خاطرات انقلاب(30) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
دوران کار آموزی قضایی
پس از اتمام دورة کوتاه مدت تحصیل در مدرسة عالی تربیتی و قضائی طلاب قم در ایام تابستان، همانطور که قبلاً ذکرشد، از بین فارغ التحصیلان چند نفری من جمله من و حجت الاسلام فراتی و حجت السلام شفیعی جهت همکاری با تشکیلات قضائی قرار شد، از نیمه خرداد سال 1360 جهت یک دوره کار آموزی مسائل قضائی به تهران برویم و در موعد مقرر در تهران حاضر شدیم.
محل برگزاری کلاسها
کلاسهای آشنایی باآیین دادرسی کیفری توسط جناب آقای صادقی قهاره که از قضات باسابقه بودند در محل ساختمان دادستانی سپاه، واقع درخیابان پاسداران. نگارستان 2 برگزار میشد و سایر کلاسها در پادگان خلیج وبه صورت سخنرانی جهت توجیه مسایل سیاسی اطلاعات عمومی، اخلاقی و دینی بود.
نهار ونماز در همان پادگان خلیج بود و اگر بعد ازظهر کلاس نداشتیم، جهت استراحت بیشتر به منزل مصادره شدة علم، واقع در تجریش (فرمانیه) میرفتیم.
عزل بنی صدر
دوران کارآموزی مصادف شد با بیستم خرداد1360روزعزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام خمینی و رأی به عدم کفایت سیاسی وی از طرف مجلس شورای اسلامی و اغتشاشات پایتخت. درگیریهای خیابانی منافقین با مردم همراه با قتل و غارت و تخریب اموال دولتی و غیر دولتی توسط آنان، که خاطرات تلخی برای امت ایران است .
اعلام جنگ مسلحانه
منافقین در تاریخ سی و یکم خرداد با صدور اطلاعیة سیاسی نظامی شمارة 25، اعلام جنگ مسلحانه علیه نظام مقدس جمهوری اسلام کردند. ترور افراد حزب اللهی و شخصیتهای سیاسی مذهبی و ایجاد رعب و وحشت و نا امنی درکشور در راس برنامههای آنان قرار گرفت وضعیت سیاسی اجتماعی سختی بر کشور حکم فرما بود. از یک طرف جنگ تحمیلی از یک سو عزل رئیس جمهور و از طرف دیگر در گیریهای داخلی. فقط خدا نگهدار کشور بود و بس.
سخنرانی شهید دکتر بهشتی
روز31خرداد آیت الله دکتر بهشتی که آن روز ریاست دیوان عالی کشور را به عهده داشتند، (ریاست قوه قضائیه) جهت سخنرانی به پادگان خلیج آمدند و در جمع ما کار آموزان قضائی سخنرانی کردند و مطالب بسیار زیبائی بیان فرمودند، که هنوز یادداشتبرداریهای آن را برای خودم یادگاری نگه داشتهام. در بخشی از سخنانشان فرمودند: شما که لباس روحانیت و یا لباس پاسداری پوشیدهاید، مانند همه مردم آزاد نیستید و حتی بسیاری از مباحات را باید صرفنظر کنید و به عبارتی شما با پوشیدن این لباس مقداری از آزادی خودتان را آزادانه به خدا اهدا کردهاید. ای کسی که آزادی خودت را آزادانه به خدا بخشیدهای این آزادی را از خدا پس نگیر. پس از سخنرانی ایشان اینجانب با لحن دلسوزانه و نسبتاً تندی از ایشان سوال کردم که چرا بنی صدر را دستگیر نکردید؟ چرا مسامحه میشود. و اگر بنی صدر فرار کند مردم به شخص شما چه خواهند گفت؟ (زیرا جو سیاسی و شایعات از طرف منافقین و با تبلیغات گسترده و حساب شده آنها وباحمایت رسانههای بیگانه علیه ایشان زیاد بود) آیا دوباره شایع نخواهند کرد که شما او را فراری دادهاید؟
ایشان با یک تبسمی محبّت آمیز و آرام به من پاسخ دادند و فرمودند: موضوع در شورای عالی قضائی مطرح شد و نظر اینجانب و برخی دیگر از اعضای شورا بر دستگیری ایشان بود؛ لکن این نظریه رای نیاورد و من در یک مصاحبة تلویزیونی همه چیز را به ملت ایران خواهم گفت و توضیحات لازم را در مورد این جریان به مردم میدهم. لکن با توجه به حادثة هفتم تیر ماه 1360 و شهادت ایشان دیگر فرصتی برای وی باقی نماند و این مشعل فروزان به خاموشی گرائید و اسرار نهفته در سینة پر سوز وگداز ایشان، برای ابد مکتوم ماند.
شهادت شهید چمران
در جمع کار آموزان قضائی، پس از پا یا ن کلاس درس از پا دگان خلیج در تهران مورخه 31 خرداد1360داخل اتوبوس نشسته و عازم محل استراحت بودیم. ساعت 2 بعد از ظهر بود، راننده پیچ رادیو را باز کرد و با خبر شهادت سردار رشید اسلام دکتر چمران، مواجه شدیم. این خبر خیلی برای من و دوستانم تلخ بود و همه را در غم و اندوه فراوانی فرو برد و بعضاً اشک غم ازگوشة چشمانشان جاری بود. خدایش با شهدای صدر اسلام محشور فرماید.
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی