شهدای کربلا
تعداد شهدای کربلا مانند بسیاری از وقایع تاریخی مورد اختلاف مورخین است، مشهور بین مردم وکتب تاریخی تعداد شهدای کربلا را هفتاد ودونفر ذکر کرده اند لکن در برخی از کتب جمع شهدا را تا : 134 نفر، ثبت نموده اندهمان طور که در شمارش لشکر دشمن نیز تزلزل فراوان وجود دارد .البته آنچه قابل اهمیت بیشتری است ،اهداف بلند،شجاعت ، شهامت ، ایستادگی، پایمردی ، ظلم ستیزی ، ،ایثار، فداکاری وحماسه سازی راد مردان عاشورا است که توانسته اند عده قلیلی در برابر جمع کثیری از ظالمین وستمگران درسخت ترین شرائط ایفاء نقش کنند، بنا بر این صرف نظر از کمیت دقیق آنان به معرفی اجمالی برخی از آن ها می پردازیم ،
شهدای بنی هاشم
تعداد شهدای بنی هاشم را 29 نفر ذکر کرده اند،که هشت نفر آنان ازفرزندان امیر المؤمنین (ع) است و اسامی آنها به شرح ذیل آورده می شود.
1- حسین بن علی (ع)
2- ابوبکربن علی (ع)
3- عمر بن علی( ع)
4- محمد بن علی( ع) ( محمد اصغر )
5- عبد الله بن علی (ع)
6- عباس بن علی (ع) ( حضرت ابوالفضل (ع) )
7- جعفربن علی( ع)
8- عثمان بن علی( ع)
فرزندان امام حسین (ع) که درکربلا شهید شده اند :
1- علی اکبر ع) مادرش لیلی دختر ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی است، درمورد حضورلیلی درکربلا دلیلی مشاهده نشده است، تولد اورا پنجم شعبان سال ۳۳ وبرخی یازدهم شعبان،سال43 هجری قمري درمدینه ذکرکرده اند ،کنیه آن حضرت ابوالحسن است، در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. 18 ،19 ،25 وتا28 سال هم ذکرشده است. اما نظر به اینکه امام سجاد (ع) را علی اوسط می گفتند باید سن مبارکشان از امام سجاد (ع) بیشتر باشد، شخصیت بصیرت وایمان علی اکبر (ع) طوری بود، هنگامي كه پدردرمسیرحركت به کربلا کلمه استرجاع را برزبان جاری كرد، و فرمود: انا لله و انا اليه راجعون ،وی پرسید، پدرجان چرا این جمله را بیان فرمودي؟: حضرت فرمود: الان ديدم اين كاروان به سمت قتلگاه می رود و مرگ درانتظاراوست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حقیم،وی گفت :پس از مرگ باكي نداريم.اولین کسی که از بنی هاشم در روز عاشورا از امام حسین( ع) اجازه مبارزه گرفت و پا به عرصه میدان گذاشت علی اکبر (ع) بود، امام (ع) هنگامي كه علي اكبر( ع) را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:اي قوم، شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است وهرگاه مشتاق دیدار پیامبر میشدیم به چهره او مینگریستیم او به سپاه کوفه حمله کرد، و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت گفته شده است ،آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد، در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت: ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟ امام (ع) فرمود: آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی،بار دیگر به دشمن هجوم برد .کشته های سپاه عمر سعد را دردومرحل تادویست تن ذکر کرده اند،وکسی جرأت مقابله باوی را نداشت،درنهایت مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، بقیه آنها در اطراف او جمع شدند ،فرقش را شکافتند و بدن مبارکش را باضرب نیزه وشمشیر پاره پاره کردند واورا مظلومانه به شهادت رساندند.وی اولین شهید از بنی هاشم است،درآخرین لحظات وباآخرین رمق پدر را صدازد ، امام حسین (ع) بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت: خدا بکشد گروهی که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا ص) را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا ،آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون ازلب و دندانش پاک میکرد، بر صورتش بوسه زد و گفت: فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد، سرانجام پیکر پاکش پس ازواقعه عاشوراپائین پای پدر دفن گردید وضریح شش گوشه حسینی راپناه گاه همه درماندگان و محبین اهل بیت( ع ) قرار داد. گفته شده است که مراد از علی بن حسین (ع) در زیارت عاشورا نیز علی اکبر (ع) است.
2- علی اصغر ع) : نامش عبدالله معرف به علی اصغر،باب الحوائج.وعبدالله رضیع یعنی شیرخوار است ، مادرش رباب [1] دختر امرئ القیس است وی در۱۰ رجب سال۶۰ هجری قمری در مدینه متولدشد،سکینه نیز دختر رباب است. روز عاشورا در کربلا علی اصغر شیر خوار از تشنگی بی تاب شده بود امام حسین ع) هنگام آخرین وداع با اهل بیت( ع) او را از خیمه گاه بیرون آورد و درمقابل دشمنان روی دست گرفته وبرای او طلب آب می کند ، بین سپاهیان عمر سعد تشکیک ایجاد شد که ما برای جنگیدن با کودکان نیامدهایم در این حال عمر سعد به حرمله[2] دستور که با تیر سه شعبه کودک را بکشد وهنگامی که حسین بن علی( ع) در حال گفتگو بود تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید.و سرانجام او درسن شش ماهگی در کربلا به شهادت رسید ،درمورد محل دفن علی اصغرع) گفته شده است که درکنار جنازه پدر یا روی سینهٔ حسین ع) دفن شده است وبرخی گفته اند: در کنارسایر شهدای کربلاودرنزدیکی ضریح مطهر امام حسین (ع).وبرخی گفته اند که امام (ع) علی اصغر(ع) را پس از شهادت آورد پشت خیمه وباشمشیر قبری برای اوحفر نمودواورا آنجا دفن کرد والله العالم.
یک نکته :
این که در تاریخ می خوانیم، هنگام شهادت علی اکبر (ع) امام حسین (ع) فرمودند جوانان بنی هاشم بیائید جنازه علی اکبر را درب خیمه رسانید یااینکه گفته شده است که علی اصغر (ع) رادرپشت خیمه دفن نمودند،یاجنازه برخی دیگر از شهدا را به خیمه بردند، بنظرمی رسد ،این خیمه غیر خیمه گاه محل اسکان اهل بیت( ع) است زیرا اولا بین خیمه گاه وقتلگاه بیش از سیصد متر فاصله است ودرثانی از نظر عرفی این کار معمول نیست ،زیرا بردن جنازه های خونین و تکه پاره وقطعه قطعه شهدا به محل دید زن ها وبچه ها،خواهران ومادران وبستگان نزدیک شهدا موجب تحریک احساسات آنان و تأسف وتأ ثر شدید وبی تابی برخی از آنها خواهد شد،واین کار صحیحی نیست واز طرفی اگر تک تک جنازه ها را به خیمه گاه برده اند چگونه پس از حادثه کربلا هنگام دفن با نبود امکانات وفرصت اندک آنه بعد اینکه اجساد مطهر را پس پایان جنگ زیر سم اسبها له کرده بودند وانتقال مشکل تر بود آنهارا به مکان فعلی حمل نموده ودر این جا دفن کرده اند،واز طرفی اگر جنازه ها را به خیمه گاه برده باشند مکان فعلی چه خصوصیتی داشته است که آن همه جنازه را از منطقه خیمه گاه به این جا حمل کنند زیرا ارزش واعتبار این اماکن پس از دفن شهدا است نه قبل از آن ،بنا براین به احتمال زیاد امام حسین (ع) قبل از آغاز نبرد ، دستور داده باشند در میدان جنگ ودرگوشه ای از منطقه درگیری ،خیمه ای را برای جمع آوری جنازه شهدا سراپاکنند تاهرکس شهید شد دراولین فرصت اورا داخل آن خیمه گذاشته تا هم جنازه از آسیب های احتمالی تاخت وتاز سوار کاران به خصوص دشمنان محفوظ باشد وهم در معرض دید ،سپاه دشمن قرار نگیرد وچشم نیروی های خودی و رزمندگان اسلام نیز به آن ها نیفتد وحتی ازدید خانواده ها مخفی باشد وبعد از پایان جنگ هم درهمان خیمه ونزدیک آن همه جنازه شهدا که بعضا براثر شدت صدمات پاره پاره وقطعه قطعه شده بودند و قابل حمل ونقل هم نبودنددفن کردند وتنها جنازه حضرت ابوالفضل ع) که دور از منطقه قتلگاه به شهادت رسیده بود وقابل حمل نبود در همان مکان شهاد ت دفن گردیدودفن علی اصغر( ع) هم در همان مکان قبورشهدای کربلا منطقی تر بنظرمی رسد زیرا اگر امام حسین (ع) جنازه علی اصغر( ع) را پس از شهادت به خیمه گاه محل اسکان اهل بیت (ع) برده باشند وخودشان بادست خود قبری حفر نموده واورا دفن کنند مجوزی برای نبش قبر وحمل جنازه به کنار سایر شهدای کربلا یاداخل ضریح وروی سینه امام حسین (ع) وجود ندارد،پس باید گفت مراد ازدفن جنازه علی اصغر( ع) در پشت خیمه همان خیمه محل جمع آوری اجساد مطهر شهدااست
3- عبدالله (ع) از فرزندان امام حسین( ع)
[1] - رباب، دختر امرءالقيس همسر امام حسین (ع) است ، امام (ع) اورا بسیار دوست داشت واو نیزعلاقه فراوانی به امام (ع) داشت وی مادر سکینه وعبدالله (علی اصغر ) است، در سفر كربلا همراه امام (ع) بود وشاهد حوادث سنگین عاشورا ،داغ شهادت فرزندشیرخوارش علی اصغر( ع) را بر روی دستان پدر بردل داشت،غارت خیام را به چشم خود دیده وطعم تلخ اسارت را چشیده بود ،اما همچنان پس از حادثه کربلا وفاداري اش را به زبان شعر، و در عمل، نسبت به امام حسین (ع) نشان داد. گفته شده است که اوهرگز زیر سقف نرفته است. خضاب نکرده ،دودی از آشپزخانه اش بلند نشده است وبه عبارتی غذای گرم نخورده است وی در این امور مورد نکوهش وحتی تمسخر زن ها قرار می گرفت لکن راه خودش را ادامه می داد، ودرجواب خواستکاران می فرمود پدر شوهر من پیامبر گرامی اسلام است وبعد از ایشان پدر شوهر دیگری نمی خواهم ودر اشعارش زمزمه می کرد:آن پرتوی که دیگران از درخشش آن بهره می بردند، در کربلا کشته شد و غیر مدفون رها شده است ، و در شعر دیگری می گفت :ای فرزند پیامبر(ص)تو آن چنان کوه محکمی بودی که من بدان پناه می بردم و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی.دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران، مانده؟ و چه کسی است که مسکینان بدو پناه برده و او بی نیازشان سازد؟به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم.برخی نقل کرده اند بعلت شدت علاقه به امام حسین (ع) از بین اسرا جدا شده وبه کربلا برگشت ویک سال نزد قبر ا مام حسین( ع) ماند وپس ازآن به مدینه باز گشت ،وبرخی دیگر گفته اند وی همراه دیگر اسرا به مدینه باز گشته است، لکن از فرط غصه و گريه، پس از کوتاه مدتی از دنیا رفت ودرمدینه دفن شد.
[2] - حرمله ابن كاهل اسدى از قبيله بني اسد و از تيراندازان سپاه عمر بن سعد بود.
وى يكى از سران جنايتكار سپاه شام كه با بىرحمى تمام بهقتل و غارت خاندان وحى در كربلا كوشيد و با جنايات خود، روىجنايتكاران تاريخ را سفيد كرد. او سرانجام به دست مختار افتاد.وقتى يقين كرد كه كشته مىشودچنين لب به سخن گشود:اى امير! در كربلا سه تير سه شاخه داشتم كه آنها را با زهرآميخته كرده بودم. با يكى از آنها گلوى على اصغر را كه درآغوش پدرش بود. دريدم.با دومى هنگامى كه امام حسين(ع)پيراهنش را بالا زد تا خون پيشانىاش را پاك سازد. قلبش را نشانه گرفتم
و با سومى گلوى عبدالله بن حسن(ع)را كه دركنار عمويش بود. شكافتم تا چشم مختار به قیافه وحشتزده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت:الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی،و بلافاصله فریاد زد : جلّاد! جلّاد! ، جلاد که آماده و حاضر بود گفت: بفرمائید قربان ،مختار دستور داد: اول دو دوستش را بزن.
جلاد بلافاصله با ضربتی سخت دو دست نحس او را افکند (آری این همان دو دستی که با یکی کمان را میگرفت و با دیگری تیر را و یکبار گلوی طفل بیگناه امام حسین(ع) و یک بار، چشم اباالفضل وگلوی عبدالله بن حسن( ع) و یک بار، قلب امام حسین (ع) را هدف قرار داده بود.
آری این دو دست پلید باید قطع میشد.سپس فریاد زد: دو پایش را نیز قطع کن!
و جلاد، فرمان را اجراء کرد. جسد بی دست و پای حرمله، در خون کثیفش غوطه میخورد که باز مختار صدا زد: آتش، آتش ،و بلافاصله، چوبهای نازکی را روی جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنایتکار همچنان میسوخت.
منهال گوید:من همچنان با چشمان حیرتزده، در کنار مختار ایستاده و منظره را تماشا میکردم، هنگامی که بدن حرمله، میسوخت با صدا گفتم :سبحانالله، مختار ناگهان رو به من کرد و گفت: ها! منهال! تسبیح خدا گفتی، خوب اما علتش چه بود؟!
گفتم: ای امیر! گوش کن تا برایت بگویم، در همین سفر که از مکه برمیگشتم به خدمت علی بن الحسین امام سجاد(ع) رسیدم، او از من حال حرمله را پرسید،
من جواب گفتم: که هنوز زنده است.دیدم، امام (ع) دستها را به سوی آسمان بلند کرد، و دوبار فرمود: خدایا، سوزش شمشیر بر او بچشان و خدایای سوزش آتش را بر وی بچشان،مختار، با حالت تعجب پرسید: راستی تو خودت از امام این را شنیدی؟!
گفتم: آری، به خدا سوگند از خودش شنیدم.منهال، میگوید: دیدم مختار، از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهاش را طولانی کرد، سپس برخاست و سوار شد و تا آن وقت جسد ،حرمله، به ذغال تبدیل شده بود، با هم به راه افتادیم تا به محله خودمان نزدیک خانهام رسیدیم، من در اینجا تعارف کردم و گفتم: ای امیر، اگر لطف کنید سرافرازم فرمائید و برای رفع خستگی چند لحظهای به منزل من تشریف بیاورید و تغیر ذائقهای بدهید و چیزی میل بفرمائید.مختار نگاهی کرد و گفت: منهال! تو چهار دعای امام سجاد را برایم گفتی و خداوند دعای حضرتش را بدست من به اجابت رساند، آنگاه مرا به غذا دعوت میکنی؟
خیر، امروز وقت روزه شکر است و به این توفیقی که خدا نصیبم کرد نیت روزه کردم
منبع : کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
barrud.rasekhoonblog.com
وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||