خاطرات دفاع مقدس (1) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
سفری به منطقة عملیاتی
پس از عملیات مسلم بن عقیل بود که به همراه آقای علی اکبر یزدینژاد (مجید) که از اعضای سپاه پاسداران و کارمندان دفتری دادستانی سپاه بود، عازم منطقة غرب کشور شده و در قرارگاه ظفر مستقر شدیم. فرمانده قرارگاه یکی از دوستان بسیار خوب مؤمن و متدیّن سردار رشید اسلام حمزه حمیدی نیا بود. پس زیارت ایشان و با هماهنگی انجام شده عازم مناطق عملیاتی شدیم.
در خدمت شهید مهدیانپور
پس از رسیدن به منطقه، سری به تیپ جواد الائمه(علیه السلام) که شهید مهدیانپور فرمانده آن بود، زدیم و در جمع نیروها سخنرانی کردم و شب را داخل سنگر فرماندهی در جمع مسئولین تیپ ماندم. شبی بسیار خوب و به یادماندنی بود. یکی از دلاوران خطة جنوب رجبعلی آهنی که فرماندهی عملیات تیپ را به عهده داشت، حاضر بود. صحبتهائی از جبهه و پشت جبهه میشد. شوخی میکردند میخندیدند. شاد بودند. نگاه به چهره آنها انسان را به یاد آیة شریفه: سِیمَاهُم فِی وُجُوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجِود... میانداخت آقای آهنی هم که به خاطرحادثهای در مشهد، توسط یکی از دادیاران، یک شب را در پادگان عملیات سپاه توقیف شده بود، فرصت را غنیمت شمرده و از آن به عنوان یک سوژه استفاده میکرد و ضمن شوخیهای مختلف، میگفت: امسال برای من سال موفقیت آمیزی بود، زیرا هم ازدواج کردم، هم مکّه مشرف شدم و هم زندان رفتم. (البته ظاهرا در همان سال شهید هم شد) فردای آن روز از خطوط مقدم منطقة نفت شهر و سومار و سنگرها بازدید و با تک تک رزمندگان و بسیجیان ملاقات و احوالپرسی کردم و داخل سنگرها سخنرانی کوتاهی انجام میشد. اکبر شاکری که به عنوان فرمانده یکی از گردانهای تیپ بود، نیز ما را همراهی میکرد. گاهی در حین سخنرانی گلولههای دشمن اعم از توپ و خمپاره در چندمتری سنگر ما به زمین میخورد و صدای انفجار لحظهای سخنرانی را قطع میکرد. لکن بلافاصله ادامه مییافت. این مسائل در جبهه عادی بود و هیچ کس از این صداها نمیهراسید. همه دارای روحیهای قوی و شاد بودند.
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی