عمليات مرصاد
شكست در عمليات فروغ، باعث شكسته شدن رجوي در ذهن تعداد زيادي از نيروها و ريزش سازمان گرديد بطوريكه تعداد كثيري از اعضا و هواداران سازمان جدا شدند.
در توجيه شكست عمليات ، رجوي گفت: تمامي اتكاء ما به ارتش و ايدئولوژيمان بود و روي عناصر سياسي كار جدي صورت ندادهايم و آن را با قيام كربلا قياس نمود كه امام حسين(ع) نيز تمامي اتكاي را بر دو عنصر شمشير و ايدئولوژي خود نهاد و از معادلههاي سياسي چشمپوشي كرد!! و همين باعث شكست گرديد .
مقدمه
در تيرماه 1367 جمهوري اسلامي ايران رسما قطعنامه 598 را پذيرفت در حالي كه از بدو تصويب اين قطعنامه در 30 تير 1366، ايران آن را رد نكرده بود و براي تأمين اهداف خود، از طريق مذاكره با دبيركل سازمان ملل، براي پذيرش قطعنامه شروطي را طي نموده بود و در واقع عملا آن را به صورت مشروط پذيرفته بود.
اما به دليل كارشكني آمريكا، انگليس و فرانسه در طول مذاكرات و ورود مستقيم آمريكا به جنگ با ايران، پس از مشورت و تصميم مسئولان عاليرتبه، با موافقت امام خميني، در 27 تيرماه سال 67 ايران اعلام كرد قطعنامه 598 را بدون قيد و شرط پذيرفته است.
اما ارتش صدام در تاريخ 31 تيرماه به خاك ايران حمله كرد و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پيشروي نمود. پس از ضد حملات موفق ايران، ارتش عراق در جبهههاي مياني و غرب كشور نيز به عمليات نظامي مبادرت كرد كه آنها هم با بسيج مجدد نيروهاي مردمي و نظامي جمهوري اسلامي، ناموفق شدند. در نتيجه نيروهاي عراقي عقب نشيني كردند و رژيم عراق در اول و سوم مرداد ماه رسما عقبنشيني خود را از جبهههاي جنوب و مياني و غرب كشور اعلام نمود. اما هم زمان عمليات مشترك عراق و سازمان منافقين آغاز گرديد. چگونه سازمان منافقين تصميم به عمليات گرفت؟پس از عمليات مهران، در جمعبندي رهبري سازمان، هدف عمليات بعدي، تهران منظور شد و براي رسيدن به حداكثر توان براي انجام اين عمليات يك مقطع 3 ماهه در نظر گرفته شد و بلافاصله اعزام اعضا و مرتبطان سازمان از ايران و خارج از كشور به عراق، به طور وسيعي آغاز شد. همچنين سازمان در اين مقطع به منظور جذب اسرا و استفاده از آنها در عمليات نهايي فعالتر شده بود. افراد تازه وارد و نيروهاي ارتش سازمان تحت آموزش و مانورهاي فشرده قرار گرفته بودند و در آموزشهاي جديد ، آموزش سلاحهاي ضد هوايي هم منظور شده بود.
پيش از اين منافقين در تحليل درون گروهي خود، امكان موافقت ايران با قطعنامه را غيرممكن دانسته و به صراحت اعلام ميكردند: تنها در صورتي جمهوري اسلامي قطعنامه را خواهد پذيرفت كه به لحاظ سياسي ـ نظامي و اقتصادي به بنبست كامل برسد. به عقيده آنان ، اين اقدام به منزله فروپاشي نظام خواهد بود ...
تحليل رجوي در مورد نتيجه جنگ ايران بود كه ايران به دليل بسته بودن تمامي راههاي بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامه جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بينجامد، از يك طرف توان نظامي و اقتصادي ايران بيشتر تحليل ميرود و از طرف ديگر بازگشت به سمت آتشبس و صلح غير ممكنتر ميشود و اين جنگ تا شكست ايران ادامه خواهد يافت.
با اعلام خبر پذيرش قطعنامه از سوي ايران، نقشهها و طرحهاي قبلي سازمان با بنبست مواجه شد. در آن شرايط، سازمان در كنار اميدواري به داشتن پشتوانه خرده عملياتهاي مرزي، حمايت نمايندگان كنگره و سناي آمريكا را نيز يدك ميكشيد.
در 30 خرداد 1367 نماينده كنگره و 14 سناتور آمريكايي طي نامهاي به جرج شولتز وزير خارجه وقت آمريكا، از وي خواسته بودند كه به جنبشهاي مقاومت داخلي در ايران توجه كند، و در همين راستا حمايت از سازمان منافقين ـ مستقر در عراق ـ را اكيدا توصيه كرده بودند.
مروين دايملي نماينده كنگره آمريكا در روز دوشنبه 6 تير ماه 67 در تظاهرات سازمان در واشنگتن شركت كرده و طي سخناني كه از يكي از شبكههاي تلويزيوني آمريكا هم پخش شد اظهار داشت: نبايد دست از تلاش كشيد، مطمئن باشيد كه با كمي صبر و تلاش بيشتر به زودي از مهران به تهران رژه خواهيد رفت . سازمان نوار ويدئويي سخنراني مزبور را براي كليه كادرهاي سازمان پخش كرد.
سازمان براي فرار از وضعيت به وجود آمده ناشي از پذيرش قطعنامه توسط ايران، مجبور شد دست به حمله بزند تا به قول رجوي از سوخت رفتن نيروها جلوگيري نمايد.
پيامدهاي عمليات فروغ جاويدان (مرصاد) در سازمان منافقين
يكي از پيامدهاي اين عمليات، زير سوال رفتن خط استراتژي سازمان، به تبع آن زير سوال رفتن رهبري بود. سازمان استراتژي و برنامههاي مختلفي را از ابتداي تاسيس و خصوصا پس از پيروزي انقلاب مورد آزمايش قرار داده بود كه با ورود به فاز جديد و تشكيل ارتش آزاديبخش، همه آنها را به نوعي مردود و بيجواب قلمداد كرده بود و تنها راه مبارزه و براندازي نظام را مبارزه مسلحانه و جنگ نوين ارتش آزاديبخش دانسته بود.
با مطرح كردن اين قضيه كه صلح طناب دار رژيم است و هيچ گاه رژيم صلح نميكند اقدام به عملياتهاي جدار مرز و نهايتا چلچراغ و فروغ نمود و چون در عمليات فروغ جاويدان با شكست مواجه شد و صلح و آتشبس نيز ميان ايران و عراق نيز برقرار شد.
لذا براي جبران اين مساله، رجوي علت شكست و ناكامي را در پرسنل سازمان و بيايماني و ضعف آنها عنوان كرد و گفت:
اگر ايراد و مشكلي هست در خود شماست؛ خط مشي ما مشكلي نداشته است.
سازمان همواره با فرافكني و برخوردهاي ايدئولوژيك مترصد توجيه عملكرد خود ميباشد. پس از شكست در عمليات فروغ، رجوي در يك نشست طولاني در عراق، علت شكست را به نيروها و ضعف ايدئولوژيك آنان معطوف داشت تا سرپوشي بر محاسبات غلط (اطلاعاتي و تحليلي) خود بگذارد.
رجوي آخرين نقطه پيشروي (تنگه چارزبر=تنگه مرصاد) نيروهايش را بهانه كرد و اعلام داشت: شما در تنگهي چارزير گير نكرديد بلكه در تنگه توحيد، زمينگير شديد. و اضافه كرد: ضعف ايدئولوژيك شما باعث گرديد تا در تنگه آرزوها و خصلتها و خواستههايتان درجا بزنيد.
سپس با يك برنامهريزي قبلي تعدادي از نفرات را صدا زد و از آنان سوال كرد: وقتي به تهران ميرسيدي چه كاري برايت اولويت داشت؟ و سوال شونده بيدرنگ پاسخ ميداد: قصد داشتم پيش پدر و مادرم بروم و اين پيروزي را به آنها تبريك بگويم. رجوي خطاب به بقيه نيروهاي حاضر، از اين روحيه به مثابه مادي شدن خصلتهاي بورژوازي ياد نمود و آن را در تضاد با ايدئولوژي مجاهدين خواند و گفت: خب، معلوم است با اين تفكر، بايستي در چارزبر گير ميافتاديم، وقتي ديدار با فاميل بهانهاي براي رسيدن به هدف ميشود، بالتبع از جوهر و تقدس هدف غائي ميكاهد.
اين خط در وادار كردن نيروها به خسّت و كمكاري و بيايماني و عدم باور به تواناييهاي خويش كه در جلسات عمومي انجام شد، نمود پيدا كرد.
به رغم اين كار، شكسته شدن رجوي در ذهن تعداد زيادي از نيروها باعث ريزش نيرو گرديده، تعداد كثيري از اعضا و هواداران سازمان جدا شدند.
در راستاي همين شكست، شعار محوري سازمان هم كه صلح وآزادي بود هم زير سوال رفت. به همين دليل است كه رجوي هميشه در سخنرانيهايش پس از عمليات فروغ، تاكيد مينمايد كه ما زاييده جنگ نبوديم كه با صلح از بين برويم و دايم بر اين موضوع توقف و تاكيد خاصي داشت زيرا در ذهن افراد اين سوال مطرح شد كه ما براي تحقق صلح مبارزه ميكرديم. اكنون كه صلح محقق شده چرا بايد مبارزه كرد؟
پس از اين نيز رجوي استراتژي جرقه و جنگ را دنبال ميكرد (جرقه از سازمان، جنگ از دو رژيم ايران و عراق) قبول قطعنامه 598 از طرف نظام و شكست عمليات فروغ، استراتژي جنگ مسلحانه سازمان را به بنبست كشانيد و يا حداقل اين نگراني را به دنبال داشت كه پس از آتشبس ميان بغداد و تهران، تكليف سازمان – ارتش آزاديبخش و مشي مسلحانه چه خواهد شد؟
رجوي در يك نشست اختصاصي با اعضا به اين مهم پرداخت و با رسم يك مثلث روي تابلو نوشت:
يك ضلع اين مثلث صلح است، يك وجهاش جنگ است و ضلع سوم نه جنگ و نه صلح. ضلع سوم شرايط فعلي است كه ما را قفل كرده و اگر اين حالت به سمت صلح برود بيشك مجاهدين در خاك عراق به پايان خواهند رسيد، لذا وظيفهي ما اين است كه زمان را جلو بكشيم.
رجوي ادامه ميدهد : جامعهشناسي و روانشناسي طرف عراقي و رژيم، مبين آن است كه هيچكدام در پي صلح دائم نيستند و قطعا روزي جنگ دومي آغاز خواهد شد، وظيفه ما اين است كه ضلع فعلي اين مثلث (نه جنگ و نه صلح) را به سمت ضلع دوم يعني جنگ دوم سوق دهيم. اين استراتژي بعدها تحت نام جرقه و جنگ - جرقه از مجاهدين، جنگ از آنها – معروف شد و همه نيروها روي اين استراتژي كوك شدند تا با ايجاد فتنه روابط و مذاكرات دو طرف را مخدوش كنند.
رجوي معتقد بود كه استخبارات و مخابرات (سازمانهاي جاسوسي عراق) عراق زمينه مناسبتري نسبت به سيستم سياسي و اجتماعي عراق دارند تا او بتواند با تحريك آنان استراتژي خود را جلو ببرد. از همين رو بخش رابطه با دو سرويس عراقي بسيار فعال شد تا دائما براي پيشبرد سياست خود، فضاسازي نمايند.
اگرچه عمر رژيم صدام به آنجايي نرسيد كه خواسته سازمان (جنگ دوم) تحقق يابد؛ وليكن فضا به اندازهاي باز شد كه آنها توانستند در راستاي عيني كردن مشي مسلحانه خود و ارتقا روحيه نفرات پاسيو شده (اصطلاح سازمان در مورد نيروهاي نااميد) ، مسير جنگ شهري را مجددا باز كنند و با خمپاره و ترور، تاكتيك قديمي خود را دنبال كنند.
شكست در استراتژي و شعار محوري و همچنين تحولات منطقهاي همچون جنگ عراق عليه كويت و لشكركشي نيروهاي چندمليتي عليه عراق و به تبع آن نزديكي هرچه بيشتر عراق به ايران و سعي جدّي عراق بر حل ريشهاي مشكلات و معضلات موجود بر سر راه تعميق روابط دو كشور، همه اين مسائل موجب ريزش شديد نيرو گرديد. بنا به گزارشات موثق حدود 2000 نفر نيروي بريده از سازمان در اروپا حضور دارند كه از عمليات فروغ به بعد شروع به انفصال نمودهاند.
ديگر پيامد عمليات، محكوميت سازمان و عمليات فروغ از جانب گروههاي اپوزيسيون بوده است. عمدهي گروههاي مخالف جمهوري اسلامي نظير حزب دموكرات كردستان، چپيها و سلطنتطلبان، عمليات فروغ را نتيجهي توهمات و خيالپردازيهاي رجوي دانسته و حتي برخي سازمان را عامل ايجاد وحدت در جمهوري اسلامي عنوان كردند.
پيامد ديگر عمليات فروغ جاويدان تلفات آن عمليات است. سازمان 1304 نفر كشته خود را رسما تاييد و با عكس و زندگينامه منتشر كرده است. تعداد مجروحين نيز بالغ بر 150 نفر برآورد شده است كه 700 نفر آنها معالجه سرپايي و سطحي داشتهاند و 800 نفر بستري و بعضا جان سپردهاند. بر اساس اعترافات دستگيرشدگان و عكسهايي كه از بعضي اجساد شنناسايي شده تهيه گرديده است از مجموع 51 نفر هيئت اجرايي سازمان (مركزيت) حداقل 33 نفر از آنها در صحنه عمليات حضور داشتهاند كه 16 نفر آنان كشته شدهاند. لذا حجم ضربه به بدنهي سازمان 50 تا 60 درصد بوده است و به كادر مركزي سازمان حدود 30 درصد ضربه وارد شده است كه اين تعداد علاوه بر مجروحين و از كار افتادگاني است كه به عقب انتقال داده شدهاند.
رضا پورآگل، مهدي افتخاري و مهدي كتيرايي از جمله كشتهشدگان مركزيت در اين عمليات ميباشند. تجهيزات منهدم شده سازمان در مجموع نبردهاي عمليات فروغ جاويدان 612 خودرو از انواع مختلف، 72 تانك و زرهپوش، 21 توپ 122 ميليمتري و 51 تفنگ 106 ميليمتري كه عمدتا بدون خودرو حملكننده بودند برآورد گرديده است. آمار غنايم نيز حدود 500 دستگاه انواع خودرو و مقادير زيادي تجهيزات انفرادي و جمعي بوده است.
تنها پيامد مثبت اين عمليات براي سازمان از بُعد تبليغاتي بوده است. يكي از محورهاي اساسي در مانور تبليغاتي و ژست تشكيلاتي آنان پيشروي نيروهاي سازمان تا حوالي كرمانشاه است و هميشه روي اين مطلب مانور تبليغاتي ميدادهاند.
از زمان عمليات فروغ تاكتيكهاي سازمان تغييرات فاحش داشته است اما استراتژي سازمان كاملا حفظ شده است. سازمان معتقد است كه در عمليات فروغ چون سازمان فقط به ارتش متكي بوده است عمليات به شكست منجر شده است.
پس از مدتي كه از عمليات فروغ گذشت، رجوي در نشست عاشورا زمينه لازم را براي انتقال بخشي از سازمان به اروپا و شروع به كار سياسي فراهم نمود. رجوي در نشست موسوم به عاشورا، با يك مقدمه طولاني از قيام كربلا، شكست نظامي امام حسين (ع) نه به خاطر بحث نيرويي او بود (72 نفر در مقابل 3000 نفر) بلكه اين شكست بدان معطوف ميگردد كه امام حسين تمامي انرژي خود را روي شمشير و ايدئولوژي خود گذاشت و از نقش عناصر خارجي غافل گرديد. ما كه او را رهبر عقيدتي خودمان ميدانيم و معتقديم كه بايد از قيام كربلا درس بگيريم، ضمن اعتقاد كامل به شمشير و ايدئولوژي مجاهدين بايد از تجربه مولايمان بهره برده و در پي كسب مشروعيت آلترناتيوي خود در عرصه بينالمللي باشيم. من بعد مجاهدين و ارتش آزاديبخش در عراق تحت مسوليت مسعود رجوي به راهبردي كردن استراتژي جرقه و جنگ مشغول شدند و با مطرح كردن مريم رجوي به عنوان رئيس جمهور برگزيده و انتقال او و بسياري از نيروهاي قديمي به فرانسه و فعال كردن شوراي ملي مقاومت، عملا مبحث حمايتهاي سياسي، جذب نيرو و مالي سازمان در اروپا و آمريكا سازماندهي نمودند.
از آن پس و با همين توجيه و در پي بنبست نظامي تحميل شده، خط كار سياسي در اولويت قرار گرفت ولي هيچگاه دنبالهروي از مشي مسلحانه به عنوان تنها راه مقابله با جمهوري اسلامي ايران، به كناري گذاشته نشد.
خلاصه گزارش عمليات :
نام عمليات: مرصاد
زمان اجرا: 3/5 /1367
تلفات دشمن:4800 (كشته، زخمي و اسير)
رمز عمليات: يا صاحب الزمان (عج)
مكان اجرا: خطوط جبهه مياني جنگ
ارگانهاي عملكننده: نيروهاي ارتش جمهوري اسلامي و رزمندگان سپاه پاسداران - در دو مرحله
اهداف عمليات: در هم كوبيدن تجاوز نيروهاي منافق ضد انقلاب و باز پس گيري مناطق اشغال شده
منبع:www.ashoora.ir/دفاع-مقدس/كارنامه-عمليات-ها/1384-عمليات-مرصاد.html

ادامه مطلب
مقام ابراهيم
يكي از نماد هاي تاريخي ومهم مسجد الحرام مقام حضرت ابراهيم( ع) است ،جائي كه خداوند كريم درقرآن مجيد ازآن نام برده است ومردم را امر به نماز در آن مكان نموده است ، سكوي بي آلايشي كه ابزار كار پدر وپسري، مخلص، تلاش گر وبي توقع دراجراي امر پروردگارشان بود،درمورد بدست آوردن ونصب اين سنگ ، روايات مختلفي داريم ،دريكي از اين روايات آمده است كه ،كوه ابي قبيس گفت : اي آدم (ع ) همانا نزد من امانتي داري ، وپس از آن ، سنگ (حجر الاسود) و مقام (مقام ابراهيم ) را بلند كرد وبه او تحويل داد ، وآن دو در آن روز دو ياقوت سرخ بودند.(وبراي ساخت كعبه مورد استفاده حضرت آدم( ع) قرار گرفتند .
لكن ،بنا به روايت ديگري حضرت اسماعيل (ع)سنگي را از كوه ابو قبيس كه هم اكنون به مقام ابراهيم معروف است براي پدر آورد وابراهيم (ع) روي آن ايستاد وكعبه را ساخت . سنگي كه در توصيف آن، امام صادق( ع) فرمودند : هنگامي كه خداوند وحي كرد به ابراهيم (ع) كه دربين مردم حج را اعلام نمايد ، حضرت ابراهيم (ع) سنگي را به نام مقام كه آثار قدم هايش (هنگام بنائي) روي آن بود ، در كنار خانه خدا وچسبيده به آن قرار داد، درست در مقابل مقام كه در شرايط فعلي وجود دارد ، سپس بالاي آن سنگ رفت وباصداي بلند آنچه راخدا دستور داده بود اعلام كرد ، چون آغاز كلام كرد سنگ اورا تحمل نكرد ، پاهايش در سنگ فرو رفت وغرق شد وابراهيم ع) پاهايش را به نحو خاصي از سنگ كند،مقام سنگ سستي است شبيه، سنان، مربع شكل از بالا تا پائين آن14در14 انگشت است روكش مقام شيشه كريستال گران قيمت است ابعاد 130در18سانتيمتر و وزن آ ن مجموعا 1700كيلوگرم است ، كه 600كيلو گرم ، وزن قاعده مسي و سنگي با قاب شيشه است، زماني كه مردم زياد شدند (دردوران جاهليت ) وسنگ براي آنها ايجاد زحمت مي كرد ، جمع شدند وتصميم گرفتند(مقام را از كنار خانه كنده ) در مكان فعلي قرار دهند تا مطاف براي طواف كننده ها خلوت شود ، وهنگامي كه خداوند عز وجل پيامبر اسلام (ص) را مبعوث به رسالت كرد ، مقام را به جائي كه ابراهيم( ع) نصب كرده بود بر گرداندند .واين سنگ در زمان پيامبر( ع) وابوبكر وابتداي خلافت عمر ثابت بود ، بعد عمر گفت : از دحام مردم بر اين مقام زياد شده است ، چه كسي جايگاه آنر ا در دوران جاهليت مي داند ؟ مردي اعلام كرد كه من جايگاه آنرامي دانم ، عمر دستور داد آن را حمل كردند ودر موضع فعلي (مكان دوران جاهليت ) قرار دادند. وبنا به نقل ديگري، دزمان خلافت عمر سيل مقام را كند و تا پائين مكه راند و موضع آنرا محو كرد و آنرا باز گرداندند و عمر آنرا در جايش قرار داد
بعد هانيز هرزمان كه دراثر حوادث ، آسيبي به كعبه يامقام ومسجد الحرام مي رسيد توسط مردم ياحكومت هاي وقت اقدام به باز سازي وترميم آنها مي شد ،ازجمله در دوران عباسيان كه به سبب زيارت زائران بيم آن بود،مقام ، از هم گسيخته شود مهدي عباسي از اين امر آگاه شد و هزار دينار فرستاد تا مقام را از بالا و پائين آن در آهن و ساروج گرفتند و متوكل نيز بر آن قاب،قاب ديگري افزود.
درمورد تاريخچه مقام وموقعيت مسجد الحرام، از ابن اسحاق نقل شده است كه مي گويد:ابراهيم آهنگ درختي نمود كه بالاي زمزم بود بين چاه و صفه ،اسماعيل و مادرش را زير آن درخت نشاند( مكان فعلي چاه زمزم كه درب آن مسدود شده است، در نزديكي ومقابل، ركن حجر الاسود، و درهنگام ساخت كعبه از سنگي استفاده مي كرد) كه هنوز جاي پاي ابراهيم تا به امروز در آن مقام باقي است، از ابن عباس روايت شده كه در مقام نامه اي پيدا شده كه در آن نامه از مو قع و مكان خانه سخن رفته و عبدبن حمزه سلولي گويد، كه ميان ركن و مقام نود ونه پيامبر( ص) كه به حج آمده بودند ،(ازدنيا رفته ) و در آنجا دفن شده اند .
منبع : كتاب حرمين شريفين نوشته حجت الاسلام علي اسماعيلي كريزي

ادامه مطلب
- پنج شنبه 19/6/1388
- تاريخ :
آيت الله سيد محمود طالقاني

زندگي نامه
سيد محمود علايي طالقاني در يك شب بسيار سرد زمستاني در دهكدهي گليرد طالقان بدنيا آمد. ورقهاي تقويم، 15 اسفند ماه سال 1289 را نشان ميدادند. گليرد يكي از دهات طالقان است. ايشان اولين فرزند پسر خانواده بود. وقتي به سن پنج سالگي رسيد او را به مكتبخانه گليرد نزد ملا سيد تقي اورازاني فرستادند. او در سال اول، خواندن قران را آموخت. در سال دوم، كتاب «موش و گربه» اثر عبيد زاكاني را شروع كرد. سيد محمود در سن هفت سالگي سواد خواندن و نوشتن را كامل آموخت. در همان سن پدرش تصميم گرفت به تهران مهاجرت كنند و به خانهاي كوچك در محلهي قنات آباد تهران رفت. وقتي به سن ده سالگي رسيد، بنا به درخواست پدر براي تكميل علوم ديني به شهر مقدس قم رفت. پدر دربارهي سيد محمود به آيتالله حاج شيخ حائري سفارش كرد. سيد محمود در ابتدا به مدرسه رضويه رفت و سپس وارد مدرسهي فيضيه شد. در سال 1310 پدر ايشان مريض شدند و دارفاني را وداع گفتند. در همان سال به نجف اشرف رفت و از اساتيد معروف بهره برد و پس از شش سال از عالم بزرگ آيتالله اصفهاني اجازهي اجتهاد گرفت و به ايران بازگشت. او به قم رفت و از آيتالله حائري اجازه اجتهاد و از آيتالله مرعشي اجازهي حديث گرفت.
فعاليت هاي سياسي و فرهنگي
كارنامه زندگي آيت الله طالقاني به تمامي مبارزه، زندان و تبعيد است. گويي شخصيت وي با سكوت و سكون نا آشنا بوده است. وي نخستين زنداني سياسي ست كه در زمان رضا شاه، به جرم دفاع از زن محجبه اي كه مأموران رضا شاه به وي توهين كرده، قصد برداشتن چادر وي را داشتند، دستگير و زنداني شد. آنان عدم جواز حمل عمامه از جانب وي را بهانه دستگيري او قرار داده بودند.
آيت الله طالقاني به جهت مخالفت با انقلاب سفيد شاه، در بهمن 1341 دستگير و زنداني شد. او در ايام محرم تظاهراتهاي سياسي - مذهبي را هدايت و سخنرانيهاي پرشوري ايراد ميكرد؛ به گونهاي كه توسط رژيم دستگير و زنداني شد. دستگيري وي عكس العمل بسياري علما را به دنبال داشت از جمله امام خميني در مورد دستگيري ايشان و برخي ديگر از اعضاي نهضت آزادي در اطلاعيهاي نوشت: اينجانب و اشخاص با وجدان و با ديانت متأسفيم از مظلوميت اين اشخاص كه به جرم دفاع از اسلام و قانون اساسي، محكوم به حبس هاي طويل المدت شده و بايد با حال پيري و نقاهت در زندان، براي اطفايشهوات ديگران به سر برند.
آيت الله طالقاني علاوه بر زندان، مجازات هايي همچون تبعيد را نيز تحمل كرده بود. وي مدت شش ماه در زابل و يك سال در بافت تبعيد بود.
فعاليت هاي طالقاني گسترده و متنوع است. وي از تمامي فرصتهايي كه گمان ميبرد، به افزايش آگاهي جوانان و بهبود بينش و نگاه آنان نسبت به اسلام كمك ميكند، بهره ميبرد.
در سال 1320 كه رضا خان تبعيد شد و فضاي سياسي آزادي خوبي يافت، طالقاني با همكاري يكي از فرهنگيان، كانون اسلام را بنيان نهاد كه از جمله اعضاي اصلي آن مهندس مهدي بازرگان، دكتر يدالله سحابي، حجت الاسلام عبدالحسين ابن الدين و علي اردلان بودند. در اين كانون، مباحث ديني و علمي مطرح ميشد. طالقاني تفسير قرآن ميگفت و بازرگان بحث علمي مطهرات در اسلام را مطرح ميكرد. مجله دانش آموز نيز از سوي كانون منتشر ميشد و افزون بر آن، كلاس هاي درس و انجمن هاي خيريه، براي كمك به فقرا در زمان جنگ نيز داير شده بود.
طالقاني افزون بر جلسات كانون اسلام، در انجمن اسلامي دانشجويان نيز شركت داشت. انگيزه اصلي وي از شركت در اين انجمن، برداشتن ديوار جدايي ميان دانشجويان و طلاب علوم ديني بود. ويبيشترين ارتباط را با جوانان برقرار ميكرد و بر اين عقيده بود كه بايد قرآن را وارد زندگي و جامعه كرد. اين انجمن، همچنين براي مقابله با تبليغ زياد توده اي ها و بهايي ها در ميان دانشجويان تشكيل گرديد و اهداف آن عبارت بود از: اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلام، كوشش در ايجاد دوستي و اتحاد بين افراد مسلمان، مخصوصاً جوانان روشنفكر، انتشار حقايق اسلام به وسيله ايجاد موءسسات تبليغاتيو نشر مطبوعات و مبارزه با خرافات. اين انجمن از وعاظ و اساتيد و نويسندگان دعوت به همكاري ميكرد و طالقاني از جمله اين افراد بود.
مسجد هدايت. ابتدا مقبرهي خاندان هدايت بود. آقاي طالقاني در سال 1327 رسماً امام جماعت مسجد هدايت شد. بعد از سال 1332، اعضاي انجمن اسلامي مهندسان و نمازگزاران پول تهيه و مسجد را بازسازي كردند. از همان سال اول تفسير قرآن آقاي طالقاني در آن مسجد شروع شد: مسجد هدايت علاوه بر جلسه تفسير و صحبتهاي آقاي طالقاني، محل ديدار دانشجويان هم بود. آنها به مناسبتهاي مختلف در مسجد جمع مي شدند و به صحبتهاي آقاي طالقاني گوش مي دادند. در سال 1338، آقاي طالقاني به همراه عده اي از دوستان، به نمايندي از آيتالله بروجردي براي رساندن پيام به ايشان به شخي شلتوت، شخي دانشگاه الازهر و مفتي مصر به آن كشور رفت. هدف از آن سفر، نزديكي بيشتر با علماي شيعه و اهل تسنن بود. چند سال بعد آقاي طالقاني براي شركت در كنفرانس ديگري به همراه عدهاي ديگر به بيتالمقدس مسافرت كرد. يكي از ك ارهاي مهمي كه آقاي طالقاني در سال 1340 انجام داد حضور در هيأت مؤسس نهضت آزادي ايران بود. مهندس مهي بازرگان و دكتر سحابي عضو نهضت آزادي را تشكيل ميدادند.
آقاي طالقاني در مسجد هدايت به همراه آقاي مطهري به تحليل مسايل اجتماعي و افشاگري كارهاي رژيم ميپرداخت. اعلاميههاي معروف آيتالله طالقاني معروف به ديكتاتور خون مي ريزد در صدها نسخه انتشار يافت و بعدها برايش پروندهاي شد كه او را به ده سال زندان محكوم كردند. آقاي طالقاني پس از گذشت پنج سال از مدت محكوميت در روز نهم آبان سال 1346 از زندان قصر آزاد شدند. بعد از بسته شدن مسجد هدايت آقاي طالقاني به مبارزات مخفي پرداخت و بار ديگر در سال 1349 شور و حال عجيبي به مسجد هدايت داد. سپس او را دستگير كردند و او را با هواپيما به زاهدان تبعيد كردند و به همراه مأموري به زابل رفت. در همان سالها گروهي به نام سازمان مجاهدين خلق وارد مبارزات مسلحانه شدند. آقاي طالقاني در روزهاي آخر سال 1356، بدترين دوران زندان خود را گذراند. سپس در هشتم آبانماه سال 1357 آزاد شد. يكي از مهمترين نظرات آقاي طالقاني بعد از انقلاب طرح مسأله شوراها بود. اولين نماز جمعه تهران به امامت ايشان در 5 مرداد ماه در دانشگاه تهران برگزار شد و سپس ايشان به عنوان نمايندهي مردم در مجلس خبرگان انتخاب شد
رحلت
سرانجام طالقاني در بامداد نوزده شهريور 1358 دار فاني را وداع گفت. امام خميني در پيامي كه به مناسبت درگذشت وي فرستاد، چنين گفت: «... او براي اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گوياي او، چون شمشير مالك اشتر برنده بود و كوبنده، مرگ او زودرس بود و عمر او با بركت....».