خاطرات انقلاب (9 ) از کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
پانزده خرداد 1354 و مدرسة فیضیه
سرانجام پانزدهم خرداد بار دیگر فرا رسید. جوش و خروش طلاب خصوصاً با توجه به پخش خبر شهادت شهید غفاری و سایر علمای اسلام و بقیه جوانان مبارز و انقلابی در آن سال بیشتر شده بود. (شاید صحبتهای پدر آقای کروبی نیز بیتأثیر نبود) صبح روز پانزده خرداد وقتی که برای درس در مدرسة فیضیه حاضر شدم، ملاحظه نمودم که یک عکس کوچکی از امام خمینی روی تابلو کتابخانه و مدرس فیضیه چسبانده شده و روی یک پارچه شبیه عمامه به طول حدوداً سه متر با خط قرمز (شاید هم با دوا گلی) و با خطی نامنظم نوشته شده بود: به یاد آرید پانزده خرداد خروش خشم انسانهای آزاده، خمینی خمینیها و......
این پرده هم روی سر در مدرس وکتابخانة فیضیه نصب شده بود و این حرکت روح تازهای را در حوزه دمید و طلاب روحیه گرفته و داخل فیضیه صلواتهای غرّا و کوبنده میفرستادند و مأمورین ساواک نیز جرأت ورود به مدرسه و کندن پرده و عکس را نداشتند.
قبل از ظهر از مدرسه خارج شدم و به محل سکونت که مدرسة حجتیه بود، رفتم. پس از نماز و صرف نهار و استراحت مجدداً طبق روال همیشه به مدرسة فیضیه باز گشتم. دیدم آن عکس و پرده هنوز باقی است و این موضوع بیسابقه بود. زیرا هیچ عکس یا اطلاعیهای بیشتر از چند ساعت دوام نمیآورد و مأمورین ساواک و شهربانی آنها را جمع آوری میکردند، لکن آ ن روز به علت تراکم و تجمع بیش از حد طلاب و صلواتهای کوبندة آنان، که تا نزدیکی غروب هر لحظه به شدت آن افزوده میشد، مانع حضور ساواک و شهربانی شده بود عصرآن روز ساعاتی را در مدرسه بودم و سرانجام برای نماز مغرب در حرم مطهر از مدرسه خارج شدم.
هجوم مأمورین گارد به مدرسة فیضیه
لحظاتی بعد ازخروج اینجانب مقارن اذان مأمورین با یک برنامه از قبل پیشبینی شده، به مدرسه هجوم آورده و درب مدرسه را بسته و تعدادی از طلاب داخل مدرسه در محاصره مأمورین قرارگرفتند. آن شب خبر بستن فیضیه در سایر مدارس پخش شد و من فردا حدوداً ساعت هشت صبح طبق روال همیشه و به صورت فردی ظاهرا بیاطلاع از ماجرا کتابم را برداشته و به جلو فیضیه رفتم. وقتی دیدم درب بسته است، به مأمور گفتم ما درس داریم. می خواهم به مدرسه بروم و او با کمی خشونت گفت: درب بسته است و درس تعطیل است. در این لحظه توجهم به چند نفر از طلابی،که در محاصره بودند و آمده بودند بالای سر در مدرسة فیضیه و به بیرون نگاه میکردند، جلب شد و یکی از طلبههای تربتی که با ما آشنا بود و کنار من ایستاده بود، بنام آقای وحیدی، با دستش بطرف افرادی که در محاصره بودند اشاره کرد و دستی تکان داد به نشانة اینکه چه خبر؟
یک مرتبه یک جیپ شهربانی سریعاً جلو ما پیچید و ایشان را دستگیر کرد و من هم چون وضع را نامناسب دیدم، سریعاً محل را ترک کردم و این روز شانزدهم خرداد پنجاه و چهار شمسی بود. کم کم طلاب دور هم جمع شدند و هر کسی به فکر آزادی طلاب داخل فیضیه بود. مراجع وقت قم، آیت الله گلپایگانی / آیت الله نجفی مرعشی و آیت الله شریعتمداری با تعدادی دیگر از مراجع و فضلا جلسه داشتند. طرح پیشنهادی طلاب این بود که اگر یکی از مراجع معروف ترجیحاً آیت الله نجفی مرعشی از منزل حرکت کنند و طلاب و مردم هم پشت سر آنها حرکت کنند و جلو فیضیه بیایند، درب باز خواهد شد وطلابی که در محاصرهاند میتوانند با جمعیت مخلوط شده و بدون اینکه شناسایی و دستگیر شوند از این ماجرا رهایی یابند؛ لکن طرح مورد قبول واقع نشد و طلاب روز شانزدهم را نیز در محاصره باقی ماندند. روز هفدهم نیز رایزنی طلاب ادامه پیدا کرد؛ لکن به نتیجهای نرسید ونقل شد: یکی از کسانی که متاسفانه آن روز حرفش مورد توجه بود گفته بود: اینها با اجازه چه کسی دست به این اقدام زدهاند ودر جواب گفته شد: حالا با اجازه هر کس که تجمع کردند، فرزندان شما هستند، طبق شنیدهها ایشان گفته بودند: ما فرزند ناخلف نمیخواهیم.
سرانجام پس از آن تعدادی از نیروهای مخصوص گارد شاهنشاهی از تهران به قم آمده و پس از رژه و مانور کوتاهی در میدان آستانه (میدان جلو مدرسة فیضیه) به مدرسه حمله کرده بودند و با خشونت تمام طلاب را کتک زده و بعضاً از طبقه دوم به پایین پرت کرده بودند، همه را دستگیر و مدرسه را تخلیه نمودند و تمامی دستگیر شدگان پس از اعمال بدترین شکنجههای جسمی و روحی در دادگاههای نظامی آن روز به مجازاتهای سنگین محکوم و بدتر از همه اینکه روز نامههای کیهان و اطلاعات این فرزندان اصیل اسلام را به عنوان سوسیالیست وکمونیست و ارتجاع سیاه معرفی کرده بودند.
پس ازآن، غبار غم و سکوتی معنادار و عقدهای سنگین حوزه و محافل معنوی قم را فراگرفته بود، این خبر به سایر شهرستانها و مراکز حوزوی نیز رسیده و عکس العملهای مختلفی را در برداشت.
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی
barrud.rasekhoonblog.com
وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
وبلاگ بررود
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
barrud.persianblog.ir
بررودکریز
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||