شهدای کربلا (زهیر) ازکتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
زهیر بن قین بجلی، مردی بود شجاع و دلاور که توان رزمی وی در جنگها مشهور و معروف است ،
زهیر از طرفداران عثمان بود،و در سال شصت هجری قمری به قصد انجام فریضه حج، همراه
همسر وگروهی از یارانش، از کوفه عازم مکه شد وپس از انجام مراسم حج، رهسپار کوفه گردید
ودربین راه به کاروان امام حسین( ع) نزدیک شد لکن زهیر از امام (ع) دوری می کرد،زیرا همراهی
با آن حضرت را دوست نداشت. ناگزیر هرگاه امام (ع) حرکت می کرد، زهیر می ماند وهرگاه آن
حضرت توقف می کرد، زهیر به راه می افتاد. در یکی ازمنازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و زهیر
نیز ناگزیر چون جای مناسب دیگری نبود در طرف دیگرفرود آمد. هنگامی که مشغول غذا خوردن
بودند، ناگاه شخصی ازطرف امام حسین(ع) آمد و پس از ابراز سلام، به زهیر گفت: ابا عبد الله(ع)
تو را می خواند.زهیر حیرت زده لحظه ای ساکت و بی حرکت ماند. همسرش ، به زهیر گفت:
سبحان الله،فرزند پیامبر(ص) تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ می کنی، برخیز و نزدش شتاب،
ببین چه می فرماید.زهیر برخاسته، خدمت حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره
بر افروخته، نزد همسر و یارانش باز گشت. بی درنگ دستورداد خیمه اش را برکنند و نزدیک
سراپرده های آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل
خود بپیوند،زیرا نمی خواهم که از سوی من زیانی به تو رسد. آنگاه به یارانش گفت: هر یک از
شما که دوست دارد، همراهم باشد، و گرنه این آخرین دیدار ماست.زهیر به اردوگاه حسینی
پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین (ع)جای گرفت.پس از برخورد امام (ع) با
سپاه حر، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشت
سر آنهاست آسان تر است.امام(ع) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: من هرگز شروع کننده جنگ
نخواهم بود.در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه
ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او
از جای برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته
شوم تا هزاربار و خدای عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد. روز
عاشورا نیز یکی از فرماندهان سپاه امام( ع) بود، مردانه جنگید افتخار آفرید وبا افتخار به شهادت
رسید امام حسین (ع) لحظات آخر بربالینش حاضر شد و چنین فرمود: ای زهیر، خداوند تورا از
رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند .
barrud.rasekhoonblog.com
وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||