کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
تاریخ: ۱۳۹۴/۱۰/۲۲
نوع: خبر

 خاطرات خواندنی قرائتی از سیلی امام(ره)

 
 
سال ۵۸ در خدمت شهید بهشتی بودیم، عدّه‌‏ای از مهمانان خارجی هم حضور داشتند و
 
 
 
با وی گرم صحبت بودند. تا صدای اذان بلند شد، شهید بهشتی از حضّار معذرت‌خواهی
 
 
 
 
کرد و گوشه‌‏ای سجّاده‌‏اش را انداخت و مشغول نماز شد.
خاطرات خواندنی قرائتی از سیلی امام(ره)

به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج، کیهان بخشی از خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین

قرائتی را منتشر کرده است  که  در ادامه  از نظر  خوانندگان  عزیز  می‌گذرد.

*شهید بهشتی و نماز اول وقت مقابل مهمانان خارجی ‏

سال 58 در خدمت شهید بهشتی بودیم، عدّه‌‏ای از مهمانان خارجی هم حضور داشتند و

با وی گرم صحبت بودند. تا صدای اذان بلند شد، شهید بهشتی از حضّار معذرت‌خواهی

کرد و گوشه‌‏ای سجّاده‌‏اش را انداخت و مشغول نماز شد.

*اُسراء و شکنجه آنان به خاطر خواندن نماز

یکی از آزاده‏‌ها می‏گفت: روزی پس از اذان ظهر، افسر اردوگاه همه را به محوطه باز اردوگاه فراخواند و تا نزدیک غروب همه را نگه‌داشت. چون وقت نماز ‏ گذشت یکی از برادرها گفت: اللَّه‌اکبر. او را بردند و کتک زدند. برادری دیگر گفت: اللَّه‌اکبر. او را هم زدند؛ همین طور تعدادی از برادرها به خاطر نماز شکنجه شدند.

بالاخره دوستان تصمیم گرفتند به صورت نشسته و آهسته و به طوری که افسران عراقی متوجّه نشوند، نماز ظهر و عصر را بخوانند.

*شیوه ای که طلبه نجفی را به درجه اجتهاد رساند!‏

از یکی از مجتهدین نجف که هزاران طلبه نزد او درس خوانده‌‏اند، پرسیدم: شما چگونه مجتهد شدید؟. گفت: در محله ما آقایی بود که شب‌ها برای دو سه نفر طلبه، درس شبانه داشت. من هم روزها کار می‌کردم و شب ها نزد وی می‌‏رفتم. این عالم بزرگوار ابتدا برای ما یک قصه می‏‌گفت و سپس درس را شروع می‌کرد. این گونه ما عاشق حوزه و دروس دینی شدیم.

*شما ده میلیون دادی تا صد میلیون بگیری!

یکی ‏از ثروتمندان برای عالمی پولی آورده بود تا در راه فقرا خرج کند، ولی هنگام خداحافظی گفت: قطعه زمینی دارم در فلان جا که سندش مشکلی پیدا کرده و اگر شما ...!!. عالم گفت: شما ده میلیون دادی تا صد میلیون بگیری، پولت را بگیر و برو.

*مرگ در کنار‏ میلیون‌ها تومان پول

مناسبتی بود و چند روز تعطیلی. یکی از سرمایه‌داران تهران به دور از چشم دوستان و بدون اطلاع خانواده، به حجره‌اش آمده بود تا سرمایه‌اش را حساب کند. پس از آنکه در قسمت عقبی حجره اسناد را بررسی کرد، خواست بیرون بیاید که دید کلید را داخل حجره جا گذاشته و در را به روی خود بسته است. هر چه فریاد زد چون بازار تعطیل بود، صدایش به جایی نرسید، آنقدر فریاد زد که از حال رفت. چون کسی از محل او خبر نداشت پس از چند روز او را در حالی پیدا کردند در کنار میلیون‌‏ها تومان پول، جان سپرده بود.

*علامه امینی و اثبات خواندن هزار رکعت نماز در شب

یکی از فضائل امیرالمؤمنین(ع) این است که شبی هزار رکعت نماز می‌خواند. افراد زیادی می‏‌گویند: مگر می‌شود در یک شب هزار رکعت نماز خواند؟!.

علامّه امینی (ره) صاحب کتاب شریف «الغدیر»، ماه رمضانی به مشهد مشرّف شد و هر شب هزار رکعت نماز در حرم مطهر خواند تا امکان این امر را اثبات کند.

*سیلی امام (ره) بر صورت مأمور فحاش در مدرسه فیضیه

به مرحوم آیت‌‏اللَّه بهاء الدینی(ره) گفتم: ما هر‌چه شنیده‏‌ایم، از میانسالی امام شنیده ‏ایم، شما که در جوانی با امام دوست بوده‌‏اید آیا خاطره‌‏ای از جوانیِ امام به یاد دارید؟. ایشان گفتند: خاطرات بسیاری به یاد دارم از جمله اینکه در زمان رضاشاه، در مدرسه فیضیه نشسته بودیم که یکی از ماموران شاه وارد مدرسه شد و شروع به فحّاشی و قُلدری کرد. من شاهد بودم حضرت امام که بیست و چند سال بیشتر نداشت، جلو آمد و چنان سیلی بر صورت او نواخت که برق از گوشش پرید.

*شیراز ، شهر ملا صدرا

شهید مطهری(ره) می‌گفتند: من دوست دارم هوای شیراز را تنفّس کنم. گفتند: چرا؟. جواب داد: چون ملاصدرا در این شهر نفس کشیده است.

*مساحت سرم که زیاد نشده!

شیخ انصاری(ره) در زمان گمنامی که به سلمانی می‌رفت و یک قِران می‌داد. بعد هم که مشهور شد به همان سلمانی می‌رفت و یک قِران می‌‏داد. پیرایشگر گفت: زمانی که ناشناخته بودید یک قِران می‏‌دادید، حالا هم یک قران؟!. شیخ گفت: نامم مشهور شده، مساحت سرم که زیاد نشده است!.

* نگاه معرفتی یک جانباز هنگام قطع شدن دستش

به ملاقات یکی از مجروحین و جانبازان جنگ رفتم که ترکشی به دستش اصابت کرده بود و می‏خواستند دستش را قطع کنند. از من پرسید: وقتی دست‏ راستم قطع شد، باز به خاطر گناهانی که با دست چپم انجام داده‌‏ام، کیفر خواهم شد و دست چپم علیه من در قیامت، شهادت خواهد داد و یا اینکه خداوند مرا خواهد بخشید؟با خود گفتم: به راستی خداوند چه اولیائی دارد!

*خدمت به انقلاب حتی در بستر بیماری‏

در دوران هشت سال دفاع مقدّس روزی به منزل مرحوم کوثری، از منبری‏‌های قدیمی و مرثیه‌خوان حضرت اباعبداللَّه ‌الحسین(ع)، رفتم تا از پدرش عیادت کنم. پیرمرد به صورت مشتی استخوان در گوشه‌‏ای قرار داشت، ولی می‌گفت: من فکر کردم که باید کاری برای انقلاب بکنم و سهمی در جنگ داشته باشم. لذا شب‏‌ها که خوابم نمی‌‏برد، شبی چند ساعت رادیو عراق را خوب گوش می‏‌دهم و وقتی مصاحبه اسرای ایرانی را پخش می‌کنند، مشخّصات آنها را یادداشت می‌کنم و روز بعد به خانواده‌‏شان در هر شهری که باشند تلفن می‌کنم و آنها را از نگرانی درمی‏‌آورم. مدت‏‌هاست که چنین کاری را انجام می‌دهم.

*مغز من ارز است نه این طلا!

یکی از دانشمندان ایرانی از رفتار بعضی مسئولین رنجیده بود و تصمیم گرفت به خارج از کشور برود. اموالش را به طلا تبدیل کرد و عازم سفر شد. در فرودگاه از رفتن او ممانعت کرده و گفتند: طلا مثل ارز است و خروج ارز از کشور ممنوع است. او اشاره به مغزش کرد و گفت: آقا! واللَّه این ارز است!. البته پس از مدتی وسایل برگشتِ او به کشور فراهم شد و مشغول فعالیّت گردید.

*آیا امام حسین(ع) این نوع حجاب و پوشش را دوست دارد؟

خانمی با حجابِ نامناسب وارد ماشین شد و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. راننده دید با آن قیافه زیارت عاشورا می‏خواند. پرسید: زیارت عاشورا می‌خوانید؟. خانم گفت: بله، راننده گفت: آیا امام حسین(ع) این نوع حجاب و پوشش را دوست دارد؟ خانم یکّه خورد و گفت: مرا به خانه برگردانید؛ به منزل رفت و لباس مناسبی پوشید و از راننده تشکّر کرد. راستی علاقه به امام حسین(ع) چه می‌کند.

*عشق به خمینی‏ یک سودانی در حج

در مراسم حج دیدم یک سودانی، پیرمردی ایرانی را که خسته و ناتوان شده بود به دوش گرفته تا به مقصد برساند. به او گفتم: به چه انگیزه‌‏ای یک ایرانی را به دوش گرفته‌ای؟ گفت: به عشق خمینی!

*همان سیدی که برای شما بلند نشد!

پس از قیام پانزده خرداد، شاه به اسداللَّه عَلَم، وزیر دربار گفت: این خمینی کیست که آشوب به راه انداخته است؟ عَلَم گفت: یادتان هست وقتی شما به منزل آیت‌‏اللَّه العظمی بروجردی(ره) در قم وارد شدید همه علما بلند شدند، امّا یک سیدی بلند نشد؟. شاه گفت: بله، عَلَم گفت: این همان است!

*امر به معروف با چاشنی سوهان و شیرینی

در زمان طاغوت دوستی در قم داشتم که می‌گفت: وقتی می‌خواهم به مسافرت بروم، مقداری سوهان و شیرینی می‌خرم و همین که وارد اتوبوس شدم به راننده و شاگرد راننده تعارف می‏‌کنم. در بین راه یا موسیقی روشن نمی‌کند و یا اگر روشن کرد با تذکّر من خاموش می‌کند.

*قطع سخنرانی مدیرکل در موقع اذان

یکی از مدیران کل آموزش و پرورش مشغول سخنرانی بود که صدای اذان بلند شد؛ گفت: آقایان! اگر رسول‌اللَّه(ص) الآن زنده بود چه می‏‌کرد؟ نماز می‌‏خواند یا سخنرانی می‌کرد؟ لذا سخنرانی را قطع کرد و شروع به اذان گفتن کرد و پس از اقامه نماز، سخنرانی را ادامه داد.

*نماز در بیابان و مسلمان شدن پروفسور فرانسوی

آیت‌اللَّه مصباح یزدی می‌گفتند: در فرانسه از پروفسور مسلمانی پرسیدم: شما چطور مسلمان شدید؟ گفت: در یکی از جاده‌های الجزایر در حال سفر بودم، کنار جاده، مردی را دیدم که خم و راست می‌شود. ماشین را نگه داشتم و از او پرسیدم چه‏ می‏‌کنی؟ گفت: من مسلمانم و این مراسم دینی من است. گفتم: آخر در بیابان آن هم تنها. گفت: خدا همه جا هست. همین ماجرا جرقّه‌‏ای شد تا من درباره اسلام تحقیق کنم و خداوند لطف کرد و مسلمان شدم.

*نظم دقیق شهید بهشتی

در زمان طاغوت قرار ملاقاتی با شهید بهشتی داشتم، برای اینکه بیشتر با ایشان صحبت کنم، ده دقیقه زودتر رفتم. وقتی در زدم؛ خودش در را باز کرد و گفت: قرار ما با شما ساعت 4 بود، الآن ده دقیقه به چهار است؛ شما تشریف داشته باشید من دَه ‏دقیقه دیگر می‌‏آیم.

* چرا از همسایه‏‌ات خبر نداشتی!

سید بحرالعلوم(ره) یکی از مراجع نجف، شبی خادم خود را به منزل آیت‌اللَّه سید جواد عاملی فرستاد که زود تشریف بیاورید. بلافاصله سید جواد عاملی خودش را به خانه سید رساند. سیّد بحرالعلوم فرمود: هیچ می‌دانید که همسایه شما هفت روز است، چیزی ندارد بخورد و از کاسب محل نسیه می‌گیرد. امشب بقّال به او خرمای نسیه نداده و او با دست خالی و روی شرمسار به خانه برگشته است؟. آیت‌اللَّه عاملی گفت: خبر نداشتم! سید فرمود: اگر خبر داشتی و بی‌‏اعتنا بودی که میگفتم کافر شده‌ای، من ناراحتم که چرا خبر نداشتی؛ بعد فرمود: این غذا را خادم من می‌‏آورد تا پشت درب منزل آن فقیر، آنگاه شما غذا را به خانه او ببر و بگو می‏‌خواهیم امشب با هم شام بخوریم.

مرد فقیر پس از دریافت غذا گفت: احدی از ماجرای من خبر نداشت شما چطور خبردار شدید که ما چیزی برای خوردن نداریم.

* هشت بار زایمان در یک سال

مرجع تقلید آیت‌اللَّه سید ابوالحسن اصفهانی، نسبت به خانواده‌های بی‌‏بضاعت خیلی حسّاس بود و هر یک از آنان که صاحب فرزند می‌‏شد یکصد تومان برای خرج زایمان همسرش به او می‌‏داد.

مردی نزد خود گفت: آقا سنّش زیاد شده و هوش و حواس درستی ندارد و می‌توانم پول بیشتری از او بگیرم. اعیاد مذهبی که می‌‏رسید در شلوغی خدمت آقا می‌رسید و می‌گفت: دیشب خداوند بچه‌‏ای به ما داده است، آقا هم صد تومان به او می‌داد. آن مرد به دوستانش گفت: نگفتم آقا توجّه ندارد. دوستانش گفتند: آقا توجّه دارد، ولی برای حفظ آبروی تو تغافل می‌کند.

بالاخره وقتی برای گرفتن صد تومان هشتم خدمت آقا رسید، آقا پول را به او داد و آهسته کنار گوشش فرمود: قدر خانمت را داشته باش که در یک سال هشت بار برایت زایمان کرده است!!

* حفظ آبرو

مرجع تقلید شیعه حضرت آیت‌اللَّه سید ابوالحسن اصفهانی(ره) نماینده‌‏ای را به یکی از شهرها اعزام کرد. پس از مدّتی مرتّب شکایاتی از او می‌‏رسید. عدّه‌‏ای از مردم خدمت آقا رسیده و از عملکرد بد نماینده سخن گفتند. آقا فرمود: میدانم. گفتند: اگر می‌دانید پس چرا او را عوض نمی‌کنید؟. فرمود: این آقا قبل از اینکه نماینده من بشود یک کیلو آبرو داشت، پس از حکم من آبرویش ده کیلو شد، حالا باید من بگونه‌‏ای او را عوض کنم که آبروی خودش حفظ شود.

* منظور از واجبات

در یکی از کوچه‌های کاشان دو تا خانم به هم رسیدند؛ یکی از آنها به دیگری گفت: من تمام واجبات دخترم را درست کرده‌‏ام. عالِمی از آنجا می‌گذشت پیش خود گفت: من که این همه درس دین خوانده‌‏ام نتواسته‌‏ام تاکنون واجباتم را درست کنم، این خانم چگونه موفّق شده است؟. در این هنگام شنید آن زن به دیگری می‏‌گوید: برای دخترم لحاف دوخته‌‏ام، سرویس چینی خریده‌‏ام و... مرد عالم گفت: حالا فهمیدم منظور از واجبات چیست.

* کمک همسر به شوهر در مسائل فقهی

علامه مجلسی(ره) دختری به نام آمنه داشت؛ همچنین شاگرد خوش استعداد فقیری به نام ملاصالح مازندرانی داشت. ملاصالح به‌قدری فقیر بود که در پرتو نور چراغ مستراح مدرسه درس می‌‏خواند.
روزی علامه به دخترش گفت: آیا مایل هستی با طلبه فقیری ازدواج کنی؟ دختر که خود دانشمندی فرزانه بود، گفت: فقر عیب نیست. سرانجام ازدواج صورت گرفت. ملاصالح می‌گوید: گاهی در مسائل فقهی در می‌‏ماندم، از همسرم آمنه کمک می‏‌گرفتم و او حل می‌کرد.

* این گونه پیام تسلیت بنویسید!

مادرِ یکی از مسئولین فوت کرده بود. دفتر یکی از علما تسلیت‌نامه‌‏ای تنظیم کرده و نوشتند: بسیار متأسّفیم. وقتی جهت امضا خدمت آن عالم بردند، فرمود: کلمه بسیار را حذف کنید، دروغ است. بعد فرمود: کلمه متأسّفم را نیز حذف کنید. همین اندازه طلب مغفرت کنید، کافی است. ما نباید دروغ بنویسیم.

* دعا نویسی علامه امینی و کمک امام علی(ع)

مرحوم علامه امینی می‏‌گوید: وارد جلسه‌‏ای در شهر بغداد شدم که دانشمندان بزرگ اهل سنت‏ شرکت داشتند. وقتی وارد شدم هیچ کس به من اعتنا نکرد و من نزدیک در و کنار کفش‌کن نشستم. پسری وارد شد تا به من رسید گفت: «هذا هو» این همان است. نگران شدم نکند توطئه‌‏ای باشد. پرسیدم قصه چیست؟. گفتند: نگران نباشید!. مادر این بچه مبتلا به بیماری حمله و غش بوده، عالمی برایش دعا نوشته و خوب شده است؛ حالا دعا گم شده و مادر دوباره به حال بیماری برگشته است، پسربچه تا شما را دید فکر کرد شما همان عالم دعانویس هستید؛ چون عمّامه شما شکل عمّامه اوست. حالا ممکن است شما دعایی بنویسید. علامه می‌فرماید: من در تفسیر و تاریخ و ... وارد بودم، امّا در عمرم دعا ننوشته بودم. کاغذ خواستم و آیه‌ای از قرآن را در آن نوشتم، همین که دعا را بردند، عبایم را جلوی چشمانم انداختم و از همان مجلس بغداد، به نجف سلامی دادم: «السلام علیک یا اباالحسن یا امیرالمؤمنین» و بعد گفتم: آقا! یک حواله دادم آبروی ما را حفظ کن. لحظاتی بعد پسربچه به وسط سالن پرید و گفت: مادرم خوب شد! مادرم خوب شد! قصه که به اینجا رسید مرا با سلام و احترام در بالای مجلس نشاندند.

*اذان با صدای بلند در‏ وقت نماز

یکی از ویژگی‌های شهید بزرگوار سید مجتبی نواب صفوی این بود که به هنگام نماز هر کجا بود اذان می‌گفت و به یاران و طرفدارانش هم سفارش کرده بود وقت نماز هر کجا بودید با صدای بلند اذان بگویید.

* گویا مردم این شهر هیچ دینی ندارند!

شخصی وارد شهری شد، روز شنبه بود و بازارها باز. گفت: الحمدللّه در این شهر یهودی نیست. فردای آن روز، یعنی یکشنبه به بازار آمد، دید بازار باز است. گفت: الحمدللّه، در این شهر مسیحی هم نیست. روز جمعه شد، دید مغازه‏‌ها باز است! گفت: گویا مردم این شهر هیچ دینی ندارند!

* راز نیامدن عمدی استاد در درس!

استادم آیت‌‏اللّه رضوانی می‌‏فرمود: نزد آیت‌‏اللّه فکور درس می‌خواندم. چند روزی که از درس گذشت استاد نیامد. به خانه‌‏اش رفتیم و علّت غیبت وی را جویا شدیم. گفت: راستش را بخواهید ترسیدم درسم را نپسندید و برای شما قابل استفاده نباشد؛ لذا دو سه روز غیبت کردم تا اگر علاقه‌مند نیستید راحت به درس نیایید.

*‏ منتظر صد تومانِ شما هستم!

یکی از طلبه‌های ایرانی که در نجف درس می‌خواند، وضع معیشتی سختی پیدا کرده بود. به حرم امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام مشرّف شد و گفت: یاعلی! دستم به دامانت، شما آن امام مهربانی هستی که به فقرا سر می‌زدی، من هم در آتش فقر می‌سوزم؛ آقایی بفرما، لطفی کن تا همین لحظاتی که در حرم هستم یک نفر صدتومانی به من بدهد!

دقایقی نگذشته بود که تازه واردی از ایران او را دید و سلام و علیک کردند. پرسید از ایران چه خبر؟ زائر گفت: روز آخری که می‌آمدم پدرت مرا دید و صد تومان برایت فرستاده است. طلبه ایرانی صدتومان را گرفت و به کنار ضریح آمد و عرض کرد: یاعلی! این صد تومان از پدرم می‌باشد، منتظر صد تومانِ شما هستم. وقتی به منزل رسید متوجّه شد صد تومانی نیست، به سمت حرم دوید دید حرم بسته است. فردای آن‏ روز به کفشداری‏ها و مغازه‏‌ها اعلام کرد، ولی خبری از صدتومان نشد. ماجرا را برای استادش تعریف کرد. استاد گفت: تو به مولایت توهین کرده‌‏ای. گرچه صدتومان را پدرت فرستاده بود، ولی هزار شرط لازم داشت تا او در همان ساعت تو را پیدا کند و به دستت بسپارد. وضو بگیر و برای عذرخواهی به حرم برو.

طلبه به حرم آمد و عذرخواهی کرد. در همان حال زن عربی جلو آمد و گفت: من چند شب پیش به حرم می‌آمدم که مبلغی پول پیدا کرده‌‏ام. طلبه نشانی پول خود را که داد، زن پول را به او داد. پس‌از دریافت پول در حالی که از مولا تشکّر می‌کرد، از حرم خارج شد.

*شکست دانشمند در دو رشته شغلی

پدر داروین پزشک بود و به داروین گفت: دوست دارم تو نیز پزشک شوی. او هم دنبال پزشکی رفت، ولی شکست خورد و از طرف خانواده‌‏اش مورد سرزنش قرار گرفت. این دفعه به پیشنهاد خانواده‌‏اش تصمیم گرفت، روحانی کلیسا شود، باز هم شکست خورد و دوباره سرزنش شد. بعد از دو مرتبه شکست به سراغ رشته علوم طبیعی‏ رفت و صاحب نظریه‌‏ای مشهور شد.آری بسیارند کسانی که در رشته‌‏ای شکست می‏‌خورند، ولی اگر تغییر شغل، حرفه و رشته علمی بدهند، موفّق می‌شوند.

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||

 

 

 


 

 






[ پنج شنبه 24 دی 1394  ] [ 12:30 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4056517 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب