کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

« حکایت »

دزدی در یک باغ، درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت.
صاحب باغ آمد و گفت: ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟
دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است؟ چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟
صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم.

آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد.
دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی.
صاحب باغ گفت: این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت بنده خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم؛ کار، کار خداست.

دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم. تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار. نزن. بر جهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است؛ اختیار است؛ اختیار...

 

baghdasht1.blogfa.com

_____________________

   barrud.rasekhoonblog.com 

_____________________
    #کاشمر#کوهسرخ #کریز

___________________

 #خراسان رضوی: 

احمداسماعیلی کریزی

_____________________

" اینستاگرام"

baghdashtkariz33828

____________________

 

کانال تاریخی،اخلاقی طلوع


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 15 آذر 1396  ] [ 2:38 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

« حکایت »

دزدی در یک باغ، درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت.
صاحب باغ آمد و گفت: ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟
دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است؟ چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟
صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم.

آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد.
دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی.
صاحب باغ گفت: این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت بنده خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم؛ کار، کار خداست.

دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم. تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار. نزن. بر جهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است؛ اختیار است؛ اختیار...

 

baghdasht1.blogfa.com

_____________________

   barrud.rasekhoonblog.com 

_____________________
    #کاشمر#کوهسرخ #کریز

___________________

 #خراسان رضوی: 

احمداسماعیلی کریزی

_____________________

" اینستاگرام"

baghdashtkariz33828

____________________

 

کانال تاریخی،اخلاقی طلوع


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 15 آذر 1396  ] [ 2:38 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

« حکایتی خواندنی »

ملا نصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد .
ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت.

قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند .
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده
ملا به فرستاده قاضی جواب داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه‌ی عسل است

 

کانال تاریخی،اخلاقی،طلوع

 


وبلاگ چهارباغ کریز
baghdasht1.blogfa.com

" لطفابه گروه یاران خراسانی بپیوندید."

https://t.me/joinchat/AgHf1UEiG0h_vSzNZ32eqg


"لطفابه کانال یاران خراسانی بپیوندید

https://t.me/joinchat/AAAAAEKaighTt7PO_bRC0Q 


احمداسماعیلی کریزی

 


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 15 آذر 1396  ] [ 2:34 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

« حکایتی خواندنی »

ملا نصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد .
ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت.

قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند .
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده
ملا به فرستاده قاضی جواب داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه‌ی عسل است

 

کانال تاریخی،اخلاقی،طلوع

 


وبلاگ چهارباغ کریز
baghdasht1.blogfa.com

" لطفابه گروه یاران خراسانی بپیوندید."

https://t.me/joinchat/AgHf1UEiG0h_vSzNZ32eqg


"لطفابه کانال یاران خراسانی بپیوندید

https://t.me/joinchat/AAAAAEKaighTt7PO_bRC0Q 


احمداسماعیلی کریزی

 


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 15 آذر 1396  ] [ 2:34 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

« حکایت »

شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند،آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.

تو را که این همه گفت وگوی است بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟

تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.

آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟
تاجر گفت:
آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا…!
در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.

آری،عزیزانم معامله با خدا ،قیاس نداره .

چه خوش گفت شاعر :

“تو نیکی کن و در دجله انداز
خداوند در بیابانت دهد باز^

 

کریز, [۰۵.۱۲.۱۷ ۱۹:۳۰]
[Forwarded from کریز (Baghdasht)]
وبلاگ چهارباغ کریز
baghdasht1.blogfa.com

" لطفابه گروه یاران خراسانی بپیوندید."

https://t.me/joinchat/AgHf1UEiG0h_vSzNZ32eqg


"لطفابه کانال یاران خراسانی بپیوندید

https://t.me/joinchat/AAAAAEKaighTt7PO_bRC0Q 


احمداسماعیلی کریزی

 


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 15 آذر 1396  ] [ 2:25 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

#حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_و_آله 
#امام_صادق_علیه_السلام  

خبرت هست که آن طاق معلیٰ اُفتاد 
ناگهان کُنگره‌یِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد
خبرت هست ستون‌های یَهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد

خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات

یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظره‌ی باغ جنان بردارد
تاکه از گُردیِ ما یوقِ گران بردارد
از کران تا به کران بانگِ اذان بردارد

آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد 
چهارده تَن همه با نامِ محمد آمد

شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد 
عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد 
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد 

"گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه‌ی آن سَروِ روان ما را بس"

حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد
نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد
سایه‌اش نیست و در سایه قیامت دارد

انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبله‌ی روز و شبِ حضرت حیدر این است

کیستی ای نفَسَت پاک‌تر از پاکی ها
غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها
اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها
نوری و نورِ پراکنده بر این خاکی ها

ای نَفَس‌های علی ای همه هستِ زهرا
عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا

تو درخشیدی و انوارِ حیات آوردی 
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی 
سیزده چشمه‌ی جوشان نجات آوردی 
سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی 

آخرین باده‌ات از این همه خُم می‌آید 
با دُعایت عَلَم چهاردهم می‌آید 

ششمین آینه‌ات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
مَردِ این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعه‌یِ جعفریِ خادم این خانه شدیم

آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده

گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهراییِ تو صحبت صادق دارد

تو بشیری و به شور ازلی می‌آیی 
سرِ هر صبح به دیدارِ علی می‌آیی 

باز پیچیده در این شهر پیامت آقا 
پشتِ یک خانه تو هستی و قیامت آقا
عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا 
و سلام است فقط تکه کلامت آقا

از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات

#حسن_لطفی

ولادت پیامبر رحمت(ص)و امام جعفر صادق(ع)تبریک و تهنیت باد...

 

 


وبلاگ چهارباغ کریز
baghdasht1.blogfa.com

" لطفابه گروه یاران خراسانی بپیوندید."

https://t.me/joinchat/AgHf1UEiG0h_vSzNZ32eqg


"لطفابه کانال یاران خراسانی بپیوندید

https://t.me/joinchat/AAAAAEKaighTt7PO_bRC0Q 


احمداسماعیلی کریزی

 


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 15 آذر 1396  ] [ 2:20 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

« تلنگر »


با تمسخر از بابا بزرگم پرسیدم ..!
بابا بزرگ؛ آخه شما چطوری زندگی می کردین!؟
نه تکنولوژیی؛ 
نه هواپیمایی؛ 
نه ماشینی؛ 
نه کامپیوتری و نه موبایلی ..!

 گفت:


همونطوری که شما الان زندگی می کنین ..!


نه نمازی 
نه عبادتی
نه تربیتی.. 
نه اخلاقی ..! 
نه ادبی...
نه احترامی
نه شعوری...


ماندم چه بگم.


وبلاگ چهارباغ کریز
baghdasht1.blogfa.com

" لطفابه گروه یاران خراسانی بپیوندید."

https://t.me/joinchat/AgHf1UEiG0h_vSzNZ32eqg


"لطفابه کانال یاران خراسانی بپیوندید

https://t.me/joinchat/AAAAAEKaighTt7PO_bRC0Q 


احمداسماعیلی کریزی


ادامه مطلب



[ چهارشنبه 15 آذر 1396  ] [ 2:18 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
ولادت پیامبراکرم(ص)و امام جعفرصادق(ع) مبارک...
"باسمه تعالی"
  •  
  • ahmad_esmaeili_503588اینستاگرام

 

 


  • ولادت باسعادت پیامبر اکرم (ص) و ومیلاد مسعودحضرت امام جعفر صادق(ع)

    رابه منجی عالم بشریت،مهدی موعود، امام زمان(عج)ونایب برحقش ولی امرمسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (حفظه الله)وعموم مسلمانان جهان ،علی الخصوص ملت شهیدپروروولایتمدارایران اسلامی تبریک وتهنیت عرض می نمائیم.احمداسماعیلی کریزی... هفته وحدت و ولادت با سعادت حضرت رسول اکرم(ص) و خجسته میلاد امام جعفر صادق(ع) بر تمامی مسلمانان مبارک باد...
  •  

  • میلادمسعود نبی اکرم(ص) بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام جعفرصادق(ع) بر مسلمین جهان مبارک باد...
  •  
  •  
  • ای احمدیان به نام احمد صلوات
  •  
  • هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
    از نور محمدی دلم مسرورست
    پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
    اللهم صلی علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم...
  •  
  •  
  •  
  • بر چهره ی تابان پیمبر صلوات
    بر نور ششم ولی داور صلوات
    امروز که بهر ملت ماست دو عید
    روز صلوات است، مکرر صلوات
    اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم...
  •  
  •  
  • فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
    دو خورشید جهان افروز ، در دو صبحگاه آمد
    محمد (ص) ای چراغ روشنی بخش جهان آرا
    بر افروز و بر افروزان بنور خویش دل ها را
    ششم مولا ششم رهبر ، ششم هادی ششم سرور
    ششم فرمانده داور ، ششم فرزند پیغمبر(ص)
    تو ما را دانش آموزی ، تو مهر عالم افروزی
    تو برق اهرمن سوزی ، تو در هر عصر پیروزی
  •  

  • ولادت پیامبر رحمت(ص)و امام جعفر صادق(ع)تبریک و تهنیت باد...

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    _____________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر#کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _____________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 آذر 1396  ] [ 5:47 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    _____________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر#کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _____________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 آذر 1396  ] [ 5:39 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
"باسمه تعالی"
  •  
  • ahmad_esmaeili_503588اینستاگرام

 

 


  • ولادت باسعادت پیامبر اکرم (ص) و ومیلاد مسعودحضرت امام جعفر صادق(ع)

    رابه منجی عالم بشریت،مهدی موعود، امام زمان(عج)ونایب برحقش ولی امرمسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (حفظه الله)وعموم مسلمانان جهان ،علی الخصوص ملت شهیدپروروولایتمدارایران اسلامی تبریک وتهنیت عرض می نمائیم.احمداسماعیلی کریزی... هفته وحدت و ولادت با سعادت حضرت رسول اکرم(ص) و خجسته میلاد امام جعفر صادق(ع) بر تمامی مسلمانان مبارک باد...
  •  

  • میلادمسعود نبی اکرم(ص) بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام جعفرصادق(ع) بر مسلمین جهان مبارک باد...
  •  
  •  
  • ای احمدیان به نام احمد صلوات
  •  
  • هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
    از نور محمدی دلم مسرورست
    پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
    اللهم صلی علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم...
  •  
  •  
  •  
  • بر چهره ی تابان پیمبر صلوات
    بر نور ششم ولی داور صلوات
    امروز که بهر ملت ماست دو عید
    روز صلوات است، مکرر صلوات
    اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم...
  •  
  •  
  • فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
    دو خورشید جهان افروز ، در دو صبحگاه آمد
    محمد (ص) ای چراغ روشنی بخش جهان آرا
    بر افروز و بر افروزان بنور خویش دل ها را
    ششم مولا ششم رهبر ، ششم هادی ششم سرور
    ششم فرمانده داور ، ششم فرزند پیغمبر(ص)
    تو ما را دانش آموزی ، تو مهر عالم افروزی
    تو برق اهرمن سوزی ، تو در هر عصر پیروزی
  •  

  • ولادت پیامبر رحمت(ص)و امام جعفر صادق(ع)تبریک و تهنیت باد...

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    _____________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر#کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _____________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 آذر 1396  ] [ 4:53 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

صفایی ندارد ارسطو شدن / خوشا پر کشیدن پرستو شدن
تو که پر نداری پرستو شوی / بنشین درس بخون تا ارسطو شوی
روز دانشجو بر ارسطو های آینده ایران مبارک !
درد و دل دانشجویان با چاشنی روز دانشجو/ به نام دانشجویان و به کام سیاسیون!درد و دل دانشجویان با چاشنی روز دانشجو/ به نام دانشجویان و به کام سیاسیون!
 شهدای روز دانشجو روز دانشجو چه روزی است 16 آذر 1332 مراسم روز دانشجو متن روز دانشجو 16 آذر 94 روز جهانی دانشجو برنامه های روز دانشجو16 آذر روز دانشجو‎

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    _____________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر#کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _____________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 آذر 1396  ] [ 4:47 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

استکبار ستیزی، ژست سیاسی یا هویت تاریخی یک ملت؟ 
 
 
 
 
 
 

16 آذر 32، روزی که شعار «مرگ بر آمریکا» متولد شد + روایت تاریخی شهید چمران از روز دانشجو 

 

مرور تاریخ نشان می دهد واکنش مردم ایران به ظلم و ستم استکبار منحصر به 35 سال گذشته و وقوع انقلاب اسلامی نیست، بلکه ریشه تولد این شعار تاریخی را باید در 16 آذر 1332 جستجو کرد. روزی که دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به نقش امریکایی ها در کودتای علیه دولت دکتر مصدق در 28 مرداد 1332، به بهانه ورود نیکسون به ایران دست به تجمع زدند و این اعتراض توسط نظامیان شاهنشاهی سرکوب شد.
گروه تاریخ- رجانیوز: 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می گذرد و در این میان شعار «مرگ بر امریکا» همچنان در صدر شعارهای مردم ایران باقی مانده است، عده ای این شعار را یک ژست سیاسی و عده ای دیگر آن را بخشی از هویت انقلاب مردم ایران در سال 57 می دانند و معتقدند اگر استکبار ستیزی و استقلال، بخشی از مطالبات مردم ایران بوده است، پس این شعار نمی تواند صرفا یک ژست سیاسی باشد و تا زمانی که دشمنان بشریت، تغییری در ماهیت شان ایجاد نشده است این شعار نمادین نیز بر زبان تک تک مردم ایران جاری خواهد بود.
 
به گزارش رجانیوز، مرور تاریخ اما نشان می دهد واکنش مردم ایران به ظلم و ستم استکبار منحصر به 35 سال گذشته و وقوع انقلاب اسلامی نیست، بلکه ریشه تولد این شعار تاریخی را باید در 60 سال قبل و در 16 آذر 1332 جستجو کرد. روزی که دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به نقش امریکایی ها در کودتای علیه دولت دکتر مصدق در 28 مرداد 1332، در 16 آذر همان سال و به بهانه ورود ریچارد نیکسون معاون وقت رییس جمهور امریکا به ایران دست به تجمع زدند و بلافاصله این اعتراض دانشجویی توسط نظامیان شاهنشاهی به شدت سرکوب شد و سه تن از دانشجویان دانشکده فنی به نام شریعت رضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگ نیا به شهادت رسیدند.
 
اما این واقعه تنها اعتراض دانشجویان به ورود یک امریکایی به ایران نبود، تنها شهادت سه دانشجوی مسلمان توسط نظامیان شاهنشاهی نیز نبود بلکه آغازی بر دوران استکبارستیزی یک ملت بود که با توجه به آن می توان طرح شعار «مرگ بر امریکا» را بهتر ریشه یابی کرد و به این پرسش اساسی پاسخ داد که آیا امریکا ستیزی یک ژست صرفا سیاسی برای مردم ایران است محسوب می شود و یا بخشی از هویت تاریخی یک ملت به حساب می آید؟
 
از سوی دیگر گذر زمان نشان داد این واقعه تاریخی تنها واکنش دانشجویان به استکبار و در راس آن امریکا نبود بلکه گذشت 26 سال از 16 آذر 1332 منجر شد تا یک رویداد تاریخی دیگر در تقابل با استکبار به نام دانشجویان ثبت شود و آن تسخیر لانه جاسوسی امریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام بود؛ اتفاق بزرگی که در 13 آبان 1358 بوقوع پیوست و امریکا ستیزی یک ملت را این بار به فاصله چندماه بعد از پیروزی انقلاب آنها تثبیت کرد.
 
در پایان روایت تاریخی شهید مصطفی چمران از واقعه 16 آذر 1332 را می خوانید:
 
شانزدهم آذر در سراسر عمر حکومت محمدرضا پهلوي و دوره‌ي پس از کودتاي ‌28 مرداد ‌1332 چيزي بيش از يک روز در تقويم بود. اين روز و ياد و خاطره‌ي حماسي‌اي که آن‌را احاطه مي کرد در آن دوره‌ي ‌25 ساله به نمادي هويت ساز و بخشي از فرهنگ مبارزه و مقاومت عليه فرهنگ رسمي سياسي و ايدئولوژي رژيم حاکم تبديل شد.
 
درباره‌ي آنچه در آن روز اتفاق افتاد و معنايي که نظريه پردازان سياسي و مردم عادي در سالهاي پس از وقوع واقعه به آن نسبت داده اند مطالب بسياري انتشار يافته است. گزارشي که مي خوانيد روايتي از واقعه‌ي ‌16 آذر سال ‌1332 را که در ‌16 آذر ‌1341 است که از سوي شهيد دکتر مصطفي چمران منتشر شد. دکتر چمران در آن زمان دانشجوي دانشکده‌ي فني دانشگاه تهران و شاهد عيني کشتار دانشجويان بوده است. اين گزارش قبلا در نشريات دانشجويي خارج از کشور و نشريه‌ي آفتاب انتشار يافته است.
 
از آن روز - يعني ‌16 آذر ‌1332 - نه سال مي گذرد ولي وقايع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گويي همه را به چشم مي بينم؛ صداي رگبار مسلسل در گوشم طنين مي اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را مي لرزاند، آه بلند و ناله‌ي جانگذار مجروحين را در ميان اين سکوت دردناک مي شنوم، دانشکده‌ي فني خون آلود را در آن روز و روزهاي بعد به راي العين مي بينم.
 
آن روز ساکت ترين روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثه‌اي را نشان مي داد، دانشجويان بي اندازه آرام و هوشيار بودند که به هيچ وجه بهانه اي به دست کودتاچيان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ و چطور سه نفر از بهترين دوستان ما، بزرگ نيا، قندچي و رضوي به شهادت رسيدند؟
 
جواب به اين سئوال مستلزم بررسي شرايط آن زمان و حوادث پي در پي آن روزهاست. وقايع آن ايام چون حلقه هاي زنجير به هم مرتبط بوده يکي پس از ديگري پيش مي آمد. دولت کودتا هر روز قدم تازه اي برخلاف ايده ها و آرزوهاي مردم برمي داشت. در محاکمه‌ي فرمايشي مصدق، پست ترين و منفورترين افراد به ساحت پاک رهبر ارجمند ملت ايران اهانت‌ها مي‌کردند و دشنام‌ها مي‌دادند.
 
 
سفارت انگلستان دوباره افتتاح مي شد و "دنيس رايت" کاردار سفارت قرار بود که به ايران بيايد. کمپاني هاي نفتي براي تصرف مجدد نفت ايران نقشه مي کشيدند. نيکسون معاون رييس جمهور آمريکا به ايران مي آمد تا نتيجه ‌21 ميليون دلار کودتا را ببيند. ناراحتي و نارضايتي مردم هر روز بيشتر اوج مي گرفت. آتش خشم و کينه مردم هر لحظه بيشتر زبانه مي کشيد. فرياد اعتراض از هر گوشه و کناري به گوش مي رسيد. دولت کودتا و استعمار خارجي نيز براي انتقام از مردم مبارز ايران، به خصوص دانشجويان دانشگاه تهران، دندان تيز کرده بودند که فاجعه ‌16 آذر بروز کرد ...
دکتر مصدق در دوران حکومت ‌27 ماهه خود سير تاريخ ايران را تغيير داد. پيش از او اداره امور کشور در جهت منافع دول استعمارگر خارجي و به صلاحديد يا فرمان آنان صورت مي گرفت. نفت ايران به نفع انگلستان جريان داشت و حتي حدود ‌16 درصد که به موجب قرارداد ظالمانه تحميلي ‌1933 به دولت ايران مي رسيد، به عناوين مختلفه دوباره به کيسه آنان برمي گشت.
 
سياست خارجي ايران بردگي و دنباله روي از سياست آنان بود. امپراطوري انگلستان با يک قرن و نيم سيطره وحشت آور خود چنان رعب و وحشتي در دلها ايجاد کرده بود که احدي را جرات مخالفت با آنان نبود. انگلستان شکست ناپذير تلقي مي شد و پنجه در افکندن با او باعث نابودي مي گشت. ولي مصدق اين مجسمه هيولايي را که در ذهن عده اي جنبه نيمه خدايي داشت شکست و چنان جان تازه اي به مردم داد که نه تنها مردم ايران، بلکه مردم اکثر ممالک خاورميانه يکي پس از ديگري در برابر استعمار انگلستان و دست نشاندگان آنها قيام کردند و خورشيد اقبال شير پير انگلستان در شرق غروب کرد.
 
دکتر مصدق نفت را ملي نمود و اولتيماتوم ها و کشتي هاي جنگي و محاصره نظامي انگلستان کوچکترين وحشتي در دل مردم ايجاد نکرد.
 
محاصره اقتصادي و قطع کمک هاي خارجي نيز نه تنها توانست مصدق را شکست دهد بلکه مصدق با اقتصاد بدون نفت براي اولين بار توانست بودجه ايران را متعادل کند و اين خود يکي از افتخارات بزرگ حکومت اوست.
انگلستان و ساير دول استعماري پس از ياس از مبارزه اقتصادي، شاه و هيات حاکمه ايران را بر ضد مصدق برانگيخت ولي تلاش اين عوامل شناخته شده استعمار نيز طي قيام ‌30 تير و حوادث ‌9 اسفند و ‌28 مرداد مفتضحانه شکست خورد.
 
منافع سرشار نفت در دل صاحبان کمپاني هاي نفتي که در اداره حکومت انگلستان و آمريکا نفوذ داشتند وسوسه مي کرد به خصوص که موقعيت سوق الجيشي ايران نيز براي سياست آمريکا اهميت فوق العاده اي داشت و سياست غيرمتعهد مصدق براي آنان ناگوار بود. سرانجام دولت آمريکا نيز به کمک انگلستان وارد معرکه شد و پس از يک سلسله توطئه چيني اداره جاسوسي آمريکا، اشرف خواهر شاه، جنرال شوارتذکف و هندرسن سفير آمريکا در ايران کودتاي ‌28 مرداد با صرف ‌21 ميليون دلار عملي شد. دکتر مصدق و ياران با وفاي وي به زندان افتادند. آزادي مردم سلب شد و به جاي آن حکومت نظامي و ديکتاتوري مردم آزاده را تحت فشار گذاشت. آزاديخواهان و وطن پرستان در مخوف ترين شکنجه گاه ها زجر مي ديدند و به دورترين و بد آب و هواترين نقاط تبعيد مي شدند.
 
روزنامه ها همه توقيف شدند و مديران آنها به زندان افتادند و فقط ورق پاره هاي کثيف مزدوران هيات حاکمه انتشار مي يافت ولي مردم نيز ساکت ننشستند. مردمي که براي حفظ حکومت ملي خود سي تير به پا کرده بودند، مردمي که افتخار ملي شدن نفت و پيروزي بر اميراطوري انگلستان نصيبشان شده بود، مردمي که براي اولين بار پس از مدت هاي دراز بر پاي خود ايستاده لذت آزادي و استقلال را درک کرده بودند، مردمي که پس از قرن ها اسارت و ذلت کسب شرافت و حيثيت کرده بودند، حاضر نبودند که اين آساني دوباره تن به ذلت داده زير بار بيگانگان روند. نهضت مقاومت ملي ايران از احزاب و نيروهاي ملي تشکيل شد و مسئوليت مبارزه بر عليه کودتاچيان ملي تشکيل شد و مسئوليت مبارزه بر عليه کودتاچيان بر عهده اش واگذار شد. "راه مصدق" ارگان نهضت مرتبا پخش مي شد و اگرچه هر چند روزي دولت چايخانه اي از نهضت مي گرفت ولي انتشار راه مصدق قطع نمي شد. علاوه بر تظاهرات موضعي کوچک و پراکنده اولين تظاهرات يکپارچه مردم در روز ‌16 مهرماه يعني تقريبا يک ماه و نيم بعد از کودتا به رهبري نهضت مقاومت ملي انجام شد. دانشگاه و بازار به طرفداري از مصدق اعتصاب کردند و تظاهرات پرشوري به وقوع پيوست و مخالفت و مبارزه مردم عليه دستگاه به گوش همه رسيد. اگرچه دولت از يکپارچگي و جسارت مردم به وحشت افتاده عده زيادي را گرفت و سران بازار را دستگير کرد ولي اين فشارها در مردم اثري ننمود.
 
ماه بعد - ‌17 آبان - اولين روز محاکمه دکتر مصدق بود. محاکمه اي که عده اي عمال چشم و گوش بسته و دل سياه آن را اداره مي کردند و اعضاي آن بختيارها و آزموده ها بودند. محاکمه اي که به قول خود مصدق "قاضي و دادستان و مدعي همه شخص شاه بودند" جوش و خروش مردم به شدت درجه رسيد و به عنوان اعتراض به دادگاه قلابي بلخ تظاهرات ‌21 آبان به رهبري نهضت مقاومت ملي در سراسر کشور به وقوع پيوست. ده ها هزار مردم در اين تظاهرات شرکت کردند و مخصوصا دانشجويان و بازاريان پيشقدمان آن به شمار مي رفتند. دولت کودتا سخت به تلاش افتاد و فشار خود را به منتها درجه رسانيد. طاق بازار را بر سر بازاريان مبارز و وطنخواه خراب کرد و دکان هاي رهبران فداکار بازار را به وسيله گماشتگان خود غارت نمود و هزارها مردم مبارز را گرفتار غل و زنجير کرد. زندان ها پر شد حتي سربازخانه ها را نيز زندان کردند و هر روز صدها نفر را به بنادر جنوب مي فرستادند. مرحوم حاج حسن شمشيري بين تبعيدشدگان به جزيره خارک بود. دستگيرشدگان به شديدترين و دردناک ترين وجه شکنجه مي شدند که قلم از شرح آن شرم دارد ... چه ستم ها که نکردند و چه جنايت ها که مرتکب نشدند ... اين لکه هاي ننگ و وحشيگري چقدر بر صفحات تاريخ ايران غم انگيز و شرم آور است ... فقط فداکاري و بلندنظري مردم ايران که در مقابل اين همه وحشيگري و زجر و شکنجه مقاومت کرده دست از مبارزه بر نمي داشتند و خون شهدايي که مرگ شرافت آميز را بر زندگي ذلت بار ترجيح داده جان سپردند شايد اين لکه هاي ننگ را از تاريخ ايران بشويد.
براي بازگشت به دوران سياه گذشته دولت کودتا درصدد برآمد که آثار حکومت مصدق را به کلي محو کند و مخصوصا روحيه و اراده مردم را بکشد. از اين رو قانون ملي شدن صنعت نفت را" کان لم يکن "تلقي کردند و کارتل بين المللي نفت براي بلع منافع نفت ايران دست به کار شد. دکتر اميني وزير دارايي حکومت کودتا مامور و مسئول قرارداد کذايي کنسرسيوم شد. براي تسريع در کار نفت درصدد افتتاح فوري لانه جاسوسي انگلستان که در زمان مصدق بسته شده بود، برآمدند. در تاريخ ‌16 آبان سران حکومت کودتا و دولت انگلستان براي تجديد روابط مخفيانه شروع به مذاکره کردند و زاهدي در تاريخ ‌14 آذر تجديد رابطه با انگلستان را اعلام کرد و قرار بود که "دنيس رايت" کاردار سفارت انگلستان چند روز بعد به ايران بيايد.
 
اعمال خائنانه دولت کودتا هر روز بر بغض و کينه مردم مي افزود و بر آتش خشم و غضب آنان دامن مي زد. از روز ‌14 آذر تظاهراتي که در گوشه و کنار به وقوع مي پيوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عده اي دستگير شدند. روز ‌15 آذر مجددا تظاهرات بي سابقه اي در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکده هاي پزشکي، حقوق و علوم، داندنپزشکي، تظاهرات موضعي بود و جلوي هر دانشکده مستقلا انجام مي گرفت و سرانجام با يورش سربازان خاتمه مي يافت و عده اي دستگير شدند. در بازار نيز همزمان با تظاهرات دانشجويان، مردم دست به اعتصاب زده شروع به تظاهرات کردند و عده اي به وسيله مامورين نظامي گرفتار شدند. در اين تظاهرات مردم و دانشجويان ضمن پشتيباني از راه مصدق براي دادگاه قلابي سلطنت آباد و افتتاح مجدد لانه جاسوسي انگلستان ابراز نفرت و انزجار مي کردند.
 
ضمنا در تاريخ ‌24 آبان اعلام شده بود که نيکسون معاون رييس جمهور آمريکا از طرف آيزنهاور به ايران مي آيد. نيکسون به ايران مي آمد تا نتايج "پيروزي سياسي اميدبخشي که در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي شده است" (نقل از نطق آيزنهاور در کنگره آمريکا بعد از کودتاي ‌28 مرداد) را بيند.
 
دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند که هنگام ورود نيکسون، ضمن دمونستراسيون عظيمي، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداري خود را از دکتر مصدق نشان دهند. تظاهرات بر عليه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاه "حکيم فرموده" همه جا به چشم مي خورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نيکسون حتمي مي نمود.
ولي اين تظاهرات براي دولتيان خيلي گران تمام مي شد زيرا تار و پود وجود آنها بستگي به کمک سرشار آمريکا داشت. اين بود که دستگاه براي خفه کردن مردم و جلوگيري از تظاهرات از ارتکاب هيچ جنايتي ابا نداشت. روز ‌15 آذر يکي از دربانان دانشگاه شنيده بود که تلفني به يکي از افسران گارد دانشگاه دستور مي رسد که "بايد دانشجويي را شقه کرد و جلوي در بزرگ دانشگاه آويخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نيکسون صداها خفه گردد و جنبنده اي نجبند ...".
 
دولت بغض و کينه شديدي به دانشگاه داشت زيرا دانشجويان پرچمدار مبارزات ملي بوده و با فعاليت مداوم و موثر خود هيات حاکمه را به خطر نسبي و سقوط تهديد مي کردند. دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاريان را کم و بيش مجبور به سکوت کرد ولي دانشگاه همچنان خاري در چشم دستگاه مي خليد و دست از مبارزه برنمي داشت و دستگاه همچون درنده خونخواري به کمين نشسته دندان تيز کرده بود که از دانشجويان مبارز دانشگاه انتقام بگيرد. انتقامي که عبرت همگان گردد.
 
اين بود که به خاطر انتقام از دانشجويان و بهانه تظاهرات بر عليه تجديد رابطه با انگلستان و براي جلوگيري از تظاهرات در مقابل نيکسون جنايت بزرگ هيات حاکمه ايران در صبح روز دوشنبه شانزده آذرماه ‌1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پيوست. صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجويان متوجه تجهيزات فوق العاده سربازان و اوضاع غيرعادي اطراف دانشگاه شده وقوع حادثه اي را پيش بيني مي کردند. نقشه پليد هيات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجويان حتي الامکان سعي مي کردند که به هيچ وجه بهانه اي به دست بهانه جويان ندهند. از اين رو دانشجويان با کمال خونسردي و احتياط به کلاس ها رفتند و سربازان به راهنمايي عده اي کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمي گذشت و چون بهانه اي به دست آنان نيامد به داخل دانشکده ها هجوم آوردند. از پزشکي، داروسازي، حقوق و علوم عده زيادي را دستگير کردند. بين دستگيرشدگان چند استاد نيز ديده مي شد که به جاي دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کاميون کشيده شدند. همچنين بين زنگ اول و دوم هنگام تفريح سربازان به محوطه دانشکده فني آمده چند نفري را به عناوين مختلف و بهانه هاي مجهول و مسخره گرفته، زدند و بردند. در تمام اين جريانات دانشجويان سکوت و خونسردي خود را حفظ کرده با موقع شناسي واقع بينانه اي از دادن هر گونه بهانه اي خودداري مي کردند. ولي زدن و گرفتن دانشجويان اشتهاي خونخوار دستگاه را اقناع نمي کرد. آنها نقشه کشتن و "شقه کردن" دانشجويان را کشيده بودند و اين دستور از مقامات بالاتري به آنها داده شده بود. سرکردگان اجراي اين دستور و کشتار ناجوانمردانه عده اي از گروهبانان و سربازان "دسته جانباز" بودند که اختصاصا براي اجراي آن ماموريت و استثنائا آن روز به دانشگاه اعزام شده بودند. اين سربازان که به مسلسل هاي سب مجهز بودند بيشتر به جلادان قديم شباهت داشتند. کشتار و حمله هاي اصلي توسط اين سربازان انجام گرفت و سربازان عادي فقط دنباله رو و محافظ سربازان دسته "جانباز" بودند.
 
حدود ساعت ‌10 صبح موقعي که دانشجويان در کلاس ها بودند، چندين نفر از سربازان دسته "جانباز" به معيت عده زيادي سرباز معمولي رهسپار دانشکده فني شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فني که در حدود ‌160 دانشجو داشت، مشغول درس بوديم. آقاي مهندس شمس استاد نقشه برداري تدريس مي کرد. صداي چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش مي رسيد. اضطراب و ناراحتي بر همه مستولي شده بود و کسي به درس توجه نمي کرد. در اين هنگام پيشخدمت دانشکده مخفيانه وارد کلاس شده به دانشجويان گفت؛ "بسيار مواظب باشيد. چون سربازان مي خواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلاميه يا روزنامه‌اي داريد از خود دور کنيد (آن روز "راه مصدق" و اعلاميه هاي نهضت مقاومت ملي به وفور در دانشگاه پخش مي شد.) مهندس خليلي به شدت عصباني است و تلاش مي کند که از ورود سربازان به کلاس جلوگيري کند ولي معلوم نيست که قادر به اين کار باشد" و از کلاس خارج شد. در خلال اين احوال مهندس خليلي و دکتر عابدي رييس و معاون دانشکده فني با تمام قوا مي کوشيدند که از ورود سربازان به کلاس جلوگيري کنند. ولي سربازان نه تنها به حرف آنها اهميتي ندادند بلکه آنها را تهديد به مرگ کردند.
 
لذا مهندس خليلي به رييس دانشگاه (دکتر سياسي)، رييس گارد دانشگاه و بالاخره مقامات "عاليه" متوسل شد. آنها نيز به علت اين که اين سربازان از دسته "جانباز" هستند و براي ماموريت به خصوص از طرف "از ما بهتران" آمده‌اند، قادر به هيچ اقدام مثبتي نشدند. وخامت اوضاع به حد اعلا رسيده بود. شلوغي بيرون کلاس و صداي شديد چکمه هاي سربازان از نزديک شدن حادثه اي حکايت مي کرد تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز "جانباز" با مسلسل سبک وارد کلاس شدند. يکي از آنها لوله مسلسل را به طرف شاگردان عقب کلاس گرفته آماده تيراندازي شد و ديگري به همين نحو مامور قسمت جلوي کلاس گرديد.
 
سرباز ديگري پيشخدمت دانشگاه را به داخل کلاس مي کشيد. سرخي و کبودي صورت و بدن او از ضرب و شکنجه سربازان حکايت مي کرد. در اين هنگام استاد کلاس آقاي مهندس شمس به منظور جلوگيري از دخول سربازان به کلاس پيش آمده، گفت؛ "کلاس مقدس است و من به شما اجازه دخول نمي دهم". در اين هنگام سرباز ديگري مسلسل خود را به سينه او نزديک کرده او را به طرف ديگر کلاس راند. مهندس شمس گفت؛ "فرمانده شما کيست؟ بدون وجود افسر فرمانده به چه حقي وارد کلاس مي شويد؟" سربازي که او را به عقب مي راند به گروهباني که وسط کلاس ايستاده بود، اشاره کرده گفت؛ "او فرمانده ماست" مسلسل خود را بر سينه استاد گذاشته با تهديد به مرگ او را مجبور به سکوت کرد. گروهبان فرمانده لوله را به سينه پيشخدمت کلاس گذاشته گفت؛ "کي به ما خنديد؟ زود بگو وگرنه تو را مي کشم". او مدعي بود که عده اي از دانشجويان به آنها خنديده اند!!!! و به همين علت مي خواست انتقام بگيرد. پيشخدمت به خداو پيغمبر قسم مي خورد که روحم خبر ندارد. مي گفت؛ "من بيرون بودم آخر چطور بفهم چه کسي به شما خنديد؟" ولي بهانه گروهبان به بهانه گرگ خونخواري شبيه بود که از ميش مظلومي که در پايين نهر آب مي خورد ايراد مي گرفت که چرا آب را گل آلود کرده است. سخنان پيشخدمت بيچاره نيز کوچکترين اثري نداشت. گروهبان سنگدل عصباني شده بود و به شدت فرياد مي زد و لوله مسلسل را به قلب او فشار مي داد و بالاخره گفت ؛ "تا سه مي شمارم و اگر کسي را نشان ندهي آتشش مي کنم". کلاس ساکت بود فقط صداي چکمه؛ فرياد گروهبان و ضجه پيشخدمت بلند بود.
 
دانشجويان در بهت و حيرت فرو رفته بودند و اين منظره بيشتر به خواب خيال مي نمود. وحشت همه را فرا گرفته بود که قرعه فال به نام چه کسي زده خواهد شد. شکي نبود که اين بهانه مسخره براي تحريک دانشجويان و آنگاه اقدام به يک حمله سبعانه عمومي پيش بيني شده و مسلم بود که کوچکترين جنبش با مقاومت از طرف دانشجويان باعث مرگ حمتي اکثريت کلاس مي شد.
 
گروهبان شماره هاي ‌1 و ‌2 را اعلام کرد و انگشت خود را به ماشه مسلسل مي فشرد که در آخرين لحظه پيشخدمت بيچاره از روي لاعلاجي دست خود را به يک طرف کلاس تکان داد. اشاره مبهم او شامل ‌50 دانشجو مي شد و خدا عالم است که اين سربازان لاشعور چگونه مي توانستند گناهي به گردن کسي بگذارند! سربازان همچون گرگان گرسنه به شاگردان آن طرف کلاس نزديک شدند و پس از لحظه اي مکث و جستجو يقه دانشجويان را از پشت ميز سه رديف دورتر گرفته از روي ميزها کشان کشان به وسط کلاس کشيدند و با قنداق مسلسل و لگد از کلاس بيرون انداختند و سربازان خارج که چون گرگان گرسنه ديگري به انتظار ايستاده بودند، به جان طعمه افتادند. دانشجويان از مشاهده اين عمل وقيح وحشيانه قلبشان جريحه دار شده با عصبانيت و ناراحتي به آرامش اجباري خود ادامه مي دادند.
 
گروهبان فرمانده! دوباره به سراغ پيشخدمت رفت و لوله مسلسل را روي سنيه او گذاشته گفت؛ "ديگر که بود؟" و به همان ترتيب اول سربازان دانشجوي بي گناه ديگري را از وسط دانشجويان کشان کشان به ميان کلاس کشيد. گروهبان سه بار به سراغ پيشخدمت رفت ولي او ديگر چيزي نگفت لذا آنها پس از تکميل وحشگيري خود در اين کلاس براي شکارهاي بيشتري بيرون رفتند.
 
لحظه اي پس از خروج سربازان، کلاس از شدت جوش و خروش دانشجويان چون بمب منفجر شد. سينه هاي پرسوزي که تحت فشار و وحشت خفه شده بود و قلب هاي پرگدازي که در اثر حيرت و اضطراب از طپش افتاده بود، يکباره چون آتشفشاني شروع به فوران کرد ... دانشجويي از عقب کلاس روي ميز پريد و کتاب خود را بر زمين زد. در حالي که بغض گلويش را گرفته و گريه مي کرد، مي گفت؛ "اين چه درسي است؟ اين چه کلاسي است؟ اين چه زندگي است؟" و رهسپار خارج شد. دانشجويان با صورت هاي برافروخته و عصباني به هيات حاکمه ستمگر و عمال سيه دل آن لعنت و نفرين مي کردند. همهمه و غوغا به شدت رسيده بود. مهندس شمس سعي مي کرد که از خروج دانشجويان از کلاس جلوگيري کند ولي موفق نمي شد و دانشجويان چون جرقه هاي آتش به بيرون پراکنده شدند. رييس و معاون دانشکده فني که با تمام کوشش و فداکاري خود قادر به جلوگيري از ورود سربازان نشده و ناظر اين همه وحشيگري و هتک حرمت کلاس و استاد شده بودند، به ناچار اعلام اعتصاب کردند و گفتند؛ "تا هنگامي که دست نظاميان از دانشگاه کوتاه نشود، دانشکده فني به اعتصاب خود ادامه خواهد داد" و چون احتمال وقوع حوادث وخيم تري مي رفت، لذا براي حفظ جان دانشجويان دانشکده را تعطيل کردند و به آنها دستور دادند به خانه هاي خود بروند و تا اطلاع ثانوي در خانه بمانند.
 
دانشجويان نيز به پيروي از تصميم اولياي دانشکده محوطه دانشکده را ترک مي کردند ولي هنوز نيمي از دانشجويان در حال خروج بودند که ناگاه آن سربازان به همراه عده زيادي سرباز عادي به دانشکده فني حمله کردند. چند کارآگاه بدنام شناخته شده و افسر سيه دل در گوشه و کنار ديده مي شدند و شکي نبود که درصدد توطئه و در انتظار نتيجه وحشتناک توطئه هستند.
 
عده اي از سربازان دانشکده فني را به کلي محاصره کرده بودند تا کسي از ميدان نگريزد. آنگاه دسته اي از سربازان با سرنيزه به همراهي سربازان دسته جانباز از در بزرگ دانشکده وارد شدند و دانشجويان را که در حال خروج و يا در جلوي کتابخانه و کريدور جنوبي دانشکده بودند هدف قرار دادند. دانشجويان مات و مبهوت به اين صحنه تاثرآور مي نگريستند. سربازان قدم به قدم به سرنيزه هاي کشيده به سمت دانشجويان نزديک مي شدند. بين ما و آنها چند قدم بيشتر فاصله نبود. سربازان دسته جانباز که در صف اول قرار داشتند چون درندگان خونخواري از اين که طعمه را به دام انداخته اند سرمست پيروزي بودند. خون در چشمانشان موج مي زد. نفس ها در سينه ها حبس شده بود. فقط صداي چکمه سربازان به گوش مي رسيد. آنها قدم به قدم نزديک تر مي شدند، ولي هنوزکسي تکان نمي خورد. سکوتي موحش همه را فرا گرفته بود. اين سکوت پيش از حادثه چقدر دردناک و غم انگيز بود. خدايا باز ديگر چه شده اين ها از جان ما چه مي خواهند؟ با سر نيزه کشيده در حال حمله هستند. آخر اين درندگان خونخوار را چه کسي به جان مردم مي اندازد؟! آخر زجر و شکنجه تا چه انداز؟ ظلم و فساد تا چقدر؟ آخر اينها اين بار ديگر چه بهانه اي دارند؟
اينها افکار مشوشي بود که از مغز هر دانشجويي مي گذشت و دل شوريده او را جريحه دارتر مي کرد ولي آنها ديگر اين بار منتظر بهانه اي نيستند. آنها با گرفتن و زدن و دربند کردن دانشجويان قانع نمي شوند. آنها درصدد کشتن هستند. کسي که اين سربازان متعصب مسخ شده را فرستاده فرمان قتل دانشجويان را صادر کرده است. مرگ را مي بينم که اين قدر نزديک شده و پنجه به سوي ما دراز کرده الان يا لحظه اي بعد اين گلوله ها سينه ما را سوراخ خواهند کرد. اين سرنيزه ها بدن ما را خواهند شکافت. صبر و سکوت ديگر فايده اي ندارد. دانشجويان در حالي که درد و رنج قلبشان را مي فشرد و آثار غم و ناراحتي از چهره هايشان هويدا بود، شروع به عقب نشيني کردند. سربازان به سرعت خود افزودند.
 
اکثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهاي جنوبي و غربي دانشکده خارج شوند. در اين ميان بغض يکي از دانشجويان ترکيد. او که مرگ را به چشم مي ديد و خود را کشته مي دانست ديگر نتوانست اين همه فشار دروني را تحمل کند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شکل شعارهاي کوتاه بيرون ريخت؛ "دست نظاميان از دانشگاه کوتاه". هنوز صداي او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند، به کلي غافلگير شدند و در همان لحظه اول عده زيادي هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشي بود. دانشجويان يکي پس از ديگري به زمين مي افتادند به خصوص که بين محوطه مرکزي دانشکده فني و قسمت هاي جنوبي سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشيني عده زيادي از دانشجويان روي اين پله ها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند. نکته اي را که هيچ گاه فراموش نمي کنم و از ايمان و فداکاري دانشجويان حکايت مي کند فرياد "يا مرگ يا مصدق" زير رگبار گلوله است. هنگامي که تيراندازي شروع شد، کاسه صبر و تحمل دانشجويان شکست و جوش و خروش دورنشان در شعار کوتاه "يا مرگ يا مصدق" به آسمان بلند شد. تيراندازي و کشت و کشتار آخرين مرحله اي که دستگاه جنايت پيشه کودتا مي توانست مرتکب شود و دانشجويان براي جلوگيري از اين حادثه وحشتناک اين همه صبر و تحمل کرده بودند و تا اين اندازه دندان روي جگر گذاشته و خود را مشاهده کرده بودند. گرفتاري اين همه دانشجو را ديده باز هم سکوت و آرامش را حفظ نموده بودند که بهانه اي به دست عمال بي شرم دستگاه ندهند ولي هيات حاکمه در تصميم به کشت و کشتار آن روز خود آنقدر مصر بود که رفتار دانشجويان نمي توانست کوچکترين تغييري در دستگاه و نقشه پليدشان به وجود بياورد. اينجا بود که دانشجويان ديگر سکوت را جايز نديدند. اکنون که کشته مي شوند ديگر چرا حرف خود را نزنند؟
 
چرا بغض و کينه خود را خالي نکنند؟ چرا در آخرين مرحله زندگي مقدس ترين نامي را که پرچم مبارزات آنهاست ياد نکند؟ اين بود که بغض و کينه آنان ترکيد. سوز و گداز درونشان همراه با "يا مرگ يا مصدق" از سينه پردردشان خارج شد. حتي سه نفري که به شدت مجروح شده بر زمين افتاده بودند، در حال ناله و درد زبان به سخن گشوده با "زنده باد مصدق و مرگ بر شاه" وفاداري خود را به نهضت و تنفر خود را از دشمنان ملت و مسببين کودتا ابراز داشتند.
 
مصطفي بزرگ نيا به ضرب سه گلوله از پاي در آمد. شريعت رضوي که ابتدا هدف سرنيزه قرار گرفته به سختي مجروح شده بود، دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچي حتي يک قدم هم به عقب برنداشته و در جاي اوليه خود ايستاده بود يکي از جانبازان "دسته جانباز" با رگبار مسلسل سينه او را شکافت و او را شهيد کرد. در اين ميان چند نفر از دانشجويان دانشکده افسري که دانشجوي دانشکده فني نيز بودند دوستان دانشجوي خود را هدايت کرده دستور دادند به زمين بخوابند و بدين ترتيب عده زيادي از مرگ حتمي نجات يافتند. دسته اي در آبخوري و عده زيادي در کتابخانه پنهان شدند و افرادي متعددي در پشت ستون هاي سنگي دانشکده خود را از گلوله حفظ کردند. عده اي نيز به کارخانه هاي دانشکده فني پناه برده لباس کارگري به تن کرده از معرکه جان به سلامت بردند.
 
رگبار گلوله همچنان براي دقيقه هاي طولاني و مرگبار ادامه داشت. من به اتفاق عده زيادي از دانشجويان از کريدور جنوبي دانشکده رهسپار در جنوبي شده ولي ناگاه در انتهاي کريدور به يک دسته سرباز برخورد کرديم که تفنگ ها را به سوي ما نشانه گيري کرده دستور ايست مي دادند. ولي چون در آن بحبوحه ايستادن ميسر نبود، آنها نيز شروع به تيراندازي کردند. بنابراين محصور شده بوديم که از دو طرف ما را هدف گلوله قرار داده بودند و نه راه رفتن بود و نه جاي برگشتن. دسته اي بر روي زمين خوابيدند و دسته اي ديگر به اطاق هاي اطراف کريدور و پشت در کلاس ها و دستشويي پناه بردند. در يک طرف کريدور پله هايي وجود داشت که به زيرزمين مي رفت و آزمايشگاه مقاومت مصالح در آنجا بود. عده زيادي از دانشجويان که از دو طرف تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند، به ناچار به اين آزمايشگاه پناه بردند.
 
فشار و اضطراب به حدي بود که اغلب دانشجويان از روي پله ها غلطيده و به پايين پرت مي شدند و چون درهاي آزمايشگاه بسته بود و کسي نمي توانست داخل شود، پس از لحظه اي انبوهي از دانشجويان در پايين پله ها تشکيل شد و عده اي زير فشار له شدند.
 
بالاخره فشار دانشجويان شيشه ها را شکست و دانشجويان يکي پس از ديگري از ميان شيشه شکسته ها ي در وارد آزمايشگاه شدند.
 
من نيز همراه اين عده وارد آزمايشگاه شدم. خون مجروحين آنقدر زياد بود که پايين پله هاي گلگون شدن بود. بين دوستان ما، شيشه پاي يکي را شکافت. ديگري پايش هدف گلوله قرار گرفته و سوراخ شده بود. گلوله از يک طرف پا وارد شده و از طرف ديگر خارج شده بود. دانشجويان و مستخدمين آزمايشگاه مشغول بستن زخم هاي دانشجويان مجروح بودند. از حدود سي نفري که به آزمايشگاه مقاومت مصالح پناه بردند، به استثناي دو يا سه نفري همه مجروح شده بودند. دانشکده کاملا محاصره شده بود و کسي نمي توانست خارج شود. حتي هنگام تيراندازي داخل دانشکده سربازان خارج نيز شروع به تيراندازي کردند و مقداري از سنگ ها و شيشه هاي جلو دانشکده فني را شکستند. پس از ختم گلوله باران، دقيقه اي سکوت دانشکده را فرا گرفت.
 
اضطراب و نگراني شديدي بر همه مستولي شده بود. سربازان با سرنيزه اطراف دانشکده پاس مي دادند و سايه آنها روي پنجره ها و روي پرده ها چون هيولاي ظلم و بيدادگري به چشم مي خورد. ناگهان در ميان سکوت آه بلندي به گوش رسيد که مانند دشنه در قلب ما فرو رفت و از چشم بيشتر دانشجويان اشک جاري شد. ناله هاي بلند سوزناک به ما فهماند که عده اي مجروح شده اند و در همان جا افتاده اند. غلغله و آشوبي به پا شد. دسته اي مي خواستند به کمک دوستان مجروح خود بروند يا آنها را نجات دهند يا خود نيز کشته شوند. اين دانشجويان آنقدر خشمناک و انقلابي شده بودند که کنترل آنها به کلي از دست رفته بود. يکي فرياد مي زد؛ من از اين زندگي خسته شدم؛ مي خواهم کشته شوم، مي خواهم به دوستان ديگرم بپيوندم، بگذاريد بيرون بروم. ديگري مي گفت؛ صبر تا کي، بايد بيرون برويم و انتقام کشته شدگان را بگيريم. ولي عده اي ديگر با زحمات زياد مشغول آرام کردن دوستان خود بودند. چون خروج از خفاگاه در آن شرايط باعث کشته شدن بي نتيجه آنها مي شد. اولياي دانشکده مستخدمين و چند نفري از دانشکده پزشکي مي خواستند مجروحين را به پزشکي برده معالجه کنند. ولي سربازان با تهديد به مرگ مانع از اين کار شدند. بدن مجروحين در حدود دو ساعت در وسط دانشکده افتاده بود و خون جاري بود تا بالاخره جان سپردند.
 
اجساد خون آلود شهيدان و آن همه ناله هاي پرشورشان نه تنها در دل سنگ اين جلادان اثري نکرد بلکه با مسرت و پيروزي به دستگيري باقيمانده دانشجويان پرداختند. هر که را يافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زده با دست هاي بالا به صف کرده روانه زندان کردند و خبر پيروزي خود را براي يزيد زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دريافت دارند. در اين واقعه مستخدمين و کارگران دانشکده فني بي اندازه به دانشجويان کمک کردند.
 
ما همچنان در خفاگاه خود بيش از دو ساعت مانديم تا بالاخره با لباس مبدل کارگري از دانشکده خارج شده به کارخانه رفتيم و در آنجا ابزار به دست گرفته مشغول کار شديم تا سربازان ما را کارگر تصور کنند. آن گاه دور از چشم سربازان از در پشت خارج شده و دوستان مجروح خود را به بيمارستان برديم. مهندس خليلي رييس دانشکده فني را نيز بازداشت کرده و دکتر عابدي معاون دانشکده را به جنوب تبعيد کردند.
 
بدين ترتيب سه نفر از دوستان ما بزرگ نيا، قندچي و شريعت رضوي شهيد و بيست و هفت نفر دستگير و عده زيادي مجروح شدند. هنگام تيراندازي بعضي از رادياتورهاي شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحين درآميخت و سراسر محوطه مرکزي دانشکده فني را پوشانيد، به طوري که حتي پس از ماه ها از در و ديوار دانشکده فني بوي خون مي آمد. مامورين انتظامي پس از اين عمل جنايتکارانه و ناجوانمردانه از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده براي پوشاندن آثار جرم خود خون ها را پاک کردند ولي ماهها اثر خون در گوشه و کنار ديده مي شد و سال ها جاي گلوله ها بر در و ديوار دانشکده فني نمايان بود و تا زمين مي گردد و تاريخ وجود دارد، ننگ و رسوايي بر کودتاچيان خواهد بود.
 
در اين حمله ناجوانمردانه، سربازان "جانباز" به دانشجويان تيراندازي کردند و سربازان ديگر به هوا شليک نمودند و به احتمال قوي قاتل شهدا و مسئول جراحات مجروحين همان جلادان "دسته جانباز" بودند. اين واقعه دردناک حتي اکثر سربازان را منقلب کرد. به طوري که يکي از آنان که از شکنجه وجدان بيدار شده خود رنج مي برد، هنگام هدايت صف دانشجويان اسير به زندان به دانشجويي گفت: "دستور اکيد صادر شده بود که همه ما بايد تيراندازي کنيم و به ما گفته شده بود که گلوله ها و تفنگ سربازان بعد از ماموريت بازرسي خواهد شد و اگر کسي تيراندازي نکرده باشد، تحت تعقيب قرار خواهد گرفت. بنابراين من نيز اجبارا تيراندازي کردم ولي خدا شاهد است که تمام گلوله ها را به سقف يا ديوا شليک کرده ام".
 
جريان اين فاجعه دردناک به سرعت منتشر شد و خشم و کينه آزاديخواهان را برافروخت.
 
دانشگاه تهران به پيروي از دانشکده فني و به عزاي شهداي آن در اعتصاب عميقي فرو رفت. بعدازظهر آن روز دانشجويان با کراوات سياه از دانشکده حرکت کرده با سکوت غم آلود و ماتم زده رهسپار خيابان هاي مرکزي شهر شدند و مخصوصا در خيابان هاي لاله زار و استانبول انبوه دانشجويان عزادار نظر هر رهگذري را جلب مي کرد و او را متوجه اين جنايت عظيم مي نمود. بيشتر دانشکده هاي شهرستان ها نيز براي پشتيباني از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زيادي از سازمان هاي دانشجويي خارج از کشور نيز به عمل وحشيانه و خصمانه دولت کودتا به شدت اعتراض نمودند. در مقابل سيل اعتراض، جنايتکاران شروع به سفسطه کردند و در مقابل خبرنگاران گفتند که دانشجويان براي گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نيز اجبارا نيرهايي به هوا شليک نمودند و تصادفا سه نفر کشته شد".
 
يکي از مجلات، با آنکه سانسور شديدي وجود داشت و کسي جرات نمي کرد عليه دستگاه کلمه اي بنويسد با مسخره نوشته بود که "اگر تيرها هوايي شليک شده، پس بنابراين دانشجويان پر درآورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زده اند". به عبارت ديگر گلوله ها به دانشجويان نخورده بلکه دانشجويان به هوا پرواز کرده اند و خود را به گلوله ها زده اند.
 
روز بعد نيکسون به ايران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهي که هنوز به خون دانشجويان بي گناه رنگين بود، دکتراي افتخاري حقوق دريافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده هر گونه مساعدت و کمک نمود و به رييس جمهور آمريکا پيغام برد که آسوده بخوابد چون نگراني او که نوشته بود؛ "و گو اين که مخاطراتي که متوجه ايران بود، تخفيف يافته است. معذالک ابرهايي که ايران را تهديد مي کرد، به کلي متلاشي و پراکنده نشده است." بررف شده و مملکت امن و امان است!"
 
صبح ورود نيکسون يکي از روزنامه ها در سرمقاله خود تحت عنوان "سه قطره خون" نامه سرگشاده اي به نيکسون نوشت که فورا توقيف شد. ولي دانشجويان سحرخيزي که خواب و خوراک نداشتند و استراحت در قبل مرگ دوستانشان ميسر نبود، زودتر از پليس روزنامه را خواندند. در اين نامه سرگشاده ابتدا به سنت قديم ما ايراني ها اشاره شده بود که "هر گاه دوستي از سفر مي آيد يا کسي از زيارت باز مي گردد و يا شخصيتي بزرگ وارد مي شود، ما ايرانيان به فراخور حال در قدم او گاوي يا گوسفندي قرباني مي کنيم". آنگاه خطاب به نيکسون گفته شده بود که؛ "آقاي نيکسون وجود شما آنقدر گرامي و عزيز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين کشور يعني دانشجويان دانشگاه را قرباني کردند."
 
آري حکومت کودتا در قدوم نيکسون سه جوان قرباني کرد تا نيکسون آيزنهاور را مطمئن کند که ميليون ها دلار کمک به دولت کودتا به هدر نرفته و اين پول هاي گزاف بر گرده ماليات دهندگان آمريکايي نيز سنگيني نمي کند، زيرا در راه استقرار صلح و دموکراسي خرج شده است. رسوايي دستگاه به جايي کشيده بود که بيم آشوب و غوغا مي رفت و ارکان حکومت متزلزل شده بود و حتي وضع به جايي رسيد که شاه شخصا مجبور شد از اين "اتفاق" "معذرت" بخواهد و از خانواده هاي شهدا "دلجويي" کند و مزيتي را به عنوان نماينده شخصي براي رسيدگي به واقعه دانشگاه بفرستد تا آتش خشم مردم را فرو نشاند. اما چند روز بعد در روزنامه "راه مصدق" ارگان "نهضت مقاومت ملي" بخشنامه شماره ‌2122 مورخ ‌32/9/20 از لشگر ‌2 زرهي ستاد رکن ‌2 به کليه واحدها و داوير تابعه لشگر منتشر شد که در آن افراد "دسته جانباز" در اثر جديت و فعاليتي که در "ماموريت" دانشگاه تهران در روز دوشنبه ‌16 آذر مشاهده گرديد، تشويق شده اند. لذا کليه افراد به دريافت پاداش نقدي مفتخر و سه نفر از آنها به درجه گروهبان دومي و چهار نفر به درجه سرجوخگي ارتقا داده شده بودند. اسامي آنها نيز نوشته شده بود.
 
اين بخشنامه رکن ‌2 ماهيت "معذرت و دلجويي شاهانه!" را هويدا ساخت و بر قلب جريحه دار دانشجويان نمک پاشيد. شهداي دانشگاه در امامزاده عبدالله پهلوي هم به خاک سپرده شدند و مقبره آنها تجمع مبارزان شوريده حال گرديد.
 
 
روز هفتم شهداي دانشگاه غوغاي عظيمي به پا بود. دانشجويان تصميم داشتند که مراسمي بر مزار شهدا برپا کنند، ولي دستگاه فاسد ممانعت مي کرد. ميدان شوش از انبوه مردم به خصوص دانشجويان موج مي زد. سربازان تمام محوطه را با تانک و زره پوش محاصره کرده بودند. پليس از سوار شدن دانشجويان به اتوبوس هاي خط ري جلوگيري مي کرد و به علت ورود دسته هاي جديد لحظه به لحظه به جمعيت ميدان افزوده مي شد. به طوري که حدود ساعت دو و نيم بعدازظهر جاي ايستادن نبود. مامورين انتظامي به دستور فرماندهان خود شروع به مانور کردند و مي خواستند دانشجويان را پراکنده کنند.
 
نمايندگان دانشجويان با فرمانده مامورين انتظامي تماس گرفته درخواست کردند به اين صحنه مسخره خاتمه داده شود و متذکر شدند که بازي کردن با احساسات دانشجويان خشمگين و از جان گذشته، بازي کردن با آتش است. بالاخره نيروي انتظامي از وحشت دانشجويان ناچار به تسليم شد و افسر فرمانده قبول کرد که دسته هاي گل به وسيله چند دختر دانشجو به مزار شهدا حمل شود و دانشجويان نيز دسته دسته و به مرور سوار اتوبوس شده و عازم امامزاده عبدالله شدند. اولين دسته با چند اتوبوس حرکت کردند ولي بالاي پل سيمان ژاندارم ها و سربازان راه را سد کرده به داخل اتوبوس ها حمله بردند و هر دانشجو يا هر مرد جواني را که همانند دانشجويي بود با قنداق تفنگ به شدت مجروح کرده پايين مي کشيدند.
 
دانشجويان دسته بعدي که متوجه ماجرا شدند پيش از آنکه سربازان به اتوبوس ها حمله کنند، پياده شدند، به اين اميد که از بيراهه از مزارع و باغ ها گذشته خود را به امامزاده عبدالله برسانند، ولي سربازان به آنها حمله کردند و حتي کيلومترها در پيچ و خم کوچه باغ ها دانشجويان را دنبال کردند و عده کثيري از اين دسته را آنقدر زدند تا از حال رفتند. خوشبختانه بيمارستان فيروزآبادي نزديک بود و به داد مجروحين رسيد و عده اي از دانشجويان براي مدت هاي دراز در آنجا بستري شدند. ورود دسته هاي بعدي دانشجويان به پل سيمان مسئله را براي ژاندارم ها مشکل تر کرد. هزارها دانشجو بر سر پل سيمان غوغا به پا کرده بودند. اگرچه ژاندارم ها و سربازان تمام اتوبوس ها را تفتيش کرده، دانشجويان را پايين مي آوردند و اگرچه موفق شدند که دسته اول دانشجويان را به کلي پراکنده کنند ولي سيل دانشجويان و مردم دمونستراسيون عظيمي به وجود آورد که در تاريخ حکومت نظمي آن روز سابقه نداشت. دانشجويان پس از خروج از اتوبوس ها و گريز از مقابل سربازان چند قدمي آن طرف تر به هم پيوسته پياده عازم امامزاده عبدالله مي شدند از اتصال اين دسته ها به هم صف بسيار طويلي به وجود آمد که يک سر آن به امامزاده عبدالله رسيده بود و سر ديگر آن سر پل سيمان در حال تکوين بود.
 
اين دمونستراسيون زير برق سرنيزه سربازان و آن همه ظلم و بي رحمي وحشيانه حکومت نظامي يکي از بزرگترين و باشکوه ترين تظاهرات دانشجويان به شمار مي رفت و گواه از خودگذشتگي و تصميم کوه آساي دانشجويان بود. دستگاه کودتا سعي کرد که اين فاجعه دردناک را مکتوم بدارد ولي جنگ و گريز نيروهاي نظامي و دانشجويان در ميان راه و مخصوصا سر پل سيمان سبب شد که عده زيادي از کارگران و دهقانان اطراف متوجه موضوع شده به استقبال دانشجويان بيايند. از سر پل سيمان تا امامزاده عبدالله کارگران و دهقانان در دو طرف خيابان ايستاده با دانشجويان همدردي مي کردند و جلوي امامزاده عبدالله انبوه مردم به حدي بود که ژاندارم ها مجبور بودند براي جلوگيري از ورود مردم به صف دانشجويان و شرکت در مراسم عزاداري دست ها را به هم حلقه کرده تشکيل يک صف طولاني داده دانشجويان را از مردم جدا کنند.
 
در بزرگ امامزاده عبدالله توسط پليس و ژاندارم مسدود شده بود و کسي حق دخول نداشت. دسته هاي اولي دانشجويان که وارد امامزاده عبدالله شدند مورد حمله قرار گرفتند. عده اي مجروح و بقيه پراکنده شدند، ولي سيل جمعيت و صف بي انتهاي دانشجويان بالاخره مامورين حکومت نظامي را مجبور به تسليم کرد و به دانشجويان اجازه داده شد که دسته دسته به سر خاک شهدا رفته باز گردند، تا به دسته بعدي حق ورود داده شود.
 
با آنکه گوشه و کنار محل و محوطه مزار شهدا را افراد نظامي پوشانده بود، با اين حال وحشت داشتند که انبوه دانشجويان خشمگين و عزادار باعث طغيان و آشوب گردد و به زور دانشجويان را از محوطه مزار بيرون مي راندند. ولي با تمام اين فشار، سرتاسر قبرستان از دانشجويان پوشيده شده بود. در اين هنگام برادر شهيد قندچي با لباس سياه عزا بر سر خاک شهدا شروع به سخن کرد. آثار غم و عزا از خطوط صورتش هويدا و رگ هاي گردنش از شدت غضب ورم کرده بود. سخنان آتشينش چون شراره هاي آتش از سينه پرسوز و گدازش بيرون مي جهيد. او با گردن برافراشته و ايمان قوي حرف مي زد. محزون بود که تنها برادرش همچون غنچه ناشکفته در برابر طوفان سهمگين ظلم وستم پر پر شده و اين چنين بر زمين ريخته است، ولي مغرور بود که به خاطر پيروزي نهضت و در راه مبارزه با حکومت غاصب کودتا برادر عزيزش قرباني شده است.
 
سکوت همه را فرا گرفته بود. نفس ها در سينه ها حبس شده بود. کسي تکان نمي خورد. صداي لرزان و رساي قندچي همه را مي لرزانيد حتي پليس و سرباز را نيز بر جا خشک کرده بود. بر دل پرشور جوانان آتش مي زد و اشک از چشم ها جاري مي کرد . او از اين زندگي غم انگيز ذلت بار به ستوه آمده بود. برادرش پس از يک جراحت دردناک دو ساعته در پناه مرگ آرميده بود ولي او هنوز مي سوخت و مدام از شکنجه روحي طاقت فرسايي رنج مي برد. او ديگر از مرگ نمي ترسيد و آرزو داشت که به دنبال برادرش در پناه مرگ روي آسايش بيند. او از زبان دانشجويان حرف مي زد. او عقده دل هاي دردمند دانشجويان را باز مي کرد. او به جنايت هيات حاکمه حمله کرده، تقاضاي کيفر جنايتکاران را مي نمود. او وفاداري خود و برادر شهيدش را تا آخرين لحظه حيات به مصدق بزرگ اعلام مي داشت. او بالاخره سخنان موثر خود را با شعر معروف کريم پورشيرازي شهيد ديگر نهضت ملي درباره خونين کفنان سي ام تير در ميان شور و هيجان بي حد دانشجويان ختم کرد و آنگاه به وسيله پليس محاصره و دستگير شد.
 
پس از آن مراز شهداي شانزده آذر همچون مقبره شهداي سي ام تير زيارتگاه مردم آزاده و مبارز ايران، به خصوص دانشجويان بود. سال بعد روز شانزده آذر 1333 دانشکده فني از کارآگاه و نظامي پر بود که هر گونه عکس العملي را در نطفه خفه کنند، اما مطابق قرار قبلي پس از آنکه زنگ صبح نواخته شده، تمام دانشجويان در محوطه مرکزي دانشکده فني با حالت عزا و احترام سه دقيقه سکوت کردند: سکوتي عميق و پر معني سکوتي که خاطرات دلخراش سال پيش را تجديد مي کرد و رگبار گلوله و ناله دردناک مجروحين شنيده مي شد: سکوتي که در خلال آن شکنجه هاي روحي سال گذشته، جنايات هيات حاکمه و بدبختي و مذلت ملت ايران از نظرها مي گذشت. سربازان و کارآگان در مقابل اين سکوت قادر به هيچ عملي نبودند و هيچ بهانه و دستاويزي به دستشان نيامد. دانشجويان پس از سکوت و قرار دادن يک دسته گل بر روي پله ها دانشکده را ترک کرده عازم مزار شهدات شدند. تمام دانشگاه نيز به پيروزي از دانشکده فني به احترام شهداي شانزدهم آذر دست از کار کشيد.
 
آن ايام - مثل امروز - فشار و اختناق عجيبي به افکار و احساسات مردم و دانشجويان سنگيني مي کرد. حکومت نظامي سراسر آن سالها را پوشانده بود. تجمع سه نفر خلاف قانون و دانشجو بودن جرم بود. چه بسا که سرباز با سرنيزه در جلسات کلاس يا سر حوزه امتحان مي ايستاد و دانشجويان در پناه برق سرنيزه مشغول کار خود بودند. رفتن به دانشگاه و درس خواندن و خلاصه زندگي در آن روزها درد و رنج بود و اعصاب دانشجو را خرد مي کرد. عده اي از بهترين استادان دانشگاه را اخراج کرده و به غل و زنجير کشيدند و در عوض عده اي از اوباش و اراذل را به دانشگاه فرستادند تا رکيک ترين ناسزاها را که در شان خودشان و اربابانشان بود، تحويل دانشگاهيان و دانشجويان دهند. سال بعد و سالهاي بعد از آن نيز در اختناق مرگبار و در شرايط دشواري، دانشجويان به ياد شهداي شانزده آذر دست از کار کشيده با برگزاري مراسمي در دانشگاه و بر مزار شهدا پيوند خود را با شهدا و راه آنان تجديد کردند و شانزده آذر را روز دانشجو اعلام نمودند و بجاست که هميشه دانشجويان نام شهدا و خاطره شانزده آذر را زنده نگه داشته در بزرگداشت آن بکوشند و در راه مبارزه عليه حکومت کودتاچيان جنايتکار از روان پاک شهداي 16 آذرطلب همت کنند.
 
 

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    _____________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر#کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _____________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 
 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 آذر 1396  ] [ 4:38 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 
افرادی که با گفتن یک "نمی دانم" با چاشنی طعنه و کنایه همه چیز را از سر خود باز کرده و از 16 آذر عبور می کردند نیز طرف این پرسش واقع شدند که "فلسفه 16 آذر چیست؟" یکی از آنها گفت: "نه نمی دانم، ببخشید، سرد است."
کد خبر: ۷۵۹۰۵
مهر: شاید عابران خیابان 16 آذر فکرش را هم نمی کردند که روزی طرف این سئوال قرار گیرند که "خیابانی که اکنون در آن راه می روید خیابان 16 آذر است. فلسفه نامگذاری آن را می دانید؟" این سئوال با این همه تبلیغاتی که سالانه در رسانه های رسمی و غیر رسمی کشور درباره 16 آذر صورت می گیرد شاید سئوال چندان دشواری به نظر نرسد اما شهروندانی که در یک عصر پائیزی نزدیک 16 آذر 88 در حال عبور از 16 آذر هستند واقعیت دیگری را ابراز می کنند.

رانندگانی که حاشیه خیابان 16 آذر برای آنها ایستگاهی غیر رسمی جهت جابجا کردن مسافران کرج تبدیل شده، دانشجویان، کارکنان و انتظامات دانشگاه تهران، هنری هایی که از تالار مولوی دانشگاه تهران بیرون آمده اند، دانشجوی اخراجی، نوجوانان، جوانان و مسن ترها، بانوانی که البته کمتر حاضر به پاسخ دادن جواب سلام می شدند و باورشان نمی شد که فردی که به طرف آنها می رود فقط قصد تهیه گزارش دارد، طرف این پرسش قرار گرفتند که "فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر چیست؟"

افرادی که با گفتن یک "نمی دانم" با چاشنی طعنه و کنایه همه چیز را از سر خود باز کرده و از 16 آذر عبور می کردند نیز طرف این پرسش واقع شدند که "فلسفه 16 آذر چیست؟" یکی از آنها گفت: "نه نمی دانم، ببخشید، سرد است."

از 60 نفری که مورد این پرسش واقع شدند 11 نفر با ابراز پاسخهایی نظیر "مصاحبه نمی کنم، گفتگو برای چه، دانستن و ندانستنش هیچ مشکلی را حل نمی کند، (سکوت) و ..." رفتند تا سریعتر از 16 آذر عبور کنند.

شهروندی 33 ساله اولین نفری بود که در آستانه 16 آذر (روز دانشجو) از وی درباره فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر سئوال شد. وی گفت: "16 آذر، نمی دانم."

دانش آموز 17 ساله که از هم اکنون خود را برای ورود به دانشگاه آماده می کند نیز گفت: "دقیقا بچه اینجا نیستم." وقتی از او پرسیده شد که 16 آذر از نظر تاریخی چه روزی است؟ "دقیقا نمی دانم 16 آذر چه روزی بوده است."

پاسخهای رانندگان خط تهران - کرج در خیابان 16 آذر نیز پاسخهایی خواندنی بود. راننده 62 ساله درباره فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر گفت: "اطلاع ندارم." وی پس از اندکی تامل ادامه داد: "به 16 آذر معمولا روز دانشجو می گویند." وقتی از وی پرسیده شد که در روز 16 آذر چه اتفاقی رخ داده که "روز دانشجو" نام گرفته است گفت: "حقیقتا اطلاعی ندارم."

راننده دیگری که خود را 28 ساله و فارغ التحصیل دانشگاه تهران معرفی می کرد نیز درباره فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر گفت: "نمی دانم." وی نیز با تامل گفت: "16 آذر روز دانشجو است. سه دانشجویی که در درگیری داخل دانشگاه در زمان شاه شهید شده اند."

شهروند 43 ساله دیگری که راننده خط بود با مزاح گفت: "16 آذر 2 روز قبل از 14 آذر است." و سپس جدی شد و گفت: "نه، نمی دانم."

رهگذر دیگری که از خیابان 16 آذر تردد می کرد نیز به مهر گفت: "می گویند 16 آذر روز دانشجو بوده است." این شهروند 53 ساله در پاسخ به اینکه چه اتفاقی و در چه سالی روی داده که 16 آذر به عنوان روز دانشجو نامیده شده است گفت: "تعدادی از دانشجویان در زمان شاه شهید شدند اما دقیقا نمی دانم در چه حادثه ای. فقط می دانم که 16 آذر روز دانشجو است.

شهروند دیگری گفت: "16 آذر مربوط به حادثه ای در سال 1342 می شود که دانشجویان بر سر قضیه شرکت واحد اعتراض کردند."

دانشجوی 28 ساله دانشگاه شهید بهشتی در پاسخ به اینکه "16 آذر چه روزی در تاریخ ماست؟" گفت: "روزی که سه دانشجو را زخمی کرده بودند." وی در پاسخ به اینکه در چه سالی این حادثه رخ داده است، اظهار داشت: "اگر اشتباه نکنم در سال 1323."

فرد دیگری که همراه این دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی بود ضمن تایید اظهارات وی، خود را دانشجوی دانشگاه تهران معرفی کرد.

جمعی از هنری ها از تالار مولوی دانشگاه تهران بیرون می آمدند. یکی از آنها خود را 23 ساله و فارغ التحصیل دانشگاه آزاد اسلامشهر معرفی کرد. دیگری جوان 24 ساله ای بود که تا دیپلم درس خوانده بود. دختر خانمی که همراه آنها بود نیز خود را 22 ساله و دانشجوی موسیقی کنسرواتوآر معرفی کرد. جوابهای آنها به ترتیب درباره فلسفه روز 16 آذر چنین بود: " 16 آذر روز تظاهرات دانشجویی بوده، نمی دانم و نمی دانم."

وقتی خبرنگار مهر به دانشجوی موسیقی کنسرواتوآر گفت "حال که نمی دانید 16 آذر چه روزی است پس بگویید روز دانشجو چه روزی است؟" با این پاسخ مواجه شد: "13 آبان روز دانشجو است."

مرد 40 ساله ای که اظهار می کرد از دانشگاه اخراج شده است نیز درباره فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر گفت: "سال 1332 و این صحبتها" و رفت.

شهروند 35 ساله فارغ التحصیل دانشگاه علمی کاربردی، شهروند 24 ساله فارغ التحصیل دانشگاه آزاد، شهروند لوله کش 23 ساله که ابراز می کرد تحصیلات دانشگاهی ندارد، دانشجوی 23 ساله دانشگاه کرمان، دانشجوی 23 ساله دانشگاه آزاد تاکستان، دانشجوی مهندسی برق دانشگاه آزاد آشتیان، دانشجوی معماری دانشگاه غیرانتفاعی لاهیجان، دانشجوی 25 ساله حسابداری دانشگاه تهران، شهروند 42 ساله با شغل آزاد نیز صادقانه بدون اینکه بخواهند آدرس غلط بدهند، گفتند: "نه، نمی دانم. اطلاع دقیقی ندارم."

دانشجوی رشته ادیان دانشگاه تهران در حالی از خیابان 16 آذر عبور می کرد که وقتی از وی درباره فلسفه نامگذاری این خیابان سئوال شد، گفت: "فلسفه اش را نمی دانم."
 



رهگذران خیابان 16 آذر علت این نامگذاری را نمی دانند!

یک دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر نیز در حالی که یادآور شد 16 آذر روز دانشجو است درباره اینکه در این روز چه اتفاقی رخ داده که روز دانشجو نام گرفته است، گفت: "تسخیر لانه جاسوسی."

شهروند 26 ساله فارغ التحصیل دانشگاه آزاد نیز می دانست که 16 آذر روز دانشجو است و به سه دانشجوی شهید این روز اشاره کرد و سال وقوع حادثه تاریخی 16 آذر را سال 1340 دانست.

یک دانشجوی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد نیز درباره فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر به مهر گفت: "16 آذر روز دانشجو است." وی در پاسخ به اینکه در 16 آذر چه اتفاقی رخ داده که تحت عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است نیز گفت: "چیز زیادی نمی دانم. فکر می کنم چند دانشجوی دانشکده فنی بودند که در تظاهرات شرکت می کنند و به شهادت می رسند."

دانشجوی رشته عمران دانشگاه آزاد تهران جنوب که عابر یک عصر پائیزی خیابان 16 آذر شده بود نیز در پاسخ به مهر گفت: "فکر می کنم مربوط به یک تظاهرات دانشجویی در زمان انقلاب می شود که تعداد کثیری از دانشجویان شهید شدند." وی درباره دلیل تظاهرات دانشجویی مورد اشاره گفت: "به نظرم تظاهرات دانشجویان به دلیل دستگیری امام بود. دقیقا نمی دانم دانشجویان به چه دلیل تظاهرات کرده بودند اما مرتبط با انقلاب بود."

دانشجوی رشته برق دانشگاه تهران نیز گفت: "16 آذر روز دانشجو است." وی برای پاسخ به این پرسش که در این روز چه اتفاقی روی داده که با عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است گفت: "یک تعداد زیادی را سال 42 شهید کرده اند."

یک فارغ التحصیل دانشگاه تهران نیز که با سرعت از 16 آذر عبور می کرد درباره فلسفه نامگذاری این خیابان گفت: "در زمان شاه یک شلوغی دانشجویی بوده است که در آن تعدادی دانشجو شهید شدند." وی درباره سال و تعداد دانشجویان شهید 16 آذر گفت: "نمی دانم چه سالی بوده، نمی دانم چند دانشجو شهید شدند."

شهروند میان سالی که از 16 آذر می گذشت هم گفت: "چون اینجا دانشگاه تهران است و 16 آذر هم روز دانشجو است به این علت نام این خیابان را 16 آذر گذاشته اند." وی درباره اینکه چرا 16 آذر را روز دانشجو نام نهاده اند، ابراز بی اطلاعی کرد.

یک دانشجوی 20 ساله دانشگاه آزاد که "نمی دانم، یادم نیست" دستمایه پاسخهایش شده بود درباره 16 آذر گفت: "مثل اینکه قبل از انقلاب در این روز سه دانشجو را به شهادت رسانده اند." وی درباره علت این حادثه گفت: "مثل اینکه اعتراض کرده بودند، دقیقا یادم نیست."

دانشجوی 29 ساله دانشگاه علامه طباطبایی نیز درباره فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر گفت: "16 آذر روز دانشجو است. فکر کنم سال 56 سه دانشجو در این روز در اعتراض به سفر رئیس جمهور آمریکا (نیکسون) به دست عوامل شاه شهید شدند."

دانشجوی 21 ساله فقه و حقوق دانشگاه مذاهب اسلامی نیز گفت: "16 آذر مربوط به دانشجویان است." وی در پاسخ به اینکه چه اتفاقی در این روز افتاده است، گفت: "زیاد اطلاعی ندارم."

دانشجوی برق مخابرات دانشگاه امام حسین (ع) نیز گفت: "16 آذر روزی است که سه دانشجو در قبل از انقلاب - سال 52 یا 53 - علیه نخست وزیر آمریکا که به ایران آمده بود قیام کردند و شهید شدند.

مرد مسنی که لباس فرم انتظامات دانشگاه تهران را بر تن داشت نیز درباره فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر مورد پرسش قرار گرفت.

* حاج آقا 16 آذر چه روزی بوده است؟

- "16 آذر روزی بود که دانشجویان به هیجان افتادند. به اصطلاح برنامه این بود که به خاطر امنیت و رفع مشکلات مردم حرکتی انجام دهند."

* دانشجویان در چه سالی این حرکت را انجام دادند؟

- "سال گذشته یک برنامه ای اینجا بود که ملت اینجا جمع شدند و شعار می دادند."

*چند سال است که مامور انتظامات دانشگاه تهران هستید؟

- 29 سال

* قبل از سال گذشته آیا چنین اتفاقاتی نیفتاده بود؟

- چرا جلوتر هم این اتفاقات افتاده بود.

* ریشه 16 آذر مربوط به چه سالی می شود؟

- در حدود پیش از انقلاب هم چنین برنامه ای بود دیگر. 16 آذر تا الآن هم مانده است.

*چه اتفاقی در 16 آذر افتاده؟

- ملت همبستگی خود را اعلام کرده اند.

شهروند 31 ساله ای که با سئوال ما مواجه شد خنده ای کرد و گفت: "آخه من که نمی دانم چه بگویم. 31 ساله هستم و هر 31 سال را در همین جا (سر کوچه 16 آذر) زندگی می کنم."

فردی که همراه وی بود درباره 16 آذر گفت: "روز انتخابات است؟"!

فردی که خود را کارمند دانشگاه تهران معرفی کرد نیز درباره فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر گفت: "این طور که من شنیدم 16 آذر روزی بوده که دانشجویان دانشگاه تهران برای تغییر رژیم فعالیت می کردند که باعث و بانی انقلاب هم همین دانشجویان شدند." وی در پاسخ به اینکه در چه سالی و چند نفر در آن روز شهید شدند نیز گفت: "دقیقا اطلاعی ندارم."

شهروند دیگری درباره علت نامگذاری 16 آذر به عنوان روز دانشجو گفت: "زمان آقای خاتمی، درگیری دانشجویان در کوی دانشگاه."

دانشجوی 23 ساله دانشگاه تبریز نیز درباره علت نامگذاری خیابان 16 آذر گفت: "شاید به خاطر روز دانشجو باشد." وی در پاسخ به اینکه چه حادثه ای و در چه سالی در 16 آذر رخ داده که این روز را روز دانشجو می نامند، گفت: "نمی دانم."

شهروند 50 ساله ای که ادعا می کرد یک آدم سیاسی نیز است گفت: "به خاطر سفر نیکسون به ایران، سه نفر در روز 16 آذر همین جا خودشان را آتش زدند که یکی از آنها برادر زن شریعتی بود و دو نفر دیگر، یک دختر و یک پسر." وی در پاسخ به اینکه این حادثه در چه سالی اتفاق افتاده است کمی فکر کرد و اصرار داشت که نشان دهد در حال فشار آوردن به ذهن خود است. اما در نهایت گفت: "به خاطر نمی آورم."

شهروند 24 ساله با دیپلم ریاضی نیز درباره 16 آذر به مهر گفت: "یک حق دانشجویی بوده زمان انقلاب (البته دقیق نمی دانم چه سالی) ولی حرکتی بوده ضد رژیم شاهنشاهی که از آن موقع اسمش مانده است." وی درباره اینکه چند نفر در 16 آذر شهید شده اند، گفت: "اطلاعی ندارم."

فارغ التحصیل رشته فلسفه دانشگاه آزاد تهران شمال نیز گفت: "دانشجویان دانشگاه تهران در 16 آذر ماه در حادثه ای به شهادت رسیدند و این خیابان هم به همین خاطر به عنوان 16 آذر نامگذاری شده است." وی در پاسخ به اینکه این حادثه در چه سالی و به چه خاطر رخ داده است، گفت: "فکر می کنم روزولت رئیس جمهور آمریکا آمده بود ایران. فکر می کنم سال 1338 بوده است."

شهروند 33 ساله فارغ التحصیل دانشگاه آزاد نیز عنوان کرد: "16 آذر روز دانشجو است. سه نفر از دانشجویان دانشگاه تهران در یک حادثه ای شهید شده اند." وی درباره علت شهادت این دانشجویان گفت: "دقیقا نمی دانم ولی حتما مبارزاتی بوده است."

دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه شاهد نیز درباره علت نامگذاری خیابان 16 آذر گفت: "فکر می کنم به مناسبت روز دانشجو بوده است." وی در پاسخ به اینکه در روز دانشجو چه اتفاقی و در چه سالی افتاده است، اظهار داشت: "دقیقا نمی دانم. سعی می کنم متوجه فلسفه اش شوم."

شهروندی که مشخص است زحمتکش است اما از زور سرما شال گردن خود را طوری بسته بود که حداقل نیمی از صورتش را بپوشاند، در تاریکی شب پائیزی با یک زنبیل دستی وارد 16 آذر شد. از وی سوال شد "آیا فلسفه نامگذاری خیابان 16 آذر را می دانید؟" گفت: "نه"

از وی درباره سن و سالش سوال شد. وی گفت: "30 سالمه". از وی پرسیده شد که آیا تجربه دانشجو بودن را دارید؟ گفت: "دانشجو چیه آقاا؟"

سرعتش را بیشتر کرد. نزدیک ماشینهای خطی تهران - کرج شد و با لحنی که گویا دلش می خواهد هر چه سریعتر از این شهر بیرون برود در اعلام مقصدش خطاب به رانندگان گفت: "آخر؟ (آخر اتوبان)"

به نظر می رسد با توجه به اهمیت روز دانشجو هنوز درباره این روز به اندازه کافی اطلاع رسانی صورت نگرفته و تنها سالانه انتشار اخباری در این باره تکرار می شود. در پی خلاصه ای از واقعه ای که باعث شده است 16 آذر روز دانشجو شود، می آید.

بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 رژیم پهلوى که توانسته بود با کمک آمریکاییها بر اریکه قدرت باز گردد درصدد برآمد تا پایه هاى حکومت خود را تثبیت کند، اما غافل از اینکه مقاومت مردم به طور کامل از بین نرفته و ایران در اولین فرصت خشم و انزجار خویش را نسبت به حکومت کودتا نشان خواهد داد.

نیکسون معاون رئیس جمهور امریکا در پائیز سال 1332 راهی ایران می شود. نیکسون به عنوان معاون آیزنهاور به ایران آمد و مانند یک مهمان عالیرتبه پذیرایی شد اما دانشجویان خواب خوش را از شاه و نیکسون گرفتند و فریادهای "مرده باد شاه" از هر سوی دانشگاه شنیده شد.

تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران به عنوان اعتراض به ورود "دنیس رایت" کاردار جدید سفارت انگلیس در ایران از روز 14 آذر 1332 آ‎غاز شد. دانشجویان دانشکده هاى حقوق و علوم سیاسى، علوم، دندانپزشکى، فنى، پزشکى، داروسازى در دانشکده هاى خود تظاهرات پرشورى علیه رژیم کودتا برپا کردند. رژیم پهلوى که به خوبى از خشم ملت و خصوصا دانشجویان نسبت به خود و آمریکا از پیش آگاه بود با تمام قوا متوجه دانشگاه شد.

روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و ماموران انتظامى، در زد و خورد با دانشجویان، شمارى را مجروح و گروهى را دستگیر و زندانى کردند. صبح روز 16 آذر 1332، گارد مسلح رژیم پهلوى براى اولین بار وارد صحن دانشگاه شد تا فریاد مخالفان را در گلو خفه کند.

در یکى از کلاسهاى درس دانشکده فنى، چند تن از دانشجویان در اعتراض به حضور ماموران گارد رژیم شاه در صحن دانشگاه آنها را به مسخره مى گیرند و همین بهانه کافى بود تا گارد وارد کلاس درس شود و با ایجاد جو رعب و وحشت محیط را براى بهره بردارى و گرفتن زهر چشم دانشجویان آماده سازند.

ماموران گارد شاهنشاهی با حمله به دانشجویان بى پناه سه تن از آنان به نامهای مصطفی بزرگ نیا، مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی را به شهادت مى رسانند و به همین مناسبت 16 آذر روز دانشجو نامگذاری و هر ساله این روز گرامی داشته می شود.
 
 

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    _____________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر#کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _____________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 آذر 1396  ] [ 4:35 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
16 آذر  |  سه دانشجوی دانشگاه تهران کشته شدند

تاریخ ایرانی: در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در پی یورش نیروهای امنیتی و گارد به دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران و درگیری میان آنان و دانشجویان، سه دانشجوی این دانشگاه به نام‌های آذر شریعت‌رضوی، مصطفی بزرگ‌نیا و احمد قندچی کشته و گروه دیگری مجروح و بازداشت شدند.

 

پس از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق با همکاری عوامل امریکا و انگلیس و جایگزینی ارتشبد زاهدی، دولت کودتا به تحدید آزادی‌ها و سرکوبی فعالان سیاسی پرداخت و کشور را عملاً به سمت وابستگی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی به غرب سوق داد. در مقابل نیروهای ملی با تشکیل «نهضت مقاومت ملی» که یک روز پس از کودتا صورت گرفت، سعی کردند فضای اختناق را شکسته و برای گسترش اندیشه‌های ملی‌گرایانه و استقلال‌طلبانۀ دکتر مصدق که آن زمان دربند کودتاچیان بود، فعالیت‌هایی را سازماندهی کنند. در این میان دانشجویان نیز به عنوان بازوی اجرایی نهضت، در راستای اهداف جنبش ملی عمل می‌کردند.

 

 پس از بازگشایی دانشگاه در مهرماه ۱۳۳۲ که همزمان با شروع دادگاه فرمایشی دکتر محمد مصدق، دکتر علی شایگان و مهندس احمد رضوی بود، جنب و جوش زیادی در میان دانشجویان برای فعالیت‌های سیاسی و برگزاری راهپیمایی‌ها و تجمعات اعتراضی پدید آمد. نخستین حرکت عملی در این زمینه تظاهرات روزهای ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به نشانه اعتراض به محاکمه این سه تن بود. در این مراسم دانشجویان با سر دادن شعارهایی مثل «مصدق پیروز است» و «مرگ بر شاه» نسبت به تداوم فضای خفقان پس از کودتا و تجدید رابطه سیاسی دولت شاهنشاهی با بریتانیا که‌‌‌ همان روز‌ها خبرش اعلام شده بود، شدیداً اعتراض کردند.

 

در روز ۱۴ آذر ۱۳۳۲ با ورود دنیس رایت، کاردار جدید سفارت انگلیس به ایران دانشجویان دانشکده‌های حقوق و علوم سیاسی، دندانپزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی در دانشکده‌های خود تظاهرات پر شوری علیه رژیم کودتا و مقاصد آن برپا کردند که در روز ۱۵ آذرماه این تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و ماموران انتظامی در زد و خورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی کردند. مجموعۀ این رویداد‌ها و اعتراضات پیگیر دانشجویان پس از کودتا، که یکی از مهم‌ترین قطب‌های فعال و مخالف دولت را تشکیل می‌دادند، رژیم را بر آن داشت که با استقرار دائمی گروهی از نظامیان در محوطۀ دانشگاه، اقتدار خود را به آن‌ها نشان دهد. اینچنین بود که در یک اقدام کم سابقه در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲، نیروهای لشکر ۲ رزمی به دانشگاه تهران اعزام شدند.

 

از آنجا که دو روز پس از این اقدام نیکسون معاون وقت رییس‌جمهوری امریکا وارد تهران شد، برخی نوع واحد نظامی اعزامی به دانشگاه، عملکرد آنان و تشویق‌های بعدی مهاجمان به دانشگاه تهران از سوی ارتش و ارتقاء درجه آن‌ها را به عنوان نشانه‌ای از قصد قبلی دولت کودتا برای سرکوب دانشجویان در آستانه ورود وی به حساب می‌آورند.

 

روزنامه اطلاعات عصر روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ گزارشی درباره «تظاهرات چند تن از دانشجویان» منتشر و پس از آن اعلامیه فرمانداری نظامی را منعکس کرد که به «تحریکات عناصر اخلالگر و افراطی» اشاره کرده بود. در گزارش این روزنامه آمده بود: «مقارن ساعت ده و ربع بامداد امروز از طرف عده‌ای از دانشجویان تظاهراتی در دانشگاه علوم صورت گرفت که بلافاصله مامورین فرمانداری نظامی متظاهرین را متفرق ساختند و سیزده نفر از دانشجویان را دستگیر کردند. پس از آن در حوالی دانشکده فنی نیز از طرف چند تن از دانشجویان منتسب به احزاب چپ تظاهراتی انجام شد و چون تظاهرکنندگان با اخطارهای ماموران انتظامی متفرق نشدند و در برابر مامورین مقاومت می‌کردند بر اثر تیراندازی مامورین ۳ نفر مجروح شدند و هفده نفر هم دستگیر گردیدند. گلوله به سینه و ران مجروح‌شدگان اصابت کرده و جمعا ۳۰ نفر در دانشگاه دستگیر شده‌اند. پس از تظاهرات مزبور وضع دانشگاه آرام گردید و مامورین انتظامی بر اوضاع آنجا مسلط شدند... یک مقام مسئول فرمانداری نظامی تهران درباره تظاهرات امروز به خبرنگار ما اظهار داشت: امروز عده‌ای از عناصر اخلالگر که منتسب به حزب منحله توده بودند به دانشگاه رفته و عده‌ای از دانشجویان را مجبور به تظاهرات نمودند و در حال دسته جمعی به مامورین فرمانداری نظامی محافظ دانشگاه که مسلط بر اوضاع بودند حمله کرده، قصد ربودن اسلحه آن‌ها را داشتند و مامورین نیز اقدام به تیراندازی نمودند. مجروحین به بیمارستان شماره دو ارتش اعزام و در آنجا بستری شده‌اند... ساعت دو بعد از ظهر امروز خبرنگار ما به بیمارستان شماره ۲ ارتش مراجعه کرد و اطلاع یافت که سه نفر از مجروحین حادثه امروز دانشگاه آقایان مصطفی بزرگ‌نیا و شریعت‌رضوی در اثر اصابت گلوله به ناحیه ریه و سینه و خونریزی شدید فوت کرده‌اند. جنازه مقتولین ساعت دو و ده دقیقه بعد از ظهر برای تعیین علت مرگ به اداره پزشکی قانونی منتقل گردید. آقای احمد قندچی یکی دیگر از مجروحین که اینک در بیمارستان بستری می‌باشد، حالش خطرناک است و بطوری که پزشکان معالج اظهار می‌دارند امید بهبودی وی نیز کم است.»

 

سرلشکر دادستان، فرماندار نظامی تهران در اعلامیه‌ای که روزنامه اطلاعات منتشر کرد، آورده بود: «چند روزی است که مجددا تحریکاتی بوسیله عناصر اخلالگر و افراطی و نیز اشخاصی که محیط آرام را برای اجرای مقاصد شوم و خائنانه خود مساعد نمی‌دانند، شروع گردیده و بخصوص با اغفال دانشجویان و دانش آموزان بی‌گناه دست به تظاهرات و اعمال خلاف قانون و مقررات می‌زنند. همانطوری که طی اعلامیه‌های متعدد فرمانداری نظامی به اطلاع عموم اهالی رسانیده است سوابق فعالیت‌های خائنانه و ننگین این قبیل مردمان خائن و بی‌وطن برای مامورین انتظامی روشن و فرمانداری نظامی به کلیه جزئیات اعمال و رفتار آن‌ها وقوف کامل دارد، چون فرمانداری نظامی نمی‌تواند شاهد و ناظر لجام گسیختگی این عده اشخاص آشوبگر و بی‌وطن باشد، لذا موکدا به مامورین انتظامی دستور داده شده است که با مسببین اخلال و بی‌نظمی طبق قانون رفتار نموده و هر کسی که کوچکترین عملی بر خلاف مقررات فرمانداری نظامی نمود، فورا دستگیر و جهت کیفر قانونی به دادسرای نظامی اعزام و در صورت لزوم به یکی از نقاط بد آب و هوای جنوب تبعید گردد.»

 

برخلاف گزارش روزنامۀ دولتی اطلاعات و گفته‌های مسئولان آن روز که ناآرامی‌های دانشگاه و باقی نقاط شهر را به «تحریکات برخی عناصر اخلاگر» نسبت می‌دادند، روایت دانشجویانی که خود در این وقایع مشارکت داشتند، با روایت رسمی فاصلۀ معناداری دارد. دکتر مصطفی چمران که خود از دانشجویان دانشکده فنی بوده و در روز حادثه در کلاس درس حضور داشته است در خاطرات خود این روز را اینگونه توصیف می‌کند: «صبح شانزده آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق‌العاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثه‌ای را پیش‌بینی می‌کردند. نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی‌الامکان سعی می‌کردند که به هیچ وجه بهانه‌ای به دست بهانه‌‌جویان ندهند، از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس رفتند و سربازان به راهنمایی عده‌ای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانه‌ای به دست آنان نیامد به داخل دانشکده‌ها هجوم آوردند. آن‌ها نقشه کشتن و شقه کردن دانشجویان را کشیده بودند و این دستور از مقامات بالاتری به آن‌ها داده شده بود. سرکردگان اجرای این دستور و کشتار ناجوانمردانه عده‌ای از گروهبانان و سربازان «دسته جانباز» بودند که اختصاصاً برای اجرای آن مأموریت در آن روز به دانشگاه اعزام شده بودند. در ساعت ۱۰ صبح دسته جانباز به همراه سربازان معمولی به دانشکده فنی رفتند. در این ساعت دانشجویان در سر کلاس‌های درس حاضر بودند و به خاطر شرایط ویژه دانشگاه و حضور گسترده نظامیان، از هر اقدامی که بوی اعتراض و تظاهرات دهد، اجتناب می‌کردند. هنگام حضور سربازان در دانشگاه و مقابل دانشکده فنی، دکتر سیاسی رئیس دانشگاه، مهندس خلیلی رئیس دانشکده فنی و دکتر عابدی معاون وی سعی کردند که با مذاکره نیروهای نظامی را از دانشکده فنی خارج کنند ولی توفیقی به دست نیاوردند و حتی دکتر سیاسی اظهار داشت که اینجا سربازان جانباز هستند و از مقامات بالا‌تر دستور می‌گیرند و از این جهت من قادر نیستم کاری انجام دهم. سربازان به دانشکده‌ها حمله کردند و بدین ترتیب سه تن از دانشجویان به نام‌های (مهدی شریعت‌رضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگ‌نیا) به شهادت رسیدند و ۲۷ نفر دیگر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند.»

 

در سال‌های بعد از ۱۶ آذر خصوصا طی سال‌های پس از انقلاب، آرام آرام در روایت وقایع آن روز، ورود قریب‌الوقوع نیکسون حضور پررنگ‌تری یافت. تا آنجا که بسیاری اساساً اعتراض به محاکمۀ مصدق و تجدید رابطه با بریتانیا که محور اصلی اعتراضات دانشجویان در روزهای منتهی به ۱۶ آذر بود را نادیده گرفته و این روز را به واسطۀ آنچه اعتراض به سفر ریچارد نیکسون، معاون رئیس‌جمهور آمریکا می‌خواندند، روز اعتراض به امپریالیسم جهانی و به طور خاص امریکا به حساب آوردند. این روایت اما مخالفان سرسختی دارد. یکی از این مخالفان بابک امیر خسروی مسئول کمیته‌های دانشجویی دانشگاه تهران در آن زمان است، که عامل اصلی تحریک دانشجویان و علت وقوع حادثۀ ۱۶ آذر را ناشی از حضور نظامیان در دانشگاه می‌داند. او معتقد است که ۱۶ آذر ربطی به ورود نیکسون نداشت. به روایت امیرخسروی، «بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ضربه‌ای که به جنبش ملی و دمکراتیک ایران خورده بود، سلسله فعالیت‌های گسترده‌ای در دانشگاه تهران شروع شده بود. دانشگاه از مراکز فعال و حساس مبارزه بود. در آذرماه دانشگاه به ویژه خیلی متشنج بود. اولا محاکمه دکتر مصدق تازه شروع شده بود که دانشجویان را خیلی ناراحت کرده بود و دوماً رابطه دیپلماتیک با انگلستان دوباره از سر گرفته می‌شد. دنیس رایت، کاردار سفارت انگلیس روز ۱۴ آذر وارد تهران شده بود. بدین مناسبت، روز ۱۵ آذر درگیری‌های شدیدی میان ماموران انتظامی که مدتی بود در دانشگاه حضور داشتند و اصلا حضور نظامیان یکی از عوامل اصلی و دایمی تحریک دانشجویان بود، پیش آمد.»

 

امیرخسروی دربارۀ یورش نظامیان به دانشگاه در روز ۱۶ آذر می‌گوید: «روز ۱۶ آذر آن سال (۱۳۳۲) شاید آرام‌ترین روز دانشگاه بود و هیچ برنامه‌ای برای تظاهرات پیش‌بینی نشده بود. برخلاف آنچه شایع است که دانشجویان علیه آمدن نیکسون به ایران دست به تظاهرات زده بودند و به خاطر این تظاهرات به دانشجویان حمله شد، این گفته‌ها به کلی نادرست است به خصوص اینکه نیکسون نه در ۱۶ آذر بلکه در ۱۸ آذر وارد تهران شد و دانشجویان اطلاعی از آمدن نیکسون نداشتند. اتفاقا آن روز اصلا تظاهرات در کار نبود بلکه علت درگیری این بود که بهانه کرده بودند که دانشجویان برای سربازانی که آنجا مستقر بودند، شکلک درآورده‌اند. سربازان وارد کلاس درس مهندس «شمسی» استاد نقشه‌برداری در دانشکده فنی شده و خواسته بودند چند نفر را دستگیر کنند. سر این قضیه مهندس شمسی عصبانی می‌شود و کلاس را تعطیل می‌کند و پیش مهندس خلیلی، رییس دانشکده می‌رود که خودش از طرفداران دکتر مصدق بود. او هم عصبانی می‌شود؛ خود ایشان یا معاونش دکتر عابدی، زنگ دانشکده را می‌زند. دانشجویان می‌ریزند در کریدور دانشکده فنی. در همین حین سرباز‌ها وارد صحن دانشکده می‌شوند. دانشجویان شعارهایی از جمله «مرگ بر شاه» سر می‌دهند. بعد تیراندازی آغاز می‌شود.»

 

محمد ترکمان، پژوهشگر تاریخ و نویسنده کتاب «نامه‌های دکتر مصدق» هم در این اختلاف نظر تاریخی با امیرخسروی هم‌رای است. او می‌گوید: «نکته‌ای که خوب است در بازخوانی پرونده حادثه ۱۶ آذر دقیقا بررسی شود سفر نیکسون است، نیکسون معاون رییس‌جمهور آمریکا طی سفری دو هفته‌ای به آسیا و آفریقا و قبل از پرواز به سوی آفریقا، به ایران هم می‌آید. وی با اشخاص دولتی و افرادی نظیر سید حسن تقی‌زاده و شهردار وقت تهران و سید مصطفی کاشانی پسر آیت‌الله کاشانی ملاقات داشت. یک روز هم به دانشگاه رفت و دانشکده حقوق به او دکترای افتخاری داد. ابتدا باید گفت که نیکسون هجدهم آذرماه به ایران می‌آید و نه ۱۶ آذر ۳۲ که در برخی تبلیغات اشاره می‌شود و از آن گذشته‌‌ همان طور که قبلاً ذکر شد محور اعتراضات دانشجویان در روزهای قبل طبق اسناد و مدارک اعتراض به دادگاه دکتر مصدق و اعتراض به تجدید رابطه با انگلستان بود و هیچ سند و مدرکی برای اینکه در آن زمان به سفر نیکسون اعتراض وسیعی صورت گرفته باشد، در دست نیست.»

 

گفته‌ها و نوشته‌های ناصحیح و روایت‌های مجعول از واقعه ۱۶ آذر ۳۲، به گونه‌ای در سال‌های اخیر مطرح شده که دانشجویان آن ایام دانشگاه تهران در کتب خاطرات خود نیز نمی‌توانند تعجب و ناراحتی خود را پنهان کنند. یکی از این افراد دکتر مسعود حجازی است. او در کتاب خاطرات خود با عنوان «رویداد‌ها و داوری ۱۳۳۹- ۱۳۲۳» درباره حادثه ۱۶ آذر می‌نویسد: «بعد از گذشت مدتی در بعضی از نوشته‌ها دیده شد که علت حمله نظامیان به دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و کشتار دانشجویان برای سرکوب تظاهرات دانشجویان علیه ورود نیکسون معاون رییس‌جمهور آمریکا عنوان گردیده و به مرور در همه کتب و نشریات این تعبیر عمومیت پیدا کرده است.» نویسنده می‌افزاید: «حزب توده هم در ترویج این شایعه نقش عمده‌ای برعهده داشت.»

 

بعد از فوت آذر شریعت‌رضوی و مصطفی بزرگ‌نیا، با درگذشت احمد قندچی شمار کشته‌شدگان وقایع ۱۶ آذر ۳۲ به سه تن افزایش یافت و بعد‌ها از این سه تن بنام «سه آذر اهورایی» یاد شد. به دنبال انتشار خبر واقعه ۱۶ آذر و کشته و مجروح شدن دانشجویان، بسیاری از دانشگاه‌های اروپا و امریکا، با دانشگاه تهران ابراز همدردی کردند و در مراسم برگزاری سومین روز شهدا، ده‌ها هزار تن از مردم تهران و شهرستان‌ها بر سر مزار شهیدان در امامزاده عبدالله در شهر ری حاضر شدند. دانشجویان هم به عنوان اعتراض به این واقعه، مدت ۱۵ روز از شرکت در کلاس‌های درس خودداری کردند.

 

به هر ترتیب حادثه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به عنوان یک روز «مقاومت تاریخی» در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد. چنان که از آن پس همه ساله، دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاه‌های ایران مراسمی به یاد شهیدان آن روز برپا کردند. پس از پیروزی انقلاب روز ۱۶ آذر به عنوان «روز دانشجو» در تقویم گنجانده شد. هنوز هم ۱۶ آذر به عنوان نقطه‌ای قابل اتکا برای بروز و ظهور جنبش دانشجویی در تقویم سالیانۀ دانشگاه‌ها مورد توجه دانشجویان فعال قرار دارد.

 

 

منابع:

ایران و تاریخ، بهرام افراسیابی، نشر زرین

رویداد‌ها و داوری، مسعود حجازی، انتشارات نیلوفر

جنبش دانشجویی در دو دهه از ۱۳۲۰ تا ۱۳۱۰، ابراهیم یزدی، شرکت انتشارات قلم

سه قطره خون، ماهنامه ایران فردا، حسین شاه‌حسینی، شماره ۳۸، آبان و آذر ۱۳۷۶

اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران، علیرضا اسماعیلی، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحاد ملی)، حمید شرکت، انتشارات عطایی

تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، افشین متین، ترجمۀ ارسطو آذری، نشر شیرازه

۱۶ آذر ربطی به ورود نیکسون نداشت؟، پرونده نیم قرن با ۱۶ آذر، سایت تاریخ ایرانی

تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، غلامرضا نجاتی، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا

شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس بازرگان، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا

۱۶ آذر ۱۳۳۲ به روایت روزنامه اطلاعات، پرونده نیم قرن با ۱۶ آذر، سایت تاریخ ایرانی

طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی، انتشارات چاپخش

حادثۀ ۱۶ آذر، فاطمه امانی توانی، پژوهشکده باقرالعلوم

شانزده آذر به یاد حماسه و مقاومت دانشگاه، مصطفی چمران، انتشارات نهضت آزادی

دانشجو، دانشگاه و جنبش دانشجویی، مهدی بازرگان، ماهنامه ایران فردا، شماره ۴، آذر و دی‌ ۷۱

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    _____________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر#کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _____________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 آذر 1396  ] [ 4:34 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

روز دانشجو چه روزی است

 

students-day2روز شانزدهم آذر ماه در تقویم کشور به عنوان روز دانشجو نام گذاری شده است که همه ساله در این روز در ایران به مشایل و مشکلات دانشجویان پرداخته می شود. اما آیا می دانید چرا ۱۶ آذر روز دانشجو نامیده شد است؟ آسمونی در این مقاله پاسخ کامل این سوال و اطلاعات کاملی در مورد روز دانشجو برای شما عزیزان تهیه کرده است که در ادامه می خوانید.

روز دانشجو، در ایران به ۱۶ ماه آذر اطلاق می‌شود. این روز، به یاد سه دانشجو (دو هوادار حزب توده ایران و یک هوادار جبهه ملی ایران) که هنگام اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا و همچنین از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲ (حدود چهار ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد همان سال) در دانشگاه تهران کشته شدند، گرامی داشته می‌شود.

پیشینه و شرح واقعه

در دههٔ ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۵، پس از سقوط حکومت رضاشاه پهلوی و ایجاد فضای بازتر، فعالیتهای سیاسی در بین دانشجویان دانشگاه تهران (تنها موسسه مدرن آموزش عالی آن زمان در ایران) بسیار افزایش یافت. در این دوران حزب توده، از نفوذ بسیاری در بین دانشجویان برخوردار بود چنانکه بنا به گزارشهای مختلف، بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه تهران عضو و یا هوادار این حزب بودند. اما در دوران نخست وزیری محمد مصدق و افزایش محبوبیت جبههٔ ملی در اوایل دهه ۱۳۳۰، محوریت این حزب در دانشگاه به چالش کشیده شد. پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سازمانهای سیاسی تشکیل دهنده جبهه ملی، برای دوره کوتاهی در یک ائتلاف ضعیف، تحت نام نهضت مقاومت ملی به مقاومت سیاسی دست زدند و تظاهرات‌ها و اعتصابهای پراکنده‌ای در پاییز همان سال در دانشگاه تهران و همچنین بازار، از جمله در تاریخ ۱۶ مهر و ۲۱ آبان، در اعتراض به محاکمه مصدق برگزار شد.

چند هفته پس از این وقایع، اعلام شد که روابط ایران و بریتانیا (که در زمان نخست وزیری مصدق قطع شده بود) از سر گرفته خواهد شد و ریچارد نیکسون نایب ریاست جمهوری وقت آمریکا برای دیدار رسمی به ایران خواهد آمد. این موضوع بهانه لازم برای اعتراضات را فراهم کرد و در ۱۴ آذر به سفارش نهضت مقاومت ملی، دانشجویان فعال به سخنرانی در کلاسها پرداختند و ناآرامی تمامی محوطه دانشگاه تهران را فرا گرفت. دولت وقت برای پیشگیری از هرگونه اقدام بعدی تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت. سربازان و نیروهای ویژه ارتشی پس از هجوم به دانشگاه، به کلاسهای درس حمله کرده و صدها دانشجو را بازداشت و زخمی نمودند.

students-day3نیروهای امنیتی در دانشکده فنی، اقدام به شلیک تیر کردند که موجب مرگ سه دانشجوی این دانشکده به نامهای احمد قندچی، آذر (مهدی) شریعت‌رضوی و مصطفی بزرگ‌نیا شد. فردای آن روز نیکسون به ایران آمد و دکترای افتخاری در رشته حقوق را در دانشگاه تهران که در اشغال مشهود نیروهای نظامی بود، دریافت کرد.

وقایع آذر ۱۳۳۲، نمایانگر واکنش دولت کودتا به فعالیتهای دانشجویی بود و به دنبال آن سرکوب نظام‌مند تمامی اشکال دیگر مخالفتها، روی داد. ۱۶ آذر، توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور که مرکز اجتماع و مباحثه مخالفان حکومت پهلوی در خارج از ایران بود، روز دانشجو نامیده شد. دانشجویان پس از آن، هر سال در این روز اعتصابهای دانشجویی به راه می‌انداختند و در واقع ۱۶ آذرماه به معیار خوبی برای ارزیابی میزان نفرت از حکومت استبدادی و توانایی و نفوذ مخالفان در بین روشنفکران، تبدیل شد. این روز از آنزمان، همچنان از اهمیت تاریخی برجسته‌ای در ایران برخوردار بوده است.
شرح واقعه ۱۶ آذر ماه ، روز دانشجو

در تاریخ ۲۴ آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می ‏آید . نیکسون به ایران می‏ آمد تا نتایج « پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است » (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای ۲۸ مرداد) ببیند . در مقابل دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که در فضای حکومت نظامی بعد از کودتای سیاه ، هنگام ورود نیکسون ، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند . دو روز قبل از آن واقعه تلخ (۱۴ آذر) زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که «دنیس رایت» ، کاردار سفارت انگلستان ، چند روز بعد به ایران بیاید . از همان روز ۱۴ آذر تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عده‏ای دست گیر شدند . این وضع در روز ۱۵ آذر هم ادامه داشت . و بیشتر اعتراض ها از دانشکده پزشکی و داروسازی و حقوق و علوم آغاز شد .

صبح شانزده آذر ، هنگام ورود به دانشگاه ، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده ، وقوع حادثه ‏ای را پیش بینی می‏ کردند . فضا بشدت آبستن حوادث و درگیری بود . بعد از گذشت مدتی برای جلوگیری از تنش و درگیری چندین دانشکده تعطیل اعلام شد و در ادامه سراسر دانشگاه به دستور رییس دانشگاه تعطیل گردید.  نیروهای نظامی رژیم که به شدت رفت و آمد دانشجویان را کنترل کرده و در این بین عده ای را نیز دستگیر نموده بودند ، با حضور در کلاس یکی از اساتید دانشکده فنی (مهندس شمس استاد نقشه کشی) زمینه اعتراض را در کلاس درس ایجاد کردند . آنان قصد داشتند دو دانشجو را که ظاهرا به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض داشتند را دستگیر نمایند .

students-day1دستگیری دو دانشجو کلاس را به هم زده ، دانشجویی دیگر بر روی نیمکت کلاس فریاد می زند  : ” آقا ما چقدر بی عرضه هستیم . چقدر بدبخت هستیم . این کلاس نیست ، این درس نیست . یک عده ای بدون اینکه از استاد و از کادر دانشگاه اجازه بگیرند وارد کلاس می‌شوند و هیاهو در می‌گیرد . تف به این کلاس و تف به این مملکت ! ” دانشکده فنی به هم می‌ریزد و در محاصره کامل نظامیان قرار می‌گیرد و به یکباره فرمان آتش صادر شده و دانشجویان در صحن طبقه اول به خون می‌غلطند عده‌ای زخمی شده و در این میان سه دانشجو به نام های قندچی و بزرگ نیا و شریعت رضوی به شهادت می‌رسند . همان روز ۱۶ آذر پلیس توسط رادیو اعلام کرد : ” عده‌ای از دانشجویان در کلاسهای درس نشسته بودند و به پلیس چهره خشنی نشان می‌دادند و پلیس را مسخره می‌کردند و این باعث شده که پلیس به واکنش بیفتد .

پلیس قصد زدن دانشجویان را نداشت ولی دانشجویان به پلیس حمله کردند و می‌خواستند اسلحه‌شان را بگیرند . پلیس در قالب دفاع این کار را کرده و قصدش زدن دانشجویان نبوده است  . ” فردای آن روز شاه تیمسار مزینی را برای دلجویی به دانشگاه می‌فرستد تا خودش را از این گناه و تقصیر تبرئه کند . وی با خانواده‌های شهدا ملاقات می‌کند و در دانشگاه به ظاهر از اساتید و روسا عذرخواهی می‌کند . دو روز بعد از واقعه ۱۶ آذر ، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه ، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی‌گناه رنگین بود دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد.  روز ۱۶ آذر به عنوان روز مقاومت و ایستادگی دانشجویان این سرزمین در برابر استعمار غرب و استبداد و خودکامگی در دفتر تاریخ این سرزمین به یادگار ثبت گردیده است

 

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    _____________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر#کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _____________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 آذر 1396  ] [ 4:33 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 16 :: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4055668 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب