنها موجب واقعه تلخ برکناری قائم مقام رهبری شد، پرداخت. هرچند از طرف جریانهای معاند و باند انحرافی مهدی هاشمی ادعاهایی مربوط به پشیمانی سید احمد خمینی از نوشتن رنج نامه و دستور جمع آوری آن عنوان شد، اما موسسه تنظیم و نشر آثار امام چنین ادعایی را به شدت تکذیب کرد. یادگار امام براساس تکلیف شرعی و در راستای تبیین علل برکناری قائم مقام رهبری توسط رهبر کبیر انقلاب اسلامی، رنج نامه را مستند به اسناد و مدارک غیر قابل خدشه منتشر ساخت و تا پایان عمر نیز هیچگاه از موضع و اقدام خویش پشیمان نبود بلکه به همراهیش با امام و عدم تغییر مواضع به خاطر مصلحت اندیشیهای مقطعی، افتخار میکرد. اتاق خبر 24 «رنج نامه» ایشان را بازخوانی میکند: *مقدمه «اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کردهام.» حضرت آیت الله: نوشتهای که در پیش روی دارید اشارهای است به علل و عوامل و ریشههای مسائلی که عدم توجه به آنها و نصایح مکرر حضرت امام موجب واقعه تلخ قائم مقام رهبری گردید. گرچه نگارش این نامه برای کسی که عمری به جنابعالی عشق ورزیده است، بسیار سخت و باور نکردنی است ولی فقط برای ادای دین خود به امام- که مظلوم است- و همچنین برای خدمت به مردم که مشتاقانه طالب حقیقتند، به چنین نوشتهای دست زدهام. *پس از این نامه تهمتها از هر طیفی آسوده ام نمیگذارند ملاک نوشته من رضایت حق است و روشن شدن حقیقت و قدر مسلم این است که پس از این نوشته حرف و حدیثها و تهمتها از طرف همان طیفی که در این نامه از آن سخن رفته است آسودهام نگذارند ولی چه باک، هر چه در باره من بگویند پذیرایم ولی ناسزا مطالب این نامه را تغییر نخواهد داد. *اگر حقایق را نگویم به اسلام خیانت کردم از آنجا که در متن وقایع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجرای حضرتعالی و برخورد گرم و صمیمانه حضرت امام با شما و تلاش معظمله برای نجاتتان از چنگال توطئهگران و نفوذیها بودم، فکر کردم اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کردهام. ذکر این نکته در بیان تلخی حادثه کافی است که حضرت امام روحی فداه پس از کنار گذاشتن شما ظرف چند ساعت چندین بار گریستند و بارها فرمودند که لحظهای از آقای منتظری غافل نیستم ولی چه کنم که مصلحت نظام ایجاب میکرد که ایشان کنار بروند. نامه من به شما تا اندازهای حقیقت را روشن میکند و گمان میکنم کسی به مطالعه گوشههایی از دهها نامه و سند به نتیجهای غیر از آنچه من رسیدهام برسد. *امام به مسائلی برخوردند که درنگ را جایز ندانستند سؤالی که ممکن است مطرح گردد این است که چرا نظام از اول چنین برخوردی نکرد و با علم به یک سلسله ضعفها و اشکالات مؤید شخصیت و موقعیت شما گردید؟ باید در جواب گفت که امام بخاطر علاقه شدیدی که به جنابعالی داشتند همواره در صدد اصلاح و ارشاد و حفظ و نگهداری و رهایی شما از چنگال ضدانقلاب بودهاند که شاید از مسیر ابهام آمیز خود برگردید و ثانیا «اخیراً» حضرت امام به مسائلی برخورد کردند که دیگر درنگ را جایز ندانستند. *جریان توطئه گر مهدی هاشمی شما سبب شد گفتههای شما خواست دشمنان قسمت خورده انقلاب شود در خاتمه من تأکید میکنم که هرگز منظورم از این نامه این نیست که خدای ناکرده بگویم جنابعالی تفکر و خط منافقین و لیبرالها را پذیرفتهاید بلکه غرضم این است که ثابت شود جریان توطئهگر طیف مهدی هاشمی با القائات خود، شما را وادار به مواضعی کردهاند که بعضی از گفتههای شما چیزی جز خواست دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام نبود. تذکر این نکته بجاست که نامههای شما به حضرت امام حاوی مسائل بسیار مفیدی هم هست که از روی درد و رنج و دفاع از انقلاب و اسلام نگاشته شده است این بعد قضیه هرگز نادیده گرفته نشده و نمیشود، ولی این نوشته بر آن نیست که خدمات حضرتتان را ترسیم کند که خدمات شما خود کتاب مفصلی خواهد شد و هیچ کس زحمات و فداکاریهایتان را فراموش نمیکند و رهبر انقلاب و همه دوستداران انقلاب از این موضوع در شگفتند که چرا شما یک مرتبه از آن مواضع به این موضعگیریها رسیدید. این نوشته بر آن است تا نشان دهد برای عدم تحقق آنچه که شد چه زحماتی کشیده شده است و ریشه آنچه نمیبایست میشد، چیست. ارادتمند قدیمی: احمد خمینی بسم الله الرحمن الرحیم حضرت آیت الله آقای منتظری دامت افاضاته با عرض سلام و دعا برای سلامتی جنابعالی. مدت مدیدی بود تصمیم داشتم مسائلی را خدمتتان عرض کنم نه وقتم اجازه میداد و نه حال و ذهنیت جنابعالی را مساعد برای تحلیل واقعیات میدانستم. ولی واقعیات تلختر از زهری که اتفاق افتاد، زمینه را فراهم ساخت و من نیز احساس تکلیف بیشتر میکنم و با اجازه شما بدون مقدمه و تعارفات معموله به سراغ اصل مطلب میروم که مقصر در این واقعه کیست؟ *از زمانی که خود را شناختم مرید و مروج شما بود شما راجع به هر کسی که بگویید با شما میانهای نداشته است، درباره من چنین چیزی نمیتوانید بگویید چرا که از وقتی که خودم را شناختم، مرید و مروج شما بودم، اگر شما همیشه امام را ترویج میکردید، من هم همیشه بعد از امام شما را ترویج مینمودم اگر ترویج شما از امام به عنوان یک مجتهد مسلم پرفایده بود، ترویج من هم به عنوان فرزند امام از شما مؤثر بود. *قائم مقامی شما را من عنوان کردم در سال 58 من قائم مقامی رهبری شما را به خیال این که رضای خدای در آن است عنوان نمودم. حضرت آیت الله باور نمیکردم روزی بیاید که ناچار باشم نامهای تلخ برایتان بنویسم ولی از آنجایی که هنوز مانند سال 58 بر عقیده خود پابرجایم که امام مظلوم است، لازم دیدم با چند جملهای در مورد شما و مواضع شما، جنابعالی را خسته کنم. و همین پیغام را به شما دادم ولی هیچگونه فایدهای نکرد. و من مطمئنم که آقای هادی هاشمی به این نتیجه رسیده بود که امام و نظام چارهای ندارند جز این که دنبال آقای منتظری بدوند و چرا آقای منتظری آنچه را که مایل است نگوید؟ پس باید بگوید و امام هم باید قبول کند، که این حرف را از لابلای چند ساعت بحث با او درآوردم. من برای این که حادثه پیش نیاید بارها فقط و فقط برای دیدن آقا هادی به قم آمدم و با او در تمام زمینهها بخصوص این قضیه تلخ صبحت کردم و بازگشتم و به او گفتم که این کار من صرفاً برای دوستی و علاقه به آقا است؛ یک مرتبه فکر نکنید از موضع ضعف است. او میگفت میدانم ولی من میفهمیدم که اینگونه فکر نمیکرد و معتقد بود ما از روی احتیاج اینگونه برخورد میکنیم چرا که حضرتعالی را نمیشود کنار گذاشت پس چرا او و طیف آقا مهدی از دهان حضرتعالی مسائلشان را حل نکنند؟ *اگر امام به منتظری بخورد،ایشان خورد میشود حضرت آیت الله: من به آقای هادی هاشمی در یکی از ملاقاتهای چند ساعتهام گفتم که آقای منتظری مانند ظرف شیشهای میماند و امام ظرف فلزیند، اگر به هم بخورند ایشان خرد میشود. *امام در مقابل مصلحت نظام از هیچ چیزی نمیگذرند به ایشان بگویید امام نشان داده است که در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هیچ چیزی نمیگذرند. ولی متأسفانه بعداً که از ایشان پرسیدم که به آقای منتظری گفتی؟ گفت نه مطلب تند بود. به آقا هادی گفتم به آقای منتظری بگویید این حرف درستی نیست که «یا تمام حرفهای مرا باید رادیو تلویزیون بگذارد و یا من فریاد میکشم که سانسور است». حضرت آیت الله منتظری: قبل از انقلاب همه غیر از امام از منافقین دفاع میکردیم (دفاع از بازرگان و باند ایشان که مسألهای نبود) نامه شما و آقای طالقانی و آقای مطهری در دفاع از منافقین به حضرت امام و پشتیبانی تمامی دستاندکاران مبارزه از آنان چیزی نیست که مخفی باشد. در سفری که قصد داشتم نجف خدمت امام برسم با یکی از دوستان ملاقات کردم. ایشان به من گفت به امام بگویید تأیید از مجاهدین را هر چه سریعتر انجام دهند که دیر میشود و عقب میمانیم، خدمت امام مطلب را عرض کردم، امام فرمودند :«آقایان منتظری و طالقانی و مطهری هم مرا تشویق به دفاع از آنان کردند ولی شماها متوجه نیستید. اینها شماها را بازی دادهاند. آنها به اسلام ما معتقد نیستند، دوستان خارج کشور هم در این مورد به من فشار آوردهاند ولی آنها هم کلاه سرشان رفته است.» شبی تا صبح فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من غیر از آقایان بهشتی و هاشمی و خامنهای و افرادی که در این ردیف میباشند، هستم. آنها خود با بقیه فرق میکنند ولی من فرقم با بقیه این است که تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است که مورد علاقه دوستان و بعضی از مردم هستم. تصمیم گرفتم این مسئله را بنویسم و هیچ کاری که برخلاف میل رهبری و دوستان مورد اعتماد رهبری است، انجام ندهم و این مطلب را نوشتم و روزنامهها هم منعکس کردند. همیشه از خداوند خواستهام تا در موضعی که باید باشم قرارم دهد و هیچ گاه ادعایی بیش از آنچه هستم، نداشته باشم. از قبیل من، هزاران طلبه در حوزهها مشغول درس و بحثند که تنها فرقشان با من در این است که فرزند امام نیستند. *اعتراف به اشتباهاتتان شهامت میخواهد اکنون تمامی دوستان مخلص شما از جنابعالی می خواهند تا از مواضعتان که نتیجه القائات شیطانی بوده است عدول نمائید. مسلم است که این کار شهامت میخواهد. ولی خیر شما هم در این است که به اشتباهات خود اعتراف کنید که اعترافات به اشتباه خیلی بهتر از اصرار به گناه است. به آقا هادی گفتم که امروزه افراد اهل تقلید و روحانیون، یا مقلد امام هستند و یا مقلد غیرامام هستند، آنها که مقلد دیگر مراجع بزرگوار اسلامند با بودن امام حاضر نشدند از حضرت امام تقلید کنند چه رسد به شما، از طرفی دیگر، روشن است که اگر مرجعشان بعد از امام فوت کند طرز تفکرشان بگونهای است که جذب افرادی غیر از شما میشوند و اگر قبل از امام مرجعشان فوت کند به عقیده من بسیاری از آنان مقلد امام نخواهند شد. آن دسته هم که مقلد امام بشوند، مسلماً مقلد شما نمیشوند. اما مقلدین امام بر سه گونهاند: یا با شما دشمند یا با شما دوستند و یا بیطرفند. آنها که مقلد امام هستند و با شما دشمند میدانید تعدادشان کم نیست، مسئله شهید جاوید، مسئله فدک، مسئله مهدی هاشمی و از این قبیل مسایل که مورد آنها حساسیت است کم نیست، و درست روی همین زمینه بود که ما اصرار داشتیم آقای شیخ نعمت الله نجفآبادی (مؤلف کتاب شهید جاوید) در حسینیه جنابعالی مباحثه نکند و متأسفانه شما زیربار نمیرفتید حتی روحانیونی هستند که با انقلاب نه تنها میانهای ندارند که مخالف هم هستند، ولی امام را قبول دارند چرا که معظمله را شخصی میدانند دارای ولایت محکم ولی با شما مخالف هستند چرا که - به غلط- شما را فردی میدانند ضد ولایت. روحانیون اصفهان را در نظر آورید - اصفهانی که شهر شماست- ببینید چه تعداد از روحانیون سرشناسی هستند که با شما میانه خوبی ندارند و یا دشمند. حال دشمنی بر سر چیست؟ و در شهرهای دیگر وضع چگونه است -که مسلماً بهتر از اصفهان نیست- بماند. *امام بچههای اطلاعات را سربازان امام زمان میدانست، شما از ساواکیهای شاه بدتر این افراد بعد از امام که با شما دوست نمیشوند، بلکه حرارت پیدا میکنند و نقاط ضعف شما را بزرگ میکنند و علناً با شما دشمنی خواهند کرد. آن وقت است که میگویند امام با لیبرالها بد بود آقای منتظری خوب؛ امام با منافقین بد بود، آقای منتظری خوب؛ امام بچههای اطلاعات را که جانشان را کف دستشان گذاشتهاند، سربازان امام زمان(علیه السلام) میدانست، آقای منتظری آنها را از ساواکیهای شاه بدتر میدانست و مدرکشان نوشتههای جنابعالی خواهد بود، چرا که امروز اطرافیان شما خواستهاند تا شما ژست آزادیخواهی بگیرید. اما آنانی که مقلد امام هستند و بیطرفند ممکن است بعد از امام بعضی از آنان از شما تقلید کنند ولی از آنجایی که بدون انگیزه هستند علی الظاهر بیشتر آنها از شما تقلید نمیکنند. از آن گذشته، این عده اهل این که خود را به آب و آتش بزنند نیستند و از آن جا که شما زمینه امام را ندارید و دشمن زیاد دارید به محض احساس خطر از شما میبرند و روی این دسته هم نمیتوانید سرمایهگذاری کنید چرا که شما اهل مبارزهاید و افرادی را میخواهید که اهل به آب و آتش زدن خود باشند و این افراد بیشتر جذب روحانیونی میشوند که به آنان القاء کردهاند که با مقداری پول باغ بهشت را نمیتوان خرید؛ جذب آنهایی میشوند که به قول خودشان هم دنیا را داشته باشند هم آخرت را؛ جذب روحانیونی میشوند که در نجف و قم بر سر امام آن آوردهاند که شرم از بازگو کردن آن دارم؛ جذب کسانی میشوند که با کمال پررویی و بیتقوایی شما را وهابی میدانند. اما آن دسته از مقلدین امام که دوستدار شمایند، بعد از امام یا از شما تقلید میکنند و یا از غیر شما. و این از آنجا نشأت میگیرد که در زمان امام دوستیشان با شما یا به خاطر خدمتهای ارزنده شما به اسلام و امام است و یا به خاطر خودتان است. *روحانیون حاضر نیستند شما را بدون «حُب» امام بپذیرند دوستدران شما که روحانیون خوب و مردم و طلبههای مخلص انقلابند و سختیها و مرارتها کشیدهاند، نزدیک به تمام آنان هرگز حاضر نیستند امام و اهداف امام را رها کنند و شما را بگیرند، یعنی شما را «بخاطر امام» دوست دارند. مقصودم این است که اگر روزی امام بفرمایند به شما کاری نداشته باشند این افراد دور شما نخواهند آمد، امام را رهبر انقلاب میدانند، با انقلاب او بزرگ شدهاند و ارزشهای متعالی را در او خلاصه میبینند و شما را هم به خاطر این که در خط امام میباشید و امام را ترویج کردهاید و در راه انقلاب اسلامی امام صدمه دیدهاید، دوست دارند و اگر شما روی دوستی امام تا آخر تکیه میکردید، آنها شما را هم قبول داشتند چرا که شما را بعد از امام، مجتهدی میدانند که میشود در کنارتان با آمریکا و شوروی جنگید ولی اگر شما از امام فاصله بگیرید و حتی اگر امام روزی به شما اخم کنند آنها نیز بیدرنگ به شما اخم میکنند و حاضر نیستند شمای بدون حب امام را تحمل کنند. *بدون امام شدید و تنها ماندید اما یک دسته از مقلدین امام هستند که شما را منهای امام دوست دارند و شما را رها نمیکنند، خود قضاوت بفرمایید که این دسته چه تعدادی را تشکیل میدهند. آیا با این دسته میتوانید به مبارزات خود ادامه دهید یا خواه ناخواه جذب آنها میشوید و آنها هرگونه که مایل باشند شما را هدایت میکنند؟ متأسفانه شما امروز اینگونه گشتهاید یعنی نه مقلدین سایر حضرات آیات، مراجع بزرگوار را دارید نه دوستان امام را، که بدون امام شدهاید، ماندهاید تنها به تعدادی افراد ناباب که اگر دقیق عمل نکنید، رفتهاید. *بگذارید به مطلب دیگری بپردازم و در زمینه مسائل «مهدی هاشمی» و گرفتاریهایی که مربوط به ایشان میشود مطلبی بگویم. قبل از بحث در مورد نامههای جنابعالی به امام و بررسی نامهها و نوارها و مصاحبات آقای مهدی هاشمی، نظر شما را به قمستی از پیام امام خطاب به مجلس خبرگان که تیرماه سال 62 صادر گردید جلب میکنم. این پیام بیش از سه سال قبل از دستگیری آقا مهدی است، گویی فقط برای شما نوشتهاند و گویی تنها کسی که گوش به آن نداده است، شمایید. توجه بفرمایید: سند شماره1: «باید بدانید که تبهکاران و جنایتپیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل تصمیمگیری خصوصاً امور مهمه و باید بدانید و میدانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا و نقص، و از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنید و جانب احتیاط را مراعات نمایید.» گویی امام 5 سال بعد را میخوانده است و کانون خطر را دقیقاً از 5 سال قبل نشانه رفته است. آیا خدا را خوش میآید شما گوش به حرف چنین مرد زیرک و باهوشی ندهید؟ *نامههای جنابعالی به امام بیش از دو سال دل ایشان را خون کرد اما پرداختن به اعترافات مهدی هاشمی و نامههای جنابعالی به امام که بیش از دوسال است دل امام را خون کرده است و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاری در چشم و استخوانی در گلو صبر کرده است را به امید خدا شروع میکنم. قدر مسلم این است که شما در جریان حساسیت مردم و مسئولین روی قضیه مهدی هاشمی بودید و با وجود قرار گرفتن در مظان تهمت و علیرغم هشدارها و تذکرات دوستانه همه ما بخصوص حضرت امام مسئله او را جدی نمیدانستید و متأثر از القائات مهدی هاشمی و آقا هادی هاشمی عمل میکردید. مهدی هاشمی در صفحه 20 جلد اول پرونده خود آورده است: سند شماره 2: «ه : از یکسال قبل از بازداشتم ، رفت و آمد مسئولین محترم جمهوری اسلامی خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهایی را مطرح میساختند. از قبیل رابطه با ساواک، جمع کردن نیروهای تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جریان آقای شمسآبادی و ... این روند چندین ماه به طول انجامید و حضرت آیت الله منتظری همچنان در مقابل صحبتهای آنان مقاومت میکردند. من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوی که در جلسات آنان حضور داشت مطلع میشدم و سعی نمودم با نوشتن گزارشاتی خدمت آقا تحلیلهای غلط انحرافی را در جهت جلب نظر ایشان به خودم و انتقاد از مسئولین کشوری و این که منشأ این بدگوئیها حسد آنان و ناراحتی ایشان از من است را القاءکنم تا بلکه نظر حمایت معظمله از خود را تقویت کرده باشم. اخوی نیز سهم مؤثری داشت و او نیز همین تحلیلها را حضوراً با آقا مطرح میساخت.» *امام تلاش میکرد شما را از چاه مهدی هاشمی نجات دهد این مسئله نشان می دهد که امام از یک سال قبل از دستگیری مهدی هاشمی تلاش میفرمودند که شما را از این چاهی که برایتان کنده بودند، نجات دهند ولی متأسفانه شما به دفاع از مهدی هاشمی آن قدر اصرار ورزیدید که حضرت امام برای شما نامهای بسیار خوب ومحترمانه و در عین حال هشدار دهنده از خطری که از ناحیه مهدی هاشمی شما را تهدید میکرد نوشتند که متن دستخط مبارک حضرت امام ضمیمه است. سند شماره 3: بسم الله الرحمن الرحیم حضرت حجت الاسلام و المسلمین فقیه عالیقدر آقای منتظری دامت ایام برکاته پس از اهداء سالم و تحیت، علاقه اینجانب به جنابعالی بر خود شما روشنتر از دیگران است به حسب قاعده طول آشنایی صمیمانه و معاشرت از نزدیک مقام ارجمند علمی و عملی شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهای فراموش نشدنی جنابعالی در سالهای طولانی برای اهداف اسلامی، قداست و وجاهت و وارستگی کم نظیر آن جناب، و بالاتر، حیثیت بلندپایهای که دنباله این امور به خواست خداوند تعالی برای شما فعلاً حاصل است و احتیاج مبرمی که جمهوری اسلامی و اسلام به مثل جنابعالی دارد انگیزه علاقه مبرم است. لهذا این حیثیت مقدس باید از هر جنبه محفوظ و مصون باشد حفظ این حیثیت به جهات عدیده بر شما و همه ماها واجب و احتمال خدشهدار شدن آن نیز منجز است برای اهمیت بسیار آن. با این مقدمه باید عرض کنم این حیثیت واجبالمراعات به احتمال قوی بلکه ظن نزدیک به قطع در معرض خطر است خصوصاً با داشتن مخالفین مؤثر در حوزه قم که ممکن است دنبال بهانهای باشند. *ارتباط با مهدی هاشمی موجب شکستن قداست جنابعالی است این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سید مهدی هاشمی است به شما. من نمیخواهم بگویم که ایشان حقیقت مرتکب چیزهایی شدند بلکه میخواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشره یا تسبیباً و امثال آن میباشند و چنین شخصی ولو مبری باشد ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالی است که بر همه حفظش واجب و مؤکد است. اصولاً یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است و ایشان صلاحیت این امر را ولو واقعاً برای این سازمانها باشد، ندارد و دخالت در حکومت است. جواب به این امر قطعی است و آنچه از شما میخواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امر است و اگر برای شما محذور دارد به طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است، سکوت است. حتی در محافل خصوصی دفاع از یک همچو شخصی که خطر برای حیثیت شما است و احتمال فساد و خونریزی بیگناهان است سم قاتل است. 12 مهرماه 65 روح الله الموسوی الخمینی» سند شماره 7: «روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامهای برای من نوشتهاند و قسمتی از آن را که درباره من بود، خواندند. بعد اضافه کردند که من هم یک نامه برای امام نوشتم و آن قسمتی که درباره من بود را برایم خواندند. بعداً گفتند: امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفتهاند من هم نامهای نوشتم که خواب را از چشم امام بگیرد.» * نامه 9 صفحهای شما به امام موجب تعجب شد حال قسمتهایی از نامه شما در جواب این نامه خوب امام را می آورم و در باره اش چند کلمه ای می نویسم. البته نامه 9 صفحه ای شما که درتاریخ 65/7/17 نوشتید موجب تعجب شد. یکی از این جهت که چرا در برابر امام مسلمین که استاد شما هم بوده اند اینقدر نپخته و گستاخانه حرف زده اید، و دیگر از سادگی شما. که بعداً معلوم خواهد شد. در این نامه که 5 روز بعد از نامه حضرت امام نوشته اید در دفاع از نوع برخورد تند خود با مسئولین آورده اید: سند شماره 5: "می گویند اگر این صحبتها نبود (یعنی صحبتهای علیه مسئولین) معلوم نبود چه می شد. وعکس العمل مردم در برابر کجیهای و بی عدالتیها که می بینند چه بود." راستی حضرت آیت الله چه کسانی به شما می گفتند اگر این صحبتها نبود مردم ممکن بود علیه بی عدالتیها قیام می کردند؟ آیا غیر از مهدی هاشمی و طیفش افراد دیگری بودند؟ مهدی هاشمی در صفحه 27 پرونده خود می نویسد: سند شماره 6: "خلاصه کلام این که آخرین و خطرناکترین اندیشه انحرافی من این بود که با موقعیتی که نزد فقیه عالیقدر برای خودم درست کرده ام و اعتماد مطلق بیت ایشان را کسب کرده بودم انتقام بی مهری ها و کم لطفیهایی که مسئولین نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند بگیرم. در این رهگذر از توطئه گری، افشاگری، تهمت زدن، جوسازی، ایجاد بدبینی دریغ نمی ورزیدم." حال متوجه شدید که چه کسی به شما می گفت اگر فحش به مسئولین ندهید مردم از بی عدالتیها که می بینند علیه نظام قیام می کنند؟ سند شماره 7: درهمین نامه 65/7/17 آمده است: "افراد نهضتها می آیند تا با من به نیابت امام خمینی بیعت کنند غافل از این که اصلاً امام خمینی نهضت های اسلامی را جرم می دانند" مهدی هاشمی در صفحه 17 پرونده خود می نویسد: سند شماره 8: "از زمانی که واحد نهضت ها منحل شد و من از سپاه بیرون آمدم حضرت آیت الله العظمی منتظری براساس همان شرح صدری که دارند برای تقویت روحی اینجانب نمایندگی در نهضت ها را به من محول کردند و همین امر موجب شد که من روابطم با ایشان و بیت معظم له بیشتر گردد." * بدون توجه به مخالفت امام مهدی هاشمی را نماینده خود در نهضتها کردید متوجه شدید که امام با نهضتهایی که آقا مهدی در رأسش باشد مخالف است و دستور می دهند واحد نهضتها منحل شود تا بصورتی دیگر تشکیل گردد ولی حضرتعالی دوباره بدون توجه به این مسئله ایشان را به نمایندگی از خود وارد نهضتها کردید، یعنی ارتقاء درجه یافت. سند شماره 9 می گوید: "یکی از دیپلماتهای خارجی گفت: شما اگر بخواهید در صحنه داخلی باز مطرح شوید باید نخست در صحنه بین المللی مطرح گردید. و ما قدرت داریم زمینه آن را فراهم سازیم ما همه گونه امکانات مالی و نظامی برای راه انداختن دوباره واحد نهضتها در سطح منطقه حاضریم در اختیارتان بگذاریم تا کا را شروع کنید." راستی آیا امام نهضتهای آزادی بخش را جرم می دانستند؟ آیا امام با نهضتهای آزادی بخش مخالف بودند. آیا ایشان در اعلامیه های خود از نهضتها دفاع نمی کردند؟ آیا شعار تشکیل هسته های مقاومت حزب الله در تمام جهان مربوط به امام نبود؟ * امام با نهضتهایی که پولش را دیپلمات و سیاستش را بیگانهای دیگر تعیین کند مخالف بود آری، امام با نهضتهایی که سر در آخور بیگانه داشته باشند مخالف بودند. امام با نهضتهایی که پولش را دیپلمات و سیاستش را بیگانه ای دیگر تعیین کند مخالف بود و چه می توانستند کرد جز این که مخالفت کنند. در همین نامه در رابطه با مواد منفجره در عربستان آورده اید: سند شماره 10: "اینک آنان که در سپاه این کار غلط را کرده اند و در وقت حج آبرویمان را بردند غیر قابل تعقیبند ولی آقای حسنی و سیدمهدی هاشمی باید تعقیب و محاکمه شوند." * مگر مهدی هاشمی به خاطر نهضتها تعقیب و محاکمه شد؟ اولاً معروف است که این کار را هم سید مهدی هاشمی و یا ایادی ایشان انجام داده اند. ثانیاً، آیا راهی برای کارهای انقلابی غیر از آنچه در مکه شد وجود دارد البته اینگونه کارها گاهی بدون گیر و اشکال انجام می گیرد و گاهی لو می رود. این به معنای موافقت من با این گونه کارها نیست ولی به طور کلی معمول این گونه کارها همین است. در ضمن مگر مهدی هاشمی به خاطر نهضتها تعقیب و محاکمه شد؟ چه کسی به شما گفت که مهدی هاشمی به خاطر نهضت ها دستگیر شد و یا محاکمه گردید؟ آیا مهدی هاشمی بخاطر قتل وساواکی بودن و از این قبیل اتهامات محاکمه نگردید؟ در همین نامه 65/7/17 آمده است: سند شماره 11: "سیدمهدی هاشمی در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواک به سه مرتبه اعدام محکوم شد ولی دیوان عالی کشور زمان شاه این استقلال و عرضه را داشت که حکم دادگاه اصفهان را لغو کند." من خواهش می کنم صفحه اول پروندهی آقای مهدی هاشمی را در سند شماره 11/1 (ص20 اسناد) در بازجویی ایشان بخوانید تا معلوم شود آیا ایشان در زمان شاه انقلابی بودند یا ساواکی. آیا دیوان عالی کشور زمان شاه بدون ساواکی بودن ایشان این عرضه و استقلال را داشته است که حکم دادگاهی را که به زور ساواک مهدی هاشمی را به سه بار اعدام محکوم کرده بود لغو کند؟ او به مناسبت ضعف نفسی که داشته است به همان صورتی که تمام مطالبش را به سربازان گمنام امام زمان داده است به ساواک شاه هم تمامی اطلاعات خود را حتی اسم کسانی را که دستور قتل مرحوم شمس آبادی و دیگران را به آنان داده بود می دهد و همه آنها دستگیر می شوند. در همین نامه 65/7/17 آورده اید: سند شماره 12: "من ترس از بیان حقیقت ندارم و ان کان الحق مرا... سید مهدی را از وقتی بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث بود و به درس مکاسب من می آمد می شناختم، پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است من تمام خصوصیات او را می دانم او مردی است مخلص اسلام و انقلاب و حتی از شخص حضرتعالی (امام) هم خوش استعداد و خوش درک است و هم خوب صحبت می کند و خوب می نویسد و در عقل، تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوی هم از آنان کمتر نیست فقط بز اخفش نیست و حاضر نیست کورکورانه مهره کسی باشد." اما مهدی هاشمی در نامه ای برای شما در تاریخ 66/5/7 آورده است: عین نامه را در آخر جزء اسناد آورده ام. سند شماره 13: "قبل از هر چیز از تلاشها و حمایتهای حضرتعالی در ماههای اول بازداشتم که تصور می فرمودید من فردی خالص و بی گناه هستم بی نهایت متشکر و از این که بدلایل نفسانی حضرتعالی را در جریان کلیه اعمال و رفتار خود قرار نداده و هویت کامل خویش را در محضر شما بازگو نکرده ام بسیار متأسف و شرمنده ام و بطور کلی از این که انسان آلوده به لغزشهای فراوان و آغشته به ناخالصیها و هواپرستیهای بیشمار مورد توجه و عنایت شخصیتی الهی و منزه و پاک و در جوار او قرار گرفته بود عمیقاً اندوهگین و خجلت زده ام. هویت فکری و عملی من آن گونه که خود از آن واقف بودم و در این روزها شفافتر نمایان گشته است هیچ سنخیتی با حضرتعالی و بیت شما و شعاع وجودی قائم مقام رهبری نداشته است. وضعیتی که ارتباط من با حضرتعالی را پوشانده بود چیزی جز سوءاستفاده از برکات وجودی حضرتعالی نبوده و از این که برخی اعمال و رفتار من مستقیم و غیرمستقیم حضرتعالی را دچار محذورات و اشکالاتی ساخت و از همه مهمتر قلب حضرت امام این تنها ودیعه الهی در این زمان و قلب طپنده جهان اسلام را به درد آورده بر خود نفرین می کنم." حضرت آیت الله منتظری؛ شما تصور بفرمایید که مهدی هاشمی بنابر این اعترافات تا چه اندازه در تمامی مسائل سیاسی اجتماعی، شما را تحت تأثیر خویش قرار داده است که شما در موقعی که او برای آخرین بار می خواسته از شما جدا بشود او را تشویق می کردید که هر چه کردی بگو فلانی گفته است. در صفحه 23 پرونده خود سند شماره 14 آورده است: "من از ایشان جدا شدم ولی در اندورن وجودی خود واقف بودم که چه مجسمه ای از شر و فساد و فتنه و انحراف مورد تأیید فقیه عالیقدر قرار گرفته است و این شخصیت بزرگ چگونه مورد سوءاستفاده و حیله گری من و عده از دوستان قرار گرفته اند." * آیا شما از تمام خصوصیات آقای مهدی هاشمی اطلاع داشتید؟ حضرت آیتالله؛ آیا شما ساده اندیش نیستید؟ آیا شما از تمام خصوصیات آقای مهدی هاشمی اطلاع داشتید؟ در صفحه 24 پرونده آمده است: سند شماره 15 "خصلتهای شیطانی مانند قدرت طلبی که نتیجه غرور و عجب بود و خود محوری و استبداد فکری، ریا، تکبر، خود بزرگ بینی مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملی ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگری علیه مسئولین از این خصلت شیطانی سرچشمه گرفته بود." آیا شما تمام خصوصیات او را می دانستید؟ آیا او مردی است مخلص انقلاب و اسلام؟ مهدی هاشمی در پرونده خود صفحه 24 می گوید: سند شماره 16: "در اثر ضعف تعبد و تدین و فرورفتن در منجلاب خط و خط بازیها دید و نگرشم نسبت به همه ارزشهای انقلاب آمیخته به معادلات سیاسی و خطی شده بود هر پدیده و حادثه ای را از منطق خط سیاسی می نگریستم حتی مقام معظم رهبری را." حضرت آیت الله؛ آیا شما مهدی هاشمی را خوب می شناختید؟ آیا تا به حال فکر کرده اید در شما چه چیزی کم است که این گونه زود قضاوت می کنید؟ آیا فکر کرده اید که آقا مهدی هاشمی را که از کودکی با شهید منتظری رضوان الله تعالی علیه (که اگر بودـ علی الظاهرـ شما در این مهلکه نبودی) دوست و رفیق بود چرا نشناخته اید؟ آیا برادر او، دامادخودتان را خوب شناخته اید؟ آیا چه چیزی موجب شده بود که تقوای او را از آقای ری شهری و محسن رضایی کمتر می دانستید؟ آیا در امام چه چیزی هست که با این که نه او را بزرگ کرده بود و نه برادرش دامادشان بود او را شناخت ولی شما که او را بزرگ کرده اید نشناختید؟ آیا شما توان قائم مقامی حضرت امام را داشتید و دارید؟ شما در همان نامه 65/7/17 آورده اید. سند شماره 17: "او در خانه نشسته مشغول مطالعه و نوشتن است و فعلاً در کشور مد شده است هر کار خلافی را از قتل و اعلامیه و امثال اینها را رجماً بالغیب به او نسبت دهند و خط بازیهای کشور هم سبب تقویت این قبیل شایعه ها است و متأسفانه مسئولین از جمله اطلاعات هم شایعه را اساس قضاوت قرار می دهند و این خط بازیها و تصفیه حسابهای ظالمانه خود نیز یکی از مشکلات کشور است." آیا اطلاعات عزیز جمهوری اسلامی هر کار خلافی در کشور اتفاق افتاده است به ایشان نسبت داده است؟ مثلاً آیا انفجار حزب و نخست وزیری را به ایشان نسبت داده است؟ آیا شهادت آیات عزیر صدوقی، اشرفی اصفهانی، دستغیب، قاضی، مطهری و مدنی را به ایشان نسبت داده است؟ آیا شهادت شهید قدوسی و شهید هاشمی نژاد را به ایشان نسبت داده است آیا این همه اشکالات که در دستگاههای دولتی و غیردولتی رخ داده است را به ایشان نسبت داده است؟ چه چیزی جز اعترافات و اعمالی که مهدی هاشمی مرتکب شده است را به او نسبت داده اند؟ مهدی هاشمی از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهایی که انجام داده است را شرح می دهد. که سرفصلهای آن از این قرار است: "1- اقرار به ساواکی بودن. 2- لودادن همانهایی که دستور به آنها داده بود که مرحوم شمس آبادی را ترور کنند. 3-دعا به خانواده سلطنتی. 4- دستور قتل جهان سلطان و مهدیزاده. 5- دستور قتل مرحوم شمس آبادی. 6- دستور قتل صفرزاده. 7- دستور قتل مهندس بحرینیان. 8- دامن زدن به اختلاف سپاه و کمیته. 9- دستور اختفاء مقادیر قابل توجهی اسلحه و مهمات و مواد منفجره. 10- تحریک سپاه لنجان و سپاههای خمینی شهر، درچه و مبارکه به وحدت و ایستادن در مقابل سپاه اصفهان. 11- جعل و نشر اوراقی به نام طلاب و فضلای افغانی علیه وزارت خارجه. 12- جعل سند ساواکی بودن دکتر هادی و علیه بعضی روحانیون اصفهان. 13- دستور قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش. 14- انحلال سازمان نصر و درگیری و آدمکشی در آن. 15- جعل اسناد دولتی. 16- نگهداری اسناد طبقه بندی شده. 17- چاپ و نشر دفتر و اعلامیه با عنوانهای روحانیت بیدار علیه مسئولین نظام. و از این قبیل موارد که احتیاج به تأمل بیشتر دارد. جناب آقای منتظری؛ آیا چنین آدمی فقط در منزل نشسته و مطالعه می کند؟ آیا واقعاً مد شده بود هر اتفاقی بیفتد به سیدمهدی هاشمی نسبت دهند؟ آیا اگر یکی از اینها را مهدی هاشمی به جنابعالی که او را از بچگی می شناختید و از تمام خصوصیات او اطلاع داشتید و تقوای او را کمتر از آقایان محسن رضایی و ری شهری نمی دانستید گفته بود. الآن هم او را با تقوی می دانستید؟ حال آیا آقای آقاهادی را شناخته اید آیا اطرافیان خود را که اینقدر خون به دل امام کردهاند شناخته اید؟ با این همه جرم برای آقا مهدی، آیا اساس قضاوت اطلاعات کشور شایعه است. درهمین نامه 65/7/17 آورده اید: سند شماره 18: "آیا می دانید در جمهوری اسلامی بر خلاف آنچه در فقه خوانده ایم نه جان مسلمان محترم است نه مال او قاضی حکم می کند مال او را بدهید خانه او را بدهید کسی گوش نمی کند مخصوصاً اگر در تصرف بنیادهای انقلاب باشد و افراد شورای عالی قضایی هم از ترس یکدیگر و یا ترس از تلفنهای مقامات و یا جوسازیهای غلط بر این همه خلاف شرعها بوسیله سکوت صحه می گذارند." حال ببینیم علت این نوع قضاوتها چیست. مهدی هاشمی در صفحه 2 جلد سوم پرونده خود در باره کارهای آقای هادی هاشمی آورده است: سند شماره 19: "ایجاد تسهیلات لازم جهت ملاقاتهای نیروهای مسئله دار و معترض، با آقا چون دکتر پیمان و وابستگان به نهضت آزادی." حضرت آیت الله منتظری؛ آیا تصور نمیکنید افرادی که حساب شده به دیدار شما می فرستادند از منافقین و لیبرالها بوده اند که شما را به این موضع غلط بیندازند؟ آیا با اطمینانی که شما به مهدی هاشمی و برادر او دارید و آنها را متدین و با تقوی می دانید فکر نمی کنید شما را آلت دست خویش و گروه خویش قرار داده اند؟ آیا افراد شورای عالی قضایی غیر از ریاست دیوانعالی کشور و دادستان کل کشور را شما انتخاب نکرده اید؟ آیا نباید از شما سؤال کرد که اکثریت شورا را که به دست شما انتخاب می شود چرا از افراد ترسو (به زعم شما) انتخاب کردید که با تلفنهای مقامات حکم خدا را تعطیل کنند؟ یا مال و جان مسلمانان برایشان محترم نباشد؟ آیا مقامات جمهوری اسلامی کسانیند که بخواهند حقی را ناحق کنند؟ آیا مقامات نظام اسلامی غیر از وکلا و وزراء و رؤسای سه قوه هستند؟ مقصود شما از مقامات جمهوری اسلامی که کارمند معمولی یک وزارتخانه نیست آیا شورای عالی قضایی اینقدر بی دینند که با یک تلفن یک مقام، دنیا و آخرت خود را بفروشند؟ آیا این حرفها پیش خداوند متعال جواب ندارد؟ شما در همین نامه 65/7/17 آورده اید: سند شماره 20: "بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کشور کنار بمانم و به درس و بحث طلبگی و کارهای حوزوی بپردازم بنابر این تقاضا می کنم به من کاری ارجاع نشود ضمناً در وجوه شرعیه کمافی السابق بوکالت حضرتعالی تصرف می کنم." آیا باز بر این عقیده اید که خود تصمیم می گیرید و خود به این نتیجه رسیده اید که از کارهای سیاسی کشور کنار بروید و آقا هادی و آقا مهدی در شما نفوذ نداشته اند؟ آیا داعیه انفصال شما از نظام ماهها قبل از این نوشته شما در دستور کار آقا هادی وآقا مهدی نبوده است؟ که امروزه تحقق یافته است. آقای مهدی هاشمی در نامه به آقا هادی هاشمی نوشته است: سند شماره 21: "شما متأسفانه با همان روحیه خود محوری و تنگ نظری که داشتید و همه چیز را به معیارهای ناقص خودت می سنجیدی سبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساس ترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سر دادی که خدا می داند چه گناه بزرگی مرتکب شده ای و امیدوارم که از گذشته توبه کرده باشی." آقا مهدی هاشمی در نامه ای به حضرتعالی راجع به مسئله انفصال شما از حکومت چنین می گوید: سند شماره 22: "خدا را گواه می گیرم و آقای اخوی نیز اگر یک لحظه وجدان خویش را به داوری فراخواند شهادت خواهد داد که قطع رابطه با نظام ره آرود مجموع حرکتهایی بود که ایشان با زمینه سازی ملاقاتهای خطی، بزرگ نشان دادن ضعفها و کمبودهای کشور و ارائه تحلیلهای افراطی و القائات حساب نشده طی چندین ماه انجام داده است." * جدایی آیت الله منتطری یک برنامه حساب شده آقا هادی و آقا مهدی هاشمی بوده است مردم شریف ایران باید کاملاً توجه نمایند که جدایی آیت الله منتطری یک برنامه حساب شده آقا هادی و آقا مهدی بوده است که ماهها قبل طراحی شده و امروز به نتیجه رسیده است. آیا باز عقیده بر این است که امام یک مرتبه آقای منتظری را کنار گذاشتند؟ آیا باز عقیده بر این است که کسانی برای کسب قدرت ایشان را تصفیه کرده اند؟ آیا سه چهار سال صبر و تحمل امام و اتمام حجت، کافی نبود؟ آیا امام آقا هادی را نپذیرفت تا دیگر حتی کسی نگوید راجع به آقای هادی هاشمی کوتاهی شد و اگر نمی شد وضع به اینجا نمی کشید. آیا آقا هادی به ایشان جریاناتی را که بین من و او در ملاقاتهای مکرر اتفاق افتاد نگفته است؟ آیا من ناسزاهای حزب الله را به جان نخریدم و با آقا هادی برای رضایت خدا و امام ملاقاتهای مکرر نکردم؟ شما در همین نامه 65/7/17 آورده اید: سند شماره 23: "آیا می دانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند آن هم نه یک روز و دو روز بلکه ماهها، قطعاً به حضرتعالی خواهند گفت اینها دروغ است و فلانی ساده اندیش." و چند "آیا"ی دیگر که انسان از گفتن آنها شرم دارد و به اطرافیان شما لعنت می فرستد که چگونه با ما بازی کردند تا شما را ساقط نمودند. حضرت آیت الله منتظری؛ به صفحات 1و2و5 جلد سوم پرونده مهدی هاشمی توجه کنید تا بدانید چه کسانی این حرفها را می زنند و چه کسانی با بیت شما رفت و آمد دارند. آقا مهدی هاشمی در باره ارتباط به آقا هادی با منافقین و خارج از کشور مطالبی آورده است که ذیلاً نقل می شود. قبلاً یادآوری می کنم که مهدی هاشمی گفته است من می خواهم همه چیز را بگویم تا پاک خدمت خدا برسم ـ این گفته ها ضبط شده است ـ مطالب او چنین است: سندهای 24/1، 24/2، 24/3، 24/4: "در ذهنیت آقا هادی ـ من صریحاً می گویم ـ مسایلی پیش آمده بود که ما هم تأیید ضمنی می کردیم که باید یک سلسله ارتباطاتی ولو این که مثلاً ضعیف هم باشد به عنوان کانال یدکی با نیروهای خارج از کشور داشته باشیم آقا هادی به این نتیجه رسیده بود که ما باید یک کانالهای احتیاطی و یدکی را با خارج از کشور آماده کنیم که اگر احیاناً تحولی پیش آمد با این جناحهای خارج از کشور ارتباط داشته باشیم. و آقا هادی با همان طلبه ای که از توّابین (1) بود و با آقا هادی هم ارتباط داشت با هم مسائل را هماهنگ می کردند. از کانال همان طلبه تواب به آقا هادی چنین گفته شده بود که جناحی از سازمان مجاهدین و هم چنین نیروهایی که وابسته به آن سازمان است نسبت به آیت الله منتظری ملایمتر و خفیفتر فکر می کنند و کلاً این جناح و این خط و این طیف بود که آقا هادی معتقد شده بود باید با این کانال که آنها معتقدند مثلاً با آیت الله منتظری ملایمترند مرتبط باشد. و آقا هادی می گفت سازمان مجاهدین بر این رژیم ارجحیت دارد و ما معتقد بودیم که درصورت بروز فعل و انفعالات داخلی مشهوریت و قداست آیت الله منتظری خیلی کارساز است. روی هم رفته این رابطه با... و زمان بعد هم طلبه توّابی (ارمی) که در رابطه با آقا هادی قرار گرفته بود کانال ارتباط با منافقین خلق محسوب می شد." مطلب دیگر آقا مهدی این است که در پرونده جلد دوم ص 6 پس از ذکر چند مورد (بقول او) خیانتهایی که آقا هادی گزارش کرده است (به آقای منتظری) مانند موافقت با انتقال بولتنهای محرمانه و خیلی محرمانه جریان "تنظیم طومار تقلبی" جهت تضعیف آقای هاشمی و خامنه ای، انتقال و بزرگ ساختن نقاط ضعف فرماندهی سپاه نزد آقا که به ممنوعیت ملاقاتهای برادر محسن رضایی با آقا منتهی گشت، تحریک و تشویق آقای ... با وساطت آقای منتظری مبنی بر ماست مالی کردن جریان قتل بحرینیان، مأموریت دادن به ... برای تشکیل گروه ضربت، تشویق آقا به موضع گیری مخالف در رابطه با طرح "مترو" که توسط آقای هاشمی مطرح گشته بود که ریشه خطی داشت و دهها مورد دیگر که نقل می کند، می آورد: سند شماره 19، 25: "ایجاد تسهیلات لازم جهت ملاقات نیروهای مسئله دار و معترض با آقا، چون دکتر پیمان و وابستگان به نهضت آزادی و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادی چون ارمی در بیت آقا، او در این باره می گفت به نظر آقا چون این افراد تائب هستند رفت و آمدشان بلا اشکال است، و اعمال ملاحظات خطی در برخی ملاقاتها." * ساده اندیشی شما "اظهر من الشمس" است اما در مورد ساده اندیشی شما که "اظهر من الشمس" است. ولی ذکر همین نکته بس است که با این که مهدی هاشمی را از بچگی بزرگ کرده اید، او را متقی و متدین و طرفدار انقلاب می دانید در حالی که او به اعتراف خودش دهها صفت بسیار "بد" برای خود قائل بود. حضرت آیت الله؛ آیا باز هم عقیده دارید که تکرار جمله "آیا می دانید..."ها که شرم از بازگو کردن آنها دارم از خود شماست؟ و آیا حق نیست امام با دلی پرخون و قلبی شکسته فریاد بزنند: "ما باید مدافع افرادی باشیم که منافقین سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره های افطار گوش تا گوش بُریدند." آیا در مورد قتل مرحوم دکتر سامی شما به گونه ای اعلامیه ندادی که از آن فهمیده شود نظام او را کشته است؟ یادتان است در دیداری به شما این مطلب را گفتم، بلافاصله آقا هادی گفت پیام آقا به صورتی بود که نظام تبرئه شد، من به او گفتم خودت را به آن راه نزن که شما از آنجا که ساده اندیش هستید و نمی دانید چه چیزهایی را باید گفت و چه چیزهایی را نباید گفت، گفتید: بله فلاحیان گفته است ما منافقین را از پای درمی آوریم. به آقا هادی گفتم ایشان خودش تصدیق کرد که خواسته است به صورتی بگوید که قتل مرحوم دکتر سامی به گردن نظام بیفتد و بعد به شما گفتم اولاً که معلوم نیست فلاحیان چنین چیزی گفته باشد. از آن گذشته سامی که منافق نبود، آیا خدا را خوش می آید هر قتل و غارتی را به گردن نظام بیندازید. و حال می گویم صرفاً به خاطر این که اطلاعات مهدی هاشمی را بجزایش رسانده است باید هر عتلی را به گردن سربازان گمنام امام زمان علیه السلام انداخت؟ *حرف ما این است که چرا هر چه نوشتند امضاء میکنید؟ بحمدالله چندی بعد هم مطلب روشن شد که شما اشتباه بزرگی کرده اید. حرف ما این است که چرا هر چه نوشتند امضاء می کنید؟ آیا جواب خون شهدا را می توانید بدهید؟ جواب آنهایی را که برای حفظ نظام از خود گذشتند و شما برای دل خوشی چند لیبرال حاضرید به صورت غیرواقعی مطلب را به گونه ای مطرح کنید که مرحوم سامی را نظام نابود کرده است. از این مسائل است که امام فریاد می زنند که: "نفوذیها بارها اعلام کرده اند که حرف خود را از دهان ساده اندیشان موجه می زنند." آیا نباید امام با درد و رنج بفرمایند: "نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهار نظرهای و ابراز عقیده ها به گونه ای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کنند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیش عدول می کند." آیا نباید به شما تشر بزنند که: "من به آنهایی که دستشان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات می رسد و چه بسا حرفهای دیگران را می زنند صریحاً اعلام می کنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی پناه را از بین ببرند." حضرت آیت الله؛ با ذکر این همه اسناد و اعترافات باور ندارید که ساده اندیش بوده و آنچه نوشته اید تراوش ذهن نهضت آزادی و منافقین است. من مطمئن هستم یک بند از (آیا می دانید) هایی که به امام نوشته اید راست نیست. در نامه 65/7/17 آورده اید: "بچه های کمیته با همه اخلاصشان نوعاً احساساتی و تندند و سعی شود آنها که به عنوان منکرات و حجاب و امثال ذالک با مردم برخورد می کنند افراد روان شناس، عاقل و تعلیم دیده باشند." آیا به این مسئله فکر کرده اید که برای درگیری با منکرات به چند هزار روانشناس در سطح کشور نیاز است؟ ما این همه روانشناس را که با ماهی دوسه هزارتومان مأمور کمیته شوند از کجا بیاوریم؟ "روانشناس" توجه کرده اید؟ آیا قبول ندارید این گونه چیز نوشتن از عجولی شمات؟ در نامه 65/7/17 آورده اید: سندشماره 27: "از همه ارگانهای ضعیف تر و داغون تر تشکیلات قضایی است در صورتی که لازم است از همه ارگانها قوی تر باشد." تا آنجا که می گویید: "به نظر من می رسد باز هم آقای موسوی اردبیلی خیرالموجودین است." حضرت آقای منتظری؛ اگر خیرالموجودین آقای اردبیلی است پس نصف کار امام در شورای عالی قضایی مورد تأیید شما ـ در این نامه ـ است و می ماند یک نفر که دادستان کل کشور است که او را هم شما از نظر علمی و عملی در نزد امام تأیید کردید و امام از شما پرسیدند ایشان برای دادستانی چگونه است؟ گفتید خوب است. پس چرا اشکال به امام می کنید؟ اگر وضع قضا خراب است از شما باید سؤال کنیم: چرا اعضایی را برای شورای عالی قضایی انتخاب کرده اید که هم فکر نیستند؟ در صفحه قبل در مورد آقای موسوی اردبیلی نوشته اید او به درد نمی خورد و اهل برخورد نیست. در صفحه بعد او را خیرالموجودین می دانید. از این تناقضات بگذریم که بسیار است و این نوشته این مسائل را دنبال نمی کند. شما در نامه ای به حضرت امام که در تاریخ 66/7/4 نوشته شده است یعنی چند روز قبل از اعدام مهدی هاشمی، مسائلی را آورده اید که باور نمی کردم و باعث تعجب شد. در این نامه آورده اید: سند شماره 28: "او از خیلی از کسانی که مورد عفو امام قرار گرفته اند بدتر نیست. مادر پیر و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است." اکنون نامه مهدی هاشمی را هم ملاحظه فرمایید، او می گوید: سند شماره 29: "اکنون و با گذشت قریب به یک سال من به وضوح انحراف و لغزش را در عملکرد خود و دوستان متهم در پرونده می بینم و به درایت و هوشیاری مقام معظم رهبری انقلاب، حضرت امام خمینی مدظله العالی آفرین گفته که پیش از رشد و توسعه خطر با قاطعیت از آن جلوگیری فرمودند. و اطمینان دارم حضرتعالی نیز چنانچه در شرایط حضرت امام و سایر مسئولین محترم کشور قرار می داشتید و بیرون از حصار روابط و عواطف ما و دوستانمان به قضیه می نگریستید به همان نتیجه می رسیدید که مقام معظم رهبری رسیدند." راستی آیا شما از حصار روابط و عواطف سید مهدی و دوستان ایشان خارج شده اید؟ آیا شما به آن نتیجه ای رسیدید که حضرت امام رسیدند؟ آیا اطرافیان شما حاضر شدند مطالب را خارج از حصار خویش به شما منتقل کنند؟ آیا چه کسی مورد عفو حضرت امام قرار گرفت که مهدی هاشمی از او بدتر نبود؟ آیا اگر از حصار درآمده بودی حاضر می شدید چنین نامه ای به امام بنویسید که دل امام را خون کنید که چرا به معیارهای شرعی توجهی نمی نمائید؟ درنامه 66/7/4 با اطلاع از اکثر مفاسد او که توسط مصاحبه های خودش و مسئولین اطلاعاتی به مردم عرضه شده بود آورده اید: سند شماره 30: "او نه مُرتد است نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد کامل دارد." آیا مهدی هاشمی با ساواکی بودن و چندین فقره قتل، دعا به خانواده سلطنت، اختفاء اسناد و مهمات مربوط به نظام و دهها مسئله دیگر که گذشت ـ مفسد نبود؟ تازه با تمام این احوال شما می گویید اعتقاد کامل به نظام و اسلام داشت اگر ایشان مفسد نباشد آیا مصداق مفسد را پیدا می کنیم؟ در همین نامه 66/7/4: سند شماره 31: "او هنوز طرفداران زیادی از حزب اللهی ها و جبهه بروها و افراد انقلابی دارد. اعدام او در روح آنان اثر بد می گذارد." آیا شما در چنین تقاضایی اصول اسلام را مورد توجه قرار داده اید. بر فرض که در روح عده ای اثر بد بگذارد آیا از نظر اسلامی نباید شخصی با این همه جنایت را مجازات کرد؟ درهمین نامه 67/7/4 آورده اید: سند شماره 32: "اعدام او پیروزی بزرگی برای دشمنان و سوژه طلبان می باشد." مهدی هاشمی در صفحه 18 پرونده خود می گوید: سند شماره 33: "یکی از گناهان من این بود که نقاط ضعف فکری و عملی خود را که از قبل و بعد از انقلاب داشتم با حضرت آیت الله منتظری مطرح نساختم تا یا زمینه اصلاح آن فراهم شود و یا حداقل آقا این همه به من اعتماد نکنند بلکه بعکس در هر مسئله ای من سعی می کردم در حضور ایشان خود را مظلوم جلوه داده و ترحم و حمایت ایشان را به خود جلب کنم." * حضرت امام همه اینها را حمل بر سادگی شما می کنند حضرت آیت الله؛ اگر شما ساده بودید و نتوانستید او را بشناسید لااقل چرا حالا از او دفاع می کنید حالا که دو سه روز به مرگ او مانده است و خودش به همه چیز اعتراف کرده است؟ آیا نباید دل امام خون باشد که چرا شما به معیارهای اسلامی توجهی نمی نمائید؟ البته حضرت امام همه اینها را حمل بر سادگی شما می کنند. در همین نامه 66/7/4 آورده اید: سند شماره 34: "بالاخره آنچه گفته شد نه به خاطر علاقه شخصی است که من فعلاً هیچ علاقه شخصی ندارم بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است و این که اعدام و خون ریزی بالاخره بسا کدورت و خون در پی دارد. اعدام همیشه میسر است ولی کشته را نمی شود زنده کرد." 1- چگونه شما می گویید دیگر علاقه شخصی ندارید آیا آن همه مصیبت که شما برای اسلام و انقلاب در سطح جهان برای حفظ آقای مهدی هاشمی به بار آوردیدـ که همگی با صبر و بردباری آن را تحمل کردیم ـ از روی علاقه به مهدی هاشمی نبود؟ 2- اگر شما نسبت به ایشان علاقه ندارید پس چرا برای امام نوشته اید که او را نکشید چرا که پیروزی بزرگی برای دشمنان اسلام به وجود می آید، چرا برای دیگران چنین نامه ای را نمی نویسید. 3- این که نوشته اید چه بسا خون و اعدام خون در پی دارد، حضرت آیت الله با کمال معذرت این دیگر خیلی عوامی است. چرا که باید قصاص اسلام را تعطیل کرد چون اولاً خون خون می آورد، ثانیاً کشته را نمی توان زنده کرد. این که من به این مسایل می پردازم برای این است که می خواهم ثابت کنم که شما در اطرافیان خود چنان حل شده اید که بدیهیات را هم منکرید. از همه اینها گذشته آقای مهدی هاشمی در صفحه 24 پرونده خود می گوید: سند شماره 35: "ضعف تعبد و معنویت و خصلتهای شیطانی مانند قدرت طلبی که نتیجه عجب و غرور بود، خودمحوری، استبداد فکری، ریا، تکبر، خودبزرگ بینی مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملی ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگری علیه مسئولین و... از این خصلت شیطانی سرچشمه می گرفت." آیا انقلاب در آینده محتاج ایشان بود؟ آیا مصالح اسلام اقتضاء می کرد چنین شخصی اعدام نشود؟ در نامه دیگری با پرخاش به امام نوشته اید: سند شماره 36: "چرا مصاحبه ای که به ضرر من و بیت من و مدارس من بود اجازه دادید پخش گردد." قربان وجود مقدستان گردم!!! چه شد که "بائک تجر و بائی لاتجر"؟ اگر شما هر کسی و هر نهادی را به باد فحش و ناسزا بگیرید، اگر هر حرفی را که بزنید ولو صددرصد به ضرر اسلام و انقلاب باشد رادیو و تلویزیون و روزنامه ها باید همه آنها را پخش کنند ولی اگر کسی به مدارس شما و بیت شما و خود شما بگوید بالای چشمتان ابروست اعتراض می کنید؟ آیا این دوگانگی از کجا سرچشمه می گیرد؟ فحش و ناسزا و انتقادهای کوبنده شما، از طیبات، ولی اعتراض دیگران به شما از خباثت است که باید سرب گداخته در دهان گوینده بریزند؟ راستی این دوگانگی ریشه در عمق مسائل نفسی ندارد؟ در همین نامه بدون تاریخ آورده اید: سند شماره 37: "چرا کتابخانه مربوط به من که حدود هزار عضو و مطالعه کننده داشت و رادیو منافقین علیه او تبلیغ می کرد مهر و موم شد و الی الآن هم بسته است." حضرت آیت الله؛ مطمئناً کتابخانه زیر نظر شما نبوده است. چرا که مهدی هاشمی در پرونده خود صفحه 15 می گوید: سند شماره 38: "طلاب قم و کتابخانه سیاسی: ما به قم و حوزه علمیه به عنوان یک پایگاه اصلی قدرت نگاه می کردیم و از آنجا که عطش قدرت و احراز پایگاه در درازمدت نصب العین ما شده بود تا افکار خود را (که بعداً توضیح خواهم داد) در همه جا گسترش داده و یک بازوی نیرومند روحانی در اختیار داشته باشیم و با همفکری و همکاری آقایان... در طی جلسات متعددی که در بافتهای گونه گونی تشکیل می شد روی هم رفته به این نتایج رسیدیم که اولاً باید سطح آموزش سیاسی را بالا ببریم که کتابخانه سیاسی متکفل آن شد، البته این حرکت تند و انحرافی منحصر به مدارس آقا نبود که درخارج از آن نیز طلاب زیادی را جذب می کردیم و پیوستگی به این تفکر و خط را در آنان تقویت می کردیم." اکنون باید بدانید که چرا کتابخانه مربوط به جنابعالی را وزارت عزیز اطلاعات به حق مهر و موم کرد. آیا شما می دانستید که این کتابخانه در اختیار طیف آقا مهدی است؟ آیا شما می دانستید که اینها با کمال بی انصافی از پاکی شما استفاده کرده اند و هر گونه می خواستند شما را حرکت می دادند؟ آیامی دانستید که مهدی هاشمی و افراد وابسته به او که متأسفانه هنوز بسیاری از آنان در بیت جنابعالی بوده ویا نفوذ بسیار دارند به علت عطش قدرت و احراز پایگاه به بازوی نیرومند روحانی احتیاج دارند و به جنابعالی گفته اند دست به تأسیس چنین کتابخانه و مدارسی بزنید که زیر چتر حمایت شما این حرکت تند و انحرافی خویش را در مدارس شما و حتی بیرون از آن گسترش دهند؟ شما در همین نامه بدون تاریخ آورده اید: * آیا اعدام سیدمهدی آنقدر مهم بود که جبهه ها را متأثر می ساخت؟ سند شماره 39: "سید مهدی مجرم بود فرضاً اعدام می شد...ـ بعد اضافه کرده اید: ولی چرا عده ای عقده گشایی کردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانیت و در خط خودتان را به پوچی و یأس کشاندند به نحوی که در جبهه ها هم اثر گذاشت." آیا شما باور دارید که مهدی هاشمی با مدافعین در خط امام اصولاً همگونی داشتند که با اعدام او به یأس و ناامیدی کشیده شوند؟ آیا اعدام سیدمهدی آنقدر مهم بود که جبهه ها را متأثر می ساخت؟ آیا بچه های حزب اللهی خط مقدم جبهه و خطوط بعد، آقا مهدی را می شناختند تا از اعدام او متأثر شوند تا اثر بد داشته باشد؟ چه افرادی به پوچی و یأس کشیده شدند غیر از طیف آقا مهدی، این چه نوع گزارشاتی بود که به شما می دادند؟ در همین نامه بی تاریخ به امام آورده اید: سند شماره 40: "در کجای دنیا یک دوست و پدر با فرزند و دوست همفکر خود این طور عمل می کند." حضرت آیت الله؛ "باور بفرمایید که نوشتن این نامه برای کسی که سالیان سال به شما عشق ورزیده است و تمامی اعضاء خانواده شما را چون خانواده خویش دوست می داشته است بسیار تلخ و ناگوار است روزی را ببیند که ناچار شود چنین نامه ای بنویسد ولی چاره چیست باید برای درک شیرین حقیقت از خاطرات کمک گرفت. به عقیده من و اکثر قریب به اتفاق دوستان شما، آنچه را که امام در این زمینه به نفع شما می دیدند انجام می دادند. امام برای این که دوست و همفکر خود را از خطر نجات دهند سه سال قبل از دستگیری آقا مهدی مسایل بسیار مهمی خطاب به مجلس خبرگان فرمودند مثل: "الله الله در انتخاب اصحاب خود." یک سال قبل از دستگیری آقا مهدی هاشمی و افرادمختلفی را خدمت جنابعالی فرستادند که آقا مهدی هاشمی فرد خطرناکی است او را از خود دور سازید. آیا شما گوش دادید؟ امام آیت الله طاهری اصفهانی را خدمت شما فرستادند که به ایشان بگویید فلانی می گوید آقای مهدی هاشمی فرد خطرناکی است او را از بیت خود اخراج کنید. آیا به این نصیحت و پیغام گوش دادید؟ تنها فایده این پیغام این بود که آقای طاهری که از علاقمندان بسیار جدی شما بود مغضوب شما گردید؟ آیا حضرت امام من را با آقای موسوی خوئینی خدمت شما نفرستادند که آقا مهدی هاشمی ساواکی است خوبست از طرف شما فردی معین شود تا با فردی از اطلاعات به این موضوع رسیدگی نمایند؟ و من آقای هادی هاشمی برادر او را به عنوان نماینده شما برای رسیدگی به این پرونده پیشنهاد دادم. مگر شما گوش دادی؟ امام به من فرمودند وقتی با آقایان خامنه ای، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و نخست وزیر پیش آقای منتظری رفتید مسئله مهدی هاشمی را مطرح کنید شاید ایشان قبول کنند و آقا مهدی را از منزلشان اخراج کنند. من مسئله را مطرح کردم و آقای رفسنجانی برای حل مسأله پیشنهاد داد که حالا که امام روی ایشان حساسند خوبست جنابعالی موافقت کنید ایشان در یکی از دفاتر فرهنگی ایران در خارج از کشور خدمت کند. بعدها گفتید می خواهند ایشان را تبعید کنند امام دیگر چه می توانستند بکنند؟ امام یک سال قبل از دستگیری او از هر راهی که ممکن بود شما قبول کنید تلاش نمودند که وقتی اقدام به دستگیری ایشان می شود به عنوان عضو دفتر شما نباشد. ولی شما دست بردار نبودید لذا نامه ای بسیار محترمانه برای شما نوشتند که متن آن را در اول این رنج نامه آوردم. شما در جواب چنین نامه ای پاسخ تندی دادید که همه تعجب کردیم. ولی امام تحمل کردند، دیری نپائید که دست به اعتصاب زدید (2) و طیف مرموز آقای مهدی هاشمی این اعتصاب را با تیتر درشت "چرا ملاقاتهای قائم مقام رهبری لغو شده است؟" که یکی از علل آن را دستگیری آقا مهدی هاشمی نماینده حضرتعالی در نهضتها آوردند، بصورت اعلامیه منتشر کردند. ولی امام با کمال بزرگواری شما را خواستند و شما در جلسه ای در منزل اینجانب که سران سه قوه و آقا نخست وزیر بودند شرکت کردید. از ابتدا معلوم بود که به شما گفته بودند که زیر بار هیچ پیشنهادی نروید تا آقا مهدی را آزاد کنند چرا که با همه با خشونت برخورد کردید. اما در این جلسه با تواضع بسیار از شما خواستند: "که اعتصاب خود علیه نظام را بشکنید." به شما گفتند: آیا شما ماها را دشمن خود می دانید؟ یقیناً این را نمی توانید بگوئید." بعد با حالت بسیار صمیمی و گرم فرمودند: "من از شما خواهش می کنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود بشوید." قبول نکردید. فرمودند: "من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم از این مرید و مخلص خود قبول بفرمایید و به کار خود مشغول شوید." با کمال خشونت گفتید "لا یکلّف الله نفساً الا وسعها". در این هنگام من به دوستان نگاه کردم دیدم همگی از شرم و حیا سرهاشان را پایین انداخته اند و آقای خامنه ای اشک در چشمانشان بود آقای رفسنجانی و من در جلو امام به شما گفتیم که شما قائل به ولایت فقیه هستید و بقول خودتان 700 صفحه پیرامون آن مطلب نوشته اید (البته تا آن موقع)، چرا گوش به حرف امام نمی دهید؟ باز همان جمله "لا یکلف الله نفساً" را به زبان آوردید و امام با خونسردی به شما نگاه می کردند. مسلم وسواسان خناس به شما گفته بودند که نباید کوتاه بیایید تا آقا مهدی را آزاد کنند. * به من گفتید من آقا هادی را از وزرات اطلاعات دزدیدم آقا مهدی نوشته است: "که آقا هادی گفت باید آقا (یعنی شما) از نظام جدا گردند." در مقابل تصمیم آقا هادی و اطاعت بی چون و چرای شما از ایشان دیگر امام چه می توانستند انجام دهند؟ آیا باید می گذاشتند تا تمام حیثیت نظام و شما که قائم مقام رهبری بودید لکه دار گردد؟ آیا امام بارها از شما نخواستند که بیت خود را از عناصر مشکوک پاک کنید؟ آیا کردید؟ وزارت اطلاعات از ترس شما حکم تبعید آقای هادی هاشمی را به عنوان مهره خطرناک، از امام گرفتند بعد که مسایل رو شد و قرار شد آقا هادی را به تهران بخواهند شما او را در منزل خود مخفی کردید و بعد به من گفتید من آقا هادی را از وزرات اطلاعات دزدیدم. شما می دانید که این حرکات برای امام چقدر سنگین بود؟ ولی امام به من فرمودند مصلحت نظام اقتضاء می کند فعلاً کاری نکنیم و به آقای ری شهری پیغام دادند که فعلاً کاری نداشته باشید. چند وقتی بعد از این قضایا روزی که در مورد شما بحثی پیش آمد، امام فرمودند: "من حاضرم با آقا هادی ملاقات کنم." من خیلی تعجب کردم و این بدنبال نامه شما به آقای نخست وزیر بود که اطرافیانتان آن را به صورت شب نامه پخش کردند. امام با محبت با آقای هادی برخورد نمودند و به ایشان گفتند: "آقای منتظری را از چنگال نهضت آزادی و آخوندهای مرتجع نجات دهید (نزدیک به این مضامین)." امام می خواستند تمام راههای حفظ شما را پیموده باشند چرا که بعد از ملاقاتی که شما چندی بعد از دیدار امام با آقا هادی با حضرت امام داشتید اجازه دادند خبر ملاقات با آقا هادی پخش گردد. آیا از حکم تبعید آقا هادی توسط امام، تا پذیرش او و نقل خبرش از رادیو و تلویزیون راه کوتاهی بود که امام پیمودند؟ قضیه آقا هادی و دیدارش با امام از آن گونه مسائلی بود که برای هیچ یک از بچه های حزب اللهی قابل هضم نبود و من روزهای سختی را گذراندم چرا که از بچه های اطلاعات و کمیته و سپاه و جهاد تا حوزوه های علمی قم و مشهد و سایر شهرها مرا نفرین می کردند ولی من به جان خریدم. آخر مگر هر چه از دوست می رسد نیکو نیست؟ با اینکه من فرزند امام بودم و بیست سال از آقا سعید بزرگتر بودم از ایشان تقاضای ملاقات کردم اما نپذیرفت ولی از آنجا که قرار گذاشته بودیم از چیزی بدمان نیاید (3) چند روز بعد مجدداً این تقاضا را تکرار کردم اجازه نفرمودند. آیا همه اینها از باب محبت به شما نبود گوشزد نمودن خطر لیبرالها و منافقین از باب ارادت نبود؟ ولی والله این را خوب می فهمیدم که آقا هادی در دل می گفت من می دانم که شما کسی را غیر از آقای منتظری ندارید چرا مسایل خودم را از این طریق حل نکنم. من بارها به او گفتم امام مصحلت نظام را با هیچ چیز عوض نمی کنند ولی کو گوش شنوا؟ آقا هادی در تمامی ملاقاتهایش با من روی این مطلب تکیه می کرد که آقا روی افراد و طیف آقا مهدی که در زندان هستند حساسند آنها را آزاد کنید من می گفتم این از توان من خارج است. خود جنابعالی هم که دو مرتبه همین را از من خواستید. گویی تمام دین در این طیف خلاصه شده است. خلاصه کلام حضرت آیت الله آنچه در توان امام بود اعم از اعطاء وکالت نامه و عنوان فقاهت و ارجاع احتیاطات به شما و بازگذاشتن دست شما در قوه ی قضائیه و دادگاه عالی قم و موافقت با تعیین نمایندگان شما در دانشگاهها و خارج از کشور و نیز تعیین نماینده در هیئت هفت نفری زمین و دهها عنایت دیگر، انجام داد. علاوه بر اینها با این که معظم له با قائم مقامی شما مخالف بودند و آیت الله آقای محمدی گیلانی شاهد این قضیه است، به خاطر حفظ مصلحت سکوت کردند. در جواب این همه محبتها وقتی از شما با لحن ملایم و جملاتی از این قبیل که من به شما ارادت دارم از شما خواستند از مهدی هاشمی دست بکشید و اعتصاب نکنید شما چه کردید. باز هم معتقدید امام با دوست و هم فکر خود خوب عمل نکرده است. ما زمانی در مورد شما فکر می کردیم که اگر امام از شماـ مثلاًـ بخواهند برای حفظ اسلام و کیان نظام فرزند خود را قربانی کنید بی درنگ انجام می دهید ولی شما در آن شب تصورات زیبای همه دوستانتان را خرد و باطل کردید و ما تا حال دم برنیاوردیم چرا که تضعیف شما را جایز نمی دانستیم. حضرت آیت الله؛ نامه های اخیر شما در دفاع از منافقین خیال می کنید کار خودتان بوده است بعداً سخنان آقای مهدی هاشمی را می آورم که چگونه این طیف در طول چند سال کار روی شما موضع شما را به طرف دفاع از منافقین سوق دادند و جنابعالی را به سقوط کامل پیش حزب الله کشیدند. یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند وقتی بلند شدید بروید امام فرمودند: "بیشتر حرفهای شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند." امام تنها همین دو جمله را فرمودند آیا از خود پرسیده اید که چه کردید که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟ آقا مهدی در این مورد می گوید: "آقا هادی از من خیلی داغتر بود او می گفت خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد." می دانید این حرفها را آقا مهدی چه وقتی زده است؟ زمانی که می خواستند اعدامش کنند. او گفته بود می خواهم هیچ چیز نگفته نداشته باشم تا بلکه خدا مرا بیامرزدـ عین نوار ایشان موجود است. اصل این را با سند در جای دیگری نقل می کنم. حضرت آیت الله؛ آیا هنوز معتقدید بیت شما پاک پاک است. آیا هنوز بر این عقیده اید که امام با دوست خود به صورتی خوب عمل نکرده است؟ در همان نامه بدون تاریخ به امام نوشته اید: سند شماره 41: "حضرتعالی با این کار، آخوندهای مخالف را که تا اندازه ای ترس و یا شرم حضور داشتند جری کردید. و به آنان امکان ضربه زدن را دادید." آیا ترس و شرم آخوندهای مخالف و دشمن شما با دستگیری مهدی هاشمی بریزد بهتر است یا دوستان شما به خاطر دفاع شما از او، با جنابعالی بد شوند؟ شما غیر از بعضی از دوستان حضرت امام دوستی ندارید، اینها را به خاطر تحلیلهای غلط طیف آقا مهدی از دست ندهید. در همین نامه بدون تاریخ که در قضایای مهدی هاشمی نوشته اید آورده اید: سند شماره 42: "ضربه ای که به اسم حضرتعالی و در پوشش حمایت از من و بیت من به من زده شد از همه ضرباتی که آخوندهای مخالف در رژیم گذشته و در زمان حال زدند و می زنند بیشتر بود." آیا امام می خواست سید مهدی را از کنار شما دور کند حمایت از شما نبود که می فرمایید در پوشش حمایت از من به من ضربه زدید؟ آقا مهدی به اعتراف خودش در چند جلد از پرونده اش آورده است که "(1) ساواکی بود. (2) در قتلها و توطئه ها شرکت داشت. (3) خود را به دروغ به مظلومیت می زد و شما را تحریک می کرد. (4) اخبار و اطلاعا غلط به شما می داد. (5) لغزشهای بزرگی در حریم شما داشت. (6) آتش جناح بندیها را بر ضد مسئولین کشور مشتعل ساخت. (7) اطلاعات سری مملکت را که به شما می رسید در اختیار افراد خام می نهاد. (8) مردم را قبل از انقلاب تشویق به عضویت در حزب رستاخیز می نمود. (9) به خانواده سلطنتی دعا می کرد. (10) اختلاف افکنی بین سپاه و کمیته که منتهی به قتل چند نفر گردید. و سپاه لنجان و خمینی شهر را تحریک نمود که در مقابل سپاه اصفهان مقاومت کنند. (11) نگهداری اسناد طبقه بندی شده و اطلاعاتی سپاه پس از انحلال واحد نهضتها. (12) مبادرت به نشر اعلامیه علیه مسئولین کشور به نام روحانیت بیدار و حوزه علیمه و فضلا ی تبریز. (13) اقدام به جعل و نشر اوراقی به نام طلاب و فضلای افغانی علیه وزارت خارجه. (14) توطئه در میان صفوف مبارزین افغانی که منتهی به خون ریزی شد. (15) تقویت نیروهای معترض نجف آباد. خلاصه این که خود او به داشتن صفتهایی مثل شیطان، لاابالی، مجسمه شر، فساد، حیله گری، قدرت طلبی، غرور، عجب، خودمحوری، استبداد، ریا، تکبر، خودبزرگ بینی، ضعف و تدین، فرو رفتن در منجلاب خط و خط بازی، منحرف، معیوب، آلوده، اعتراف و اذعان کرده است آیا اگر کسی او را که دارای این اعمال و اوصاف است از شما دور کند به شما خدمت نکرده است؟ و تحت پوشش حمایت از شما به شما ضربه زده است؟ او خود در صفحه 27 می آورد: سند شماره 43: "خلاصه کلام این که آخرین و خطرناکترین اندیشه انحرافی من این بود که با موقعیتی که نزد فقیه عالیقدر برای خودم درست کرده ام و (با) اعتماد مطلق بیت ایشان، انتقام بی مهریها و کم لطفیهایی که مسئولین نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند بگیرم و در این رهگذر از توطئه گری، افشاگری، تهمت زدن، جوسازی و ایجاد بدبینی دریغ نمی ورزیدم و از نظر نفسانی خود را متکی به جهات مختلفی می دیدم، از حمایت رهبری آینده انقلاب گرفته تا محبوبیت نزد اقشا ناراضی جامعه و افراد تندرو..." حضرت آیت الله: با این اوصاف، وقتی امام می فرمایند ایشان در کنار شما نباشند حمایت از شما نیست؟ اگر شما حاضر نیستید در مقابل این که امام می فرمایند آقا مهدی آنجا نباشد امام را تحسین کنید، آقا مهدی در همین پرونده می گوید من به تیزهوشی امام که مرا در چند ملاقات شناخت و نگذاشت من در کنار رهبری آینده باشم آفرین می گویم (نقل به معنی). در همین نامه بدون تاریخ آورده اید: سند شماره 44: "نمی دانم از بهره برداری ضدانقلاب و آخوندهای مخالف و تفسیرهای رادیوهای بیگانه و خوشحالی آنان تا چه اندازه مطلعید." حضرت آیت الله: از شما می پرسم آیا ملاک انجام کار حق تنها خوشحالی یا بدحالی ضد انقلاب است که اگر خوشحال شوند کار حق را نباید انجام داد؟ امروز اگر ما سلمان رشدی را هم اعدام کنیم رادیوهای بیگانه ضدانقلاب و غرب و شرق بهره برداری می کنند، پس ما نباید حکم خدا را در باره او جاری کنیم؟ در ضمن ضدانقلاب از اعدام آقا مهدی هرگز خوشحال نشده است. در نامه به امام نوشته اید: سند شماره 45: "شنیده شد فرموده اید فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض کرده است البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق می گویم." حضرت آیت الله: اطلاع دقیق شما که معلوم شد چگونه است. مثل این حرف شماست که در نامه ای به امام نوشته اید: "من از کارگردانان اطلاعات در مورد زندانها اطلاعاتم بیشتر است"! تو را به خدا این حرف خنده دار نیست؟ آیا شما از وزارت اطلاعات بیشتر اطلاع از وضع زندانیان و زندانها دارید؟ از اینها گذشته لابد یادتان نرفته است که به امام نوشته اید: "حق را می گویم اگر چه تلخ باشد. من تمام خصوصیات سید مهدی را می شناسم او مخلص اسلام و انقلاب است فردی متدین است از بچگی او را می شناسم تقوای او از آقای ری شهری کمتر نیست." حضرت آیت الله: آیا اطلاع دقیق شما از همین گونه که نوشتم نیست؟ اصلاً این سؤال برای من همیشه مطرح بوده است که چرا شما زود و سریع اطلاع دقیق از قضایا پیدا می کنید؟. آیا واقعاً از خود پرسیده اید که چرا این قدر زود قطع پیدا می کنید؟ برای روشن شدن منشأ این اطلاع دقیق توجه شما را مجدداً به نوشته مهدی هاشمی جلب می کنم: سند شماره 46-19: "ایجاد تسهیلات لازم جهت ملاقات نیروهای مسئله دار و معترض با آقا، چون دکتر پیمان و وابستگان به نهضت آزادی و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادی چون ارمی (طلبه منافق تائب) در بیت آقا. او (آقا هادی) در این باره می گفت به نظر آقا چون این افراد (منافقین) تائب هستند رفت و آمدشان بلااشکال است." حال شما خود قضاوت کنید منشأ یک چنین دیدگاهی با توجه به رفت و آمد لیبرالها و منافقین و با توجه به تحلیلی که شرح آن در پرونده آقای مهدی هاشمی (سندهای 24/1 تا 24/4) رفت چیست؟ و نیز خود قضاوت کنید که منشأ چنین دیدگاهی از شما با توجه به این که آقا هادی معتقد به کانال احتیاطی و یدکی در خارج از کشورـ آن هم از طریق منافقین بود و علاوه بر این معتقد بود منافقین بر این رژیم ارجحیت دارند چه می تواند باشد؟ آیا با آنچه در بالا آمد به نتیجه ای غیر از این می رسیدید که بگوئید. "جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است؟" حضرت آیت الله: آیا برادران بسیار خوبمان در اطلاعات و زندانها مانند حضرات حجج اسلام ری شهری، فلاحیان، رازینی، نیری، پورمحمدی، رئیسی، و بسیاری دیگر از همین افرد خوب یعنی برادران مبارزی که به قول امام همه گونه ناسزا را از ساده اندیشان موجه تحمل می کنند و خم به ابرو نمی آروند، از تیمسار نصیری، تیمسار مقدم، ثابتی، منوچهری، حسینی، کمالی و دیگر شکنجه گران شاه در سایر شهرستانها بدترند؟ آیا آقایان روی ایادی شاه را سفید کرده اند؟ آیا مدیرکل های اطلاعات و رؤسای ادرات اطلاعات و مسئولین دادگاه های انقلابی و زندانها که کثیری از آنان روحانیون پاک باخته ای هستند که جانشان را کف دستشان گذاشته اند و از امنیت و آسایش این مردم و مملکت دفاع می کنند از مدیرکل های ساواک شاه بدترند؟ آیا فرزندان امام زمان در اطلاعات و دادستانیها و زندانها مانند کسانیند که از خائن ترین و کثیف ترین افراد جامعه طاغوت انتخاب می شدند؟ آیا آقا مهدی هاشمی این همه ارزش داشت که شما چشم از بدیهی ترین مسائل بپوشید و خود را تا این اندازه به ورطه سقوط بکشانید آیا بچه های اطلاعات اکثر قریب به اتفاقشان از فرزندان متدین افراد این جامعه نیستند؟ شما در آخرت جواب این سؤال را دارید؟ آیا واقعاً از این گونه حرفها و قضاوتها پشیمان نشده اید؟ انشاءالله که شده اید. امام در جواب نامه آقای ری شهری در مورد طیف مهدی هاشمی در تاریخ 66/4/16 می فرمایند: سند شماره 47: "با تشکر از زحمات اعضاء محترم وزارت اطلاعات، این سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه که در جنگ با ایادی استکبار در داخل کشور صدمات بسیاری دیده اند و از طعن و لعن ضد انقلاب و اغفال شده ها نرنجیده و وظیفه اسلامی میهنی خود را انجام می دهند، با شرایط وزیر محترم اطلاعات آقای ری شهری موافقت می نمایم انشاءالله خداوند به همه شما توفیق بیشتر عنایت فرماید." روح الله الموسوی الخمینی حضرت آیت الله: صمیمانه از شما می خواهم سؤال کنم: چه دستی در کار بود تا شما را از امام تا این حد جدا کرد که شما اطلاعات و مسئولان زندانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی را از ساواکیهای شاه بدتر می دانید ولی امام آنها را سربازان گمنام امام زمان علیه السلام می نامند؟ آیا غیر از این است که شما افرادی را که به اقرار خودشان تمام اوصاف زشت مثل شیطان، لاابالی، مجسمه شر و فساد، حیله گر، توطئه گر، ریاکار و قدرت طلب، غیرمتدین، منحرف، معیوب، آلوده به گناه و بسیاری دیگر از این اوصاف دارا بوده اند متقی، متدین، مدیر، مدبری می دانید که از بچگی بزرگشان کرده اید و از همه خصوصیاتشان مطلعید و ایشان را خوب می شناسید و الحق هم که چقدر خوب شناختید!! ولی امام با تیزهوشی مخصوص خود او را شناخت و بعد هم معلوم شد که شناخت امام چقدر مبتنی بر واقعیات و حقایق بوده و شناخت شما چقدر با ساده اندیشی همراه بوده است و متأسفانه اعتماد شما به این افرادـ که تعدادشان هم در بیت شما کم نیست ـ موجب گشت چنین اطلاعات مغرضانه و بی اساسی به شما داده شود تا شما سربازان امام زمان علیه السلام را از ساواکیهای شاه بدتر بدانید. به گوشه ای از نامه مهدی هاشمی چند ساعت قبل از اعدامش خطاب به خودتان توجه کنید: سند شماره 48: "چه کسی جز ایشان (آقای هادی هاشمی) تحت تأثیر حساسیتها و تحلیلهای ذهنی غلط از روند انقلاب و تحولات کشور پندارهای شیطانی بر ضد امام امت روحی فداه را در ذهنیت خود و اندیشه اطرافیان پرورش می داد که نتیجه آن گزارشات انحرافی و مکتوب من و القائات تحریف شده ایشان (سیدهادی) خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء عظام و سلاله ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام بود؟" شاید خدا او را به خاطر بازگوکردن حقایقی که موجب روشنگری نسلهای آینده انقلاب می گردد بیامرزد. حضرت آیت الله: اگر این نامه ها و مصاحبه ها و نوشته های آقا مهدی هاشمی را نشان شما و افراد بیتتان نمی دادیم امروز نمی توانستیم ثابت کنیم که شما بلندگوی منافقین و لیبرالها شده اید. نمی توانستیم ثابت کنیم که تمام نوشته های شما از گزارشات انحرافی و مکتوب طیف مهدی هاشمی و القائات تحریف شده سید هادی خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است. و از آنجا که خدا با امام است باید آقا مهدی هاشمی را هدایت کند به بازگو کردن مسائل تا توطئه بزرگ بیت شما علیه امام خنثی گردد. والله این بخاطر پاکی امام است که افراد بیت شما که تصمیم داشته اند جنابعالی را وادار کنند تا نامه های بسیار زننده علیه امام بنویسید معرفی کردند. این از خلوص و تنهایی امام است که ناگهان مهدی هاشمی فریاد می زند و اعتراف می کند که: "آقاهادی هاشمی در فکر دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است." آیا دیگر کسی حرفهای ضد انقلاب را باور می کند که حذف آقای منتظری تصفیه ای است از طرف جناحی از حکومت علیه جناحی دیگر؟ آیا کسی باور می کند که امام یک تصمیم عجولانه گرفته اند. آیا برداشت شما از سربازان گمنام امام زمان ـ یعنی فرزندان متدین و سلحشور مردم شریف ایران ـ موجب نشده است که دل امام خون شود و با قلبی شکسته در نامه اخیر با شما صحبت کنند. در همین نامه بی تاریخ نوشته اید: سند شماره 49: "من حدس می زدم روزی حضرتعالی از اکثر علاقه مندانتان منقطع شوید ولی گمان نمی کردم به این زودی عملی شود." مهدی هاشمی در نامه ای چند لحظه قبل از اعدام خود به برادرش آقا هادی نوشته است: سند شماره 50-21: "اکنون که چند لحظه بیشتر به مرگم نمانده است چند نکته را اجمالاً تذکر می دهم، شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگ نظری که داشتی و همه چیز را با معیاهار ناقص خودت می سنجیدی سبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سردادی که خدا می داند چه گناه بزرگی مرتکب شدی." حضرت آیت الله: امام از دوستانش جدا نشد داعیه آقا هادی، انفصال شما را از نظام و امام و مسئولین و مردم حزب الله به بار آورد. و کسی که از نظام جدا شد از دوستان هم جدا شده است چرا که دوستان شما اداره کنندگان نظامند نه دشمنان شما. و متأسفانه ضربه آخر را هم آقا هادی به شما و نظام زد و آن این که شما را به جایی رساند که نگذاشت فریاد اعتراض مردم را که از دفاع شما از منافقین و لیبرالها بلند شده بود بشنوید، چرا که او تصمیم گرفته بود حرفهای منافقین را از دهان شما بزند و دیدید که موفق هم شد. من از شما خواهش می کنم کمی بیرون از دایره تفکرات آقا هادی و آقا مهدی فکر کنید که شما چه کسانی را از دست داده اید و در عوض چه کسانی را جذب کرده اید؟ آیا از دست دادن امام کم تأسف دارد؟ از دست دادن طلبه های خوب که نزد شما آنها را بد جلوه داده اند باعث تأسف نیست؟ آیا از دست دادن فرزندان امام زمان علیه السلام در اطلاعات و کمیته و سپاه و جهاد و نهادهای انقلابی خسارتی کوچک برای شما بود؟ بار دیگر دوستانه از شما می خواهم که کمی فکر کنید آیا آنهایی که اصیلند و در مبارزه بوده اند هیچ کدامشان حاضرند امام را رها کنند و شما را بگیرند؟ اگر یک اشتباه دیگر مرتکب بشوید و به آخوندهایی که تا دیروز شما را وهابی می خواندند نزدیک شوید آبرویتان می رود. آنها به خون امام تشنه اند. حواستان را جمع کنید و بعد از این بیشتر مواظب افکار آقا هادی باشید. بهتر است آقا هادی را از گفته های برادرش آقا مهدی بشناسید که لحظه قبل از مرگ! اظهار داشته است: سند شماره 51: "راجع به افکار آقا هادی هم البته من یکسری مسائل کم گفتم، خصوصی به بعضی از مقامات گفتم ولی کتباً چیزی ننوشتم، روی مسئله حضرت امام و انتظار مرگ حضرت امام. خب آقا هادی مسایل زیادی می گفت یعنی از من خیلی داغتر بود در این که امام خمینی چند روز دیگر زبانم لال اون می گفت انشاءالله... خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل می شود." به احتمال قوی به نظر می رسد او توبه حقیقی کرده است چرا که این مطالب را گفته بود که به قول خودش پاک خدمت خدا برسد. درنامه ای که به تاریخ 67/5/9 به حضرت امام نوشته اید که یقیناً باعث خوشحالی منافقین و لیبرالها شد و در این نامه قلب امام زمان روحی له الفدا را نیز به درد آوردید، آمده است: سند شماره 52: "اعدام بازداشت شدگان اخیر را ملت و جامعه پذیراست و ظاهراً اثر سویی ندارد." لابد اگر اثر سویی داشت می بایست دست از آن برداشت و از کسانی که فرزندان این آب و خاک را قتل عام کرده اند چشم پوشید؟ در همین نامه به تاریخ 67/5/9 نوشته اید: سندشماره 53: "مسئولین قضایی و دادستانی و اطلاعات ما درسطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تأثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بی گناهانی اعدام می شوند." حضرت آیت الله: مهدی هاشمی در پرونده خود می گوید: "ما اخباری را به ایشان می دادیم تا ایشان را به اطلاعات و سپاه حساس کنیم و بالاخره هم توانستیم این کار را انجام دهیم. البته می دانید که من افراد اطلاعات و بچه های دادستانی را که با ضد انقلاب در ستیزند مانند مقدس اردبیلی می دانم و معتقدم اگر مقدس اردبیلی هم حکومت دستش بود و می خواست حکم خدا را جاری کند بهتر از اینها عمل نمی کرد. علاوه بر این آیا اگر افراد اطلاعات و سپاه مقدس اردبیلی نیستند معنایش این است که ما احکام خدا را تعطیل کنیم و همه را بی دین فرض کنیم؟ واقعاً قضات همه باید مقدس اردبیلی باشند که اگر نبودند تشکیلات قضایی مشروعیت نداشته باشد؟ از آن گذشته اگر مقدس اردبیلی در جریان قضیه مهدی هاشمی بود آیا کاری غیر از کار بچه های اطلاعات و دادستانی می کرد؟ و آیا شما در آن صورت او را متهم نمی کردید که مقدس اردبیلی روی ساواکیهای شاه را سفید کرد چرا؟ برای این که مهدی هاشمی را اعدام نمود؟ در همین نامه 67/5/9 نوشته اید: سند شماره 54: "ما تا به حال از خشونتها نتیجه ای نگرفته ایم." حضرت آیت الله: ما اصولاً خشونتی به خرج نداده ایم. آیا آیت الله صدوقی، آیت الله اشرفی اصفهانی، آیت الله دستغیب، آیت الله مدنی، آیت الله قاضی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا شهداء حزب جمهوری اسلامی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا شهیدان عزیز باهنر و رجایی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا صدها نفر از فرزندان عزیز امام از پاسداران سپاه، کمیته و بسیج در سراسر ایران با خشونت ما کشته شدند؟ آیا قدوسی و ربانی املشی را ما با خشونت شهید کرده ایم؟ آیا هزاران نفر از مردم حزب اللهی و خوب کوچه و بازار را ما با خشونت کشته ایم؟ آیا ما در معابر بمب گذاشتیم و هواپیماها را ربودیم؟ آیا ما سر سفره های افطار سرهای بچه های انقلابی را گوش تا گوش در مقابل زن و فرزندانشان بریدیم؟ ما تنها کاری که کراده ایم این بوده که نگذاشتیم مهدی هاشمی و برخی از توابین و نهضت آزادی و پیمان و دیگر لیبرالها و منافقین نزد مردم عادل و متدین معرفی شوند. ما مطالب دروغ و ساخته و پرداخته آنها را ننوشتیم و به رادیوهای بیگانه ندادیم. بارها و بارها شیهد بزرگوار آقای محمد منتظری می گفت: "منزل پدر من جای امن منافقین است و من نخواهم گذاشت منافقین آنجا را تصاحب کنند." ولی دیدید که به هر وسیله ای بود آنها او را از پای درآوردند و منزل شما تصاحب شد. معذرت می خواهم که قلمم گاهی تند می شود چرا که ما صراحت را از شما آموخته ایم. درنامه 67/5/9 مطالبی نوشته اید که دل امام و مردم حزب الله را خون نموده اید که مطالب آن از هر کس باشد در قعر جهنم است. حضرت آیت الله: مطالب شما حرفهای تازه ای نبود بلکه ده سال است رادیوهای بیگانه همان حرفها را می زنند و امام و نظام را به اتهامات واهی کشتن زنهای بچه دار و قتل عام هزاران نفر در چند روز و غیره متهم می کنند. در نامه ای به تاریخ 67/5/11 آورده اید: سند شماره 55: "سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی می باشد با ناراحتی از نحوه اجراء فرمان اخیر حضرتعالی به قم آمده بود و می گفت مسئول اطلاعات یا دادستان تردید از من است از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سرموضع است یا نه پرسید تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ با عراق به جبهه بروی گفت آری، پرسید حاضری روی مین برونی گفت: مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند..." حضرت آیت الله: شما سپس نتیجه گرفتید و گفتید چون این شخص گفته است که من روی مین نمی روم محکوم به اعدام شده است ومعامله "سرموضع" با او کرده اند. در حالی که همان قاضی شرع مورد اعتماد شما پیش من آمد و صریحاً گفت آقای منتظری به من دروغ نسبت داده است من این گونه نگفتم. که من به او گفتم شما در مورد آقای منتظری چنین چیزی نگو ممکن است ایشان اشتباه فهمیده باشند. بعد مسئولین اطلاعات و امور قضایی آن استان را خواستم، آمدند و جریان را به آنها هم گفتم آنها اظهار داشتند که اصلاً بحث این گونه نبوده است و تقریباً تمام این نوشته حضرتعالی را تکذیب کردند. حال اگر این مسایل را از اطلاعات و دادستانی به ما بگویند چون حرف سربازان گمنام امام زمان است و آنها مهدی هاشمی را اعدام کرده اند پیش شما دروغ است و اگر مخالفین و دستیارانشان بگویند عین واقعیت است. بحث من این است که چرا همیشه کسانی که از منافقین و لیبرالها دفاع می کنند مورد اعتماد شما هستند ولی کسانی که از اول با انقلاب و امام بوده و هستند جنایت کارند؟ در تاریخ 67/7/9 نامه ای برای آقای نخست وزیر نوشتید که توسط افراد با تقوای منزلتان ـ که آنها را خوب می شناسید!ـ در سطح کشور و خارج منتشر شد. این نامه پر است از "باید"ها و "نباید"ها حال با چه توانی؟ لابد می فرمائید این دیگر به من مربوط نیست چرا که من در اجرائیات دخالت نمی کنم و این را صریحاً در اعلامیه ها می نوشته و در نطقهایم بیان داشته ام. نخست وزیر و دیگر دست اندرکاران باید به این بایدها و نباید ها جامه عمل بپوشانند. در این نامه آورده اید: سند شماره 55/1: " 1- امروز کشورهای تند هم به اشتباه خود واقف شده اند "باید" مسئولین تنگ نظر و سختگیر و بی اعتنا به مردم اساساً تعویض شوند. 2- امروز جنگ برطرف شده "باید" به تدریج صف و کوپن را کنار گذاشت. 3- اطلاعات، سپاه کمیته و دادستانیها و بازجوها و امثالهم "باید" در روش خود تجدید نظر کنند و هشت، نه مورد "باید" دیگر در این نامه. حضرت آیت الله: می بینید که در چه فضای دور از اوضاع و احوال حاکم بر جامعه تنفس می فرمائید درست است که اگر بایدها عملی شود ایران گلستان می گردد. ولی مگر توان عمل به آنها در وضع فعلی وجود دارد؟ شما از خصوصیاتتان این است که ـ به قول امام ـ می خواهید تاریختان را خوب ترسیم کنید کاری به تأیید نظام و اسلام ـ اگر تاریختان خدشه دار شودـ ندارید. لذا امام مرتب می فرمایند: "من به تاریخ کاری ندارم، من به وظیفه شرعی خود باید عمل کنم ولی شما متوجه نمی شوید کجای کار شما خراب است که امام اینگونه می فرمایند. اگر هدف این باشد که بایدها و نبایدها تنها بر کاغذ نوشته شود تا تاریخی زیبا و چهره ای دلربا برای انسان ترسیم کند، گفتن و نوشتن آسان است من هم می نویسم: هر ایرانی باید داری یک منزل پانصد متری باشد، هر ایرانی باید یک ماشین سواری داشته باشد و هر ایرانی باید حقوقش دوبرابر خرجش باشد و... اصولاً این بحث را ماهمیشه با شما داشته ایم که اگر آنچه جنابعالی و یا حضرت امام و یا مسئولین دیگر نظام می فرمایند به صورت ارشاد باشد، یعنی خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی را در تمامی زمینه ها ترسیم کنند، هیچ مانعی ندارد چرا که هادیان انقلاب باید راه صحیحی را نشان بدهند اما فرق جنابعالی با بقیه این است که شما این مسائلی را که می گویید کار به توان اجراء آن ندارید و هر وقت مسئولین و غیرهم را می بینید با پرخاش می گویید چرا به گفته های من عمل نمی شود. حضرت آیت الله: از آنجا که بیشتر اطرافیان شما جنبه تبلیغی مسائل برایشان مطرح است و شما در دست آنها اسیرید کار بدینجا می کشد. مثلاً اگر از شما بپرسند خیلی از مسائل این نامه که مربوط به آقای نخست وزیر نیست، قهراً جوابی برای آن ندارید. از آن گذشته اگر شما از اوضاع دولت خبر داشته باشید متوجه می شوید که هر صف و کوپنی معلول علتهای بسیاری است که تا رفع آن علل، صفها پابرجاست. متأسفانه در همین نامه هم مسائلی را مطرح کرده اید که با خط ضد انقلاب و منافقین هم سویی دارد. مهدی هاشمی بارها گفته است که طیف ما سعی می کرد آیت الله منتظری را علیه نهادهای انقلاب و اطلاعات بدبین کند می بینید که همان طیف هنوز دست از سر شما برنداشته اند چرا که در این نامه ـ با اینکه دادگستری صدای صغیر و کبیر را درآورده است. شما در مورد آنها هیچ حرفی ندارید ولی آورده اید. باید دادستانیهای انقلاب در روش خود تجدیدنظر کنند، با این که ارتش هم وجود دارد، فقط باید سپاه در روش خود تجدید نظر کند، با این که شهربانی و ژاندارمری هم وجود دارد، فقط باید کمیته در روش خود تجدید نظر کند و از میان همه وزارتخانه ها و ادارات تابعه، تنها وزارت اطلاعات باید در روش خود تجدید نظر کند. اینها نیست جز این که منافقین و لیبرالها و ضد انقلاب به صورت عام روی سپاه و کمیته، وزارت اطلاعات و دادستانیهای انقلاب حساسند لذا به محض این که نخست وزیر خدمت شما می رسد فوراً حرفهای آنها باید زده شود ولو این که به نخست وزیر مربوط نباشد. از این که با صراحت لهجه حرف می زنم عذرخواهی می کنم کمی در مورد مسئولین تنگ نظر و سختگیر که باید تعویض شوند فکر کنید. این هم مانند قضیه روان شناس است که مأمورین کمیته می بایست باشند ما یک نفر را بیرون کنیم شما پدر ما را در میآروید چه رسد به این همه افراد. حضرت آیت الله: من بار دیگر از شما دوستانه می خواهم که سعی کنید خود در مسائل مستقل باشید و هر چه را به شما می گویند قبول نکنید. چه رسد به این که بنویسید: مهدی هاشمی در صفحه 18 پرونده خود می گوید: سند شماره 56: "سعی وافر داشتم که ضعفها را به آقا منتقل و ایجاد حساسیت نمایم. این کار از اول که شروع شد تا این اواخر ادامه داشت و رو به افزایش بودـ و در چند سطر بعد اضافه می کنند:ـ در راندن افراد خالص از ارگانها هم من و هم اخوی فعال بودیم و هر کدام به نوبه ی خود با تماسهایی که جداگانه یا مجتمعاً با آقا می گرفتیم دیدگاههای انحرافی خودمان را در لباس حق به جانبی خدمت آقا مطرح می ساختیم که قطعاً بدون اثر نبوده است تلاش بی وقفه برای ملاقات دادن افراد و شخصیتهایی که از اوضاع و احوال کشور ناراضی و بدان معترضند باحضرت آیت الله منتظری که طبعاً با تعداد و استمرار این ملاقاتها ذهنیت ایشان در جهت همان مسایل (مسائل انحرافی خودمان) توجیه می شد." حضرت آیت الله: آیا باز هم شک دارید که این گروه موجب شد تا قضایای شما به اینجا کشیده شود و متأسفانه شما همه چیز را از اینها قبول می کردید حتی این مسئله را که در نامه 65/10/19 به امام آورده اید: سند شماره 57: "در بعضی مدارس قم علی ما نقل طلبه ای را به خاطر شرکت در تشییع جنازه شهدا از مدارس اخراج کردند. آیا امام توسط خود من به شما پیغام ندادند که این مدرسه کجاست و این را چه کسی به شما گفته است؟ امام بارها نگفتند این فرد کیست که اخراجش کرده اند؟ و شما به امام جواب ندادید. واقعاً کدام مدیری است که جرأت کند طلبه ای را به جرم تشییع جنازه شهدا از مدرسه بیرون کند؟ شما مواضعتان تا آن روزی که خودتان بودید خوب و انقلابی بود. اما وقتی در دام طیف مهدی هاشمی افتادید این گونه شد. شما قبلاً می گفتید منافقین خائن هستند، حال چیز دیگری می گوئید. شما قبل از شهادت شهید محمد منتظری می گفتید شریعتمداری باید اعدام شود، ولی بعد از مرگ شریعتمداری اعتراض داشتید که چرا نگذاشتید تشییع شود. از این قبیل مسائل بسیار دارم اما سرتان را درد نمی آورم. در همین نامه 65/10/19 نوشته اید: سند شماره 58: "امروز خانواده امید نجف آبادی آمده بودند که او (یعنی امید) به وسیله تلفن با گریه گفته است: به آقا بگویید به داد ما برسد، که تلفن را قطع کردند، این آقای امید مردی است مجتهد و از مدرسین منظومه و اسفار و در زمان اختناق رساله و تحریر حضرتعالی را محرمانه چاپ و منتشر می کرد." جناب آقای منتظری: حتماً میدانید که امید نجف آبادی چه مفاسدی داشت و سرنوشت او با قوم لوط گره خورده بود. مگر فروش و چاپ رساله و تحریر و مبارزه موجب میشود که از کسی که محکوم به اعدام است دفاع کنیم. و اما دفاع شما از آقای امید نجف آبادی هم بدلیل ساده اندیشی شما به جهت القائات و فشارهای همه جانبه و حساب شده افراد بیت شماست که توانسته اند از روح لطیف و حساس شما در جهت خواسته ها و اهداف خود استفاده نمایند و در شرایط مناسب به نام خانواده های زندانیان وحتی تحریک آنان به نامه و عریضه نگاری برای حضرتعالی ذهن شما را به مسئله فشار و سخت گیری در زندانها که اساساً یک مسئله پوچ و بی واقعیتی است مشغول نمایند و جالب است که مهدی هاشمی در نامه چهار صفحه ای خود به شما روی همین مسئله تکیه می نماید و می نویسد که ما به تصور این که حتی در زندان نیز حمایت شما موجب تسلی ما خواهد بود لذا ما به بستگان زندانیان القاء نمودیم که بستگان شما تحت شکنجه هستند تا شما را تحریک نمایند. اکنون به متن نوشته مهدی هاشمی به جنابعالی توجه فرمائید: سند شماره 59: "همان تصورخامی که قبل از بازداشت بر ماها سایه افکنده بود که حضرتعالی تا آخرین لحظه از این طیف حمایت خواهید فرمود، در ایام بازداشت و بازجویی نیز همواره تسلی دهنده بسیاری از متهمین بوده است و به همین دلیل در تلفن ها و ملاقات ها به بستگانشان القاء کرده اند که افراد تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفته اند تا بلکه حضرتعالی و روح لطیف و حساس شما را در جهت حمایت از خود تحریک نمایند ولی مطمئن باشید واقعی برخلاف این است." جنابعالی از یک طرف در امور ریز و درشت مسایل دخالت می فرمودید و از طرف دیگر در نامه ای به دانشجویان خارج از کشور نوشتید: "من درکاری دخالت نمی کنم. " ١٩ به حضرت امام نوشته اید: /١٠/ و در نامه مورخه ٦٥ : سند شماره ٦٠ "اجازه دهید مانند طلبه ای بدون عنوان و مسئولیت مشغول درس خواندن و بحث باشم. " جنابعالی خودتان می دانید که طرح این پیشنهاد فقط برای اعتراض به جریان دستگیری مهدی هاشمی و در حقیقت شروع فاصله از نظام بود. این جدایی با برنامه بوده است. طبیعی است که همه کس از برخورد شما انفصال را از نظام می فهمد. مهدی هاشمی در نامه خود به آقا هادی معترض است که چرا در مورد جدایی آقای منتظری تلاش کر ده است. پس معلوم می شود تز جدایی جنابعالی از نظام، تز حساب شده ایست و موضع گیری های شما هم مؤید همین واقعیت است. جالب است که آقا هادی همین مطلب را پیش روی شما به آقای رفسنجانی گفته بود که آقا باید به گونه ای حرکت کنند که کارهای بد نظام دامن ایشان را نگیرد . و همین مطلب را نیز دو سه مرتبه به خود من گفت . و از آنجا که شما شدیداً تحت تأثیر این القائات بوده اید در جلسه شب های جمعه خود گفتید که من اصلاً از این نظام نیستم. (نقل از آقای موسوی خوئینی ها) حال مردم عزیز باید توجه کنند که ناگهان آقای منتظری از قائم م قامی رهبری کنار گذاشته نشده است بلکه سه سال قبل از قضیه مهدی هاشمی امام در اعلامیه خود برای خبرگان و یک سال قبل از دستگیری او دوستان واقعی انقلاب و امام و آیت الله منتظری تلاش کردند که نگذارند ایشان در خط حمایت از ضد انقلاب حرکت کند . و از همه بیشتر تلاش شخ ص امام بود که بی حاصل ماند و فقط توطئه مهدی هاشمی مؤثر شد و همانگونه که او در بازجویی خود آورده که طیف ما تمام نقاط حساس بیت ایشان را تسخیر نموده بود و نمی گذاشت کسی واقعیات را به ایشان بگوید، آیت الله منتظری متأسفانه راه جدایی از واقعیات را در پیش گرفت و به سویی روانه شد که فرجام آن فاجعه بود. اکنون به گوشه ای از اعترافات مهدی هاشمی توجه کنید: : سند شماره ٦١ ٣٦ "شرمنده ام بگویم ما در آن روزها به خاطر توهم شیطانی که داشتیم سعی می کردیم در موضع گیریها حتی الامکان موضع فقیه عالیقدر چیزی برخلاف موضع حضرت امام باشد. " حضرت آیت الله: یادتان هست من می گفتم اینها برای شما به دروغ نامه می نویسند و مطالب خود را به عنوان نامه های رسیده از مردم القاء می کنند، شما باور نمی فرمودید، و شاید اکنون نیز باور نفرمایید که اصحاب همان تفکر در کنار شمایند. وقتی آقای هادی هاشمی در سر داعیه جدایی شما از نظام و امام را داشت غیر از آنچه شدتصور نمی رفت. حال بار دیگر به نامه مهدی هاشمی چند لحظه قبل از اعدام توجه فرمایید: خطاب به آقای هادی می گوید: :٢١/ سند شماره ٦١ "شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگ نظری که داشتی و همه چیز ر ا با معیارهای ناقص خودت می سنجیدی سبب بسیاری از فجایع شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سردادی که خدا می داند چه گناه بزرگی مرتکب شدی. " حضرت آیت الله طیف مهدی هاشمی هنوز هم دست از شما برنمی دارند چرا که آنها امام را قبول ندارند چه رسد به شما و به قول امام چون اعتقاد به ارتباط با منافقین و لیبرالها دارند هیچ پلی را بهتر از شما ندیدند . و این را بارها گفته اند. وقتی امام تأکید روی رسیدگی به مسایل مهدی ه اشمی داشتند معلوم بود با هوش و ذکاوت سرشار خود مسایل را تحلیل می کردند متأسفانه شما که برادرش دامادتان بود وپدرش استادتان و به قول خودتان او را از بچگی بزرگ کرده بودید و از تمام خصوصیاتش اطلاع داشتید هرگز او و طیف او را نشناختید. شما فرزند عزیز و بزرگوار خود را هم نشناختید او را دیوانه معرفی کردید در حالیکه حضرت امام مرحوم محمد منتظری، چریک واقعی جهان اسلام را فرزند اسلام و قرآن خواندند. خلاصه کلام این که آقای مهدی هاشمی چند بار در طول بازجویی هایش به این مسئله تکیه کرده است که ما از سالها قبل روی آیت الله منتظری کار می کردیم . از طرف دیگر آقا هادی به این نتیجه رسیده بود که حال که مسئولین با ما (یعنی طیفشان ) این گونه برخورد می کنند ما باید به منافقین نزدیک شویم . مهدی هاشمی گفته است در ابتدا منافق معروف و بعد با طلبه تائب آقای ارمی با منافقین اربتاط برقرار ک ردیم چرا که آقا هادی منافقین را بر این رژیم ترجیح میداد . جنابعالی هم که اجازه داده بودید که منافقینی که تائب هستند رفت و آمدشان در بیت شما بدون مانع باشد آقا هادی هم که تسهیلات لازم برای رفت و آمد لیبرالها مانند پیمان و نهضت مجاهدین خلق یعنی میثمی ها، نهضت آزادی و منافقین فراهم می کرد . مکانهای حساس بیت شما را هم که طیف آقا مهدی اشغال کرده بودند شما هم با ساده اندیشی خود تمامی حرفهای این طیف را وحی منزل می دانستید. برای نشان دادن ضعف شما در شناخت افراد همین بس که با شجاعت در نامه به امام فرمودید او را از بچ گی بزرگ کرده اید و تمام خصوصیات او را می شناسید که فردی متدین، مدیر، مدبر و با تقوی است . از طرف دیگر آقا هادی و طیفش به این نتیجه رسیده بودند که شما باید از نظام جدا شوید و در این زمینه از هیچ کوشش خلافی کوتاهی نکرده اند . از طرفی دیگر آقا هادی معتقد بوده است که امام می میرد و از دست او خلاص می شوند و کارها حل می گردد. ٣٧ از تمامی اینها و خیلی چیزهای دیگر از جمله هماهنگی با رادیوهای بیگانه و سیاستهای خارجی به این نتیجه می رسیم که این گروه فاسد و مرموز تصمیم گرفته است که چند کار را انجام دهد ابتدا چهره امام را از زبان و قلم قائم مقام رهبری چهره ای خشن که زنهای بچه دار را می کشد به دنیا معرفی کند و بعد این را به دنیا برساند که آیت الله منتظری غیر از امام است . در قدم بعد آیت الله منتظری را از نظام جدا سازد و بعد با تغییر مدیریت در سطح بالا و گسترده که از زبان شما هم نقل شده همه چیز را به نفع خودشان خاتمه دهند و می بینید که مو به مو هم اجرا شد. ملت عزیز ایران می بیند که چگونه مستند و روشن، نقشه شوم این باند کثیف را روشن کردم و نشان دادم که قضیه آقای منتظری هرگز به خاطر چند انتقاد سطحی از اوضاع کشور که از رادیو، تلو یزیون پخش می شد نبود، به خاطر بدگویی و ذهنیات ایشان نسبت به مسئولین نظام و یا تصفیه جناحی از نظام علیه جناحی دیگر نبوده است، بلکه نقشه ای بوده است حساب شده که با سیاستهای خارجی هم هماهنگی های لازم صورت گرفته بوده که به عقیده امام این نقشه با پل آقای منتظری تحقق یابد و بلافاصله ایشان را نابود کرده و کشتن ایشان را به دست حزب الله طرفدار امام جا بزنند. امام بارها فرموده اند که اطرافیان آقای منتظری به محض این که استفاده لازم را از ایشان کردند ایشان را نابود می کنند . این سخن امام که سالها قبل فرموده اند بعد از چند سال برای ما روشن شد. از آنجا که امام آقای منتظری را فردی ساده لوح می دانند و از ایشان خواستند تنها به درس و بحث بپردازند و از کارهای سیاسی اجتناب کنند در مورد درس و بحث چیزی نمی نویسم آنچه من آوردم گوشه ایست از توطئه ای عمیق علیه نظام اسلام و مسلمین و میهن اسلامیمان . توطئه ای بود بسیار حساب شده علیه شخص امام ومسئولین رده بالای نظام .توطئه ای علیه تمامی افرادی که با عشق امام زیستند و با عشق امام مبارزه کردند، که می خواستند بدست فقیهی وارسته که سالیان دراز در کنار امام بوده است انجام دهند . چرا که لیبرالها و منافقین از آنجا که پایگاه مردمی ندارند خود نمی توانند ابتدا وارد عمل شوند، پس راهی غیر از بیت ایشان پیدا نمی کردند. البته روشن است که بعد از این نامه عده ای نامه ای تنطیم کنند که هر چه اینجا آورده ام نادرست است اما خدا و مردمی که با تعقل و تفکر به مسا ئل می نگرند بهترین قضاوت کنندگانند، خداوندا تو می دانی که من عاشق آقای منتظری بودم . خداوندا تو می دانی که امام بیش از سه سال است همه گونه تلاش خود را نمود تا آیت الله منتظری که حاصل عمرش بود آگاه شود که چه نقشه شومی در کار است. خدایا خودت کمک فرما تا ایشان آگاه شود و به خیل دوستان امام ملحق گردد. سخنم را با تفکر جدید جنابعالی در نامه به آقای نیری که باز حکایت از همان خط منافقین خلق در بیت جنابعالی دارد به اتمام می رسانم، نوشته اید: : سند شماره ٦٣ "مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ تفکر و برداشت است یک نحو م نطق است، منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد با کشتن حل نمی شود بلکه ترویج می شود. " حضرت آیت الله منتظری، اولا ً: چه شد که منافقین، پس از ده سال دوباره مجاهدین شدند که اگر منطقشان را تصحیح کنند بر نظام اسلامی رجحان داشته باشند. ٣٨ ثانیاً: مجاهدین خلق با منطق، ائمه جمعه، شهدای محراب را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، حزب را منفجر کرده و ٧٢ تن از یاران با وفای امام را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، رئیس جمهور و نخست وزیر و بقیه را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، تعداد کثیری از عزیزان این نظام مانند شهید قدوسی، هاشمی نژاد و... را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، نمازهای جمعه را به آتش کشیدند؟ مجاهدین خلق با منطق، این همه وکیل و وزیر را از این جمهوری کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، شبها به شکار حزب الله می رفتند و صدها نفر افراد معمولی کوچه و بازار را کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، هواپیماهای این مردم را دزدیدند و به عراق فروختند؟ مجاهدین خلق با منطق، در ایران جاسوسی می کنند؟ مجاهدین خلق با منطق، با صدام همکاری کرده بچه های حزب الله را در جبهه های جنگ در عملیات مختلف کشتند؟ مجاهدین خلق با منطق، می خواستند تا تهران بیایند؟ مجاهدین خلق با منطق، هواپیمای حامل شهید محلاتی و بقیه افراد از هیئت های قضایی و نظامی و مردم عادی را شناسایی کردند و به دولت عراق اطلاع دادند تا سرنگون کنند؟ مجاهدین خلق با منطق ...؟؟؟ تنها، مجاهدین خلق با منطق، خود افراد بیت شما را از خودشان کردند به صو رتی که به تائبین آنان اجازه رفت و آمد درمنزلتان را دادید. مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که امام را کشنده زنهای بچه دار معرفی کردید. مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که بچه های اطلاعات فرزندان امام زمان علیه السلام را از س اواکیهای شاه بدتر دانستید. مجاهدین خلق با منطق، خود شما را به آنجا کشاندند که نامه هایی در دفاع از آنان نوشتید. این نامه به پایان رسید ما همچنان در اول وصف خیانتهای آشکار و پنهان اطرافیان جنابعالی مانده ایم . باور بفرمائید که همیشه با فکر و ذکر شما روز و شبم را می گذرانم آخر شما امید همه ما بودید بار دیگر از جنابعالی عاجزانه می خواهم که با یک حرکت انقلابی خود را از طیف سید مهدی هاشمی رها کرده و در دریای محبت بیکران دوستداران امام شناور سازید به امیدآن روز. از خداوند متعال سلامتی و شادابی و پیروزی شما را بر عفریت ظلم و خیانت اطرافیان خواستارم و نکاتی را می آورم: ١- در خاتمه نیز همچون مقدمه از تکرار مکررات در این نامه عذرخواهی می کنم. ٢- از این که بعضی از جملات تند است معذرت می خواهم چرا که ما صراحت لهجه را از شما آموخته ایم. ٣- اگر تندی نامه متأثرتان ساخ ته است خود را جای امام بگذارید و آنوقت کمی فکر کنید که خدا را خوش می آید تا شما برای دلخوشی چند لیبرال و منافق پیرمردی زنده دل و الهی که همه عمرش را صرف اعلاء کلمه الله کرده است آدمکش و مخصوصاً زنان بچه دارکش معرفی کرده باشید و با این حرکت غیراسلامی انسانی دل دشمنان قسم خورده اسلام و نظام و ایران را شاد ٣٩ کرده باشید . کمی فکر کنید که چگونه حضرت امام ماهها و سالها زیر شلاق اتهامات واهی شما و لیبرالها و منافقین تنهای تنها صبر کردند و برای مصلحت نظام و اسلام با قلبی شکسته خون دل خوردند. ٤- سه نامه از آقای مهدی ه اشمی را که یکی به جنابعالی و دو نامه برای آقا هادی هاشمی است به جهت محتوای تکان دهنده اش در آخر آوردم. ٥- تذکر این موضوع را هم لازم می دانم که اصولاً این نامه بر مکاتبات جنابعالی و امام پایه ریزی شده است که در بین از وقایع تلخی سخن رفته است. حضرت آیت الله؛ اگر از منافقین و لیبرالها و طیف مهدی هاشمی جدا نشوید مطمئن باشید تمامی حزب اللهی ها در آخرت در مقابل پیامبر اکرم جلوی شما را خواهند گرفت. والسلام علی من اتبع الهدی ٩/٢/ احمد خمینی ١٣٦٨ منبع: خبرگزاری فارس
ادامه مطلب کد خبر: 58366
منتظری چگونه به مقابله با نظام اسلامی پرداخت؟/ وقتی حامی منافقین با دستور امام (ره) مخالفت کرد + تصاویردستگيری سيد مهدی هاشمی و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقی و چندين فقره قتل عمد توسط آنان، سيد مهدی را به پای چوبه دار برد اما در اینجا بود که تقابل و رويارويی منتظری با امام(ره) را به اوج خود رساند كه نشانه های آن را میتوان در متن بسيار دردناك نامه امام خمينی به آقای منتظری در تاريخ ششم فروردين 1367 به خوبی مشاهده كرد.
اتاق خبر24:
جنایت سازمان مجاهدین خلق در حق مردم ایران و دفاع آیت الله منتظری از اعدام نکردن افراد این سازمان در سال 67؛ فتح بابی بود برای آغاز مخالفت منتظری با امام خمینی (ره)! و اما آقای منتظری از چه کسانی حمایت میکرد!؟
![]()
فردی که تنها یک پا از آن باقی مانده ! این است جنایات منافقینی که افرادی به مانند آیت الله منتظری از این گروهک ها حمایت میکردند و مانع اعدام های سال 67 بودند !
![]()
این عکس نه سوریه است و نه عراق ، خیابانهای تهران است در دهه 60. منافقین اینچنین دست به جنایت میزدند! آیا اعدام مجاهدین در سال 67 نباید انجام میشد! مدعیان حقیقت کجا هستند؟
![]()
شهادت کودک خردسال در حمله مجاهدین خلق در دهه 60 ، چرا این عکس ها و جنایات مجاهدین نشر نمیشود و حتی برای اعدام آنها در سال 67 کمپین و مظلوم نمایی میکنند! چرا ؟
![]()
![]()
![]()
![]()
عکس سمت راست را بارها و بارها در فضای مجازی دیده اید ولی هیچوقت ندانستیم به چه علت این اعدام ها انجام شده ، کسانی که اعضای پیکر مدافعین شهر را بعداز سر بریدن مثله میکردند آیا نباید اعدام میشدند؟؟
![]()
نگاهی به اقدامات خودسرانه منتظری و مخالفت با دستور امام خمینی(ره) پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کنار وجود رهبری حضرت امام خمینی رحمت الله علیه، چراغ راهی برای انتخاب و پیمودن مسیر درست بود که البته بدون حضور توده مردم و قشرهای مختلف جامعه رسیدن به سرمنزل مقصود امکان پذیر نبود. البته در طول سالهای رهبری امام خمینی (ره) جریان های مختلف افراطی و منحرف از مسیر انقلاب بروز یافتند که بنيانگذار جمهوري اسلامي به تناسب حيطه تأثير و ميزان خطرشان با آنها برخورد كردند. جريانات تجزيه طلب پنهان شده پشت نقاب قوميتها و گروهك موسوم به مجاهدين خلق از جمله اين جريانها هستند كه هركدام با تندرويهاي مخصوص به خود، به مردم و انقلاب ضررهايي زدند و امام بحران بهوجود آمده ناشي از تندروي آنها را مديريت و كنترل كرده و با آنها برخورد ميكنند. در این مسیر، شاگردانی هم در محضر حضرت امام(ره) تربیت شدند که کمک شایانی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی داشتند اما در دیگر سو، کسانی بودند که در مسیر روند انقلاب اسلامی دچار اشتباه شدند و انحرافات تاسف باری را رقم زدند. شخصیت هایی همچون منتظری که به مرور با اقدامات ساده لوحانه و نابخردانه، مسیری منتهی به خروج از مسیر همسنگران انقلابی را انتخاب کردند. منتظری از شاگردان حضرت امام (رحمتالله علیه) و در زمان مبارزه یار و همراه امام بود. تحمل زندان و تبعید در زمان حکومت شاهنشاهی پهلوی دلیلی بود تا آیتالله منتظری به عنوان یکی از مهرههای تأثیرگذار در انقلاب اسلامی معرفی شود، تا جایی که حضرت امام خمینی (رحمتالله علیه) در زمان تبعید خود منتظری را به عنوان نماینده تامالاختیار خود در ایران منصوب کردند و در نامهای، از وی خواستند تا بر بیت خود در قم اشراف داشته باشد. زمانی که حضرت امام (رحمتالله علیه) به فرانسه و منطقهی نوفللوشاتو تبعید شدند و پس از اینکه منتظری از تبعید و زندان خلاص شد، به نزد حضرت امام رفت و در خصوص شکلگیری حکومت اسلامی با ایشان صحبت کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حضرت امام (رحمت الله علیه) مسائل فقهی و سیاسی مربوط به وزارتخانهها و قوهی قضاییه را به وی ارجاع دادند. نقش منتظری در تدوین قانون اساسی منتظری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کرد. همچنین نقش بسیار مهمی در قرار دادن اصل ولایت فقیه، که خود از جملهی نظریهپردازان آن بود، در قانون اساسی داشت. در نهایت، در تیرماه 1364، از سوی مجلس خبرگان به عنوان قائم مقام حضرت امام خمینی انتخاب شد این در حالی است که عمر فعالیتهای سیاسی وی از زمانی که به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شد بیشتر از 4 سال دوام نیاورد. شاید بتوان گفت دو دلیل اصلی و عمده موجب کنار گذاشته شدن منتظری شد، اولی بر اساس حمایت های وی از باند سید مهدی هاشمی، دوم، رخدادهای سال 67 و اعدام منافقین با دستور امام خمینی(ره) بود که مورد مخالفت منتظری قرار گرفت. ماجرای باند مهدی هاشمی و حمایت های منتظری با پیروزی انقلاب اسلامی مهدی هاشمی، به رغم اینکه یک مجرم شناخته میشد، با باز شدن در زندانها، از بند اسارت نجات پیدا کرد و در پناه حمایتهای منتظری، مسئولیت واحد بخشهایی از واحدهای سپاه پاسداران را احراز کرد، اما با توجه به افکار و گرایشهای انحرافیاش با جذب افراد واخوردهی شهرها و روستاهای مختلف، گروهی را به نام «گروه ضربت» در قهدریجان اصفهان سازماندهی کرد و با استفاده از موقعیت بیت آیتالله منتظری، حرکات مشکوکی را برای بست و گسترش دایره قدرت خود آغاز کرد. در همان زمان شخصي به نام سيد هادی هاشمی علاوه بر اين كه داماد منتظری بود، رياست دفتر و بيت وی را نيز بر عهده داشت. برادر اين شخص سيد مهدی هاشمی كه صاحب نفوذی قابل توجه در برخي نهادهای انقلابی از جمله سپاه بود با همراهی و تاييدات سيد هادی فعاليت های خرابكارانه و اختلاف برانگيزی را در كشور سازماندهی كردند. اقدامات خودسرانه منتظری با استفاده از موقعیت و امکانات هاشمی، با استفاده از موقعیت و امکانات سپاه، دست به اقدامات خودسرانهای زد که از جمله آن میتوان از اختفای مقادیر زیادی اسلحه، شبکه سرقت اسناد از ادارات، به انحراف کشاندن جوانان مسلمان، سازماندهی و رهبری گروههای متعدد، ترور و آدمربایی، ایجاد اختلاف در میان پاسداران و انتشار شایعات از طریق شبنامه علیه مسئولان نظام نام برد. مهدی هاشمی با حمایت ویژه منتظری توانست ابتدا به عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآید و پس از چندی هدایت کننده بخشهایی از واحدهای سپاه شود و این چنین فعالیت خود را در لوای دین، برای رسیدن به قدرت آغاز کرد. عملکرد و سخنان انحرافی مهدی هاشمی و همچنین مشخص شدن تعارض بسیاری از سخنان وی با مفاهیم اصیل دینی و اصول تشیع، علما و روحانیون منطقه را به مقابله با این جریان فکری واداشت؛ تا جایی که آیتالله شمسآبادی برای روشنگری و مقابله فکری با این جریان منحرف، قربانی توطئه آنها شد و در سال 1355 توسط باند مهدی هاشمی که بعدها به گروه «هدفیها» معروف شدند کشته شد. هاشمی میخواست با نفوذ در ارکان نظام، زمینه را برای تصاحب نظام و به دست گرفتن قدرت به وجود آورد. در نتیجه وی در صدد بود عواملی را که مانع رسیدن وی به اهدافش در استان اصفهان و موقع حضورش در نهضتهای آزادیبخش بودند حذف فیزیکی کند. یکی از قتلهای مهم باند مهدی هاشمی، که به خاطر این عامل به وقوع پیوست، به شهادت رساندن مهندس بحرینیان، مسئول کمیتههای انقلاب اصفهان، بود. مهندس بحرینیان از جمله کسانی بود که به دلیل شناخت ماهیت باند مهدی هاشمی و مخالفت با دیدگاههای حاکم بر باند مهدی هاشمی به دستور او به قتل رسید. مهدی هاشمی در زمانی به اتهام قتل مرحوم شمسآبادی و دیگر قربانیان این جریان، محاکمه و به 3 بار اعدام محکوم شد، توانست با استفاده از شرایط خاص زمانی و تحولات عظیمی که در سایهی انقلاب اسلامی حاصل شده بود، خود را از مهلکه برهاند، اما چون عملکرد او بعد از رهایی از زندان همان رویکرد جنایی بود، مورد سوءظن عدهای از مسئولان نظام قرار داشت، اما چون بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و داشتن حامی مهمی چون منتظری به مراکز قدرت راه پیدا کرده بود، با دستی باز و در عین حال به صورت پیچیدهتر و با استفاده از پوششهای قانونی به کارهای خلاف قانون خود میپرداخت. پس از پر شدن پیمانه جنایتهای این باند، دست عدالت از آستین مسئولین امر در نظام بیرون آمد و آنها را به نتیجه اعمالشان گرفتار ساخت و سرانجام مهدی هاشمی و همدستانش در تاریخ 30 مهر 65 ابتدا در رابطه با کشف یک خانه تیمی بازداشت شدند و پس از انجام تحقیقات لازم، سرانجام به اتهامات گوناگون از جمله هدایت گروههای ترور و آدمربایی، در قبل و بعد از انقلاب، در تاریخهای 20 و 22 و 24 مرداد 66 در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه و حکم دادگاه (اعدام) درباره وی صادر و به مرحله اجرا گذاشته شد. دستگیری مهدی هاشمی و ادامه حمایت های منتظری البته با دستگیری مهدی هاشمی حمایتهای بیدریغ منتظری، به رغم تذکرات اکید امام خمینی (رحمت الله علیه) و مقامات ذیصلاح، همچنان ادامه داشت. وی اسناد اتهام مهدی هاشمی را قبول نداشتند و میگفتند: «سید مهدی آدم درستی است و او را فردی سودمند میشناسم.» مهدی هاشمی به شدت مورد عنایت آیتالله منتظری قرار داشت و تبعاً چنین نیرویی نه تنها از جایگاهی ویژه در بیت، دفتر و مدارس وی برخوردار بود، بلکه نقش کلیدی و محوری را در بیت منتظری بر عهده داشت. حمایتهای منتظری از سید مهدی هاشمی طوری بود که در همان ابتدای کار،وی با نگارش نامهای 9 صفحهای و بیان انواع و اقسام مطالب و توجیهات گوناگون، قصد منحرف ساختن حضرت امام از این اقدام را داشت. البته 6 روز بعد از آن، وقتی منتظری به همراه حاج احمد آقای خمینی و رؤسای قوای سهگانه در جلسهای با حضور امام (رحمت الله علیه) شرکت میکند، ظاهراً با شنیدن توضیحات رؤسای قوا و امام در مورد باند مهدی هاشمی و عملکرد خود وی توجیه میشود ولی اندکی بعد دوباره منتظری گویی صحبتهای مسئولین در آن جلسه را به عمد فراموش میکند، به حمایت مجدد از مهدی هاشمی روی میآورد. امام خمینی: و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم دستگيری سيد مهدی هاشمی و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقی و چندين فقره قتل عمد توسط آنان، سيد مهدی را به پاي چوبه دار برد اما در اینجا بود که تقابل و رويارويی منتظری با امام(ره) را به اوج خود رساند كه نشانه های آن را میتوان در متن بسيار دردناك نامه امام خميني به آقاي منتظري در تاريخ ششم فروردين 1367 به خوبي مشاهده كرد. در بخش هایی از این نامه آمده بود: "سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرالها نريزد. 2 - از آنجا كه سادهلوح هستيد و سريعاً تحريك ميشويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد. 3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند. 4 - نامهها و سخنرانيهاي منافقين كه به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند. و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را سادهلوح ميدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيلكرده كه مفيد براي حوزههاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگري دارم و ميدانيد كه از تكليف خود سرپيچي نميكنم." در نهایت، بعد از این جریان و اجرای حکم اعدام مهدی هاشمی، امام (رحمت الله علیه) مجبور شدند پس از ناامید شدن از تذکرات، راهنماییها، پیامها و هشدارها، وارد عمل شوند و به دلیل سادهانگاریهای منتظری و عدم بصیرت در شناخت افراد و جریانهای منحرف، وی را از قائممقامی عزل کنند. حمایت منتظری از منافقین و مخالفت با دستور امام خمینی(ره) دیگر موردی که باعث ایجاد اختلاف شدید و سرانجام عزل منتظری از قائم مقامی رهبری شد، مسئلهی منافقین و دستور حضرت امام (رحمت الله علیه) در خصوص اعدام این افراد و مخالف منتظری بود. پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری، سازمان مجاهدین خلق کار خود را با ترورهای وحشتناک و جنایات بسیار ادامه داد. در اوایل جنگ، بسیاری از نیروهای منافقین دستگیر شدند یا به عراق فرار کردند و از آنجا به مبارزه علیه ایران پرداختند. حضرت امام اعلام کرده بود کسانی که در زندان هستند، اگر از مواضع خود کوتاه بیایند و اعتراف کنند که اشتباه کردهاند در امان خواهند ماند. با این حال، قسمتی از جریان مجاهدین، که در خارج از کشور علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکردند، پس از آنکه قطعنامه آتشبس بین ایران و عراق امضا شد و جنگ پایان یافت، از آنجایی که در زندانهای ایران جاسوسانی داشتند، عملیاتی را در تابستان 67 طرحریزی کردند که به عملیات فروغ جاویدان معروف شد. منافقین قصد داشتند، طی این عملیات، تهران را تصرف کنند و ضربه آخر را به جمهوری اسلامی بزنند؛ ولی با درایت نیروهای سپاه و ارتش جمهوری اسلامی ایران، این عملیات با شکست مواجه شد و تعداد بسیاری از اعضای منافقین کشته یا زندانی شدند. از آنجایی که این افراد در زندان نیز بسیار برای نظام خطرناک بودند و از اَعمال خود احساس ندامت نمیکردند، حضرت امام برای حفظ اسلام و نظام اسلامی دستور اعدام آن دسته از افراد را که هنوز بر عقیدهی انحرافی خود باقی بودند، صادر کرد؛ ولی این دستور با واکنش و مخالفت صریح منتظری مواجه شد چنانکه وی اعدام منافقین را خلاف قانون تلقی کرد. وی در حالی به حمایت از این افراد برخواست که نابودی نظام جمهوری اسلامی تنها هدف منافقین بود اما کسی علت مخالفت منتظری را در اینباره متوجه نمی شد و هنوز نیز جای تامل دارد. تاریخ این اسلام و انقلاب مملو از حضور کسانی است که با مطامع دنیایی نظیر کسب قدرت، ثروت و... به گذشته ی پرافتخار خویش پشت کردند و در مسیر کامیابی دنیوی گام برداشتند. منتظری در طول دو دهه پایانی عمرش ملاقاتها و دیدارهای بسیاری را با معاندینی برقرار کرد که همگی جزو پیشتازان رویارویی با آرمان انقلابی ملت ایران بودند و بارها ضمن تایید آنها مورد تشویق نیز واقع شد. کسب جایزه کانون مدعی حقوق بشر به ریاست شیرین عبادی، صدور فتوا در زمینه مصافحه با زنان غیر مسلمان و زنان مسلمان، حمایت از فتنه گران 88، حمایت تلویحی از بهائیان، حمله به ولایت مطلقه فقیه و... از جمله اقدامات نامناسبی بود که مصداق بارز خروج از راه و خط انقلاب محسوب می شود.
بازخوانی نامه تاريخي 6/1/68 امام(ره) به منتظری/ و الله قسم، از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم/ سعی كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد منتظری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کرد. همچنین نقش بسیار مهمی در قرار دادن اصل ولایت فقیه، که خود ایشان از جملهی نظریهپردازان آن بود، در قانون اساسی داشت. در نهایت، در تیرماه 1364، از سوی مجلس خبرگان به عنوان قائم مقام حضرت امام خمینی انتخاب شد این در حالی است که عمر فعالیتهای سیاسی وی از زمانی که به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شدند بیشتر از 4 سال دوام نیاورد. شاید بتوان گفت دو دلیل اصلی و عمده موجب کنار گذاشته شدن منتظری شد، اولی بر اساس حمایت های وی از باند سید مهدی هاشمی، دوم، رخدادهای سال 76 و اعدام منافقین با دستور امام خمینی(ره) بود که مورد مخالفت منتظری قرار گرفت. دستگيري سيد مهدي هاشمي و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقي و چندين فقره قتل عمد توسط آنان، سيد مهدي را به پاي چوبه دار برد اما در اینجا بود که تقابل و رويارويي آيت الله منتظري با امام(ره) را به اوج خود رساند كه نشانه هاي آن را مي توان در متن بسيار دردناك نامه امام خميني به آقاي منتظري در تاريخ ششم فروردين 1367 به خوبي مشاهده كرد. لازم به توضيح است که حضرت امام با وجود اصرار زياد بر انتشار اين نامه از رسانه ها، با تقاضا و صلاحديد مسئولان کشور مبني بر عدم انتشار در آن زمان موافق فرمودند. با اين حال، براي اولين بار نسخه اي از آن توسط حجت الاسلام فاکر در اختيار روزنامه جمهوري اسلامي قرار گرفت و در تاريخ 1/9/76 در روزنامه مذکور به چاپ رسيد و مورد تأييد دفتر نشر آثار امام نيز قرار گرفت و در سال 1378 در ضمن کتاب صحيفه امام به چاپ رسيد. نامه به آقاي منتظري "عدم صلاحيت براي تصدي رهبري نظام جمهوري اسلامي" (جلد 21- صفحه 330) نامه زمان: 6 فروردين 1368 / 18 شعبان 1409 مكان: تهران، جماران موضوع: عدم صلاحيت براي تصدي رهبري نظام جمهوري اسلامي مخاطب: منتظري، حسين علي بسم الله الرحمن الرحيم جناب آقاي منتظري با دلي پر خون و قلبي شكسته چند كلمهاي برايتان مينويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشتهايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم ميدانم؛ خدا را در نظر ميگيرم و مسائلي را گوشزد ميكنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين ميسپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست دادهاید. شما در اكثر نامهها و صحبتها و موضعگيريهايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرالها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدري مطالبي كه ميگفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايدهاي براي جواب به آنها نميديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و ميبينيد كه چه خدمت ارزندهاي به استكبار كردهايد. در مساله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدينتر ميدانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام ميداديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثل قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم. شما از اين پس وكيل من نميباشيد و به طلابي كه پول براي شما ميآورند بگوييد به قم منزل آقاي پسنديده و يا در تهران به جماران مراجعه كنند. بحمد الله از اين پس شما مساله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود ميدانيد -كه مسلماً منافقين صلاح نميدانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي ميشويد كه آخرتتان را خرابتر ميكند-، با دلي شكسته و سينهاي گداخته از آتش بيمهريها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت ميكنم ديگر خود دانيد: 1 - سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمی و ليبرالها نريزد. 2 - از آنجا كه سادهلوح هستيد و سريعاً تحريك ميشويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد. 3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند. 4 - نامهها و سخنرانيهاي منافقين كه به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند. و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را سادهلوح ميدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيلكرده كه مفيد براي حوزههاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگري دارم و ميدانيد كه از تكليف خود سرپيچي نميكنم. و الله قسم، من با نخستوزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي ميدانستم. و الله قسم، من راي به رياست جمهوري بنيصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم. سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم: من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشمپوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بستهام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنميدارم. من كار به تاريخ و آنچه اتفاق ميافتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بستهام كه واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام؛ سعي كنند تحت تاثير دروغهاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش ميكنند نگردند. از خدا ميخواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هر چه هست اوست. و السلام. يكشنبه 6 / 1 / 68 روحالله الموسوي الخمينی
حمایتهای منتظری از سید مهدی هاشمی معدوم/ اعترافات تكاندهنده مهدی هاشمی به جنایاتش! اعترافات اوليه مهدي هاشمي منتظري در نامه اي به امام، وزارت اطلاعات را متهم به خطي عمل كردن مي كند و اتهامات گسترده اي را به وزارت اطلاعات نسبت مي دهد. حجتالاسلام والمسلمين ريشهري در پاسخ به وي مي نويسد: «... خدا را شاهد مي گيرم كه تاكنون خطي عمل نكرده ام و در جريان اخير، از هيچ كس خط نگرفته ام و جز انجام تكليف الهي -كه امام به آن تصريح نمودند- انگيزه اي نداشته ام. و او گواه است كه به جنابعالي علاقه دارم و اگر خط خطرناك مهدي هاشمي از شما جدا شود، هيچ كس را براي رهبري آينده جمهوري اسلامي از شما شايسته تر نمي دانم...» غربت وزارت اطلاعات و دشواري راه حجتالاسلام ريشهري در اين باره مي گويد: «در فضاي سياسي آن روز، غربت وزارت اطلاعات مشهود بود. ب رخي از مسئولان بلند پايه سياسي نظام، به دليل مصالح سياسي، حركتي را كه با دستور امام آغاز شده بود، مصلحت نمي دانستند و از آينده بيمناك بودند. اما در برابر قاطعيت امام راهي جز سكوت نداشتند. برخي از شخصيت هاي سياسي صريحاً مي گفتند كه با اين گونه برخورد موافق نيستند، ليكن از نظر امام تبعيت مي نمايند. شنيدم يكي از مسئولان عالي رتبه قضايي گفته بود: "اين چه كاري است كه وزارت اطلاعات انجام مي دهد؟ آقاي منتظري رهبر آينده است. چرا وزارت اطلاعات با اين برخوردها او را زير سوال مي برد؟ آقاي ريشهري مرتب پيش امام مي رود و امام بر اساس گفته هاي او تصميم مي گيرد. اشتباه ما اين بود كه نرفتيم تا مسائل خود را با امام در ميان بگذاريم. ما بايد زودتر در اين رابطه اقدام مي كرديم. اين حركتي كه وزارت اطلاعات شروع كرده، معلوم نيست به كجا مي انجامد..."» با اندكي تامل در مواضع مسئولان بلندپايه سياسي و قضايي كه بدان اشاره شد، مشخص مي گردد كه پيگيري اتهامات مهدي هاشمي تا چه حد دشوار بود. اكنون كه با هدايت، قاطعيت و تصميم هوشمندانه امام خميني(ره)، رهبري آقاي منتظري منتفي شده و در كنار امام بودن، براي همه علاقه مندان به ايشان، يك ارزش مهم تاريخي به شمار مي رود، درك دشواري همراهي با امام در آن روزگار، حقيقتاً بسيار دشوار است. در آن روزگار (سال 1365) ترديدي وجود نداشت كه آقاي منتظري، رهبر آينده جمهوري اسلامي است و لذا اغلب مسئولان نظام مايل نبودند خود را رو در روي وي قرار دهند و در اين فضاي سياسي، همراهي با امام و ياري رساندن به ايشان، در راهي كه به يك جراحي عميق و گسترده و سرنوشت ساز در جمهوري اسلامي منتهي مي شد، آسان نبود... همراهي با امام حقيقتا دشوار بود اما آنچه دشواري راه را مضاعف مي كرد، عدم پيشرفت بازجوييهاي مهدي هاشمي بود. شكست معجزه آساي بن بست بازجويي حجتالاسلام ريشهري بعد از مدتي به اين نتيجه مي رسد كه به جاي بازجويان، خود با مهدي هاشمي صحبت كند و اتفاقاً اين كار او بي نتيجه باقي نمي ماند. وي در اين باره مي گويد: ...مهدي هاشمي را نصيحت كردم و او را از رسوايي و كيفر آخرت و زندگي پس از مرگ بيم دادم و يادآوري كردم كه "رسوايي و كيفر دنيا، اگرچه سخت و طاقت فرساست، آسان تر از عقوبت عقبي است" و بدين سان، وي را به صداقت و پاك شدن در اين دنيا دعوت كردم تا دروازه هاي نجات، در چشم انداز او قرار گيرد. به او گفتم: تصور كن بازجوي تو خداست و اسلام از تو بازجويي مي كند. تو هنوز حقايقي كه در بازجويي هاي ساواك اعتراف كرده اي را براي ما نگفته اي، در صورتي كه در نظام اسلامي، صادقانه تر بايد برخورد كني... در واقع بعد از اين گفتگو بود كه بازجويي جدي از مهدي اهاشمي آغاز شد. همكاري وي با بازجويان قابل توجه بود. برخي از قتل هاي قبل از پيروزي انقلاب را پذيرفت و بدين ترتيب، اميد به روشن شدن تدريجي اتهامات وي افزايش يافت. حادثه اي تامل آفرين چند روز از اين ماجرا گذشت. برپايه گزارشي كه به من (ريشهري) داده شد، روزي مهدي هاشمي از بازجوي خود درخواست كاغذ و قلم كرد و نامه اي خطاب به اين جانب نوشت. گويا در اين نامه، سوگند ياد كرده بود كه همه مطالب خود را بازگو كرده و ديگر چيزي براي گفتن ندارد. نامه را به بازجو داد كه به من برساند. پس از گرفتن نامه توسط بازجو، ناگهان مهدي هاشمي سراسيمه از بازجو خواست كه نامه را به او پس بدهد! بازجو نامه را به او پس داد. هاشمي نامه خود را گرفت و بلافاصله آن را پاره كرد و همچون كسي كه از دردي كشنده رنج مي برد، و عقده اي او را آزار مي دهد، شروع به اشك ريختن كرد و پس از اندكي گريستن گفت: " به دروغ نوشتم كه چيزي براي گفتن ندارم. كاغذ بدهيد تا آنچه دارم، بنويسم"! پس از اين حادثه مهدي هاشمي پذيرفت كه در دو مصاحبه شركت كند: يكي مفصل، مشروط به اينكه تنها به امام(ره)، منتظري و حداكثر سران سه قوه ارائه شود و ديگري كوتاه، براي ارائه به مردم، از طريق رسانهها. آقاي ريشهري در ادامه مي نويسد: چند روز بعد، خدمت امام رسيدم و ضمن ارائه گزارش كوتاهي از اقدامات انجام شده، نوار ياد شده را تقديم ايشان كردم. نكته قابل توجه اينكه امام هنگام تقديم نوار مصاحبه مهدي هاشمي فرمودند: "اگر اين نوار را هم براي آقاي منتظري بگذاريد، باز هم قبول نخواهد كرد و خواهد گفت كه اين اعترافات را در اثر فشار و شكنجه از او گرفته ايد"! به امام عرض كردم:" تا امروز حتي يك ضربه شلاق هم به او زده نشده است". فراست امام خميني(ره) شنيدم امام دو يا سه بار، نوار ياد شده را ملاحظه كرده بود. نكته مهم و جالب توجه اظهارنظر ايشان درباره قسمت پاياني مصاحبه مهدي هاشمي است. گفتني است كه وي در پايان مصاحبه، اظهار ندامت و پشيماني كرده و با گريه، درخواست عفو و بخشش كرده بود؛ ولي امام پس از ملاحظه اين قسمت، فرموده بود: "فريب نخوريد. او دروغ مي گويد. حركات او واقعيت ندارد." هيچ يك از كساني كه سخنان مهدي هاشمي را از نوار شنيده بود، چنين برداشتي نداشتند؛ ولي امام، با فراست دريافت كه وي دروغ مي گويد و مسائل ديگري دارد كه بدين وسيله مي خواهد تيم بازجويي و مسئولان را فريب دهد تا بازجويي وي را پايان يافته تلقي كنند. انتشار مصاحبه اختصاصي مهدي هاشمي، براي حيثيت و اعتبار منتظري خطرناك بود. از اين رو، سران قوا با اين اقدام مخالف بودند. اينجانب (ريشهري) نيز موافق اين اقدام نبودم و لذا نظر خود را از طريق دفتر امام به ايشان منتقل كردم. اما از دفتر امام به من ابلاغ شد كه: "نظر امام اين است كه آنچه در اين مصاحبه در رابطه با آقاي منتظري است، بايد پخش شود تا مردم در جريان مسائل باشند." منتظري با شنيدن خبر پخش اعترافات مهدي هاشمي از صداوسيما در پيغامي خطاب به آقاي هاشمي رفسنجاني مي نويسد: "اگر اين مصاحبه پخش شود، من موضعگيري خواهم كرد و عليه وزارت اطلاعات سخنراني مي كنم و اعلاميه خواهم داد. اگر شما (هاشمي رفسنجاني) بخواهيد، مي توانيد جلو اين اقدام را بگيريد." قسمت هايي از متن اولين مصاحبه مهدي هاشمي قسمت هايي از متن مصاحبه مهدي هاشمي كه در تاريخ 18/9/1365 از سيماي جمهوري اسلامي منتشر شد، بدين شرح است: بسم الله الرحمن الرحيم با سلام و درود به محضر مبارك حضرت بقيه الله الاعظم، امام زمان -ارواحنا له الفداء- و نايب بر حقش، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني –مد ظله العالي- و قائم مقام معظم رهبري، فقيه عالي قدر، حضرت آيتالله العظمي منتظري و به اميد پيروزي هرچه سريع تر رزمندگان كفرستيز اسلام و فتح كربلا. اينجانب، سيد مهدي هاشمي، فرزند مرحوم سيد محمد، مصاحبه خود را به شرح ذيل آغاز مي كنم. انگيزه من از اين مصاحبه كه به پيشنهاد و رضايت خودم انجام مي گيرد، اولا، روشن كردن اذهان نسبت به عملكردهاي خلاف خودم و همفكرانم و ثانيا، پرده برداشتن از يك سير تصاعدي لغزش ها، اشتباهات و انحرافاتي است كه متاسفانه بعد از انقلاب تا لحظه بازداشت، در وجود من بوده است و به خاطر همان تسلط هواي نفس و نپرداختن به تهذيب نفس، دوري از خط امام، اين اشتباهات در من رشد كرد. مادامي كه در بازداشت به سر مي برم، در اثر برخوردهاي سازنده و آموزنده و اسلامي برادران بازجو و همچنين تفكر و مطالعه و بازنگري خودم، به اعمال و رفتار و انديشه ها و افكار گذشته ام و مجموعه اي از اشتباهات و انحرافات و لغزش هايي كه در من بوده، پي بردم و در اين لحظه، اعتراف مي كنم كه خودم را مصداق بارز آن جمله حضرت امام كه در جواب جناب آقاي ريشهري فرمودند يافتم. امام فرمودند: "منحرف و توطئه گر". قبل از بازداشت، طبعا به خاطر آن جو عمل زدگي و غرق شدن در آن جو، من فرصت مطالعه و تفكر پيدا نمي كردم و نمي توانستم در خودم و در اعمال و رفتارم بازنگري كنم. شايد اگر فرصت پيدا مي كردم اصلاح مي شدم. اما امروز، در اين لحظات تنبه خيز بازداشت، كه يك فرصت طلايي و ارزنده اي است كه خداوند، نصيب من كرده و من بسيار خوشحالم، و من در اين لحظات، به نفسم بازنگري كردم و براي اصلاح نفسم، اشتباهات و انحرافم را ريشه يابي كردم كه هم اكنون، با يك ارزيابي و تحليل ريشه اي، اين اشتباهات و انحرافاتم را بازگو مي كنم. به اميد اينكه درسي باشد براي ديگران و عبرتي باشد براي سايرين. و قبل از اينكه مصاحبه را آغاز كنم، از محضر مبارك حضرت امام امت -مد ظله العالي- و فقيه عالي قدر و مسئولين محترم كشور و امت حزب الله، درخواست جدي عفو و اغماض و گذشت را دارم. مصاحبه من كلا به دو بخش تقسيم مي شود: بخش اول مربوط به قبل از پيروزي انقلاب و بخش دوم، مربوط به پس از پيروزي انقلاب. قبل از انقلاب، چون فعاليت هاي سياسي من، دقيقا در اواسط دهه چهل شروع شد و عمدتاً به دليل كم تجربگي و ناپختگي و شتاب زدگي در برداشت هايي از اسلام و مكتب و قرآن و اينكه خط امام در آن زمان تبيين نشده بود، رگه هاي التقاط و روشنفكري اسلامي در من رسوخ كرد و در ادامه به جايي رسيد كه حتي لباس نزيه و مقدس روحانيت را از تنم بيرون كردم. از طرف ديگر، از دوران خدمت سربازي، بنا به دلايلي روح تقوا و معنويت در من كاهش پيدا كرد و اين كاهش معنويت، در آن جو مبارزات آن زمان -كه يك جو عمل زدگي براي من بود و مرا وارد يك جو افراطي عمل زدگي كرد- موجب شد همين كه خواستم براي زندگيام خط مشياي را انتخاب كنم، به يك سلسله اشتباهات و لغزش هايي دچار شدم كه اين لغزش ها، در استمرار منتهي به انحراف شد. بارزترين خطاها و اشتباهات من در آن زمان دو چيز است كه من با صداقت عرض مي كنم: محور اول نرمش و رابطه با ساواك است كه در اثر آن ناپختگي ها و غلبه نفسانيات و برداشت هاي ناپخته از اسلام، من بعضي ضرورت هاي مقطعي و زماني را، مجوزي و توجيهي دانستم براي اين كه بتوانم با ساواك نرمش كنم و اين نرمش، يك لغزش كوچك بود كه تدريجاً به تماس با يكي از عوامل محلي ساواك منتهي شد. به دنبال آن، رشد در اين اشتباهات بدانجا رسيد كه من با يكي از بازپرسهاي ساواك، نشستم و صحبت كردم و اين روند رو به رشد لغزش و اشتباه، به جايي رسيد كه وقتي من دستگير شدم، در زندان، رسماً به ساواك نامه نوشتم و با آنها اعلام همكاري كردم و اين اوج يك لغزش بود كه مي توانم بگويم يك اشتباه بزرگ و يك انحراف است و از بارزترين انحرافات و اشتباهات من، در قبل از پيروزي انقلاب است. محور دوم، محور قتل هاست؛ يعني يكي از بارزترين اشتباهات من در دوران قبل از انقلاب، محور قتل هاست. در محور قتل ها بايد عرض كنم كه دو فقره قتل صورت گرفت، در رابطه با مبارزه با منكرات و فحشاي يك زن و يك مرد و يك فقره هم در مورد قتل مرحوم آقاي شمس آبادي بوده. در محور قتل آقاي شمس آبادي هم من در اثر همان برداشت هاي عجولانه اي كه از اسلام داشتم، اينها را مجوز قتل يك عالم ديني دانستم و اين قتل را مجاز دانستم، كه من حس مي كنم كه يك اشتباه بسيار بزرگي بوده كه در آن زمان برداشت من از مباني اسلامي، نسبت به يك عالم ديني صورت گرفته است... قبل از پيروزي انقلاب، بارزترين خطا و اشتباه و لغزش من در اين دو محور بود. اما پس از پيروزي انقلاب....خارج كردن مقادير زيادي اسلحه و مهمات، مواد منفجره و اسناد از سپاه بود. وقتي كه واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، از آنجايي كه به خط فكري و عملي خودم، بيش از حد اعتماد مي كردم و نوعي مطلق گرايي را در خودم حاكم كرده بودم، وسوسه هاي خطي و گروهي بر من عارض شد و در ارتباط با همان ريشه هاي قبلي، يعني ضعف معنويت، غلبه نفسانيات و دوري از خط امام و نپرداختن به تهذيب نفس، اين وسوسه ها در آن مقطع در من قوت گرفت. وسوسه گروهي، وسوسه خطي، به حدي رساند كه من به قانون و مقررات، كاملا بي اعتماد شدم و از اين جهت وقتي كه واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، با اينكه من قدرت داشتم براي جلوگيري، اما متاسفانه دريغ از همان روح بي اعتمادي به قانون و مقررات و عوامل قبلي، وقتي كه تعداد زيادي از اسلحه، مهمات، مواد منفجره و اسناد سپاه را، از سپاه، برادران خارج كردند، به اين كار به سادگي تن در دادم.... در اينجا يك محور ديگري را كه بايد به آن اشاره كنم مسئله اين بود كه دفتر فقيه عالي قدر را به عنوان يك پايگاه براي تحقق اهداف خودم، اهدافي كه به آن ايمان داشتم و فكر مي كردم اهداف حق مطلق است، انتخاب بكنم. زمينه هايي كه مثبت بود و مرا در اين تخيل ياري مي كرد، چند چيز بود: اول آنكه مسئول دفتر، برادر من بود و آن رابطه و اعتماد متقابلي كه بين من و اخوي وجود داشت، اين زمينه، پارامتر مثبتي بود كه مرا در اين فكر موفق بكند. از آن طرف فقيه عالي قدر از سالهاي دور اعتماد داشتند و اين اعتماد را من يك پارامتر مثبتي در جهت اهداف خودم مي دانستم. سوم اينكه آقا سعيد، فرزند آيتالله هم با ما همدلي و هماهنگي داشت. از آن طرف تعدادي از دوستان هم، از قديم و جديد، در دفتر وجود داشتند. از طرف ديگر در شخص فقيه عالي قدر، من يك سلسله رهنمودهايي را مي ديدم كه ايشان دارند كه اينها را براي آينده كشور، كارساز و طليعه خوشبختي آينده مي دانستم. اينها، مجموعاً عوامل مثبتي بود كه من را جذب كرد به طرف اينكه دفتر را تصور كنم كه پايگاه من است و من مي توانم از طريق دفتر، تمايلاتم را جامه عمل بپوشانم... از آن طرف، گزارشاتي به آقا مي نوشتم كه معتقد بودم كارساز است و در همين جا بايد عرض كنم من، با گزارشاتي كه به آقا مي نوشتم، در حقيقت از اعتماد پاك و بي شائبه فقيه عالي قدر نسبت به خودم، سوء استفاده كردم. من مي خواستم با نوشتن اين نامه ها و گزارشات به خدمت ايشان، در حقيقت افكار خودم را القاء كنم و خط بدهم و در مقابل خط تخيلي كه احساس مي كردم وجود دارد، خودم را مصون نگه دارم در خدمت و در دفتر ايشان. و من از اين اعتقاد پاك و بي شائبه فقيه بزرگوار كه به من داشتند، سوء استفاده كردم. من در اين لحظه، خودم را جدا گناه كار مي دانم، كه از اين اعتمادها، سوء استفاده شده است... يكي از تحليل هاي ذهني ما، كه اكثرا خيالاتي بود، توهمات بود، متكي به افكار و بينش هاي غلط انحرافي بود، اينها را ما به دفتر آقا منتقل مي كرديم و اين كار عاقلانه نبود؛ بلكه كار زشتي بود كه مقام معظم رهبر آينده و دفتر ايشان را ما آلوده بكنيم با تحليل هاي غلط زشت و انحرافي ذهني خودمان. از آن طرف، من كه يك آدم آلوده اي بودم به يك سلسله اعمال و بينش هاي غلط، زشت و انحرافي و اشتباه، من نبايد خودم را نزديك دفتر بكنم. ولي خوب، اين نزديكي صورت گرفت و من تلاش در جهت خط دادن داشتم. تلاش براي القاي فكر داشتم، هم به دفتر و هم به آقا، و اين را در حقيقت، يك خيانت بزرگي تلقي مي كنم. در حقيقت، در محور دفتر حضرت فقيه عالي قدر هم، كه من اميدهايي به عنوان يك پايگاه به آن داشتم براي افكار آينده خودم در كشور، در آنها هم تبلوري از لغزش هاي فكري و انحرافات عملي من وجود داشت... من از خداوند بزرگ اولا، در خواست مغفرت دارم جداً. من خودم را گناهكار مي دانم در مقابل خدا و احساس مي كنم اگر خدا من را نبخشد، من در دنيا و آخرت معذبم. از مقام رهبري هم درخواست مي كنم مرا ببخشد. من ايمان دارم به اينكه نيروهاي من و انرژي من، آنقدر هست كه در كشور و انقلاب و اسلام كارساز باشد. من مي توانم گذشته ها را جبران كنم. من قادرم بر اصلاح گذشته ها. اميدوارم كه اولا خداوند مرا ببخشد و ثانيا حضرت امام امت، مرا با ديده عفو و اغماض، مورد عفو و رحمت قرار بدهند.... (روزنامه جمهوري اسلامي 19/9/1365) درخواست منتظري از امام(ره) براي رسيدگي به اتهامات مهدي هاشمي مهمترين بازتاب انتشار مصاحبه مهدي هاشمي، اين بود كه منتظري، به رغم تمايل باطني خود، به دليل فشار افكار عمومي مردم، مجبور شد طي نامه اي از امام بخواهد به جرايم و اتهامات مهدي هاشمي و جريان مرتبط به او رسيدگي شود: «بسم الله الرحمن الرحيم محضر مبارك رهبر بزرگ انقلاب، آيتالله العظمي امام خميني -مد ظله العالي- ضمن سلام و تشكر از موضع گيري هاي مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالي نسبت به جريانات انحرافي، خواهشمندم دستور فرماييد كه جرايم و اتهامات سيد مهدي هاشمي و افراد مرتبط به وي، بدون اغماض و با كمال دقت، مطابق موازين عدل اسلامي، ولو بلغ ما بلغ، رسيدگي شود و مبادا ارتباط سببي ايشان و يا ديگران با اين جانب و يا هركس و يا رعايت حرمت اين و آن، مانع تحقيق و رسيدگي گردد. زيرا حفظ حرمت اسلام و جلوگيري از انحرافات از دامن اسلام عزيز و انقلاب مقدس و روحانيت، بر همه جهات مقدم است. سلامت و طول عمر حضرت عالي و پيروزي رزمندگان مسلمان را در همه جبهه ها، از خداوند متعال مسئلت مي نمايم. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. حسينعلي منتظري 24 آذر ماه 1365» بعد از منتظري نيز هادي هاشمي و سعيد منتظري هر يك از سيد مهدي هاشمي تبري جسته و خواستار رسيدگي به اتهامات وي شدند. پيام كتبي منتظري به امام خميني(ره) منتظري بعد از ارسال درخواست خود مبني بر رسيدگي به اتهامات مهدي هاشمي در نامه اي به امام خميني(ره) نشان مي دهد كه نامه قبلي اش به امام چيزي جز حفظ مصالح سياسي و اجتماعي خود نبوده است و باز هم بر حمايت خود از مهدي هاشمي تاكيد مي ورزد. وي در نامه اي خطاب به امام خميني(ره) چنين مي نويسد: «1- در قم، تنها مدارس من بود كه در خط شما بود. اگر حضرتعالي از دو سال قبل، نسبت به مدارس من نگران بوديد، چرا به من نگفتيد؟ 2- چرا مصاحبه اي را كه به ضرر من و بيت من و مدارس من بود، اجازه داديد پخش شود؟ 3- چرا كتابخانه مربوط به من، كه حدود هزار عضو مطالعه كننده داشت و بيش از همه، راديو منافقين عليه آن تبليغ مي كرد، مهر و موم شد و الان هم بسته است؟ 4- سيد مهدي، مجرم بود فرضا، اعدام مي شد مسئله اي نبود؛ ولي چرا بدون دادن حق دفاع، جمع كثيري از عاشقان اسلام و انقلاب و شكنجه شده هاي زمان شاه را، به اتهام ارتباط با او، در رسانه هاي گروهي و روزنامه ها كوبيدند؟ و عده اي عقده گشايي كردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانيت و در خط خودتان را به پوچي و ياس كشاندند، به نحوي كه در جبهه ها هم اثر بد داشت؟ و بيش از همه خوراك تبليغي براي رسانه هاي ضد انقلاب فراهم شد. 5- در كجاي دنيا يك دوست و پدر، با فرزند و دوست و همفكر خود، اين طور عمل مي كند؟ 6- حضرت عالي با اين كار، آخوندهاي مخالف را كه تا اندازه اي ترس و يا شرم حضور داشتند، جري كرديد و به آنان، امكان ضربه زدن را داديد. 7- ضربه اي كه به اسم حضرت عالي و در پوشش حمايت از من و بيت من، به من و بيت من زده شد، از همه ضرباتي كه آخوندهاي مخالف، در رژيم گذشته و در زمان حال زدند و مي زنند، بيشتر بود. و فشار روحي كه در اين مدت متحمل شدم و به خاطر خدا و اسلام و انقلاب و حفظ حرمت حضرت عالي صبر كردم، از همه زندان ها و تبعيدها و كتك هاي زمان شاه كوبنده تر بود. و الي الله المشتكي. 8- نمي دانم از بهره برداري هاي ضد انقلاب و آخوندهاي مخالف و تفسير هاي راديو و روزنامه هاي بيگانه و خوشحالي آنان، تا چه اندازه مطلعيد. 9- شنيده شد فرموده ايد: "فلاني مرا شاه و اطلاعات مرا ساواك شاه فرض مي كند". البته حضرت عالي را شاه فرض نمي كنم؛ ولي جنايات اطلاعات شما و زندان هاي شما، روي شاه و ساواك شاه را سفيد كرده است. من اين جمله را با اطلاع دقيق مي گويم. 10- من حدس مي زدم روزي حضرت عالي، از اكثر علاقه مندانتان منقطع شويد؛ ولي گمان نمي كردم به اين زودي عملي شود. و في الخاتمه اقول: " صديقك من صَدَقَك لا مَن صدقك". والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.» مقايسه آن نامه و اين پيام، مي تواند حقايق بسياري را آشكار نمايد. البته اين آخرين باري نبود كه منتظري در مقابل امام خميني و ملت ايران اينطور رفتار ميكرد. بعد از اغتشاشات اخير نيز وي در حمايت از اغتشاشگران، اعترافات آنان را در اثر شكنجه مي داند و تهمت هاي بسياري را متوجه وزارت اطلاعات و دستگاه قضايي كشور مي كند. جالب اينجاست كه وي عده اي از افرادي را كه دستشان به خون بيگناهان آلوده بوده است را "جمع كثيري از عاشقان اسلام و انقلاب و شكنجه شده هاي زمان شاه" مي خواند و به دستگيري آنان اعتراض مي كند.
آیت الله ربانی اولین قربانی ترور بیولوژیک؛ توطئه باند مهدی هاشمی علیه آیتالله ربانی املشی آیت الله ربانی املشی، پس از عمری تلاش، مجاهدت، مبارزه و کوشش برای پيروزی و سربلندی اسلام و حکومت اسلامی، در ۱۷ تير ۱۳۶۴ در ۵۱ سالگی در اثر بيماری سرطان به لقاءالله پيوست. سید مهدی هاشمی معدوم در بخشی از اعترافات خود، توطئه علیه آن مجاهد نستوه و یار و یاور امام را چنین تشریح میکند:
![]()
« در رابطه با قتل مرحوم ربانی قضیه بدین ترتیب بود که بعد از قضیه مجلس خبرگان و آمدن آقای ربانی املشی خدمت منتظری در رابطه با جریانات آینده رهبری، چند ماه بعد از خبرگان - که دقیقا یادم نیست چه زمانی بود - روزی با آقای... در تهران در منزل قبلی ایشان گویا اختیاریه بود صحبت کردیم که چگونه یک ضربه به ایشان بزنیم. گفت: ما وسایل و امکانات سمی و داروهای مسموم کننده و سرطان زا در اختیار داریم که میتوان به صورت نامرئی فرد را مسموم نمود که در اثر این مسمومیت به سرطان کشنده مبتلا خواهد شد. پس از بحث و بررسی این شیوه به نظرمان مطلوب افتاد برای اجرای قضیه، او گفت: یکی از افراد ما - که شک دارم منظورش فلانی یا فلانی بود - به تازگی با آقای... ارتباط یافته بودند، البته رفاقت قبلی داشتند. وی از نظر کار با نهضتها به تازگی در اختیار آقای... قرار گرفته بودند، میگفت: میتوانند با آقای ربانی در تماس و ارتباط قرار گیرند. من دقیقا سؤال نکردم شیوه ارتباطی آنان چگونه است ولی آقای... با ضرس قاطع مدعی بود که رابطه گرفتن برای او آسان است. در مورد شیوه عمل مدعی بود پس از ۱۵یا ۲۰روز پس از استعمال و استشمام مواد مزبور طرف تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. مدتی بعد که به قم آمده بود، گفت: « عمل انجام گرفته است.» ما تا مدتی در انتظار تأثیرات آن بودیم ولی خبری نشد. تا اینکه نمیدانم چه سالی بود که اعلام شد یعنی دوستان خبر دادند که ایشان مبتلا به سرطان شده و به خارج از کشور اعزام شده است. احتمال قوی دادیم که تأثیر همان حرکت باشد... مواد مزبور را در رابطه با نفوذ در ضد انقلاب تهیه کرده بود و در منزل خود نگهداری میکرد. من از نام و نوع مواد و از نظر علمی و فنی چیزی نمیدانم ولی خاصیتی که برای آنها میگفت این بود که مواد شیمیایی و سمی است و تا مدتی بعد اثرش ظاهر میشود...»
![]() آیت الله ربانی املشی
لازم به ذکر است که پسر آیت الله منتظری داماد آیت الله ربانی میباشد. ادامه مطلب کد خبر: 58212
آرامگاه خواهر امام رضا (ع) در جمهوری آذربایجان + تصاویرتعدادی از دختران والاگهر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام «فاطمه » نام داشتند.
اتاق خبر24:
محدثان، مورخان، سیره نویسان، تذکره نویسان و نسب شناسان، به هنگام شمارش دختران حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از چند دختر به نام فاطمه نام برده اند. سبط ابن جوزی، یکی از بزرگان علمای اهل سنت - در قرن هفتم - به هنگام شمارش فرزندان امام کاظم(ع)، از چهار دختر به شرح زیر یاد کرده است: 1 - فاطمه کبری 2 - فاطمه صغری 3 - فاطمه وسطی 4 - فاطمه اخری «فاطمه کبری » مشهور به «حضرت معصومه(س)» در «قم » مدفون است و حرم باشکوهی دارد که همه روزه هزاران نفر از شیفتگان خاندان عصمت و طهارت، از داخل و خارج کشور، برای عتبه بوسی آستان بلند جایگاهش به این شهر مقدس روی می آورند. «فاطمه صغری علیها السلام » مشهور به «بی بی هیبت » در مدخل شهر «باکو» پایتخت آذربایجان شوروی مدفون است. «فاطمه وسطی » مشهور به «ستی فاطمه » در «اصفهان » مدفون است و حرم قدیمی با شکوهی دارد. «فاطمه اخری » مشهور به «خواهر امام » در «رشت » مدفون است و حرم باصفائی دارد. آستانه مبارکه «بی بی هیبت » در طول قرون و اعصار مورد توجه خاص شیعیان شیفته و دلسوخته بود، که از اقطار و اکناف جهان برای آستان بوسی حرم مطهرش رخت سفر می بستند و رنج سفر برخود هموار می کردند و به سوی مرقد شریفش می شتافتند و پیشانی ادب برآستان ملک پاسبانش می سائیدند. پس از پیدایش کمونیسم و قطع ارتباط این سامان بادیگر ممالک اسلامی، رفت و آمدها قطع شد و حرم مطهر آن حضرت به دستور «استالین » در سپتامبر1936م. با دینامیت منفجر شد و روی قبرمطهر اسفالت گردید. مردم مسلمان و علاقمند به خاندان عصمت و طهارت، در مقابل دژخیمان خون آشام کمونیسم، قدرت ابراز هیچ عکس العملی نداشتند، جز اینکه هرگز از روی قبر مطهر جگر گوشه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام عبور نکردند و همواره از حاشیه خیابان عبور کردند. نظام مستبد و خون آشام کمونیستی برای مجبور ساختن مردم به عبور از روی قبور مطهره، از دو طرف محل حرم بی بی، ستونهایی نصب کردند و بر فراز قبر مطهر طاق نصرت زدند، تا دیگر گزیری از عبور بر فراز قبور نباشد ولی مردم آگاه در صفهای بسیار طولانی با حوصله و تحمل بی نظیری توقف می کردند، تا از گذرگاه باریکی که در دو طرف طاق نصرت برای عبور پیاده ها منظور شده بود عبور کنند. شاهدان عینی می گویند: در مواقعی که ترافیک سنگین بود، اتوموبیلها در صفهای چند کیلومتری می ایستادند و هرگز از روی قبر مطهر عبور نمی کردند. پس از فروپاشی نظام کمونیستی، شیعیان شیفته و پاکباخته، با تلاش فراوان به تجدید بنای حرم مطهر آن حضرت اقدام نمودند و فاز اول آن، روز هفدهم ربیع الاول 1419 ه . سالروز ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت و میلاد مسعود پیشوای ششم شیعیان، طی مراسم باشکوهی رسما افتتاح گردید. و اینک مصمم هستند که تعداد 114 منزل مسکونی موجود در اطراف حرم مطهر را خریداری کرده، مسجد باشکوهی در کنار حرم مطهر آن حضرت به سبک مسجد اعظم قم تاسیس نمایند. در حرم مطهر بی بی هیبت صورت چهار قبر هست که روی هریک از آنها تخته سنگ بزرگی است که به 88 سال پیش مربوط می شود. روی سنگ قبر مطهر بی بی هیبت مطالبی نوشته شده که در اثر فرسودگی به طور کامل خوانده نمی شود، به خصوص که به هنگام منفجر کردن از وسط دو نیم شده و بیش از نیم قرن در زیر خاک مانده است. پس از تلاش فراوان به کمک فیلمهای مختلفی که از زوایه های مختلف گرفته شده، برخی از کلمات آن را خواندیم و برخی دیگر را نتوانستیم بخوانیم و لذا کلمات خوانا را در اینجا می آوریم و به جای کلمات ناخوانا سه نقطه قرار می دهیم: «... هذا المرقد المنور و المضجع المطهر لسیدتنا و مولاتنا، بضعة الرسول و سلالة البتول، عصمة ... الدین ... الصدیقة المسماة بحکیمة بنت الامام موسی بن جعفر صلوات الله علیها و علیهما و القبور الثلاثة التی... قبور اولادها الکرام علیهم الرحمة و الرضوان، ان الله علی کل شی ء قدیر. شید هذه القبور الشریفه عمدة الاخیار الحاج علی اصغر بادکویه، احسن الله له الجزاء و اکمل الله اجره، فی سنة 1332 الهجرة النبویة ». به طوری که در خطوط سنگ قبر شریف منعکس است، حضرت «بی بی هیبت » در میان اهالی آن سامان، ملقب به «حکیمه » و مشهور به «بی بی هیبت » می باشد ولی به طوری که در منابع فراوان تصریح شده، نام گرامی آن حضرت «فاطمه صغری » می باشد، که در آن منطقه به «حکیمه » ملقب شده و به «بی بی هیبت » شهرت یافته است. در اینجا به تعدادی از منابعی که در آنها تصریح شده که نام نامی بی بی هیبت «فاطمه صغری » می باشد، اشاره می کنیم: 1 - تحفة العالم، از علامه سید جعفر آل بحرالعلوم. 2 - مرآت البلدان، از محمد حسن خان اعتماد السلطنه. 3 - از آستارا تا استراباد، از دکتر منوچهر ستوده. 4 - لغتنامه دهخدا، از شادروان علی اکبر دهخدا. 5 - حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام از علامه باقر شریف قرشی. باتوجه به منابع فوق و دیگر منابعی که در آنها تصریح شده که حرم شریف موجود در «باکو» مربوط به «فاطمه صغری » دختر موسی بن جعفر علیه السلام می باشد، تردیدی نمی ماند در اینکه نام شریف بی بی هیبت «فاطمه صغری » می باشد ولی در آنجا به «حکیمه » ملقب شده و به «بی بی هیبت » اشتهار یافته است، چنانکه خواهرش «فاطمه کبری » به «حضرت معصومه » علیها السلام مشهور شده، دیگر خواهرانش: «فاطمه وسطی » به «ستی فاطمه » و «فاطمه اخری » به «خواهر امام » شهرت یافته اند. اما در مورد اشتهار آن حضرت به «بی بی هیبت » مشهور در میان اهالی آن سامان این است که به هنگام عزیمت آن بزرگوار به منطقه باکو، مرد صالح و سعادتمندی که افتخار هدایت قایق حامل آن حضرت را از رشت تا باکو، خداوند منان به او ارزانی فرمود «هیبت » نام داشت. این مرد سعادتمند همواره به این توفیق ربانی که شامل حالش شده بود، مباهات می کرد و هنگامی که می خواست از آن حضرت یاد کند می گفت: «بی بی من ». براین اساس از همان اوان نام آن بانوی بزرگ «بی بی هیبت » شهرت یافت و با گذشت زمان به صورت مخفف «بی بی هیبت » (باحذف کسره) تعبیر گردید. و اینک همگان آن امامزاده واجب التعظیم را به عنوان «بی بی هیبت » می شناسند و در همه اسناد و منابع به همین عنوان یاد شده است. از بررسی اسناد و منابع استفاده می شود که این بانوی بزرگ در یک فرسخی شهر باکو در روستای معروف به «شیخ کندی » رحل اقامت افکنده و همه عمر مبارک خود را با عبادت حق تعالی سپری کرده است. خانه ای که این بانوی بزرگ در آن سکونت داشت، تاکنون محافظت شده و محل محراب عبادتش تا به امروز به عنوان مکانی مقدس زیارتگاه خاص و عام می باشد. چنانکه محراب عبادت خواهرش حضرت معصومه(س) نیز در قم حافظت شده و به عنوان «بیت النور» در تاریخ ثبت شده و خانه مسکونی حضرتش تبدیل به مدرسه شده و «ستیه » شهرت یافته است. اهالی با ایمان و شیعیان با اخلاص روستای شیخ، پس از ارتحال جگرگوشه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با اندوه فراوان پیکر پاکش را در محل حرم فعلی اش به خاک سپردند و بر فراز قبر شریفش سایبان ساختند. و سه تن از منسوبین خاندان عصمت و طهارت را در کنار مرقد مطهرش دفن کردند و این ودیعه گرانبهای اهلبیت پیامبر(ص) را ارج نهادند و در همه ایام زیارتی به عتبه بوسی آستان بلند جایگاهش تشرف یافتند و در هر مشکلی به محضر مقدسش پناه بردند و حاجت روا باز گشتند. با گذشت قرون و اعصار، معجزات و کرامتهای فراوانی از قبر شریف دخت باب الحوائج مشاهده گردید و آوازه اش در همه جا طنین انداخت. و دلهای شیفتگان اهلبیت علیهم السلام از اقطار و اکناف به آن سوی جذب شد. با مشاهده روز افزون این کرامات، نذورات فراوان بر قبر شریفش نثار گردید و با این نذورات و تبرعات گنبد و بارگاه مجلل تر و باشکوهتری برفراز قبرشریفش ساخته شدو به صورت یکی از شاهکارهای معماری شرق درآمد. در این حرم با صفا زیباترین معماری شیروان - آبشرون به کار رفت، مناره های زیبا، گنبد با عظمت، سالن های بزرگ، دو مسجد و تعدادی بنا، مقبره و سردابه در اطراف آن ساخته شد. این حرم باصفا به صورت میراث گرانبهائی در آمد که در آن هنراسلامی از لحاظ سنگ تراشی، خطاطی و نقاشی، به صورت گنجینه ارزشمندی از کتابخانه، تابلو، سنگ نوشته و دست نویس در معرض تماشای زائران و جهانگردان به نمایش گذاشته شد. ولی افسوس که همه این گنجینه ها در حمله ددمنشانه کمونیستها از بین رفت و این آثار گرانبها که نشانه تعالی و ترقی و پیشرفت فرهنگ و مدنیت بود، در آتش بیداد سوخت و این حرم باصفا که گذشته از آثار معنوی، در حیات سیاسی و اقتصادی منطقه سهم به سزائی داشت، با خاک یکسان گردید. مقبره های فراوانی در اطراف حرم بی بی هیبت بود که متعلق به روحانیان، مدرسان، متولیان و خدمتگزاران حرم بود، که همه آنها نیز با دینامیت منفجر و با خاک یکسان شد. تعدادی از تخته سنگهای مربوط به این مقبره ها که از مرمر و دیگر سنگهای قیمتی بود، در موزه آرکئولوژی باکو: «آذربایجان تاریخ موزه سی » محافظت می شود. در برخی از تابلوهای موجود، تاریخ 700 هجری ثبت شده و نام «محمود بن سعد» به عنوان معمار آمده است. در تخته سنگی که به زبان عربی، در دروازه واقع در شمال زیارتگاه نصب شده بود، تاریخ تاسیس این درگاه به سال 1018 ه . به فرمان شاه عباس کبیر ثبت شده است. عکس نگاتیو یکی از کتیبه های حرم بی بی هیبت در آرشیو علمی «انیستیتو تاریخ رسپوبلیکا EA » شماره 9017 محافظت می شود. در کتیبه دیگری از «سیدفضل الله » پسر سید لطیف نیشابوری یاد شده، که به سال 977 ه . اقدام به تاسیس مسجدی در کنار حرم بی بی هیبت نموده است. در این منابع از شخص دیگری به نام «حاجی شریف » پسر شیخ عابدین گفتگو شده، که اصلا اهل نیشابور بوده، برای ارشاد خلق و ترویج مذهب به باکو آمده، در حرم بی بی هیبت انجام وظیفه نموده، سرانجام در حجره ای که خود به سال 1046 ه . ساخته بود، مدفون شده است.
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
منبع : حوزه ادامه مطلب کد خبر: 58296
نگاهی به اقدامات خودسرانه منتظری و مخالفت با دستور امام خمینی(ره)شاگردانی در محضر حضرت امام(ره) تربیت شدند که کمک شایانی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی داشتند اما در دیگر سو، کسانی بودند که در مسیر روند انقلاب اسلامی دچار اشتباه شدند و انحرافات تاسف باری را رقم زدند.
![]() پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کنار وجود رهبری حضرت امام خمینی رحمت الله علیه، چراغ راهی برای انتخاب و پیمودن مسیر درست بود که البته بدون حضور توده مردم و قشرهای مختلف جامعه رسیدن به سرمنزل مقصود امکان پذیر نبود. البته در طول سالهای رهبری امام خمینی (ره) جریان های مختلف افراطی و منحرف از مسیر انقلاب بروز یافتند که بنيانگذار جمهوري اسلامي به تناسب حيطه تأثير و ميزان خطرشان با آنها برخورد كردند. جريانات تجزيه طلب پنهان شده پشت نقاب قوميتها و گروهك موسوم به مجاهدين خلق از جمله اين جريانها هستند كه هركدام با تندرويهاي مخصوص به خود، به مردم و انقلاب ضررهايي زدند و امام بحران بهوجود آمده ناشي از تندروي آنها را مديريت و كنترل كرده و با آنها برخورد ميكنند. در این مسیر، شاگردانی هم در محضر حضرت امام(ره) تربیت شدند که کمک شایانی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی داشتند اما در دیگر سو، کسانی بودند که در مسیر روند انقلاب اسلامی دچار اشتباه شدند و انحرافات تاسف باری را رقم زدند. شخصیت هایی همچون منتظری که به مرور با اقدامات ساده لوحانه و نابخردانه، مسیری منتهی به خروج از مسیر همسنگران انقلابی را انتخاب کردند. منتظری از شاگردان حضرت امام (رحمتالله علیه) و در زمان مبارزه یار و همراه امام بود. تحمل زندان و تبعید در زمان حکومت شاهنشاهی پهلوی دلیلی بود تا آیتالله منتظری به عنوان یکی از مهرههای تأثیرگذار در انقلاب اسلامی معرفی شود، تا جایی که حضرت امام خمینی (رحمتالله علیه) در زمان تبعید خود منتظری را به عنوان نماینده تامالاختیار خود در ایران منصوب کردند و در نامهای، از وی خواستند تا بر بیت خود در قم اشراف داشته باشد. زمانی که حضرت امام (رحمتالله علیه) به فرانسه و منطقهی نوفللوشاتو تبعید شدند و پس از اینکه منتظری از تبعید و زندان خلاص شد، به نزد حضرت امام رفت و در خصوص شکلگیری حکومت اسلامی با ایشان صحبت کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حضرت امام (رحمت الله علیه) مسائل فقهی و سیاسی مربوط به وزارتخانهها و قوهی قضاییه را به وی ارجاع دادند. نقش منتظری در تدوین قانون اساسی منتظری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کرد. همچنین نقش بسیار مهمی در قرار دادن اصل ولایت فقیه، که خود از جملهی نظریهپردازان آن بود، در قانون اساسی داشت. در نهایت، در تیرماه 1364، از سوی مجلس خبرگان به عنوان قائم مقام حضرت امام خمینی انتخاب شد این در حالی است که عمر فعالیتهای سیاسی وی از زمانی که به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شد بیشتر از 4 سال دوام نیاورد. شاید بتوان گفت دو دلیل اصلی و عمده موجب کنار گذاشته شدن منتظری شد، اولی بر اساس حمایت های وی از باند سید مهدی هاشمی، دوم، رخدادهای سال 67 و اعدام منافقین با دستور امام خمینی(ره) بود که مورد مخالفت منتظری قرار گرفت. ماجرای باند مهدی هاشمی و حمایت های منتظری با پیروزی انقلاب اسلامی مهدی هاشمی، به رغم اینکه یک مجرم شناخته میشد، با باز شدن در زندانها، از بند اسارت نجات پیدا کرد و در پناه حمایتهای منتظری، مسئولیت واحد بخشهایی از واحدهای سپاه پاسداران را احراز کرد، اما با توجه به افکار و گرایشهای انحرافیاش با جذب افراد واخوردهی شهرها و روستاهای مختلف، گروهی را به نام «گروه ضربت» در قهدریجان اصفهان سازماندهی کرد و با استفاده از موقعیت بیت آیتالله منتظری، حرکات مشکوکی را برای بست و گسترش دایره قدرت خود آغاز کرد. در همان زمان شخصي به نام سيد هادی هاشمی علاوه بر اين كه داماد منتظری بود، رياست دفتر و بيت وی را نيز بر عهده داشت. برادر اين شخص سيد مهدی هاشمی كه صاحب نفوذی قابل توجه در برخي نهادهای انقلابی از جمله سپاه بود با همراهی و تاييدات سيد هادی فعاليت های خرابكارانه و اختلاف برانگيزی را در كشور سازماندهی كردند. اقدامات خودسرانه منتظری با استفاده از موقعیت و امکانات هاشمی، با استفاده از موقعیت و امکانات سپاه، دست به اقدامات خودسرانهای زد که از جمله آن میتوان از اختفای مقادیر زیادی اسلحه، شبکه سرقت اسناد از ادارات، به انحراف کشاندن جوانان مسلمان، سازماندهی و رهبری گروههای متعدد، ترور و آدمربایی، ایجاد اختلاف در میان پاسداران و انتشار شایعات از طریق شبنامه علیه مسئولان نظام نام برد. مهدی هاشمی با حمایت ویژه منتظری توانست ابتدا به عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآید و پس از چندی هدایت کننده بخشهایی از واحدهای سپاه شود و این چنین فعالیت خود را در لوای دین، برای رسیدن به قدرت آغاز کرد. عملکرد و سخنان انحرافی مهدی هاشمی و همچنین مشخص شدن تعارض بسیاری از سخنان وی با مفاهیم اصیل دینی و اصول تشیع، علما و روحانیون منطقه را به مقابله با این جریان فکری واداشت؛ تا جایی که آیتالله شمسآبادی برای روشنگری و مقابله فکری با این جریان منحرف، قربانی توطئه آنها شد و در سال 1355 توسط باند مهدی هاشمی که بعدها به گروه «هدفیها» معروف شدند کشته شد. هاشمی میخواست با نفوذ در ارکان نظام، زمینه را برای تصاحب نظام و به دست گرفتن قدرت به وجود آورد. در نتیجه وی در صدد بود عواملی را که مانع رسیدن وی به اهدافش در استان اصفهان و موقع حضورش در نهضتهای آزادیبخش بودند حذف فیزیکی کند. یکی از قتلهای مهم باند مهدی هاشمی، که به خاطر این عامل به وقوع پیوست، به شهادت رساندن مهندس بحرینیان، مسئول کمیتههای انقلاب اصفهان، بود. مهندس بحرینیان از جمله کسانی بود که به دلیل شناخت ماهیت باند مهدی هاشمی و مخالفت با دیدگاههای حاکم بر باند مهدی هاشمی به دستور او به قتل رسید. مهدی هاشمی در زمانی به اتهام قتل مرحوم شمسآبادی و دیگر قربانیان این جریان، محاکمه و به 3 بار اعدام محکوم شد، توانست با استفاده از شرایط خاص زمانی و تحولات عظیمی که در سایهی انقلاب اسلامی حاصل شده بود، خود را از مهلکه برهاند، اما چون عملکرد او بعد از رهایی از زندان همان رویکرد جنایی بود، مورد سوءظن عدهای از مسئولان نظام قرار داشت، اما چون بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و داشتن حامی مهمی چون منتظری به مراکز قدرت راه پیدا کرده بود، با دستی باز و در عین حال به صورت پیچیدهتر و با استفاده از پوششهای قانونی به کارهای خلاف قانون خود میپرداخت. پس از پر شدن پیمانه جنایتهای این باند، دست عدالت از آستین مسئولین امر در نظام بیرون آمد و آنها را به نتیجه اعمالشان گرفتار ساخت و سرانجام مهدی هاشمی و همدستانش در تاریخ 30 مهر 65 ابتدا در رابطه با کشف یک خانه تیمی بازداشت شدند و پس از انجام تحقیقات لازم، سرانجام به اتهامات گوناگون از جمله هدایت گروههای ترور و آدمربایی، در قبل و بعد از انقلاب، در تاریخهای 20 و 22 و 24 مرداد 66 در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه و حکم دادگاه (اعدام) درباره وی صادر و به مرحله اجرا گذاشته شد. دستگیری مهدی هاشمی و ادامه حمایت های منتظری البته با دستگیری مهدی هاشمی حمایتهای بیدریغ منتظری، به رغم تذکرات اکید امام خمینی (رحمت الله علیه) و مقامات ذیصلاح، همچنان ادامه داشت. وی اسناد اتهام مهدی هاشمی را قبول نداشتند و میگفتند: «سید مهدی آدم درستی است و او را فردی سودمند میشناسم.» مهدی هاشمی به شدت مورد عنایت آیتالله منتظری قرار داشت و تبعاً چنین نیرویی نه تنها از جایگاهی ویژه در بیت، دفتر و مدارس وی برخوردار بود، بلکه نقش کلیدی و محوری را در بیت منتظری بر عهده داشت. حمایتهای منتظری از سید مهدی هاشمی طوری بود که در همان ابتدای کار،وی با نگارش نامهای 9 صفحهای و بیان انواع و اقسام مطالب و توجیهات گوناگون، قصد منحرف ساختن حضرت امام از این اقدام را داشت. البته 6 روز بعد از آن، وقتی منتظری به همراه حاج احمد آقای خمینی و رؤسای قوای سهگانه در جلسهای با حضور امام (رحمت الله علیه) شرکت میکند، ظاهراً با شنیدن توضیحات رؤسای قوا و امام در مورد باند مهدی هاشمی و عملکرد خود وی توجیه میشود ولی اندکی بعد دوباره منتظری گویی صحبتهای مسئولین در آن جلسه را به عمد فراموش میکند، به حمایت مجدد از مهدی هاشمی روی میآورد. امام خمینی: و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم دستگيری سيد مهدی هاشمی و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقی و چندين فقره قتل عمد توسط آنان، سيد مهدی را به پاي چوبه دار برد اما در اینجا بود که تقابل و رويارويی منتظری با امام(ره) را به اوج خود رساند كه نشانه های آن را میتوان در متن بسيار دردناك نامه امام خميني به آقاي منتظري در تاريخ ششم فروردين 1367 به خوبي مشاهده كرد. در بخش هایی از این نامه آمده بود: "سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرالها نريزد. 2 - از آنجا كه سادهلوح هستيد و سريعاً تحريك ميشويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد. 3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند. 4 - نامهها و سخنرانيهاي منافقين كه به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند. و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را سادهلوح ميدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيلكرده كه مفيد براي حوزههاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگري دارم و ميدانيد كه از تكليف خود سرپيچي نميكنم." در نهایت، بعد از این جریان و اجرای حکم اعدام مهدی هاشمی، امام (رحمت الله علیه) مجبور شدند پس از ناامید شدن از تذکرات، راهنماییها، پیامها و هشدارها، وارد عمل شوند و به دلیل سادهانگاریهای منتظری و عدم بصیرت در شناخت افراد و جریانهای منحرف، وی را از قائممقامی عزل کنند. حمایت منتظری از منافقین و مخالفت با دستور امام خمینی(ره) دیگر موردی که باعث ایجاد اختلاف شدید و سرانجام عزل منتظری از قائم مقامی رهبری شد، مسئلهی منافقین و دستور حضرت امام (رحمت الله علیه) در خصوص اعدام این افراد و مخالف منتظری بود. پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری، سازمان مجاهدین خلق کار خود را با ترورهای وحشتناک و جنایات بسیار ادامه داد. در اوایل جنگ، بسیاری از نیروهای منافقین دستگیر شدند یا به عراق فرار کردند و از آنجا به مبارزه علیه ایران پرداختند. حضرت امام اعلام کرده بود کسانی که در زندان هستند، اگر از مواضع خود کوتاه بیایند و اعتراف کنند که اشتباه کردهاند در امان خواهند ماند. با این حال، قسمتی از جریان مجاهدین، که در خارج از کشور علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکردند، پس از آنکه قطعنامه آتشبس بین ایران و عراق امضا شد و جنگ پایان یافت، از آنجایی که در زندانهای ایران جاسوسانی داشتند، عملیاتی را در تابستان 67 طرحریزی کردند که به عملیات فروغ جاویدان معروف شد. منافقین قصد داشتند، طی این عملیات، تهران را تصرف کنند و ضربه آخر را به جمهوری اسلامی بزنند؛ ولی با درایت نیروهای سپاه و ارتش جمهوری اسلامی ایران، این عملیات با شکست مواجه شد و تعداد بسیاری از اعضای منافقین کشته یا زندانی شدند. از آنجایی که این افراد در زندان نیز بسیار برای نظام خطرناک بودند و از اَعمال خود احساس ندامت نمیکردند، حضرت امام برای حفظ اسلام و نظام اسلامی دستور اعدام آن دسته از افراد را که هنوز بر عقیدهی انحرافی خود باقی بودند، صادر کرد؛ ولی این دستور با واکنش و مخالفت صریح منتظری مواجه شد چنانکه وی اعدام منافقین را خلاف قانون تلقی کرد. وی در حالی به حمایت از این افراد برخواست که نابودی نظام جمهوری اسلامی تنها هدف منافقین بود اما کسی علت مخالفت منتظری را در اینباره متوجه نمی شد و هنوز نیز جای تامل دارد. تاریخ این اسلام و انقلاب مملو از حضور کسانی است که با مطامع دنیایی نظیر کسب قدرت، ثروت و... به گذشته ی پرافتخار خویش پشت کردند و در مسیر کامیابی دنیوی گام برداشتند. منتظری در طول دو دهه پایانی عمرش ملاقاتها و دیدارهای بسیاری را با معاندینی برقرار کرد که همگی جزو پیشتازان رویارویی با آرمان انقلابی ملت ایران بودند و بارها ضمن تایید آنها مورد تشویق نیز واقع شد. کسب جایزه کانون مدعی حقوق بشر به ریاست شیرین عبادی، صدور فتوا در زمینه مصافحه با زنان غیر مسلمان و زنان مسلمان، حمایت از فتنه گران 88، حمایت تلویحی از بهائیان، حمله به ولایت مطلقه فقیه و... از جمله اقدامات نامناسبی بود که مصداق بارز خروج از راه و خط انقلاب محسوب می شود. ادامه مطلب کد خبر: 58164
اظهارنظر جدید پوتین درباره رهبر انقلابرئیسجمهور روسیه با بیان اینکه استقبال گرمی که از او در تهران شده در خاطرش مانده، گفت: روابط روسیه و ایران هر روز بیش از قبل در حال گسترش است.
اتاق خبر24:
«ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه روز دوشنبه گفت استقبال گرمی که از او در تهران شده، هنوز در خاطرش باقی مانده است. به نوشته وبسایت ریاستجمهوری روسیه، پوتین در دیدار با «حسن روحانی» رئیسجمهور ایران در باکو، گفت: «به یاد دارم که چطور شما و آقای (سید علی) خامنهای رهبر معظم، چنان گرم از من در تهران استقبال کردید. از آن زمان، ما در توسعه روابط دوجانبهمان، پیشرفت زیادی داشتهایم.» آقای پوتین افزود: «روابط دوستانه ما در حال رشد است. اینکه این روابط گستره وسیعی از موضوعات را در بر میگیرد، مایه خرسندی است. این وضع بر روابط اقتصادی ما، تماسهای سیاسی ما در همه حوزهها و روابط انسانی ما، حاکم است.» بنا بر این گزارش، آقای روحانی هم ضمن ابراز خرسندی از دیدار مجدد همتای روسش، سفر پوتین به تهران را «گامی موثر» در توسعه روابط ایران و روسیه توصیف کرد و گفت تهران هرگز «نقش مثبت» مسکو در حصول و اجرای توافق هستهای را فراموش نمیکند. رئیسجمهور روسیه آذر ماه سال گذشته بعد از هشت سال و برای اولین بار از زمان روی کار آمدن حسن روحانی، به تهران سفر کرد. وی بعد از ورود به تهران، مستقیما به دیدار رهبر معظم انقلاب رفت و نشستی دو ساعته با ایشان داشت. ادامه مطلب کد خبر: 58311
اعترافات تكاندهنده مهدی هاشمی به جنایاتش!با گذشت يك ماه از دستگيری مهدی هاشمی، او با اتكا به حمايت های منتظری همچنان از پاسخگويی به پرسشهای بازجويان طفره مي رفت و حاضر به روشن كردن نقاط مبهم نبود.
![]() اعترافات اوليه مهدي هاشمي منتظري در نامه اي به امام، وزارت اطلاعات را متهم به خطي عمل كردن مي كند و اتهامات گسترده اي را به وزارت اطلاعات نسبت مي دهد. حجتالاسلام والمسلمين ريشهري در پاسخ به وي مي نويسد: «... خدا را شاهد مي گيرم كه تاكنون خطي عمل نكرده ام و در جريان اخير، از هيچ كس خط نگرفته ام و جز انجام تكليف الهي -كه امام به آن تصريح نمودند- انگيزه اي نداشته ام. و او گواه است كه به جنابعالي علاقه دارم و اگر خط خطرناك مهدي هاشمي از شما جدا شود، هيچ كس را براي رهبري آينده جمهوري اسلامي از شما شايسته تر نمي دانم...» غربت وزارت اطلاعات و دشواري راه حجتالاسلام ريشهري در اين باره مي گويد: «در فضاي سياسي آن روز، غربت وزارت اطلاعات مشهود بود. ب رخي از مسئولان بلند پايه سياسي نظام، به دليل مصالح سياسي، حركتي را كه با دستور امام آغاز شده بود، مصلحت نمي دانستند و از آينده بيمناك بودند. اما در برابر قاطعيت امام راهي جز سكوت نداشتند. برخي از شخصيت هاي سياسي صريحاً مي گفتند كه با اين گونه برخورد موافق نيستند، ليكن از نظر امام تبعيت مي نمايند. شنيدم يكي از مسئولان عالي رتبه قضايي گفته بود: "اين چه كاري است كه وزارت اطلاعات انجام مي دهد؟ آقاي منتظري رهبر آينده است. چرا وزارت اطلاعات با اين برخوردها او را زير سوال مي برد؟ آقاي ريشهري مرتب پيش امام مي رود و امام بر اساس گفته هاي او تصميم مي گيرد. اشتباه ما اين بود كه نرفتيم تا مسائل خود را با امام در ميان بگذاريم. ما بايد زودتر در اين رابطه اقدام مي كرديم. اين حركتي كه وزارت اطلاعات شروع كرده، معلوم نيست به كجا مي انجامد..."» با اندكي تامل در مواضع مسئولان بلندپايه سياسي و قضايي كه بدان اشاره شد، مشخص مي گردد كه پيگيري اتهامات مهدي هاشمي تا چه حد دشوار بود. اكنون كه با هدايت، قاطعيت و تصميم هوشمندانه امام خميني(ره)، رهبري آقاي منتظري منتفي شده و در كنار امام بودن، براي همه علاقه مندان به ايشان، يك ارزش مهم تاريخي به شمار مي رود، درك دشواري همراهي با امام در آن روزگار، حقيقتاً بسيار دشوار است. در آن روزگار (سال 1365) ترديدي وجود نداشت كه آقاي منتظري، رهبر آينده جمهوري اسلامي است و لذا اغلب مسئولان نظام مايل نبودند خود را رو در روي وي قرار دهند و در اين فضاي سياسي، همراهي با امام و ياري رساندن به ايشان، در راهي كه به يك جراحي عميق و گسترده و سرنوشت ساز در جمهوري اسلامي منتهي مي شد، آسان نبود... همراهي با امام حقيقتا دشوار بود اما آنچه دشواري راه را مضاعف مي كرد، عدم پيشرفت بازجوييهاي مهدي هاشمي بود. شكست معجزه آساي بن بست بازجويي حجتالاسلام ريشهري بعد از مدتي به اين نتيجه مي رسد كه به جاي بازجويان، خود با مهدي هاشمي صحبت كند و اتفاقاً اين كار او بي نتيجه باقي نمي ماند. وي در اين باره مي گويد: ...مهدي هاشمي را نصيحت كردم و او را از رسوايي و كيفر آخرت و زندگي پس از مرگ بيم دادم و يادآوري كردم كه "رسوايي و كيفر دنيا، اگرچه سخت و طاقت فرساست، آسان تر از عقوبت عقبي است" و بدين سان، وي را به صداقت و پاك شدن در اين دنيا دعوت كردم تا دروازه هاي نجات، در چشم انداز او قرار گيرد. به او گفتم: تصور كن بازجوي تو خداست و اسلام از تو بازجويي مي كند. تو هنوز حقايقي كه در بازجويي هاي ساواك اعتراف كرده اي را براي ما نگفته اي، در صورتي كه در نظام اسلامي، صادقانه تر بايد برخورد كني... در واقع بعد از اين گفتگو بود كه بازجويي جدي از مهدي اهاشمي آغاز شد. همكاري وي با بازجويان قابل توجه بود. برخي از قتل هاي قبل از پيروزي انقلاب را پذيرفت و بدين ترتيب، اميد به روشن شدن تدريجي اتهامات وي افزايش يافت. حادثه اي تامل آفرين چند روز از اين ماجرا گذشت. برپايه گزارشي كه به من (ريشهري) داده شد، روزي مهدي هاشمي از بازجوي خود درخواست كاغذ و قلم كرد و نامه اي خطاب به اين جانب نوشت. گويا در اين نامه، سوگند ياد كرده بود كه همه مطالب خود را بازگو كرده و ديگر چيزي براي گفتن ندارد. نامه را به بازجو داد كه به من برساند. پس از گرفتن نامه توسط بازجو، ناگهان مهدي هاشمي سراسيمه از بازجو خواست كه نامه را به او پس بدهد! بازجو نامه را به او پس داد. هاشمي نامه خود را گرفت و بلافاصله آن را پاره كرد و همچون كسي كه از دردي كشنده رنج مي برد، و عقده اي او را آزار مي دهد، شروع به اشك ريختن كرد و پس از اندكي گريستن گفت: " به دروغ نوشتم كه چيزي براي گفتن ندارم. كاغذ بدهيد تا آنچه دارم، بنويسم"! پس از اين حادثه مهدي هاشمي پذيرفت كه در دو مصاحبه شركت كند: يكي مفصل، مشروط به اينكه تنها به امام(ره)، منتظري و حداكثر سران سه قوه ارائه شود و ديگري كوتاه، براي ارائه به مردم، از طريق رسانهها. آقاي ريشهري در ادامه مي نويسد: چند روز بعد، خدمت امام رسيدم و ضمن ارائه گزارش كوتاهي از اقدامات انجام شده، نوار ياد شده را تقديم ايشان كردم. نكته قابل توجه اينكه امام هنگام تقديم نوار مصاحبه مهدي هاشمي فرمودند: "اگر اين نوار را هم براي آقاي منتظري بگذاريد، باز هم قبول نخواهد كرد و خواهد گفت كه اين اعترافات را در اثر فشار و شكنجه از او گرفته ايد"! به امام عرض كردم:" تا امروز حتي يك ضربه شلاق هم به او زده نشده است". فراست امام خميني(ره) شنيدم امام دو يا سه بار، نوار ياد شده را ملاحظه كرده بود. نكته مهم و جالب توجه اظهارنظر ايشان درباره قسمت پاياني مصاحبه مهدي هاشمي است. گفتني است كه وي در پايان مصاحبه، اظهار ندامت و پشيماني كرده و با گريه، درخواست عفو و بخشش كرده بود؛ ولي امام پس از ملاحظه اين قسمت، فرموده بود: "فريب نخوريد. او دروغ مي گويد. حركات او واقعيت ندارد." هيچ يك از كساني كه سخنان مهدي هاشمي را از نوار شنيده بود، چنين برداشتي نداشتند؛ ولي امام، با فراست دريافت كه وي دروغ مي گويد و مسائل ديگري دارد كه بدين وسيله مي خواهد تيم بازجويي و مسئولان را فريب دهد تا بازجويي وي را پايان يافته تلقي كنند. انتشار مصاحبه اختصاصي مهدي هاشمي، براي حيثيت و اعتبار منتظري خطرناك بود. از اين رو، سران قوا با اين اقدام مخالف بودند. اينجانب (ريشهري) نيز موافق اين اقدام نبودم و لذا نظر خود را از طريق دفتر امام به ايشان منتقل كردم. اما از دفتر امام به من ابلاغ شد كه: "نظر امام اين است كه آنچه در اين مصاحبه در رابطه با آقاي منتظري است، بايد پخش شود تا مردم در جريان مسائل باشند." منتظري با شنيدن خبر پخش اعترافات مهدي هاشمي از صداوسيما در پيغامي خطاب به آقاي هاشمي رفسنجاني مي نويسد: "اگر اين مصاحبه پخش شود، من موضعگيري خواهم كرد و عليه وزارت اطلاعات سخنراني مي كنم و اعلاميه خواهم داد. اگر شما (هاشمي رفسنجاني) بخواهيد، مي توانيد جلو اين اقدام را بگيريد." قسمت هايي از متن اولين مصاحبه مهدي هاشمي قسمت هايي از متن مصاحبه مهدي هاشمي كه در تاريخ 18/9/1365 از سيماي جمهوري اسلامي منتشر شد، بدين شرح است: بسم الله الرحمن الرحيم با سلام و درود به محضر مبارك حضرت بقيه الله الاعظم، امام زمان -ارواحنا له الفداء- و نايب بر حقش، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني –مد ظله العالي- و قائم مقام معظم رهبري، فقيه عالي قدر، حضرت آيتالله العظمي منتظري و به اميد پيروزي هرچه سريع تر رزمندگان كفرستيز اسلام و فتح كربلا. اينجانب، سيد مهدي هاشمي، فرزند مرحوم سيد محمد، مصاحبه خود را به شرح ذيل آغاز مي كنم. انگيزه من از اين مصاحبه كه به پيشنهاد و رضايت خودم انجام مي گيرد، اولا، روشن كردن اذهان نسبت به عملكردهاي خلاف خودم و همفكرانم و ثانيا، پرده برداشتن از يك سير تصاعدي لغزش ها، اشتباهات و انحرافاتي است كه متاسفانه بعد از انقلاب تا لحظه بازداشت، در وجود من بوده است و به خاطر همان تسلط هواي نفس و نپرداختن به تهذيب نفس، دوري از خط امام، اين اشتباهات در من رشد كرد. مادامي كه در بازداشت به سر مي برم، در اثر برخوردهاي سازنده و آموزنده و اسلامي برادران بازجو و همچنين تفكر و مطالعه و بازنگري خودم، به اعمال و رفتار و انديشه ها و افكار گذشته ام و مجموعه اي از اشتباهات و انحرافات و لغزش هايي كه در من بوده، پي بردم و در اين لحظه، اعتراف مي كنم كه خودم را مصداق بارز آن جمله حضرت امام كه در جواب جناب آقاي ريشهري فرمودند يافتم. امام فرمودند: "منحرف و توطئه گر". قبل از بازداشت، طبعا به خاطر آن جو عمل زدگي و غرق شدن در آن جو، من فرصت مطالعه و تفكر پيدا نمي كردم و نمي توانستم در خودم و در اعمال و رفتارم بازنگري كنم. شايد اگر فرصت پيدا مي كردم اصلاح مي شدم. اما امروز، در اين لحظات تنبه خيز بازداشت، كه يك فرصت طلايي و ارزنده اي است كه خداوند، نصيب من كرده و من بسيار خوشحالم، و من در اين لحظات، به نفسم بازنگري كردم و براي اصلاح نفسم، اشتباهات و انحرافم را ريشه يابي كردم كه هم اكنون، با يك ارزيابي و تحليل ريشه اي، اين اشتباهات و انحرافاتم را بازگو مي كنم. به اميد اينكه درسي باشد براي ديگران و عبرتي باشد براي سايرين. و قبل از اينكه مصاحبه را آغاز كنم، از محضر مبارك حضرت امام امت -مد ظله العالي- و فقيه عالي قدر و مسئولين محترم كشور و امت حزب الله، درخواست جدي عفو و اغماض و گذشت را دارم. مصاحبه من كلا به دو بخش تقسيم مي شود: بخش اول مربوط به قبل از پيروزي انقلاب و بخش دوم، مربوط به پس از پيروزي انقلاب. قبل از انقلاب، چون فعاليت هاي سياسي من، دقيقا در اواسط دهه چهل شروع شد و عمدتاً به دليل كم تجربگي و ناپختگي و شتاب زدگي در برداشت هايي از اسلام و مكتب و قرآن و اينكه خط امام در آن زمان تبيين نشده بود، رگه هاي التقاط و روشنفكري اسلامي در من رسوخ كرد و در ادامه به جايي رسيد كه حتي لباس نزيه و مقدس روحانيت را از تنم بيرون كردم. از طرف ديگر، از دوران خدمت سربازي، بنا به دلايلي روح تقوا و معنويت در من كاهش پيدا كرد و اين كاهش معنويت، در آن جو مبارزات آن زمان -كه يك جو عمل زدگي براي من بود و مرا وارد يك جو افراطي عمل زدگي كرد- موجب شد همين كه خواستم براي زندگيام خط مشياي را انتخاب كنم، به يك سلسله اشتباهات و لغزش هايي دچار شدم كه اين لغزش ها، در استمرار منتهي به انحراف شد. بارزترين خطاها و اشتباهات من در آن زمان دو چيز است كه من با صداقت عرض مي كنم: محور اول نرمش و رابطه با ساواك است كه در اثر آن ناپختگي ها و غلبه نفسانيات و برداشت هاي ناپخته از اسلام، من بعضي ضرورت هاي مقطعي و زماني را، مجوزي و توجيهي دانستم براي اين كه بتوانم با ساواك نرمش كنم و اين نرمش، يك لغزش كوچك بود كه تدريجاً به تماس با يكي از عوامل محلي ساواك منتهي شد. به دنبال آن، رشد در اين اشتباهات بدانجا رسيد كه من با يكي از بازپرسهاي ساواك، نشستم و صحبت كردم و اين روند رو به رشد لغزش و اشتباه، به جايي رسيد كه وقتي من دستگير شدم، در زندان، رسماً به ساواك نامه نوشتم و با آنها اعلام همكاري كردم و اين اوج يك لغزش بود كه مي توانم بگويم يك اشتباه بزرگ و يك انحراف است و از بارزترين انحرافات و اشتباهات من، در قبل از پيروزي انقلاب است. محور دوم، محور قتل هاست؛ يعني يكي از بارزترين اشتباهات من در دوران قبل از انقلاب، محور قتل هاست. در محور قتل ها بايد عرض كنم كه دو فقره قتل صورت گرفت، در رابطه با مبارزه با منكرات و فحشاي يك زن و يك مرد و يك فقره هم در مورد قتل مرحوم آقاي شمس آبادي بوده. در محور قتل آقاي شمس آبادي هم من در اثر همان برداشت هاي عجولانه اي كه از اسلام داشتم، اينها را مجوز قتل يك عالم ديني دانستم و اين قتل را مجاز دانستم، كه من حس مي كنم كه يك اشتباه بسيار بزرگي بوده كه در آن زمان برداشت من از مباني اسلامي، نسبت به يك عالم ديني صورت گرفته است... قبل از پيروزي انقلاب، بارزترين خطا و اشتباه و لغزش من در اين دو محور بود. اما پس از پيروزي انقلاب....خارج كردن مقادير زيادي اسلحه و مهمات، مواد منفجره و اسناد از سپاه بود. وقتي كه واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، از آنجايي كه به خط فكري و عملي خودم، بيش از حد اعتماد مي كردم و نوعي مطلق گرايي را در خودم حاكم كرده بودم، وسوسه هاي خطي و گروهي بر من عارض شد و در ارتباط با همان ريشه هاي قبلي، يعني ضعف معنويت، غلبه نفسانيات و دوري از خط امام و نپرداختن به تهذيب نفس، اين وسوسه ها در آن مقطع در من قوت گرفت. وسوسه گروهي، وسوسه خطي، به حدي رساند كه من به قانون و مقررات، كاملا بي اعتماد شدم و از اين جهت وقتي كه واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، با اينكه من قدرت داشتم براي جلوگيري، اما متاسفانه دريغ از همان روح بي اعتمادي به قانون و مقررات و عوامل قبلي، وقتي كه تعداد زيادي از اسلحه، مهمات، مواد منفجره و اسناد سپاه را، از سپاه، برادران خارج كردند، به اين كار به سادگي تن در دادم.... در اينجا يك محور ديگري را كه بايد به آن اشاره كنم مسئله اين بود كه دفتر فقيه عالي قدر را به عنوان يك پايگاه براي تحقق اهداف خودم، اهدافي كه به آن ايمان داشتم و فكر مي كردم اهداف حق مطلق است، انتخاب بكنم. زمينه هايي كه مثبت بود و مرا در اين تخيل ياري مي كرد، چند چيز بود: اول آنكه مسئول دفتر، برادر من بود و آن رابطه و اعتماد متقابلي كه بين من و اخوي وجود داشت، اين زمينه، پارامتر مثبتي بود كه مرا در اين فكر موفق بكند. از آن طرف فقيه عالي قدر از سالهاي دور اعتماد داشتند و اين اعتماد را من يك پارامتر مثبتي در جهت اهداف خودم مي دانستم. سوم اينكه آقا سعيد، فرزند آيتالله هم با ما همدلي و هماهنگي داشت. از آن طرف تعدادي از دوستان هم، از قديم و جديد، در دفتر وجود داشتند. از طرف ديگر در شخص فقيه عالي قدر، من يك سلسله رهنمودهايي را مي ديدم كه ايشان دارند كه اينها را براي آينده كشور، كارساز و طليعه خوشبختي آينده مي دانستم. اينها، مجموعاً عوامل مثبتي بود كه من را جذب كرد به طرف اينكه دفتر را تصور كنم كه پايگاه من است و من مي توانم از طريق دفتر، تمايلاتم را جامه عمل بپوشانم... از آن طرف، گزارشاتي به آقا مي نوشتم كه معتقد بودم كارساز است و در همين جا بايد عرض كنم من، با گزارشاتي كه به آقا مي نوشتم، در حقيقت از اعتماد پاك و بي شائبه فقيه عالي قدر نسبت به خودم، سوء استفاده كردم. من مي خواستم با نوشتن اين نامه ها و گزارشات به خدمت ايشان، در حقيقت افكار خودم را القاء كنم و خط بدهم و در مقابل خط تخيلي كه احساس مي كردم وجود دارد، خودم را مصون نگه دارم در خدمت و در دفتر ايشان. و من از اين اعتقاد پاك و بي شائبه فقيه بزرگوار كه به من داشتند، سوء استفاده كردم. من در اين لحظه، خودم را جدا گناه كار مي دانم، كه از اين اعتمادها، سوء استفاده شده است... يكي از تحليل هاي ذهني ما، كه اكثرا خيالاتي بود، توهمات بود، متكي به افكار و بينش هاي غلط انحرافي بود، اينها را ما به دفتر آقا منتقل مي كرديم و اين كار عاقلانه نبود؛ بلكه كار زشتي بود كه مقام معظم رهبر آينده و دفتر ايشان را ما آلوده بكنيم با تحليل هاي غلط زشت و انحرافي ذهني خودمان. از آن طرف، من كه يك آدم آلوده اي بودم به يك سلسله اعمال و بينش هاي غلط، زشت و انحرافي و اشتباه، من نبايد خودم را نزديك دفتر بكنم. ولي خوب، اين نزديكي صورت گرفت و من تلاش در جهت خط دادن داشتم. تلاش براي القاي فكر داشتم، هم به دفتر و هم به آقا، و اين را در حقيقت، يك خيانت بزرگي تلقي مي كنم. در حقيقت، در محور دفتر حضرت فقيه عالي قدر هم، كه من اميدهايي به عنوان يك پايگاه به آن داشتم براي افكار آينده خودم در كشور، در آنها هم تبلوري از لغزش هاي فكري و انحرافات عملي من وجود داشت... من از خداوند بزرگ اولا، در خواست مغفرت دارم جداً. من خودم را گناهكار مي دانم در مقابل خدا و احساس مي كنم اگر خدا من را نبخشد، من در دنيا و آخرت معذبم. از مقام رهبري هم درخواست مي كنم مرا ببخشد. من ايمان دارم به اينكه نيروهاي من و انرژي من، آنقدر هست كه در كشور و انقلاب و اسلام كارساز باشد. من مي توانم گذشته ها را جبران كنم. من قادرم بر اصلاح گذشته ها. اميدوارم كه اولا خداوند مرا ببخشد و ثانيا حضرت امام امت، مرا با ديده عفو و اغماض، مورد عفو و رحمت قرار بدهند.... (روزنامه جمهوري اسلامي 19/9/1365) درخواست منتظري از امام(ره) براي رسيدگي به اتهامات مهدي هاشمي مهمترين بازتاب انتشار مصاحبه مهدي هاشمي، اين بود كه منتظري، به رغم تمايل باطني خود، به دليل فشار افكار عمومي مردم، مجبور شد طي نامه اي از امام بخواهد به جرايم و اتهامات مهدي هاشمي و جريان مرتبط به او رسيدگي شود: «بسم الله الرحمن الرحيم محضر مبارك رهبر بزرگ انقلاب، آيتالله العظمي امام خميني -مد ظله العالي- ضمن سلام و تشكر از موضع گيري هاي مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالي نسبت به جريانات انحرافي، خواهشمندم دستور فرماييد كه جرايم و اتهامات سيد مهدي هاشمي و افراد مرتبط به وي، بدون اغماض و با كمال دقت، مطابق موازين عدل اسلامي، ولو بلغ ما بلغ، رسيدگي شود و مبادا ارتباط سببي ايشان و يا ديگران با اين جانب و يا هركس و يا رعايت حرمت اين و آن، مانع تحقيق و رسيدگي گردد. زيرا حفظ حرمت اسلام و جلوگيري از انحرافات از دامن اسلام عزيز و انقلاب مقدس و روحانيت، بر همه جهات مقدم است. سلامت و طول عمر حضرت عالي و پيروزي رزمندگان مسلمان را در همه جبهه ها، از خداوند متعال مسئلت مي نمايم. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. حسينعلي منتظري 24 آذر ماه 1365» بعد از منتظري نيز هادي هاشمي و سعيد منتظري هر يك از سيد مهدي هاشمي تبري جسته و خواستار رسيدگي به اتهامات وي شدند. پيام كتبي منتظري به امام خميني(ره) منتظري بعد از ارسال درخواست خود مبني بر رسيدگي به اتهامات مهدي هاشمي در نامه اي به امام خميني(ره) نشان مي دهد كه نامه قبلي اش به امام چيزي جز حفظ مصالح سياسي و اجتماعي خود نبوده است و باز هم بر حمايت خود از مهدي هاشمي تاكيد مي ورزد. وي در نامه اي خطاب به امام خميني(ره) چنين مي نويسد: «1- در قم، تنها مدارس من بود كه در خط شما بود. اگر حضرتعالي از دو سال قبل، نسبت به مدارس من نگران بوديد، چرا به من نگفتيد؟ 2- چرا مصاحبه اي را كه به ضرر من و بيت من و مدارس من بود، اجازه داديد پخش شود؟ 3- چرا كتابخانه مربوط به من، كه حدود هزار عضو مطالعه كننده داشت و بيش از همه، راديو منافقين عليه آن تبليغ مي كرد، مهر و موم شد و الان هم بسته است؟ 4- سيد مهدي، مجرم بود فرضا، اعدام مي شد مسئله اي نبود؛ ولي چرا بدون دادن حق دفاع، جمع كثيري از عاشقان اسلام و انقلاب و شكنجه شده هاي زمان شاه را، به اتهام ارتباط با او، در رسانه هاي گروهي و روزنامه ها كوبيدند؟ و عده اي عقده گشايي كردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانيت و در خط خودتان را به پوچي و ياس كشاندند، به نحوي كه در جبهه ها هم اثر بد داشت؟ و بيش از همه خوراك تبليغي براي رسانه هاي ضد انقلاب فراهم شد. 5- در كجاي دنيا يك دوست و پدر، با فرزند و دوست و همفكر خود، اين طور عمل مي كند؟ 6- حضرت عالي با اين كار، آخوندهاي مخالف را كه تا اندازه اي ترس و يا شرم حضور داشتند، جري كرديد و به آنان، امكان ضربه زدن را داديد. 7- ضربه اي كه به اسم حضرت عالي و در پوشش حمايت از من و بيت من، به من و بيت من زده شد، از همه ضرباتي كه آخوندهاي مخالف، در رژيم گذشته و در زمان حال زدند و مي زنند، بيشتر بود. و فشار روحي كه در اين مدت متحمل شدم و به خاطر خدا و اسلام و انقلاب و حفظ حرمت حضرت عالي صبر كردم، از همه زندان ها و تبعيدها و كتك هاي زمان شاه كوبنده تر بود. و الي الله المشتكي. 8- نمي دانم از بهره برداري هاي ضد انقلاب و آخوندهاي مخالف و تفسير هاي راديو و روزنامه هاي بيگانه و خوشحالي آنان، تا چه اندازه مطلعيد. 9- شنيده شد فرموده ايد: "فلاني مرا شاه و اطلاعات مرا ساواك شاه فرض مي كند". البته حضرت عالي را شاه فرض نمي كنم؛ ولي جنايات اطلاعات شما و زندان هاي شما، روي شاه و ساواك شاه را سفيد كرده است. من اين جمله را با اطلاع دقيق مي گويم. 10- من حدس مي زدم روزي حضرت عالي، از اكثر علاقه مندانتان منقطع شويد؛ ولي گمان نمي كردم به اين زودي عملي شود. و في الخاتمه اقول: " صديقك من صَدَقَك لا مَن صدقك". والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.» مقايسه آن نامه و اين پيام، مي تواند حقايق بسياري را آشكار نمايد. البته اين آخرين باري نبود كه منتظري در مقابل امام خميني و ملت ايران اينطور رفتار ميكرد. بعد از اغتشاشات اخير نيز وي در حمايت از اغتشاشگران، اعترافات آنان را در اثر شكنجه مي داند و تهمت هاي بسياري را متوجه وزارت اطلاعات و دستگاه قضايي كشور مي كند. جالب اينجاست كه وي عده اي از افرادي را كه دستشان به خون بيگناهان آلوده بوده است را "جمع كثيري از عاشقان اسلام و انقلاب و شكنجه شده هاي زمان شاه" مي خواند و به دستگيري آنان اعتراض مي كند. نويسنده:محمد شاكري منبع: خبرگزاری فارس
ادامه مطلب
تاریخ اماکن مکه ومدینه(12): ازکتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
مسجد الاجابه
در مکه مکرمه ، مسجد کوچکی از شارع مسجد الحرام به طرف منی ، در دامنه کوه سمت چپ میدان معابده قرار دارد ،که گفته می شود، محل ملاقات حضرت پيامبر(ص) و حضرت خديجه(س) در مسير غارحرا بوده است ، یعنی زمانی که بعضا وی، غذا و آب مي آورد براي پيامبر (ص) اینجا وعده ملاقات می گذاشتند وپیامبرص) نیز از کوه حرا به این مکان می آمدند و آن هار تحویل می گرفتند ، وبعدا بیاد این واقعه تاریخی مسجدی در آن مکان بنا گردیده است ، و علت این که آن را مسجد الاجابه می نا مند چون ، دعاي پيامبر اکرم (ص) در آنجا مستجاب شده است.
بنای کعبه
کعبه یعنی نقطه پرگارعالم خلقت،جائی که موردعنایت ویژه خداوندقرارگرفته است،ومردم نیز به امرخداوندتوجه خاصی به آن داشته اند و از طرفی گذشت قرن ها ی متمادی آن را همانند هر بنای دیگری در معرض فرسایش عوامل طبیعی قرار می دهد ،ونیاز به مراقبت ونگهداری خواهد داشت، لذا ، از ابتدا ی خلقت ، تاکنون چندین مرتبه تعمیر و تجدید ، بناشده است که بطور اختصار به آن می پردازیم :
1-بنای ملائکه قبل ازهبوط آدم .( پس از آنکه خداوند به ملائکه فرمود من می خواهم در روی زمین خلیفه ای قراردهم ، آنها به محاجه باخداپرداختند ،وحال آنکه نباید چیزی می گفتند ، ومطیع محض بودند ، وپس از اینکه قانع شدند ، از عمل خود پشیمان شدند وتقاضای عفو وطلب بخشش وتوبه نمودند ، وخداوند جهت پذیرش توبه آنها دستورداد ،در عرش اعلا خانه ای بنام بیت المعمور بسازند وملائکه هفت هزار سال دور آن طواف کردند وخداوند توبه آنهارا پذیرفت (واگر این سالها از سالهای آخرت باشد هر روز آن باندازه پنجاه هزار سال دنیا حساب می شود ) احتمالا این بنای ملائکه با بنای کعبه توسط جبرئیل که قبلا بیان شد تداخل دارد وخداوند دستور داد دربرابربیت المعمور توسط جبرئیل وسایر ملایک روی کره زمین خانه ای ساخته شود، وپس از آن پروردگار عالم در مقابل هر هزار سال طواف ملائکه یک دور طواف را بر امت پیامبر گرامی اسلام ص ) واجب کرده است .وآیه ذیل وآیات بعدی آن اشاره به جریان گفتگو یابه عبارتی اعتراض ملائکه به خلقت آدم ع دارد ): وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىِّ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنىِّ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ.[1]
(به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين، جانشينى [نمايندهاى] قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا، آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند؟ (زيرا موجودات زمينى ديگر، كه قبل از اين آدم وجود داشتند نيز، به فساد و خونريزى آلوده شدند. اگر هدف از آفرينش اين انسان، عبادت است،) ما تسبيح و حمد تو را بجا مىآوريم، و تو را تقديس مىكنيم. پروردگار فرمود: من حقايقى را مىدانم كه شما نمىدانيد.) خداوند قبل از هبوط آدم به ملائکه دستور داد درمقابل بیت المعمور که در عرش اعلا قرار داشت روی کره زمین خانه ای بنا کنند ، واحتمالا این همان بنائی است که تحت عنوان بنای جبرئل از آن یاد شد .
2-بنای آدم بعد از هبوط به امر خداوند (که جریان آن بعدا خواهد آمد) .
3-بنای شیث فرزند آدم ،که آنراتجدید بنا کرد ودر طوفان نوح خراب شد .البته برخی معتقدند که در طوفان نوح خراب نشد واز غرق مصون ماند وبه همین علت آنرا بیت عتیق(قدیمی ،کهنه) نامیده اند.
4-بنای حضرت ابراهیم ع) در سال 1890قبل ازمیلاد . آیه شریفه قرآن کریم به آن اشاره دارد : اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت .یعنی ابراهیم ع) پایه های خانه را بالا برد
5-بنای جرهم که به صورت تعمیرات انجام شد.
6-بنای کعبه به وسیله عمالقه که آنهم بصورت تعمیرات بود.
7-بنای کعبه توسط قصی بن کلاب جد اعلای حضرت رسول ص) که تجدید بنا شد.
8-بنای آن به وسیله قریش در دوران جاهلیت که پس از آن درمورد ، نصب سنگ (حجرالاسود) با هم اختلاف کردند وهریک از می خواستند این افتخار نصیب آنها شود ،در این هنگام پیامبر گرامی اسلام که در آن زمان جوان سی وپنج ساله ای بودند وهنوز به رسالت ونبوت بر گزیده نشده بودند ،ومردم ایشان را به عنوان محمد امین می شناختند ، وارد مسجد الحرام شدند ،حاضرین وی را به داوری فراخواندند ،آن حضرت با درایت خاصی دستور دادند : سنگ را روی عبا ئی قرار دهند وفرمودند : به خاطر اینکه همه شما در امر مهم شریک باشید هریک از نمایندگا ن قبایل گوشه ای از عبارا گرفته آن را تا نزدیک محل نصب آوردند ، سپس ، توسط پیامبر ص). سرجای خودش نصب گردید ،با این تدبیر دو مشکل حل شد یکی این که اختلاف بین قبایل که می توانست زمینه جنگ ها ی خونین آینده باشد برطرف شد ودیگر این که نصب حجر الاسود ،که باید در هر زمان توسط معصوم انجام شود به دست مبارک خودشان صورت گرفت.
9-بنای کعبه توسط عبدالله بن زبیر در سال 64 هجری قمری بعد از هجوم لشکریان یزید به مکه وتخریب وآتش سوزی مسجد وبیت الله الحرام .
10-بنای کعبه در سال 74هجر ی قمری توسط حجاج بن یوسف ثقفی به امر عبد الملک مروان ونصب سنگ(حجرالاسود) توسط امام سجاد ع) در فروع کافی از ابان بن تغلب نقل شده است : زمانی که حجاج بن یوسف ثقفی خانه را خراب نمود ،خاک آنرا مردم مکه بعنوان تبرک بردند ،و چون خواست آنرا تجدید بنا کند ،یک مار عظیم پدید آمد و حمله کرد به طوری که از ساختمان جلو گیری کرد وکسی قدرت دفاع آن را نداشت ،حجاج از این امر سخت در حیرت شد ه، از مردم چاره جوئی کرد؟ پیرمردی گفت : تنها کسی که چاره این کار به دست اوست این روز ها به مکه آمده است ،حجاج پر سید آن مرد کیست ؟ گفت علی بن الحسین ع) است حجاج دستور داد آقارا حاضر کردند وموضوع به عرض حضرت رسید ، فرمودند خاک های کعبه را هر کس هرچه برده برگرداند ،خانه ای که به دست ابراهیم واسماعیل بنا شده است ،سزاوار نباشد که خاکش در اطراف وجوانب پخش شود ،آیا گمان کرده اید که این یک نوع ارثی است که برای شما باقی مانده است ،سپس حضرت دستور داد محل چهار دیوار کعبه را برای بنا آماده سازند ،وبا آمدن حضرت آن مار ناپدید گردید ،وآن جناب با دست خود پایه ها وزیر بنای دیوار های کعبه را آماده ساخت ،ودستور داد تا ساختمان را به اتمام رسانند ، چون دیوار به جائی رسید که الآن باب کعبه آنجا نصب می باشد ،فرمود خاک هائی را که مردم برگردانده اند درمیان چهار رکن دیوار کعبه بریزند تاپر شود ولذا کعبه بر جسته تر از سطح مسجد الحرام قرار دارد ، گویا آن مار ،مأموریت داشته تا اساس خانه به دست فرزند ابراهیم ع) پی ریزی شود.[2]
11-بنای آن در سال 339 هجری قمری به وسیله سلاطین روم بعد از یورش ملاحد ه وقرامطه وسرقت سنگ(حجرالاسود) وبردن آن به کوفه که پس ازمدتی باز گردانده شد ، ونصب آن توسط امام زمان ع انجام گرفت )
12- بنای کعبه در سال 1039هجری قمری توسط سلطان سلیمان عثمانی بعد از سیلی که 4002 نفر تلفات داشت بصورت تعمیرا ت اساسی .
13-در سال 1377هجری قمری توسط ملک سعود تعمیر اساسی شد.
14-تعمیر اسا سی در زمان ملک فهد پادشاه عربستان در سال 1429 هجری قمری.[3]
http://baghdasht1.blogfa.com/
ادامه مطلب کد خبر: 58227
1395-05-19
در چهارمین روز سفر کاروان فرهنگی- تبلیغی «زیر سایه خورشید» به کشور عراق، مبلغان و خدام رضوی به دیدار رزمندگان جبهه مقاومت این کشور در پادگان اشرف (عراق الجدید فعلی) رفتند.
اتا خبر 24: به نقل از ستاد خبری طرح «طرح زیر سایه خورشید»؛ در این دیدار؛ مجاهدان عراقی برای اولین بار از تصویر امام خمینی(ره) در این پادگان رونمایی کردند.
![]()
در ادامه فرمانده حشدالشعبیهای عراق(بسیج مردمی این کشور) اولین پرچمی که جبهه مقاومت بعد از شکست داعش از این گروه تروریستی غنیمت گرفته بود را به کاروان «زیر سایه خورشید» اهدا کرد.
![]()
این گزارش حاکیست، در پایان این برنامه، مجاهدان حشدالشعبی از پرچم حرم ثامن الحجج(ع) تبرک جستند و مبلغان و خدام رضوی نیز هدایای فرهنگی آستان قدس را در میان حضار توزیع کردند.
![]()
شایان ذکر است؛ پادگان اشرف در 80 کیلومتری مرز عراق با ایران و در استان دیالی این کشور قرار دارد. این مرکز، در سال 2013 با اتمام حجت دولت عراق برای منافقان تخلیه و اعضای این گروهک تروریستی، ناگزیر شدند این کشور را به مقصد اروپا ترک کنند. از آن زمان، پادگان اشرف که نامش به «عراق الجدید» تغییر یافته، در اختیار ارتش عراق و نیروهای مردمی حشدالشعبی قرار گرفته است. منبع: مشرق نیوز
ادامه مطلب
|
|