کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
 
کد خبر: ۶۴۶۳۲
تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۱۰
 

سرنوشت شمر ملعون چه شد؟

 

شمر از جمله افرادی بود که «عبیدالله بن زیاد» حاکم کوفه، او را برای پراکنده کردن مردم کوفه از اطراف مسلم بن عقیل، یار حسین بن علی، به دارالاماره فرستاد.

زمانی که عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه در نامه‌ای برای حاکم کوفه نوشت که حسین بن علی حاضر شده که یا برگردد و یا با او بیعت کنند «عبیدالله حاکم کوفه» نظر داد که باید پذیرفت ولی وقتی شمر از این نامه مطلع شد، او را منع کرد و گفت که اگر حسین بن علی خود را تسلیم نکند و برود، بعداً قدرتمند می‌شود. پس بهتر است نگذارید برود.

عبیدالله هم نظر شمر را قبول کرد او را فرمانده سپاه با 4000 جنگجو کرد و همراه با نامه‌ای به طرف عمربن سعد فرمانده کوفه در کربلا فرستاد، تا از حسین بخواهد که یا تسلیم شود و یا به جنگ تن در دهد و به دنبال این نامه، گفت ای عمر سعد، اگر اینکار را انجام نمی‌دهی از لشکر ما کناره بگیر و لشکر را به شمربن ذی الجوشن واگذار.

آخرین ساعتهای روز دهم محرم، زمانی که حسین بن علی جراحت‌های زیادی در سر و بدن داشت، شمر، با چکمه و خنجر برهنه بر سینه او نشست و سر او را از تن جدا کرد.

بعد از واقعه جانگدار کربلا و به درک واصل شدن شمر

شمر بعد از واقعه کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت، پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود. در تنیجه یکی از غلامان مختار، به دنبال او رفت ولی غلام شمر او را کشت و بعد به قریه دیگری فرار کرد و از آنجا هم باز به قریه «کلتانیه» تا اینکه سپاهیان مختار در آن جا، او را محاصره کردند.

«مـسـلم ضـبـائى که هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلى در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّه‌اى مخفى شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را دیدم که جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنیدم و کسى فریاد زد خداوند، خبیثى را کشت».

«شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.»

«عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد».

یاران شمر همگی پا به فرار گذاشتند. خود او هم فرصت نکرد تا لباس رزم بپوشد، پارچه‌ای به خود پیچید و با نیزه در مقابل سپاه مختار ایستاد تا اینکه از پای در آمد. اقوال دیگری نظیر اینها هم هست. ابوعمره، شمر را دستگیر کرد و نزد مختار آورد. مختار ثقفی، سر او را از بدن جدا کرد و بدنش را درون دیگى پر از روغن جوشان انداخت. یاران مختار سرش را لگدکوب کردند و نزد محمد بن حنفیه فرستادند تا تسکینى بر وى باشد.

شیخ طوسی نیز در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد.

 





[ بازدید : 7 ] [ نظر شما : 1 2 3 4 5 6 ]
 

[ سه شنبه 5 آبان 1394 ] [ 22:22 ] [ Ahmad ]

[ نظر بدهید ]

کد خبر: ۶۳۹۷۱
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۹:۲۹
 


آیه‌ای که شمر را از کشته شدن نجات داد

 

وقتی شمر قصد داشت صبح عاشورا از پشت به خیام حمله کند به خندقی برخورد که مانع ادامه کارش شد، در این هنگام یکی از اصحاب امام اجازه گرفت تا شمر را با تیری از پا درآورد.

عقیق: در صبح عاشورا، شمر، اصرار داشت که پشت خیمه ها بیاید بلکه بتواند دست به جنایتی بزند، ولی نمی دانست که امام حسین علیه السّلام دستور داده اند که خیمه ها را از نزدیک یکدیگر، به شکل منحنی قرار داده و پشت آنها را خندق بکنند و در آن آتش برپا کنند، تا دشمن نتواند حمله کند.

 
وقتی شمر با آن وضع مواجه شد، ناراحت شده و شروع به فحاشی کرد.
 
یکی از اصحاب عرض کرد: یا اباعبدالله ! اجازه دهید او را با یک تیر، از پای درآوریم. حضرت فرمودند، نه !
 
او چنین پنداشت که حضرت , شمر را نمی شناسد و به خبث باطنی او متوجه نیست، عرض کرد: من او را می شناسم که چه آدم شقی و پستی است.
 
امام فرمود: من هم می شناسم!
 
عرض کرد: پس چرا اجازه نمی دهید؟!
 
فرمود: من نمی خواهم جنگ را شروع کرده باشم، تا آنها دست به جنگ و خونریزی نزنند من دست به جنگ و مبارزه نمی زنم و این اصل قرآنی را محترم می شمارم که خداوند می فرماید:
 
اَلشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَالْحُرُماتُ قِصاصُ فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَاعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ
 
ماه حرام در برابر ماه حرام، (اگر دشمنان، احترام آن را شکستند، و در آن با شما جنگیدند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل بکنید) و تمام حرام‌ها قابل قصاص است و بطور کلّی هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّی کنید، و از خدا بپرهیزید و زیاده روی نکنید و بدانید خداوند با پرهیزگاران است.
 
 
پی نوشت:
کتاب جلوه هایی از نور قرآن - سایت کرب و بلا
منبع:باشگاه خبرنگاران

 






[ سه شنبه 5 آبان 1394  ] [ 11:28 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4098809 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب