11شعبان - تولد حضرت علي اكبر(ع)
11شعبان - تولد حضرت علي اكبر(ع)
|
||
حضرت علي اكبر(ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،(1) سال 43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب(ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است. مادر ليلي، ميمونه دختر ابي سفيان و از طايفه بني اميه مي باشد.(2) بدين لحاظ، حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف و مهم عرب پيوند پيدا كرده است. از جانب پدر به طايفه خوش نام و شريف بني هاشم و به بزرگاني چون پيامبراسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين(ع) و از جانب مادر به دو طايفه بني اميه و ثقيف و افرادي چون عروه بن مسعود ثقفي، ابي سفيان، معاويه بن ابي سفيان و ام حبيبه همسر رسول خدا(ص) ارتباط فاميلي و خويشاوندي پيدا نمود. به همين جهت وي مورد احترام و اطمينان كامل طوايف مزبور و اهالي مدينه بود. ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كي است؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست. بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع) است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثقيف تبلور يافته است.(3) درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبراكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي بن ابي طالب(ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود.(4) بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني، آن حضرت در عصر خلافت عثمان بن عفان (سومين خليفه راشدين) ديده به جهان گشود.(5) اين قول مبتني بر اين است كه وي به هنگام شهادت بيست و پنج ساله بود. بنابراين، وي در مكتب جدش امام علي بن ابي طالب(ع) و در دامن مهرانگيز پدرش امام حسين(ع) در مدينه و كوفه تربيت و رشد و كمال يافت. امام حسين(ع) در تربيت وي و آموزش قرآن و معارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را برانگيخت. به هر روي، علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع) بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثقيف نكرد، بلكه هاشمي بودن و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود: أنا عَلي بن الحسين بن عَلي نحن و بيت الله اَولي بِالنبيّ أضرِبكُم بِالسّيف حتّي يَنثني ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ وَلا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است: السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيلٍ مِن نَسل خَيْر سليل.(7) علي اكبر(ع) در نبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر بن سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجام مرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند. امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود: عَلَي الدّنيا بعدك العفا.(8) در مورد سنّ شريف وي به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.(9) اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. ولي روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شد كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچكتر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ، اكبر منّي قتله الناس …(10) 1- مستدرك سفينه البحار (علي نمازي)، ج 5، ص 388 2- أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علي مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبيين (ابوالفرج اصفهاني)، ص 52 3- مقاتل الطالبيين، ص 52؛ منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 373 و ص 464 4- منتهي الآمال، ج1، ص 373 5- مقاتل الطالبيين، ص 53 6- منتهي الآمال، ج1، ص 373؛ الارشاد (شيخ مفيد)، ص 459 7- منتهي الآمال، ج1، ص 375 8- همان 9- همان و الارشاد، ص 458 10- نسب قريش (مصعب بن عبدالله زبيري)، ص 85، الطبقات الكبري (محمد بن سعد زهري)، ج5، ص211 |
www.imamatjome.com/Occasions/OccasionsList.aspx?Id=32

ادامه مطلب
بيتوته*
اس ام اس روزجوان وولادت حضرت علي اكبر
خدا كند كه جوانان زحقّ جدا نشوند
به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند
سر عقيده خود پاى فشارند چو كوه
بسان كاه زهر باد جابجا نشوند
روزجوان مبارك
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خميده پشت از آن دارند پيران جهانْ ديده
كه اندر خاك مىجويند ايام جوانى را
روز جوان گرامي باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ميلاد سرو بوستان ايستادگي، زيباترين گل باغ حسين (ع)! جوان رعنا و رشيد حسين (ع) يادگار علي (ع) گلستاني از زيباترين گل هاي فداكاري! و دريايي از آبيِ عطوفت، مبارك باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ميلادحضرت علي اكبر عليه السلام تهنيت باد
ســـلام و درود بي پايان بر صورت و سيرت پيامبر گونه اش باد.
11شعبان سالروز تولد حضرت علي اكبرشبيه ترين انسان ها به پيامبـر خير و بركت بر شما تبريك و تهنيت باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خواهي كه ببيني رخ پيغمبر را
بنگر رخ زيباي علي اكبر را
در منطق و خلق و خوي او مي بيني
با ديده ي جان محمدي ديگر را
*ميلاد شبيه ترين آينه ي پيغمبري مبارك*
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پيامبر اكرم-ص:
خداوند جواني را كه جواني خويش را در راه اطاعت خداي تعالي بگذراند، دوست دارد.
.
.
*ميلاد سرور جوانان عالم، حضرت علي اكبر و روز جوان مبارك باد*
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بهار عمر، جوانى است مغتنم دارش ***كه اين بهار ز پى، محنت خزان دارد
روز جوان مبارك
به پيرى قدرِ شبهاى جوانى مىشود ظاهر
سپيدىهاى كاغذ مىكند روشن سياهى را
اميد كه جواني را دريابيم
روز جوان مبارك
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ز روزگار جوانى خبر چه مىپرسى
چو برق آمد و چون ابر نوبهاران رفت
جواني را غنيمت شمار
روز جوان مبارك
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تبه كردم جوانى تا كنم خوش زندگانى را
چه سود از زندگانى چون تبه كردم جوانى را
روز جوان مبارك
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اندرز پيران ، بيشتر زمان ها مملو از خون و درد است كه بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است . ارد بزرگ
روز جوان مبارك
نسل جوان را به جهان رهبري
جلوه ي توحيد، علي اكبري
هر كه هواي رخ احمد كند
در تو تماشاي پيمبر كند
//ولادت باسعادت سرو باغ احمدي، آينه ي محمدي وروزجوان مبارك/
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ميلاد حضرت علي اكبر عليه السلام
مبعث، عيد شكوفايي خوشبوترين گل هستي، و روز جوان مبارك.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
/*ولادت جوانه ي خورشيد كربلا، حضرت علي اكبر و روز جوان، تبريك و تهنيت*/
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
كـــو نان دوويل: جواني پلي ميان كودكي و پيري است. خوشبخت آن كسي است كه اين پل را به سلامت بگذراند.
//* روز جوان مبارك *
از دامان ليلا گلى بر آمد
شبيه حضرت پيغمبر آمد
نور دل زينب اطهرآمد
لشكر كربلا را افسر آمد
.
.
ولادت زيباترين، بااخلاق ترين، داناترين و رشيدترين جوان تاريخ مبارك
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
جوانى شمع ره كردم كه يابم زندگانى را
نجستم زندگانى را و گم كردم جوانى را
روز جوان مبارك
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
. عزيزم! از جواني به اندازه اي كه باقي است، استفاده كن؛
كه در پيري همه چيز از دست ميرود، حتي توجه به آخرت و خداي تعالي!
*امام خميني(ره)
.......................... روز جوان مبارك
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چهارچيز را پيش از چهار چيز غنيمت شمار:
جواني پيش از پيري
صحت پيش ازبيماري
توانگري پيش از فقر
و زندگي پيش ازمرگ (حضرت رسول-ص)
*روز جوان مبارك*
ميلادحضرت علي اكبر(ع)

ادامه مطلب
ميلادنورمبارك
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اكبر كه گل حميده فاطمه است / نور دل نور ديده فاطمه است
هر چند كه از گلشن ليلا باشد / او لاله پروريده فاطمه است . . .
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خورشيد دلآراي حسين، ثاني احمد / باشد علياكبر، گل فرخنده سرمد
همنام علي باشد و بر فاطمه دلبر / اين مظهر حق باشد و گل بانگ محمد . . .
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اي خدا جلوه و نبي مرآت / مرتضي خصلت وحسين صفات
انبياء درجلال تو شد محو / اولياء برجمال تو همه مات
جان اهل صلات قربانت / اشهد ان قد اقمت صلات . . .
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
۱۱ شعبان سالروز تولد شبيه ترين انسان ها از لحاظ صورت و سيرت
به پيامبـر خير و بركت محمد مصطفي (ص) است، ميلاد سرو بوستان ايستادگي،
زيباترين گل باغ حسين (ع) جوان رعنا و رشيد حسين (ع)
يادگار علي (ع) گلستاني از زيباترين گل هاي فداكاري مبارك
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
الگوى شجاعت و ادب،اكبر / در دانه فاطمى نسب،اكبر
فرزند يقين ز نسل ايمان بود / پرورده دامن كريمان بود
آن يوسف حسن،ماه كنعانى / در خلق و خصال،احمد ثانى
آن شاهد بزم، سرو قامت بود / دريا دل و كوه استقامت بود
آن دم كه لباس رزم مىپوشيد / از كوثر عشق، جرعه مىنوشيد
از فرط عطش فتاده بود از تاب / گرديد ز دست جد خود سيراب
در راه خدا ذبيح دين گرديد / بر حلقه عاشقان نگين گرديد
داغش كمر حسين را بشكست / با خون سرش حناى خونين
بست ديباچه داستان حق، اكبر / قربانى آستان حق، اكبر . . .
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بي جهت علي اكبر را پيامبر دوباره آل اللّه نناميدهاند؛
تو بهانه اين نسبت را در ظهور عيني او جستوجو ميكني، اما دليل، در حضور غيبي اوست.
چارهاي نيست! تو نيز براي يافتن آن نور پشت درياها، بايد در وجود حضرتش غرق شوي!
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ز فرزند اميرالمؤمنين و زادهْ زهرا / شبيه روي بيغمبر ، علي اكبر آورده
به شام يازده ْشعبان عيان شد آن مه تابان / خرد گفتا حسين از ماه گردون بهتر آورده
براي شاهدين فرزند ، بر آل علي دلبند / برادر از براي عابدين و اصغر آورده
نبيروي و نبيموي و نبيخلق و نبيخوي / ز بهر شاهدين و اهلبيتش ياور آورده
قدش طوبي ، رخش زيبا ، دو جشم نرگسش شهلا / تو گوئي بهر ياري حسين ، بيغمبر آورده
بنازم چشم ليلي را كه از سرچشمهْ عفت / براي دوستان آب حيات از كوثر آورده

ادامه مطلب
ولادت حضرت علي اكبر(ع) مبارك باد
از نسل حيدري و دلاورتر از تو نيست
يعني پس از علي علي اكبرتر از تو نيست
منطق قبول داشت كه با خلق و خوي تو
شخصي ميان خلق پيمبرتر از تو نيست
ميلاد حضرت علي اكبر عليه السلام مبارك باد
شهيدآويني*

ادامه مطلب
ويژه نامه حضرت علي اكبر(ع) |
فضايل حضرت علي اكبر(ع)
بعضي افرادبرروي بيوگرافي شخصيتهابسيارمانور مي دهند. مابه اين مسائل چندان اهميت نمي دهيم. مثلا در مورد امام سجاد(ع) مي گويند زن ايشان ايراني بوده؛ اما اولا اختلاف روايت است. شهيد مطهري اين مسئله راتاييد نمي كنند ودكترجعفرشهيدي دركتاب زندگاني امام سجاد(ع) دلايلي بررداين مسئله راآورده است.
درموردزندگاني حضرت علي اكبر(ع) نيزاختلاف است مثلا سن ايشان را برخي زير20سال وبرخي 25 يا 27 يا 29 سال نوشته اندوبرخي گفته اند نام مادر ايشان آمنه است وبرخي گفته اند شهربانو و برخي گفته اند ليلا
است.
مهم فضايل اخلاقي و روحي ايشان است
شمايل حضرت علي اكبر:
ايشان چهره اي نوراني وپيشاني پهن داشتند كه موهاي ايشان ازروي نرمه اي گوش بيشترنبوده اين خصوصيات ظاهري ايشان است كه خصوصيات ظاهري براي ما نسبت به خصوصيات اخلاقي ازدرجه اهميت كمتري برخورداراست
فضايل حضرت علي اكبر(ع):
نمود حضرت علي اكبر(ع)وحضرت اباالفضل(ع) درصحنه ي كربلاست مورخين نقل كرده اندزماني كه لشكرعمر سعد چهره ي بابركت حضرت راديدندگفتند(فتبارك الله احسن الخالقين) اين قدر حضرت علي اكبرشبيه پيامبر(ص)بودندكه لشكرعمرسعدگمان كردند پيامبر(ص)است كه حضرت علي اكبر(ع)فرمود:اناعلي بن الحسين بن علي(ع)وبعدبحث ولايت وتوحيد راعنوان كردوفضايل امام حسين(ع)راتوصيف فرمود فضايل حضرت علي اكبر(ع)به قدري بودكه درزيارت عاشورابه ايشان سلام داده شده السلام علي الحسين وعلي علي بن الحسين لفظ علي بن الحسين اشاره به وجود بابركت حضرت علي اكبر(ع)دارد و قبرحضرت نيز پايين قبرامام حسين(ع) است. براي روشن فضايل حضرت به معرفي جعفركذاب مي پردازيم جعفركذاب فرزند امام هادي(ع) بود كه به دروغ ادعاي نبوت كردوخودرابه جاي امام زمان(عج)معرفي كردپس مي رساندكه درست است كه پدرجعفر معصوم بودامام جعفر كذاب شدوادعاي امامت كردپس اگربگوييم فضايل حضرت علي اكبر(ع)فقط به خاطراين بوده كه فرزندامام حسين(ع)بوده درست نيست لذاحضرت علي اكبر(ع) خودشان خودسازي داشته اندوشرايط مساعدبوده ولقمه حلال خورده اند ولي مهم اختيار انسان است حضرت به اختيارخود اينگونه شده بودند وبه همين دليل امام حسين در وصف ايشان فرمودند:
« اللهم اشهدعلي هولاءالقوم فقدبرزعليهم غلام اشبه الناس خلقاوخلقاومنطقابرسولك » خدايا شاهد باش بر اين قوم به سوي آنها آشكار مي شود پسري كه شبيه ترين فرد از نظر ظاهر واخلاق وگفتار به پيامبر(ص) است.
درنظربگيريم كه خلقت پيامبرهيچ نقصي نداشته وحضرت علي اكبر(ع)شبيه ترين فردبه پيامبر(ص)بوده پيغمبري كه قرآن درمورداخلاق ايشان فرموده:
انك لعلي خلق عظيم حضرت علي اكبر(ع) ازنظراخلاق هم شبيه ترين فردبه پيامبر(ص)بوده است ازنظرمنطق هم شبيه ترين فردبه پيامبر(ص) بوده گفتارپيامبربه فرموده ي قرآن ازروي هواي نفس نبوده امام حسين دروصف علي اكبرفرمود:علي اكبرشبيه ترين فرد از نظر گفتار به پيامبراست يعني ماينطق علي الهوي (بدون هواي نفس)است ودرادامه فرمود:وكنااذاشفقناالي بنيك نظرناالي وجهه خدا اين پسررابا اين ويژگي به ميدان مي فرستم هرگاه دلمان براي پيامبرتنگ مي شدبه جمال اونگاه مي كرديم.
علي رغم اينكه برامام حسين(ع)بسيار سخت گذشت امام حتي يك كلمه نمي گويد كه عدم رضايت بر خداوند را برساند طبق آيه قرآن معصوم هم احساس دارد چرا كه مي فرمايد:
انابشر مثلكم يوحي الي پيامبرفرمودمن هم بشري مثل شما هستم پس امام حسين(ع)نيز احساس داردولي چون مي داند رضاي خدادراين بوده ناراضي نيست.
حضرت علي اكبر(ع)اولين شهيد بني هاشم درصحنه ي كربلا بود. حضرت علي اكبر(ع)چنان مقام ويژه اي نزد امام حسين (ع) داشت كه هيچ گاه نفرين نكرده بودبعدازشهادت حضرت علي اكبر(ع)برلشكريان يزيد نفرين كرد وفرمود:
قطع الله رحمك ونفرين كرد كه خداعمرسعدرامقطوع النسل كند كه مقطوع النسل هم شد از حضرت علي اكبر(ع)الگو بگيريم جوان بايد گفتار و رفتار و اخلاقي شبيه حضرت علي اكبر(ع)داشته باشدحضرت علي اكبر(ع)ازنظرشجاعت بي نظيربودوشهادت راسعادت مي دانست و از مرگ هراسي نداشت و امام حسين(ع)فرمود:لااري الموت الا سعاده والحياه مع الظالمين الابرما(من مرگ راجزسعادت نمي بينم وحياه باظالمين راجزذلت نمي بينم )
روزي معاويه درجمعي نشسته بودو پرسيدچه كسي به خلافت برازنده تراست گفتند معاويه بن ابوسفيان معاويه گفت:اي دغل بازان چاپلوس خودتان مي دانيد كه دروغ مي گوييد بما اولي الناس بهذا الامر علي بن الحسين بن علي جده رسول الله (شايسته ترين فردبراي خلافت علي بن الحسين بن علي (علي اكبر)كه جد اورسول الله است مي باشد)در ادامه سخنش معاويه گفت:
و فيه شجاعه بني هاشم و سخاه بني اميه و... ثقيف (شجاعت بني هاشم و سخاوت بني اميه و خوش رويي قبيله ثقيف را دارد).
در وصف فضايل حضرت علي اكبر(ع)همين بس كه دشمنان مدحش كردند چه رسد به دوستان.
على بن الحسين (على اكبر)
كنيه اش ابوالحسن ، مادرش ليلى دختر ابى مرة بن مسعود ثقفى ، و مادر ليلى ميمونه دختر ابوسفيان بود، و مادر ميمونه دختر ابى العاص بن اميه بوده است . على اكبر نخستين كسى بود كه از بنى هاشم در معركه كربلا به شهادت رسيد.
محمد بن محمد بن سليمان به سندش از مغيره براى من حديث كرد كه روزى معاويه به اطرافيان خود گفت : چه كسى در اين زمان سزاوارتر به خلافت است ؟ گفتند، تو معاويه گفت : نه سزاوارترين مردم به خلافت على بن الحسين است كه جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله است و در او گرد آمده شجاعت بنى هاشم ، سخاوت بنى اميه ، زيبائى قبيله ثقيف .
يحيى بن حسن علوى و ديگر از طالبين گفته اند: آن على بن الحسين كه در كربلا كشته شد مادرش كنيزى بود. ام ولد و آنكه مادرش ليلى بود فرزند ديگر حضرت بود و او جد يحيى بن الحسن و ساير كسانى است كه نسبشان به حسين بن على عليه السلام مى رسد.
در مدح على بن الحسين اشعار زير را گفته اند:
لم تر عين نظرت مثله |
من محتف يمشى و من ناعل |
يغلى بنى ء اللحم حتى اذا |
انضج لم يغل على الاكل |
كان اذا شبت له ناره |
يوقدها بالشرف القابل |
كميما يراها بائس مرمل |
او فرد حى ليس بالاهل |
اعنى ابن ليلى ذا السدى و الندى |
اعنى ابن بنت احسب الفاضل |
لا يوثر الدنيا على دينه |
و لا يبيع الحق بالباطل |
1. هيچ ديده اى مانند او را در ميان پابرهنگان و كسانى كه كفش به پا دارند نديده اند.
2. گوشت نيم پخته را قبل از حضور ميهمان نيك مى پزد تا پخته گردد و براى خوردن گران و گلوگير نباشد و نيز در حضور ميهمان نجوشد تا وى به انتظار بنشيند.
3. هر گاه براى راهنمايى گذر كنندگان آتشى برافرزود در مرتفعترين نقاط يا آشكارا مى افروزد و روشن مى كند ( عرب را رسم بود كه در بيابان در اطراف خيمه خويش براى راهنمايى مهمانان آتشى بر مى افروختند و مهمانان را از دور راهنمايى مى شدند.)
4. تا هر مستمند بينوايى و يا در از عشيره و درمانده اى آن را ببيند ( و خود را بدو برساند و در سايه كرم و خانه جودش به آسايش زندگى كند).
5. مقصود من از همه اينها فرزند ليلى آن صاحب جود و كرم است ، يعنى فرزند زنى پاك نهاد و گرانمايه و كه حسب او برترين حسب هاست .
6. آن كس كه دنيا را بر دين خويش مقدم ندارد و حق را به باطل نفروشد.
على بن الحسين در زمان خلافت عثمان به دنيا آمد، و او از جدش على بن ابيطالب عليه السلام و عايشه نقل كرده كه چون ذكر آنها از وضع تدوين اين كتاب خارج بود، صرف نظر كرديم .
شبيهترين افراد به پيامبر (ص)
على اكبر نخستين نفر از بنى هشام بود كه به ميدان جنگ رفت، او 19 سال يا 18 سال يا 25 يا 27 سال داشت، نزد پدر آمد و اجازه طلبيد، امام حسين عليه السلام به او اجازه داد، سپس نگاه مايوسانه به اكبرش كرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان كرد و گفت:
«اللهم كن انت الشهيد عليهم، فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك و كنا اذا اشفقنا الى نبيك نظرنا اليه». (1)
على اكبر به ميدان آمد و با دشمن مىجنگيد رجز مىخواند:
انا على بن الحسين بن على نحن و بيت الله اولى بالنبى تالله لا يحكم فينا ابن الدعى اضرب بالسيف احامى عن ابى
ضرب غلام هاشمى علوى
ضربات خورد كنندهاى بر دشمن وارد ساخت، و 120 نفر از سوران دشمن را كشت، تشنگى بر آنحضرت چيره شد، نزد پدر برگشت و عرض كرد:
«يا ابه! العطش قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى».
امام حسين عليه السلام گريه كرد و فرمود: «محبوب دلم صبر كن بزودى رسولخدا صلى الله عليه و اله و سلم تو را سيراب خواهد كرد كه بعد از آن هرگز تشنه نخواهى شد».
امام زبان جوانش را در دهان مبارك گذاشت و مكيد و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان خود بگذار به سوى دشمن برگرد.
على اكبر در حالى كه دست از جان شسته و دل به خدا بسته به سوى ميدان رفت، و از هر سو بر دشمن حمله كرد، و از چپ و راست بر آنها يورش برد و جماعتى را كشت در اين هنگام تيرى به گلويش رسيد كه گلويش را پاره كرد، آنحضرت در خون خود مىغلطيد، همچنان تحمل مىكرد تا اينكه روحش به گلوگاه نزديك شد صدا بلند كرد:
يا ابتاه عليك منى السلام هذا جدى رسول الله يقرئك السلام و يقول عجل القدوم الينا.
: «اى پدر! سلام بر تو باد، هم اكنون اين جد من رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: به سوى ما شتاب كن».
«قد سقانى بكاسه الا وفى شربة لا ظما بعدها ابدا».
:«مرا از جام خود سيراب كرد كه هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شد». (2)
در روايت ديگر آمد: وقتى كه ضربات على اكبر، دشمن را تار و مار كرد، مره بن منقذ عبدى گفت: گناه عرب بر گردن من باشد كه اگر اين جوان با اين وصف بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننهم، مره بن منقذ با نيزه خود در كمين آنحضرت قرار گرفت و او كه گرماگرم جنگ بود، مره چنان نيزه بر او زد كه آن بزرگوار به زمين افتاد، دشمنان گرد آنحضرت را گرفتند، فقطعوه باسيافهم: «با شمشيرهاى خود، بدن او را پاره پاره كردند».
در روايت ديگر آمده: هنگامى كه مره بن منقذ بر سر مقدس آنحضرت ضربه زد، آنحضرت نتوانست بر مركب بنشيند، خم شد و سرش را روى يال اسب نهاد، اسب او وحشت زده به سوى لشگر دشمن روانه شد.
«فقطعوه بسيوفهم اربا اربا».
«دشمنان با شمشيرهاى خود بدن نازنينش را پاره پاره كردند»
آنگاه وقتى كه روحش به گلوگاه رسيد صدا زد:
«يا ابتاه هذا جدى رسول الله قد سقانى بكاسه الاوفى ...».
و سپس صدائى از گلويش برخاست و جان سپرد. (3)
امام حسين عليه السلام با شتاب به بالين جوانش آمد و ايستاد و فرمود:
«قتل الله قوما قتلوك، يا بنى ما اجراهم على الرحمان و انتهاك حرمه الرسول».
: «خداوند آن قوم را بكشد كه تو را كشتند، اى پسرم چه بسيار اين مردم بر خدا و دريدن حرمت رسول خدا، گستاخ و بىباك گشتهاند؟».
اشك از ديدگان امام سرازير شد، سپس فرمود:
در اين حال زينب عليها السلام از خيمه بيرون دويده، فرياد مىزد: اى برادرم، و اى فرزند برادرم، با شتاب آمد و خود را به روى پيكر به خون طپيده آن جوان افكند.
حسين عليه السلام سر خواهر را بلند كرد و او را به خيمه بازگردانيد. (4)
و در نقل ديگر آمده: امام خون پاك اكبر را مىگرفت و به طرف آسمان مىريخت و از آن هيچ قطرهاى به زمين نمىريخت و فرمود:
يعز على جدك و ابيك ان تدعوهم فلا يجيبونك و تستغيث بهم فلا يغيثونك».
: «بر جد و پدر تو سخت است كه آنها را صدا بزنى و به تو پاسخ ندهند و از آنها دادرسى كنى، ولى به داد تو نرسند».
امام صورت اشك آلود خود را روى چهره خون آلود على اكبرش گذاشت، و بقدرى بلند گريه كرد كه تا آن روز كسى اين گونه صداى گريه بلند را از او نشينده بود. (5)
سپس امام، پيكر خون آلود اكبرش را در آغوش گرفت و فرمود:
يا بنى لقد استرحت من هم الدنيا و غمها و بقى ابوك فريدا وحيدا».
:«پسرم، از غم و اندوه دنيا راحتشدى ولى پدرت غريب و تنها باقى ماند». (6)
آنگاه امام حسين عليه السلام جوانان بنى هاشم را صدا زد و فرمود:
«تعالوا احملوا اخاكم».
: «جوانان بنى هاشم! بيائيد و برادرتان را به سوى خيمهها ببريد».
جوانان آمدند و جنازه على اكبر را برداشته تا جلو خيمه كه پيش روى آن جنگ مىكردند بر زمين نهادند.
حميد بن مسلم نقل مىكند زنى از خيمههاى حسين عليه السلام بيرون آمد صدا مىزد: واى بچهام، واى كشتهام، واى از كمى ياور، واى از غريبى ...
امام حسين عليه السلام به سرعت نزد او رفت و او را به خيمهاش بازگردانيد، پرسيدم: اين زن چه كسى بود؟ گفتند: اين زن زينب عليها السلام دختر امير مؤمنان على عليه السلام بود، امام حسين عليه السلام از گريه او به گريه افتاد و فرمود:
«انا لله و انا اليه راجعون» (7)
بيتابى پدر
پدر از ديده جارى اشك غم بهر پسر مىكرد ولى زينب در آنجا گريه بر حال پدر مىكرد پدر فرياد مىكرد و پسر خاموش بود اما سكوت او به قلب باب كار كار نيشتر ميكرد پدر عمرى دلش مىخواست رخسار پسر بوسد ولى چون شرم مانع بود از آن صرف نظر مىكرد از آن رو تا كه لب را بر لبش بگذاشت ديدن داشت يكى ايكاش بود آنجا و زينب را خبر ميكرد پدر را از پسر زينب جدا كرد ار مكن منعش كه از بهر برادر زينب احساس خطر ميكرد
كرده بيتاب مرا آه دل با اثرت ز اشتياق رخت از خيمه دويدم به برت اى ذبيح من و اى شبه رسول مدنى ز چه آلوده به خون صورت قرص قمرت نوجوان ديده گشا ديده گريانم بين اى پسر يك نظرى كن تو بحال پدرت من كه خود خضر رهم پير شدم از غم تو واى بر حال دل مادر خونين جگرت
پىنوشتها:
1- و در بعضى از عبارات در آغاز اين فراز آمده: «اللهم اشهد على هؤلاء ...».
2- اعيان الشيعه ج 1 / ص 607، مقتل الحسين مقرم: ص 312، منتهى الآمال ج 1 / ص 272، مثير الاحزان ابن نما: ص 69.
3- كبريت الاحمر ط اسلاميه: ص 185.
4- ترجمه ارشاد مفيد ج 2 ص 110، مثير الاحزان ابن نما: ص 69.
5- نفس المهموم: ص 62،محدث قمى مىگويد:اما اينكه مادر على اكبر در كربلا بود يا نبود، چيزى در اين باره نيافتم (همان مدرك: ص 165).
6- ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 129.
7- تاريخ طبرى ج 6 / ص 256، ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 129.
راهنماى تبليغ 6 ويژه امر به معروف و نهى از منكر صفحه 138
نمايندگى ولى فقيه در سپاه
شهيدآويني*

ادامه مطلب
زندگي نامه علي اكبر (ع)
حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،(1)سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود.
پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.(2)
او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم بود . و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد .
ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست.
بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته است. (3)
نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم.
درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)
در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:
« يا قوم، هولاءِ قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومين خليفه راشدين) ديده به جهان گشود.(5)
اين قول مبتني بر اين است كه وي به هنگام شهادت بيست و پنج ساله بود. در برخي روايات هم سن ايشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وي در مكتب جدش امام علي بن ابي طالب (ع) و در دامن مهرانگيز پدرش امام حسين(ع) در مدينه و كوفه تربيت و رشد و كمال يافت.
امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.
به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،
گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:
أنا عَلي بن الحسين بن عَلي نحن بيت الله آولي يا لنبيّ
أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثني ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ
وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي
وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است:السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل. (7)
علي اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجاممرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند.
امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدي علي عَلَي الدّنيا بعدك العفا.(8)(فرزندم علي ،ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا)
در مورد سنّ شريف وي به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.(9)
اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس ...(10)
مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از وعلي علي ابن الحسين ، آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد.
پي نوشت ها:
1. مستدرك سفينه البحار (علي نمازي)، ج 5، ص 388.
2. أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علي مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبين (ابوالفرج اصفهاني)، ص 52.
3. مقاتل الطالبين، ص 52؛ منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج 1، ص 373 و ص 464.
4. منتهي الامال ، ج 1، ص.
5. مقاتل الطالبين، ص 53.
6. منتهي الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شيخ مفيد)، ص 459.
7. منتهي الآمال، ج 1، ص 375.
8. همان.
9. همان و الارشاد، ص 458.
10. نسب قريش (مصعب عبن عبدالله زبيري)، ص 85، الطبقات الكبري (محمد بن سعد زهري)، ج 5، ص 211.
شهيدآويني*

ادامه مطلب
نگاهى به وصاياى امام على (ع) به جوانان |
1. تقوا و پاك دامنى:
مـهـم ترين سفارش امام(عليه السلام) به فرزند دلبندش، تقواى الهى است، آن جـا كـه مى فرمايند: (واعلم يا بنى ان احب ما انت آخذ به الى من وصيتى تقوى الله2; پسرم، بدان محبوب ترين چيزى كه از ميان گفته هـايـم در ايـن وصـيـت نـامه به آن تمسك مى جويى، تقواى الهى و پرهيزكارى است.)
حصار مستحكم
اهـمـيـت و جـايـگـاه تقوا براى جوانان آن وقت معلوم مى شود كه تـمايلات و احساسات دوره جوانى مد نظر قرار گيرد. براى جوانى كه در مـعـرض طـغـيـان غـرايـز و احساسات تند و شكوفايى خواهش هاى نـفـسـانـى و غـريزه جنسى و تخيلات موهوم به سر مى برد، تقوا به مـنزله قلعه و حصار مستحكمى است كه او را از تاخت و تاز دشمنان مـصـون مـى دارد و مـانند سپرى است كه از اصابت تيرهاى زهراگين شـياطين باز مى دارد. امام على(عليه السلام) مى فرمايند: (اعلموا عبادالله ان الـتـقـوى دار حـصـن عزيز3; بدانيد اى بندگان خد، تقوا دژى مستحكم و غيرقابل نفوذ است.)
اسـتـاد مطهرى(ره) مى گويد: (نبايد تصور كرد كه تقوا از مختصات ديـن دارى اسـت، از قـبيل نماز و روزه، بلكه تقوا لازمه انسانيت اسـت. انـسان اگر بخواهد از طرز زندگى حيوانى و جنگلى خارج شود ناچار است كه تقوا داشته باشد.)4
جـوان هـمـواره بـيـن دوراهى قرار دارد و به سوى دو نقطه متضاد كـشـيـده مى شود. از يك طرف، نداى وجدان اخلاقى و الهام الهى او را بـه سـوى خـوبـى ها سوق مى دهد و از طرف ديگر غرايز درونى و نـفـس امـاره و وسـاوس شيطانى او را به ارضاى خواهش هاى نفسانى فـرمـان مى دهد. در اين جنگ و گريز تنها جوانى مى تواند از اين صحنه كشمكش و نزاع بين عقل و شهوت، خير و فساد و پاكى و آلودگى بـه سـلامت خارج شود كه خود را به سلاح ايمان و تقوا مجهز كرده و از ابتداى جوانى به خودسازى و جهاد با نفس بپردازد.
حضرت يوسف(عليه السلام) در سايه همين تقوا بود كه توانست با اراده اى قوى از آزمـون سـخـت الهى سربلند بيرون آيد و به اوج عزت نايل شود.
قـرآن مجيد رمز پيروزى يوسف(عليه السلام) در عرصه مبارزه با نفس را رعايت دو اصـل مـهـم و اسـاسـى (تـقوا) و (خويشتن دارى) مى داند و مى فرمايند: (انه من يتق ويصبر فان الله لايضيع اجر المحسنين5; كسى كـه پـرهيزكارى كند و شكيبايى ورزد، خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.)
تقويت اراده
بـسيارى از جوانان از ضعف اراده و فقدان قدرت تصميم گيرى شكايت مـى كـنـند و براى درمان آن چاره جويى مى كنند. آنان مى گويند:
بـراى ترك عادات زشت و ناپسند بارها تصميم گرفته ايم اما كم تر مـوفق شده ايم. امام على(عليه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقويت اراده و مـالـكـيـت نـفـس كه نقش عمده اى در ترك گناه و عادات ناپسند دارد، يـاد مـى كـنـد و مى فرمايند: آگاه باشيد! خطاها و گناهان مـانـند اسب هاى سركش و لجام گسيخته اى هستند كه گناه كاران بر آن ها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت و تقوا هـمـانـنـد مركب هاى راهوار و آرامى است كه صاحبانشان بر آن ها سـوارنـد و زمـامشان را به دست دارند و آنان را تا بهشت پيش مى برند.6
بـايد در نظر داشت كه اين كار شدنى است. افرادى كه در اين وادى قـدم بـنـهند، مشمول الطاف خفيه الهى خواهند بود. چنان كه قرآن كـريـم مى فرمايند: (والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا7; آنان كـه در راه مـا جـهاد و كوشش مى كنند، راه هاى خود را به آن ها نشان مى دهيم.)
2. فرصت جوانى:
بـدون تـرديد يكى از عوامل مهم موفقيت و كام يابى، بهره بردارى صـحـيـح و اصولى از شرايط و فرصت هاى مناسب است، كه فرصت جوانى از اسـاسـى تـريـن آن هـا بـه شمار مى رود. نيروى معنوى و قواى جـسـمـانـى، گوهر گران سنگى است كه خداوند متعال در اختيار نسل جـوان قـرار داده اسـت. بـر ايـن اسـاس پيشوايان دين همواره بر اغـتـنـام فرصت جوانى تاكيد كرده اند. امام على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايند: (بادر الفرصه قبل ان تكون غصه8; پيش از آن كه فرصت از دست رود و مايه اندوهت گردد، آن را غنيمت شمار.) سعدى با الهام از سخنان بزرگان مى گويد:
جوانا ره طاعت امروز گير
كه فردا جوانى نيايد ز پير
قضا روزگارى زمن در ربود
كه هر روزش از پى شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم اكنون كه درباختم
امـام على(عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (لاتنس نصيبك من الدنيا9; بهره ات را از دنـيـا فـرامـوش مـكـن) مى فرمايند: (لاتنس صحتك و قوتك وفـراغـك وشـبـابك ونشاطك ان تطلب بها الاخره10; سلامتى و قدرت و فـراغ بـال و جوانى و نشاط خود را فراموش مكن، از آن ها در راه آخرت استفاده كن.)
آن حضرت درباره كسانى كه از نعمت جوانى بهره صحيح و كافى نبرده انـد، مى فرمايند: آن هـا در ايـام سلامت بدن سرمايه اى مهيا نـكردند و در اولين فرصت هاى زندگى درس عبرتى نگرفتند، آيا كسى كه جوان است جز پيرى انتظار دارد.11
سوال از جوانى
جوانى و نشاط و بالندگى، نعمت بزرگى است كه در روز قيامت از آن سـوال مى شود. در روايتى از رسول اكرم(ص) نقل است كه فرمود: در قـيـامـت هـيـچ يك از بندگان، قدم از قدم برنمى دارند تا از وى چـهـار سوال شود; از عمرش كه آن را در چه راه به كار انداخته و چـگـونـه فـانى كرده است، از جوانيش كه آن را در چه راهى پايان داده اسـت، از امـوالش سوال مى شود كه از چه راهى به دست آورده و در چـه راهـى خرج كرده است و از حب و دوستى با اهل بيت از وى سوال مى شود.12
رسـول گرامى اسلام(ص) در كنار ايام عمر به طور جداگانه از جوانى نـام بـرده انـد كـه ارزش اختصاصى جوانى را مى رساند. متاسفانه شـرايط فوق العاده و فرصت استثنايى دوران جوانى كوتاه و زودگذر اسـت و بلبل جوانى روزى از شاخسار عمر خواهد پريد. تا هست قدرش را بـدانـيم و آن را يك سرمايه شماريم. امام على(عليه السلام) مى فرمايند:
(شـيئان لايعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافيه13; دو چيز است كه قدر و قيمتشان را نمى شناسد مگر كسى كه آن دو را از دست داده باشد: يكى جوانى و ديگرى تندرستى.)
3. خودسازى:
بـهترين زمان براى تربيت و خودسازى، دوره جوانى است، زيرا صفحه دل جـوان با زشتى ها و خصلت هاى ناپسند شكل نگرفته و چراغ فطرت در دلـش خـامـوش نگشته است. امام على(عليه السلام) به فرزندش امام حسن(عليه السلام) چـنـين مى فرمايند: (انما قلب الحدث كالارض الخاليه ما القى فيها مـن شـىء قبلته فبادرتك بالادب قبل ان يقسوا قلبك ويشتغل لبك14;
قـلـب نوجوان مانند زمين خالى است كه هرچه در آن بيفشانى آن را مـى پـذيرد، پس پيش از آن كه قلبت سخت شود و فكرت به امور ديگر مـشغول گردد، به تعليم و تربيت تو مبادرت كردم و همت خود را بر تربيت تو گذاشتم.)
عـادات نـاپـسـند در دوران جوانى ريشه دار نشده است، از اين رو مـبارزه با آن سهل و آسان است. جوانان بايد از اين امتياز بزرگ بـه شايستگى استفاده كنند. امام خمينى(ره) بارها بر ضرورت اصلاح در ايـام جـوانـى تاكيد مى كردند. ايشان در يكى از سخنرانى هاى خـود فـرمـودند: (جهاد اكبر، جهادى است كه انسان با نفس طاغوتى خـودش انجام مى دهد. شما جوان ها از حالا بايد شروع كنيد به اين جـهاد. نگذاريد كه قواى جوانى از دستتان برود. هرچه قواى جوانى از دسـت بـرود، ريـشـه هاى اخلاق فاسد در انسان زيادتر مى شود و جـهـاد مشكل تر. جوان زود مى تواند در اين جهاد پيروز شود. پير بـه ايـن زودى نـمى تواند. نگذاريد اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پيرى بيفتد.)15
خاربن و خاركن
اسـتاد مطهرى(ره) مى گويد: (مولوى مثلى مى آورد راجع به اين كه هـرچـه انـسان بزرگ تر مى شود صفات او قوى تر و ريشه دار تر مى گـردد. مى گويد: مردى خارى را در معبر مردم كاشت و مردم از اين بـوتـه خـار دررنج بودند. او قول داد كه سال ديگر آن را بكند و سـال ديـگر نيز كار را به سال بعد موكول كرد و سال هاى بعد نيز بـه هـمين ترتيب عمل كرد. از طرفى درخت، سال به سال ريشه دارتر مـى شـد و از طـرف ديـگـر خود او سال به سال ضعيف تر مى گرديد; يـعـنـى مـيـان رشد درخت و قوت او نسبت معكوس برقرار بود. حالات انـسان نيز مانند خاربن و خاركن است. روز به روز صفات در انسان ريـشـه هـاى عميق ترى پيدا مى كند و اراده انسان را ضعيف تر مى كند. قدرت يك جوان در اصلاح نفس خود از يك پير بيش تر است.)
خاربن در قوت و برخاستن
خاركن در سستى و در كاستن16
بـايـد جوانان عزيز اين هشدار امام على(عليه السلام) را جدى بگيرند كه مى فرمايند: (غـالب الشهوه قبل قوه ضراوتها فانها ان قويت ملكتك واسـتـفـادتـك ولـم تـقدر على مقاومتها17; پيش از آن كه تمايلات نـفـسانى به تجرى و تندروى عادت كنند با آن ها مقابله كن، زيرا اگـر تـمـايـلات در تـجاوز و خودسرى نيرومند شوند، فرمانرواى تو خـواهـند شد و تو را به هرسو كه بخواهند مى برند و قدرت مقاومت در برابر آن ها را از دست خواهى داد.) مولوى مى گويد:
زان كه خوى بد بگشته ست استوار
مور شهوت شد ز عادت هم چو مار
مار شهوت را بكش در ابتدا
ورنه اينك گشت مارت اژدها18
4. بزرگ منشى:
يـكـى ديـگر از وصاياى امام على(عليه السلام) به جوانان، پرورش عزت نفس و بـزرگ مـنشى است، آن جا كه مى فرمايند: (اكرم نفسك عن كل دنيه و ان سـاقـتـك الـى الرغائب فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا ولاتـكـن عبد غيرك وقد جعلك الله حرا19; بزرگوارتر از آن باش كه به پستى تن دهى هرچند تو را به مقصود رساند، زيرا نمى توانى در بـرابـر آن چه از آبرو و شخصيت در اين راه از دست مى دهى بهايى بـه دسـت آورى، و بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.)
حس عزت طلبى يكى از نيازهاى اساسى انسان است كه خوش بختانه دست آفـرينش بذر آن را در نهاد آدمى افشانده است. بديهى است كه اين بـذر نـياز به مراقبت و رشد و شكوفايى دارد. عزت نفس موجب بهره ورى فـرد از نـيـروى خرد و به كارگيرى آن در امور زندگى و منشا تـكـوين شخصيت در انسان است. بى دليل نيست كه نظام سلطه فرعونى در طـول تـاريـخ بـراى اسـتثمار ديگران، در گام نخست روح مكرمت انـسـانـى را نـشانه گرفته و شخصيت آنان را تحقير مى كند. قرآن مـجيد در اين باره مى فرمايند: (فاستخف قومه فاطاعوه انهم كانوا قـومـا فـاسقين20; فرعون قومش را تحقير كرد، پس آن ها هم از او اطاعت كردند، چون آن ها قومى فاسق بودند.)
عزت و بزرگوارى نفس در گرو امورى است كه بدان اشاره مى شود:
الـف: ترك گناه: از مواردى كه به عزت نفس آدمى آسيب فراوانى مى رساند، ارتكاب به گناه و ناپاكى است. پرهيز و اجتناب از آلودگى بـه گـناه از عوامل دست يابى به شرافت نفس است. امام على(عليه السلام) مى فرمايند: (من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه21; كسى كه براى نـفس خود كرامت قائل است، آن را با گناه پست و خوار نمى سازد.) گناهان بزرگ هم چون زن، دروغ، غيبت، فحش و ناسزا با بزرگ منشى و كرامت نفس تضاد آشكار دارد.
ب: روح بـى نـيازى: چشم طمع داشتن به مال ديگران و درخواست كمك كـردن در غـير موارد اضطرار، شرافت و عزت نفس را مخدوش مى كند.
امـام عـلى(عليه السلام) مى فرمايند: (المسئله طوق المذله تسلب العزيز عزه والـحـسيب حسبه22; درخواست از مردم، طوق ذلتى است كه عزت را از عزيزان و شرافت را از شريفان سلب مى كند.)
ج: نـگـرش صـحـيـح: عزت و كرامت نفس تا حد زيادى بستگى به نگرش انـسـان به خود دارد. كسى كه خود را ناتوان جلوه دهد، مردم نيز او را ذليل و خوار مى بينند. از اين رو امام على(عليه السلام) مى فرمايند:
(الـرجل حيث اختار لنفسه ان صانها ارتفعت وان ابتذلها اتضعت23; ارزش شـخـصيت هر فردى وابسته به روشى است كه اتخاذ مى كند. اگر نـفـس خـود را از پـستى و ذلت بر كنار نگاه داشت، به مقام رفيع انـسانى نايل مى شود و اگر عزت معنوى خويش را ترك گفت، به پستى و ذلت مى گرايد.)
اگر در جهان بايدت برترى
نبايد كه خود پست و دون بشمرى
چو خود، خويشتن پست بينى و خوار
دگر از كس اميد عزت مدار
د: پـرهـيـز از گفتار و رفتار ذلت آميز: كسى كه خواهان كرامت و عـزت نـفـس است بايد از هر سخن يا عملى كه نشانه ضعف و ناتوانى اسـت، اجـتـنـاب كـنـد. اسلام به منظور تحقق اين امر، از تملق و چـاپـلـوسـى، شـكـايـت از روزگار و طرح مشكلات زندگى براى مردم، بـلـندپروازى هاى بى جا و حتى تواضع بى مورد نهى كرده است. هيچ مـسلمانى حق ندارد با چاپلوسى كه منافى با شرافت و آزادگى است، خويشتن را آلوده كند. امام على(عليه السلام) مى فرمايند: (كثره الثنإ ملق يـحـدث الـزهـو ويدنى من العزه24; زياده روى در ستايش و تحسين، تـملق و چاپلوسى است كه از يك سو در مخاطب نخوت و تكبر پديد مى آورد و از سـوى ديگر عزت نفس را دور مى كند). شكايت از زندگى و طـرح مـشـكـلات بـا مـردم، بـه عزت نفس آسيب جدى مى رساند. امام عـلى(عليه السلام) مى فرمايند: (رضى بالذل من كشف ضره لغيره25; كسى كه مـشـكلات زندگى اش را براى ديگران آشكار كند، در حقيقت به خوارى و ذلت رضايت داده است.)
5. وجدان اخلاقى:
يـكـى از وصاياى امام على(عليه السلام) به جوانان، ميزان قرار دادن وجدان اخـلاقى در معاشرت اجتماعى است. آن حضرت خطاب به فرزندش چنين مى فرمايند: (يـا بنى اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك26; پـسرم، خود را معيار و مقياس قضاوت بين خود و ديگران قرار ده.)
نـاديـده گـرفـتـن ايـن اصل مهم اخلاقى نتيجه اى جز تيرگى روابط دوسـتـانـه نـخـواهد داشت; همان گونه كه التزام به وجدان اخلاقى تـضـمـين كننده دوستى پايدار و روابط سالم اجتماعى است. اگر در جـامعه، تمام افراد براساس وجدان اخلاقى با يك ديگر معاشرت كنند و بـه حـقـوق و مـنـافـع و حيثيت ديگران احترام بگذارند، روابط اجـتـمـاعـى مـستحكم تر و آرامش و امنيت جامعه تقويت خواهد شد. وجـدان اخـلاقـى، آدمى را چون طبيب به درد و درمان خويش متوجه و سـلامـت روان را اعـلام مى كند. در روايتى آمده است كه مردى خدمت رسـول خـدا(ص) رسيد و عرض كرد: همه وظايف خود را به خوبى انجام مـى دهـم ولى يك گناه را نمى توانم ترك كنم و آن رابطه نامشروع اسـت. اصحاب از اين سخن برآشفتند. حضرت فرمود: شما كارى نداشته بـاشـيـد، مـن مى دانم چگونه با او بحث كنم. آن گاه فرمود: شما مـادر، خـواهـر و بـه طور كلى ناموس داريد؟ جوان عرض كرد: آرى. رسـول خـدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا مى پسندى ديگران با ناموس و محارم تو چنين روابط نامشروع داشته باشند؟ عرض كرد: خير. حضرت فرمود: پس چـگـونه حاضر مى شوى دست به چنين كار نادرستى بزنى؟ جوان سر به زيـر افـكـند و عرض كرد: ديگر تعهد مى كنم كه دنبال چنين گناهى نروم.27
هـر انسان مسلمانى وظيفه دارد در برخورد با مردم از نداى درونى خود پيروى و به مقتضاى وجدان عمل كند. امام سجاد(عليه السلام) مى فرمايند:
حـق مـردم آن است كه از آزار آن ها خوددارى كنى و چيزى را براى آنـان دوسـت بدارى كه براى خود دوست مى دارى و نپسندى آن چه را براى خود نمى پسندى.28
اسـلام بـا تـوجـه دادن به وجدان اخلاقى مى كوشد تا افراد بشر در بـاطـن خـود مـراقـبـى بگمارند تا آن ها را از تجاوز و آزار به ديـگـران حـتى در حالت خشم و دشمنى باز دارد. بر اين اساس قرآن مـجـيـد بـه نـفـس لوامه كه همان وجدان است، قسم ياد كرده و مى فرمايند: (لااقسم بيوم القيامه ولااقسم بالنفس اللوامه29; سوگند بـه روز رسـتـاخيز و سوگند به جانى كه آدمى را در مورد عصيان و ارتـكـاب گـنـاه سـرزنش و ملامت مى كند). روان شناسان اين نيروى سرزنش كننده باطنى را وجدان اخلاقى مى نامند.
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
6. تجربه اندوزى:
استفاده از تجارب ديگران از جمله مواردى است كه در وصاياى امام عـلى(عليه السلام) ديـده مـى شـود. آن حضرت مى فرمايند: (اعرض عليه اخبار الـمـاضـيـن و ذكـره بـمـا اصاب من كان قبلك من الاولين و سر فى ديـارهم و آثارهم فانظر فيما فعلوا و عما انتقلوا و اين حلوا و نـزلـوا30; اخبار گذشتگان را بر قلبت عرضه كن و آن چه را كه به پـيـشينيان رسيده به ياد آر، در ديار و آثار مخروبه آن ها گردش كـن و درست بنگر آن ها چه كرده اند. ببين از كجا منتقل شده اند و در كجا فرود آمده اند.)
هرچند آحاد جامعه به راهنمايى افراد آزموده و استفاده از تجارب ديـگـران نـيـازمـندند اما جوان به دلايل مختلف نياز بيش ترى به شـنـاخـت تـاريخ و تجارب به دست آمده از سرگذشت پيشينيان دارد، زيرا:
اول، جـوان بـه مـقـتـضاى سن كم خود، داراى ذهنى خام و عارى از تـجـربـه اسـت. او سـرد و گـرم روزگـار را نچشيده و با مشكلات و دشـوارى هـاى كـم ترى در زندگى رو به رو شده است، كه گفته اند:
(آن چـه را كه جوان در آيينه مى بيند پير در خشت خام بيند). از ايـن رو بـعـضى مواقع فشار مشكلات، آرامش درونى جوان را مختل مى كند و او را به افسردگى يا تندخويى مى كشاند.
ثـانـي، تخيلات موهوم كه از ويژگى هاى دوران جوانى است، چه بسا جـوان را از شـنـاخـت حـقـيقت باز دارد. تجربه، پرده هاى وهم و پـنـدار را پـاره مـى كـند و انسان را به واقع رهنمون مى سازد.
امـام عـلى(عليه السلام) مى فرمايند: (التجارب علم مستفاد31; تجارب بشر، دانش سودمندى است.)
ثالث، جوان با وجود برخوردارى از منبع سرشار هوش علمى و فنى و قـابـلـيـت كسب مهارت هاى گوناگون، به دليل نداشتن تجارب زندگى فـاقد هوش اجتماعى است. از اين رو در معرض تصميم هاى نسنجيده و زيـان بـار و افـتادن در دام ديگران قرار دارد. امام على(عليه السلام) مى فرمايند: (مـن قلت تجربته خدع32; كسى كه تجربه اش كم و ناچيز باشد، فريب مى خورد.)
در سـايـه تـجـربـه، اشـتـباه به حداقل مى رسد. امام على(عليه السلام) مى فرمايند: (مـن كثرت تجربته قلت غرته33; كسى كه تجربه اش زياد باشد، كم تر فريب خورد.)
آن چه مى تواند مددكار جوان در ايام سخت و عبور از مراحل دشوار زنـدگـى بـاشـد، بهره بردارى از تجارب كسانى است كه خود در طول زنـدگـى ايـن منازل پرخطر را طى كرده و به سلامت از آن ها گذشته اسـت. امـام على(عليه السلام) مى فرمايند: با مردان آزموده هم نشين باش كه آن هـا متاع پرارج تجربه هاى خود را به گران ترين بها يعنى فدا كردن عمر خود تهيه كرده اند و تو آن متاع گران قدر را با ارزان ترين قيمت (با صرف چند دقيقه) به دست مى آورى.34
عبرت از تاريخ
يـكـى از مـصاديق بارز تجربه اندوزى، مطالعه سرگذشت پيشينيان و تـار يخ امم سابق است. تاريخ آيينه اى است كه گذشته را نشان مى دهـد و حلقه رابط بين حال و گذشته و چراغ راه آينده است. استاد مـطـهـرى(ره) مى گويد: (انسان همان طور كه از مردم هم زمان خود ادب و راه و رسـم زنـدگـى مـى آمـوزد و احيانا لقمان وار از بى ادبـان ادب مـى آموزد كه مانند آن ها نباشد، به حكم همين قانون از سرگذشت مردم گذشته نيز بهره مى گيرد. تاريخ مانند فيلم زنده اى است كه گذشته را تبديل به حال مى نمايد.)35
مـشـابـهت سرنوشت ملت ه، همگان به ويژه نسل جوان را به مطالعه تـاريـخ فـرا مـى خـوانـد. امام على(عليه السلام) مى فرمايند: براى شما در تـاريـخ قـرون گـذشـته درس هاى عبرت فراوانى وجود دارد. كجايند عـمـالـقـه؟ كـجـايـنـد فـرزنـدان آن هـا؟ كـجـايند فرعون ها و فرزندانشان؟36
7. آداب معاشرت و دوستى:
شكى نيست كه بقا و دوام دوستى منوط به رعايت حدود دوستى و آداب مـعـاشـرت اسـت. دوسـت گرفتن آسان است اما نگه دارى آن مشكل تر اسـت. امـام عـلى(عليه السلام) در قسمتى ديگر از نامه مبارك خود به نكات ظـريـفـى كـه موجب پايدارى پيوند دوستى است، اشاره مى كند و مى فرمايند: ناتوان ترين مردم كسى است كه از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوان تر از او فردى است كه دوست را از دست بدهد.38
بـعـضى جوانان از عدم ثبات و ناپايدارى روابط دوستانه شكايت مى كـنـنـد، كـه دلـيـل عمده آن رعايت نكردن حدود دوستى و افراط و تـفـريـطـ در رفـاقـت است. به طور يقين عمل به دستورات و نصايح سودمند امام على(عليه السلام) مى تواند در حل اين مشكل كارساز باشد.
محورهاى كلى سخنان امام على(عليه السلام) در اين قسمت عبارت است از:
الـف) اعتدال در دوستى: افراط در دوستى و تجاوز از حريم اعتدال در دوران جوانى كم وبيش ديده مى شود، و دليل آن انگيزه عاطفى و احـساسات دوران جوانى است. اين عده از جوانان در ايام دوستى به رفـيـق خـود بـيـش از حـد ابراز علاقه و محبت مى كنند و در ايام جـدايـى بـيـش از حـد ابراز مخالفت و دشمنى مى كنند تا جايى كه مـمـكـن اسـت بـه كارهاى خطرناكى دست بزنند. توصيه امام على(عليه السلام) مـيـانـه روى در رفـاقـت است. آن حضرت مى فرمايند: با دوست مورد عـلاقـه ات به مدارا اظهار دوستى كن، شايد روزى دشمنت گردد و در اظـهار بى مهرى به كسى كه بر او خشم گرفته اى مدارا كن، چه بسا مـمـكـن است دوستت گردد.38 در اين نامه نيز آن حضرت مى فرمايند:
اگـر خـواسـتـى رابـطـه ات را با برادرت قطع كنى راهى را برايش بـگذار كه اگر روزى خواست برگردد، راه بازگشت داشته باشد. سعدى در ايـن بـاره مـى گـويد: (هر آن سرى كه دارى با دوست در ميانه مـنـه، چه دانى كه وقتى دشمن گردد و هر گزندى كه توانى به دشمن مرسان، باشد كه وقتى دوست شود.)39
ب) مـحـبـت متقابل: دوستى و رفاقت براساس محبت متقابل است. اگر يـكـى از دو طـرف خـواهـان برقرارى رابطه و ديگرى بى ميل باشد، نـتـيجه اى جز ذلت و خوارى مشتاق دوستى نخواهد داشت. از اين رو امام على(عليه السلام) در نامه مبارك مى فرمايند: (لاترغبن فيمن زهد عنك40; به كسى كه به تو علاقه ندارد، ابراز علاقه مكن.) شاعر مى گويد:
چه خوش بى مهربانى هر دو سر بى
وگرنه مهربانى درد سر بى
ج) حـفظ رابطه دوستى: امام على(عليه السلام) به حفظ رابطه دوستى تاكيد مى ورزد و از عـوامـلـى كه موجب تحكيم آن مى شود، ياد مى كند و مى فرمايند: اگـر رفيقت امساك ورزيد، تو بذل و بخشش داشته باش و هـنگام فاصله گرفتن او، تو نزديك شو و هنگام سخت گيرى او، نرمش داشـتـه باش و هنگام ارتكاب گناه و خط، عذرش را بپذير. اما از آن جـا كـه بعضى ظرفيت كمى داشته و بزرگوارى و احسان را حمل بر حـقـارت ديگرى و زرنگى خود مى كنند، آن حضرت مى فرمايند: در همه ايـن موارد موقع شناس باش و برحذر باش از اين كه آن چه گفته شد در غـيـر محلش قرار دهى يا درباره كسى كه اهليت ندارد به انجام برسانى.
نكته ديگر نصيحت كردن به رفيق و خيرخواهى براى او است. آن حضرت مى فرمايند: خيرخواهى ات را به دوستت خالص كن، خواه خوش آيند دوستت باشد و خواه خوش آيند او نباشد.41
پينوشتها:
1ـ زين العابدين قربانى، اخلاق و تعليم و تربيت اسلامى، ص58.
2ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 31.
3ـ همان، خطبه 156.
4ـ ده گفتار، ص14.
5ـ يوسف (12) آيه 90.
6ـ نهج البلاغه، خطبه 16.
7ـ عنكبوت (29) آيه 69.
8ـ نهج البلاغه، نامه31.
9ـ قصص (28) آيه 77.
10ـ بحارالانوار (چاپ بيروت) ج68، ص177.
11ـ نهج البلاغه، خطبه82.
12ـ بحارالانوار، ج74، ص160.
13ـ غررالحكم و دررالكلم، ج4، ص183.
14ـ نهج البلاغه، نامه 31.
15ـ آيين انقلاب اسلامى، ص203.
16ـ نقل از: استاد مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص79.
17ـ غررالحكم و دررالكلم، همان، ص392.
18ـ مثنوى معنوى، دفتر دوم، ص327.
19ـ نهج البلاغه، همان.
20ـ زخرف (43) آيه 54.
21ـ غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص357.
22ـ همان، ج2، ص145.
23ـ همان، ص77.
24ـ همان، ج4، ص595.
25ـ همان، ص93.
26ـ نهج البلاغه، همان.
27ـ زين العابدين قربانى، همان، ص274.
28ـ بحارالانوار، ج71، ص9.
29ـ قيامه (75) آيه 1و2.
30ـ نهج البلاغه، همان.
31ـ غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص260.
32ـ همان، ج5، ص185.
33ـ همان، ص214.
34ـ شـرح نـهـج البلاغه ابن ابى الحديد، (قم، منشورات مكتبه آيه الله العظمى مرعشى نجفى، چاپ دوم) ج20، ص335.
35ـ مجموعه آثار، ج2، ص372.
36ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه181.
37ـ بحارالانوار، ج74، ص278.
38ـ نهج البلاغه، قصار260.
39ـ گلستان سعدى، باب8.
40ـ نهج البلاغه، نامه 31.
41ـ همان.
شهيدآويني*

ادامه مطلب
شهيدآويني*
جوان ازمنظر آفتاب |
مهمترين نياز جوانان
راجع به نيازهاي جوانها زياد صحبت مي شود؛ من گفته ام، قبل از من هم گفته اند؛ اما مي دانيد از نظر من مهمترين نياز جوانان چيست؟
نياز عمده ي جوانان، هويت است؛ بايد هويت و هدف خودش را بشناسد: بايد بداند كيست و براي چه مي خواهد تلاش و كار كند. دشمن مي خواهد هويت جوان ايراني را از او بگيرد؛ اهداف را از بين ببرد؛ افقها را تيره كند؛ به او بگويد تو يك موجود حقير و محدود هستي؛ پيش من بيا تا تو را زير بال بگيرم. معلوم است؛ كشور ثروتمند ايران و منطقه ي بسيار مهم و راهبردي ما و تأثيرات فراواني كه اين ملت از همه سو مي تواند بگذارد؛ همه از طريق تحقير شخصيت جوانها، در مشت دشمن مي آيد. امروز برنامه ي دشمن نسبت به شما جوانها اين است؛ خيلي بايد بيدار باشيد.
كساني اين طور وانمود مي كنند كه نسلي كه دارد روي كار مي آيد –كه اصطلاحا به آن (نسل سوم انقلاب) مي گويند- پشت كرده به انقلاب و رويگردان از ارزشهاي ديني است؛ يا اگر هم نيست، به طور اجتناب ناپذيري اين طور خواهد شد! بنده صددرصد حرف آنها را رد مي كنم. نه اين كه من عوامل فساد برانگيز فرهنگي را نمي بينم يا نمي شناسم يا از آنها خبر ندارم؛ نخير، بنده از ماهواره، اينترنت، رمانها، فيلمها، آهنگها و حرفهاي فاسد كاملاخبر دارم و آنها را دست كم نمي گيرم.
... اما معتقدم نسل كنوني امروز اين قدر هم آسيب پذير و شكننده نيست؛ اين را بد فهميده¬اند.
... امروز جوان ايراني، آگاه، با معرفت، بصير، سياسي و اهل تحليل است؛ و از همه بالاتر با ايمان است ... جوان كه پرورش يافته¬ي دوران انقلاب است، از معرفت ديني برخوردار است، ايمانش هم ايمان عميقي است؛ البته احتياج دارد كه تغذيه¬ي معنوي و فكري دايمي شود. ابزارها و فعاليتها و كارهاي فرهنگي بايد در اختيار جوان قرار بگيرد. روحانيون خوشفكر و دانشگاهيان مؤمن بايد در مقابل ايمان جوانان احساس مسئووليت كنند.(1)
كسب دانش و تعميق ايمان
شما جوانان در بهار زندگي خود به كسب دانش سرگرميد. اولا اين را مهم شمريد و هرچه مي توانيد از آن برخوردار شويد. ثانيا عمق بخشيدن به ايمان و دست يافتن به معرفت ديني و مجاهدت براي حفظ طهارت و صفاي دل نيز در جواني از هميشه ميسرتر است. در اين نيز، كوششي در خور، به كار بريد.(2)
جوانان عزيز! حضور در صحنه ي پرشور دانش اندوزي كه از زيباترين و مبارك ترين فصول دوران جواني است هنگامي كه با مجاهدتهاي اسلامي و تلاش در راه گسترش فهم و معرفت درست ديني و سياسي همراه باشد، يكي از بزرگترين آميزه-هاي معنوي براي نسل جوان كشور را پديد مي آورد.(3)
انس با كتاب
اينك فرصت بي نظيري از حكومت دين و دانش بر ايران پديد آمده است كه بايد از آن در جهت اعتلاي فكر و فرهنگ اين كشور بهره جست. امروز كتابخواني و علم آموزي نه تنها يك وظيفه ي ملي، كه يك واجب ديني است. از همه بيشتر، جوانان و نوجوانان، بايد احساس وظيفه كنند. اگرچه آنگاه كه انس با كتاب رواج يابد، كتابخواني نه يك تكليف، كه يك كار شيرين و يك نياز تعلل ناپذير و يك وسيله براي آراستن شخصيت خويشتن تلقي خواهد شد، و نه تنها جوانان كه همه ي نسلها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد. (4)
توصيه به جوانان
توصيه ي من به شما جوانان عزيز –چه دختران و چه پسران- همين است. شما در صحنه¬ي فعاليت هاي جوانانه، فعاليت علمي، فعاليت تحصيلي، فعاليت تحقيقي، فعاليت سياسي، فعاليت¬هاي اجتماعي گوناگون، كار فرهنگي¬، مطبوعاتي، هنري، ورزشي و امثال اينها با همه¬ي نشاط و با همه¬ي قدرت حضور داشته باشيد و طهارت، تقوا، ايمان، اخلاص و صفايتان را -كه حقا و انصافا در بين جوانان دنيا، شما از اين جهات نمونه¬ايد- حفظ كنيد. اگر اين تلاش مؤمنانه و مخلصانه و باصفا، در بين بخصوص جوانان ما و در بين بقيه ي آحاد ملت هم –هركدام به سهم خودشان- وجود داشته باشد استكبار در مبارزه ي خود با ملت ايران قطعا و يقينا، نه يكبار، بلكه بارها به زانو درخواهد آمد و شكست خواهد خورد. (5)
جوانان و توطئه ي دشمن
به جوانها عرض مي كنم: عزيزان من! دنبال تقليد نباشيد؛ برروي آن شيوه و راهي كه ذهن و اراده و ايمان شما قوي مي شود و اخلاق شما پاك و آراسته مي گردد، فكر كنيد؛ آنگاه شما عنصري خواهيد بود مثل يك ستون؛ سقف مدنيت اين كشور و تمدن حقيقي اين ملت بر آن قرار مي گيرد.
من به شما عرض مي كنم، امروز دستگاه هاي تبليغاتي فوق مدرن غربي -به خصوص آمريكايي و صهيونيستي- دارند براي ذهنها و فعاليتها و احساسات و اداره¬ي شما طرح عمليات تهيه مي كنند؛ خيال نكنيد آن ها غافل نشسته اند و اين سي ميليون جوان را در كشور ما نمي بينند آن ها اين سي ميليون جوان را مي بينند، آن ها براي كار و هدف خودشان دارند برنامه ريزي مي كنند؛ آن ها براي اخلاق و فكر و عقيده و ايمان جوان ما دارند برنامه ريزي مي كنند.
خيلي از حرفهايي كه گاهي در فضاي مطبوعاتي يا فرهنگي كشورمان زده مي شود، تفسيرش اين است و با اين ديد، قابل تحليل است. آن ها مي خواهند نسلي كه الگوي جوانان فداكار برجسته ي دنيا شد، به يك نسل بي خاصيت تبديل شود.
... آن ها مي خواهند فرهنگ سازي و الگو سازي كنند؛ آن ها مي خواهند جوان ايراني و نسل نوي ايراني، يك نسل تحقير شده ي تو سري خور باشد تا بتوانند روي او سوار شوند و به او ديكته و آن كاري را كه مي خواهند؛ انجام دهند.(6)
انتخاب راه حقيقي
به نظر من خود شما جوانها بزرگترين مسئووليت را داريد؛ مسووليتي كه مي توانيد آن را انجام دهيد. عزيزان من! هر جواني دوست مي دارد كشوري كه در آن زندگي مي كند و خاكي را كه از آن روييده، عزيز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همه ي زيباييها و نيكي ها باشد؛ دلش مي خواهد جامعه ي متمدني داشته باشد؛ دلش مي خواهد از پيشرفت هاي علمي و عملي برخوردار باشد؛ اين آرزوي هر جواني است.
براي اين، دو راه در پيش است: يك راه حل واقعي، يك راه حل كاذب و بدلي.
راه واقعي چيست؟ اين است كه جوان ايراني تصميم بگيرد در زمين خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگي خود استفاده كند؛ اراده ي خودش را به كار بگيرد؛ براي شخصيت و استقلال خود ارزش قايل شود؛ جامعه ي عاريت نخواهد و دنبال تقليد و عاريه گيري الگوهاي بيگانه نباشد.
... راه كاذب چيست؟ راه حل كاذب اين است كه يك ملت به تغيير ظاهري دل خوش كند و از حركت عميق روبرگرداند. يك وقت مي بيند آدمي هست كه نه معلوماتي دارد، نه سوادي دارد؛ نه تجربه¬ايي نشان داده؛ نه اراده¬ايي دارد؛ نه كاري از او بر مي آيد؛ لباس و آرايش و شكل خودش را شبيه فلان هنر پيشه يا فلان جوان غربي كرده است، اين راه حل كاذب است. آيا شما با اين كار متمدن شديد و تحول پيدا كرديد؟!(7)
انرژي، اميد و ابتكار
من اساسا در بين اين خصوصيات مهمي كه جوانان دارند، سه خصوصيت را خيلي بارز مي بينم، كه اگر آنها مشخص بشود و اگر آنها به سمت درستي هدايت بشود، به نظر مي آيد كه مي شود به اين سؤال شما (چگونه يك جوان مي تواند مسير زندگي را طي كرده و به اهدافش برسد؟) پاسخ داد. آن سه خصوصيت عبارت است از:
1- انرژي 2- اميد 3- ابتكار
اينها سه خصوصيت برجسته در جوان است .(8)
دستگيري جوانان در برابر شبهات
امروز جوانهاي ما احتياج دارند به اينكه از لحاظ فكري دستگيري بشوند؛ هم آن كساني كه در حال شبهه اند، هم آن كساني كه شبهه در آنها كارگر شده است و از حيطه ي اين اعتقاد صحيح خارج شده اند، هم آن كساني كه جزو معتقدان و متعبدانند؛ كه در اينها بايد فكر را عمق داد؛ آنها را بايد آورد و شبهه را از آنها زدود، اينهايي كه هستند بايستي اعتقادشان را عميق كرد؛ ثبات قدم در آنها بوجود آورد و آنها را مصونيت بخشيد.(9)
قدرداني از فرصت جوانان
همه ي جوانان را به قدرداني از فرصت بي نظير جواني و حفظ پاكدامني و عفت وتلاش و كار در اين دوران بي نظير و درخشان عمر آدمي توصيه مي نمايم.(10)
اقامه ي امر به معروف و نهي از منكر
جوانان در محيط خودشان، امر به معروف و نهي از منكر كنند. چرا اين واجب –امر به معروف و امر به كار خوب- در جامعه ي اسلامي هنوز اقامه نشده است؟
نگوييد به من چه؛ او هم نمي تواند بگويد به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نكيند.
بعضي ها خيال مي كنند تا منكري ديده شد بايد با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحي داريم كه از مشت كارگرتر است. آن چيست؟
زبان از مشت خيلي كارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است، مشت كري نمي كند.
... حرف بزنيد، بگوييد، يك كلمه بيشتر هم نمي خواهد؛ لازم نيست يك سخنراني بكنيد. كسي كه مي بينيد خلافي را مرتكب مي شود –دروغ، تهمت، كينه توزي نسبت به برادر مؤمن، بي اعتنائي به محرمات دين، بي اعتنايي به مقدسات، اهانت پذيرفته هاي ايماني مردم، پوشش نامناسب، حركت زشت- يك كلمه ي آسان بيشتر نمي خواهد؛ بگوييد اين كار شما خلاف است. لازم نيست كه با خشم همراه باشد. شما بگوييد، ديگران هم بگويند، گناه در جامعه خواهد خشكيد. امر به معروف و نهي از منكر را اقامه كنيد؛ نگذاريد در جوامع جوان –چه در مدرسه ها و چه در دانشگاهها- كار به فساد بكشد اين مراكز براي دشمن هدف است.(11)
تقويت ايمان با عمل
آينده ي اين انقلاب، آينده ي اين نظام و اين كشور به بركت اسلام، يك آينده ي بسيار روشن و درخشاني است. كساني كه بايد اين آينه را شكل بدهند، عمدتا شما جوانها هستيد. اولا ايمان اسلامي را با عمل در خودتان تعميق كنيد، كه اين اساس كار است.
ايمان هم يك چيز كتابي و ذهني نيست، در عمل، ايمان تقويت پيدا مي كند. انسان، خدا را در ميدان مجاهدت براي خدا بهتر مي بيند. اين مجاهدت هم سنگرهاي مختلفي دارد، سنگر علم و سازندگي هم از آن جمله است.
با تقوا، با تضرع پيش خداي متعال، با انجام عبادات و با اجتناب از محرومات ايمان را تقويت كنيد.(12)
زدودن ايمان و تعهد از ذهن جوانان
امروز تلاش تبليغي و گسترده¬اي از سوي دشمنان ايران و اسلام به كار مي رود تا مايه ي صلي استقلال و سربلندي و پيشرفت كشور را كه همان ايمان و تعهد به اصول انقلاب است از ذهن و عمل جوانان بزدايند.
همه در جهان دانسته اند كه شكست تاريخي جبهه ي استكبار در مقابل انقلاب اسلامي بيش از همه، از ايمان صادقانه ي جوانان، نشأت گرفته است و دشمن با هزار زبان و هزار وسيله، به تهاجم بر اين سنگر استوار دست زده است.(13)
تحصيل، تهذيب و ورزش
اگر در يك جمله ي كوتاه از من بپرسند كه شما از جوانان چه مي خواهيد، خواهم گفت: تحصيل، تهذيب و ورزش. من فكر مي كنم كه جوانان بايد اين سه خصوصيت را دنبال كنند. تحصيل اعم از تحقيق و كارهاي علمي هم است. چون اين نيرو در جوانان هست، بايستي در كار تحصيل خيلي تلاش كنند. هر كاري هم بخواهيد بكنيد، در دوران جواني مي شود كرد، يعني در هر سه زمينه –هم زمينه ي علمي، هم در زمينه ي تهذيب نفس، هم در زمينه ي ورزش –بايد در دوره ي جواني كار كنيد. البته همه مي دانند كه در دوره ي پيري، ورزش اين قدر تأثيري كه در دوره ي جواني دارد، ندارد. اما غالبا تهذيب نفس را نمي دانند، خيال مي كنند انسان بايد بماند، پير كه شد، عبادت و تهذيب نفس كند. در حالي كه آن وقت تهذيب نفس مشكل است، و گاهي محال است. در دوره ي پيري، تهذيب نفس سخت است، اما در دوره ي شما- در دوره ي جواني- تهذيب نفس خيلي آسان است. به هر حال جوانان اين سه كار را بايد جدي بگيرند. (14)
اجتناب از تند خويي و خشونت
از جمله چيزهايي كه به خصوص در رابطه با جوانان، لازم است به آنها گفته شد و آنها به آن هدايت بشوند، سوق دادن جوانان به انديشيدن، تعقل، اخلاق اسلامي، حلم، اجتناب از شتابزدگي و عجله در امور، اجتناب از تند خويي و اعمال خشونت است. (15)
بزرگترين سرمايه
گاهي با خود فكر مي كنم جوان كه در بهترين اوقات عمر خود به سر مي برد، اگر بخواهد سرمايه¬اي را بدست بياورد كه موفقيتهاي دنيايي و آخرتي او را تضمين كند. دنبال چه چيزي بايد باشد؟
سؤال مهمي است، اولا موردنظر، موفقيتهاي دنيايي و اخروي است –جسم و جان، فكر و دليل- ثانيا اين سؤال مخصوص به يك دسته از جوانها نيست.
پاسخي هم كه به ذهن من مي رسد، باز مخصوص يك دسته از جوانها نيست، يعني اين جور نيست كه فرض كنيم اين پاسخ، مخصوص جوانهاي كاملا متدين و متعبد است. نه، حتي اگر جواني را فرض كنيم كه از لحاظ تعبد و تدين، در رتبه ي خيلي بالايي هم نباشد، باز اين پاسخ درباره ي او صدق مي كند. حتي اگر فرض كنيم جواني را كه در برخي عقايد خود مشكلي هم داشته باشد، باز اين پاسخ درباره ي او صدق مي كند.
جوابي كه من به آن رسيده ام، اين يك كلمه است: تقوا!
اگر جوان در دوره ي جواني سعي كند تقوا داشته باشد –با همان تعريفي كه در فرهنگ دين و قرآني ازتقوا شده است- بزرگترين سرمايه را هم براي درس هم براي فعاليتهاي فرهنگي، هم براي عزت دنيوي، هم براي بدست آوردن دست آوردهاي مادي،هم براي معنويت، اگر اهل معنويت است- به دست آورده است. (16)
تكيه به جوانان مؤمن
جوانان، چون پرچمدار، بدنه و عقبه ي نظام هستند، بايد هميشه در صحنه باشند. تربيت شوند آموزش ببينند و مبارزه كنند.
علمي و عملي دانش بيندوزند به تخصصهاي مختلف دست پيدا كنند تا كشورمان بي نياز شود، مستقل بماند، وابسته نباشد، خود كفا شود، جوانان آينده سازان اين ديارند اميدوار و پرتلاش بايد به آنها اعتماد كرد، اعتقاد داشت و هدايت كرد. جوان مؤمن و معتقد و مخلص هيچ چيزي نمي خواهد جيز ميداني براي مجاهدت و مبارزه در راه خدا و سازندگي.
جوانان را بايد در صحنه نگه داشت، روحيه ي بسيجي شان بايد حفظ شود. مسأله ي مهم در امر سازندگي و بازسازي كشور، سپردن كارها بدست جوانان است.
اگر جوانان به سلاح علم و ايمان مجهز نشوند، نخواهند توانست بار سنگين اداره ي كشور را به دوش بگيرند.(17)
توقع ازجوانان
آنچه كه ما امروز ازجوانان انتظار داريم؛ عينا همان چيزي است كه درروز اول انقلاب و قبل از انقلاب از جوانان انتظارداشتيم. ما از جوان مي خواهيم كه در عين پاكي و پارسايي و دين داري، با نشاط باشد، پرشور باشد، اهل ابتكار باشد، خلاق باشد، كار كند و از تنبلي بپرهيزند، تقوا را براي خودش شعار قار بدهد، واقعا دنبال تقوا باشد. (18)
منابع:
1- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ميدان با جوانان 12/2/80.
2- برگزيده بيانات مقام معظم رهبريروزنامه كيهان 26/6/78.
3- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري انقلاب اسلامي به دومين كنگرهاي جامعه ي اسلامي دانشجويان 9/7/77.
4- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري انقلاب اسلامي به مناسبت آغاز هفته كتاب 4/10/72.
5- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با هزاران تن از دانشجويان و دانش آموزان 10/8/75.
6- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان 12/2/80.
7- همان
8- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با دانش آموزان و دانشجويان و قهرمانان ورزشي 7/2/77.
9- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در آغاز درس خارج فقه 20/6/ 79.
10- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج2، ص 240.
11- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج8، ص 199.
12- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با هزاران تن از دانشجويان و دانش آموزان 11/8/73.
13- برگزيده پيام مقام معظم رهبري به اجلاس انجمن هاي اسلامي 10/5/77.
14- برگزيده بيانات مقام معظم رهبريدر ديدار با هزاران تن از دانشجويان، هنرمندان و نخبگان المپيادها 7/2/77.
15- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جمعي از مبلغان ديني 2/2/77.
16- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با تشكلهاي مختلف دانشجويي 24/10/77.
17- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري، حديث ولايت ج9، ص 175.
18- برگزيده بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان 13/11/77.

ادامه مطلب
شهيدآويني*
حضرت علي اكبر (ع) در كلام امام خميني (ره)
فردي به نام حاج عبدعون، برادرش را كه به مرض سختي دچار شده بود نزد حافظ الصحه، يكي از سه پزشك معروف كربلا مي برد. پس از چند ماه معالجه سودي نمي كند و هر روز حال او بدتر مي شود عبدعون نزد پزشك مي رود و سخنان زشتي به او مي گويد و خطاب مي كند كه:اسمت خيلي بزرگ است ولي از معالجه تو سودي نديديم. بعد بدون خداحافظي مي رود. ولي بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر مي شود و يك دفعه شفا مي يابد. نزد حافظ الصحه مي رود و عذر خواهي مي كند.
طبيب مي گويد: بنشين تا برايت بگويم. من بعد از سخنان تو خيلي دل شكسته شدم. ظهر، هنگام اداي نماز به حضرت علي اكبر (عليه السلام) متوسل شدم و عرض كردم اي نور چشم حسين (عليه السلام) تو را به حق پدرت قسم مي دهم كه شفاي اين مريض را از خدا بخواه. ديدي چگونه به من توهين كرد؟ بسيار گريه كردم. همان شب در خواب خدمت آقا علي اكبر (عليه السلام) شرف ياب شدم عرض ادب كردم و همان مطلب را تكرار كردم. فرمودند: من شفاي آن مريض را از خدا خواستم و از هاتفي شنيدم كه « اين مريض مردني است و تا نه روز ديگر ميميرد ولي به بركت دعا و شفاعت شما خدا با شفاي او سي سال به عمرش افزوده است و از همين ساعت او را شفا داديم.» آن مرد سي سال ديگر عمر كرد و در هفتاد سالگي در گذشت. وصيت كرد پيكرش را پايين پاي حضرت علي اكبر (عليه السلام) دفن كنند.
منبع:كتاب «خورشيد جوانان»
نويسنده: سيد محمد رضا حسيني
منبع : سايت راسخون

ادامه مطلب
قم نيوز*
امام جمعه قم افزود: جهنم هفت در دارد و براي ورود هر دسته از گناهكاران به جهنم دري وجود دارد. با توجه به هفت در جهنم، در ميان اعضاي بدن هفت عضو مانند دست، پا، چشم و زبان وجود دارد كه انسان با اين اعضا ميتواند گناهاني را انجام بدهد. تقوا به اين معني است كه انسان از گناه دوري كند.
وي با اشاره به روز جوان گفت: جوانان سرمايههايي هستند كه مورد توجه اولياي دين و دشمنان هستند. ائمه معصوم (ع) به مبلغان ديني تاكيد ميكردند كه به سراغ جوانان بروند. فرصت جواني آنقدر ارزشمند است كه از فرد در روز قيامت علاوه بر پرسش از كل عمر، از فرصت جواني هم پرسيده ميشود.
آيت الله سعيدي ياران امام زمان (عج) را جوانان دانست و افزود: پيرمردها در ميان ياران ايشان به اندازه سرمه چشم هستند. اينكه اسلام بر كثرت فرزند تاكيد دارد، علاوه بر اينكه كمبود نسل بر قدرت كشور تأثير ميگذارد، مساله تربيتي هم هست. والدين در خانوادههاي پرجمعيت محبت خودشان را در بين چند كودك تقسيم ميكند و فرزندان از همان ابتدا وجود رقيب را قبول ميكنند.
وي تصريح كرد: بايد فرزندان را از همان ابتدا با واقعيت جهان آشنا كنيم و آنها را درست تربيت كنيم، جوانان همچنين بايد تلاش كنند با قرآن، تفسير و احكام دين انس بگيرند، آنها بايد ديگران مشورت كنند و از مصاحبت با افراد ناباب خودداري كنند.
توليت آستان مقدس حضرت معصومه (س) با اشاره به ديدار مقام معظم رهبري با نمايندگان مجلس بيان كرد: ايشان در اين ديدار فرمودند كه كليد حل مشكلات تكيه بر قدرت داخل، توليد داخلي و نيز انضباط مالي است. ايشان همچنين يكي از موارد لازم را براي تعامل داشتن حسن ظن به ديگران دانستند، نمايندگان نبايد نگاه تحقير آميز و مسئولان نيز نبايد نگاه سلطنت طلبانه به يكديگر داشته باشند.
وي تصريح كرد: هيچ كدام از مسئولان نظام به دنبال سازش با دشمن و عبور از خط قرمزها نيست، چون ميدانند هر كسي كه به دنبال عبور از خط قرمزها باشد، وطن فروش است.
آيت الله سعيدي با اشاره به اصول زندگي امام خميني (ره) بيان كرد: امام براي خداوند قيام كرد و اين براي ما درس است كه ايشان هيچ وقت به دشمن اعتماد نكرد. امام خميني (ره) تلاش داشت تا اسلام ناب را معرفي كند و اسلام سعودي و آمريكايي را نفي كند. اعتماد به نفس از ديگر شاخصههاي ايشان است و ما اميدواريم با اطاعت از خلف صالح ايشان، مقام معظم رهبري، دين خود را به امام خميني (ره) ادا كنيم.
انتهاي پيام/ ۱۳۲

ادامه مطلب
امام جمعه موقت تهران: آمريكا اهل دبّه است
وي افزود: از اين جهت امام (ره) جزو چهرههاي هميشه پيروز در زندگي بوده و امام زنده بود و چشمه زندگيش به جهان اسلام و جهان بشريت متصل بود.
خطيب موقت نماز جمعه تهران با اشاره به شاخصههاي حضرت امام (ره)، گفت: رهبر معظم انقلاب اسلامي بهترين تبيينكننده راه امام (ره) و فرهنگ امام و خلف صالح ايشان هستند كه ادامهدهنده همان بوي و خوي حضرت امام هستند. آن دست غيبي كه امام (ره) را هدايت ميكرد مثل روز روشن است كه آن دست غيب امروز در كنار مقام معظم رهبري قرار دارد و همان ظرفيت و شجاعت، حكمت و نورانيت و بصيرت را خداوند در وجود رهبر معظم انقلاب قرار داده است.
وي افزود: طبق فرمايشات رهبر انقلاب، معنويت و سياست حضرت امام از يكديگر جدا نيستند و در هم تنيده شدهاند و از هم جدايي ندارند؛ كانون اصلي در رفتار امام (ره) معنويت ايشان بود يعني استكبارستيزي حضرت امام عين معنويت و عبوديت ايشان بود، طاغوتستيزي حضرت امام، اشد عليالكفار امام، سازشناپذير بودن با قدرتهاي بزرگ، تحقير قدرتهاي بزرگ عين معنويت حضرت امام بود لذا نميترسيد چون براساس تكليف الهي و شرعي حركت ميكردند.
حجتالاسلام صديقي اضافه كرد: عمل به تكليف به معناي آن نيست كه به پيروزي علاقمند نبود و به آن فكر نميكرد يا اهل تدبير نبود بلكه عقلانيت و تدبير امام (ره) نمره اول را داشت، امام شرق و غرب را متحير كرد و همه را به انفعال كشاند اما اينكه امام در اين امور قدم گذاشت اين حركت عظيم جهاني توفنده پرخروش را به راه انداخت براساس تكليف الهي و شرعي بود و دنبال قدرت و شهرت نبودند، امام (ره) دنبال رفاه نبود بلكه امام اين موضوعات را وظيفه الهي بر دوش خودشان ميديدند.
وي در بخش ديگري از سخنانش تصريح كرد: امام از دشمن نميترسيد و شك نميكرد و مايوس نميشد. امام متزلزل و خسته هم نميشد چون اين خاصيت عمل به تكليف است اما متاسفانه برخي اين خصوصيت را از امام به ارث نبردند، گاهي مطالبي از امام (ره) نقل ميكنند كه خلاف مسيري است كه ايشان تا زنده بودند عملا در برابر قدرتهاي بزرگ قدرتي بود، تحقيركننده آن قدرتهاي بزرگ بودند و همواره حركت امام حركت تهاجمي بود و آنها را به انفعال ميكشاند و هيچ ارزشي براي قدرتهاي بزرگ در مخيله و رفتارشان قائل نبودند لذا اين خستگيناپذير بودن حضرت امام برخي را به شك انداخت كه مگر ميشود هميشه انقلابي بود.
حجتالاسلام صديقي يادآور شد: تا زماني كه كفر هست تا شرك هست امام ميفرمايند مبارزه وجود دارد و تا جهاد و مبارزه هست ما هم هستيم، بنابراين موجوديت ما ديني است و موجوديت ديني بر پايه مبارزه با كفر، ظلم و استكبار استوار است؛ در اين جهت امام خستگيناپذير بودند و مشكلي برايشان مسئله نبود و از مرگ هرگز نميترسيدند، از دشمن نميترسيد و مثل درياي خروشان امواج سهمگين داشتند و به سوي هدف والا با توكل بر خداوند متعال پيش ميرفتند.
امام جمعه موقت تهران در ادامه سخنانش با اشاره به مذاكرات هستهاي، تاكيد كرد: شايد اين دور از مذاكرات هستهاي آخرين مرحله باشد؛ رهبر انقلاب از نظر قانون اساسي خطوط اصلي و قرمز نظام را تعيين ميكنند و هر كسي خلاف اين خطوط عمل كند اقدام غيرقانوني انجام داده است. رهبر انقلاب همچنين حاكم شرع هستند و ايشان نايب امام زمان هستند و مخالفت با ايشان در واقع مخالفت با امام عصر (عج) محسوب ميشود و خطوطي را كه ايشان تعيين كردند و همه را به وضوح اعلام كردند بايد رعايت شود.
وي با اشاره به برخي از اين خطوط قرمز تعيين شده توسط رهبر معظم انقلاب، گفت: ايشان فرمودند كه انرژي هستهاي يك سرمايه است؛ اين بعضي عناصر قاجار بودند كه مي گفتند نفت چيز بدبويي است و بگذاريد قدرتها ببرند، هستهاي يك سرمايه است و آغاز تمدن و شكوفايي اقتصاد ما است، انرژي هستهاي در بخش كشاورزي و صنعتي و پزشكي قابل استفاده است، يادمان نرفته است كه وقتي سوخت راكتور تهران به اتمام رسيد قدرتهاي بزرگ اين سوخت را به ما ندادند پس چه تضميني وجود دارد كه بعدا آنان كه امروز توليد را از ما ميگيرند و ما را فلج ميكنند، فردا با ما سوخت بدهند؟!
خطيب موقت نماز جمعه پايتخت بر همين اساس يادآور شد: انرژي هستهاي يك سرمايه است كه در آن خودكفا شدهايم و درواقع موجب قطع نياز به بيگانگان ميشود، انرژي هستهاي حفظ حيثيت خودباوري در جوانان دانشمند ماست، لذا يكي توجه به اصل سرمايه انرژي هستهاي بايد مدنظر قرار گيرد چون مردم سالها است شعار ميدهند «انرژي هستهاي حق مسلم ماست»، نكند انرژي هستهاي يك شير بييال و دم و بيخاصيت شود و توانايي غنيسازي اورانيوم را نداشته باشيم و از نظر تامين نيازهاي داخلي محتاج به بيگانه باشيم.
وي ادامه داد: نكته دوم به تعبير برخي آقايان مسئله دسترسي به مراكز نظامي و امنيتي ماست و به تعبير ديگران بازرسي از مراكز نظامي و امنيتي است كه بايد مدنظر قرار گيرد، عنصر فرانسوي و ديگران در رسانههايشان ميگويند ما در اين معاهده آزاديم هر زماني كه خواستيم ميتوانيم از مراكز نظامي و امنيتي ايران بازديد كنيم، آنان ميگويند طبق پروتكل الحاقي هر مكاني را كه بخواهند و ادعا كنند بوي هستهاي را از آنجا ميشنويم حالا آنجا چه بيت مقام معظم رهبري يا محل استقرار رياست جمهوري يا مراكز موشكي يا تسليحاتي ما باشد، ميتوانند به تمام نهانخانههاي ما به بهانه هستهاي به قول آقايان دسترسي داشته باشند.
حجتالاسلام صديقي همچنين گفت: اين اولا خلاف صريح قرآن كريم است كه خداوند «نفي سبيل» را در آن فرموده است و فقهاي ديني ما نيز تاكيد كردند كه دشمنان ما نبايد اقتدار بر ما داشته باشد و هرچه از ما بخواهد ما در اختيار او قرار دهيم؛ نكته بعدي اين است كه آمريكا اهل دبه است. از همان پيماني كه در ژنو بسته شد تا به امروز 8 تحريم را پس از توافقنامه ژنو كه بنا شد تحريم جديدي را عليه ما اعمال نكنند، به تصويب رساندند و مدام تحريمها را اضافه كردند و هم در حوزه منابع اقتصادي و هم در تحريم برخي اشخاص.
امام جمعه موقت تهران در ادامه سخنانش يادآور شد: ميگويد اين تحريمها از قبل بوده است در حالي كه سخنگوي دولت و هم آنچه كه از شواهد قرائن روشن است اين تحريمها جديد هستند و پيمان را قبول ندارند و به آن عمل نميكنند و تنها يك چيز را ميدانند و آن هم زور است. با توجه به بلايي كه آمريكا بر سر ليبي يا يمن بدون هيچ بهانهاي آورد يا بلايي كه بر سر عراق به بهانه داشتن كلاهك هستهاي آورد، لذا چه تضميني وجود دارد كه به توافقنامهها عمل كنند در حالي كه عملا تا همين جا دبه درآوردند.
