12 محرم، سالروز شهادت جانسوز شاهد غم و ماتم کربلا، زین العابدین، امام سجاد (علیه السلام) تسلیت باد. **
*🔹مردى از بزرگان شهر بلخ بيشتر سالها به حج ميرفت و پس از آن به مدینه رفته، قبر مطهر پيغمبر را نيز زيارت ميكرد؛ سپس حضرت امام سجاد (علیه السلام) را هم زيارت مينمود و براى آن حضرت تحفه ها و هدايایى مى آورد و مسائل دينى خود را نیز مىپرسيد؛ سپس به شهر خويش برميگشت. 🔹همسرش به او گفت: تحفه ها و هداياى زيادى میبرى ولى آن آقا (امام سجاد علیه السلام) به تو چيزى نميدهد. 🔹آن مرد گفت: آن شخصى كه من برايش هديه ميبرم مالك دنيا و آخرت و تمام چيزهائى است كه در دست مردم است. زيرا او خليفه خدا در روی زمين و حجت او بر مردم است. او پسر پيغمبر و امام ماست. 🔹زن پس از شنيدن اين حرف ديگر چيزى نگفت و او را سرزنش نکرد. 🔹آن مرد، در سال بعد نيز عازم حج شد و خدمت امام سجاد (عليه السلام) رسيده، اجازه گرفته و محضرشان شرفیاب شد. سلام نمود و دستشان را بوسيد. 🔹در مقابل امام، ظرف غذایی بود. آن حضرت او را به خوردن غذا دعوت کردند و امر فرمودند همراه با ایشان میل کند. 🔹پس از صرف غذا، ظرف آب و طشت خواستند. آن مرد از جاى خود بلند شد و آب بر روى دست امام ريخت. 🔹امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: تو مهمان ما هستى. چطور آب بر دست ما ميريزى؟ 🔹عرض كرد: من این کار را دوست دارم. 🔹امام فرمودند: حالا كه دوست دارى تو آب بریزی و امامت دستانش را بشوید، چيزى را به تو نشان ميدهم كه مورد علاقه تو باشد و خوشحال شوى و چشمانت روشن شود. 🔹آن مرد آب ريخت و امام سجاد (علیه السلام) دستان مبارکشان را شستند تا يك سوم طشت پر آب شد. 🔹امام (عليه السلام) فرمودند: چه مىبينى؟ 🔹عرض كرد: آب. 🔹امام فرمودند: بلکه اين ياقوت قرمز است. 🔹آن مرد دو مرتبه نگاه كرد؛ ديد به قدرت خدا، آب داخل طشت، تبدیل به ياقوت قرمز شده است. 🔹سپس فرمودند: بريز آب را. 🔹دو مرتبه آب ريخت تا دو سوم طشت پر آب شد. 🔹امام فرمودند: اين چيست؟ 🔹عرض كرد: آب است. 🔹امام فرمودند: بلکه این زمرد سبز است. 🔹باز نگاه كرد. ديد زمرد سبز است. 🔹باز فرمودند: آب بريز. 🔹آن مرد آب ريخت تا طشت پر شد. 🔹امام فرمودند: اين چيست؟ 🔹عرض كرد: آب است. 🔹امام فرمودند: بلکه دُرّ سفيد است. 🔹آن مرد نگاه كرد. ديد دُرّ سفيد است. 🔹طشت پر شد از سه نوع جواهر: در، ياقوت، زمرد. 🔹آن مرد در شگفت شده، خود را روی دستان آن حضرت انداخت و شروع به بوسيدن كرد. ♦🔹امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: ما چيزى نداريم كه پاداش تحفه ها و هدایایی باشد که برای ما آورده ای. همين جواهرات را در مقابل هدایای خود بردار و از طرف ما، از همسرت معذرتخواهی کن. 🔹آن مرد سر بزير افكنده، پرسيد: آقای من! چه كسى سخن زنم را براى شما نقل كرده؟ واقعا شما از خاندان نبوت هستيد. 🔹آنگاه از امام وداع نموده به جانب بلخ رهسپار شد. 🔹وقتى به منزل رسيد جواهرات را پيش همسر خود نهاده، جريان را شرح داد. 🔹آن زن سجده شكر به جاى آورد و شوهرش را به خدای بزرگ قسم داد كه او را خدمت امام سجاد (علیه السلام) ببرد. 🔹در سال بعد كه آن مرد عازم حج شد، همسرش را نيز با خود برد. 🔹آن زن، در بين راه مريض شد و نزديك مدينه از دنيا رفت. 🔹آن مرد گریه کنان خدمت امام رسيد و جريان فوت همسر خود را نقل كرد. 🔹امام سجاد (عليه السلام) دو ركعت نماز خواندند و دعاهائى تلاوت کردند. ♦🔹سپس به آن مرد فرمودند: برو پيش همسرت. خداوند او را به قدرت و حکمتش زنده كرد؛ همانا او خدایی است که استخوانهای پوسیده را زنده میکند. 🔹آن مرد به سرعت به محل اقامت خود برگشت. 🔹همين كه داخل خيمه شد ديد زنش صحیح و سالم نشسته و منتظر اوست. 🔹پرسيد: چطور خداوند تو را زنده كرد؟ ♦🔹آن زن گفت: به خدا قسم عزرائيل آمد و روح مرا قبض نمود و خواست به طرف بالا ببرد که ناگاه شخصى با چنین شكل و شمايل آمد (و شکل و شمایل آن آقا را بیان کرد). همين كه ملك الموت چشمش به او افتاد، خودش را روی پای او انداخت و پاهای آن آقا را بوسید و گفت «السلام عليك يا حجة الله فی ارضه السلام عليك يا زين العابدين». ♦🔹حضرت جواب سلام ملک الموت را دادند و به او فرمودند: روح اين زن را به او برگردان. همانا او به زيارت ما آمده بود و من از خدا خواستم كه سى سال ديگر زنده بماند و زندگى خوشى داشته باشد؛ چون به زيارت ما آمده بود. ♦🔹ملك الموت گفت: به ديده منت ای ولی خدا. روح مرا به جسد من برگرداند و من با چشم ديدم ملك الموت دست آن آقا را بوسيد و رفت. 🔹وقتی آن زن اوصاف آن آقا را نقل ميكرد، شوهرش گفت: او همان زين العابدين است. 🔹آن مرد دست زن خود را گرفت و خدمت زين العابدين (علیه السلام) آورد. 🔹موقعى خدمت حضرت رسید كه ایشان در جمع اصحاب خود نشسته بودند. 🔹آن زن خود را بر پاهای امام انداخته، ميبوسيد و ميگفت: بخدا قسم اين آقا و مولاى من است. همين آقاست که مرا با دعاى خودش زنده كرد. 🔹آن زن و مرد بقيه عمر خود را در خدمت امام سجاد (علیه السلام) به سر بردند تا از دنیا رفتند. 📚 بحارالانوار جلد 46 صفحه 47 ا🔸🔷🔶🔷🔸 **
✅ #گروه_فرهنگی_نور_بصیرت ✅