منتظری چگونه به مقابله با نظام اسلامی پرداخت؟/ وقتی حامی منافقین با دستور امام (ره) مخالفت کرد + تصاویر
جنایت سازمان مجاهدین خلق در حق مردم ایران و دفاع آیت الله منتظری از اعدام نکردن افراد این سازمان در سال 67؛ فتح بابی بود برای آغاز مخالفت منتظری با امام خمینی (ره)!
و اما آقای منتظری از چه کسانی حمایت میکرد!؟

فردی که تنها یک پا از آن باقی مانده ! این است جنایات منافقینی که افرادی به مانند آیت الله منتظری از این گروهک ها حمایت میکردند و مانع اعدام های سال 67 بودند !

این عکس نه سوریه است و نه عراق ، خیابانهای تهران است در دهه 60. منافقین اینچنین دست به جنایت میزدند! آیا اعدام مجاهدین در سال 67 نباید انجام میشد! مدعیان حقیقت کجا هستند؟

شهادت کودک خردسال در حمله مجاهدین خلق در دهه 60 ، چرا این عکس ها و جنایات مجاهدین نشر نمیشود و حتی برای اعدام آنها در سال 67 کمپین و مظلوم نمایی میکنند! چرا ؟




عکس سمت راست را بارها و بارها در فضای مجازی دیده اید ولی هیچوقت ندانستیم به چه علت این اعدام ها انجام شده ، کسانی که اعضای پیکر مدافعین شهر را بعداز سر بریدن مثله میکردند آیا نباید اعدام میشدند؟؟

نگاهی به اقدامات خودسرانه منتظری و مخالفت با دستور امام خمینی(ره)
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کنار وجود رهبری حضرت امام خمینی رحمت الله علیه، چراغ راهی برای انتخاب و پیمودن مسیر درست بود که البته بدون حضور توده مردم و قشرهای مختلف جامعه رسیدن به سرمنزل مقصود امکان پذیر نبود.
البته در طول سالهای رهبری امام خمینی (ره) جریان های مختلف افراطی و منحرف از مسیر انقلاب بروز یافتند که بنيانگذار جمهوري اسلامي به تناسب حيطه تأثير و ميزان خطرشان با آنها برخورد كردند. جريانات تجزيه طلب پنهان شده پشت نقاب قوميتها و گروهك موسوم به مجاهدين خلق از جمله اين جريانها هستند كه هركدام با تندرويهاي مخصوص به خود، به مردم و انقلاب ضررهايي زدند و امام بحران بهوجود آمده ناشي از تندروي آنها را مديريت و كنترل كرده و با آنها برخورد ميكنند.
در این مسیر، شاگردانی هم در محضر حضرت امام(ره) تربیت شدند که کمک شایانی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی داشتند اما در دیگر سو، کسانی بودند که در مسیر روند انقلاب اسلامی دچار اشتباه شدند و انحرافات تاسف باری را رقم زدند. شخصیت هایی همچون منتظری که به مرور با اقدامات ساده لوحانه و نابخردانه، مسیری منتهی به خروج از مسیر همسنگران انقلابی را انتخاب کردند.
منتظری از شاگردان حضرت امام (رحمتالله علیه) و در زمان مبارزه یار و همراه امام بود. تحمل زندان و تبعید در زمان حکومت شاهنشاهی پهلوی دلیلی بود تا آیتالله منتظری به عنوان یکی از مهرههای تأثیرگذار در انقلاب اسلامی معرفی شود، تا جایی که حضرت امام خمینی (رحمتالله علیه) در زمان تبعید خود منتظری را به عنوان نماینده تامالاختیار خود در ایران منصوب کردند و در نامهای، از وی خواستند تا بر بیت خود در قم اشراف داشته باشد.
زمانی که حضرت امام (رحمتالله علیه) به فرانسه و منطقهی نوفللوشاتو تبعید شدند و پس از اینکه منتظری از تبعید و زندان خلاص شد، به نزد حضرت امام رفت و در خصوص شکلگیری حکومت اسلامی با ایشان صحبت کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حضرت امام (رحمت الله علیه) مسائل فقهی و سیاسی مربوط به وزارتخانهها و قوهی قضاییه را به وی ارجاع دادند.
نقش منتظری در تدوین قانون اساسی
منتظری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کرد. همچنین نقش بسیار مهمی در قرار دادن اصل ولایت فقیه، که خود از جملهی نظریهپردازان آن بود، در قانون اساسی داشت.
در نهایت، در تیرماه 1364، از سوی مجلس خبرگان به عنوان قائم مقام حضرت امام خمینی انتخاب شد این در حالی است که عمر فعالیتهای سیاسی وی از زمانی که به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شد بیشتر از 4 سال دوام نیاورد.
شاید بتوان گفت دو دلیل اصلی و عمده موجب کنار گذاشته شدن منتظری شد، اولی بر اساس حمایت های وی از باند سید مهدی هاشمی، دوم، رخدادهای سال 67 و اعدام منافقین با دستور امام خمینی(ره) بود که مورد مخالفت منتظری قرار گرفت.
ماجرای باند مهدی هاشمی و حمایت های منتظری
با پیروزی انقلاب اسلامی مهدی هاشمی، به رغم اینکه یک مجرم شناخته میشد، با باز شدن در زندانها، از بند اسارت نجات پیدا کرد و در پناه حمایتهای منتظری، مسئولیت واحد بخشهایی از واحدهای سپاه پاسداران را احراز کرد، اما با توجه به افکار و گرایشهای انحرافیاش با جذب افراد واخوردهی شهرها و روستاهای مختلف، گروهی را به نام «گروه ضربت» در قهدریجان اصفهان سازماندهی کرد و با استفاده از موقعیت بیت آیتالله منتظری، حرکات مشکوکی را برای بست و گسترش دایره قدرت خود آغاز کرد.
در همان زمان شخصي به نام سيد هادی هاشمی علاوه بر اين كه داماد منتظری بود، رياست دفتر و بيت وی را نيز بر عهده داشت.
برادر اين شخص سيد مهدی هاشمی كه صاحب نفوذی قابل توجه در برخي نهادهای انقلابی از جمله سپاه بود با همراهی و تاييدات سيد هادی فعاليت های خرابكارانه و اختلاف برانگيزی را در كشور سازماندهی كردند.
اقدامات خودسرانه منتظری با استفاده از موقعیت و امکانات
هاشمی، با استفاده از موقعیت و امکانات سپاه، دست به اقدامات خودسرانهای زد که از جمله آن میتوان از اختفای مقادیر زیادی اسلحه، شبکه سرقت اسناد از ادارات، به انحراف کشاندن جوانان مسلمان، سازماندهی و رهبری گروههای متعدد، ترور و آدمربایی، ایجاد اختلاف در میان پاسداران و انتشار شایعات از طریق شبنامه علیه مسئولان نظام نام برد.
مهدی هاشمی با حمایت ویژه منتظری توانست ابتدا به عضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآید و پس از چندی هدایت کننده بخشهایی از واحدهای سپاه شود و این چنین فعالیت خود را در لوای دین، برای رسیدن به قدرت آغاز کرد.
عملکرد و سخنان انحرافی مهدی هاشمی و همچنین مشخص شدن تعارض بسیاری از سخنان وی با مفاهیم اصیل دینی و اصول تشیع، علما و روحانیون منطقه را به مقابله با این جریان فکری واداشت؛ تا جایی که آیتالله شمسآبادی برای روشنگری و مقابله فکری با این جریان منحرف، قربانی توطئه آنها شد و در سال 1355 توسط باند مهدی هاشمی که بعدها به گروه «هدفیها» معروف شدند کشته شد.
هاشمی میخواست با نفوذ در ارکان نظام، زمینه را برای تصاحب نظام و به دست گرفتن قدرت به وجود آورد. در نتیجه وی در صدد بود عواملی را که مانع رسیدن وی به اهدافش در استان اصفهان و موقع حضورش در نهضتهای آزادیبخش بودند حذف فیزیکی کند.
یکی از قتلهای مهم باند مهدی هاشمی، که به خاطر این عامل به وقوع پیوست، به شهادت رساندن مهندس بحرینیان، مسئول کمیتههای انقلاب اصفهان، بود. مهندس بحرینیان از جمله کسانی بود که به دلیل شناخت ماهیت باند مهدی هاشمی و مخالفت با دیدگاههای حاکم بر باند مهدی هاشمی به دستور او به قتل رسید.
مهدی هاشمی در زمانی به اتهام قتل مرحوم شمسآبادی و دیگر قربانیان این جریان، محاکمه و به 3 بار اعدام محکوم شد، توانست با استفاده از شرایط خاص زمانی و تحولات عظیمی که در سایهی انقلاب اسلامی حاصل شده بود، خود را از مهلکه برهاند، اما چون عملکرد او بعد از رهایی از زندان همان رویکرد جنایی بود، مورد سوءظن عدهای از مسئولان نظام قرار داشت، اما چون بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و داشتن حامی مهمی چون منتظری به مراکز قدرت راه پیدا کرده بود، با دستی باز و در عین حال به صورت پیچیدهتر و با استفاده از پوششهای قانونی به کارهای خلاف قانون خود میپرداخت.
پس از پر شدن پیمانه جنایتهای این باند، دست عدالت از آستین مسئولین امر در نظام بیرون آمد و آنها را به نتیجه اعمالشان گرفتار ساخت و سرانجام مهدی هاشمی و همدستانش در تاریخ 30 مهر 65 ابتدا در رابطه با کشف یک خانه تیمی بازداشت شدند و پس از انجام تحقیقات لازم، سرانجام به اتهامات گوناگون از جمله هدایت گروههای ترور و آدمربایی، در قبل و بعد از انقلاب، در تاریخهای 20 و 22 و 24 مرداد 66 در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه و حکم دادگاه (اعدام) درباره وی صادر و به مرحله اجرا گذاشته شد.
دستگیری مهدی هاشمی و ادامه حمایت های منتظری
البته با دستگیری مهدی هاشمی حمایتهای بیدریغ منتظری، به رغم تذکرات اکید امام خمینی (رحمت الله علیه) و مقامات ذیصلاح، همچنان ادامه داشت. وی اسناد اتهام مهدی هاشمی را قبول نداشتند و میگفتند: «سید مهدی آدم درستی است و او را فردی سودمند میشناسم.»
مهدی هاشمی به شدت مورد عنایت آیتالله منتظری قرار داشت و تبعاً چنین نیرویی نه تنها از جایگاهی ویژه در بیت، دفتر و مدارس وی برخوردار بود، بلکه نقش کلیدی و محوری را در بیت منتظری بر عهده داشت.
حمایتهای منتظری از سید مهدی هاشمی طوری بود که در همان ابتدای کار،وی با نگارش نامهای 9 صفحهای و بیان انواع و اقسام مطالب و توجیهات گوناگون، قصد منحرف ساختن حضرت امام از این اقدام را داشت. البته 6 روز بعد از آن، وقتی منتظری به همراه حاج احمد آقای خمینی و رؤسای قوای سهگانه در جلسهای با حضور امام (رحمت الله علیه) شرکت میکند، ظاهراً با شنیدن توضیحات رؤسای قوا و امام در مورد باند مهدی هاشمی و عملکرد خود وی توجیه میشود ولی اندکی بعد دوباره منتظری گویی صحبتهای مسئولین در آن جلسه را به عمد فراموش میکند، به حمایت مجدد از مهدی هاشمی روی میآورد.
امام خمینی: و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم
دستگيری سيد مهدی هاشمی و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقی و چندين فقره قتل عمد توسط آنان، سيد مهدی را به پاي چوبه دار برد اما در اینجا بود که تقابل و رويارويی منتظری با امام(ره) را به اوج خود رساند كه نشانه های آن را میتوان در متن بسيار دردناك نامه امام خميني به آقاي منتظري در تاريخ ششم فروردين 1367 به خوبي مشاهده كرد.
در بخش هایی از این نامه آمده بود:
"سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرالها نريزد. 2 - از آنجا كه سادهلوح هستيد و سريعاً تحريك ميشويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد. 3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند. 4 - نامهها و سخنرانيهاي منافقين كه به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند. و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را سادهلوح ميدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيلكرده كه مفيد براي حوزههاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگري دارم و ميدانيد كه از تكليف خود سرپيچي نميكنم."
در نهایت، بعد از این جریان و اجرای حکم اعدام مهدی هاشمی، امام (رحمت الله علیه) مجبور شدند پس از ناامید شدن از تذکرات، راهنماییها، پیامها و هشدارها، وارد عمل شوند و به دلیل سادهانگاریهای منتظری و عدم بصیرت در شناخت افراد و جریانهای منحرف، وی را از قائممقامی عزل کنند.
حمایت منتظری از منافقین و مخالفت با دستور امام خمینی(ره)
دیگر موردی که باعث ایجاد اختلاف شدید و سرانجام عزل منتظری از قائم مقامی رهبری شد، مسئلهی منافقین و دستور حضرت امام (رحمت الله علیه) در خصوص اعدام این افراد و مخالف منتظری بود.
پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری، سازمان مجاهدین خلق کار خود را با ترورهای وحشتناک و جنایات بسیار ادامه داد. در اوایل جنگ، بسیاری از نیروهای منافقین دستگیر شدند یا به عراق فرار کردند و از آنجا به مبارزه علیه ایران پرداختند. حضرت امام اعلام کرده بود کسانی که در زندان هستند، اگر از مواضع خود کوتاه بیایند و اعتراف کنند که اشتباه کردهاند در امان خواهند ماند.
با این حال، قسمتی از جریان مجاهدین، که در خارج از کشور علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکردند، پس از آنکه قطعنامه آتشبس بین ایران و عراق امضا شد و جنگ پایان یافت، از آنجایی که در زندانهای ایران جاسوسانی داشتند، عملیاتی را در تابستان 67 طرحریزی کردند که به عملیات فروغ جاویدان معروف شد.
منافقین قصد داشتند، طی این عملیات، تهران را تصرف کنند و ضربه آخر را به جمهوری اسلامی بزنند؛ ولی با درایت نیروهای سپاه و ارتش جمهوری اسلامی ایران، این عملیات با شکست مواجه شد و تعداد بسیاری از اعضای منافقین کشته یا زندانی شدند. از آنجایی که این افراد در زندان نیز بسیار برای نظام خطرناک بودند و از اَعمال خود احساس ندامت نمیکردند، حضرت امام برای حفظ اسلام و نظام اسلامی دستور اعدام آن دسته از افراد را که هنوز بر عقیدهی انحرافی خود باقی بودند، صادر کرد؛ ولی این دستور با واکنش و مخالفت صریح منتظری مواجه شد چنانکه وی اعدام منافقین را خلاف قانون تلقی کرد. وی در حالی به حمایت از این افراد برخواست که نابودی نظام جمهوری اسلامی تنها هدف منافقین بود اما کسی علت مخالفت منتظری را در اینباره متوجه نمی شد و هنوز نیز جای تامل دارد.
تاریخ این اسلام و انقلاب مملو از حضور کسانی است که با مطامع دنیایی نظیر کسب قدرت، ثروت و... به گذشته ی پرافتخار خویش پشت کردند و در مسیر کامیابی دنیوی گام برداشتند.
منتظری در طول دو دهه پایانی عمرش ملاقاتها و دیدارهای بسیاری را با معاندینی برقرار کرد که همگی جزو پیشتازان رویارویی با آرمان انقلابی ملت ایران بودند و بارها ضمن تایید آنها مورد تشویق نیز واقع شد. کسب جایزه کانون مدعی حقوق بشر به ریاست شیرین عبادی، صدور فتوا در زمینه مصافحه با زنان غیر مسلمان و زنان مسلمان، حمایت از فتنه گران 88، حمایت تلویحی از بهائیان، حمله به ولایت مطلقه فقیه و... از جمله اقدامات نامناسبی بود که مصداق بارز خروج از راه و خط انقلاب محسوب می شود.
بازخوانی نامه تاريخي 6/1/68 امام(ره) به منتظری/
و الله قسم، از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم/ سعی كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد
منتظری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کرد. همچنین نقش بسیار مهمی در قرار دادن اصل ولایت فقیه، که خود ایشان از جملهی نظریهپردازان آن بود، در قانون اساسی داشت.
در نهایت، در تیرماه 1364، از سوی مجلس خبرگان به عنوان قائم مقام حضرت امام خمینی انتخاب شد این در حالی است که عمر فعالیتهای سیاسی وی از زمانی که به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شدند بیشتر از 4 سال دوام نیاورد.
شاید بتوان گفت دو دلیل اصلی و عمده موجب کنار گذاشته شدن منتظری شد، اولی بر اساس حمایت های وی از باند سید مهدی هاشمی، دوم، رخدادهای سال 76 و اعدام منافقین با دستور امام خمینی(ره) بود که مورد مخالفت منتظری قرار گرفت.
دستگيري سيد مهدي هاشمي و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقي و چندين فقره قتل عمد توسط آنان، سيد مهدي را به پاي چوبه دار برد اما در اینجا بود که تقابل و رويارويي آيت الله منتظري با امام(ره) را به اوج خود رساند كه نشانه هاي آن را مي توان در متن بسيار دردناك نامه امام خميني به آقاي منتظري در تاريخ ششم فروردين 1367 به خوبي مشاهده كرد.
لازم به توضيح است که حضرت امام با وجود اصرار زياد بر انتشار اين نامه از رسانه ها، با تقاضا و صلاحديد مسئولان کشور مبني بر عدم انتشار در آن زمان موافق فرمودند. با اين حال، براي اولين بار نسخه اي از آن توسط حجت الاسلام فاکر در اختيار روزنامه جمهوري اسلامي قرار گرفت و در تاريخ 1/9/76 در روزنامه مذکور به چاپ رسيد و مورد تأييد دفتر نشر آثار امام نيز قرار گرفت و در سال 1378 در ضمن کتاب صحيفه امام به چاپ رسيد.
نامه به آقاي منتظري "عدم صلاحيت براي تصدي رهبري نظام جمهوري اسلامي"
(جلد 21- صفحه 330) نامه
زمان: 6 فروردين 1368 / 18 شعبان 1409
مكان: تهران، جماران
موضوع: عدم صلاحيت براي تصدي رهبري نظام جمهوري اسلامي
مخاطب: منتظري، حسين علي
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي منتظري
با دلي پر خون و قلبي شكسته چند كلمهاي برايتان مينويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشتهايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم ميدانم؛ خدا را در نظر ميگيرم و مسائلي را گوشزد ميكنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين ميسپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست دادهاید.
شما در اكثر نامهها و صحبتها و موضعگيريهايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرالها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدري مطالبي كه ميگفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايدهاي براي جواب به آنها نميديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و ميبينيد كه چه خدمت ارزندهاي به استكبار كردهايد. در مساله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدينتر ميدانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام ميداديد كه او را نكشيد.
از قضاياي مثل قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم. شما از اين پس وكيل من نميباشيد و به طلابي كه پول براي شما ميآورند بگوييد به قم منزل آقاي پسنديده و يا در تهران به جماران مراجعه كنند. بحمد الله از اين پس شما مساله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود ميدانيد -كه مسلماً منافقين صلاح نميدانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي ميشويد كه آخرتتان را خرابتر ميكند-، با دلي شكسته و سينهاي گداخته از آتش بيمهريها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت ميكنم ديگر خود دانيد:
1 - سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمی و ليبرالها نريزد.
2 - از آنجا كه سادهلوح هستيد و سريعاً تحريك ميشويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.
3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند.
4 - نامهها و سخنرانيهاي منافقين كه به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند.
و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را سادهلوح ميدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيلكرده كه مفيد براي حوزههاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگري دارم و ميدانيد كه از تكليف خود سرپيچي نميكنم. و الله قسم، من با نخستوزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي ميدانستم. و الله قسم، من راي به رياست جمهوري بنيصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.
سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم: من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشمپوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بستهام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنميدارم.
من كار به تاريخ و آنچه اتفاق ميافتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بستهام كه واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام؛ سعي كنند تحت تاثير دروغهاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش ميكنند نگردند. از خدا ميخواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هر چه هست اوست. و السلام.
يكشنبه 6 / 1 / 68
روحالله الموسوي الخمينی
حمایتهای منتظری از سید مهدی هاشمی معدوم/
اعترافات تكاندهنده مهدی هاشمی به جنایاتش!
اعترافات اوليه مهدي هاشمي منتظري در نامه اي به امام، وزارت اطلاعات را متهم به خطي عمل كردن مي كند و اتهامات گسترده اي را به وزارت اطلاعات نسبت مي دهد.
حجتالاسلام والمسلمين ريشهري در پاسخ به وي مي نويسد: «... خدا را شاهد مي گيرم كه تاكنون خطي عمل نكرده ام و در جريان اخير، از هيچ كس خط نگرفته ام و جز انجام تكليف الهي -كه امام به آن تصريح نمودند- انگيزه اي نداشته ام. و او گواه است كه به جنابعالي علاقه دارم و اگر خط خطرناك مهدي هاشمي از شما جدا شود، هيچ كس را براي رهبري آينده جمهوري اسلامي از شما شايسته تر نمي دانم...» غربت وزارت اطلاعات و دشواري راه حجتالاسلام ريشهري در اين باره مي گويد: «در فضاي سياسي آن روز، غربت وزارت اطلاعات مشهود بود. ب
رخي از مسئولان بلند پايه سياسي نظام، به دليل مصالح سياسي، حركتي را كه با دستور امام آغاز شده بود، مصلحت نمي دانستند و از آينده بيمناك بودند. اما در برابر قاطعيت امام راهي جز سكوت نداشتند. برخي از شخصيت هاي سياسي صريحاً مي گفتند كه با اين گونه برخورد موافق نيستند، ليكن از نظر امام تبعيت مي نمايند. شنيدم يكي از مسئولان عالي رتبه قضايي گفته بود: "اين چه كاري است كه وزارت اطلاعات انجام مي دهد؟ آقاي منتظري رهبر آينده است. چرا وزارت اطلاعات با اين برخوردها او را زير سوال مي برد؟ آقاي ريشهري مرتب پيش امام مي رود و امام بر اساس گفته هاي او تصميم مي گيرد. اشتباه ما اين بود كه نرفتيم تا مسائل خود را با امام در ميان بگذاريم. ما بايد زودتر در اين رابطه اقدام مي كرديم. اين حركتي كه وزارت اطلاعات شروع كرده، معلوم نيست به كجا مي انجامد..."»
با اندكي تامل در مواضع مسئولان بلندپايه سياسي و قضايي كه بدان اشاره شد، مشخص مي گردد كه پيگيري اتهامات مهدي هاشمي تا چه حد دشوار بود. اكنون كه با هدايت، قاطعيت و تصميم هوشمندانه امام خميني(ره)، رهبري آقاي منتظري منتفي شده و در كنار امام بودن، براي همه علاقه مندان به ايشان، يك ارزش مهم تاريخي به شمار مي رود، درك دشواري همراهي با امام در آن روزگار، حقيقتاً بسيار دشوار است. در آن روزگار (سال 1365) ترديدي وجود نداشت كه آقاي منتظري، رهبر آينده جمهوري اسلامي است و لذا اغلب مسئولان نظام مايل نبودند خود را رو در روي وي قرار دهند و در اين فضاي سياسي، همراهي با امام و ياري رساندن به ايشان، در راهي كه به يك جراحي عميق و گسترده و سرنوشت ساز در جمهوري اسلامي منتهي مي شد، آسان نبود... همراهي با امام حقيقتا دشوار بود اما آنچه دشواري راه را مضاعف مي كرد، عدم پيشرفت بازجوييهاي مهدي هاشمي بود.
شكست معجزه آساي بن بست بازجويي حجتالاسلام ريشهري بعد از مدتي به اين نتيجه مي رسد كه به جاي بازجويان، خود با مهدي هاشمي صحبت كند و اتفاقاً اين كار او بي نتيجه باقي نمي ماند.
وي در اين باره مي گويد: ...مهدي هاشمي را نصيحت كردم و او را از رسوايي و كيفر آخرت و زندگي پس از مرگ بيم دادم و يادآوري كردم كه "رسوايي و كيفر دنيا، اگرچه سخت و طاقت فرساست، آسان تر از عقوبت عقبي است" و بدين سان، وي را به صداقت و پاك شدن در اين دنيا دعوت كردم تا دروازه هاي نجات، در چشم انداز او قرار گيرد. به او گفتم: تصور كن بازجوي تو خداست و اسلام از تو بازجويي مي كند. تو هنوز حقايقي كه در بازجويي هاي ساواك اعتراف كرده اي را براي ما نگفته اي، در صورتي كه در نظام اسلامي، صادقانه تر بايد برخورد كني... در واقع بعد از اين گفتگو بود كه بازجويي جدي از مهدي اهاشمي آغاز شد. همكاري وي با بازجويان قابل توجه بود.
برخي از قتل هاي قبل از پيروزي انقلاب را پذيرفت و بدين ترتيب، اميد به روشن شدن تدريجي اتهامات وي افزايش يافت. حادثه اي تامل آفرين چند روز از اين ماجرا گذشت. برپايه گزارشي كه به من (ريشهري) داده شد، روزي مهدي هاشمي از بازجوي خود درخواست كاغذ و قلم كرد و نامه اي خطاب به اين جانب نوشت. گويا در اين نامه، سوگند ياد كرده بود كه همه مطالب خود را بازگو كرده و ديگر چيزي براي گفتن ندارد.
نامه را به بازجو داد كه به من برساند. پس از گرفتن نامه توسط بازجو، ناگهان مهدي هاشمي سراسيمه از بازجو خواست كه نامه را به او پس بدهد! بازجو نامه را به او پس داد. هاشمي نامه خود را گرفت و بلافاصله آن را پاره كرد و همچون كسي كه از دردي كشنده رنج مي برد، و عقده اي او را آزار مي دهد، شروع به اشك ريختن كرد و پس از اندكي گريستن گفت: " به دروغ نوشتم كه چيزي براي گفتن ندارم. كاغذ بدهيد تا آنچه دارم، بنويسم"! پس از اين حادثه مهدي هاشمي پذيرفت كه در دو مصاحبه شركت كند: يكي مفصل، مشروط به اينكه تنها به امام(ره)، منتظري و حداكثر سران سه قوه ارائه شود و ديگري كوتاه، براي ارائه به مردم، از طريق رسانهها. آقاي ريشهري در ادامه مي نويسد: چند روز بعد، خدمت امام رسيدم و ضمن ارائه گزارش كوتاهي از اقدامات انجام شده، نوار ياد شده را تقديم ايشان كردم.
نكته قابل توجه اينكه امام هنگام تقديم نوار مصاحبه مهدي هاشمي فرمودند: "اگر اين نوار را هم براي آقاي منتظري بگذاريد، باز هم قبول نخواهد كرد و خواهد گفت كه اين اعترافات را در اثر فشار و شكنجه از او گرفته ايد"! به امام عرض كردم:" تا امروز حتي يك ضربه شلاق هم به او زده نشده است". فراست امام خميني(ره) شنيدم امام دو يا سه بار، نوار ياد شده را ملاحظه كرده بود. نكته مهم و جالب توجه اظهارنظر ايشان درباره قسمت پاياني مصاحبه مهدي هاشمي است. گفتني است كه وي در پايان مصاحبه، اظهار ندامت و پشيماني كرده و با گريه، درخواست عفو و بخشش كرده بود؛ ولي امام پس از ملاحظه اين قسمت، فرموده بود: "فريب نخوريد. او دروغ مي گويد. حركات او واقعيت ندارد." هيچ يك از كساني كه سخنان مهدي هاشمي را از نوار شنيده بود، چنين برداشتي نداشتند؛ ولي امام، با فراست دريافت كه وي دروغ مي گويد و مسائل ديگري دارد كه بدين وسيله مي خواهد تيم بازجويي و مسئولان را فريب دهد تا بازجويي وي را پايان يافته تلقي كنند. انتشار مصاحبه اختصاصي مهدي هاشمي، براي حيثيت و اعتبار منتظري خطرناك بود.
از اين رو، سران قوا با اين اقدام مخالف بودند. اينجانب (ريشهري) نيز موافق اين اقدام نبودم و لذا نظر خود را از طريق دفتر امام به ايشان منتقل كردم. اما از دفتر امام به من ابلاغ شد كه: "نظر امام اين است كه آنچه در اين مصاحبه در رابطه با آقاي منتظري است، بايد پخش شود تا مردم در جريان مسائل باشند." منتظري با شنيدن خبر پخش اعترافات مهدي هاشمي از صداوسيما در پيغامي خطاب به آقاي هاشمي رفسنجاني مي نويسد: "اگر اين مصاحبه پخش شود، من موضعگيري خواهم كرد و عليه وزارت اطلاعات سخنراني مي كنم و اعلاميه خواهم داد. اگر شما (هاشمي رفسنجاني) بخواهيد، مي توانيد جلو اين اقدام را بگيريد." قسمت هايي از متن اولين مصاحبه مهدي هاشمي قسمت هايي از متن مصاحبه مهدي هاشمي كه در تاريخ 18/9/1365 از سيماي جمهوري اسلامي منتشر شد، بدين شرح است: بسم الله الرحمن الرحيم با سلام و درود به محضر مبارك حضرت بقيه الله الاعظم، امام زمان -ارواحنا له الفداء- و نايب بر حقش، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني –مد ظله العالي- و قائم مقام معظم رهبري، فقيه عالي قدر، حضرت آيتالله العظمي منتظري و به اميد پيروزي هرچه سريع تر رزمندگان كفرستيز اسلام و فتح كربلا. اينجانب، سيد مهدي هاشمي، فرزند مرحوم سيد محمد، مصاحبه خود را به شرح ذيل آغاز مي كنم. انگيزه من از اين مصاحبه كه به پيشنهاد و رضايت خودم انجام مي گيرد، اولا، روشن كردن اذهان نسبت به عملكردهاي خلاف خودم و همفكرانم و ثانيا، پرده برداشتن از يك سير تصاعدي لغزش ها، اشتباهات و انحرافاتي است كه متاسفانه بعد از انقلاب تا لحظه بازداشت، در وجود من بوده است و به خاطر همان تسلط هواي نفس و نپرداختن به تهذيب نفس، دوري از خط امام، اين اشتباهات در من رشد كرد. مادامي كه در بازداشت به سر مي برم، در اثر برخوردهاي سازنده و آموزنده و اسلامي برادران بازجو و همچنين تفكر و مطالعه و بازنگري خودم، به اعمال و رفتار و انديشه ها و افكار گذشته ام و مجموعه اي از اشتباهات و انحرافات و لغزش هايي كه در من بوده، پي بردم و در اين لحظه، اعتراف مي كنم كه خودم را مصداق بارز آن جمله حضرت امام كه در جواب جناب آقاي ريشهري فرمودند يافتم.
امام فرمودند: "منحرف و توطئه گر". قبل از بازداشت، طبعا به خاطر آن جو عمل زدگي و غرق شدن در آن جو، من فرصت مطالعه و تفكر پيدا نمي كردم و نمي توانستم در خودم و در اعمال و رفتارم بازنگري كنم. شايد اگر فرصت پيدا مي كردم اصلاح مي شدم. اما امروز، در اين لحظات تنبه خيز بازداشت، كه يك فرصت طلايي و ارزنده اي است كه خداوند، نصيب من كرده و من بسيار خوشحالم، و من در اين لحظات، به نفسم بازنگري كردم و براي اصلاح نفسم، اشتباهات و انحرافم را ريشه يابي كردم كه هم اكنون، با يك ارزيابي و تحليل ريشه اي، اين اشتباهات و انحرافاتم را بازگو مي كنم. به اميد اينكه درسي باشد براي ديگران و عبرتي باشد براي سايرين.
و قبل از اينكه مصاحبه را آغاز كنم، از محضر مبارك حضرت امام امت -مد ظله العالي- و فقيه عالي قدر و مسئولين محترم كشور و امت حزب الله، درخواست جدي عفو و اغماض و گذشت را دارم. مصاحبه من كلا به دو بخش تقسيم مي شود: بخش اول مربوط به قبل از پيروزي انقلاب و بخش دوم، مربوط به پس از پيروزي انقلاب. قبل از انقلاب، چون فعاليت هاي سياسي من، دقيقا در اواسط دهه چهل شروع شد و عمدتاً به دليل كم تجربگي و ناپختگي و شتاب زدگي در برداشت هايي از اسلام و مكتب و قرآن و اينكه خط امام در آن زمان تبيين نشده بود، رگه هاي التقاط و روشنفكري اسلامي در من رسوخ كرد و در ادامه به جايي رسيد كه حتي لباس نزيه و مقدس روحانيت را از تنم بيرون كردم. از طرف ديگر، از دوران خدمت سربازي، بنا به دلايلي روح تقوا و معنويت در من كاهش پيدا كرد و اين كاهش معنويت، در آن جو مبارزات آن زمان -كه يك جو عمل زدگي براي من بود و مرا وارد يك جو افراطي عمل زدگي كرد- موجب شد همين كه خواستم براي زندگيام خط مشياي را انتخاب كنم، به يك سلسله اشتباهات و لغزش هايي دچار شدم كه اين لغزش ها، در استمرار منتهي به انحراف شد. بارزترين خطاها و اشتباهات من در آن زمان دو چيز است كه من با صداقت عرض مي كنم: محور اول نرمش و رابطه با ساواك است كه در اثر آن ناپختگي ها و غلبه نفسانيات و برداشت هاي ناپخته از اسلام، من بعضي ضرورت هاي مقطعي و زماني را، مجوزي و توجيهي دانستم براي اين كه بتوانم با ساواك نرمش كنم و اين نرمش، يك لغزش كوچك بود كه تدريجاً به تماس با يكي از عوامل محلي ساواك منتهي شد. به دنبال آن، رشد در اين اشتباهات بدانجا رسيد كه من با يكي از بازپرسهاي ساواك، نشستم و صحبت كردم و اين روند رو به رشد لغزش و اشتباه، به جايي رسيد كه وقتي من دستگير شدم، در زندان، رسماً به ساواك نامه نوشتم و با آنها اعلام همكاري كردم و اين اوج يك لغزش بود كه مي توانم بگويم يك اشتباه بزرگ و يك انحراف است و از بارزترين انحرافات و اشتباهات من، در قبل از پيروزي انقلاب است. محور دوم، محور قتل هاست؛ يعني يكي از بارزترين اشتباهات من در دوران قبل از انقلاب، محور قتل هاست. در محور قتل ها بايد عرض كنم كه دو فقره قتل صورت گرفت، در رابطه با مبارزه با منكرات و فحشاي يك زن و يك مرد و يك فقره هم در مورد قتل مرحوم آقاي شمس آبادي بوده. در محور قتل آقاي شمس آبادي هم من در اثر همان برداشت هاي عجولانه اي كه از اسلام داشتم، اينها را مجوز قتل يك عالم ديني دانستم و اين قتل را مجاز دانستم، كه من حس مي كنم كه يك اشتباه بسيار بزرگي بوده كه در آن زمان برداشت من از مباني اسلامي، نسبت به يك عالم ديني صورت گرفته است... قبل از پيروزي انقلاب، بارزترين خطا و اشتباه و لغزش من در اين دو محور بود. اما پس از پيروزي انقلاب....خارج كردن مقادير زيادي اسلحه و مهمات، مواد منفجره و اسناد از سپاه بود. وقتي كه واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، از آنجايي كه به خط فكري و عملي خودم، بيش از حد اعتماد مي كردم و نوعي مطلق گرايي را در خودم حاكم كرده بودم، وسوسه هاي خطي و گروهي بر من عارض شد و در ارتباط با همان ريشه هاي قبلي، يعني ضعف معنويت، غلبه نفسانيات و دوري از خط امام و نپرداختن به تهذيب نفس، اين وسوسه ها در آن مقطع در من قوت گرفت. وسوسه گروهي، وسوسه خطي، به حدي رساند كه من به قانون و مقررات، كاملا بي اعتماد شدم و از اين جهت وقتي كه واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، با اينكه من قدرت داشتم براي جلوگيري، اما متاسفانه دريغ از همان روح بي اعتمادي به قانون و مقررات و عوامل قبلي، وقتي كه تعداد زيادي از اسلحه، مهمات، مواد منفجره و اسناد سپاه را، از سپاه، برادران خارج كردند، به اين كار به سادگي تن در دادم.... در اينجا يك محور ديگري را كه بايد به آن اشاره كنم مسئله اين بود كه دفتر فقيه عالي قدر را به عنوان يك پايگاه براي تحقق اهداف خودم، اهدافي كه به آن ايمان داشتم و فكر مي كردم اهداف حق مطلق است، انتخاب بكنم. زمينه هايي كه مثبت بود و مرا در اين تخيل ياري مي كرد، چند چيز بود: اول آنكه مسئول دفتر، برادر من بود و آن رابطه و اعتماد متقابلي كه بين من و اخوي وجود داشت، اين زمينه، پارامتر مثبتي بود كه مرا در اين فكر موفق بكند. از آن طرف فقيه عالي قدر از سالهاي دور اعتماد داشتند و اين اعتماد را من يك پارامتر مثبتي در جهت اهداف خودم مي دانستم. سوم اينكه آقا سعيد، فرزند آيتالله هم با ما همدلي و هماهنگي داشت. از آن طرف تعدادي از دوستان هم، از قديم و جديد، در دفتر وجود داشتند. از طرف ديگر در شخص فقيه عالي قدر، من يك سلسله رهنمودهايي را مي ديدم كه ايشان دارند كه اينها را براي آينده كشور، كارساز و طليعه خوشبختي آينده مي دانستم. اينها، مجموعاً عوامل مثبتي بود كه من را جذب كرد به طرف اينكه دفتر را تصور كنم كه پايگاه من است و من مي توانم از طريق دفتر، تمايلاتم را جامه عمل بپوشانم... از آن طرف، گزارشاتي به آقا مي نوشتم كه معتقد بودم كارساز است و در همين جا بايد عرض كنم من، با گزارشاتي كه به آقا مي نوشتم، در حقيقت از اعتماد پاك و بي شائبه فقيه عالي قدر نسبت به خودم، سوء استفاده كردم. من مي خواستم با نوشتن اين نامه ها و گزارشات به خدمت ايشان، در حقيقت افكار خودم را القاء كنم و خط بدهم و در مقابل خط تخيلي كه احساس مي كردم وجود دارد، خودم را مصون نگه دارم در خدمت و در دفتر ايشان. و من از اين اعتقاد پاك و بي شائبه فقيه بزرگوار كه به من داشتند، سوء استفاده كردم. من در اين لحظه، خودم را جدا گناه كار مي دانم، كه از اين اعتمادها، سوء استفاده شده است... يكي از تحليل هاي ذهني ما، كه اكثرا خيالاتي بود، توهمات بود، متكي به افكار و بينش هاي غلط انحرافي بود، اينها را ما به دفتر آقا منتقل مي كرديم و اين كار عاقلانه نبود؛ بلكه كار زشتي بود كه مقام معظم رهبر آينده و دفتر ايشان را ما آلوده بكنيم با تحليل هاي غلط زشت و انحرافي ذهني خودمان. از آن طرف، من كه يك آدم آلوده اي بودم به يك سلسله اعمال و بينش هاي غلط، زشت و انحرافي و اشتباه، من نبايد خودم را نزديك دفتر بكنم. ولي خوب، اين نزديكي صورت گرفت و من تلاش در جهت خط دادن داشتم. تلاش براي القاي فكر داشتم، هم به دفتر و هم به آقا، و اين را در حقيقت، يك خيانت بزرگي تلقي مي كنم. در حقيقت، در محور دفتر حضرت فقيه عالي قدر هم، كه من اميدهايي به عنوان يك پايگاه به آن داشتم براي افكار آينده خودم در كشور، در آنها هم تبلوري از لغزش هاي فكري و انحرافات عملي من وجود داشت... من از خداوند بزرگ اولا، در خواست مغفرت دارم جداً. من خودم را گناهكار مي دانم در مقابل خدا و احساس مي كنم اگر خدا من را نبخشد، من در دنيا و آخرت معذبم. از مقام رهبري هم درخواست مي كنم مرا ببخشد. من ايمان دارم به اينكه نيروهاي من و انرژي من، آنقدر هست كه در كشور و انقلاب و اسلام كارساز باشد. من مي توانم گذشته ها را جبران كنم. من قادرم بر اصلاح گذشته ها. اميدوارم كه اولا خداوند مرا ببخشد و ثانيا حضرت امام امت، مرا با ديده عفو و اغماض، مورد عفو و رحمت قرار بدهند.... (روزنامه جمهوري اسلامي 19/9/1365)
درخواست منتظري از امام(ره) براي رسيدگي به اتهامات مهدي هاشمي مهمترين بازتاب انتشار مصاحبه مهدي هاشمي، اين بود كه منتظري، به رغم تمايل باطني خود، به دليل فشار افكار عمومي مردم، مجبور شد طي نامه اي از امام بخواهد به جرايم و اتهامات مهدي هاشمي و جريان مرتبط به او رسيدگي شود: «بسم الله الرحمن الرحيم محضر مبارك رهبر بزرگ انقلاب، آيتالله العظمي امام خميني -مد ظله العالي- ضمن سلام و تشكر از موضع گيري هاي مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالي نسبت به جريانات انحرافي، خواهشمندم دستور فرماييد كه جرايم و اتهامات سيد مهدي هاشمي و افراد مرتبط به وي، بدون اغماض و با كمال دقت، مطابق موازين عدل اسلامي، ولو بلغ ما بلغ، رسيدگي شود و مبادا ارتباط سببي ايشان و يا ديگران با اين جانب و يا هركس و يا رعايت حرمت اين و آن، مانع تحقيق و رسيدگي گردد. زيرا حفظ حرمت اسلام و جلوگيري از انحرافات از دامن اسلام عزيز و انقلاب مقدس و روحانيت، بر همه جهات مقدم است. سلامت و طول عمر حضرت عالي و پيروزي رزمندگان مسلمان را در همه جبهه ها، از خداوند متعال مسئلت مي نمايم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
حسينعلي منتظري 24 آذر ماه 1365»
بعد از منتظري نيز هادي هاشمي و سعيد منتظري هر يك از سيد مهدي هاشمي تبري جسته و خواستار رسيدگي به اتهامات وي شدند. پيام كتبي منتظري به امام خميني(ره) منتظري بعد از ارسال درخواست خود مبني بر رسيدگي به اتهامات مهدي هاشمي در نامه اي به امام خميني(ره) نشان مي دهد كه نامه قبلي اش به امام چيزي جز حفظ مصالح سياسي و اجتماعي خود نبوده است و باز هم بر حمايت خود از مهدي هاشمي تاكيد مي ورزد.
وي در نامه اي خطاب به امام خميني(ره) چنين مي نويسد:
«1- در قم، تنها مدارس من بود كه در خط شما بود. اگر حضرتعالي از دو سال قبل، نسبت به مدارس من نگران بوديد، چرا به من نگفتيد؟
2- چرا مصاحبه اي را كه به ضرر من و بيت من و مدارس من بود، اجازه داديد پخش شود؟
3- چرا كتابخانه مربوط به من، كه حدود هزار عضو مطالعه كننده داشت و بيش از همه، راديو منافقين عليه آن تبليغ مي كرد، مهر و موم شد و الان هم بسته است؟
4- سيد مهدي، مجرم بود فرضا، اعدام مي شد مسئله اي نبود؛ ولي چرا بدون دادن حق دفاع، جمع كثيري از عاشقان اسلام و انقلاب و شكنجه شده هاي زمان شاه را، به اتهام ارتباط با او، در رسانه هاي گروهي و روزنامه ها كوبيدند؟ و عده اي عقده گشايي كردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانيت و در خط خودتان را به پوچي و ياس كشاندند، به نحوي كه در جبهه ها هم اثر بد داشت؟ و بيش از همه خوراك تبليغي براي رسانه هاي ضد انقلاب فراهم شد.
5- در كجاي دنيا يك دوست و پدر، با فرزند و دوست و همفكر خود، اين طور عمل مي كند؟
6- حضرت عالي با اين كار، آخوندهاي مخالف را كه تا اندازه اي ترس و يا شرم حضور داشتند، جري كرديد و به آنان، امكان ضربه زدن را داديد.
7- ضربه اي كه به اسم حضرت عالي و در پوشش حمايت از من و بيت من، به من و بيت من زده شد، از همه ضرباتي كه آخوندهاي مخالف، در رژيم گذشته و در زمان حال زدند و مي زنند، بيشتر بود. و فشار روحي كه در اين مدت متحمل شدم و به خاطر خدا و اسلام و انقلاب و حفظ حرمت حضرت عالي صبر كردم، از همه زندان ها و تبعيدها و كتك هاي زمان شاه كوبنده تر بود. و الي الله المشتكي.
8- نمي دانم از بهره برداري هاي ضد انقلاب و آخوندهاي مخالف و تفسير هاي راديو و روزنامه هاي بيگانه و خوشحالي آنان، تا چه اندازه مطلعيد.
9- شنيده شد فرموده ايد: "فلاني مرا شاه و اطلاعات مرا ساواك شاه فرض مي كند". البته حضرت عالي را شاه فرض نمي كنم؛ ولي جنايات اطلاعات شما و زندان هاي شما، روي شاه و ساواك شاه را سفيد كرده است. من اين جمله را با اطلاع دقيق مي گويم.
10- من حدس مي زدم روزي حضرت عالي، از اكثر علاقه مندانتان منقطع شويد؛ ولي گمان نمي كردم به اين زودي عملي شود. و في الخاتمه اقول:
" صديقك من صَدَقَك لا مَن صدقك".
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.»
مقايسه آن نامه و اين پيام، مي تواند حقايق بسياري را آشكار نمايد. البته اين آخرين باري نبود كه منتظري در مقابل امام خميني و ملت ايران اينطور رفتار ميكرد. بعد از اغتشاشات اخير نيز وي در حمايت از اغتشاشگران، اعترافات آنان را در اثر شكنجه مي داند و تهمت هاي بسياري را متوجه وزارت اطلاعات و دستگاه قضايي كشور مي كند. جالب اينجاست كه وي عده اي از افرادي را كه دستشان به خون بيگناهان آلوده بوده است را "جمع كثيري از عاشقان اسلام و انقلاب و شكنجه شده هاي زمان شاه" مي خواند و به دستگيري آنان اعتراض مي كند.
آیت الله ربانی اولین قربانی ترور بیولوژیک؛
توطئه باند مهدی هاشمی علیه آیتالله ربانی املشی
آیت الله ربانی املشی، پس از عمری تلاش، مجاهدت، مبارزه و کوشش برای پيروزی و سربلندی اسلام و حکومت اسلامی، در ۱۷ تير ۱۳۶۴ در ۵۱ سالگی در اثر بيماری سرطان به لقاءالله پيوست.
سید مهدی هاشمی معدوم در بخشی از اعترافات خود، توطئه علیه آن مجاهد نستوه و یار و یاور امام را چنین تشریح میکند:

« در رابطه با قتل مرحوم ربانی قضیه بدین ترتیب بود که بعد از قضیه مجلس خبرگان و آمدن آقای ربانی املشی خدمت منتظری در رابطه با جریانات آینده رهبری، چند ماه بعد از خبرگان - که دقیقا یادم نیست چه زمانی بود - روزی با آقای... در تهران در منزل قبلی ایشان گویا اختیاریه بود صحبت کردیم که چگونه یک ضربه به ایشان بزنیم. گفت: ما وسایل و امکانات سمی و داروهای مسموم کننده و سرطان زا در اختیار داریم که میتوان به صورت نامرئی فرد را مسموم نمود که در اثر این مسمومیت به سرطان کشنده مبتلا خواهد شد. پس از بحث و بررسی این شیوه به نظرمان مطلوب افتاد برای اجرای قضیه، او گفت: یکی از افراد ما - که شک دارم منظورش فلانی یا فلانی بود - به تازگی با آقای... ارتباط یافته بودند، البته رفاقت قبلی داشتند. وی از نظر کار با نهضتها به تازگی در اختیار آقای... قرار گرفته بودند، میگفت: میتوانند با آقای ربانی در تماس و ارتباط قرار گیرند. من دقیقا سؤال نکردم شیوه ارتباطی آنان چگونه است ولی آقای... با ضرس قاطع مدعی بود که رابطه گرفتن برای او آسان است. در مورد شیوه عمل مدعی بود پس از ۱۵یا ۲۰روز پس از استعمال و استشمام مواد مزبور طرف تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. مدتی بعد که به قم آمده بود، گفت: « عمل انجام گرفته است.»
ما تا مدتی در انتظار تأثیرات آن بودیم ولی خبری نشد. تا اینکه نمیدانم چه سالی بود که اعلام شد یعنی دوستان خبر دادند که ایشان مبتلا به سرطان شده و به خارج از کشور اعزام شده است. احتمال قوی دادیم که تأثیر همان حرکت باشد...
مواد مزبور را در رابطه با نفوذ در ضد انقلاب تهیه کرده بود و در منزل خود نگهداری میکرد. من از نام و نوع مواد و از نظر علمی و فنی چیزی نمیدانم ولی خاصیتی که برای آنها میگفت این بود که مواد شیمیایی و سمی است و تا مدتی بعد اثرش ظاهر میشود...»

آیت الله ربانی املشی
لازم به ذکر است که پسر آیت الله منتظری داماد آیت الله ربانی میباشد.