کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
زندگي نامه و نحوه شهادت محمود كاوه فرمانده تيپ ويژه شهدا

 

زندگي نامه و نحوه شهادت محمود كاوه فرمانده تيپ ويژه شهدا‌● تولد و كودكي
به سال ۱۳۴۰ ه.ش در مشهد مقدس، در خانواده‌اي مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت(ع) متولد شد. پدرش كه از كسبه متعهد به شمار مي‌آمد، در دوران ستمشاهي و اختناق، با علماء و روحانيون مبارز، از جمله حضرت آيت‌الله خامنه‌اي شهيد هاشمي‌نژاد و شهيد كامياب ارتباط داشت. وي كه براي تربيت فرزندش اهميت زيادي قايل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبي و نماز جماعت مي‌برد و از اين راه فرزندش را با مكتب اهل بيت (ع) و تعاليم انسان‌ساز اسلام آشنا مي‌كرد.
شهيد كاوه دوران تحصيلات ابتدايي خود را در چنين شرايطي سپري كرد. از آنجا كه خواست پدرش به هنگام تولد محمود، اين بود كه وي را در سلك صالحان و پيروان واقعي مكتب اسلام قرار دهد، با علاقه قلبي و مشورت پدر وارد حوزه علميه شد و همزمان، تحصيلات دوران راهنمايي و دبيرستان را نيز ادامه داد.
با شروع جريانات انقلاب، او كه جواني بانشاط، فعال و مذهبي بود با شركت در محافل درسي مسجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبي(ع) كه در آن زمان از مراكز تجمع نيروهاي مبارز بود، از هدايتها و تعاليم حضرت آيت‌الله خامنه‌اي بهره‌هاي فراواني برد و ره توشه‌هاي همين تعاليم را با خود به محيط دبيرستان و ميان دانش‌آموزان منتقل مي‌نمود. او در دبيرستان به عنوان محور مبارزه شناخته مي‌شد. با علاقه وافر، به پخش اعلاميه‌هاي حضرت امام خميني(ره) مي‌پرداخت و فعالانه در راهپيماييها و درگيريهاي زمان انقلاب شركت داشت.
● فعاليتهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي
با پيروزي انقلاب اسلامي شهيد كاوه جزو اولين عناصر مومن و متهدي بود كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در شهر مقدس مشهد پيوست و پس از گذراندن يك دوره آموزش شش ماهه چريكي، به آموزش نظامي برادران سپاه و بسيج پرداخت. پس از آن براي حفاظت از بيت شريف حضرت امام خميني(ره) در يك ماموريت شش ماهه به تهران عزيمت كرد و با شروع جنگ تحميلي، به همراه تعدادي از نيروهاي خراسان به جبهه‌هاي جنوب اعزام شد. مدتي بعد به علت نياز شديدي كه پادگان به مربي داشت، او را براي آماده‌سازي و آموزش نيروها به مشهد فراخواندند.
● شهيد كاوه در كردستان
علي رغم اينكه براي آموزش نيروها اهميت بالايي قايل بود و مسئول مستقيم او زياد تمايل نداشت وي را (كه از مربيان دلسوز و قوي محسوب مي‌شد) به جبهه اعزام نمايد. اما روح پرتلاطم او به دنبال فرصتي بود تا رودرروي دشمن قرار گيرد و در صحنه‌هاي كارزار انقلاب و ارزشهاي آن عملاً دفاع نمايد. بنابراين در اولين فرصت با جلب رضايت فرمانده پادگان با شور و شوقي فراوان به ديار كردستان (كه در آن زمان توسط گروهكها و عناصر ضدانقلاب دچار مشكلات و آشوب شده بود)، عزيمت كرد.
او كه به همراه تعدادي از برادران پاسدار جهت آزادسازي شهر بوكان وارد كردستان شده بود، به دليل لياقتها و مهارتهايي كه داشت در همان ابتدا به عنوان فرمانده يك گروه دوازده نفره انتخاب شد.
شهيد كاوه در اين منطقه براي مبارزه با ضدانقلاب – كه از حمايتهاي خارجي برخوردار بود و با جناياتي هولناك، توطئه شوم جدايي ان نقطه از ميهن اسلامي را در ذهن مي‌پروراند – شب و روز نداشت و به دليل تلاش بسيار زياد، جديت و پشتكار، شجاعت و روحيه شجاعت‌طلبي كه داشت، در مدت كوتاهي به سمت فرماندهي عمليات سپاه سقز منصوب شد و در اين زمان با ناباوري همگان همراه تعداد كمي نيرو، عمليات آزاد سازي منطقه مرزي بسطام را با شهامت غير قابل وصفي طرح ريزي و۴۵ كيلومتر جاده مرزي را طي يك مرحله ودر عرض ۲۴ ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضد انقلاب آزاد نمود .
ضد انقلاب كه با برخورداري از سلاح و امكانات و نيروي رزمي فراوان، عرصه را براي نيروهاي نظامي و انتظامي تنگ كرده بود و جنايات فجيعي مرتكب مي شد، با ورود جوانان دلير ومتعهدي چون شهيد كاوه به صحنه عمليات، به اين نتيجه رسيد كه ماندن در كردستان برايش سنگين تمام خواهد شد.
شهيد كاوه و همرزمانش با عمليات پي در پي، مزدوران استكبار را در منطقه منفعل و مستاصل نموده بودند تا جايي كه ضد انقلاب در اوج استيصال و درماندگي براي زنده يا مرده او جايزه تعيين كرده بود.
● نقش شهيد در تيپ ويژه شهدا
به دنبال عمليات سرنوشت‌ساز نيروهاي سپاهي در محورهاي مختلف كردستان و همزمان با تشكيل تيپ ويژه شهدا (كه فرماندهي آن بر عهده شهيد ناصر كاظمي بود) شهيد كاوه به عنوان فرمانده عمليات اين تيپ انتخاب شد. پس از مدت كوتاهي از فعاليت او در اين مسئوليت (كه با آزادسازي بسياري از مناطق همراه بود) آوازه تيپ ويژه شهدا، آنچنان ضدانقلاب را متحير ساخت كه بكلي روحيه خود را از دست دادند و در مقابل هر يوريش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجيح مي‌دادند و مي‌دانستند كه مقاومت در مقابل اين يگان جزخسارت ونابودي ثمري نخواهد داشت.
آزاد سازي سد بوكان وجاده ۴۷ كيلومتري آن،آزاد سازي جاده صائبين دژ به تكاب ،پاكسازي منطقه كيلر و اشتوزنگ ،آزاد سازي محور استراتژيك پيرانشهر به سردشت كه به عنوان مركزيت و نقطه ثقل ضد انقلاب بشمار مي آمد و منجر به انهدام مركز راديوئي آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزي منطقه آلواتان و آزادسازي زندان دوله تو و كشتن بيش از ۷۵۰ نفر از ضد انقلاب گرديد، از جمله نبردهاي تهاجمي بود كه توسط شهيد كاوه و همرزمانش در تيپ ويژه شهدا طرح ريزي وبه اجرا گذاشته شد. تعداد عملياتي كه بوسيله اين شهيد عليه ضد انقلاب فرماندهي شد ، آن قدر زياد است كه ذكر نام تمامي آنها در اين مختصر ميسر نيست.
او كه پس از شهادت سرداران رشيد اسلام ، شهيد ناصر كاظمي ، شهيد محسن گنجي زاده و شهيد محمد بروجردي در خرداد۱۳۶۲ رسما به فرماندهي تيپ منصوب شده بود ، با تلاش همه جانبه براي آموزش، سازماندهي و آماده سازي نيروها از هيچ كوششي دريغ نمي ورزيد.
بنا به صلاحديد فرماندهي محترم سپاه در تاريخ ۲۹/۴/۱۳۶۲ تيپ ويژه شهدا ماموريت يافت تا در عمليات برون مرزي والفجر ۲ كه در منطقه حاج عمران انجام مي‌گرفت شركت نمايد. در اين عمليات شهيد كاوه با هدايت قوي رزمندگان، اهداف از پيش تعيين شده تيپ از جمله ارتفاعات ۲۵۱۹ را با موفقيت به تصرف درآورد.
همزمان با عمليات والفجر ۴ ماموريت پاكسازي محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب (دمكراتها و منافقين) به اين تيپ واگذار شد. رزمندگان غيور و سلحشور نيز ضمن تسلط به ارتفاعات مرزي كوه سير، قوري، تالشو روستاي اسلام آباد، مركز راديويي منافقين و مقر دمكراتها را تصرف كردند.
تيپ ويژه شهدا سال ۶۳ در عمليات بدر همراه با ساير يگانهاي سپاه، با دشمن تا دندان مسلح جنگيد و در تاريخ ۲۳/۴/۶۴ در عمليات قادر (همراه با يگانهايي از ارتش جمهوري اسلامي) در جبهه شمالي سيدكان عراق باعث بر هم زدن آرايش نظامي دشمن گرديد. همچنين در عمليات پشتيباني والفجر ۹ كه در منطقه چوارته عراق انجام گرفت، در انهدام قواي دشمن و تصرف بخشي از خاك آنان نقش موثر داشت، كه هر كدام نشاني از دلاوريها و حماسه‌آفريني شهيد كاوه و يارانش را در خود ثبت كرده است.
● ويژگيهاي اخلاقي
صفات ارزنده و ويژگيهاي ايماني كه اين شهيد داشت باعث شد كه خود را وقف انقلاب كند و با اهميتي كه كردستان براي وي داشت خود را فرزند كردستان معرفي مي‌كرد. روحيه والا و انساندوستي او به قدري در اطرافيان اثر مي‌گذاشت كه با وجود تبليغات سوء دشمنان و ايجاد جو مسموم عليه آن شهيد و يگان تحت امرش، هنگامي كه به درجه رفيع شهادت نايل شد، مردم مهاباد با پاي برهنه زير پيكر پاك و مطهر سردار بزرگ خود بر سر و سينه مي‌زدند و اشك مي‌ريختند و ضدانقلاب را نفرين مي‌كردند.
او با الهام از سخن خداوند كه در وصف مومنان بيان شده است: «اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّار رُحَماء بَينَهم»، در قلب مردم و نيروها جاي گرفته بود و هيچ انگيزه‌اي جز خدمت به انقلاب و احياي ارزشهاي الهي نداشت.
شهيد كاوه در عين حال كه تمام اوقاتش را براي مبارزه به كار مي‌بست، از پرداختن به تكاليف ديني و انجام مستحبات نيز غافل نبود. او از مروجين قرآن كريم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مكتب، آيات جهاد را تلاوت مي‌كرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان، آن را در عمل تفسير مي‌نمود.
روحيه اطاعت‌پذيري و ولايتي، هوش سرشار و چابكي در عمليات، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بي‌باكي، ساده زيستي و صميميت با نيروها از جمله ويژگيهاي شخصيتي آن شهيد والامقام است.
با وجودي كه در مقابل ضدانقلاب سازش‌ناپذير، جسور و با شهامت بود، اما در داخل تيپ با نيروهاي تحت امر خود برخوردي بسيار متواضعانه و باصفا و صميمي داشت و همين تواضع او سبب شده بود كه محبوبيت خاصي در بين نيروها داشته باشد.
شهيد كاوه در قلب نيروهاي بسيجي و سپاهي جاي داشت.
او مصداق بارز تلفيق محبت و قاطعيت در امر فرماندهي نظامي بود.
روزي يكي از نزديكان وي به منطقه آمده بود. يكي از برادران تقاضا كرد كه كار مناسبي به او محول كند، شهيد كاوه پاسخ داد: همه بسيجي‌ها فاميل من هستند.
در بعد آمادگي جسماني هيچ‌گاه از ورزش غافل نبود و با تشويق نيروها و حضور در مسابقات ورزشي، آمادگي رزمي نيروها را بالا مي‌برد.
همواره براي تشويق بچه‌ها مي‌گفت: موفقيت من در كوههاي بلند كردستان مديون ورزش است.
او چريكي زبده بود كه در عمل و جنگ چريك شده بود نه با درسهاي تئوري.
شهيد كاوه هميشه راهگشاي عمليات بود، هرجا كه كار گره مي‌خورد او رهگشا بود و هر كجا كه از عزم و اراده رزمندگان كاسته مي‌شد، اراده پولادين او به همه آن عزيزان، روحيه‌اي تازه مي‌بخشيد.
او براي اينكه بتواند عمليات را بهتر هدايت كند با سلاح پيشاپيش رزمندگان حركت مي‌كرد.
با اينكه بارها در صحنه‌هاي عملياتي مجروح شده بود، ولي هميشه قبل از بهبودي، به منطقه باز مي‌گشت و در برخي از مواقع نيز نيروها او را با سر و بدن باندپيچي شده مي‌ديدند كه در ميانشان حاضر مي‌شد و آماده پذيرش ماموريت و اجراي عمليات بود.
سرتيپ شهيد حسن آبشناسان – فرمانده لشكر ۲۳ نوهد – مي‌گويد:
اگردر دنيا يك چريك پاكباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام(ره) وجود داشته باشد، محمود كاوه است و هر رزمنده‌اي كه بخواهد خوب پخته و آبديده شود بايد با تيپ ويژه شهدا پيش برود.
او داراي فضايل روحي و اخلاقي ويژه‌اي بود و انجام كار خالصانه و بي‌ريا را سرلوحه زندگي خود قرار داده بود. عموماً كم سخن مي‌گفت و بيشتر عمل مي‌كرد و همواره سعي مي‌كرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود و ارتشيان نيز او را از خود مي‌دانستند. اين خصال و روحيات فرماندهي بود كه تيپ شهدا را به آنجايي رساند كه مقام معظم رهبري درباره اين يگان و شهيد كاوه فرمودند:
تيپ ويژه شهدا كه ايشان فرماندهي‌اش را برعهده داشتند يكي از واحدهاي كارآمد ما محسوب مي‌شد.
... او در عمليات گوناگون شركت داشت و كارآزموده ميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مديريت قوي، دوستي و رفاقت با عناصر لشكر، از لحاظ معنوي، اخلاق، ادب، تربيت، توجه و ذكر، يك انسان جوان، اما برجسته بود.
... اين وجوان (شهيد كاوه) جزو عناصر كم‌نظيري بود كه او را در صدد خودسازي يافتم. حقيقتاً اهل خودسازي بود، هم خودسازي معنوي و اخلاقي و تقوايي و هم خودسازي رزمي.
● نحوه شهادت
دهم شهريور ماه ۱۳۶۵، روزي كه روح اين سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقيه‌الله الاعظم(عج) در عمليات كربلاي ۲ بر بلنداي قله ۲۵۱۹ حاج عمران به پرواز درآمد، دل صخره و كوه، ياد و خاطره شجاعت او را در خود ثبت كرد. آن روز، كاوه مزد جهاد را كه شهات بود، دريافت كرد و به بارگاه عزالهي فراخوانده شد.
خصال و ويژگيهاي درخشنده او در تمام مدت خدمتش و در تصدي مسئوليتهاي مختلف درسي است بس بزرگ براي همه سربازان اسلام و پاسداران انقلاب اسلامي، تا با به كارگيري آنها و آراسته شدن به آن سجاياي اخلاقي، نمونه هايي از لشكريان مخلص حضرت بقيةالله العظم(عج) باشند و خود را براي دفاع از حريم اسلام و ارزشهاي متعالي آن، همواره مهيا و آماده سازند.
● حركت فرمانده تيپ ۱۵۵ شهدا به سوي شهادت
در وضعيت فوق طاقت و شدت دشواري كه نيروهاي عمل كننده خواه ناخواه با آن مواجه بودند و سبب شده بود پيروزي را نيز دور از دسترس ببينند، تيپ ويژه ۱۵۵ شهدا، به خصوص فرمانده آن ، مؤمنانه و شجاعانه در عرصه درگيري وارد شدند. شهيد اميري مقدم، راوي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ در اين تيپ، در گزارش خودش از عمليات كربلاي ۲، درباره حركت نيروها براي ادامه عمليات و سرانجام آن، چنين روايت كرده است: «تغييرات انجام شده در طرح مانور و عدم موفقيت كامل تيپ ويژه ۱۵۵ شهدا در عمليات شب گذشته، موجب ترديد در مسئولان، خصوصاً فرماندهان اين تيپ شده بود. اين ترديد اگرچه در خود فرمانده تيپ (برادر محمود كاوه) نيز وجود داشت ولي وي با توجه به حساسيت زمان و مصلحت كُل عمليات، اين ترديد را بروز نمي داد و به همين دليل تصميم گرفت براي زدودن ترديدها و تقويت روحيه عملياتي در افراد تيپ، به همراه نيروهاي عمل كننده در منطقه درگيري حاضر شود. وقتي كه مسئولان تيپ از اين تصميم آگاه شدند درصدد برآمدند كه وي را از اين عمل باز دارند. فرمانده يكي از گردان ها (برادر صلاحي) براي منصرف كردن وي، مي گويد: «شما اين كار را نكنيد، آتش دشمن زياد است، مسير، بدمسيري است، خداي نكرده طوري مي شود. «فرماندهي در جواب مي گويد: «خب، اگر اين طور است، ما هم شهيد مي شويم. اگر كار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضريم امشب شهيد شويم.» به همان اندازه كه خود وي در رفتن به خط درگيري مصمم بود، ساير مسئولان تيپ مخالف بودند.
مكالمه زير كه در آخرين دقايق قبل از عزيمت برادر كاوه به منطقه و در هنگام پوشيدن پوتين، بين وي و قائم مقام تيپ (برادر منصوري) انجام گرفت، بيانگر اين واقعيت است كه ايشان چه قدر به رفتن و ديگران چه اندازه در بازداري وي مصمم بوده اند. متن مكالمه اين چنين است:
منصوري: رفتن شما نه به نفع اسلام است و نه به نفع...
كاوه: نه
منصوري: اگر نظر شما اين است كه نيروهاي عمل كننده آدم قوي تري مي خواهند، من قوي نيستم ولي مي روم جلو و يكي ديگر را اينجا مي گذارم.
كاوه: نه، من مي خواهم امشب، شما اينجا باشيد.
منصوري: من نمي خواهم.
كاوه: امشب كارها جور نمي شود.
منصوري: خب، اگر جور نمي شود با رفتن شما هم جور نمي شود.
كاوه: چه مي گويم! جور مي شود، ان شاءالله جور مي شود.
منصوري: البته اگر خدا بخواهد جور مي شود. شما هم اين جا كلي كار داريد: مسئله قرارگاه، هماهنگي توپخانه و...
كاوه‌: اين‌ها همه‌اش‌ حل‌ مي‌شود، اين‌ها مشخص‌ است‌.
منصوري‌ كه‌ از بحث‌ كردن‌ نتيجه‌ نمي‌گيرد، با پيش‌ كشيدن‌ تصميم‌ خودش‌ براي‌ رفتن‌ به‌ جلو، مي‌گويد: حالا در هر صورت‌ شما برويد، من‌ كار ندارم‌. من‌ هم‌ براي‌ انجام‌ مأموريت‌، گردان‌ امام‌حسين‌(ع‌) را برمي‌دارم‌ و مي‌روم‌.
كاوه‌: خُب‌، شما اين‌ كار را بكنيد.
منصوري‌: ولي‌ اين‌جا در مقر فرماندهي‌ تيپ كارها مي‌خوابد.
كاوه‌: مسئله‌اي‌ نيست‌، شما همين‌ اول‌ درگيري‌ كه‌ من‌ جلو هستم‌، اين‌جا باشيد.
منصوري‌ وقتي‌ باز هم‌ نتيجه‌ نمي‌گيرد، به‌طور جدي‌تري‌ مي‌گويد: آقاي‌ كاوه‌، مي‌خواهيد به‌ زور متوسل‌ بشويم‌؟ جلو رفتن‌ شما اصلاً درست‌ نيست‌، منطقي‌ نيست‌.
كاوه‌: امروز با روزهاي‌ ديگر فرق‌ مي‌كند، من‌ يك‌ چيزهايي‌ مي‌دانم‌، يك‌ چيزهايي‌ هست‌، مي‌دانم‌ ترديد هست‌.
منصوري‌: خُب‌، ترديد طبيعي‌ است‌، بايد باشد.
كاوه‌: خُب‌ اگر آدم‌ خودش‌ جلو باشد و يك‌ وقت‌ مسئله‌اي‌ پيش‌ آمد، مي‌تواند هم‌ پيش‌ خداي‌ خودش‌ و هم‌ پيش‌ خلق‌ خدا و....
برادر كاوه‌ سكوت‌ مي‌كند و براي‌ هدايت‌ گردان‌ امام‌حسين‌(ع‌) از سنگر فرماندهي‌ خارج‌ مي‌شود.»
راوي تيپ ويژه۱۵۵شهدا سپس افزوده است :«به هنگام اعزام گردان ها براي انجام ما موريت ، ابتدا گردان امام حسين (ع)، سپس گردان امام سجاد (ع) درحالي كه فر ماندهي تيپ ( محمود كاوه )پيشاپيش آنها قرار داشت ، حركت خود را براي تصرف ارتفاع ۲۵۱۹ آغازكردند. طبق طرح مانور قرار بود گردان امام حسين (ع) پايگاه هاي ۱ و۲ وگردان امام سجاد (ع) پايگاه هاي ۳و۴ را تصرف كنند . حساسيت دشمن نيز نسبت به شب اول كمتر شده بود .واحتمال جدي نمي داد در اين محور مجددا عمليات شود ، از اين رو اجراي آ تش وپرتاب منور آ نها نيز اندكي كاهش يافته بود .
به هر ترتيب حدود ساعت يك بامداد كه نيروهاي پياده پس از پيمودن مسافت فاصله خط خودي تا دشمن به زير اهداف مورد نظر رسيدند تا با هماهنگي آ تش خودي در گيري را شروع كنند در همين حين گلوله خمپاره كنار برادر كاوه به زمين اصابت كرد واو در جاشهيد شد.»
به‌ دنبال‌ شهادت‌ فرمانده‌ تيپ ويژه ۱۵۵ شهدا (شهيد محمود كاوه‌) در منطقه‌ عملياتي‌ كربلاي‌۲، از مراسم‌ تشييع‌ وي‌ در مشهد، روزنامه‌ كيهان‌ (۱۶/۶/۱۳۶۵) چنين‌ گزارش‌ داده‌است‌: در اين‌ مراسم‌ كه‌ با
حضور مسئولان‌ استان‌ خراسان‌ و نيروهاي‌ نظامي ‌ و انتظامي‌ شهر مشهد برگزار شد، پيكر پاك‌ اين ‌ سردار اسلام‌ بر دوش‌ انبوهي‌ از اقشار مختلف‌ امت‌ حزب‌الله‌ مشهد تا بارگاه‌ ملكوتي‌ امام‌رضا(ع‌) تشييع‌ و پس‌ از طواف‌ ضريح‌ مطهر، طي‌ مراسمي ‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.»
راوي‌ قرارگاه‌ حمزه‌ ـ‌ع‌_ (اسدالله‌ احمدي‌) به ‌ نقل‌ از فرمانده‌ لشكر ۵ نصر (باقر قاليباف‌) نوشته‌است‌: «در مراسم‌ تشييع‌ جنازه‌ شهيد محمود كاوه‌، پدر وي‌ درخواست‌ حجت‌الاسلام‌ طبسي‌ توليت‌ آستان‌ قدس‌رضوي‌ را مبني‌بر اين ‌ كه‌ پيكر شهيد محمود كاوه‌ در حرم‌ مطهر حضرت‌ رضا(ع‌) و يا در يكي‌ از حجره‌هاي ‌ مخصوص‌ حرم‌ دفن‌ شود نپذيرفت‌ و گفت‌: «پسرم ‌ از ابتدا با بسيجي‌ها بوده‌ و بهتر است‌ در كنار آنها دفن‌ شود.»
● گوشه اي از وصيتنامه
دشمن بايد بداند و اين تجربه را كسب كرده باشد كه هر توطئه‌اي را كه عليه انقلاب طرح‌ريزي كند، امت بيدار و آگاه با پيروي از رهبر عزيز، آن را خنثي خواهد كرد. آينده جنگ هم كاملاً روشن است كه پيروزي نصيب رزمندگان اسلام خواهد شد و هيچگاه ما نخواهيم گذاشت كه خون شهيدانمان هدر رود.

 

منبع: سايت جامع دفاع مقدس«ساجد»

 

منبع : مركز اسناد انقلاب اسلامي

 

br نوشته شده در تاريخ ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: زندگي نامه و نحوه شهادت محمود كاوه فرمانده تيپ ويژه شهدا،
ادامه مطلب
 

زندگي نامه سردار شهيد محمود كاوه

 

 

 

 

 

 زندگينامه‌ محمود كاوه‌ در خرداد هزار و سيصد و چهل‌ در خانواده‌اي‌مذهبي‌ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از تحصيلات‌ ابتدايي‌ همراه‌ پدرش‌ خدمت‌مقام‌معظم‌ رهبري‌ در مسجد امام‌ حسن‌ مجتبي‌ مي‌رسند و ايشان‌مي‌فرمايند: «اگرمحمود دروس‌ كلاسيك‌ را به‌ اتمام‌ برساند و سپس‌ به‌دروس‌ حوزوي‌ بپردازد بهتراست‌.» پس‌ از آن‌ در مدرسه‌ راهنمايي‌«غزنوي‌»، ثبت‌ نام‌ و به‌ ادامه‌ تحصيل‌مشغول‌ شد. بر اثر شركت‌ در جلسات‌ علماي‌ مبارزي‌ همچون‌ شهيد هاشمي‌نژاد وشهيدكامياب‌، تفكر مبارزاتي‌ او شكل‌ مي‌گيرد و با شروع‌ تظاهرات‌ خياباني‌در سال‌ 1357در راهپيمايي‌ها تا مرز شهادت‌ پيش‌ مي‌رود. با تشكيل‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌اسلامي‌ عضويت‌ در اين‌ نهاد مقدس‌ رابرمي‌گزيند و پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ي‌ آموزش‌،به‌ عنوان‌ مربي‌ تاكتيك‌ پادگان‌امام‌ رضا انتخاب‌ گرديد.

 

 

همزمان‌ با عزيمت‌ حضرت‌امام‌ به‌ جماران‌، به‌ عنوان‌ سرپرست‌ يك‌گروه‌ بيست‌ نفره‌ جهت‌ حفاظت‌ از بيت‌امام‌، به‌ تهران‌ اعزام‌ مي‌شود. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌، وارد عرصه‌ي‌ نبرد باضدانقلاب‌ داخلي‌ شده‌ ودر بدو ورود به‌ سقّز، مسؤوليت‌ خطير گروه‌ اسكورت‌ را برعهده‌ گرفته‌ و بااتّخاذ تاكتيك‌هاي‌ هجومي‌ و چريكي‌ به‌ عنوان‌ اولين‌ فرد،عمليات‌ضدكمين‌ را عليه‌ ضدانقلاب‌ در كردستان‌ طراحي‌ و اجرا و در مدتي‌اندك‌،وضعيت‌ نبرد در شهر سقّز و حومه‌ي‌ آن‌ را به‌ نفع‌ نيروهاي‌ خودي‌ تغييرداد. وي‌ در سمت‌ فرماندهي‌ عمليات‌ سپاه‌ سقّز، با اجراي‌ عملياتهاي‌چريكي‌،دشمني‌ را كه‌ بر شهر سيطره‌ يافته‌ بود، آواره‌ي‌ كوهها نمود. همزمان‌ با تشكيل‌تيپ‌ ويژه‌ي‌ شهدا توسط‌ سرداران‌ شهيدمحمدبروجردي‌ و ناصر كاظمي‌، محمود به‌عنوان‌ مسؤول‌ عمليات‌ تيپ‌معرفي‌ گرديد و ضربات‌ مهلكي‌ را بر پيكر ضدانقلاب‌ واردساخت‌. با تعيين‌مبلغ‌ هنگفتي‌ به‌ عنوان‌ جايزه‌ براي‌ به‌ شهادت‌ رساندن‌ كاوه‌از سوي‌ دشمن‌نام‌ محمود كاوه‌، بر سر زبانها افتاد. آزادسازي‌ شهر بوكان‌ و سپس‌جاده‌ي‌ مهم‌ و حياتي‌ پيرانشهر سردشت‌،از جمله‌ عملياتهاي‌ گسترده‌اي‌ است‌ كه‌ بافرماندهي‌ و جانفشاني‌ او انجام‌گرفت‌. با شهادت‌ شهيدان‌ كاظمي‌، گنجي‌زاده‌ وبروجردي‌، سكان‌ فرماندهي‌تيپ‌ ويژه‌ي‌ شهدا در سال‌ هزار و سيصد و شصت ودو به‌ اوسپرده‌ شد. در همين‌ سال‌ علاوه‌ بر نبرد با ضدانقلاب‌، اقدام‌ به‌ انجام‌عملياتهاي‌برون‌ مرزي‌ والفجر دو وسي و چهار نموده‌ و مناطق‌ مهمي‌ از ميهن‌اسلامي‌ را آزادساخت‌. با حاكم‌ شدن‌ آرامش‌ و امنيت‌ بر كردستان‌، تلاش‌ خود رامعطوف‌مبارزه‌ با ارتش‌ عراق‌ نمود و در عملياتهاي‌ بدر، قادر، والفجروكربلاي‌صحنه‌هاي‌ غرور آفريني‌ را آفريد. آخرين‌ مجروحيت‌ وي‌ در تك‌ حاج‌ عمران‌بود كه‌ در يك‌ نبرد تن‌ به‌ تن‌با دشمن‌ بعثي‌ تركش‌ نارنجك‌ به‌ سرش‌ اصابت‌ كرد. محمود كاوه‌ در يازدهم‌ شهريور ماه‌ 1365 در سن‌ 25 سالگي‌، هنگامي‌كه‌ به‌ منظورتصرف‌ ارتفاعات‌ مهم‌ 2519، پيشاپيش‌ رزمندگان‌ اسلام‌ درحركت‌ بود، در اثر اصابت‌تركش‌ خمپاره‌، به‌ فيض‌ عظيم‌ شهادت‌ نايل‌ آمد

 

br نوشته شده در تاريخ ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: زندگي نامه سردار شهيد محمود كاوه،
ادامه مطلب
 

زندگي نامه سردار شهيد محمود كاوه

 

 

 

 

 

 زندگينامه‌ محمود كاوه‌ در خرداد هزار و سيصد و چهل‌ در خانواده‌اي‌مذهبي‌ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از تحصيلات‌ ابتدايي‌ همراه‌ پدرش‌ خدمت‌مقام‌معظم‌ رهبري‌ در مسجد امام‌ حسن‌ مجتبي‌ مي‌رسند و ايشان‌مي‌فرمايند: «اگرمحمود دروس‌ كلاسيك‌ را به‌ اتمام‌ برساند و سپس‌ به‌دروس‌ حوزوي‌ بپردازد بهتراست‌.» پس‌ از آن‌ در مدرسه‌ راهنمايي‌«غزنوي‌»، ثبت‌ نام‌ و به‌ ادامه‌ تحصيل‌مشغول‌ شد. بر اثر شركت‌ در جلسات‌ علماي‌ مبارزي‌ همچون‌ شهيد هاشمي‌نژاد وشهيدكامياب‌، تفكر مبارزاتي‌ او شكل‌ مي‌گيرد و با شروع‌ تظاهرات‌ خياباني‌در سال‌ 1357در راهپيمايي‌ها تا مرز شهادت‌ پيش‌ مي‌رود. با تشكيل‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌اسلامي‌ عضويت‌ در اين‌ نهاد مقدس‌ رابرمي‌گزيند و پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ي‌ آموزش‌،به‌ عنوان‌ مربي‌ تاكتيك‌ پادگان‌امام‌ رضا انتخاب‌ گرديد.

 

 

همزمان‌ با عزيمت‌ حضرت‌امام‌ به‌ جماران‌، به‌ عنوان‌ سرپرست‌ يك‌گروه‌ بيست‌ نفره‌ جهت‌ حفاظت‌ از بيت‌امام‌، به‌ تهران‌ اعزام‌ مي‌شود. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌، وارد عرصه‌ي‌ نبرد باضدانقلاب‌ داخلي‌ شده‌ ودر بدو ورود به‌ سقّز، مسؤوليت‌ خطير گروه‌ اسكورت‌ را برعهده‌ گرفته‌ و بااتّخاذ تاكتيك‌هاي‌ هجومي‌ و چريكي‌ به‌ عنوان‌ اولين‌ فرد،عمليات‌ضدكمين‌ را عليه‌ ضدانقلاب‌ در كردستان‌ طراحي‌ و اجرا و در مدتي‌اندك‌،وضعيت‌ نبرد در شهر سقّز و حومه‌ي‌ آن‌ را به‌ نفع‌ نيروهاي‌ خودي‌ تغييرداد. وي‌ در سمت‌ فرماندهي‌ عمليات‌ سپاه‌ سقّز، با اجراي‌ عملياتهاي‌چريكي‌،دشمني‌ را كه‌ بر شهر سيطره‌ يافته‌ بود، آواره‌ي‌ كوهها نمود. همزمان‌ با تشكيل‌تيپ‌ ويژه‌ي‌ شهدا توسط‌ سرداران‌ شهيدمحمدبروجردي‌ و ناصر كاظمي‌، محمود به‌عنوان‌ مسؤول‌ عمليات‌ تيپ‌معرفي‌ گرديد و ضربات‌ مهلكي‌ را بر پيكر ضدانقلاب‌ واردساخت‌. با تعيين‌مبلغ‌ هنگفتي‌ به‌ عنوان‌ جايزه‌ براي‌ به‌ شهادت‌ رساندن‌ كاوه‌از سوي‌ دشمن‌نام‌ محمود كاوه‌، بر سر زبانها افتاد. آزادسازي‌ شهر بوكان‌ و سپس‌جاده‌ي‌ مهم‌ و حياتي‌ پيرانشهر سردشت‌،از جمله‌ عملياتهاي‌ گسترده‌اي‌ است‌ كه‌ بافرماندهي‌ و جانفشاني‌ او انجام‌گرفت‌. با شهادت‌ شهيدان‌ كاظمي‌، گنجي‌زاده‌ وبروجردي‌، سكان‌ فرماندهي‌تيپ‌ ويژه‌ي‌ شهدا در سال‌ هزار و سيصد و شصت ودو به‌ اوسپرده‌ شد. در همين‌ سال‌ علاوه‌ بر نبرد با ضدانقلاب‌، اقدام‌ به‌ انجام‌عملياتهاي‌برون‌ مرزي‌ والفجر دو وسي و چهار نموده‌ و مناطق‌ مهمي‌ از ميهن‌اسلامي‌ را آزادساخت‌. با حاكم‌ شدن‌ آرامش‌ و امنيت‌ بر كردستان‌، تلاش‌ خود رامعطوف‌مبارزه‌ با ارتش‌ عراق‌ نمود و در عملياتهاي‌ بدر، قادر، والفجروكربلاي‌صحنه‌هاي‌ غرور آفريني‌ را آفريد. آخرين‌ مجروحيت‌ وي‌ در تك‌ حاج‌ عمران‌بود كه‌ در يك‌ نبرد تن‌ به‌ تن‌با دشمن‌ بعثي‌ تركش‌ نارنجك‌ به‌ سرش‌ اصابت‌ كرد. محمود كاوه‌ در يازدهم‌ شهريور ماه‌ 1365 در سن‌ 25 سالگي‌، هنگامي‌كه‌ به‌ منظورتصرف‌ ارتفاعات‌ مهم‌ 2519، پيشاپيش‌ رزمندگان‌ اسلام‌ درحركت‌ بود، در اثر اصابت‌تركش‌ خمپاره‌، به‌ فيض‌ عظيم‌ شهادت‌ نايل‌ آمد

 

br نوشته شده در تاريخ ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: زندگي نامه سردار شهيد محمود كاوه،
ادامه مطلب
 

زندگي نامه سردار شهيد محمود كاوه

 

 

 

 

 

 زندگينامه‌ محمود كاوه‌ در خرداد هزار و سيصد و چهل‌ در خانواده‌اي‌مذهبي‌ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از تحصيلات‌ ابتدايي‌ همراه‌ پدرش‌ خدمت‌مقام‌معظم‌ رهبري‌ در مسجد امام‌ حسن‌ مجتبي‌ مي‌رسند و ايشان‌مي‌فرمايند: «اگرمحمود دروس‌ كلاسيك‌ را به‌ اتمام‌ برساند و سپس‌ به‌دروس‌ حوزوي‌ بپردازد بهتراست‌.» پس‌ از آن‌ در مدرسه‌ راهنمايي‌«غزنوي‌»، ثبت‌ نام‌ و به‌ ادامه‌ تحصيل‌مشغول‌ شد. بر اثر شركت‌ در جلسات‌ علماي‌ مبارزي‌ همچون‌ شهيد هاشمي‌نژاد وشهيدكامياب‌، تفكر مبارزاتي‌ او شكل‌ مي‌گيرد و با شروع‌ تظاهرات‌ خياباني‌در سال‌ 1357در راهپيمايي‌ها تا مرز شهادت‌ پيش‌ مي‌رود. با تشكيل‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌اسلامي‌ عضويت‌ در اين‌ نهاد مقدس‌ رابرمي‌گزيند و پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ي‌ آموزش‌،به‌ عنوان‌ مربي‌ تاكتيك‌ پادگان‌امام‌ رضا انتخاب‌ گرديد.

 

 

همزمان‌ با عزيمت‌ حضرت‌امام‌ به‌ جماران‌، به‌ عنوان‌ سرپرست‌ يك‌گروه‌ بيست‌ نفره‌ جهت‌ حفاظت‌ از بيت‌امام‌، به‌ تهران‌ اعزام‌ مي‌شود. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌، وارد عرصه‌ي‌ نبرد باضدانقلاب‌ داخلي‌ شده‌ ودر بدو ورود به‌ سقّز، مسؤوليت‌ خطير گروه‌ اسكورت‌ را برعهده‌ گرفته‌ و بااتّخاذ تاكتيك‌هاي‌ هجومي‌ و چريكي‌ به‌ عنوان‌ اولين‌ فرد،عمليات‌ضدكمين‌ را عليه‌ ضدانقلاب‌ در كردستان‌ طراحي‌ و اجرا و در مدتي‌اندك‌،وضعيت‌ نبرد در شهر سقّز و حومه‌ي‌ آن‌ را به‌ نفع‌ نيروهاي‌ خودي‌ تغييرداد. وي‌ در سمت‌ فرماندهي‌ عمليات‌ سپاه‌ سقّز، با اجراي‌ عملياتهاي‌چريكي‌،دشمني‌ را كه‌ بر شهر سيطره‌ يافته‌ بود، آواره‌ي‌ كوهها نمود. همزمان‌ با تشكيل‌تيپ‌ ويژه‌ي‌ شهدا توسط‌ سرداران‌ شهيدمحمدبروجردي‌ و ناصر كاظمي‌، محمود به‌عنوان‌ مسؤول‌ عمليات‌ تيپ‌معرفي‌ گرديد و ضربات‌ مهلكي‌ را بر پيكر ضدانقلاب‌ واردساخت‌. با تعيين‌مبلغ‌ هنگفتي‌ به‌ عنوان‌ جايزه‌ براي‌ به‌ شهادت‌ رساندن‌ كاوه‌از سوي‌ دشمن‌نام‌ محمود كاوه‌، بر سر زبانها افتاد. آزادسازي‌ شهر بوكان‌ و سپس‌جاده‌ي‌ مهم‌ و حياتي‌ پيرانشهر سردشت‌،از جمله‌ عملياتهاي‌ گسترده‌اي‌ است‌ كه‌ بافرماندهي‌ و جانفشاني‌ او انجام‌گرفت‌. با شهادت‌ شهيدان‌ كاظمي‌، گنجي‌زاده‌ وبروجردي‌، سكان‌ فرماندهي‌تيپ‌ ويژه‌ي‌ شهدا در سال‌ هزار و سيصد و شصت ودو به‌ اوسپرده‌ شد. در همين‌ سال‌ علاوه‌ بر نبرد با ضدانقلاب‌، اقدام‌ به‌ انجام‌عملياتهاي‌برون‌ مرزي‌ والفجر دو وسي و چهار نموده‌ و مناطق‌ مهمي‌ از ميهن‌اسلامي‌ را آزادساخت‌. با حاكم‌ شدن‌ آرامش‌ و امنيت‌ بر كردستان‌، تلاش‌ خود رامعطوف‌مبارزه‌ با ارتش‌ عراق‌ نمود و در عملياتهاي‌ بدر، قادر، والفجروكربلاي‌صحنه‌هاي‌ غرور آفريني‌ را آفريد. آخرين‌ مجروحيت‌ وي‌ در تك‌ حاج‌ عمران‌بود كه‌ در يك‌ نبرد تن‌ به‌ تن‌با دشمن‌ بعثي‌ تركش‌ نارنجك‌ به‌ سرش‌ اصابت‌ كرد. محمود كاوه‌ در يازدهم‌ شهريور ماه‌ 1365 در سن‌ 25 سالگي‌، هنگامي‌كه‌ به‌ منظورتصرف‌ ارتفاعات‌ مهم‌ 2519، پيشاپيش‌ رزمندگان‌ اسلام‌ درحركت‌ بود، در اثر اصابت‌تركش‌ خمپاره‌، به‌ فيض‌ عظيم‌ شهادت‌ نايل‌ آمد

 

br نوشته شده در تاريخ ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: زندگي نامه سردار شهيد محمود كاوه،
ادامه مطلب
 

زندگي نامه سردار شهيد محمود كاوه

 

 

 

 

 

 زندگينامه‌ محمود كاوه‌ در خرداد هزار و سيصد و چهل‌ در خانواده‌اي‌مذهبي‌ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از تحصيلات‌ ابتدايي‌ همراه‌ پدرش‌ خدمت‌مقام‌معظم‌ رهبري‌ در مسجد امام‌ حسن‌ مجتبي‌ مي‌رسند و ايشان‌مي‌فرمايند: «اگرمحمود دروس‌ كلاسيك‌ را به‌ اتمام‌ برساند و سپس‌ به‌دروس‌ حوزوي‌ بپردازد بهتراست‌.» پس‌ از آن‌ در مدرسه‌ راهنمايي‌«غزنوي‌»، ثبت‌ نام‌ و به‌ ادامه‌ تحصيل‌مشغول‌ شد. بر اثر شركت‌ در جلسات‌ علماي‌ مبارزي‌ همچون‌ شهيد هاشمي‌نژاد وشهيدكامياب‌، تفكر مبارزاتي‌ او شكل‌ مي‌گيرد و با شروع‌ تظاهرات‌ خياباني‌در سال‌ 1357در راهپيمايي‌ها تا مرز شهادت‌ پيش‌ مي‌رود. با تشكيل‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌اسلامي‌ عضويت‌ در اين‌ نهاد مقدس‌ رابرمي‌گزيند و پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ي‌ آموزش‌،به‌ عنوان‌ مربي‌ تاكتيك‌ پادگان‌امام‌ رضا انتخاب‌ گرديد.

 

 

همزمان‌ با عزيمت‌ حضرت‌امام‌ به‌ جماران‌، به‌ عنوان‌ سرپرست‌ يك‌گروه‌ بيست‌ نفره‌ جهت‌ حفاظت‌ از بيت‌امام‌، به‌ تهران‌ اعزام‌ مي‌شود. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌، وارد عرصه‌ي‌ نبرد باضدانقلاب‌ داخلي‌ شده‌ ودر بدو ورود به‌ سقّز، مسؤوليت‌ خطير گروه‌ اسكورت‌ را برعهده‌ گرفته‌ و بااتّخاذ تاكتيك‌هاي‌ هجومي‌ و چريكي‌ به‌ عنوان‌ اولين‌ فرد،عمليات‌ضدكمين‌ را عليه‌ ضدانقلاب‌ در كردستان‌ طراحي‌ و اجرا و در مدتي‌اندك‌،وضعيت‌ نبرد در شهر سقّز و حومه‌ي‌ آن‌ را به‌ نفع‌ نيروهاي‌ خودي‌ تغييرداد. وي‌ در سمت‌ فرماندهي‌ عمليات‌ سپاه‌ سقّز، با اجراي‌ عملياتهاي‌چريكي‌،دشمني‌ را كه‌ بر شهر سيطره‌ يافته‌ بود، آواره‌ي‌ كوهها نمود. همزمان‌ با تشكيل‌تيپ‌ ويژه‌ي‌ شهدا توسط‌ سرداران‌ شهيدمحمدبروجردي‌ و ناصر كاظمي‌، محمود به‌عنوان‌ مسؤول‌ عمليات‌ تيپ‌معرفي‌ گرديد و ضربات‌ مهلكي‌ را بر پيكر ضدانقلاب‌ واردساخت‌. با تعيين‌مبلغ‌ هنگفتي‌ به‌ عنوان‌ جايزه‌ براي‌ به‌ شهادت‌ رساندن‌ كاوه‌از سوي‌ دشمن‌نام‌ محمود كاوه‌، بر سر زبانها افتاد. آزادسازي‌ شهر بوكان‌ و سپس‌جاده‌ي‌ مهم‌ و حياتي‌ پيرانشهر سردشت‌،از جمله‌ عملياتهاي‌ گسترده‌اي‌ است‌ كه‌ بافرماندهي‌ و جانفشاني‌ او انجام‌گرفت‌. با شهادت‌ شهيدان‌ كاظمي‌، گنجي‌زاده‌ وبروجردي‌، سكان‌ فرماندهي‌تيپ‌ ويژه‌ي‌ شهدا در سال‌ هزار و سيصد و شصت ودو به‌ اوسپرده‌ شد. در همين‌ سال‌ علاوه‌ بر نبرد با ضدانقلاب‌، اقدام‌ به‌ انجام‌عملياتهاي‌برون‌ مرزي‌ والفجر دو وسي و چهار نموده‌ و مناطق‌ مهمي‌ از ميهن‌اسلامي‌ را آزادساخت‌. با حاكم‌ شدن‌ آرامش‌ و امنيت‌ بر كردستان‌، تلاش‌ خود رامعطوف‌مبارزه‌ با ارتش‌ عراق‌ نمود و در عملياتهاي‌ بدر، قادر، والفجروكربلاي‌صحنه‌هاي‌ غرور آفريني‌ را آفريد. آخرين‌ مجروحيت‌ وي‌ در تك‌ حاج‌ عمران‌بود كه‌ در يك‌ نبرد تن‌ به‌ تن‌با دشمن‌ بعثي‌ تركش‌ نارنجك‌ به‌ سرش‌ اصابت‌ كرد. محمود كاوه‌ در يازدهم‌ شهريور ماه‌ 1365 در سن‌ 25 سالگي‌، هنگامي‌كه‌ به‌ منظورتصرف‌ ارتفاعات‌ مهم‌ 2519، پيشاپيش‌ رزمندگان‌ اسلام‌ درحركت‌ بود، در اثر اصابت‌تركش‌ خمپاره‌، به‌ فيض‌ عظيم‌ شهادت‌ نايل‌ آمد



 

br نوشته شده در تاريخ ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: زندگي نامه سردار شهيد محمود كاوه،
ادامه مطلب
 

زندگي نامه اي كوتاه از شهيد محمود كاوه

 

 

 

شهيد محمود كاوه سردار و فرمانده بزرگ لشگرويژه شهدا در سال 1340 در يكي از محلات محروم

 

شهر مقدس مشهد(خيابان ضد)، درخانواده اي مذهبي و متدين چشم به جهان گشود و لذا از

 

همان اوان كودكي ارزشها و سنن مذهبي آرام آرام در وجود او شكل مي گرفت و دست تقدير او را

 

براي ايفاي مسؤوليت هاي خطير فردي و اجتماعي آينده آماده مي ساخت، پدرش كه از بازاريان

 

خرده پا و متعهد مشهدي به شمار مي آمد و مي آيد از جمله افرادي بود كه در دوران اختناق به

 

لحاظ اين كه مقلد حضرت امام (قدس الله نفسه الزكيه) بود با روحانيون مبارز و برجسته اي

 

همچون حضرت آيت الله خامنه اي، شهيد هاشمي نژاد و شهيد كامياب حشر و نشر داشت. او

 

كه آگاهانه در تلاش ارتقاء سطح ديني تنها فرزند پسرش بود، محمود كوچك را همراه خويش به

 

مراسم و محافل مذهبي مي برد و البته همان محافل و بعدها كلاسها در ساختمان رفيع

 

شخصيت مبارزاتي و خلوص علمي كاوه تاثيرات برجسته اي، بجاي گذارد به نحوي كه خود شهيد

 

از آن خاطرات شيرين گاه و بيگاه ياد نموده و بدانها افتخار مي ورزيد.

 

كاوه تحصيلات خويش را با توجه به چنين مقدماتي از دبستان آغاز نمود و با اتمام دوره راهنمايي

 

تحصيلي بنا بر علاقه وافري كه به كسب علوم ديني در حوزه هاي نور و معرفت داشت دروس

 

حوزوي را برگزيد و چندي نيز در اين وادي به سلوك پرداخت.

 

باري، اگر چه شهيد كاوه بهره هاي ميموني از دوران كوتاه تحصيل در مراحل مقدماتي حوزه برد

 

وليكن ظاهرا بدين نتيجه رسيده بود كه اگر با اخذ مدرك دوران پاياني دبيرستاني گام در اين وادي

 

مقدس بگذارد، مؤفقتر خواهد بود و لذا با اين اميد كه در آينده و بعد از كسب مدرك ديپلم به ادامه

 

دروس حوزوي بپردازد، به تحصيل كلاسيك متوسطه بازگشت.

 

دركشاكش همين دوران اخير از زندگي شهيد بود كه آرام آرام حاصل بيش از يك دهه روشنگري و

 

مبارزه و تلاش و زندان و تبعيد حضرت امام (ره) و اصحاب وفادارش، مي رفت تا در قالب نهضتي

 

شگرف و اعجاب بر انگيز يعني انقلاب اسلامي نمودار گردد. شهيد كاوه در آن روزگار جواني پر

 

نشاط، فعال و مذهبي بود، كه لحظه اي آرام و قرار نداشت و در تمامي صحنه هاي انقلاب حضور

 

فعال داشت.

 



 

br نوشته شده در تاريخ ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: زندگي نامه اي كوتاه از شهيد محمود كاوه،
ادامه مطلب
 

ده خاطره از شهيد محمود كاوه

1)گفتم: اصلا چرا بايد اين قدر خودمون رو زجر بديم و پسته بشكنيم، پاشيم بريم بخوابيم. با وجود اين كه او هم مثل من تا نيمه شب كار مي كرد و خسته بود، گفت: نه، اول اينا رو تموم مي كنيم بعد مي ريم مي خوابيم؛ هر چي باشه ما هم بايد اندازه خودمون به بابا كمك كنيم. يادم هست محمود مدام يادآوري مي كرد: نكنه از اين پسته ها بخوري! اگه صاحبش راضي نباشه، جواب دادنش توي اون دنيا خيلي سخته.اگر پسته اي از زير چكش در مي رفت و اين طرف و آن طرف مي افتاد، تا پيداش نمي كرد و نمي ريخت روي بقيه پسته ها، خاطرش جمع نمي شد.موقع حساب كتاب كه مي شد، صاحب پسته ها پول كمتري به ما مي داد؛ محمود هم مثل من دل خوشي از او نداشت ولي هر بار، ازش رضايت مي گرفت و مي گفت: آقا راضي باشين اگه كم و زيادي شده.  

 

 

2)  فهميديم عده اي تو مجلس عروسيشان، علاوه بر انجام كارهاي ناشايست، براي مردم هم ايجاد مزاحمت كرده اند. محمود سريع يك گروه از بچه هاي سپاه را فرستاد آن جا؛ كه چند نفري را كه مست بودند، گرفتند و آوردند. مدتي گذشت تا آقاي معصوم زاده(1) براي هر كدامشان يك حكم صادر كرد. يكي از مجرمان، مردي بود كه فروشگاه لوازم يدكي داشت و ما مشتري دائم اش بوديم؛ مدام مي گفت: من بهتون خدمت مي كنم، لوازم براتون مي خرم، ببخشيد. همه مي دانستند محمود اين جور وقت ها ملاحظه غريبه ها را نمي كند. براي همين گفت: بخوابانيد، شلاقش را بزنيد.به خاطر دارم يكي ديگر از آن ها رئيس بانك بود. مي گفت: به همه ي شما ها وام مي دهم، هر كاري ازدستم بر بياد، براتون انجام مي دم، فقط اين بار رو نديده بگيرين. محمود گفت: كسي اين جا محتاج وام و پول شما نيست، حكمي را كه برات صادر شده اجرا مي كنيم، نه كمتر نه بيشتر.

 

 

3)يك زن و مرد آمريكائي با سگشان آمدند داخل مغازه تا سيگار بخرند. سر و وضع ناجوري داشتند. محمود نگاه پر تنفرش را دوخت به چهره كريه آن مرد؛ شكسته بسته حاليش كرد ما سيگار نداريم، بعد هم با عصبانيت آن ها را از مغازه بيرون كرد. زن و مرد آمريكايي نگاهي به همديگر كردند و حيرت زده از مغازه بيرون رفتند، آخر آن روزها كسي جرأت نداشت به آن ها بگويد بالاي چشمشان ابروست.محمود روكرد به من و گفت: برو شلنگ بيار، بايد اين جا رو آب بكشيم. گفتم: براي چي؟ گفت: چون اينا مثل سگشون نجس اند.

شهيد كاوه,شهيد محمود كاوه,جبهه,جنگ تحميلي,تصوير سازي,نقاشي چهره,سجاد جعفري

براي دريافت تصوير با كيفيت روي عكس كليك نماييد


4)خاطرم هست، يك روز دختر بي حجابي آمد توي مغازه خانواده اش از آن شاه دوست هاي درجه يك بودند. محمود گفت: ما با شما معامله نمي كنيم، پرسيد: چرا؟ گفت: چون پول شما خير و بركت نداره. دختر با عصبانيت، با حالت تهديد گفت: حسابت رو مي رسم ها! . محمود هم خيلي محكم و با جسارت گفت: هر غلطي مي خواهي بكني، بكن.تمام آن روز نگران بوديم كه نكند مامورهاي كلانتري بيايند محمود را ببرند؛ آخر شب ديديم در مي زنند. همان دختر بود، منتهي با پدرش. خودشان را طلبكار مي دانستند! محمود گفت: ما اختيار مالمان را داريم، نمي خواهيم بفروشيم. حرفش تمام نشده بود كه دختر با يك سيلي زد توي گوش محمود. خواست جواب گستاخي او را بدهد كه پدرم نگذاشت؛ آخر اگر پاي مامورين به آن جا باز مي شد، برايمان خيلي گران تمام مي شد؛ توي خانه نوار، اعلاميه و رساله امام داشتيم. بعد از اين موضوع محمود هيچ وقت به آن ها جنس نفروخت.

5) علاوه بر مربي گري، مسئول كميته تاكتيك هم بود. از آموزش ايست و بازرسي گرفته تا آموزش جنگ شهري و كوهستان را بايد درس مي داد. همه هم بصورت عملي. يك روز بهش گفتم: تو كه اين قدر زحمت مي كشي، كي وقت مي كني به خودت و خانواده ات برسي؟ گفت: حالا وقت رسيدن به خانه و خانواده نيست. مكثي كرد و ادامه داد: مگه نمي بيني دشمن تو كردستان و جاهاي ديگه داره چيكار مي كنه؟گفتم اين كه مي گي درسته، اما بالاخره خانواده هم حقي دارن، حداقل هر از گاهي بايد يك خبر از خانواده ات هم بگيري. گفت: به نظر من تو اين دوره و زمونه، انسان همه هست و نيستش رو هم فداي اسلام و انقلاب بكنه، باز هم كمه. الان اگه لحظه اي غفلت كنيم، فردا مشكل بتونيم جواب بديم. نه محمد، فعلاً وقت استراحت و سرزدن از خانواده نيست. بدجور به او غبطه مي خوردم.

6)يكي از پاسدارها كه اسلحه يوزي داشت، سركوچه ايستاده بود و داد مي زد:اگه مردي بيا بيرون، چرا رفتي قايم شدي، بيا بيرون ديگه. قصد بيرون آمدن نداشت؛ ضامن نارنجك را كشيده بود و مدام تهديد مي كرد كه اگر به سمتش برود، نارنجك را پرت مي كند بين مردم؛ چند دقيقه اي به همين نحو گذشت، ناگهان آن منافق از پشت پله ها پريد بيرون. تا آمد نارنجك را پرتاب كنه همان پاسدار پاهايش را به رگبار بست؛ آن قدر با مهارت اين كار را كرد كه انگار عمري تيرانداز بوده است. دو سه سال بعد رفتيم تيپ ويژه شهدا. يك شب همين خاطره را براي كاوه تعريف كردم، گفت: اين قدرها هم كه مي گوئي كارش تعريفي نبود.پرسيدم مگر شما هم آن جا بودي؟خنديد و گفت: اون كسي كه تو مي گي خود من بودم.

7)از سر شب حالتي داشت كه احساس مي كردم مي خواهد چيزي به من بگويد، بالاخره سر صحبت را باز كرد و گفت: بابا! خبرداري كه ضد انقلاب تو كردستان خيلي شلوغ كرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه مي دي؟ گفتم: بله. اجازه مي دم، چرا كه نه، فرمان امامه همه بايد بريم دفاع كنيم. پرسيد: مي دونين اون جا چه وضعيتي داره؟ جنگ، جنگ نامرديه؛ احتمال برگشت خيلي ضعيفه. با خنده گفتم: مي دونم، براي اين كه خيالش را راحت كنم، ادامه دادم: از همان روز اولي كه به دنيا آمدي، با خدا عهد كردم كه تو را وقف راه دين و حق كنم. اصلا آرزوي من اين بود كه تو توي اين راه باشي؛ برو به امان خدا پسرم.گل از گلش شگفت. خنديد و صورتم را بوسيد. بعدها به يكي از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، امتحان اللهي اش را خوب پس داد.

8)نرسيده به روستاي سرا، محمود ايستاد. آهسته گفت: كمين! طولي نكشيد كه از سه طرف به ما تيراندازي كردند. در تمام عمرمان، اولين باري بود كه كمين مي خورديم. ظرف چند ثانيه، محمود گروه را آرايش نظامي داد. كاملا خونسرد و مسلط بود. با اسلحه تخم مرغي اش هر چند گاهي تيراندازي مي كرد، تا ضد انقلاب جرأت نكند جلو بيايد. مهماتشان داشت ته مي كشيد. بايد تا آمدن نيروي كمكي مقاومت مي كرديم. در آن اوضاع و احوال محمود تغيير موضع داد و آمد وسط بچه ها. گفت: اين جا جايي است كه اگه چيزي از خدا بخواين اجابت مي شه، خدا به شما نظر داره. صحبتش تاثير عجيبي روي بچه ها گذاشت؛ طوري كه احساس كرديم بدون نيروي كمكي مي توانيم از پس دشمن بر بياييم. با هدايت دقيق و زيركانه ي محمود، پخش شديم تو منطقه تا دورشان بزنيم. در همين گير و دار، نيروي كمكي هم رسيد. از همه طرف روي سر دشمن آتش مي ريختيم. آن ها كه اين چشمه اش را نخوانده بودند، پا به فرار گذاشتند و منطقه را خالي كردند.


9) هر كسي چيزي گفت، تا اينكه نوبت به محمود رسيد. گزارشي از وضعيت منطقه داد، بعد خيلي جدي و محكم گفت: ما بايد با ضد انقلاب برخورد قاطع داشته باشيم، بايد ريشه شان را بكنيم. همه سراپا گوش بودند، گاهي لبخند مي زدند و با بغل دستي شان پچ پچ مي كردند. نتيجه جلسه هم اين شد كه تا آخر دهه فجر كاري به كار ضد انقلاب نداشته باشيم. همين كه جلسه تمام شد بچه ها دور صياد را گرفتند. از طرز نگاهش معلوم بود خيلي از كاوه خوشش آمده، همان طور كه دست كاوه را توي دستش گرفته بود، گفت: آقا محمود مواظب خودت باش! ما حالا حالا ها به تو احتياج داريم.

10)يكي از بچه ها به شوخي پتويش را پرت كرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توي سر كاوه. كم مانده بود سكته كنم؛ سر محمود شكسته بود و داشت خون مي آمد. با خودم گفتم: الان است كه يك برخورد ناجوري با من بكند. چون خودم را بي تقصير مي دانستم، آماده شدم كه اگر حرفي ،چيزي گفت، جوابش را بدهم. كاملاً خلاف انتظارم عمل كرد؛ يك دستمال از تو جيبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بيرون. اين برخورد از صد تا توگوشي برايم سخت تر بود. دنبالش دويدم. در حالي كه دلم مي سوخت، با ناراحتي گفتم: آخه يه حرفي بزن، چيزي بگو، همانطور كه مي خنديد گفت: مگه چي شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شكستم، تو حتي نگاه نكردي ببيني كار كي بوده همان طور كه خون ها را پاك مي كرد، گفت: اين جا كردستانه، از اين خون ها بايد ريخته بشه، اين كه چيزي نيست. چنان مرا شيفته خودش كرد كه بعدها اگر مي گفت: بمير، مي مردم.

 

         

 

[برگرفته از وبلاگ :خاطراتي كوتاه از زندگي سراسر حماسه شهيد كاوه]  

br نوشته شده در تاريخ ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: ده خاطره از شهيد محمود كاوه،
ادامه مطلب
 
روز شهادت فرمانده «لشكر ويژه شهدا»
 

روز شهادت فرمانده «لشكر ويژه شهدا»
سردار كاوه، فرمانده لشكر ويژه شهدا طي چنين روزي از سال ۱۳۶۵ش به شهادت رسيد.
شهيد سردار سرتيپ پاسدار محمود كاوه، سال ۱۳۴۰ش در مشهد مقدس و در خانواده‌اي مذهبي و دوست‌‏دار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم‌السلام زاده شد. پدرش كه از كسبه متعهد به‌‏شمار مي‌رفت، در دوران ستم‌شاهي و اختناق، با علما و روحانيون مبارز - از جمله حضرت آيت‌‏الله العظمي خامنه‌اي (مدظله‌العالي) و شهيدان هاشمي‌نژاد و كامياب - ارتباط داشت؛ وي كه براي تربيت فرزندش اهميت زيادي قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبي و نماز جماعت مي‌برد و از اين راه، او را با مكتب اهل بيت عليهم‌السلام و تعاليم انسان‌ساز اسلام آشنا كرد. محمود كاوه، دوران تحصيلات ابتدايي خود را در چنين شرايطي سپري كرد. از آنجا كه آرزوي قلبي پدرش به‌هنگام تولد محمود اين بود كه وي را در سلك صالحان و پيروان واقعي مكتب اسلام قرار دهد، محمود با علاقه قلبي و تشويق پدر، وارد حوزه علميه شد و هم‌‏زمان، تحصيلات دوران راهنمايي و دبيرستان را نيز ادامه داد. با اوج‌گيري مبارزات مردمي انقلاب اسلامي، او كه جواني بانشاط، فعال و مذهبي بود، با شركت در محافل درس مساجد جوادالائمه و امام حسن مجتبي عليهم‌السلام كه در آن زمان از مراكز تجمع نيروهاي مبارز مشهد بود؛ از هدايت‏‌ها و تعاليم حضرت آيت‏‌الله العظمي خامنه‌اي (مدظله‌العالي) بهره‌هاي فراواني برد. وي، ره‏توشه‌هاي همين تعاليم را با خود به محيط دبيرستان و ميان دانش‌آموزان منتقل مي‌نمود، تا آنجا كه در دبيرستان، به‌‏عنوان محور مبارزه شناخته گرديد. محمود با علاقه وافر، به پخش اعلاميه‌هاي حضرت امام خميني (قدس‌‏سره) همت گماشت و فعالانه در راه‌‌پيمايي‌ها و درگيري‌هاي زمان انقلاب، شركت مي‌نمود. •به‌دنبال پيروزي شكوه‌مند انقلاب اسلامي، كاوه جزو اولين عناصر مؤمن و متعهدي بود كه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در شهر مقدس مشهد پيوست و پس از گذراندن يك دوره آموزش ۶ ماهه چريكي، به آموزش نظامي برادران سپاهي و بسيجي پرداخت. پس از آن، به‌منظور حفاظت از بيت شريف حضرت امام خميني (قدس‌سره)، طي مأموريتي ۶ ماهه به تهران عزيمت كرد. با شروع جنگ تحميلي، به‌‏همراه تعدادي از نيروهاي خراسان به جبهه‌هاي جنوب اعزام شد و ليكن مدتي بعد به‌علت نياز شديدي كه پادگان به مربي داشت، او را براي آماده‌سازي و آموزش نيرو‌ها به مشهد فراخواندند. •با وجود اين‌كه براي آموزش نيرو‌ها اهميت زيادي قائل بود و مسئول مستقيم او، تمايل نداشت وي را - كه از مربيان دل‌سوز و قوي محسوب مي‌شد - به جبهه اعزام نمايد، اما روح پرتلاطم محمود به‌‏دنبال فرصتي بود تا رودرروي دشمن قرار گيرد و در صحنه‌هاي كارزار، از انقلاب اسلامي و ارزش‌‏هاي آن به‌صورت عملي دفاع نمايد. بنابراين در اولين فرصت، رضايت فرمانده پادگان را جلب نمود و با شور و شوقي وافر، به ديار كردستان كه در آن زمان، با توطئه گروهك‏‌ها و عناصر ضدانقلاب، دست‏‌خوش درگيري و آشوب شده بود، عزيمت كرد. محمود كه به‌همراه تعدادي از برادران پاسدار جهت آزادسازي شهر بوكان وارد كردستان شده بود، به‌دليل لياقت‏‌ها و مهارت‌هايي كه داشت، در‌‌ همان ابتدا به‌‏عنوان فرمانده گروهي دوازده نفره انتخاب شد. كاوه در منطقه كردستان براي مبارزه با ضدانقلاب كه از حمايت‌هاي خارجي برخوردار بود و با انجام جناياتي هولناك، توطئه شوم جدايي اين منطقه از ميهن اسلامي را در ذهن مي‌پروراند، شب و روز نداشت و به‌‏دليل تلاش بسيار زياد، جديت، پشتكار و هم‌‏چنين روحيه شجاعت‌طلبي‌اي كه داشت، پس از مدت كوتاهي، به سمت فرماندهي عمليات سپاه سقز منصوب شد. در اين زمان در عين ناباوري همگان، همراه تعداد كمي نيرو و با شهامتي وصف‌ناپذير، عمليات آزادسازي منطقه مرزي بسطام را طرح‌ريزي و ۴۵ كيلومتر جاده مرزي را طي يك مرحله و در عرض بيست و چهار ساعت آن‏هم در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب، آزاد نمود. ضدانقلاب كه با برخورداري از سلاح، امكانات و نيروهاي رزمي فراوان، عرصه را بر نيروهاي نظامي و انتظامي تنگ كرده بود و جنايات فجيعي را در كردستان مرتكب مي‌شد، با ورود جوانان دلير و متعهدي چون محمود كاوه به صحنه نبرد، به اين نتيجه رسيد كه ماندن در كردستان و مقاومت، برايش سنگين تمام خواهد شد. كاوه و هم‌‏رزمانش با عمليات‌هاي پي‌درپي، آن‌چنان مزدوران استكبار را در منطقه منفعل و مستأصل نمودند كه ضدانقلاب در اوج استيصال و درماندگي، براي زنده يا مرده كاوه، جايزه تعيين كرد. •به‌‏دنبال عمليات سرنوشت‏‌ساز نيروهاي سپاه در محورهاي مختلف كردستان و هم‏زمان با تشكيل تيپ ويژه شهدا كه فرماندهي آن بر عهده شهيد ناصر كاظمي بود، كاوه به‌‏عنوان فرمانده عمليات تيپ انتخاب شد. هنوز مدت كوتاهي از فعاليت محمود در اين مسئوليت - كه با آزادسازي بسياري از مناطق كردستان همراه بود - نگذشته بود كه آوازه تيپ ويژه شهدا آن‏چنان ضدانقلاب را متحير ساخت كه به‌‏كلي روحيه خود را از دست داد تا آن‏جا كه در مقابل هر يورش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجيح مي‌داد و مي‌دانست كه مقاومت در مقابل اين يگان، جز خسارت و نابودي ثمري نخواهد داشت. آزادسازي سد بوكان و جاده ۴۷ كيلومتري آن، آزادسازي جاده صائيندژ به تكاب، پاك‌‏سازي منطقه كيله و آشنوزنگ، آزادسازي محور استراتژيك پيرانشهر به سردشت - كه به‌‏عنوان مركزيت و نقطه ثقل ضدانقلاب به‌‏شمار مي‌آمد و منجر به انهدام مركز راديويي آن‏‌ها و فتح ارتفاعات مهم مرزي منطقه آلواتان و آزادسازي زندان دوله‌تو و هلاكت بيش از ۷۵۰ نفر از ضدانقلاب گرديد - از جمله نبردهاي تهاجمي بود كه توسط محمود كاوه و هم‌‏رزمانش در تيپ ويژه شهدا طرح‌ريزي و اجرا گرديد. تعداد عملياتي كه كاوه عليه ضدانقلاب فرماندهي كرده، آن‌قدر زياد است كه ذكر نام تمامي آن‏‌ها در اين مختصر ميسر نيست. •پس از شهادت سرداران رشيد اسلام ناصر كاظمي، محمد گنجي‌زاده و محمد بروجردي، در خردادماه ۱۳۶۲ش، كاوه رسماً به فرماندهي تيپ منصوب گرديد. محمود در سمت فرماندهي نيز با تلاشي همه‌جانبه، براي آموزش، سازمان‌‏دهي و آماده‌سازي نيرو‌ها از هيچ كوششي دريغ نمي‌ورزيد. •بنا به صلاح‏‌ديد فرماندهي سپاه در تاريخ بيست و نهم تيرماه ۱۳۶۲ش، تيپ ويژه شهدا مأموريت يافت تا در عمليات برون‌مرزي والفجر ۲ كه در منطقه حاج‌‏عمران انجام پذيرفت، شركت نمايد. در اين عمليات، كاوه با فرماندهي صحيح، اهداف از پيش تعيين شده از جمله ارتفاعات ۲۵۱۹ را با موفقيت به تصرف درآورد. هم‌‏زمان با عمليات والفجر ۴، مأموريت پاك‌سازي محور سردشت از لوث وجود ضدانقلاب - دموكرات‏‌ها و منافقين - به تيپ ويژه شهدا واگذار شد. رزمندگان غيور و سلحشور تيپ، ضمن تسلط بر ارتفاعات مرزي كوه سير، قوري و تالشور روستاي اسلام‌‏آباد، مركز راديويي منافقين و مقر دموكرات‏‌ها را تصرف كردند. تيپ ويژه شهدا به فرماندهي محمود كاوه در سال ۱۳۶۳ش در عمليات بدر همراه با ساير يگان‌هاي سپاه با دشمن تا دندان مسلح جنگيد و در تاريخ بيست و سوم تيرماه ۱۳۶۴ش نيز طي عمليات قادر - همراه با يگان‌‏هايي از ارتش جمهوري اسلامي - در جبهه شمالي سيدكان عراق، باعث به‌‏هم زدن آرايش نظامي دشمن گرديد. هم‏چنين در منطقه عملياتي والفجر ۹ كه در منطقه چوراته عراق انجام گرفت، در انهدام قواي دشمن و آزادسازي بخشي از خاك آنان، نقش مؤثري داشت. •صفات ارزنده و ويژگي‏‌هاي ايماني، باعث شد كه محمود تمام وجود خود را وقف انقلاب كند. با اهميتي كه كردستان براي نظام نوپاي اسلامي داشت، خود را فرزند كردستان معرفي كرد. روحيه والا و انسان‏‌دوستي او به‌‏قدري در اطرافيان اثر گذاشته بود كه با وجود تبليغات سوء دشمنان و ايجاد جو مسموم عليه او و يگان تحت امرش، هنگامي كه به درجه رفيع شهادت نائل آمد، مردم مهاباد با پاي برهنه در تشيع پيكر پاك و مطهرش بر سر و سينه مي‌زدند، اشك مي‌ريختند و ضدانقلاب را نفرين مي‌كردند. او با الهام از سخن خداوند در قرآن كه در وصف مؤمنان مي‌فرمايد: «اشداء علي الكفار و رحماء بينهم» در قلب مردم و نيرو‌ها جاي گرفته بود، چرا كه هيچ انگيزه‌اي جز خدمت به انقلاب اسلامي و احياي ارزش‌هاي الهي نداشت. كاوه در عين حال كه تمام اوقات شبانه‌روزش را براي مبارزه به‌كار مي‌بست، از پرداختن به تكاليف ديني و انجام مستحبات نيز غافل نبود. او از مروجين قرآن كريم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مكتب، آيات جهاد را تلاوت مي‌كرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان، آن‌ها را در عمل تفسير مي‌نمود. روحيه اطاعت‌پذيري و ولايت‌مداري، هوش سرشار، چابكي در عمليات‌ها، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بي‌باكي، ساده‌‏زيستي و صميميت با نيرو‌ها از جمله ويژگي‌‏هاي شخصيتي آن شهيد والامقام است. با اين‌كه در مقابله با ضدانقلاب، سازش‌‏ناپذير، جسور و باشهامت بود، اما با نيروهاي تحت امر خود، برخوردي بسيار متواضعانه و توأم با صفا و صميميت داشت؛ تواضع او سبب شده بود كه محبوبيت خاصي در بين نيرو‌ها كسب نمايد تا آن‌جا كه بر قلب نيروهاي بسيجي و سپاهي فرماندهي مي‌كرد. او مصداق بارز تلفيق «محبت» و «قاطعيت» در امر فرماندهي نظامي بود. روزي يكي از نزديكان وي به منطقه آمده بود، يكي از برادران تقاضا كرد كه كار مناسبي به او محول كند؛ شهيد كاوه پاسخ داد: «همه بسيجي‌ها فاميل من هستند.» در بعد جسماني، هيچ‌‏گاه از ورزش غافل نمي‌شد. با تشويق نيرو‌ها و حضور در مسابقات ورزشي، آمادگي رزمي آن‏‌ها را بالا مي‌برد. همواره براي تشويق بچه‌ها مي‌گفت: «موفقيت‌هاي من در كوه‌‏هاي كردستان، مديون ورزش است.» او چريكي زبده بود كه در عمل و جنگ، چريك شده بود نه با آموزش ديدن درس‌‏هاي تئوري. كاوه هميشه راه‌گشاي عمليات بود؛ هرجا كه كار گره مي‌خورد، حضور او كارگشا بود و هركجا كه از عزم و اراده رزمندگان كاسته مي‌شد، اراده پولادين او به همگان روحيه‌اي تازه مي‌بخشيد. هميشه براي اين‌‏كه بتواند عمليات را بهتر هدايت كند، پيشاپيش رزمندگان حركت مي‌كرد. با اين‌كه بار‌ها در صحنه‌هاي عملياتي مجروح شده بود، ولي هميشه قبل از بهبودي، به منطقه بازمي‌گشت. حتي در برخي مواقع، نيرو‌ها او را با سر و بدن باندپيچي شده مي‌ديدند كه در ميانشان حاضر مي‌شد و آماده پذيرش مأموريت و اجراي عمليات بود. سرتيپ شهيد حسن آب‌شناسان فرمانده لشگر ۲۳ نوهد، مي‌گفت: «اگر در دنيا يك چريك پاكباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام وجود داشته باشد، محمود كاوه است و هر رزمنده‌اي كه بخواهد خوب پخته و آبديده شود، بايد به تيپ ويژه شهدا، پيش او برود». محمود داراي فضائل اخلاقي ويژه‌اي بود. وي، انجام كار خالصانه و بي‌‏ريا را سرلوحه زندگي خود قرار داده بود. عموماً كم سخن مي‌گفت و بيش‏‌تر عمل مي‌كرد. همواره سعي مي‌كرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود، نيروهاي ارتش نيز اين را خوب مي‌دانستند. اين خصال و روحيات فرماندهي محمود، تيپ ويژه شهدا را به آن‌جايي رساند كه مقام معظم رهبري درباره اين يگان و شهيد كاوه مي‌فرمايند: «تيپ ويژه شهدا كه فرماندهي‌اش را ايشان به عهده داشتند، يكي از واحدهاي كارآمد ما محسوب مي‌شد؛ او در عمليات گوناگون شركت داشت و كارآزموده ميدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مديريت قوي، دوستي و رفاقت با عناصر لشگر، از لحاظ معنوي، اخلاق، ادب، تربيت، توجه و ذكر، يك انسان جوان اما برجسته بود. اين جوان (شهيد كاوه) جزو عناصر كم‌نظيري بود كه او را درصدد خودسازي يافتم، حقيقتاً اهل خودسازي بود، هم خودسازي معنوي و اخلاقي و تقوايي و هم خودسازي رزمي.» •دهم شهريورماه سال ۱۳۶۵ هجري شمسي، روح سرتيپ پاسدار محمود كاوه، اين سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقيةالله الاعظم (عج) در عمليات كربلاي ۲ بر بلنداي قله ۲۵۱۹ حاج‌‏عمران به پرواز درآمد و دل صخره و كوه، ياد و خاطره شجاعت‌هاي بي‌نظير او را در خود ثبت كرد. آن روز، كاوه مزد جهاد را دريافت كرد و به بارگاه عز الهي فرا خوانده شد. خصال و ويژگي‌هاي درخشنده كاوه در تمام مدت خدمتش و در تصدي مسئوليت‌هاي مختلف، درسي است براي رهروان جاده حقيقت و عاشقان جهاد و شهادت.

منبع:خبرگزاري ايمنا.روزشهادت فرمانده لشكرويژه شهدا

br نوشته شده در تاريخ ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: روز شهادت فرمانده «لشكر ويژه شهدا»،
ادامه مطلب
 
شهداي دولت

شهداي دولت

بسم الله الرحمن الرحيم رنگي،بسم الله رنگي،بسم الله زيبا رنگي،عكس مذهبي،تصاوير بسم الله رنگي،تصوير بسم الله رنگي

 

 

 

 

 

AKSGIF.IR- rasool akram mohammad gifتصاوير متحرك حضرت محمد (ص)

گرامي ميداريم يادوخاطره بنيانگذار

 

كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني رحمت الله عليه، شهداي معظم انقلاب اسلامي وهشت سال دفاع مقدس،  علي الخصوص شهداي دولت، رييس جمهورمحبوب شهيد محمد علي رجايي ونخست وزير معزز حجت الاسلام والمسلمين دكتر محمد جواد باهنر 

 

Image result for ‫الهم عجل لوليك الفرج‬‎

 

احمداسماعيلي كريزي

br نوشته شده در تاريخ ۹ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: شهداي دولت،
ادامه مطلب
 
بيمه خدائي : از كتاب حرمين شريفين نوشته حجت الاسلام علي اسماعيلي كريزي

بيمه خدائي

o6647_IMG_20150202_2230323.jpg


 دردنياي امروز مرسوم است،جهت تضمين ، امنيت اجتماعي،نسبت به مشاغل مختلف ،وفعاليت هاي گوناگون از قبيل رابطه بين كارگر وكارفرما، كارمند ودولت ،وسايرامور،مانند مسافرين داخلي وخارجي ،زائرين عتبات عاليات ،ومكه مكرمه ،از بيمه استفاده مي شود ، لكن علاوه بر اين اقدامات مادي نوع ديگري بيمه خاص ، ياتضمين امنيت اجتماعي براي حجاج بيت الله الحرام از طرف خداوند تبارك وتعالي وجود دارد،كه سرآمد همه تضمين ها است، از امام صادق( ع) روايت شده است كه فرمودند : ضمان حاجي مؤمن بر خداوند است ، اگر حاجي در سفر فوت كند ، خدا ، اورا داخل بهشت مي كند واگر اورا به خانواده اش برگرداند  ، بعد از رسيدن به منزل به مدت هفتاد شب براي او گناه نمي نويسد . 
منبع : كتاب حرمين شريفين نوشته حجت الاسلام علي اسماعيلي كريزي

br نوشته شده در تاريخ ۹ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: بيمه خدائي : از كتاب حرمين شريفين نوشته حجت الاسلام علي اسماعيلي كريزي،
ادامه مطلب
 
استقبال از حجاج : از كتاب حرمين شريفين نوشته حجت الاسلام علي اسماعلي كريزي

استقبال از حجاج

o6647_IMG_20150202_2230323.jpg


يكي از سنت هاي بسيارخوب، احترام و استقبال از،زائرين عتبات عاليات،حرم نبوي( ص) وحجاج بيت الله الحرام است  امير المؤمنين (ع) فرمودند: هر گاه برادر ديني تو از مكه آمد ، پس ببوس ، بين دو چشم او را ودهان اوراكه حجر الاسود را بوسيده كه آن حجر توسط پيامبر گرامي اسلام( ص) بوسيده شده است ،وچشمي كه با آن چشم به كعبه نگاه كرده است ، وموضع سجود وصورت اورا نيز ببوس وهنگام   تبريك گفتن  بگوئيد :خداوند عبادات شماراقبول كند ، وسعي  شمارا مورد رحمت خودش قرار دهد ، وهزينه تورا جايگزين وجبران نمايد ، واين سفر را آخرين حج شما قرار ندهد .  
همچنين از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند : كسي كه حاجي را ملاقات كند ،وبا او مصافحه نمايد ، همانند كسي است كه حجر الاسود را استلام نموده .
ودر جاي ديگري از امام صادق ( ع) روايت شده است ، كه امام سجاد (ع) مي فرمودند :مبادرت كنيد به سلام كردن به حاجي وعمره گذار ومصافحه نمودن باآنها قبل از اينكه به گناه آلوده شوند. 

منبع : كتاب حرمين شريفين نوشته حجت الاسلام علي اسماعلي كريزي



 

br نوشته شده در تاريخ ۹ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: استقبال از حجاج : از كتاب حرمين شريفين نوشته حجت الاسلام علي اسماعلي كريزي،
ادامه مطلب
 

 بسم الله الرحمن الرحيم

شهداي دولت

 

گرامي ميداريم يادوخاطره بنيانگذار

 

كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني رحمت الله عليه، شهداي معظم انقلاب اسلامي وهشت سال دفاع مقدس،  علي الخصوص شهداي دولت، رييس جمهورمحبوب شهيد محمد علي رجايي ونخست وزير معزز حجت الاسلام والمسلمين دكتر محمد جواد باهنر 

 

 

http://www.pro.uploadpa.com/?file=1430862143166698_DSC_0005~3~2~2.jpg

 

احمداسماعيلي كريزي

 

br نوشته شده در تاريخ ۹ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: شهداي دولت،
ادامه مطلب
 
 
17 شهريور  |  تظاهرات مردم در ميدان ژاله سركوب شد

تاريخ ايراني: در روز ۱۷ شهريور ۱۳۵۷ در پي اعلام ممنوعيت راهپيمايي از سوي دولت شريف‌امامي، تظاهرات مسالمت‌آميز مردم معترض به سياست‌هاي رژيم پهلوي در ميدان ژاله تهران سركوب شد.

 

برگزاري موفقيت‌آميز راهپيمايي عيد فطر در روز ۱۳ شهريور، مبارزان مسلمان به ويژه روحانيون مبارز را به اين فكر انداخت كه روند راهپيمايي‌ها را ادامه دهند. شهيد محلاتي در اين ارتباط مي‌گويد: «بعد از راهپيمايي‌ عيد فطر به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيديم‌ كه‌ اين‌ كار بايد با نظم‌ و ترتيبي‌ ادامه‌ يابد، جلسه‌اي‌ گرفتيم‌ و از صبح‌ تا غروب‌ دور هم‌ بوديم‌ و تصميم‌ گرفتيم‌ كه‌ روز پنج‌شنبه‌ ۱۶ شهريور راهپيمايي‌ كنيم‌. آيت‌الله بهشتي‌ نيز در جامعه‌ روحانيت ‌استدلال‌ كرد كه‌ بعد از راهپيمايي‌ عيد فطر حالا كه‌ مردم‌ آمدند نبايد در اين‌ حركت ‌مردمي‌ فترت‌ ايجاد شود، ‌ لذا از مردم‌ براي راهپيمايي‌ دعوت‌ شد.»

 

حجت‌الاسلام عميد زنجاني هم درباره فضاي حاكم بر تهران در روز‌هاي منتهي به ۱۷ شهريور و چگونگي فراخوان اين مراسم مي‌گويد: «راهپيمايي‌ روز ۱۷‌ شهريور توسط‌ جامعه‌ روحانيت‌ اعلام‌ نشده‌ بود، آقاي‌ آقاشيخ‌ يحيي‌ نوري‌ كه‌ آن‌ زمان‌ خانه‌اش‌ در نزديك‌ ميدان‌‌ ژاله‌، يعني‌ ميدان‌‌ شهداي‌ فعلي‌ بود براي‌ روز جمعه‌ ۱۷‌شهريور راهپيمايي‌ اعلام‌ كرده‌ بود. ايشان‌ نيز در نهضت‌ فعال‌ بود، ولي‌ به‌ صورت‌ انفرادي كار مي‌كرد و در شوراي‌ جامعه‌ روحانيت‌ حضور نداشت‌؛ يعني‌ من‌ ايشان‌ را هيچ وقت‌ در جامعه‌ روحانيت‌ نديدم‌ و وي‌ تنها و مستقل‌ كار مي‌كرد. آقا شيخ‌ يحيي‌ نوري‌ براي‌ روز جمعه‌، ۱۷‌ شهريور اعلام‌ راهپيمايي‌ كرده‌ بود و مبدأ راهپيمايي‌ را ميدان‌‌ ژاله‌ تعيين‌ كرده‌ بود، در صورتي‌ كه‌ جامعه‌ روحانيت‌ هيچ‌وقت‌ از يكجا اعلام‌ حركت‌ نمي‌كرد، بلكه‌ از چند جا راهپيمايي‌ اعلام‌ مي‌كرد، به‌خاطر اينكه جمعيت‌ در تهران‌ از يكجا نمي‌توانستند حركت‌ كنند؛ مثلاً شمال‌ غربي تهران، شمال‌ شرقي‌ تهران‌، جنوب‌ شرقي‌ و جنوب‌ غربي‌ تهران‌. آن‌ مناطق‌ همه مراكزي‌ بودند براي‌ حركت‌ كه‌ مقصد مي‌توانست‌ يكي‌ باشد، ولي‌ مبدأ نمي‌توانست يكي باشد. به‌ هر دليلي‌ بود كه‌ براي‌ ما يك‌ مقدار هم‌ ناشناخته‌ مانده بود كه‌ چرا وي بدون هماهنگي‌ با جامعه‌ روحانيت‌ اعلام‌ راهپيمايي‌ كرده‌ بود و مبدأ آن‌ را هم‌ ميدان ژاله‌ قرار داده‌ بود؟ چون‌ آن‌ ميدان‌‌ نه‌ ظرفيت‌ جمعيت‌ زياد را داشت‌ و نه‌ از نظر امنيتي قابل‌ اطمينان‌ بود!» با دعوت يحيي نوري، مردم به سوي ميدان ژاله روانه شدند، غافل از آنكه از ساعت ۶ صبح، توسط ارتشبد غلامعلي اويسي فرماندار نظامي تهران، حكومت نظامي اعلام شده و اجتماع بيش از دو نفر ممنوع شده بود.

 

گفته مي‌شود چند روز پس از برگزاري مراسم و راهپيمايي عيد فطر، سپهبد ناصر مقدم، رئيس ساواك به ديدار شاه رفت و با اشاره به راهپيمايي‌هاي مردم و ابراز نگراني از تبعات سوئي كه مي‌توانست براي اركان حاكميت به بار آورد، و با استناد به نظر كار‌شناسان ساواك و اداره دوم ارتش، دستور شاه را براي برقراري حكومت نظامي در تهران و برخي شهر‌ها به دست آورد و دولت شريف امامي سرانجام در شامگاه روز ۱۶ شهريور ۱۳۵۷ در تهران و ۱۱ شهر ديگر شامل قم، تبريز، مشهد، اصفهان، شيراز، آبادان، اهواز، قزوين، كازرون، جهرم و كرج اعلام حكومت نظامي كرد. در اعلاميه شماره ۱ فرمانداري نظامي تهران، كه به امضاي ارتشبد غلامعلي اويسي منتشر شد، آمده بود: «دولت شاهنشاهي ايران به منظور ايجاد رفاه مردم و حفظ نظم از ساعت ۶ صبح روز جمعه ۱۷ شهريور ماه ۱۳۵۷ مقررات حكومت نظامي را به مدت شش ماه در بعضي از شهرهاي كشور اعلام نمود و اينجانب به سمت فرمانداري نظامي تهران و حومه منصوب گرديده‌ام. بنابراين از كلي اهالي محترم تهران و حومه انتظار دارم از انجام هرگونه عملي كه مغاير با مقررات و قوانين حكومت نظامي باشد خودداري نمايند. بديهي است متخلفين از مقررات برابر قانون تحت پيگرد قرار خواهند گرفت.»

 

ساعتي بعد اطلاعيه ديگري نيز منتشر شد كه اعلام مي‌كرد «تشكيل هرگونه اجتماعي از ۲ نفر به بالا ممنوع است و به مامورين انتظامي دستور اكيد داده شده است كه با متخلفين به شدت برخورد كنند.» بسياري اعلام ديرهنگام حكومت نظامي و اين ممنوعيت‌ها در ساعت ۶ صبح همان روز را از دلايل شلوغي تظاهرات ۱۷‌ شهريور مي‌دانند.

 

اينچنين بود كه مردم از اولين ساعات ۱۷ شهريور در ميدان ژاله تهران حضور يافتند. از همان‌ دقايق‌ اول‌ معلوم‌ شد كه‌ دستگاه‌ امنيتي‌ رژيم‌ اقدام‌ به‌ كنترل كرده و تمام‌ ميدان‌‌ را اشغال‌ نموده است، اصلاً در ميدان‌‌ افراد عادي‌ حضور نداشتند، بلكه‌ افسرهايي‌ كه‌ اين‌ نيرو‌ها را هدايت‌ مي‌كردند و همچنين‌ هلي‌كوپترهايي كه در آسمان‌ آن‌ حوالي‌ مانور مي‌دادند كاملاً صحنه‌ را در كنترل‌ داشتند.

 

عميد زنجاني مي‌گويد: «بر تعداد جمعيتي‌ كه‌ قبلاً اطلاع‌ يافته‌ بودند مرتب‌ افزوده‌ مي‌شد، در ميدان‌‌ جا نبود و خيابان‌هاي منتهي‌ به‌ ميدان‌‌، بالاخص‌ خيابان‌ مجاهدين‌ فعلي‌ از انبوه‌ جمعيت متراكم‌ شده‌ بودند. مي‌دانيد آن‌ زمان‌ مردم‌ هم‌ چندان‌ ترس‌ و واهمه‌اي‌ از نيروهاي مسلح كه‌ وابسته‌ به‌ رژيم‌ مانده‌ بودند نداشتند. اول‌ اخطارهايي‌ صورت‌ گرفت‌، سپس مردم را به‌ گلوله‌ بستند و مردم‌ ناگزير فراري شدند. در حين‌ فرار بود كه‌ تعداد زيادي‌ كه‌ راه‌ گريز نداشتند به‌ كوچه‌هاي‌ بن‌بست‌ پناه‌ بردند، چون‌ قبلاً پيش‌بيني‌ نشده‌ بود.»

 

‌عباس ملكي، عكاس حاضر در صحنه ۱۷ شهريور ۵۷ مي‌گويد: «در بي‌سيم صدايي آمد كه همه را محاصره كنيد، تيراندازي شروع شد. من در بين نيروهاي نظامي ايستاده بودم. بين مردم هم مي‌رفتم، اما آن لحظه وسط نيروهاي نظامي بودم. مردم پا به فرار گذاشتند. نيروهاي نظامي تيرهوايي مي‌زدند. مردم وحشت‌زده بودند و هر جا كوچه‌اي يا گذري مي‌ديدند فرار مي‌كردند. من ديدم كه شش نفر روي هم ريخته بودند تا يك نفر فرار كند. مردم تا آن روز در تهران چنين اتفاقي را نديده بودند. تيراندازي چند دقيقه بيشتر طول نكشيد اما ديدم كه ديگر هيچ كس اطراف ميدان نيست. يك نفر يكي از جنازه‌ها را مي‌كشيد و يك نفر هم، جنازه ديگري را در آغوش گرفته بود. شهدا بر روي زمين بودند. مردم همه وسايلشان مثل دوچرخه را‌‌‌ رها و فرار كردند. آمبولانس‌ها اطراف ميدان نمي‌آمدند و مردم جنازه يا زخمي‌ها را روي شانه‌ها مي‌بردند، زيرا اگر ارتشي‌ها جنازه را مي‌بردند، خانواده‌ها را اذيت مي‌كردند.... عكس‌ها را براي ظهور به همكارانم دادم. من در شرايطي بدي بودم و ترسيده بودم. همكارانم كار لابراتوار بلد بودند و در آن موقعيت همه كمك مي‌كردند. آقاي پرتوي، عكس‌ها را در قطع ۴۰×۳۰ ظاهر كرد. عكس‌ها را روي زمين اتاق عكس پخش كردند؛ همه گريه مي‌كردند و هيچ كس باور نمي‌كرد در تهران چنين اتفاقي افتاده باشد. عكس از مردم قم، اصفهان، همدان و... گرفته بوديم، اما اين عكس‌ها جور ديگري بود.»

 

در پي وقوع حادثه ۱۷ شهريور، فرمانداري نظامي‌ در اطلاعيه‌ شماره‌ ۴ خود ضمن‌ متهم كردن مردم‌، اعلام‌ كرد در واقعه‌ ۱۷ شهريور ۵۸ نفر كشته‌ و ۲۰۵ نفر مجروح‌ شده‌اند. دو روز بعد دادگستري‌ اعلام‌ كرد تعداد كشته‌شدگان‌ به‌ ۹۵ نفر رسيد. با اين حال بعضي عقيده داشتند بايد بررسي كرد كه آيا ادعاهاي اخير صحت دارد يا نه. برخي معتقد بودند كه در اين روز بيش از ۴۰۰۰ نفر كشته شده‌اند و تعداد كساني كه تنها در ميدان ژاله جان باخته‌اند ۵۰۰ نفر است. ميشل فوكو فيلسوف فرانسوي كه براي پوشش دادن وقايع انقلاب در يك روزنامه ايتاليايي به محل حوادث رفته بود، مدعي شد كه ۴۰۰۰ تن در اين روز هدف گلوله قرار گرفته‌اند. پارسونز سفير وقت انگليس‌ در تهران تعداد كشته‌ها را «‌صد‌ها نفر» ‌ ذكر كرد. سوليوان‌ سفير آمريكا نيز گزارش‌ مي‌كند كه‌ در ميدان‌‌ ژاله ‌ «‌بيش‌ از دويست‌ نفر از تظاهركنندگان‌ كشته‌ شده ‌بودند.» ‌جان دي. استمپل از مسوولين رده بالاي سفارت ايالات متحده آمريكا در ايران نيز بعد‌ها كتابي منتشر كرد و درباره واقعه ۱۷ شهريور نوشت: «بلادرنگ پس از آغاز برخورد در ميدان ژاله، مجروحين حادثه به سه بيمارستان واقع در ناحيه روانه شدند. منابع پزشكي كشته‌شدگان را بين ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر برآورد كردند. در ابتدا دولت مدعي شد كه مقتولين ۵۸ نفر بوده‌اند اما در عرض يك هفته اين رقم به ۱۲۲ نفر افزايش يافت كه به اين رقم بين ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ زخمي نيز افزوده گرديد. در نيم روز ۸ سپتامبر (۱۷شهريور۵۷) رقم مقتولين اعلام شده از طرف مخالفين ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر بود، ‌ اما طي ۲۴ ساعت تا حدود ۱۰۰۰ نفر بالا رفت... قبرستان بهشت زهرا تنها محل رسمي دفن مردگان در تهران به كنترل مخالفين درآمد و نيز تحريكات قابل توجهي درباره ثبت ارقام قبور مقتولين از هر دو طرف به عمل آمد پزشكاني كه مدت ۳۶ ساعت كار كرده بودند عقيده داشتند كه رقم ۳۰۰ تا ۴۰۰ كشته و ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ مجروح كه در بيمارستان‌ها و مراكز درماني درمان سرپايي شده‌اند برآوردي منطقي است.»

 

با وجود اين روايت‌هاي مختلف سال‌ها بعد عمادالدين باقي نويسنده و پژوهشگر تاريخ، طي تحقيقي با توجه به دسترسي‌اش به آمار بنياد شهيد انقلاب اسلامي و منابع ديگر، تعداد كشته‌شدگان ۱۷ شهريور را ۸۸ نفر ذكر كرده و گفت كه از اين تعداد ۶۴ نفر آن‌ها در ميدان ژاله كشته شده‌اند. بر اساس گزارش‌هاي‌ ساواك از ۱۷ شهريور ۵۷‌، تظاهرات‌ از ميدان‌‌ ژاله‌ به‌ خيابان‌هاي‌ ديگري‌ در قسمت‌ شرق تهران ‌ كشيده‌ شد، سپس‌ تظاهرات‌ به‌ جنوب‌ تهران‌، خيابان‌هاي ‌مولوي‌، ميدان‌‌ خراسان‌، ميدان‌‌ شوش‌ و ميدان‌‌ راه‌آهن‌ سرايت‌ كرد و در مدت‌ كوتاهي‌ خيابان‌هاي‌ فردوسي‌، منوچهري‌، سعدي‌ شمالي‌، نظام‌آباد، ‌فرح‌آباد، منطقه‌‌ نارمك‌، ميدان‌‌ سپه‌، خيابان‌ لاله‌زار، به‌ صحنه‌ درگيري‌ تبديل‌ شد. تظاهرات‌ و درگيري‌ تا نيمه شب‌ ادامه‌ داشت‌. روزنامه‌ها در فرداي‌ آن‌ روز بدون‌ پرداختن‌ به‌ چگونگي‌ درگيري‌ اعلام‌ كردند: «‌۱۰۰ آتش‌سوزي‌ در تهران‌ روي‌ داد، شعب‌ چند بانك‌، يك‌ فروشگاه‌ بزرگ‌، يك‌ فروشگاه‌ شهر و روستا در آتش‌ سوخت‌.» ‌

 

واقعه ۱۷ شهريور نقطه عطفي در مبارزات عليه رژيم پهلوي بود. خشونت عرياني كه در اين روز از سوي حاكميت نظامي به نمايش گذاشته شد آخرين پيوند‌ها ميان برخي منتقدان با حكومت شاه را از بين برده و زمينه‌هاي سرنگوني رژيم را فراهم كرد، چنان كه زبيگنيو برژينسكي، مشاور وقت امنيت ملي آمريكا، دربارهٔ اين رويداد گفت: «واقعه ميدان ژاله چنان خونين و مرگبار بود كه كشمكش‌هاي گذشته ميان دولت و مخالفان را از ياد برد. اين واقعه، پايان شورش‌هاي پراكنده و مقطعي و آغاز انقلاب واقعي بود.»

 

 

منابع:

 

روزنامه‌هاي اطلاعات و كيهان، شهريور ۱۳۵۷

جمعه‌ سياه‌ به روايت عميد زنجاني، مركز اسناد انقلاب اسلامي

روايت فرزند انقلاب از انقلاب، روزنامه شرق، ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۳

۱۷ شهريور ۵۷ در تهران چه گذشت؟، رجانيوز، ۱۶ شهريور ۱۳۸۹
 

br نوشته شده در تاريخ ۶ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: 17 شهريور، تظاهرات مردم در ميدان ژاله سركوب شد،
ادامه مطلب
 
 زندگينامه شهيد آيت الله قدوسي
 
ناشر  :  مركز اسناد انقلاب اسلامي
 
 

ياران حضرت امام در تبيين و انتشار افكار انقلابي -كه برخاسته از فرهنگ سياسي شيعه بود- نقش تعين كننده اي داشتند. يكي از اين اقدامات، ايجاد موسسات فرهنگي و آموزشي با مديريت ياران و همفكران امام و به منظور پرورش نيروي انساني براي آينده جامعه انقلابي بود و در اين بين نقش و كاركرد آيت الله علي قدوسي به دليل برخورداري از صفات و شرايط ايده آل مديريتي، بسيار چشمگير بود. وي با اعمال مديريتي كارآمد و پيشرفته در مدرسه علميه حقاني در ساختار مدارس ديني و انتخاب متون، اساتيد و حتي طلاب، حركتي نوين و دامنه داري را پايه ريزي نمود. شهيد آيت الله علي قدوسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، فداكارانه در سنگر دادستاني كل انقلاب اسلامي، منشا خدمات ارزنده اي شد و سرانجام، توسط منافقين در دفتر دادستاني كل انقلاب، در 14/6/1360 به درجه رفيع شهادت نائل آمد. اثر حاضر شرح زندگاني اين بزرگمرد تاريخ انقلاب اسلامي است. عناوين فصول اين كتاب به اين شرح است: فصل اول؛ حيات اجتماعي و علمي شهيد آيت الله قدوسي گفتار اول؛ پيشينه خانوادگي شهيد آيت الله قدوسي گفتار دوم؛ حيات علمي شهيد آيت الله قدوسي گفتار سوم؛ مدرسه توحيد خواهران فصل دوم؛ فعاليت ها و اقدامات سياسي شهيد آيت الله قدوسي گفتار اول؛ آغاز تحصيل در حوزه علميه قم تا مديريت گفتار دوم؛ فعاليت هاي سياسي شهيد آيت الله قدوسي در حوزه مديريت در مدرسه حقاني گفتار سوم؛ حيات سياسي شهيد آيت الله قدوسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران فصل سوم؛ ويژگي هاي عقيدتي و خصوصيات اخلاقي شهيد آيت الله قدوسي گفتار اول؛ ويژگي هاي عقيدتي و فكري شهيد آيت الله قدوسي گفتار دوم؛ خصوصيات اخلاقي شهيد آيت الله قدوسي گفتار سوم؛ رفتار و منش خانوادگي شهيد آيت الله قدوسي گفتار چهارم؛ شهيد آيت الله قدوسي از نگاه ياران ضمائم: اسناد و مدارك شهيد آيت الله قدوسي
br نوشته شده در تاريخ ۵ شهريور ۱۳۹۴ توسط احمداسماعيلي كريزي نظرات (0)
برچسب‌ها: زندگينامه شهيد آيت الله قدوسي،
ادامه مطلب
 
زندگينامه شهيد آيت الله علي قدوسي

 

منبع: www.basij.ir

 

آيت الله شهيد علي قدوسي در پنجم رجب سال 1306 خورشيدي در شهرستان نهاوند در يك خانواده روحاني تولد يافت پدر وي مرحوم آيت الله ملا احمد قدوسي بود كه از علماي معروف زمان خود و به علم و تقوي شهرت خاصي داشت و تحصيلات خود را در نجف اشرف گذرانيده بود و پس از آخرين استقاصه از محضر مرحوم آيت الله ميرزا محمد حسين شيرازي و مرحوم آيت الله ميرزا حبيب الله رشتي و مرحوم آيت الله آخوند ملا كاظم خراساني با مقام اجتهاد به نهاوند مراجعت و مرجعيت عام داشتند مرحوم شهيد قدوسي آخرين فرزند اين خانواده بود كه از همان كودكي نبوغ و استعداد وي مشهود بود و دوران تحصيلات ابتدايي و دوران متوسطه را در نهاوند مي گذراند وچون در نهاوند در آن موقع مدارس بالاتري نبود از پدرش مي خواهد كه براي ادامه تحصيلات به ساير شهرستانها برود در آن موقع وضع دبيرستانها چندان رضايت بخش نبود و احتمال انحراف نوجوانها زياد بود با مخالفت پدرش روبرو ميشود و پيشنهاد مي شود كه براي ادامه تحصيل قم آمده به فرا گرفتن دروس اسلامي بپردازد مرحوم شهيد قدوسي به اين پيشنهاد چندان تمايلي نداشت ولي جريان دفعتاً پيش مي آيد كه مرحوم شهيد قدوسي را عوض مي كند و راهي قم مي نمايد خلاصه جريان اين است :

 

 يكي از مبلغين كه براي تبليغ به نهاوند آمده بود و مردي مبارز و متدين بود و سالها در زندان رضا خان پدر شاه مخلوع شكنجه و آزار ديده و تازه آزاد شده بود و شناخت چنداني به خانواده آيت الله قدوسي پدر مرحوم شهيد قدوسي نداشت پس از اقامه نماز هر روز منبر مي رود و يك روز در ضمن صحبت اظهار مي دارد ديشب خواب ديدم پيغمبر اكرم (ص) را كه به دست مبارك خود عمامه بر سر پسر كوچك حضرت آقا ( اشاره به پدر مرحوم شهيد قدوسي ) گذاشت اگر چنين پسري ايشان دارد و در مسجد مي باشد او را به من نشان دهيد ، كه از طرف حاضرين در مسجد مرحوم شهيد قدوسي به او معرفي مي گردد و او پس از ختم و پايين آمدن او را بغل كرد و مصافحه مي كند و مي گويد بگو كه مقامي عالي در انتظار توست و مردم مسجد همه به او تبريك مي گويند از آن شب دفعتاً تحول عجيبي در مرحوم شهيد قدوسي پيدا مي شود و بلافاصله از پدرش مي خواهد كه او را براي تحصيل قم بفرستد .

 

مقدمات حركت او به قم فراهم مي شود و در سال 1321 كه مرحوم شهيد قدوسي بيش از پانزده سال نداشت قم آمده و ابتدا مورد توجه مرحوم آيت الله صدر كه يكي از گردانندگان حوزه علميه قم بود و شناختي از پدر مرحوم شهيد قدوسي داشتند قرار مي گيرد ولي چون امكان حجره و محل سكونت طلاب در آن موقع خيلي كم بود در ابتداي دوران تحصيل با سختي و مشكلات زيادي روبرو مي گردد ولي با كوششي خستگي ناپذير به تحصيل مشغول مي شود و دروس مقدماتي را طي چندين سال تمام و وارد درس خارج مي شود .

 

 

ايشان در امور سياسي نيز كاملاً مداخله داشت و در جريان نهضت دكتر مصدق و فداييان اسلام با نواب صفوي همكاري مي نمود و با او همفكري داشت و همچنين در مخالفت با حزب توده كه در آن موقع اوج گرفته بود فعاليتهاي زيادي داشت بعد از كودتاي 28 مرداد وي به تحصيل خود ادامه مي دهد و درس خارج را در محضر آيت الله بروجردي و امام خميني و ساير علماي حاضر در حوزه فرا مي گيرد و همچنين درس فلسفه و تفسير را نزد علامه طباطبايي ادامه مي دهد و از جمله شاگردان ممتاز استاد علامه بود و از هم حوزه هاي مرحوم شهيد دكتر بهشتي و مطهري مي باشد شهيد قدوسي بعد از سالها تلمذ نزد علامه طباطبايي چنان مورد توجه ايشان قرار گرفت كه استاد او را به دامادي خود پذيرفت .

 

شهيد قدوسي قبل از خرداد 1341 به درجه اجتهاد نائل و از آن سال به بعد همراه ديگر روحانيون متعهد حوزه به مبارزه مي پردازد و از جمله كساني بود كه اعتقاد به تحرك حوزه داشتند و معتقد بود كه از لحاظ حركت اجتماعي و نوع تشكيلات و دروس و مسائل مطرح شده بايد حوزه تحرك جديدي داشته باشد وكلاً در آن زمان نهضتي شروع شده بود كه بتواند هرچه بيشتر حوزه را براي دنياي امروز و رهبري يك جامعه در اين زمان آماده نمايد .

 

 

شهيد قدوسي و عده ديگر از روحانيون حوزه مخصوصاً آيت الله منتظري مخفي در فكر تشكيل جمعيتي بودند كه هدف آنها همان تحرك و نهضت و اصلاح هرچه بيشتر حوزه علميه بود و جالب كه در آن زمان حتي روشنفكران مسلمان آشنايي كمي با حركتهاي تشكيلاتي و سازمان مبارزاتي داشتند . اين جمعيت داراي شاخه هاي تشكيلات كاملاً جديد و بي سابقه در بين روحانيون بود و ايشان در اين كار سهم بسزايي داشتند . مدتي بعد و در حدود سال 1344 اين جمعيت توسط ساواك شناسايي شد و تمام روحانيوني كه در آن شركت داشتند از جمله خود شهيد قدوسي دستگير و زنداني شدند بعد از مدتي وي از زندان آزاد گرديد و باز به طور بسيار مخفيانه به كارهاي قبلي خود ادامه مي داد شهيد قدوسي از جمله كساني بود كه اهميت زيادي براي روشنفكران مسلمان قائل بود و ارتباط فكري و تماس زيادي با دانشگاهيان مبارز داشت و نيز برخوردهاي فكري بسياري با بعضي از جواناني كه بعداً جزء موسسين سازمانهاي مبارزه مسلحانه شدند داشت و سعي بسيار در ايجاد ارتباط و تماس ايدئولوژيكي بين اين روشنفكران و روحانيت مبارز نمود و اهداف خود را در مورد اصلاح حوزه علميه دنبال نمود و مديريت مدرسه حقاني را پذيرفت .

 

شهيد قدوسي مردي متواضع و متين و پركار و خليق بود و در عين حال در كارها قاطعيت بسيار داشت و با بي نظمي بسيار مخالف بود و براي اولين بار شروع به امتحان گرفتن از طلاب نمود وي بسيار سعي نمود كه طلاب علاوه بر خواندن دروس اسلامي از دروس جديد مثل رياضيات و طبيعي و زبان خارج كاملاً استفاده نمايند و در تمام سطوح ، دروس كلاسيك دبيرستاني را جزء دروس اسلامي قرار مي داد و همچنين دروس اقتصاد و جامعه شناسي و روانشناسي كه در آن زمان در حوزه معمول نبود جزء برنامه طلاب مدرسه حقاني قرار داد و برنامه هاي مدرسه مذكور با همفكري شهيد مظلوم آيت الله بهشتي و عده اي ديگر از دوستان ايشان انجام مي شد در طول اين مدت مدرسه حقاني به عنوان مركزي براي مبارزه با رژيم نبود و بسيار از شاگردان وي به زندان افتاده و يا فراري و در تبعيد بودند و ساواك به طور مرتب براي دستگيري مبارزين به اين مدرسه حمله مي نمود و در اين مدت مرحوم شهيد قدوسي كاملاً تحت نظر ساواك و چند بار بازداشت گرديد و گاه و بيگاه به منزل ايشان مي ريختند و مزاحمت ايجاد مي كردند و به تعبير ساواكيها مدرسه حقاني را يك پايگاه مبارزاتي با رژيم مي دانستند ، از جمله برنامه هاي ديگر شهيد قدوسي ايجاد مدرسه طلبگي براي خواهران بود و قبل از ايجاد اين مدرسه تقريباً هيچ گونه محلي براي اين كه خواهران مانند برادران بتوانند دروس اسلامي را فراگيرند وجود نداشت و ايشان براي اين كار مكتب توحيد را ايجاد كردند كه با استقبال بي نظير روبرو شد و بسياري از خواهران كه مايل بودند بتوانند ايدئولوژي اسلامي را فراگيرند به اين محل روي آوردند و بعداز مدتي بسياري ديگر از اين نوع مدارس به وسيله افراد ديگر تأسيس گرديد از جمله درس شهيد قدوسي درس اخلاق ايشان بود كه بسيار جالب و درخور خواستار بسيار داشت و در سالهاي آخر قبل از انقلاب شهيد قدوسي براي ايجاد ارتباط و اتحاد بيشتر طلاب و دانشجويان كلاسهاي مرتبي براي دانشجويان ايجاد كرد كه بسياري از دانشجويان براي يادگيري دروس اسلامي به اين كلاسها آمدند و باعث ايجاد ارتباط بيشتر طلاب و دانشجويان گرديد . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ابتدا ايشان براي پياده كردن برنامه هايي كه هيئت مدرسين در مورد حوزه و مسائل ديگر داشتند در قم فعاليت داشت و سپس به فرمان رهبر انقلاب مسئوليت دادستاني كل انقلاب را پذيرفت بعد از پذيرفتن اين مسئوليت بسياري از شاگردان ايشان در دادگاههاي انقلاب مسئوليتهاي مختلف را عهده دار شدند و سهم مهمي در گرداندن و نظم دادن دادگاهها داشتند شهيد قدوسي با اين كه مريض و از ناراحتي كبدي فوق العاده زجر ميبرد ولي هيچ گاه از كار كوتاه نيامده و مي توان گفت كار ايشان شبانه روزي بود .

 

 

حاصل زندگي شهيد قدوسي شش فرزند بود كه پسر بزرگ ايشان دانشجوي دانشگاه مشهد و از دانشجويان پيرو خط امام بود و فعاليتهاي زياد قبل و بعد از انقلاب داشت و يكبار هم به زندان افتاد ودر روز 17 شهريور 57 در جريان يك درگيري مسلحانه در مشهد زخمي شد ولي موفق به فرار گرديد و بعد از انقلاب از مسئولين انجمن اسلامي دانشگاه مشهد بود و سپس در قسمت تحقيقات دفتر تحكيم وحدت فعاليت مي كرد و بعد از شروع جنگ تحميلي عراق به جبهه رفت و در روز 28 صفر در هويزه با 160 نفر ديگر از همرزمان در محاصره قواي بعثي قرار گرفت و تماماً شهيد مي گردند . شهيد قدوسي در شهادت اين فرزند لايق و ممتاز آنچنان استقامت و بردباري و صبر نمود كه از حد توصيف خارج است سرانجام خود نيز در روز شنبه 14 شهريور 1360 در جريان توطئه يك بمب گذاري در دادستاني شربت شهادت نوشيد جالب اين كه يكي از دوستانش مي گفت كه همواره ايشان نگران بود و گريه مي كرد كه نكند مرا كسالت و مرض از پا درآورد و شهادت نصيبم نشود خداوند منان انشاالله درجات عاليش را متعالي گرداند و به بازماندگانش صبر و استقامات عطا فرمايد .

 

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته






[ چهارشنبه 25 شهریور 1394  ] [ 12:26 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4050987 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب