خاطرات انقلاب(12) ازکتاب خاطرات زیبا
نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
خبر شهادت حاج آقا مصطفی خمینی (ره)
در خیابان چهارمردان قم، مهدیهای وجود داشت که در آن مهدیه، حضرت آیت الله خز علی حفظه الله، کتاب البیع مکاسب مرحوم شیخ انصاری را تدریس میکردند. اوج خفقان بود. حکومت پلیسی شاه بر همه جا سایه شوم خودش را گسترده بود. من نیز از شاگردان درس آیت الله خز علی بودم. از ابتدای تحصیل نظم سرلوحه کارم بود. همیشه اول وقت سر درسها حاضر میشدم. درس مکاسب سا عت چهار بعد از ظهر تدریس میشد. یک روز دست بر قضا خواب ماندم و چند دقیقهای دیرتر سر درس حاضر شدم. وقتی رسیدم به مهدیه، دیدم درس را شروع کردهاند. پشت سر جمعیت نشستم؛ لکن دیدم استاد حرفهایی غیر از درس میزنند. سکوت مطلق جلسه را فرا گرفته بود. بعضی از دوستان را دیدم که فقط قطراتی اشک از چشمانشان روی گونه جاریست. هیچ کس حرف نمی زد و استاد این جملات را بیان میکرد: آن مرد مجاهد نستوه آن عالم بزرگ جلیلالقدر... فرزند برومند آن عالم مجاهد، آن فقیه بزرگوار، آن مرجع نستوه و... یک مرتبه به ذهنم آمد، نکند برای امام خمینی، در نجف حادثهای پیش آمده؛ لکن برایم سخت بود که این حرف را، حتی در ذهن داشته باشم و بعد از بیان آن جملات و اوصاف بدون اینکه اسمی از کسی برده شود فرمودند: لذا درس تعطیل است. پس از اعلام تعطیلی درس از جانب ایشان از دوستانی که زودتر آمده بودند سؤال کردم، چه خبر است و چرا گریه میکنید؟
گفتند: فرزند امام خمینی، حاج آقا مصطفی را در نجف شهید کردند. همه جلسه را با حالت گریه و غم آلوده ترک کرده و پراکنده شدند. از روز بعد جلساتی به مناسبت شهادت ایشان در قم برگزار میشد.
اولین جلسه در مسجد اعظم
تا آن روز در آرزوی شنیدن نام خمینی بودیم و جلسات ترحیم بهانهای شد که سخنرانان، نام خمینی را بر زبان جاری کنند. اولین جلسه در مسجد اعظم قم برگزار شد. جمع زیادی از طلاب و روحانیون قم حضور داشتند. مرحوم ربانی املشی، حدود بیست دقیقه سر پا ایستاد و تسلیت گفت و مقداری پیرامون فضائل حاج آقا مصطفی صحبت کرد. پس از ایشان، آیت الله خز علی نیز ایستاده حدود یک ربع ساعت صحبت کردند و فرمودند: این منبر نبود؛ بلکه عرض تسلیتی بود که خدمت حضار و طلاب محترم گفته شد.
علت این گفته این بود که آقایان از طرف ساواک ممنوع المنبر بودند و هر لحظه که اسم خمینی برده میشد، صدای گریه طلاب را همراه داشت. قرار بر این بود که طلاب هیچ گونه شعاری ندهند و بهانه دست دشمن داده نشود تا بتوانند این نوع جلسات را به نام جلسة ترحیم و در حقیقت معرفی امام و حاج آقا مصطفی داشته باشند. چند نفر از طلاب جوان که هنگام خروج خواستند شعار بدهند، مرحوم آقای شیخ صادق خلخالی را دیدم که با عصبانیّت جلو آمد و داد میکشید: شعارندهید تا جلسات ادامه یابد. به لطف خدا جلسات پرباری باحضور اقشار مردم برگزار شد و این موضوع برای ساواک خیلی سنگی بود.
پس از چهل روز از شهادت شهدای قم و پخش خبر شهادت آنان در شهرهای مختلف، قرار شد تا مراسمی تحت عنوان چهلم شهدای قم، در مسجد اعظم برگزارشود. لکن با ممانعت ساواک مواجه گردید دربهای شبستانهای مسجد اعظم را بسته بودند و مراسمی برگزار نشد. فقط تعدادی از طلاب داخل صحن مسجد تجمع کردند و شهید بشارتی به طور ایستاده چند دقیقهای سخنرانی کرد و افراد پراکنده شدند و شعارهائی هم میدادند. لکن بعد خبر رسید که همزمان در تبریزمراسمی برگزار شده است و وسائل عمومی و دولتی توسط مردم، تخریب گردیده و تعدادی بانک به آتش کشیده و چندین نفر نیز از مردم به شهادت رسیدهاند.
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی
barrud.rasekhoonblog.com
وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
وبلاگ بررود
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
barrud.persianblog.ir
بررودکریز
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||