خاطرات انقلاب(20) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
بیداری مردم روستای ایور
جهت انجام تبلیغ از قم به شهرستان کاشمر آمده بودم و در بخش کوه سرخ روستای کوشه منبر میرفتم. مردم خونگرم و انقلابی داشت. چندشبی را در مسجد سخرانی کردم، بعداً توسط مردم ایور به وسیلة آقایان حسینی و مخصوصاً جناب آقای حاج سید حسین حسینی که خودش نیز معلم آموزش و پرورش بود، جهت تبلیغ به روستای ایور دعوت شدم. بعد از سخنرانی در کوشه هر شب آقای حسینی با ماشین جیپ که متعلق به خودشان بود، مرا به روستای ایور میبردند. مردم ایور بسیار مومن و متدین بودند؛ لکن علیرغم وجود افراد آگا ه، بصیر، باسواد و اهل فضل تعدادی از آنها نسبت به مسائل انقلاب اطلاعی نداشتند و از مسایل سیاسی بیگا نه بودند. برخی از متدینن قدیمی فرستادن صلوات پس ذکر نام: امام خمینی را جایز نمیدانستند. چند شبی منبر رفته و با استفاده از آیات، روایات و وقایع تاریخی مردم را توجیه کردم و همه یکپارچه همراه شدند. شبها ژاندارمری مرا تعقیب میکرد تا بعد از منبر دستگیرکند. اینجانب نیز با همکاری خوب مردم، جای خواب و اسکان خود را عوض میکردم و از محل استراحت من اطلاع پیدا نمیکردند و در انظار مردم هم جرات نمیکردند، مراجعه کنند. تا اینکه قرار شد از همه مردم کوهسرخ جهت تظاهرات برای روز عاشورای سال پنجاه و هفت به ایور دعوت کنیم.
دعوتنامهها را با دست نوشتیم. هزینه و خرج را مردم تقبل کردند و نامهها توسط جوانان به وسیلة موتور در تمامی روستاهای بخش کوه سرخ پخش شد. برخی را اینجانب و آقای سید احمد حسینی با ماشین ژیان ایشان به تعدادی از روستاها رساندیم و روز عاشورا تظاهرات باشکوهی در ایور برپا شد و تعدادی از جوانان ماشین کدخدای آنجا را که اسمش ... بود، به خاطر اینکه با انقلابیون همراهی نمیکرد سر دست بلند کرده و چهار چرخ آن را هوا کردند و شعار میدادند که جهاد جهاد به طرف ماشین ... البته بعداً به آنها توصیه شد که از این گونه اقدامات نکنند.
شهادت شهید بهبودی و مجازات قاتل
قبل از عاشورای پنجاه و هفت قرار بود، در شهر ستان کاشمر تظاهرات با شکوهی برگزار شود؛ تا با عث تقویت روحیة انقلابیون و تضعیف ضد انقلاب و حامیان شاه گردد. همه جا اطلا ع رسانی شد. و از روستاها نیز مردم با جمعیتهای انبوه و توصیفنشدنی به شهر آمده و در تظا هرات شرکت کردند. و مانور سیاسی مذهبی بزرگی برگزار شد. آن روز تعدادی نیروی کمکی نیز برای ژاندارمری کاشمر آمده بود. قصد آنها نیز ایجاد رعب و وحشت و گرفتن زهر چشم از مردم بود. باخشونت تمام و لباسهای مخصوصی وارد شهر شدند و به قتل و غارت و تخریب مغازهها و اموال مردم پرداختند. و فردی را به نام شهید باقری جلو ژاندارمری به شهادت رساندند. یکی از طلاب بسیار عزیز و فعال، شهید بهبودی را که جلوگاراژهای کاشمر بعد از پارک شهر به طرف روستای فروتقه منتظر اتوبوس جهت مسافرت به مشهد مقدس بود، به رگبار مسلسل بسته و شهید کردند. قاتل که بعداً مشخص شد، فردی بنام استوار علی علمی اهل زابل بوده، پس از شهید کردن وی مقداری از خون او را گرفته و به صورت خود مالیده بود که این موضوع در بین مردم خیلی رعب و وحشت ایجاد کرد و شایع شد که این نیروها اسرائیلی هستند. البته بعد از پیروزی انقلاب بلافاصله نامبرده شناسائی و دستگیر شد. یکی از علل شناسایی سریع وی همان خونهایی بود که از آن روحانی شهید به صورتش مالیده بود. پس از محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی حکم اعدام وی صادر و با حضور خانوادة معظم شهدای کاشمر، به دار مجازات آویخته شد.
شهیدی دیگر در مسیر انقلاب اسلامی
پس از پایان تظاهرات عظیم مردمی در محرم پنجاه و هفت در شهرستان کاشمر، هنگام برگشت مردم به روستاهای خودشان در فلکة شهربانی به طرف سید مرتضی توسط مأمورین به سمت مردم تیراندازی شد و فردی به نام علومی مجروح و شخص دیگری به نام غلامی به شهادت رسید. البته شهید غلامی نیز پس از جراحت به بیمارستان مدرس کاشمر منتقل و چند واحد خون به وی تزریق شد و خود اینجانب نیز از جمله اهدا کنندگان خون بودم. لکن مداوا موثر واقع نشد و نامبرده به شهادت رسید. هر دو نفر مجروح و شهید اهل کوهسرخ بودند. روحش شاد و راهش پر ره رو باد
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی